نگاهی گذرا به سوره بقره (2)

نگاهی گذرا به سوره بقره (2)

تهیه کننده : احمدرضا داودی

« الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَوهَ وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُون‌ »
ویژگی اهل تقوا
« این است کتابى که در [حقانیت‌] آن هیچ تردیدى نیست [و] مایه هدایت تقواپیشگان است.
آنان که به غیب ایمان مى‌آورند، و نماز را بر پا مى‌دارند، و از آنچه به ایشان روزى داده‌ایم انفاق مى‌کنند. »
این آیه به همراه آیات بعد صفات اهل تقوا را بیان می کند.می فرماید قرآن کتاب هدایت است برای تقواپیشگان. کسانی که به عالم غیب ایمان دارند.اقامه نماز می کنند.از آنچه خدا به آنان بخشیده انفاق می کنند.به قرآن و کتاب های آسمانی که قبل از قرآن نازل شده ایمان دارند.به آخرت یقین دارند.آنان هدایت شان از جانب پروردگار است و رستگارند.
هدایت پروردگار به دوقسم است .تکوینی و تشریعی.هدایت تکوینی به صورت غریزی و غیر اختیاری است؛مانند ضربان قلب.انسان متوجه ضربان قلبش باشد و یا نباشد قلب او در حال تپش است.این نوع هدایت اختصاص به انسانها ندارد و همه موجودات عالم را در بر می گیرد.دقت در زندگی جانوران و حیوانات کوچک و بزرگ ،اهلی و غیر اهلی و همچنین گیاهان و جمادات نشان از هدایت تکوینی خدا دارد.دفاع حیوان ضعیف در برابر حیوان قوی ریشه در غریزه آنان دارد.آنگاه که تشخیص می دهد برای حفظ جان خود باید بگریزد و یا آنگاه که حیوان درنده برای تامین مواد غذایی خود حیوان دیگری را پاره می کند.همه این موارد از هدایت تکوینی نشأت گرفته است.
هدایت تشریعی از جانب خدا به واسطه فرستادگان الهی برای موجودات مختار است .وشامل حال انسان که قدرت تصمیم گیری و اانتخاب دارد ،می شود.این نوع از هدایت برای انسان رستگاری را به ارمغان می آورد.بدیهی است که انسان چون توان انتخاب دارد و دارای اختیار است هم می تواند در مسیر انسانیت و اخلاق و عدالت گام بر دارد و هم می تواند به موجودی ظالم و سفاک تبدیل شود.خدابرای اینکه مسیر صحیح زندگی را به انسان نشان دهد و حجت خویش را برای انسان تمام کند ،هدایت تشریعی را قرار داده است.تا انسان اگر خواست در مسیر هدایت سیر کند و به سعادت برسد و اگر نپذیرفت و به کمال خویش دست نیافت نتواند استدلال کند که راه را نمی شناخته است.با این توضیحات روشن می شود که هدایت گری قرآن برای تقوا پیشگان به شرط این است که اهل تقوا مسیر هدایت را برگزیده باشند.و به همین جهت است که در آیه سوم سوره بقره ویژگی اهل تقوارا بر می شمرد.وبیان می کند که هدایت قرآن برای کسانی است که رفتار و کردارشان اینگونه باشد.
ویژگی نخست متقین ایمان به غیب است.«مراد از غیب هر چیزی است که از حواس انسان مخفی باشد.مردم عرب زبان وقتی خورشید پوشیده می شود،می گویند:«غَابَت الشمسُ.»یعنی خورشید پنهان شد.بدیهی است که غیبت هر شی به اعتبار انسان است. از اوست که اشیا پنهان می شود نه از خدا.و برای خدا هیچ چیز غایب نیست.»
در این دنیای مادی بسیاری از اشیا با چشم قابل رویت است؛مانند: کوه و بیابان.و برخی دیگر با حواس دیگر انسان قابل درک است؛مانند:بوی مطبوع یک گل که از طریق حس بویایی قابل بوییدن است و صدای دلنشین قرآن که با حس شنوایی قابل شنیدن است.اما برخی دیگر از پدیده های عالم وجود دارند که آنها را از طریق عقل درک می کنیم و با حواس انسان قابل درک نیستند؛مانند:عقل ،شادی و غم.این موارد چون مادی نیستند برای انسان قابل درک از طریق حس نمی باشند و انسان از طریق آثارشان به وجودشان پی می برد.آنگاه که یک نفر لبخند می زند و صورتش شکفته می شود می فهمیم که او شاد است.و آنگاه که ابروهایش را در هم کشیده و عبوس است می فهمیم که ناراحت است.شادی و غم از ویژگی های روح انسان است ولی از طریق اثراتی که در جسم مادی انسان دارد می توانیم به آنان پی ببریم.عقل نیز اینچنین می باشد.برای ما تفاوت انسان عاقل و دیوانه به واسطه رفتار و گفتار آنهاست.از این طریق است که حکم می کنیم این فرد عاقل است و دیگری دیوانه.این ویژگی پدیده های مجرد است که با حواس پنجگانه قابل درک نیستند.چون از جنس دیگری می باشند.

«الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَوهَ وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُون‌»
ایمان به غیب
«آنان که به غیب ایمان مى‌آورند، و نماز را بر پا مى‌دارند، و از آنچه به ایشان روزى داده‌ایم انفاق مى‌کنند. »در این آیه خدا می فرماید:اهل تقوا کسانی هستند که به غیب ایمان دارند.یعنی پذیرفته اند که غیر از این عالم مادی و اشیاء جسمانی چیزهای دیگری هم هستند که قابل حس با حواس پنجگانه بشری نیستند.این مرحله نخستین مرحله ایمان است.در این جایگاه انسان نمی گوید:من فقط پدیده هایی را قبول دارم که بتوانم زیر چاقوی جراحی مورد کالبد شکافی قرار دهم.بلکه می پذیرد برخی از واقعیت ها وجود دارد که نمی توان در آزمایشگاه مورد کنکاش قرار داد.
«مراد از ایمان اطمینان نفس و از بین رفتن ترس است.» و معنای ایمان به غیب این است که آنان از روی اعتقاد قلبی به غیب باور دارند.و این برخلاف شناخت تقلیدی و احساسی است.
شناختی که بر اساس تقلید و یا برخواسته از هیجان و احساس باشد نمی تواند مبنای معرفت و یقین قرار گیرد.چون همانگونه که به سادگی حاصل شده به سهولت نیز از بین می رود؛مانند بسیاری از دینداران که پذیرش دینشان بر خواسته از تقلید از پدر و مادر است.این افراد به محض اینکه اعتقاداتشان مورد انتقاد قرار گیرد دچار تزلزل می شوند و ممکن است از اندیشه خود صرف نظر کنند.به همین جهت است که در مسایل فکری و اعتقادی دین تقلید راه ندارد.
در این آیه سخن از پذیرش غیب نیست تا اندیشه های برخواسته از تقلید و احساس را هم شامل شود بلکه ایمان به غیب مطرح شده است.
کسانی که ایمان به غیب دارد با آنان که چنین اعتقادی ندارد برابر نیستند.و رفتار و گفتارشان با هم تفاوت دارد.ایمان به غیب درست نخستین نقطه‌اى است که مؤمنان را از غیر آنها جدا
مى‌سازد و پیروان ادیان آسمانى را در برابر منکران خدا و وحى و قیامت قرار مى‌دهد و به همین دلیل نخستین ویژگى پرهیزکاران ایمان به غیب ذکر شده است.مؤمنان مرز جهان ماده را شکافته، و خویش را از چهار دیوارى آن گذرانده‌اند، آنها با این دید وسیع با جهان فوق العاده بزرگترى ارتباط دارند در حالى که مخالفان آنها اصرار دارند انسان را همچون حیوانات در چهار دیوارى جهان ماده محدود کنند. در مقایسه درک و دید این دو گروه، به این نتیجه مى‌رسیم که مؤمنان به غیب عقیده دارند جهان هستى از آنچه ما با حس خود درک مى‌کنیم بسیار بزرگتر و وسیعتر است، سازنده این عالم آفرینش، علم و قدرتى بى انتها، و عظمت و ادراکى بى نهایت دارد، او ازلى و ابدى است. و عالم را طبق یک نقشه بسیار حساب شده و دقیق پى‌ریزى کرده، در جهان انسانها، روح انسانى فاصله زیادى میان آنان و حیوانات ایجاد کرده، مرگ به معنى فنا و نابودى نیست، بلکه یکى از مراحل تکاملى انسان و دریچه‌اى است به جهان وسیعتر و پهناورتر.در حالى که یک فرد مادى معتقد است جهان هستى محدود است به آنچه ما مى‌بینیم و علوم طبیعى براى ما ثابت کرده است .
از نکات تربیتی این آیه این است که خدا صفات اهل تقوا را از مرحله بسیار ساده آغاز نموده و به تدریج به آن می افزاید.در این آیه سخن از اعتقاد به خدا مطرح نشده است.بلکه سخن از عالم غیب است.و گرچه وجود خدا مجرد است و مربوط به عالم غیب می شود. اما در این آیه آن را طرح نکرده است.بلکه به صورت کلی می فرماید اهل تقوا کسانی اند که به غیب ایمان دارند.و موضوع ایمان به خدا را در مرحله های بعد مطرح می کند.

« الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَوهَ وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُون‌ »
بر پا کنندگان نماز
آیه سوم سوره بقره در مقام معرفی اهل تقواست.نخستین ویژگی اهل تقوا را ایمان به غیب می داند.و پس از آن به «اقامه نماز»اشاره می کند.برپایی نماز در حیطه عمل و ایمان به غیب مربوط به فکر و اندیشه است.خدا پس از بر شمردن یکی از ویژگی های فکری و معرفتی وارد حوزه عمل می شود.و از اینجا مشخص می شود که قرآن معیار اهل تقوا را فقط در اندیشه آنان خلاصه نکرده و برای رفتار آنان نیز ملاک مشخص نموده است. اینکه برخی می پندارند انسان با تقوا فقط باید ایمان داشته باشد،برداشت سطحی و ناقص است.در بسیاری از آیه های قرآن ایمان و عمل صالح در کنار هم قرار گرفته است ؛مانند سوره عصرکه همه انسانها را در خسران و زیان معرفی می کند به جز کسانی که ایمان و عمل صالح دارند.
نکته دیگری که از این آیه قابل برداشت است اهمیت اندیشه نسبت به عمل می باشد.انسان بر اساس اندیشه اش رفتار می کند و در حقیقت رفتار انسان جلوه اندیشه اوست.به همین جهت اگر فکر اصلاح شود رفتار نیز در پی آن تغییر می کند و اگر اندیشه انحراف یابد،عمل نیز منحرف می شود.در این آیه ابتدا به ایمان اهل تقوا اشاره شده و سپس به عمل آنان.چون اندیشه دینی زیر بنای رفتار دینی است.
از اقامه نماز در تفسیر های گوناگون برداشت های متفاوتی شده است.« برخی اقامه نماز را در برپایی واجبات آن دانسته اند.و برخی دیگر آن را در تمام بودن رکوع و سجود می دانند.و داشتن خشوع و اقبال به نماز را اقامه آن می دانند.ذهن پاره ای از مفسرین نیز به اول وقت خواندن آن سوق یافته ودقت در وضو وسجده و رکوع را اقامه نماز دانسته اند.»
اما اقامه نماز می تواند معنای گسترده تری داشته باشد.و مراد از آن تلاش برای برپایی نماز در سطح جامعه است.برای اینکه جامعه به سمت نماز سوق پیدا کند باید مانع ها بر طرف شود.و شرایط فراهم گردد.ممکن است علت نماز نخواندن برخی از افراد پرسش هایی باشد که پاسخ آن را نیافته اند.در این صورت اگر انسان با تقوا پاسخ این پرسش ها را در اختیار او قرار دهد و ذهنش را از غبار پاک سازد این کار او بستر دینداری را فراهم می کند.و یکی از مصداق های اقامه نماز می باشد.ممکن است علت بی نمازی پاره دیگری از افراد جامعه فقر و یا تبعیض باشد.آنان وقتی حقوق شان را در جامعه پایمال شده یافتند از نماز که ستون دین است روی گردان شده اند.اگر فرد یا گروهی بکوشد حقوق آنان را استیفا کند،امکان دارد موضع آنان نسبت به دین تغییر کند.این کار نیز می تواند از مصداق های برپایی نماز باشد.به طور کلی می توان گفت هر کس در جامعه کاری کند که مردم به سمت دین سوق یابند کار او در جهت برپایی نماز است.
در فراز پایانی این سوره به موضوع « انفاق» اشاره شده است.و می فرماید:«از آنچه به آنان رزق دادیم انفاق می کنند.»آفریده های خدا در این عالم هیچ چیز از خود ندارند.و هرچه دارند از جانب پروردگار می باشد.به همین جهت قرآن می فرماید:از آنچه به آنان رزق دادیم انفاق می کنند؛برای نمونه می توان پدری را در نظر گرفت که مقداری پول به پسر بزگتر خود می دهد و از او می خواهد قسمتی از آن پول را به برادر کوچک تر خود ببخشد.در این مورد برادر بزرگتر از همان ابتدا پول نداشت بلکه پدر است که به او پول می دهد و سپس از او می خواهد قسمتی از پول را به برادر کوچک بدهد.در این فراز آیه انسان متوجه می شود که هرچه دارد از جانب خدا می باشد.
و اگر خدا از او خواسته که انفاق کند در حقیقت مالک اصلی است که این درخواست را دارد.انسان پرهیزگار چون چنین نگاهی به دارایی های خود دارد ساده تر می تواند از آنان دل بکند و در راه خدا انفاق کند.البته انفاق وسعت گسترده ای دارد و فقط شامل کمک های اقتصادی نیست و کمک های معرفتی را نیز شامل می شود؛مانند استادی که به خاطر خدا به دانش آموز فقیر کمک می کند.
منبع : راسخون
پی نوشت ها :

1- سوره بقره،آیه 2و3.
2- ابو القاسم الحسین بن محمد معروف بالراغب الاصفهانی،المفردات فی غریب القرآن،چاپ دوم،دفتر نشر الکتاب،1404ه،ص336.
3- سوره بقره،آیه 3.
4- ابی القاسم الحسین بن محمد معروف بالراغب الاصفهانی،المفردات فی غریب القرآن،چاپ دوم،دفتر نشر الکتاب،1404ه،ص25.
5- ر.ک: ناصر مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، چاپ اول،تهران،: دار الکتب الإسلامیه،1374 ش،ج1،ص71و72.
6- جلال الدین سیوطى،الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم، ناشر کتابخانه آیه الله مرعشى نجفى‌‌،1404 ق‌،ج‌1، ص 28.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید