آیات اخلاق در سیماى حسینى (1)

آیات اخلاق در سیماى حسینى (1)

نویسنده: عباس کوثری

به حُسن خُلق و وفا، کس به یار ما نرسد
ترا در این سخن، انکار کارما نرسد
اگرچه حسن فروشان به جلوه آمده‌اند
کسى به حُسن و ملاحت، به یارما نرسد
هزار نقد به بازار کائنات آرند
یکى به سکّه صاحب عیار ما نرسد
هزار نقش برآید ز کِلْک صُنع
و یکى به دلپذیرى نقش نگار ما نرسد
بسوخت «حافظ» و ترسم که شرح قصّه او
به سمع پادشه کامکار ما نرسد
زیبایى هاى صفاتش دلربا و روح‌نواز است و نگاه و رفتارش ظهور آیات حقّ، و مکارم اخلاقش تجلّى‌بخش فلسفه بعثت پیامبر صلى‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم است که فرمود: «بعثتُ لاُِتَمِّمَ مَکارِمَ الاَخْلاقِ»1 عصمت و قداست او در آیه تطهیر با جلوه‌اى پرفروغ انعکاس یافته و برعشق الهى و ایثار او کریمه «ویطعمون الطعام على حُبّه»شاهد و گواه است. زیبایى و جمال روح و اعتدال جسمانى‌اش با نام حسین علیه‌السلام شکوهى افزون یافته است؛ زیرا که «حسین» یعنى زیبایى و براساس روایت، نامى است که خداوند آن را برایش برگزیده است. او چنان است که خود فرمود:
سَبَقْتُ العالمین الى المعالى؛ بحُسنِ خلیقهٍ و علوّ همّه و لاح بحکمتى نورالهدى فى لیالٍ فى الضلاله مُدْلَهِمَّه یُرید الجاهدون لیُطْفئوه و یأبى اللّه الاّ ان یُتمَّه2
با اخلاق نیک و همت بلند، از همه جهانیان به قلّه‌هاى فضیلت پیشى گرفتم و با حکمت من، نور هدایت در شب‌هاى تاریک و دیجور گمراهى درخشید. منکران مى‌خواهند این نور را خاموش کنند؛ ولى خداوند نخواسته که این نور خاموش شود.اکنون جلوه‌هاى آیات الهى را در چهره پرفروغش مرور مى‌نماییم و نظاره‌گر پرتوى از شکوهمندى زیبایى‌هاى اخلاقى‌اش مى‌گردیم.

1. همنشینى با تهى‌دستان
قرآن، تقوا را معیار ارزشمندى و کرامت انسان‌ها را در برخوردارى هرچه بیشتر از آن مى‌داند و با اندیشه اصالت قدرت و ثروت، مبارزه گرده و آن را در نظام ارزشى خویش مُلغى ساخته است. قرآن کریم مى‌فرماید:
«وَاصْبِرْ نفسَکَ مَعَ الّذین یَدعُون ربَّهُم باِلْغَداوه وَالْعشِىِّ یُریدون وَجْهَهُ و لاتَعْدُ عیناک عَنْهُمْ تُریدُ زینهَ الحیوهِ الدُّنْیا وَ لاتُطِعْ مَنْ اَغْفَلنا قَلْبَهُ عَن ذِکرنا وَاتَّبَعَ هَویهُ وَ کانَ اَمرُهُ فُرُطاً»3 با کسانى باش که پروردگار خود را صبح و شام مى‌خوانند و تنها رضاى او را مى‌طلبند. و هرگز به خاطر زیورهاى دنیا، چشمان خود را از آنها برمگیر و از کسانى که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم. اطاعت مکن؛ همان‌ها که از هواى نفس پیروى کردند و کارهایشان افراطى است.
مفسّران در شأن نزول آیه، نوشته‌اند که:
عدّه‌اى از ثروتمندان مغرور به حضور پیامبر صلى‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم رسیدند و در حالى که به «اصحاب صفّه» و تهى‌دستان پاک‌سیرت همانند سلمان، ابوذر، عمّار و صهیب اشاره مى‌کردند، گفتند:
اگر تو در بالاى مجلس بنشینى و این‌گونه افراد را که بدنى بدبو و جامه‌هایى پشمینه برتن دارند، از خود دور کنى با تو همراه خواهیم شد و به سخنانت گوش خواهیم داد. تنها وجود این افراد است که مانعى عمده براى حضور ما در مجلس شما شده است.
در این زمان آیه فوق نازل شد و جایگاه متعالى صفّه‌نشینان تهى‌دست را که قلبى مالامال از عشق و اخلاص داشتند، بیان داشت. پس از آن پیامبر صلى‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم به جست‌وجوى آنان برخاست و در حالى‌که آنان را در آخر مسجد یافت، فرمود:
«الحمدللّه الّذى لم یَمُتْنى حتّى اَمَرَنى اَنْ اَصْبِرَ نفسى مع رجالٍ من امّتى معکم المحیا و معکم الممات4؛ حمد خدا را که مرا نمیراند تا این که به من دستور داد با شما باشم. زندگى‌ام باشما و مردنم نیز با شما خواهد بود.»
گذشتگانِ این مستکبران نیز همین ایراد را با نوح پیامبر علیه‌السلام در میان گذاشتند که قرآن مى‌فرماید:
«اشراف کافر قومش (در پاسخ نوح) گفتند: ما تو را جز بشرى همچون خودمان نمى‌بینیم و کسانى را که از تو پیروى کرده‌اند، جز گروهى پست و ساده‌لوح مشاهده نمى‌کنیم و براى شما فضیلتى نسبت به خود نمى‌بینیم؛ بلکه شما را دروغگو تصوّر مى‌کنیم».
سپس قرآن کریم پاسخ نوح علیه‌السلام را بیان مى‌کند و مى‌فرماید:
«وَ ما انَا بِطارِد الّذین آمنوا اِنّهم مُلاقوا ربّهم»5
من آنها را که ایمان آورده‌اند، از خود دور نمى‌کنم، چرا که آنها پروردگارشان را ملاقات خواهند کرد. (اگر آنها را از خود برانم، در دادگاه قیامت خصم من خواهند بود.)
در راستاى همین تفکّر مادّى جمعى از بنى‌اسرائیل پس از برگزیده شدن طالوت به فرماندهى، گفتند: چگونه او بر ما حکومت کند با این‌که ما از او شایسته‌تریم و او ثروت زیادى ندارد؟! قرآن کریم پاسخ اشموئیل پیامبر علیه‌السلام را این‌چنین بیان مى‌دارد: «قالَ اِنَّ اللّهَ اصْطَفیهُ عَلَیْکُمْ و زادَهُ بِسْطَهً فىِ‌الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ»6
گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و او را در علم و (قدرت) جسم، وسعت بخشیده است.
با دقت در سیره اخلاقى ابى‌عبداللّه علیه‌السلام نیز همین جلوه‌هاى متعالى و مفاهیم بلند را مشاهده مى‌کنیم که دو نمونه از آن ذکر مى‌شود:
الف) انسان‌هاى وارسته از هر طبقه و نژاد، گرد هم آمده‌اند تا عاشقانه‌ترین نظام عزّت وکرامت انسانى را در کربلا تجسّم بخشند. یکى از آنها «جون» است که قبلاً غلام ابى‌ذرغفارى بوده است. با گوهر محبت و ولایت در کربلا حضور یافته است و بى‌اعتنا به تحقیر دنیاگرایان، عزّت خویش را در همراهى سیدالشهدا علیه‌السلام دیده است.
هریک از یاران ابى‌عبداللّه علیه‌السلام به سوى نبرد حرکت مى‌کند و مدتى نمى‌گذرد که بدنش نقش زمین مى‌شود و به ملکوت اعلى پر مى‌کشد. او نیز خود را آماده مى‌کند تا در صف بلاجویان دشت کربلا قرار بگیرد؛ پس به حضور امام حسین علیه‌السلام مى‌رسد و مى‌گوید:
بدنم بدبو و رنگم سیاه و بى‌بهره از نسب و قبیله هستم؛ امّا شوق بهشت، بى‌تابم کرده است. پس بهشت را ارزانى من‌دار تا بوى بدنم خوش و حسب و نسب من شرافت یابد و صورت من سفید گردد. به خدا سوگند! از شما جدا نخواهم شد تا خون من با خون پاک شما مخلوط گردد.
سپس از امام حسین علیه‌السلام رخصت طلبید و به میدان شتافت؛ مبارزه‌اى شگفت نمود تا این‌که بر زمین افتاد. اگرچه سراسر وجودش عشق و محبّت به امام بود و تنها آرزوى او از این دنیا، این بود که یک‌بار دیگر نگاهش بر چهره پرمهر ابى‌عبداللّه علیه‌السلام نقش بندد، اما تصوّرات پیشین او، که در پیشگاه حضرت آن را اظهار کرد، به او اجازه نمى‌دهد که از ابى‌عبداللّه علیه‌السلام بخواهد تا بربا لینش حاضر گردد. ولى بر خلاف این تصوّرات، مشاهده مى‌کند که امام بر بالین او حاضرگشته و دعاى خویش را بدرقه راه آخرتش مى‌نماید و مى‌فرماید:
«اللّهُمَّ بِیِّضْ وَجْهَهُ، و طَیِّبْ ریحَهُ وَاحْشُرْهُ مَعَ الاَبْرارِ و عَرِّفْ بَیْنَه و بَیْنَ محمّد و آل محمّد7؛ بارالها! روى او را سفیدگردان و بوى او را خوش کن و بین او و محمد و آل محمد آشنایى و شناسایى ده.»
اکنون او ظهور قرآن ناطق را با دیدگان خویش مشاهده نموده و عزّت و افتخار انسانى خویش را در پناه او، متحقّق دیده و خویش را در کاروانى از نور مى‌بیند که دور از امتیازات مادّى و فخر فروشى‌هاى ناپسند، به سوى کمال انسانى گام مى‌نهد و در استمرار حرکت بلال، جُوَیبر، سلمان و صُهیب، خود را با جامعه برین که اینک رهبرش سیدالشهدا علیه‌السلام است، رو به رو مى‌بیند.

ب) روزى امام حسین علیه‌السلام از کنار جمعى از فقرا گذشت، که عباى خود را پهن و نان خشکى را بر آن نهاده و مى‌خوردند. چون آن حضرت را دیدند، او را دعوت کردند، حضرت نزد ایشان نشست و فرمود: اگر این مال صدقه نبود، آن را مى‌خوردم. سپس فرمود: برخیزید به سوى خانه من آیید. آنان را با خود به خانه برد و میهمان کرد و لباس به آنها هدیه کرد و دستور داد تا پول نیز به آنان بدهند.8

2. رضا و تسلیم
یکى از صفات انسان‌هاى شایسته و کامل، رضا به مقدّرات الهى و تسلیم در برابر آن است و آن، عبارت است از ترک اعتراض و انکار در قلب و در ظاهر؛ بدانسان که در نزد او فقر و غنا، راحت و رنج، بقا و فنا، عزّت و ذلّت، مرض و صحّت و مرگ و حیات مساوى بوده و «پسندد آنچه را جانان پسندد». برخلاف انسان صابر، که چه بسا در باطن ناخشنود بوده و تنها در ظاهر اعتراضى نمى‌کند.
در روایتى پیامبر گرامى اسلام صلى‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم از قول جبرئیل درباره تفسیر «رضا» فرمودند:
انسان راضى از آقاى خویش ناخشنود نیست؛ چه از دنیا بهره‌مند باشد و چه بى‌بهره، و به عمل اندک بسنده نمى‌کند.9
این صفتى است که از اعتقاد عمیق به خداوند و حکمت او نشأت مى‌گیرد؛ زیرا در این صورت مى‌داند که هیچ یک از حوادث بدون مصلحت نیست و براساس اراده متقن و نظام احسن اداره مى‌شود.
در بلاهم مى‌چشم لذّات او مات اویم، مات اویم، مات او و از سویى دیگر چون دوستدار خداوند متعال است، مقدّرات او نیز برایش شیرین و خوشایند خواهد بود.
عاشقم بر لطف و بر قهرش به جِدّ وى عجب من عاشق این هردو ضدّ
قرآن کریم مى‌فرماید:
«والسّابقون الاوّلون من المهاجرین والانصار و الذّین اتَّبعُوهم بِاِحْسان رَضِىَ اللّه عَنْهُمْ و رَضُوا عَنْهُ»10
پیشگامان نخستینى از مهاجران و انصار و کسانى که به نیکى از آنها پیروى کردند؛ خداوند از آنها خشنود گشت و آنها (نیز) از او خشنود شدند.
در آیه دیگر مى‌فرماید:
هیچ قومى را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند، نمى‌یابى که با دشمنان خدا و رسولش دوستى کنند؛ هرچند پدران یا خویشاوندان آنها باشند. آنان کسانى هستند که خدا ایمان را در صفحه دل هایشان نوشته و با روحى از ناحیه خودش آنها را تقویت کرده و آنها را در باغهایى از باغهاى بهشت وارد مى‌کند که نهرها از زیر درختانش جارى است؛ جاودانه در آن مى‌مانند. «رضى اللّه عنهم و رضوا عنه اولئک حزب اللّه الا انّ حزب اللّه هم المفلحون»11؛ خدا از آنها خشنود است و آنان نیز از خدا خشنودند. آنها «حزب اللّه» اند؛ بدانید حزب اللّه پیروز و رستگارند.
امام حسین علیه‌السلام نمونه متعالى و کامل این صفت است و در رفتار و گفتارش، رضایت و تسلیم حق موج مى‌زند. امام صادق علیه‌السلام سوره والفجر را سوره حسین مى‌نامد،12 زیرا که او جلوه تام و تمام این آیه است که مى‌فرماید: «یا ایّتها النفس المطمئنّه ارجعى الى ربّک راضیهً مرضیهً»13 آن حضرت همان روح آرامش یافته در سایه یاد خداست که فرمود: «الابذکر اللّه تطمئنّ القلوب»14 و در حالى به سوى ملکوت اعلى پرکشید که رضایت و تسلیم خویش را با همه وجود به اثبات رساند. در دعاى عرفه مى‌فرماید:
«وَخِرْلى فى قضائک و بارِک لى فى قدرک حتّى لا اُحِبُّ تعجیل ما اَخَّرْتَ ولاتأخیرَ ما عَجَّلْتَ15؛ قضا و قدرت را بر من خیر و مبارک ساز تا آنچه دیر مى‌خواهى بر من، زودتر دوست ندارم و آنچه زودتر مى‌خواهى، دیرتر مایل نباشم».
در جمله‌اى دیگر مى‌فرماید:
«رضا اللّه رضانا اهل البیت نصبر على بلائه16؛ رضایت و خشنودى خدا مورد رضایت ما اهل‌بیت است و بر بلاى رسیده از جانب او، صبر مى‌کنیم».
و در آخرین لحظات عمر شریفش در قتلگاه فرمود:
«رضاً بقضائک و تسلیماً لاَِمرک و لامعبود سواک یا غیاث المُستغیثین17؛ خشنود به قضاى تو و تسلیم امر و فرمانت هستم و معبودى غیر تو نیست اى فریاد رس فریادجویان!»
… ادامه دارد.

پى‌نوشت‌ها:

1 ـ میزان الحکمه، ج 9، ص 321، باب النبوّه.
2 ـ بحارالانوار، ج 44، ص 194، به نقل از مناقب، ج 4، ص 73 و 75.
3 ـ کهف/ 28.
4 ـ مجمع البیان، ج 3، ذیل آیه.
5 ـ هود/ 27 و 28.
6 ـ بقره/ 247.
7 ـ بحارالانوار، ج 45، ص 22 و 23.
8 ـ همان، ج 44، ص 191.
9 ـ میزان الحکمه، ج 4، ص 145، باب الرّضا.
10 ـ توبه/ 100.
11 ـ مجادله/ 22.
12 ـ مجمع البیان، ج 9 و 10، ذیل سوره والفجر و تفسیر صافى، ج 2، ص 818.
13 ـ والفجر/ 27 و 28.
14 ـ رعد/ 28.
15 ـ مفاتیح الجنان، دعاى عرفه.
16 ـ بحارالانوار، ج 44، ص 367.
17 ـ مقتل الحسین، مقرّم، ص 357.
منبع: فصل نامه کوثر

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید