روز مبعث

روز مبعث

نویسنده : اصغر عرفان، یوسف قربانی ، صفحه 180

روز مرگ قساوت ها

روز مبعث، روز برانگیختن خردهایی است که در تابوت خُرافه گرایی، هوس پرستی و جهل پیشگی دفن شده بود. روز مبعث روز تولّد عاطفه هاست؛ عاطفه هایی که در رقص شمشیرها زخمی می شد و در جنگل نیزه ها جان می باخت. آن روزها، دخترکان معصوم، به جای آغوش گرم مادر، در دامان سرد خاک می خفتند. جوانان بلندقامت، در جنگ جهالت ها، جان به بارش تیرها می دادند و زنان بی پناه، در بند اسارت می زیستند. آه که چه خارهایی به پای بشریّت می خلید و چه زخم هایی دل عاطفه ها را می خَست.

روز مبعث، روز مرگ قساوت ها و شرارت ها بود؛ روز مرگ کرامت هایی که به پای بت ها قربانی می شد؛ روز مرگ جهل و شرک و پرستش های ناروا بود.
میلاد ارزش ه

روز مبعث، روز میلاد ارزش هاست؛ ارزش هایی که زنده به گور می شد و اصالت هایی که در بستر احتضار رو به خاموشی می رفت. در آن روز، بذر عشق و مهرورزیدن و مهربان زیستن در دشت تفتیده دل ها پاشیده شد و هزاران هزار گل عاطفه از آن رویید. لبخند بر لب ها نشست دست گرم نوازش بر سر یتیمان کشیده شد. شمشیرهای خشونت زنگار گرفت و سفره محبت آغوش گشود. نوع دوستی بنیاد یافت و کینه توزی جان باخت. از چشمه چشم ها مهر جوشید و در دریای سینه ها عشق خروشید. زندگی زیبا و بودنْ تماشایی شد. روز مبعث، روز بارش برکت، روز سرافرازی انسان، روز برآمدن آوازهای سپید و روز بوسه زدن بر چهره خورشید، بر همه جهانیان مبارک باد.
منجی بزرگ بشر

از طلوع خورشید اسلام و انقلابِ عظیم پیامبر آن، حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم ، هزار و چهارصد و اندی سال می گذرد. از آن زمان تاکنون، تاریخِ جهان پی درپی ورق خورده است رویدادهای گوناگون و دگرگونی های حیرت انگیز، چهره ای تازه به آن بخشیده است آن چنان که شیوه همیشگی گذشت زمان است، نوها به کهنگی گراییده و کهنه ها به اعماق فراموشی ذهن های تاریخ پیوسته است. اما این حقیقت که محمد صلی الله علیه و آله وسلم نجات دهنده بزرگ بشر بود و آیینش آیین زندگی، هر زمان از زمان دیگر روشن تر می درخشد؛ چرا که او جاودانه ترین تمدّن ها را بنیان نهاد، زندگی سازترین فرهنگ ها را گُسترد و انسان پرورترین ارزش های اخلاقی را نهادینه کرد. درود بی کران خداوندی بر روان پاک او باد.
سفیر خداوند

محمّد صلی الله علیه و آله وسلم سفیر خداوند بود بر بندگان تشنه حقیقت و محبّت، و هدف نهایی او برای خلقت همه هستی؛ که لولاکَ لما خَلَقْتُ الاَفْلاکَ؛ گل سرسبدهستی، مایه فخر و مباهات خداوند عالم نزد ملایک و جانشین راستین او بر روی زمین. کسی که:
بَلَغَ العُلی بِکمالِهِ     کَشَفَ الدُّجی بِجمالِهِ
حَسُنتْ جَمیعُ خِصالِهِ     صلّوا علیه و آله

با غمزه و اشاره ای، نکته ها و رازها آموخت و به مقام استادی عالم رسید.
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت     به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

محبوبی که با جمال سیرت و صورت خود، همه پرده های تاریک جهل و حجاب های خودخواهی را کنار زد و در سیر معراجی خود از جبرائیل، امین وحی الهی، پیشی گرفت؛ دل سوزی که تا دم آخر، رنج ها و دردها را تحمّل کرد تا نشان زیبایی «رحمهً للعالمین» را از دست بخشنده خدا، دریافت کند.
رویش اندیشه ناب

آبشار نور، جاری بود. آسمان پولک های زیبایش را به رخ تماشاگران می کشید و ماه بر چشم نظارگران جمالش رنگ نقره می پاشید. عطر شفابخش بهار در فضا می پیچید و امید زندگی در جان موجودات جهان می جوشید. در آسمان نیلگون مکّه، دمادم ستاره می شکفت. آن شب نبض کائنات از انتظاری مقدّس، می تپید. روح خسته و فرسوده عالم، انتظار پیشوایی را می کشید. سخن از ترسیم سیمای آفتاب بود و صورتگرْ، کردگار جهان. در آن شب، باغبان آفرینش، بهترین گل هستی را برگزید تا دنیا را سرمست عطر جانبخش آن سازد. بعد از آن بارانی از طراوت بارید و خاک بوی افلاک گرفت. دل ها وسعت یافت و چشم ها چشمه سار سرور شد و عشق و ایمان شفاف تر شد. روز مبعث، روز رویش اندیشه ناب، روز مهر و آیینه و مهتاب، را بر همه شیفتگان آفتاب، شادباش می گوییم.
گل واژه های وحی

از بلور ماه، لبخند مهر می تراوید. غار حرا تجلّی گاه نور بود. جبرئیل امین، گل واژه های وحی را منتشر می کرد. در آن شب، محمّد صلی الله علیه و آله وسلم بر سریری می نشست که عرش نبوّت بود. او در آن جغرافیای زمین، راه تاریخ را می گشود و چراغ خورشید را می آویخت تا راه ما را تا فرجام، راهنما باشد. در سال روز مبعث هنوز هم شکوه آن خاطره، جام زیستنمان را سرشار می کند و شکوفه های شادی را در دلمان شکوفا می سازد.
راز خلقت زمین

آن شب، «زمزم» زمزمه شادی داشت و «مروه» در تماشای صفای یار بود و کعبه در طواف فرشتگان، که از حریم خدا محرمی به حرم پا نهاد که صفایش مروه و شعورش مشعر و عرفانش عرفات را به شگفتی می نشاند. او از سمت «صفا» آمده بود و «سعی» بر وفا کردن به «عهد» ازلی داشت. بعد از او «منا» مذبح منیَّتْ بود. او یاد داد که با سنگ ریزه های برائت، بت های درون و برون را «رمی» کنیم و عرفان عرفات را بیابیم. او اندیشه ها را به ضیافت معرفت می برد و دل های عاشق را با پای «هروله» به سوی صحرای نیاز می کشاند. سلام ساکنان سماوات و زمین بر او باد که مباهات آفرینش بود و راز خلقت کائنات.
پرچمدار عدالت

ابر سیاه فساد و گناه، بر آسمان جهان، سایه افکنده بود. عواطف انسانی پایمال شده بود. بت هایی از جنس بشر، اما بی رحم، حاکمان ملّت ها بودند و بت هایی از سنگ و چوب مظهر پرستش.

نه نسیم عدالتی می وزید و نه زلال مهر و عطوفتی جاری بود. صدایی جز چکاچک شمشیرها و نعره های جاهلیّتِ موهوم، همراه با آخرین ناله های دخترکانی معصوم، که زنده زنده به گور می رفتند، شنیده نمی شد. در چنین فضایی مخوف، محمّد صلی الله علیه و آله وسلم ظهور کرد تا انسان را به چشمه های هدایت و انسانیّت رهنمون باشد. آمده بود تا با شعار آزادی، برابری و برادری، انسان های تحت ستم را از سلطه جبّاران و ستمگران برهاند و چنین نیز شد. در اندک زمانی تعالیم آن حضرت، همراه با آیات جان بخش قرآن، نه تنها جزیره العرب، که سرزمین های دیگر، را نیز به لرزه درآورد و پرچم عدالت را در جهان گسترد.
تنها شاهد زمینی

کوه «نور» در شمال مکّه قرار دارد. در نقطه شمالی این کوه، غاری است به قدر قامت یک انسان که با گذر از سنگ های بسیار می توان به آن رسید. این غار از آشنای صمیمی خود، خاطرات بسیار دارد. امروز هم مردمان به عشق شنیدن این سخنان، با رنج بسیار، خود را به آستان آن می رسانند که از او سرگذشت وحی را بپرسند. غار حرا نیز با زبانِ حال می گوید، این جا، عبادتگاه «عزیز قریش» است. من شب ها و روزهای بسیاری را به یاد دارم که محمّد صلی الله علیه و آله وسلم به این مکان دور از غوغا می آمد تا با خدای خویش خلوت کند. من دل گفته ها، حرف ها و اشک های محمّد را دیده ام و هرگز آن شب رازانگیز را که جبرئیل برای اوّلین بار، پیام وحی خدا را بر محمّد می خواند، از یاد نخواهم برد. من تنها شاهد زمینی بعثت محمّدم.
آغاز وحی

«فرشته ای از طرف خدا، مأمور شد آیاتی چند به عنوان طلیعه و کتاب هدایت و سعادت، برای امین قریش بخواند تا او را به کسوت نبوّت مفتخر سازد. آن فرشته جبرئیل و آن روز، روز مبعث بود. در آن روز فرشته ای با لوحی فرود آمد و آن را در برابر او گرفت و به او گفت: «بخوان». او از آن جا که درس نخوانده بود، پاسخ داد من توانایی خواندن ندارم. فرشته وحی دوباره او را به خواندن فرا خواند ولی همان جواب را شنید. فرشته بار دیگر سخن خود را تکرار کرد. ناگهان سید بطحا احساس کرد می تواند لوحی را که در دست فرشته است بخواند. در این موقع، آیاتی را که در حقیقت دیباچه کتاب سعادت بشر است، خواند: «به نام خداوند بخشنده مهربان. بخوان به نام پروردگارت که آفرید. انسان را از علق آفرید. بخوان و پروردگارت کریم ترین کریمان است؛ همان کس که به وسیله قلم آموخت».
خاتم پیامبران

محمد صلی الله علیه و آله وسلم راز خلقت زمین و گل سرسبد عالم هستی است؛ اولین نور، آخرین فرستاده، برترین انسان و محبوب ترین خلق خداست. او عصاره همه انبیای الهی است. در وجود او خُلق آدم، نیروی نوح، طاعت یونس، وقار الیاس، صبر ایّوب، صدای دلکش داوود، عظمت سلیمان، محبت دانیال، عصمت یحیی، کردار خلیل، قول اسماعیل، صورت یوسف، شکیب موسی و زهد عیسی، تجلّی یافته است، محمد صلی الله علیه و آله وسلم پیشوای همه پیامبران است.
بارقه آسمانی

افق اجتماع مردم در حجاز هم چنان تاریک بود. آشفتگی، اوضاع مردم را ناملایم کرده بود و امنیّت جانی و مالی و ناموسی نداشتند. از علم و حکمت خبری نبود. فضیلت آنها فقط در شعرسرایی و قصّه پردازی بود. ابرهای سیاه جهالت سَرتاسر آن محیط در تاریکی فرو برده بود. ناگهان از شهر مکه نور پاکی همچون بارقه آسمانی فضای عالم را روشن کرد. این نور پاک که حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم بود محیط زندگانی عقلانی بشر را برای همیشه منوّر گردانید.
اعلان نبوّت

آن روز که اعلان نبوّت داده شد، روز مجد و شرف، روز طلوع سعادت و عزت، روز رشد عقلی و ترقی ملی بود. روزی بود که بزرگ ترین منجی عالم بشریت، محمد بن عبد اللّه، برانگیخته شد و با نور قرآن، عالم را نورافشانی کرد.
لحن فرح بخش

روزی که پیامبر بزرگ الهی حضرت محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم برای هدایت بشر برانگیخته شد، ندایی آسمانی از مشرق کوه حرا، بلند شد و در دنیای بشریّت طنین انداز گردید. این آهنگ ملایم طبع بشر بود و مردم جهان در انتظار چنین آهنگی بودند، و با افق فکر و خرد خردمندان سازگار گردید. این لحن فرح بخش بر دل انسان نشست سطح اندیشه او را بالا برد.
رحمه للعالمین

حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم حامل اسرار آفرینش و راز خلقت بود. وجود او به ارسال پیامبران الهی و انزال کتاب های آسمانی پایان داد. اعلامیّه ختم نبّوت را او در دست داشت و با منصب رَحْمَهً للعالمین، از قلّه حرا به طرف مردم سرازیر شد تا خود تجلّی انوار رحمت الهی بر دیدگان بندگان خدا گردد.
دین فطری

آخرین برگزیده الهی قانونی آورد که از مبدأ آفرینش شروع می شود، تا منتهای سیر آدمی، ادامه می یابد. شریعتی که با روحیه بشر سازگار و با طبیعت او عجین و آمیخته شده بود، دینی که فطری و قانون اجتماعی بود.
دین معتدل

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در سیر رسالت الهی اش قانونی معتدل و به دور از افراط و تفریط آورد و به مادیت یهود و رهبانیت نصارا خاتمه داد؛ دینی که بین روح و بدن جمع و انسانی جامع تربیت کرد.
تغییر خطّ تاریخ

مبعث روزی است که تاریخ خطّ سیر خود را عوض کرد؛ روزی که به پرستش معبودان چوبین و گلی خاتمه داد و بت ها را در هم فرو ریخت، بشر را بر کردار زشت و عبث خود شرمنده ساخت، و خرافات و اوهام را از میان برداشت.
آشنا ساختن با لذّت های معنوی

مبعث روزی است که پیامبر الهی برانگیخته شد تا بشر غرق در مادیت را با لذّت های معنوی آخرت آشنا کند. وظایف او را به او یادآورد و به سرنوشتش آشنا سازد تا در سایه تقوا و خشیت نسبت به درگاه الهی، سعادت دنیا و آخرت رهاوردش باشد.
رشد عقلی بشر

در محیطی که علم و تمدّن در آن راهی نداشت، در ظلماتی که خبری از فلسفه و حکمت نبود، در جامعه ای که نوشتن و خواندن معمول نبود و جز چندنفر انگشت شمار کسی نمی توانست بنویسد و بخواند، آن نابغه آسمانی ظهور کرد و مکتب خانه هفت اقلیم را بسته و درس علم و حکمت و اخلاق را تا سرحد کمال عقلی آدمیان به مردم آموخت، چنانچه بالاتر از آن ناممکن بود و به تصوّر نمی آمد.
انقلاب توحید

مبعث روزی است که نهضت معنوی شروع شد و انقلابی عظیم در عالم بشری به وجود آمد که هنوز برکات آن ادامه دارد. و این انقلاب عبارت است از توجه به حقیقتی واحد که خداوند یکتای بی همتاست که با فرستادن آخرین رسول خود ـ که رهبر این انقلاب بود ـ پایه های انقلاب را پی ریزی کرد.
در اندیشه ی سرنوشت انسانیّت

در روزگاری که بشریّت دچار سهمگین ترین بحران ها بود، زندگی به صورت جهنمی درآمده بود. از ستم، اختلاف، قتل، غارت، تجاوز، حق کشی، بی ایمانی؛ جهان چون زورقی بی بادبان بر سر امواج خطرناک اقیانوس طوفانی تاریخ از سویی به سویی می افتاد اگر از گردابی برون می آمد، به گردابی دیگر فرو می رفت ـ مردی در دل کوه های مکه خدا را عبادت می کرد و به سرنوشت تاریخ انسانیت و ارزش های والا می اندیشید.
شعار توحید

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم با شعار «قُولُوا لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ تُفْلِحُوا؛ بگویید خدایی نیست جز خدای یگانه تا رستگار شوید»، مردم را به توحید فراخواند و به یکتاپرستی دعوت نمود و مذاهب دیگر را که در دست خوش تحریف قرار گرفته بودند منسوخ و باطل اعلام کرد.
تربیت مردم

حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با تعلیم و آموزش اصلِ «گرامی ترین و عزیزترین شما در نزد خداوند پرهیزگارترینِ شماست»، از میان مردم آن روز، انسان هایی آزاده و پاک و بزرگ و قهرمان تربیت کرد و قومی پراکنده و کینه توز و بی ایمان را به مردان و زنانی فداکار و مؤمنانی با اخلاص و مجاهد بدل ساخت.
پرشورترین حماسه ی تاریخ

انبیای الهی شاه کار خلقتند. زندگی آنها هم شاه کار تاریخ و مملوّ از حماسه های پرشور آفرینش است. در میان انبیا هیچ یک به اندازه ی پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله وسلم زندگی پرحادثه ای نداشته است. مطالعه تاریخ آن حضرت صحنه های گوناگون آموزنده ای را از نظر ما می گذراند. صحنه های میلاد آن بزرگوار، صحنه های پرابهّت نخستین روزهای نزول وحی و به دنبال آن مقاومت سیزده ساله در مکه، و صحنه های پرهیجان هجرت و سال های پس از آن. از این رو اگر زندگی آن حضرت را پرشورترین حماسه تاریخ بنامیم اغراق نکرده ایم.

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در کلام امام خمینی رحمه الله
منزلت اجتماعی پیامبر

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم از همین جمعیت پایین بود، از بین همین جمعیت پاشد و قیام کرد. اصحاب او از همین مردم پایین بودند. از این طبقه سوم بودند. آن طبقه بالا مخالفین پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بودند. از همین توده پیدا شده است و برای همین جمعیت، همین ملّت قیام کرده است و به نفع همین ملّت احکام آورده است.
شریف ترین روز

باید عرض کنم، که روز بعثت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در سرتاسر دهر، مِنَ الأزَلِ الی الأَبد [= از ازل تا ابد]»، روزی شریف تر از آن نیست، برای این که حادثه ای بزرگ تر از این حادثه اتفاق نیفتاده. حوادث بسیار بزرگ در دنیا اتفاق افتاده. بعثت انبیای بزرگ اولوالعزم و بسیاری از حوادث بسیار بزرگ [اتفاق افتاده] لکن حادثه ای بزرگ تر از بعثت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم [دیده[ نشده است و تصور هم ندارد که بشود، زیرا که بزرگ تر از رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در عالم وجود نیست، غیر از ذات مقدّس حق تعالی.
انگیزه بعثت، تزکیه ی نفوس

انگیزه ی بعثت این است که ما را از این طغیان ها نجات دهد و ما تزکیه کنیم خودمان را؛ نفوس خودمان را مصفّا کنیم و نفوس خودمان را از این ظلمات نجات بدهیم. اگر این توفیق برای همگان حاصل شد دنیا یک نوری می شود نظیر نور قرآن و جلوه نورحقّ.
بعثت، تحوّلی علمی عرفانی در عالم

مسئله بعثت یک تحول علمی ـ عرفانی در عالم ایجاد کرد که آن فلسفه های خشک یونانی را که به دست یونانی ها تحقّق پیدا کرده بود و ارزش هم داشت و دارد، لکن مبدل کرد به یک عرفان عینی و یک شهود واقعی برای ارباب شهود.
بعثت و رفع ظلم

بعثت رسول خدا برای این است که راه رفع ظلم را به مردم بفهماند؛ راه این که مردم بتوانند با قدرت های بزرگ مقابله کنند به مردم بفهماند، بعثت برای این است که اخلاق مردم را، نفوس مردم را، ارواح مردم را، و اجسام مردم را، تمام این ها را از ظلمت ها نجات بدهد. ظلمات را به کلی کنار بزند و جای او را نور بنشاند. ظلمت جهل را کنار بزند و به جای او نور عمل بیاورد. ظلمت ظلم را به کنار بزند و به جای او عدالت بگذارد.
حکومت قانون

حکومت رسول اللّه و حکومت امیرالمؤمنین حکومت قانون است؛ یعنی قانون خدا آنها را تعیین کرده است. آنها به حکم قانونْ واجب الاطاعه هستند. پس حکم از آنِ قانون خداست و قانون خدا حکومت می کند.
صبر و استقامت عامل پیروزی

استقامت که لازمه رهبری انبیای گرامی است، به طور کامل در رسول اکرم بود؛ «فَاسْتَقِیمُ کَما اُمِرْتَ».

نهضت کن و استقامت کن. این دو خاصیّت در پیشبرد مقاصد بزرگ پیغمبر اسلام دخالت داشت: قیام و استقامت. این استقامت موجب شد که با این که هیچ در دست نداشت و تمامی قوای قدرتمندان بر خلاف او بود ـ به طوری که در مکه نمی توانست به طور علنی دعوت کند ـ لکن مأیوس نمی شد از این که نمی تواند علنا مردم را دعوت کند. مأیوس نبود.
صراط مستقیم
وحی شد بر مصطفی برخیز، اقرأ باسم ربّک     ای حبیب من ز جا برخیز، اقرأ باسم ربّک
تیره شد رخسار گیتی، خیره شد دیو تباهی     چیره شد جهل عِما برخیز، اقرأ باسم ربّک
کردگارت برگزید از خلق تا امروز خوانی     خلق را سوی خدا، برخیز، اقرأ باسم ربک
هم رسولی، هم سفیری، هم بشیری، هم نذیری     هم تویی خیرُالوَری برخیز، اقرأ باسم ربّک
مردمی را کز خدا بیگانه اند، از حق گریزان     با خدا کن آشنا برخیز، اقرأ باسم ربّک
دختران را زنده بسپردن به خاک تیره تا کِی؟     ختم کن این ماجرا برخیز، اقرأ باسم ربّک
نور امیّدی که روزی کرد روشن طورسینا     جلوه گر شد در حرا برخیز، اقرأ باسم ربّک
انفس و آفاق در تسخیر و فرمان تو آید     چون برافرازی لوا برخیز، اقرأ باسم ربّک

علی خاتمی نوری

محمّد صلی الله علیه و آله وسلم
مهر را روشنی از روی تو افروختن است     ماه را حسن ز رخسار تو آموختن است
گُل به پیش گُل رخسار تو ای رشک بِهشت     همچو خاری است که شایسته آن سوختن است
آرزویی که به دل یوسف کنعانی داشت     خویشتن را به غلامیّ تو بفروختن است
وصف روی تو مگر روی تو گوید، ور نه     حدّ ما دیدن و حیرانی و لب دوختن است
کار «بنده» همه ای خسرو خوبان، به جهان     جان و دل دادن و خود مهر تو اندوختن است

بنده ـ شاعر زبان قاجاریه
بخوان به نام خدا
غنوده کعبه و امّ القری به بستر خواب     ولی به دامن غارحرا دلی بیتاب
نخفته، شب همه شب، دیده خدابینش     ز دیده رفته به دامن سرشک خونینش
که پیک حضرت دادار، جبرئیلِ امین     عیان به منظر او شد، خطاب کرد چنین:
«بخوان به نام خدایی که ربّ ما خَلَق است     پدیدآور انسان ز نطفه و عَلَق است
بخوان که ربّ تو باشد ز ماسوا اکرم     که ره نمود بشر را، به کار بُردِ قلم»
به گوش هوش چو این نغمه سروش شنید     هزار چشمه نور از درون او جوشید
درون گلشن جانش شکفت رازِ وجود     گشود بار در آن دم به بارگاهِ شهود
درود و رحمت وافِر، ز کردگار قدیر     بر آن گزیده یزدان، بر آن سراج منیر

محمود شاهرخی
مکتب صف
این پیک مشک بوی و مسیحادم از کجاست؟     کاین گونه دلنواز و روان بخش و جان فزاست؟
احمد که کُنیت و لقب و نام و نعت او     بوالقاسم و محمّد و محمود و مصطفاست
رخسار او طلیعه انوارسرمدی     گفتار او، سفینه دُرهای پربهاست
آیینه ای که، مظهر آیات ایزدی است     گنجینه ای که، منبع الطاف کبریاست
زیبد نشان خاتم و اورنگ خسروی     بر رهبری که قافله سالار انبیاست
نور رخش، چراغ ره سالکان حق     خاک درش، کلید در رحمت خداست
سرلوحه فضیلت و سرحلقه وجود     سرمایه حقیقت و سرچشمه بقاست

قاسم رس
جمال محمّد
ماه فرو ماند از جمال محمّد     سرو نباشد به اعتدال محمّد
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست     در نظر قدر با کمال محمّد
وعده دیدارِ هرکسی به قیامت     لیله «اسرا» شب وصال محمّد
آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی     آمده مجموع، در ظِلال محمّد
عرصه گیتی مجال همّت او نیست     روز قیامت نگر مجال محمّد
و آن همه پیرایه بسته جنّت فردوس     بو که قبولش کند، بلال محمّد
همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد     تا بدهد بوسه بر نِعال محمّد
شمس و قمر در زمین حشر نتابد     پیش دو ابروی چون هلال محمّد
چشم مرا، تا به خواب دید جمالش     خواب نمی گیرد از خیال محمّد
«سعدی» اگر عاشقی کنی و جوانی     عشق محمّد بس است و آل محمّد

سعدی
فخر عالم، فخر آدم
آن آیت آزادگی، آزاد جانی،     آن شوکت نامش جهانگیری، جهانی
آن، جانِ جانِ جانِ جانِ جان جانها     آن، در کلامش لطف آب زندگانی
آن مردِ مردِ مرد، در معنی نه در حرف     آن آدمی خلقت، و لیکن آسمانی
آن نازنین خو، نازنین رو، نازنین طبع     آن خیل خوبان را سزاوار شبانی
آن نیک فطرت، نیک خصلت، نیک عترت     آن مهربان، آن آفتاب مهربانی
آن در کریمی شرمسار از وی کریمان     آن در حلیمی، حلم را بنیان و بانی
آن عزّت و جود و شرف زیبنده او     آن صدق دل با او نه تصدیق زبانی
آن فخر عالم، فخر آدم، آن محمّد صلی الله علیه و آله وسلم     یعنی کتاب آسمانی را معانی

محمّدجواد بهجت

سرحلقه
سرحلقه عشاق به عالم، احمد     یعنی هدف از خلقت آدم، احمد
رخشان و فروزنده بر انگشت وجود     پیغمبری انگشتر و خاتمْ احمد
آمیزه شور و عشق و عرفان، احمد     مفهوم عمیق علم و ایمان، احمد
من در عجبم چگونه با این همه وصف     می زیسته در عالم امکان، احمد؟!

علی مرادی غیاث آبادی
هی هی از این عشق خوش احمدی
جان سحر، جسم سمن بوی توست     شام، غلام سر گیسوی توست
ماه که خَم کرده سر خویشتن     بوسه زنِ گوشه ابروی توست
ای سمن باغ خداوندگار     سرو، غلام قد ناژوی توست
صبح ازل، پرتو پیشانی ات     شام ابد، طُرّه دل جوی توست
آنچه ز گل نیک تر آمد به باغ     باغِ گُل خُلق تو و خوی توست
زمزمه زندگی کاینات     همهمه شور و هیاهوی توست
عقل تو سرمایه سنگین وحی     عقل جهان کم به ترازوی توست
عقد ثُریّا به کف آسمان     پیشکش گردن بانوی توست
کاش که فریاد دلم می شنید     حلقه آن در که سر کوی توست
شاخه طوبی ندهد در بهشت     آنچه در آن چنبر بازوی توست
هی هی از این عشق خوش احمدی     ذکر لبم ناله هوهوی توست

علی موسوی گرمارودی

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید