آقا شما خیر می بینید

آقا شما خیر می بینید

اگر چه سعی و تلاش و کوشش لازمه کار طلبگی است حتی برای کسانی که می خواهند به جایی برسند اما این فقط کافی نیست.
رعایت برخی از نکات در زندگی روزمره اثرات خاصی دارد که انسان را برای رسیدن به هدف مهیا می کند. نکته های برجسته ای که هر کدام دنیایی است از خودسازی و مقابله با نفس.
احترام استاد
شبى در جلسه درس ، عارف وارسته میرزا مهدى الهى قمشه اى به آیت الله حسن زاده فرمود: آقا شما خیر مى بینید. ایشان عرض ‍ کردند الهى آمین اما جنابعالى از کجا این بشارت را به این کمترین مى فرمایید، فرمودند: از بس که شما را نسبت به اساتیدت متواضع مى بینم .
طى این مرحله بى همرهى خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهى
احترام طلاب
طلبه اى فوت کرد بعد از مرگ ، او را در عالم خواب دیدند و پرسیدند چه خبر از آن عالم ؟ طلبه گفت : وقتى مرا دفن کردید نکیر و منکر براى سوال و جواب آمدند، ناگهان حضرت امیر المومنین على (علیه السلام) وارد شدند و با تندى به آن دو فرمودند، بروید مگر نگفتم متعرض طلاب نشوید.
شکر نعمت ، نعمتت افزون کند
کفر ، نعمت از کف بیرون کند
حلم علما
روزى آیت الله العظمى حاج شیخ جعفر کاشف (ره) در نماز جماعت ، وقتى که در سجاده نماز نشسته بودند سیدى آمد و گفت از وجوهاتى که نزد شماست قدرى به من کمک کنید،
شیخ فرمودند: فعلا چیزى ندارم آن سید عصبانى شد و آب دهانش را به صورت آقا انداخت شیخ هیچ نفرمود بلند شد و رو به جمعیت کرده و فرمودند:
هر کس محاسن شیخ را دوست دارد به این سید کمک کند سپس خودشان در میان صفها گشتند و پول جمع کردند و اتفاقا پول زیادى جمع شد و همه را به سید دادند.
عبادت به جز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست
تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر
بل ز صد لشکر ظفر انگیزتر
بسم الله
در زمان شیخ مرتضى انصارى طلبه اى درس را نمى فهمید، توسلى پیدا کرد شب در خواب به او گفتند بگو: بسم الله الرحمن الرحیم صبح وقتى به درس شیخ انصارى (رحمه الله) رفت درس را خوب فهمید حتى به شیخ اشکال هم مى کرد و مانع درس ‍ دادن مى شد، ناگهان شیخ به او فرمود: ببین آقا، آن کسى که در گوش تو بسم الله گفته در گوش من (( ولاالضالین )) خوانده است و آن شاگرد دیگر ساکت شد و به عظمت شیخ پى برد.
با مدعى نگویید اسرار عشق و مستى
بگذار تا بمیرد در عین خود پرستى
همت بلند
روزى شیخ انصارى از فرزندش پرسید: مى خواهى در آینده چکاره بشوى ؟ پسر گفت مى خواهم مثل شما شوم . پدر گفت : پس بدان هیچ نمى شوى . من مى خواستم امام صادق (علیه السلام) بشوم ، این شدم . تو که مى خواهى مثل من بشوى هیچ نمى شوى .
قد خم و موى سفید اشک دمادم یحیى
تو بدین هیئت اگر عشق نبازى چه شود
ماشین بدون سوخت
روزى آیت الله نجابت شیرازى سوار یک مینى بوس مى شود که به اصفهان بروند در بین راه مینى بوس سوخت تمام مى کند و مى ماند تمام مسافرین زبان به سرزنش راننده باز مى کنند و ناراحت از این واقعه در بین راه منتظر حل مشکل میمانند مرحوم نجابت به مسافرین مى گویند:
ناراحت نباشید الان مى گویم برود مسافرین همه مى خندند و مسخره مى کنند که چگونه ماشین بدون سوخت حرکت مى کند؟ ایشان مى فرمایند:
بنشینید تا حرکت کند و سپس به ماشین مى فرماید: برو.
ماشین بدون سوخت تا اصفهان حرکت مى کند و به طورى که همه از این کار مرحوم آیت الله نجابت شیرازى (قدس سره) هیجان زده مى شوند.
دعاى ضعیفان امیدوار
زبازوى مردى به آید بکار
هر آن کاستعانت به درویش برد
اگر بر فریدون زند از پیش برد
احترام سادات
آقاى بهلول مى فرمودند:؟ وقتى ما در مشهد منزل یکى از آشنایان که سید بود رفتیم اتفاقا شبى بارانى بود و بانوى خانه هم فارغ شده بود و چند تا بچه آورده بود، شوهرش هم در منزل نبود متوجه شدم حالش مساعد نیست به او گفتم شما بخوابید من از بچه ها نگه دارى مى کنم .
او که خوابید نصف شب دیدم بچه ها خیلى گریه مى کنند پس از وارسى متوجه شدم که خودشان را کثیف کرده اند آمدم داخل حیات منزل که کهنه ها را بیاورم اما متاءسفانه باران آمده بود و تمام آنها را خیس کرده بود به داخل اتاق برگشتم و عباى خود را چهار تکه کردم و به وسیله آن بچه ها را تمیز کردم و آنها را قنداق کردم اذان صبح که به طرف حرم حضرت رضا (علیه السلام ) حرکت کردم در بین راه چند سگ به من حمله کردند به فکر چاره بودم که سیدى جلو آمد و سگها را رد کرد و به من گفت : کسى که تا صبح از بچه هاى ما مراقبت کرده ما قادر نیستیم چهار تا سگ را از او دفع کنیم ؟ بعد هم غیب شد.
چراغى را که ایزد بر فروزد
هر آنکس پف کند ریشش بسوزد
رسیدن به مقصد
روزى مرحوم شیخ شوشترى نشسته بودند، الاغى آمد بارش را خالى کردند و به شیخ نگاه کرد و گوشهایش را تکان داد، شیخ ابتدا گریه شدیدى کردند و سپس فرمودند: گویا این الاغ با زبان حال به من گفت : من بارم را به مقصد رساندم آیا تو هم بارت را به مقصد رسانده اى ؟!
روضه خوانى براى ائمه (علیه السلام)
یکى از علما خواب دید که روز قیامت است و هر که مى خواهد به بهشت رود، باید در سف بایستد ولى یک درى است که بعضى بدون صف و سریع از آن داخل مى شوند، هر چه خواست از آن در داخل شود نگذاشتند و جلوى او را گرفتند از شخصى پرسید اینها چه کسانى هستند که بى صف داخل مى شوند؟ گفت :
اینها براى ائمه اطهار روضه مى خواندند. گفت :
نمى توانى براى ما کارى بکنى ما هم زود داخل شویم گفت : چرا چند نفر را جمع مى کنم تو هم یک روضه اى همین جا بخوان .
اینکار را کردند و آن عالم نیز بدون صف داخل بهشت شد.
دردا که دوش طاعت سى سال خویش را
دادم به مى فروش به یک جرعه برنداشت
شفاى چشم
آیت الله بروجردى (ره) چشم دردى گرفتند و براى درمان آن از گلى که به بدن عزاداران امام حسین (علیه السلام) بود مقدارى برداشتند و به چشمشان مالیدند و تا سن 88 سالکى که از دنیا رحلت نمودند حتى محتاج به عینک هم نشدند.
کلید گنج اقالیم در خزاین اوست
کسى به قوت بازوى خویش نگشاده است
منبع : کتاب داستانهای عارفانه

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید