احباط یعنی باطل کردن توسط ارتکاب بعضی گناهان، تکفیر یعنی پوشاندن گناه توسط بعضی حسنات. در کتاب تجرید الاعتقاد شیخ طوسی آمده که حسنات و حبط عمل هر کدام در جای خودشان می باشد و هیچ کدام دیگری را از بین نمی برد، این سخن خواجه با مسأله احباط و تکفیر قابل جمع نیستند؟

احباط یعنی باطل کردن توسط ارتکاب بعضی گناهان، تکفیر یعنی پوشاندن گناه توسط بعضی حسنات. در کتاب تجرید الاعتقاد شیخ طوسی آمده که حسنات و حبط عمل هر کدام در جای خودشان می باشد و هیچ کدام دیگری را از بین نمی برد، این سخن خواجه با مسأله احباط و تکفیر قابل جمع نیستند؟

مقدمتاً عرض می شود که شیخ طوسی در کتاب شریف تجرید الاعتقاد در مورد تکفیر صریحاً چیزی نیاورده و تنها احباط را متعرض شده، هر چند شارح محترم (علامه حلی) در عنوان مسأله و در توضیح عبارات شیخ از تکفیر هم سخن گفته است; سرّ مطلب و اینکه چرا رأی علما در مورد احباط مختلف است این است که: اگر احباط را به همان معنا که متکلمین آورده اند (ارتداد یا بعضی گناهان کبیره اعمال حسنه گذشته یا تمام یا بعضی ثواب آنها را از بین ببرد و محو و نابود کند) قبول کنیم در نظر ابتدایی با نقل و عقل مخالف است.
اما نقل: آیات زیادی داریم که می گویند هر انسانی در آخرت ثمره اعمال خود را می بیند چه خوب باشد یا بد. و همینطور آیاتی که تجسم اعمال را می رساند، یعنی اعمال انسانها چه خوب یا بد در آخرت مجسم و حاضر می شوند. اگر احباط به همان معنا صحیح باشد پس رؤیت اعمال و ثمره آنها چه می شود؟
اما عقل: میان کسی که هم اعمال خوب و هم اعمال و کردار بدی را انجام داده است با کسی که اصلا اعمال نیک ندارد فرق است و مساوی قرار دادن این دو خلاف عدل است. علاوه اگر اجیری کارش را انجام دهد ولی گاهی نافرمانی کند و مستأجر به خاطر یک خطاء کل اجرت او را ندهد خلاف عدل کار کرده و احباط اینگونه است. از طرفی مسأله احباط و تکفیر صریحاً در قرآن آمده است، اینجاست که علماء برای توجیه و جمع این دو اصل وارد میدان شده اند و اقوال و آراء متعددی به وجود آورده اند که در کتابهای شرح بر تجرید الاعتقاد مذکور است و ما برای پاسخ به سؤال مورد نظر فقط دو قول معروف را آورده و در آخر نتیجه گیری می کنیم:
تذکر: ظاهر همان مشکلاتی که در مسأله احباط بیان شد در مسأله تکفیر هم می آید لکن با اندک دقتی مشکل حل می شود، چون تکفیر موافق عفو و غفران الهی است. و عذاب نکردن و گذشتن از حقِ خود همیشه با عدالت منافات ندارد و تخلف در وعید همیشه مخالف عدل نخواهد بود. و تجسم اعمال هم درنهایت تابع مشیت و اراده خداوند است که اگر عفو الهی آمد یا شفاعت صالحان و یا توبه خود گنهکار مقبول خداوند شد تجسم گناهان محقق نمی شود چنانکه این معنی را قرآن و روایات هم تأیید می کنند.[1] لذا محور بحث احباط است. احباط در دو مقام بحث می شود یکبار نسبت به شخصی است که مدتی با ایمان بوده و عمل صالح انجام داده لکن آخر کار مرتد و مشرک شده و ایمان خود را از دست می دهد; و یکبار نسبت به شخصی است که از ابتداء تا انتهاء ایمان خود را حفظ کرده، لکن مرتکب طاعت و معصیت شده محقق طوسی و علامه حلی این دو صورت را جداگانه و در دو مقام بحث می کنند.
محقق طوسی در قول اول: می فرمایند ثواب و پاداش عمل مشروط به این است که شخص تا آخر عمر بر ایمانش پایدار بماند و هرگاه شرط منتفی شود مشروط (ثواب و پاداش) هم منتفی می شود، بنابراین در مورد شخص مرتد و یا گناهکارانی که اصلِ ایمان و عقیده را از دست می دهند اصلا ثواب و پاداشی برای آنها محقق نشده  تا نوبت به احباط برسد و بگوییم که منافات با عدالت الهی یا با آیات رؤیت اعمال داشته باشد.[2] به دو آیه هم استدلال فرموده اند.[3] بر طبق این قول معنای آیه شریفه (لئن اشرکت لیحبطن عملک)این است که در صورت تحقق شرک به خدا، ثواب و پاداش اصلا محقق نشده (احباط).
مرحوم حلّی در توضیح مراد محقق طوسی می فرماید: اگر در علم الهی این شخص به گونه ای بود که تا آخر عمر به ایمانش وفا می کند و پایدار می ماند در این صورت مستحق ثواب می باشد و همینطور گنهکار اگر تا آخر عمر بر شرک و گناهش پایدار بماند مستحق عقاب است. اما اگر در علم الهی چنین باشد که این شخص صالح که کارهای خوب هم انجام داده و با ایمان هم است در آخر عمر مشرک می شود. اصلا مستحق ثوابی نشده و گنهکار اگر توبه کند و ایمان آورد مستحق معصیت نشده. معنای احباط و تکفیر از دید محقق طوسی و علامه حلی در مقام اول به همین بیان است. نه اینکه منکر اصلِ احباط و تکفیر شده باشند.
علامه حلّی این قول را به محققین نسبت می دهد و اقوال دیگر در معنای احباط و تکفیر را ردّ می کند.[4] «تفسیر نمونه» هم در یکجا ظاهر همین نظر را تأیید نموده و می گوید: آیات بسیاری داریم که به صراحت می گویند: «موافات بر ایمان» (با ایمان از دنیا رفتن) شرط قبولی اعمال است و بدون آن هیچ عملی پذیرفته نیست.[5] پس تا اینجا معلوم شد که محقق طوسی برای استحقاق و تحقق ثواب تداوم ایمان را تا زمان مرگ شرط می دانند. کسی که مرتد و مشرک شود برایش اصلا ثوابی نبوده واحباط نسبت به این شخص یعنی همین.
در مقابل عده ای می گویند: استحقاق و تحقق ثواب بر اعمال صالح مشروط بر تداوم ایمان نیست، بلکه در همان حالی که شخص مؤمن است و عمل صالح انجام می دهد ثوابش محقق شده اگر در آخر کار مرتد و مشرک شد این عملش ثوابهای قبلی محقق شده را معدوم می کند.
محقق طوسی برای ردّ این نظر چنین استدلال می کند که اگر استحقاق ثواب و تحقق آن مشروط به شرطی نباشد بلکه هر جا عمل صالح انجام شد استحقاق و ثواب محقق شود پس باید نسبت به کسی که فقط عارف باللّه است و به نبوت نبی خاتم ایمان نیاورده و عمل صالح انجام دهد باید او را مثاب و مستحق پاداش بدانیم و این اجماعاً باطل است چون عمل غیر مسلمان قبول نیست.
نظر محقق طوسی و علامه حلّی در مقام دوم: والاحباط باطل لاستلزامه الظلم و لقوله تعالی: فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره; احباطی را که در این مقام باطل می دانند معنای مورد نظر جماعتی از معتزله است آنها گفته اند: مسلمانی که از ابتداء تا انتهاء ایمان خود را حفظ کرده لکن مرتکب معصیت و طاعت شده در قیامت طاعات و ثواب هایش جدا محاسبه می شود و معاصی و عقوباتش هم جدا، پس هر کدام کمتر بود از آنکه زیادتر است کسر می شود. اگر ثواب زیادبود «تکفیر» و اگر (معاصی) زیاد بود «احباط» است; محقق طوسی و علامه حلی این تفسیر را باطل می دانند زیرا اولا چنین محاسبه ای مستلزم ظلم است چون هرگاه معاصی و طاعات مساوی شود چنین کسی با شخصی که اصلا ثواب و طاعتی نکرده مساوی می شود و این نزد عقلاء مردود است چون اگر کارگری کارش را انجام دهد ولی تخلفاتی هم بکند ندادن تمام مزدش نزد عقلا مذموم است.
ثانیاً: قرآن مجید تصریح دارد که هر مؤمنی نتیجه کار خوب و بدش را می بیند، پس خوب است احباط را چنین تفسیر کنیم که هر مؤمن گنهکار اول عقوبات و تاوان معاصی اش را می دهد سپس به پاداش و ثواب خود می رسد.[6] نتیجه: احباط و تکفیر در دو مقام بحث می شود و در هر دو مقام تفاسیری متعدد دارد محقق طوسی و علامه حلی اصل احباط و تکفیر را در هر دو مقام طبق تفسیر خودشان قبول دارند اما طبق تفسیر دیگران احباط و تکفیر به آن معنا را باطل می دانند بنا بر این سخن علامه هیچ گونه منا فاتی با احباط وتکفیر ندارد.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ معاد در پرتو کتاب و سنت، استاد سبحانی، مترجم علی شیروانی.
2ـ عقاید، ج 2، استاد مصباح یزدی.

پی نوشت ها:
[1] . هود/ 12. اصول کافی، ج 4، ص 163، ح 1. موسوی خمینی، سید روح الله، چهل حدیث، انتشارات طه، ج 1، ص 261، باب توبه.
[2] . شعرانی، ابوالحسن، شرح تجرید الاعتقاد، انتشارات اسلامیه، چاپ هشتم، ص 578.
[3] . زمر/ 65. بقره/ 217.
[4] . کشف المراد، تحقیق حسن زاده آملی، جامعه مدرسین، ص 412 و 413.
[5] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دهم، ج 19، ص 532.
[6] . همان، کشف المراد، ص 413؛ و مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 2، ص 71.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید