فروغ تابان ولایت (3) بررسى روایات

فروغ تابان ولایت (3) بررسى روایات

نویسنده : محمد محمدى اشتهاردى

ما در اینجا نخست به تجزیه و تحلیل و بررسى روایاتى که در این مورد رسیده مى پردازیم و پس از نتیجه گیرى نظر خود را خاطر نشان خواهیم ساخت .
روایاتى که در این مورد به ما رسیده ، پس از بررسى به چهار قسم تقسیم مى شوند:

1- قسم اول روایات :
پاره اى از روایاتى که در این مورد رسیده ، دلالت دارند که تلفظ نام مبارک حضرت ول عصر(علیه السلام) به طور مطلق (در هر زمان و مکانى در هر شرایطى) بى آنکه جاى تقیه باشد حرام است و در این قسم روایات ، علت خاصى ذکر نشده است ، در اینجا بذکر چند نمونه از این قسم روایات مى پردازیم .
1- مرحوم کلینى رحمه اللّه از على بن رئاب رحمه اللّه نقل مى کند که امام صادق علیه السلام فرمود:
“ صاحب هذا الامر لا یسمیه باسمه الا کافرا؛”
نام مبارک صاحب این امر (حضرت ولى عصر علیه السلام) را هیچ کس جز شخص کافر نمى برد.)(54)
2- و نیز مرحوم کلینى از ریان بن صلت نقل مى کند که گفت :
“ سمعت ابا الحسن الرضا علیه السلام و سئل عن القائم قال : لا یرى جسمه و لا یسمى اسمه ؛”
از حضرت رضا علیه السلام در مورد سؤالى که پیرامون حضرت قائم (علیه السلام) شده بود شنیدم فرمود:” جسمش دیده نمى گردد، و نامش برده نمى شود”.(55)
3- مرحوم صدوق رحمه اللّه در کتاب اکمال الدین از صفوان بن مهران نقل مى کند که شخصى از امام صادق علیه السلام پرسید: مهدى (علیه السلام) که از فرزندان تو است کیست ؟
فرمود:
“ الخامس من ولدى السابع یغیب عنکم شخصه و لا یحل لکم تسمیته ؛”
“مهدى پنجمین امام از فرزند امام هفتم است وجود مقدسش از شما پنهان مى شود و براى شما بردن نام او جایز نیست .”(56)
4- و نیز مرحوم صدوق رحمه اللّه در کتاب نامبرده از محمد بن عثمان بن عمرى رحمه اللّه نقل مى کند که گفت : برایم دستخطى (توقیع ) پدیدار شد که با آن دستخط آشنا بودم (57)
به این عبارت :
“ من سمانى فى مجمع من الناس فعلیه لعنه اللّه ؛”
“کسى که در میان اجتماع مردم ، نام مرا ببرد، لعنت خدا بر او باد.”(58)
5- مرحوم صدوق رحمه اللّه در کتاب کمال الدین از حضرت عبدالعظیم حسنى رحمه اللّه نقل مى کند که امام محمد تقى علیه السلام درباره حضرت قائم (علیه السلام) فرمود:
“ یخفى على الناس ولادته و یغیب عنهم شخصه و تحرم تسمیه و هو سمى رسول اللّه و کنیته ؛”
“تولد آن حضرت بر مردم مخفى است ، وجود او از انتظار آنان پنهان است و بر آنان بردن نام او حرام مى باشد، او هم نام و هم کینه ، رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم است “.(59)
و روایت دیگرى که در این معنى به ما رسیده است .

2- قسم دوم از روایات :
پاره اى از روایات که در این مورد وارد شده به روشنى دلالت دارد بر ترک نام بردن آن حضرت تا موقعى که قیام مى کند و سراسر زمین را همانگونه که پر از ظلم و جور شده پر از عدل و داد مى نماید، اینک نظر شما را به چند نمونه از آنها جلب مى کنیم :
1- علامه مجلسى رحمه اللّه در کتاب بحارالانوار از محمد بن زیاد ازدى رحمه اللّه نقل مى کند که امام موسى بن جعفر علیه السلام هنگامى که از امام قائم (علیه السلام) سخنى به میان آمد فرمود:
“ خفى على الناس ولادته و لا یحل لهم تسمیته حتى یظهره عزوجل فیملاء به الارض قسمطا و عدلا، کما ملئت ظلما و جورا؛”
“ تولد حضرت قائم (علیه السلام) بر مردم پنهان است ، نام بردن او براى آنان جایز نیست تا وقتى که خداوند متعال او را ظاهر کند، و به وسیله او زمین را همانگونه که پر از ظلم و جور شده پر از عدل و داد نماید.”(60)
2- علامه مجلسى رحمه اللّه از حضرت عبدالعظیم حسنى روایت مى کند که اما هادى (علیه السلام) درباره حضرت قائم (علیه السلام) فرمود:
“ لا یحل باسم حتى یخرج یملاء الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا…؛”
“یاد کردن حضرت قائم (علیه السلام) بنام جایز نیست تا وقتى که نهضت کند و زمین را همان گونه که پر از ظلم و جور شده پر از عدل و داد نماید.”(61)
3- مرحوم کلینى رحمه اللّه به سند خود از ابن هاشم داود بن قاسم جعفرى رحمه اللّه نقل مى کند که امام باقر علیه السلام در ضمن حدیثى فرمود:
“ و اشهد على رجل من ولد الحسن لایسمى و لا یکنى حتى یظهر امره فیملاها عدلا کما ملئت “جورا انه القائم بامر الحسن بن على علیه السلام ؛”
گواهى مى دهم به آمدن مردى از فرزندان امام عسکرى علیه السلام که نام و کنیه اش برده نمى شود تا قیامتش ظاهر گردد، زمین را همان گونه که پر از جور شده پر از عدل و داد کند، اوست که به امر جانشینى از امام حسن عسکرى علیه السلام مى پردازد.”(62)
4- مرحوم صدوق در کتاب اکمال الدین به سند خود از حضرت عبدالعظیم حسنى نقل مى کند که وى (حضرت عبدالعظیم ) اعتقادات خودش را در محضر امام هادى علیه السلام عرضه داشت و (در ضمن ) به امامان یکى پس از دیگرى بنام اقرار کرد تا اینکه به امام دهم عرض کرد: اى سرور من ! پس از اینها امام من شما هستید؟
حضرت فرمود:
“ و من بعدى ابنى الحسن فکیف للناس بالخلف من بعده ؟
قلت : فکیف ذلک ؟
قال : لانه لا یرى شخصه و لا یحل ذکره باسمه حتى یخرج فیملاء الارض ‍ قسطا و عدلا الى ان قال هذا دینى و دین آبائى ؛”
“اما بعد از من فرزندم حسن علیه السلام است ، پس حال مردم نسبت به جانشین بعد از او چگونه است ، عرض کردم : (براى چه ؟) چگونه است ؟
فرمود: زیرا او دیده نمى شود و بردن نامش جایز نیست تا وقتى که قیام کند و زمین را پر از عدل و داد نماید تا اینکه فرمود دین و عقیده من و پدرانم همین است .”(63)

3- قسم سوم از روایات :
پاره اى از روایات دلالت دارند که نام بردن حضرت مهدى (علیه السلام) جایز نیست و در همین روایات عدم جواز نام بردن حضرت به خوف و ترس از ضرر تعلیل شده است به عنوان نمونه به این چند روایت ذیل وقت کنید:
1- مرحوم کلینى رحمه اللّه به سند خود از على بن محمد از ابو عبداللّه صالحى رحمه اللّه نقل مى کند که گفت : پس از درگذشت امام حسن عسکرى علیه السلام ، اصحاب ما از من خواستند که اسم و مکان حضرت مهدى (علیه السلام) را سؤ ال کنم (پس از سؤ ال ) جواب آمد:
“ ان دللتم على الاسم اذا دعوه و ان عرضو المکان دلوا علیه ؛”
“ اگر آنها را به اسم حضرت مهدى (علیه السلام) آگاه سازید آن را ظاهر مى سازند، اگر مکانش را بشناسند بر ضد او اقدام مى کنند.”(64)
محدث بزرگ شیخ حر عاملى رحمه اللّه پس از نقل این حدیث مى گوید این حدیث دلالت دارد که نهى ائمه اطهار علیهم السلام از نام بردن حضرت مهدى (علیه السلام) مخصوص مواردى است که خوف از ضرر و بروز فساد باشد.
2- نیز مرحوم کلینى رحمه اللّه از عبداللّه بن جعفر حمیرى رحمه اللّه نقل مى کند: که شخصى از محمد بن عثمان رحمه اللّه (نایب خاص دوم ) پرسید: آیا جانشین حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام را دیده اى ؟ او در پاسخ گفت : آرى به خدا سوگند، تا اینکه پرسید اسمش چیست ؟
در پاسخ گفت :
“ فالاسم محرم علیکم ان تساءلوا عن ذلک من عندى فلیس لى ان احلل و لا احرم ولکن عنه علیه السلام فان الامر عند السلطان ابا محمد مضى و لم یخلف ولدا (الى ان قال ) و اذا وقع الاسم وقع الطلب فاتقوا اللّه وامسکوا عن ذلک ؛”
اما در مورد نام بردن از حضرت مهدى (علیه السلام) پرسش کردن از آن ، بر شما حرام است ، این را از پیش خود نمى گویم ، براى من روا نیست که پیش خود چیز حلال را حرام و یا حرام را حلال کنم ولى حکم امام را گفتم ، زیرا زمامدار وقت چنین تصور مى کند که حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام از دنیا چنین تصور مى کند که حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام از دنیا رفت و فرزندى بجاى نگذاشت تا اینکه گفت : هر گاه نام حضرت مهدى علیه السلام برده شود نتیجه اش طلب کردن (دشمنان ) از اوست ، بپرهیزید از خدا و از این مطلب دوم فروبندید.”(65)
این روایت همانند روایت است که با صراحت و روشنى دلالت دارد بر اینکه نهى از نام بردن حضرت ، به خاطر خوف و رسیدن ضرر به آن بزرگوار است ، چه آنکه وقتى نام او شناخته شد. دنبالش به جستجوى او خواهند پرداخت از این رو امام علیه السلام از بردن نام آن حضرت نهى فرموده ، بلکه از نام بردن آن حضرت به طور مبهم رد شده ، تا کسى که آن را نمى داند به آن مطلع نشود، لذا کسى که مى داند بر او اظهار آن نام حرام است .
3- مرحوم صدوق رحمه اللّه در اکمال الدین از على بن عاصم کوفى رحمه اللّه نقل مى کند که در میان توقیعات (دست خطهاى ) امام زمان علیه السلام این جملات پدیدار شده :
“ ملعون ملعون من سمانى فى محفل من الناس ؛”
مشمول لعنت است کسى که نام مرا در میان اجتماعى از مردم ببرد.”(66)
اینکه حضرت شمول لعنت را مقید بنام نموده در میان اهل سنت (و بنى عباس ) دلیل آن است که در غیر اجتماع آنها نام بردن آن حضرت جایز است .
بنابراین که بگوئیم قید در این گونه موارد دلالت بر مفهوم دارد (بنابراین ) نهى امام علیه السلام به خاطر رعایت تقیه است .
4- نیز مرحوم صدوق رحمه اللّه از محمد بن همام رحمه اللّه نقل مى کند که : محمد بن عثمان عمرى گفت :
“ خرج توقیع به خط عرفته من سمانى فى محمع من الناس فعلیه لعنه اللّه ؛”
در توقیعى که آن را مى شناختم از حضرت ولى عصر(علیه السلام) است چنین پدیدار شد: کسى که نام مرا در میان جمعیتى از مردم ببرد لعنت خدا بر او باد.(67)
دلالت این حدیث بر این که حرمت نام بردن حضرت مهدى (علیه السلام) مخصوص موارد خوف و ضرر است همانند دلالت حدیث قبل است .
5- علامه مجلسى رحمه اللّه نقل مى کند که ابن خالد کابلى رحمه اللّه گفت :
هنگامى که امام سجاد علیه السلام از دنیا رفت ، به حضور امام باقر علیه السلام شرفیاب شدم و عرض کردم قربانت گردم حتما اخلاص و انس ‍ و الفت مرا نسبت به پدر بزرگوارت و وحشت مرا از مردم مى شناسى .(68)
امام باقر علیه السلام فرمود: آرى راست مى گوئى اینک منظورت چیست ؟
عرض کردم : قربانت گردم ، پدرت آن چنان صاحب این امر (حضرت مهدى (علیه السلام) را برایم توصیف کرده که اگر او را در راهى ببینم دستش را مى گیرم .
حضرت فرمود: اى ابو خالد منظورت چیست ؟
گفتم : مى خواهم نام حضرتش را برایم بگوئى تا او را بنام بشناسم .
فرمود:
“ ساءلتنى و اللّه یا ابا خالد عن سؤال مجهد و لقد ساءلتنى عن امر لو ان بنى فاطمه عرفوه حرصوا على ان یقطعوا بضعته ؛”
اى ابو خالد به خدا سوگند از من سؤال ناراحت کننده اى مى پرسى ، از موضوعى مى پرسى که به کسى از آن خبر نداده ام تا به تو خبر دهم ، از مطالبى سؤ ال مى کنى که اگر فرزندان حضرت فاطمه علیهاالسلام او را مى شناختند حرص آن داشتند که او (حضرت مهدى) را قطعه قطعه کنند.(69)
این که مى گوید اگر فرزندان فاطمه علیهم السلام او را مى شناختند… دلالت دارد بر این که عده اى از آنها قصد ضرر رساندن به حضرت مهدى (علیه السلام) را داشتند، تا چه رسد به غیر آنها. از این رو امام باقر علیه السلام آن حضرت را به نام یاد نکرد تا نامش پوشیده بماند و شناخته نشود و دستهاى مخالفان به آن حضرت نرسد، از ترس آنکه مبادا به وجود مقدسش ضررى برسد…
نتیجه اینکه : روایات قسم سوم بیانگر این است که پوشاندن نام حضرت مهدى (علیه السلام) به خاطر امر تعبدى خاص نیست ، بلکه تنها به ملاک تقیه (با آن شرایطى که دارد) ، مى باشد.

4- قسم چهارم از روایات :
پاره اى از روایات که در این مورد به ما رسیده دلالت دارند که خود ائمه اطهار علیهم السلام یا اصحابشان در موارد متعددى حضرت مهدى (علیه السلام) را بنام یاد کرده اند.
بى آنکه ائمه علیهم السلام اصحاب خود را از این کار نهى کنند به این چند نمونه از روایات ذیل که این معنى را تاءیید مى کند دقت کنید:
“ ان ابا محمد الحسن بن على العسکرى بعث الى بعض من سماه ، شاه مذبوحه و قال : هذه من عقیقه ابنى محمد؛”
حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام براى بعضى از افراد که نام آنها را برده ، گوسفند ذبح شده اى را فرستاده و فرمود: این گوسفند عقیقه (70) فرزندم محمد (حضرت مهدى (علیه السلام) است .(71)
این روایت دلالت دارد که ائمه علیهم السلام صریحا اسم حضرت مهدى (علیه السلام) را مى بردند و ضمنا اجازه به دیگران نیز داده اند.
2- مرحوم صدوق نقل مى کند: ابوغانم خادم گفت :
“ ولد لابى محمد علیه السلام مولود فسماه محمدا و عرضه على اصحابه یوم الثالث و قال هذا صاحبکم من بعدى و خلیفتى علیکم و هو القائم (علیه السلام) ؛”
براى امام عسکرى علیه السلام فرزندى متولد شد، او را محمد نامید، روز سوم او را به اصحاب خود نشان داده و فرمود: این نوزاد بعد از من سرپرست و رهبر شما و جانشین من نسبت به شماست و قائم همین است .” (72)
این حدیث گر چه دلالت آشکار ندارد که ائمه اطهار علیهم السلام نام مبارک حضرت مهدى (علیه السلام) را برده اند، ولى اگر نام بردن آن حضرت ممنوع بود ابوغانم خادم ، نام او را بر زبان نمى آورد، بلکه این حدیث “بطور اجمال “ دلیل آن است که امام حسن عسکرى علیه السلام براى ابوغانم و امثال او تصریح به نام حضرت مهدى (علیه السلام) کرده است .
3- مرحوم صدوق رحمه اللّه از مرحوم کلینى رحمه اللّه و او از اعلان بن رازى رحمه اللّه و او از بعضى اصحاب نقل مى کند:
“وقتى همسر حضرت امام عسکرى علیه السلام باردار شد، امام حسن علیه السلام به او فرمود:
“ ستحملین ولدا و اسمه محمد و هو القائم من بعدى ؛”
بزودى پسرى را حمل مى کنى که نامش “محمد” است قائم بعد از من اوست .” (73)
نقل این احادیث بطور اجمال گواه بر جواز نام بردن آن حضرت است .
4- نیز مرحوم صدوق رحمه اللّه از ابن نصره رحمه اللّه و او از امام باقر علیه السلام نقل مى کند که جابر بن عبداللّه انصارى رحمه اللّه گفت :
“در نزد حضرت فاطمه زهراء علیهاالسلام صحیفه درخشانى یافتم که در آن نام ائمه اطهار علیهم السلام از فرزندانش مذکور بود، آنگاه جابر آنها را به ردیف خواند تا گفت :
“ ابوالقاسم محمد بن الحسن حجد اللّه على خلقه القائم امه جاریه اسمها نرجس ؛”
ابوالقاسم محمد فرزند امام حسن عسکرى ، حجت خدا بر آفریده هایش که قائم است ، مادرش کنیز و نرجس نام داشت .”
نقل کردن همه راویان این روایات به اضافه جابر، دلیل آن است که چنین نیست که نام بردن حضرت مهدى (علیه السلام) به طور کلى در همه جا و همه حالات ممنوع مى باشد.
5- نیز مرحوم صدوق رحمه اللّه از ابن جارود رحمه اللّه و او از امام باقر علیه السلام نقل مى کند که فرمود:
“پدرم از پدرش نقل کرد که امام على علیه السلام روى منبر فرمود: در آخر زمان مردى از فرزندانم خروج و قیام مى کند سپس اوصاف و احوال حضرت قائم (علیه السلام) را تشریح کرد و آنگاه فرمود:
“ له اسمان ، اسم یخفى فاحمد و اما الذى یعلن فمحمد…؛”
او دو نام دارد یک نامش پنهان است که عبارت از احمد مى باشد، اما نام دیگرى که آشکار است محمد است .” (74)
این روایت دلالت دارد که تصریح بنام حضرت به گفتن محمد، حتى بالاى منبر جایز است .
6- نیز مرحوم صدوق رحمه اللّه با اسناد بسیارى از حسن بن محبوب رحمه اللّه و او از ابن داود رحمه اللّه و او از امام باقر علیه السلام نقل مى کند که جابر رحمه اللّه گفت :
“بحضور حضرت فاطمه علیهاالسلام شرفیاب شده و در مقابل او لوح و صفحه اى دیدم که در آن نامهاى اوصیاء از فرزندان آن بانوى بزرگوار مذکور بود، شمردم دوازده نفر بودند که آخر آنها حضرت قائم (علیه السلام) بود.
“ ثلته منهم محمد و اربعه منهم على ؛”
نام سه نفر از آنها محمد بود (یعنى امام پنجم و امام نهم و امام مهدى (علیه السلام) و نام چهارم نفر آنها على بود یعنى امام اول و چهارم و هشتم و دهم .” (75)
7- نیز مرحوم صدوق رحمه اللّه از مفضل بن عمر رحمه اللّه نقل مى کند که گفت :
به حضور امام صادق علیه السلام شرفیاب شدم و عرض کردم : براى ما ائمه بعد از خود را معرفى بفرمائید، فرمود: “ الامام بعدى ابنى موسى و الخلف المامول المنتظر محمد بن الحسن بن على بن محمد بن على بن موسى ؛”
امام بعد از من فرزند موسى علیه السلام است ، جانشینى که مورد آرزو و انتظار مردم است ، او محمد فرزند حسن ، فرزند على ، فرزند محمد، فرزند على ، فرزند موسى مى باشد. (76)
8- علامه طبرسى رحمه اللّه در کتاب اعلام الورى از محمد بن عثمان عمرى رحمه اللّه و او از پدرش نقل مى کند که امام عسکرى علیه السلام در خبرى که از پدرانش نقل مى فرمود بیان داشت :
“زمین هیچگاه خالى از حجت خدا بر مخلوقاتش نیست و کسى که از دنیا برود ولى امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است ، و این مطلب حق است همانگونه که روز، حق است .
شخصى از آن حضرت پرسید: امام و حجت بعد از تو کیست ؟ فرمود:
“ ابنى محمد هو الامام و الحجه بعدى فمن مات و لم یعرفه مات میته جاهلیه ؛”
پسرم محمد امام و حجت بعد از من است کسى که از دنیا برود ولى او را نشناخته باشد، مانند مردگان دوران جاهلیت مرده است .” (77)
و روایت دیگرى که به این مطلب دلالت دارند.
نظر علامه بزرگوار شیخ حر عاملى رحمه اللّه :
محدث و دانشمند معروف شیخ حر عاملى صاحب کتاب وسائل الشیعه در آخر باب 33 از ابواب امر به معروف ، مطلب بسیار خوبى گفته است آنجا که مى گوید:
“درباره تصریح بنام حضرت مهدى (علیه السلام) ، امر بنام بردن آن حضرت به طور عموم ، یا خصوص ، یا صراحت ، یا اشاره و ابتداء، و یا به عنوان تقریر و بیان کردن ، در روایات و زیارتها و دعاها و تعقیبات نماز و تلقین میت و… جدا بسیار است .” (78)
و در پاورقى (وسائل ، ج 11، ص 492) به نقل از شیخ حر عاملى رحمه اللّه آمده :
جماعتى از علماء ما در کتاب حدیث و اصول و کلام و… تصریح بنام حضرت مهدى (علیه السلام) کرده اند که از آنها علامه حلى رحمه اللّه و محقق رحمه اللّه و مقداد رحمه اللّه و سید مرتضى رحمه اللّه و شیخ مفید و ابن طاووس رحمه اللّه و… مى باشند، ولى علمایى که نام بردن آن حضرت را حرام دانسته کم هستند، ما این مطالب را در رساله جداگانه اى بحث کرده ایم .
این بود آنچه که در این مورد از روایات مختلف و گفتار اصحاب وارد شده است .
شکى نیست که قول به حرمت نام بردن آن حضرت (علیه السلام) تعبدا، سخنى خالى از تحقیق است ، گر چه بعضى از بزرگان به آن تصریح نموده اند، بلکه ظاهر آن است که : ممنوعیت نام بردن آن حضرت بستگى به وجود ملاک تقیه دارد، ولى در غیر موارد تقیه مانند امثال زمان ما بنابر تحقیق حرام نیست .
ایرداى بر کلام علامه مجلسى رحمه اللّه
آنچه علامه مجلسى پس از ذکر پاره اى از روایات که دلالت بر ممنوعیت نام بردن آن حضرت تا هنگام ظورش دارد (79) مى گوید:
“قول به اینکه لحن روایات صراحت دارند که حرمت نام بردن امام عصر(علیه السلام) مخصوص زمان غیبت صغرى نیست که بعضى آن را به اتکا برخى علل استنباط کرده و با استبعاد و عمى اختصاص به این زمان داده اند” جدا مردود است ، چه آنکه دانستنى که این اختصاص به اتکاء علل استنباط شده و استبعاد و همى نیست بلکه در روایات متعدد که کمتر از روایات دیگر نیست تصریح به عدم اختصاص ممنوعیت بردن نام آن حضرت به عصر غیبت صغرى شده است ، به اضافه روایاتى که به روشنى دلالت بر جواز و تصریح بنام آن حضرت دارند (که در قسم چهارم از روایات ، آنها را شناختى که از نظر عدد زیادتر و از نظر دلالت قوى تر از روایات دیگر بودند).

پی نوشت ها :

پی نوشتها :
54- وسائل الشیعه ، ج 11، ص 486، باب 33، حدیث 4.
55- وسائل الشیعه ، ج 11، ص 486، باب 33 حدیث 5.
56- وسائل الشیعه ، ج 11، ص 486، باب 33، حدیث 11.
57- که نویسنده اش حضرت ولى عصر(عج ) است .
58- وسائل الشیعه ، ج 11، ص 489، باب 33، حدیث 13.
59- وسائل الشیعه ، ج 11، ص 489، حدیث 14.
60- بحار،ج 51.
61- بحار، ج 51.
62- وسائل الشیعه ، ج 11، ص 486، باب 33، حدیث 3.
63- وسائل الشیعه ، ج 11، ص 488، حدیث 9.
64- وسائل الشیعه ، ج 11، ص 487، حدیث 7 از باب 33.
65- وسائل الشیعه ، ج 11، ص 488، حدیث 8.
66- وسائل الشیعه ، ج 11، ص 487 حدیث 12 از باب 33.
67- وسائل الشیعه ، ج 11، ص 487 حدیث 13 از باب 33.
68- معمولا در این گونه احادیث منظور از مردم (ناس ) اگثریت مردم آن عصر که مخالفان امامان بودند مى باشد.
69- بحارالاءنوار، چاپ قدیم ، ج 13، ص 8.
70- گوسفندى را که به عنوان حفظ نوزاد و طفل از گزند قربانى مى کنند عقیقه مى گویند (وسائل الشیعه ، ج 11، ص 489 حدیث 15، باب 33).
71- مدرک پیشین ، حدیث 16.
72- مدرک پیشین ، ص 487، حدیث 17 از باب 33.
73- مدرک پیشین ، حدیث 19.
74- مدرک پیشین .
75- مدرک پیشین ، حدیث 20.
76- وسائل الشیعه ، ج 11، ص 489، حدیث 19.
77- مدرک پیشین ،ص 489، حدیث 19.
78- مدرک پیشین ،ج 11، ص 492.
79- علامه مجلسى رحمه اللّه این اخبار را در بحار طبع جدید، ج 51، از ص 31 به بعد آورده است .

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید