افراط درخشم

افراط درخشم

نو یسنده : جعفرجوان هوشیار

افراط در خشم این است که این صفت چنان بر آدمی چیره شود که از اختیار عقل و شرع خارج گردد، و دراین صورت بصیرت از انسان سلب شده وقدرت تفکر را از دست می دهد، اختیار نفس از کف او خارج می گردد و از دیدن عبرت ها کور و از شنیدن مواعظ کر می شود.(1) امام خمینی رحمه الله در بیان نیروی خشم وغضب و افراط در آن می فرماید:
زیاده روی و افراط در غضب، که بیش تر مردم به آن دچارند… از رذائل اخلاق و ذمائم اوصاف است که انسان را به هلاکت می کشاند و چه بسا که مایه شقاوت دنیا و آخرت انسان گردد. انسانی که این قوه در او از حد اعتدال خارج است وبه حد افراط و غلبه مایل است، چه بسا که موجب هلاکت خود شود و دین و دنیای خود را به باد فنا دهد.(2)

مفاسد خشم افراطی

کم تر صفتی از صفات رذیله است که به اندازه غضب، ویرانی به بار آورد واگر فهرستی از آثار سوء غضب نوشته شود، معلوم می گردد که اثرات سوء آن از بسیاری از اخلاق رذیله بیش تراست؛ واز جمله این که:
1- به هنگام هیجان غضب، عقل به کلی از کار می افتد و انسان دیوانه وار حرکاتی را انجام می دهد که نه تنها مایه تعجب همه اطرافیانش می گردد، بلکه خود او نیز بعد از فرو نشستن آتش غضب، از کارهایی که در آن حال انجام داده است در تعجب و وحشت فرو می رود، در آن حال گاهی دیوانه وار به هرکس حتی نزدیک ترین دوستان خود حمله می کند، دست او تا مرفق در خون بی گناهان فرو می رود، درهم می شکند، می کوبد و ویران می کند، درست همانند یک دیوانه خطرناک.
2-غضب موجب تباهی ایمان است؛ زیرا افراد عصبانی نه تنها مرتکب گناهان کبیره می شوند که با ایمان صحیح سازگار نیست، بلکه گاهی به ساحت مقدس پروردگار نیزنعوذبالله جسارت می کنند ویا بر حکمت وقسمت وتدبیر او خرده می گیرند که این مرحله ای است بسیار خطرناک(3). پس به طور کلی می توان خشم افراطی را به دو قسمت مفاسد اخلاقی و مفاسد اعمالی تقسیم کرد:
الف- مفاسد اخلاقی: مفاسد اخلاقی زیادی از خشم و غضب در قرآن و روایات وارد شده است؛ از جمله: کینه بندگان خدا و گاهی کینه
انبیا واولیا و احیاناً کینه ذات مقدس واجب الوجود، حسد، قساوت دل، فساد ایمان وغیره.
ب- مفاسد اعمالی: مانند سب انبیا و اولیا، قتل نفس مظلوم، هتک حرمت مقدسات، کشف اسرار دیگران، خانمان بیچاره ای را به خاک مذلت کشاندن و نظام عایله ای را مختل کردن و دیگر از مفاسد بی شمار که درحال فوران این آتش ایمان سوز، انسان به آن مبتلا می شود. پس این خلق را می توان گفت ام امراض نفسانیه و کلید هر شر است.(4)

اسباب خشم افراطی

غضب و خشم پدیده روحی پیچیده ای است که از عوامل وانگیزه های مختلف سرچشمه می گیرد و شناخت این عوامل که یکی از مهم ترین اساب تندخویی وغضبند، در درمان خشم مؤثرند، عوامل و اسباب زیر هریک سهم مهمی در بروز این پدیده خطرناک روحی دارد وتا وقتی که یکی از این عوامل در وجود انسان باقی است، رهایی از غضب امری غیر ممکن است. پس کسی که در صدد دفع غضب است، چاره ای جز ازاله و رفع این عوامل به وسیله اضداد آن ها ندارد؛ از جمله:
1- یکی از مهم ترین اسباب خشم که سمت اساس سایر اسباب را دارد، مزاحمت نمودن با یکی از مطلوبات نفسانی شخص است؛ چنانچه سگ ها چون اجتماع کنند بر سر یک جیفه مرداری، اگر مزاحمت در پیش
آید، خشم آن ها برانگیخته می شود و جنگ و جنجال برپا شود.(5)
2- حرص ودنیاپرستی: افرادی که عشق ودلباختگی به دنیا وجودشان را پرکرده و حرص وآز در درون جانشان لانه گزیده، کم ترین مزاحمت به منافع خویش را تحمل نمی کنند، وبه سرعت برمی آشوبند. و از آن جا که زندگی اجتماعی خالی از مزاحمت های پی درپی نیست، بلکه می توان گفت مزاحمت های جزئی همیشه وجود دارد، این گونه افراد غالباً خشمگین و عصبانی هستند و اگر نتوانند، خشم خود را بر سر این و آن بریزند، درون جانشان را همچون خوره می خورد.(6)
3- حب نفس: یکی دیگر از اسباب خشم، از دیدگاه امام خمینی:
حب نفس است که از آن حب مال وجاه وشرف وحب نفوذ اراده و بسط قدرت، تولید شود؛ و این ها نوعاً اسباب هیجان آتش غضب شود؛ زیرا که انسان دارای این محبت ها، به این امور خیلی اهمیت دهد و موقعیت این ها در قلبش بزرگی است و اگر فی الجمله مزاحمتی دریکی از این ها برایش پیشامد کند… و متملک نفس خود نشود و طمع و حرص و سایر مفسدات که از حب نفس و جاه در دل پیدا شده عنان را از دست او بگیرد و کارهای نفس را از جاده عقل وشرع خارج کند.(7)
4- عجب و خودخواهی: یکی دیگر از اسباب خشم، عجب و خودخواهی است. همان طوری که در حدیثی از حضرت مسیح (ع) نقل
شده که ضمن شرح اسباب غضب، یکی از عوامل آن را عجب و خودبینی برشمرده اند (8) که یکی از صفات بسیار خطرناکی است که متأسفانه بیش تر در انسان های به ظاهر وارسته، ظاهر می شود. عجب آن است که انسان خود را به خاطر کمالاتی که در خود سراغ دارد، بزرگ بشمارد، اعم از این که واقعاً واجد آن کمالات باشد یا خیال کند که واجد کمال است. وبه تعبیر دیگر، عجب، بزرگ شمردن عمل خود است در حالی که خود و عملش راضی بوده، به نحوی که خود را مقصر نداند، بلکه به خاطر ایمان و عمل صالحی که دارد برخدای بزرگ منت گذارد.(9)
و به تعبیر امام خمینی رحمه الله.
«عجب» … عبارت است از: بزرگ شمردن عمل صالح و کثیر شمردن آن و مسرور شدن و ابتهاج نمودن به آن… و خود را از حد تقصیر خارج دانستن است.(10)
5- تکبر و خود برتربینی: تکبر آن است که انسان خود را بزرگ تر از دیگران و برتر از دیگران بداند. ریشه واساس این صفت ناپسند، عجب است که اگر انسان تنها حالت خودخواهی و بزرگ منشی داشته و پای غیر درمیان نباشد، عجب است، و اگر این حالت بزرگی در رابطه با غیر باشد، تکبر است. اگر انسان خود را بزرگ تر از دیگران بداند، ولی تنها در نفس خود چنین پندارد و در مقام عمل آن را ابراز نکند، اصطلاحاً آن را
کبر گویند واگر آن را ابراز کند، تکبر خوانده شود. بنابر این کبر صفت نفسانی وتکبر عمل خارجی است.(11) به هر حال این صفت ناپسند یکی از اسباب خشم به شمار می رود، چرا که افراد متکبر افرادی پر توقعند و همیشه مایل هستند که دیگران حریم آن ها را حفظ کنند، مقدم آن ها را گرامی دارند وامتیازات خاصی برای آن ها قائل شوند، اما هنگامی که این عکس العمل ها را از مردم نمی بینند به سرعت عصبانی و خشمگین می شوند، درحالی که ریشه اصلی بدبختی در وجود خود آن ها است و دوستان واطرافیان گناهی ندارند.(12)
6- حسد و کینه توزی
«حسد» حالتی است نفسانی که صاحب آن آرزو کند سلب کمال ونعمت متوهمی را از غیر، چه آن نعمت را خود دارا باشد یا نه، وچه بخواهد به خودش برسد یا نه(13) حسد خودش یکی از امراض مهلکه قلبیه است. و از او نیز زاییده شود.(14)
از جمله آن ها خشم و غضب است.افراد حسود و کینه توز، مواد اصلی کینه توزی را در درون دل نهفته اند و دقیقاً همچون مخزن باروتی است که با نزدیک شدن به جرقه کوچکی شعله ور گردد، و آتش خشم از تمام وجودشان ظاهر می شود.(15)
7- قضاوت های عجولانه: در زندگی فردی و اجتماعی گاهی اخبار ناراحت کننده ای به انسان می رسد، اگر فوراً به قضاوت بنشیند، آتش خشم در دل او شعله ور می شود و گاه دست به کارهای زشت و خطرناکی می زند، و چه بسا بعداز تحقیق و تحمل، می بیند اصل خبر نادرست یا حداقل ناقص بوده که اگر تحقیق می کرد، هرگز خشمگین نمی شد. آری این قضاوت های عجولانه است که در طول تاریخ عامل عصبانیت ها وعواقب تلخ و دردناک شده است.(16)
8- عجله و شتابزدگی: عجله وشتابزدگی به عنوان یک خوی زشت وناپسند که در اعمال انسان به صورت های گوناگون آشکار می شود، به این معنی است که انسان، پیش از فراهم شدن مقدمات انجام کار، اقدام به انجام آن کند، کاری که نتیجه آن چیزی جز شکست یا انجام ناقص نخواهد بود.این بدان می ماند که انسان میوه را پیش از رسیدن و قابل استفاده شدن از درخت بچیند، کاری که نتیجه اش ضایع شدن میوه یا کم شدن فایده آن است. یا این که قبل از آمادگی زمین، بذرافشانی کند که نتیجه اش نابودی بذر یا کاهش محصول خواهد بود.(17) شخص عجول وقتی در اثر عجله، شکست وناکامی کار خود را می بیند، زود از کوره درآمده و خشمگین می شود، ولی در صورتی که بعداز فراهم شدن مقدمات کار، اقدام به آن کار می کرد، دچار شکست و درنتیجه خشم نمی شد.
9- کمال پنداشتن خشم
سبب دیگر از مهیجات غضب، آن است که انسان غضب و مفاسد حاصله از آن را که از اعظم قبایح و نقایص و رذایل است، به واسطه جهل و نادانی، کمال گمان کند واز محاسن شمرد.(18)
و بالاخره اسباب و عوامل دیگری مانند؛ فخرفروشی، لجاجت، مراء و عیب جویی، در بروز خشم نقش مؤثری دارند.

آثار خشم افراطی

این نوع خشم دارای آثاری است؛ ازجمله: تغییر رنگ، لرزش اعضا، خروج افعال از ترتیب ونظام، اضطراب در حرکات و سخنان، بازشدن زبان به فحش و ناسزا و سخنان ناهموار وکتک کاری و حمله به دیگران.(19)
همان طوری که امیرالمؤمنین (ع) می فرماید:
«شده الغضب تغیر المنطق وتقطع ماده الحجه وتفرق الفهم»؛(20) شدت خشم و غضب، استدلال ومنطق را تغییرداده وفهم انسان را کم می کند.
1- اثر بر ظاهر اندام
کسی که آتش خشم او را فرا گرفته، رنگش تغییر میکند، لرزه بر اندامش می افتد و کارهایش از تحت اختیار او خارج می شود و نظم و ترتیبی در امور او به نظر نمی آید و گفتار و کردارش توأم با اضطراب
بوده ، به طوری که کف از دهانش می آید و دیدگانش برافروخته می شود وپرده های بینی اش به حرکت درمی آیند و از حال عادی خارج می گردد. هرگاه آدم غضبناک صورت زشتش را در حال غضب ببیند، از خجالت بسیار غضبش را فراموش می کند. این موضوع حاکی از حال ظاهر او است ومسلماً باطنش از این قبیح تر خواهد شد. چه آن که ظاهر، آیینه باطن است و شکی نیست که بر اثر تولید غضب، نخست صورت باطنی، زشتی خود را بروز می دهد، سپس اثر نکبت آن به صورت ظاهر هویدا می گردد.(21) به طور کلی می توان گفت، آثار ظاهری عبارت است از:
الف- تغییر رنگ، این که پوست بدن سرخ رنگ می شود و چون شدت کند سیاه می گردد؛
ب- لرزه شدید در اطراف و جوانب بدن؛
ج- خروج افعال از ترتیب و نظام عقلایی مانند زدن، با جمادات و نباتات و کائنات طرف شدن؛
د- اضطراب در کلام که کلمات غیر منظم از او صادر می شود؛
هـ – کف کردن دهان و قرمز شدن چشمان و تورم رگ ها.

2- اثر بر زبان

این است که شخص باب فحش، بدگویی، بدزبانی، زشتی و قباحت سخن را به روی خود باز می کند؛ به طوری که هم خود شخص (بعد از فروکش کردن خشم) و هم صاحبان عقل و خرد از آن کلمات زشت و
قبیح خجالت زده می شوند. و درعین حال با اضطراب حرف می زند.(22)

3- اثر بر قلب

الف- کینه توزی: هنگامی که انسان غضب می کند و از انتقام ناتوان باشد، چاره ای ندارد جز این که خشم خود را فرو برد، این خشم وغضب به باطن برمی گردد و عقده درونی ایجاد می کند وتبدیل به کینه می شود. معنای کینه نسبت به کسی، این است که آن شخص به طور دایم و مستمر بر قلبت سنگینی کند و در دل از او بغض و تنفر داشته باشی. کینه از ثمرات خشم و غضب است ودرعین حال چندین اثر ناپسند را به ارث می گذارد؛ از جمله: قطع رحم، دروغ غیبت ،افشای سر وهتک حرمت.
ب- حسادت: هنگامی که انسان نسبت به کسی کینه در دل می گیرد، ممکن است قادر به تلافی و انتقام نباشد، دراین صورت کینه به صفات ناپسندی چون حسد منجر می شود. بنابراین حسد، از نتایج کینه و خود کینه از ثمرات غضب است، یعنی حسد، فرع فرع غضب است (23) امام خمینی رحمه الله در تبیین معنای حسد می فرماید:
«حسد» حالتی است نفسانی که صاحب آن، آرزو کند سلب کمال و نعمت متوهمی را از غیر، چه آن نعمت را خود دارا باشد یا نه و چه بخواهد به خودش برسد یا نه.(24)
ج- تمسخر: تمسخر عبارت است از بیان کردن گفتار، کردار،
اوصاف، خلقت مردم، به قول یا فعل یا به ایماء و اشاره، یا به کنایه بر وجهی که سبب خنده دیگران گردد.(25) به تعبیر دیگر، کسی را تحقیر و اهانت کنی و طوری دیگران را برعیوب ونواقص او توجه دهی که باعث خنده آن ها شود. این عمل گاهی توسط تقلید از گفتار و کردار و گاهی به وسیله ایماء و اشاره محقق می شود.(26)
د- کج خلقی و درشت خویی: یکی دیگر از آثار خشم بر قلب، کج خلقی و درشت خویی در رفتار و گفتار است. و شخص مبتلا به آن از خدا و خلق می برد و خود همیشه معذب و همه – حتی زن و فرزند – از او دوری می جویند و چه بسا موجب کینه ودشمنی شود. کسانی که مبتلا به این صفتند، همیشه ترش رو و عبوسند و گویا با همه نفاق و بدبینی دارند و با خودشان نیز قهرند. این صفت ناپسند هم از نظر شرع و هم از نظر عقل زشت و مذموم است.(27)
و- تهور: که عبارت است از عدم ترس و اقدام به کاری که موجب گرفتاری و هلاکت است که عقل و شرع آن را منع کرده است.
هـ – اضمار سوء: یعنی جریان را در خاطر نگاه داشتن برای این که روزی تلافی کند.
ی- افشای سر: عزم بر افشای سر که هر جا برود پرده دری و هتاکی نماید.

درمان خشم افراطی

طبق نظریه روان تحلیل گری، خشم اگر فرو برده شود، موجب نفرت و خشم به خویشتن وافسردگی می شود و این با «کظم غیظ» که به عنوان یکی ازبرجسته ترین صفات پرهیزکاران در آموزه های دینی مطرح شده است، تعارض آشکار دارد.
استاد شهید مرتضی مطهری رحمه الله با تبیین دقیق کظم غیظ ، می فرماید:
غیظی که انسان پیدا می کند، درست حالت عقده ای را دارد که در انسان پیدا می شود. حل کردن این عقده را «کظم» گویند؛ مثل غده سرطان که وقتی آن را زیر برق می گذارند آب می شود. از نظر روحی، کظم غیظ ، این است که انسان کاری بکند که نه تنها اثری بر غیظ خودش مترتب نکند، بلکه آن عقده، آن کینه که در قلبش وجود دارد حل بشود و مثل یخی که آب می شود، آب بشود.(28)

لزوم درمان خشم

خشم وغضب از خطرناک ترین حالات انسان است که اگر جلو آن رها شود، گاه به شکل یک نوع جنون و دیوانگی و ازدست دادن هر نوع کنترل براعصاب خودنمایی می کند و بسیاری از تصمیم های خطرناک و جنایاتی که انسان یک عمر باید کفاره و جریمه آن را بپردازد، در چنین حالتی انجام می شود واگر می بینیم قرآن مجید کظم غیظ را دومین صفت
پرهیزکاران بعد از صفت انفاق شمرده به خاطر همین است(29) خشم و غضب همچون آتشی سوزان است که گاه یک جرقه آن تدریجاً مبدل به دریایی از آتش می شود و خانه ها وشهرهایی را در کام خود فرو می برد.
اگر تاریخ را ورق بزنیم و مشکلات عظیمی را که در جوامع انسانی بر اثر شعله سوزان غضب و خشم به وجود آمده بررسی کنیم، خواهیم دید که سرچشمه بسیاری از ضایعات و ناملایمات و حوادث دردناک، همین خشم و غضب بوده است و خساراتی که دامن افراد و خانواده ها و اجتماعات را گرفته از بیش ترین خسارات است. پس با توجه به این که غضب، آثار شوم و پیامدهای بسیار خطرناکی دارد، و گاه شیرازه زندگی انسان را از هم می پاشد، کوشش و تلاش برای درمان آن بسیار لازم است و افراد عصبانی اگر دراصلاح حال خویش نکوشند، پشیمان خواهندشد.
بزرگان علم اخلاق در این زمینه بحث های فراوانی دارند و از آن بالاتر در روایات اسلامی دستورهای مهم ومؤثری برای خاموش کردن آتش غضب داده شده است (30) که بعضی از آن ها شناختی(علمی) و بعضی هم رفتاری(عملی) می باشند.

الف- درمان شناختی(علمی)

1- یادآوری فضیلت حلم و فرو بردن خشم: آیات و روایات مختلفی در فضیلت ومدح حلم و کظم غیظ وارد شده است؛ از جمله: خداوند تبارک و تعالی در مقام مدح پرهیزکاران می فرمایند:
(والکاظمین الغیظ)؛(31) پرهیزکاران کسانی هستند که خشم خود را فرو می برند.
و درجای دیگر خطاب به پیامبر اعظم (ص) می فرماید:
(ولو کنت فظاً غلیظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم واستغفر لهم)؛(32)ای رسول ما! اگر تندخو وسخت دل بودی، مردم از اطراف تو پراکنده می شدند؛ پس ایشان را عفو کن و برای آنان طلب آمرزش کن.
و درحدیثی از امام صادق(ع) وارد شده که فرمودند:
«ما من عبد کظم غیظاً الا زاده الله عز وجل عزاً فی الدنیا و الاخره و قد قال الله عز وجل: (والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس والله یحب المحسنین) و اثابه الله مکان غیظه ذلک»؛(33) بنده ای نیست که خشم خود را فرو خورد جز این که خدای عزوجل عزت او را در دنیا و آخرت زیاد می کند و خدای عزوجل فرموده است: «وآن کسانی که خشم خود را فرو خورند و از مردم درگذرند و خدا محسنین را دوست دارد» و خدا به جای این خشم به او ثواب دهد.
و درحدیثی امام باقر(ع) فرمودند:
«من کظم غیظاً و هو یقدر علی امضائه حشا الله قلبه امناً و ایماناً یوم القیامه»؛(34) هرکس خشم خود را فرو خورد در حالی که برانجام آن توانا
باشد، خداوند در روز قیامت دلش را پر از امن وایمان کند.
و در حدیثی از امام صادق(ع) وارد شده است که فرمودند:
هرکس جلوی خشم خود را بگیرد، خداوند عیوب او را بپوشاند.(35)
2- ملاحظه آثار ومفاسد غضب: کمتر صفتی از صفات رذیله است که به اندازه غضب ویرانی به بار می آورد.اگر فهرستی از آثار سوء غضب نوشته شود، معلوم می گردد که اثرات سوء آن از آثار بسیاری از اخلاق رذیله بیش تر است.
قبل از هر چیز باید به این نکته توجه داشت که خشم و غضب دشمن آدمی است و به هنگام هیجان غضب، عقل به کلی از کار می افتد دست او تا مرفق در خون بی گناهان فرو می رود، می زند، درهم می شکند، می کوبد و ویران می کند، درست همانند یک دیوانه خطرناک، لذا امیر مؤمنان علی (ع) درحدیثی می فرماید:
«الغضب یفسد الالباب و یبعد من الصواب»؛(36) غضب عقل آدمی را فاسد کند، و انسان را از کار صحیح دور می سازد.
غضب موجب تباهی ایمان است، همچنان که پیامبر اعظم(ص) فرمودند:
«الغضب یفسد الایمان کما یفسد الخل العسل»؛(37) یعنی همچنان که اگر سرکه بر روی عسل ریخته شود عسل فاسد می شود(و شیرینی وخاصیت آن را تغییر می دهد و به چیز دیگری تبدیل می کند)، همین طور اگر خشم و
غضب بر ایمان وارد شود، ایمان فاسد می شود (وآثارش تغییر پیدا کند به طوری که ایمان حقیقی نامیده نمی شود.)
از سوی دیگر، افراد عصبانی نه تنها مرتکب گناهان کبیره می شوند که با ایمان صحیح سازگار نیست، بلکه گاهی به ساحت مقدس پروردگار نیز نعوذبالله جسارت می کنند و یا بر حکمت و قسمت و تدبیر او خرده می گیرند که این مرحله ای است بسیار خطرناک.(38)
بنابراین افراد خشمگین وعصبانی همیشه حتی قبل از آن که شعله های آتش غضب قلب آن ها را احاطه کند، باید در آثار شوم آن بیندیشند ومرتب به خود تلقین کنند که غضب آتشی است که ممکن است خرمن ایمان و سعادت و هستی آن ها را بسوزاند، غضب آتش خشم خدا را در دنیا و آخرت می افروزد. غضب دوستان را از انسان دور می کند و حربه به دست دشمنان می دهد، غضب آثار ویران گری روی اعصاب انسان می گذارد، عمر او را کم می کند و سلامتی او را به خطر می اندازد. غضب انسان را از رسیدن به مقامات معنوی و مادی باز می دارد. به عکس، حلم و بردباری رمز موفقیت و پیشرفت وسلامت روح و جسم و سبب محبوبیت درجامعه و موجب رضای خدا ودوری شیطان است. همچنین درباره ثواب های الهی که برای بردباران ذخیره شده و کیفرهایی که درانتظار صاحبان غضب است نیز بیندیشید. نه تنها در حال غضب، بلکه قبل از آن نیز باید دراین مسائل بیندیشد و به خود تلقین کند تاگرفتار آن نشود.(39)
3- ملاحظه عاقبت زشت خشم: بارها این نکته را تجربه کرده ایم و اگر ما تجربه نکرده ایم دیگران تجربه کرده اند که هر تصمیمی که انسان به هنگام غضب می گیرد نسنجیده ونادرست است وغالباً موجب پشیمانی می گردد، چه بهتر که این جمله معروف را که از بعضی از دانشمندان به یادگار مانده، همواره با خود زمزمه کند که: «به هنگام غضب نه تصمیم و نه تنبیه و نه مجازات».(40)
4- توجه به این که غضب، دراکثر موارد علامت ضعف است نه شجاعت؛ به همین دلیل کودکان، بیماران، سالخوردگان و صاحبان اخلاق زشت، زودتر به خشم درمی آیند.(41)
5- فکر کند که خود نیز چه بسا دچار ده ها اشتباه شده و یا می شود و انتظار عفو دارد؛ پس اکنون عفو کند تا شامل عفو دیگران شود.(42)
6- عدم معاشرت با افراد خشمناک: این که فرد از همنشینی با کسانی که خشمگین هستند، اجتناب کند که طبیعت و روح آدمی، بسیار از دیگران متأثر می شود.(43)
7- مطالعه زندگی افراد صبور: مطالعه زندگی این افراد به تدریج به باورها وگفتار و هیجان های ما جهت مثبت دهد. مثلاً:

الف- داستان مرد شامی و امام حسین (ع)

شخصی از اهل شام به قصد حج یا مقصد دیگر به مدینه آمد.
چشمش افتاد به مردی که در کناری نشسته بود. توجهش جلب شد. پرسید: این مرد کیست؟ گفته شد: «حسین بن علی بن ابیطالب(ع)» است. سوابق تبلیغاتی عجیبی که در روحش رسوخ کرده بود، موجب شد که دیگ خشمش به جوش آید و قربه الی الله آنچه می تواند سب و دشنام نثار حسین بن علی (ع) بنماید. همین که هرچه خواست گفت و عقده دل خود را گشود، امام حسین بدون آن که خشم بگیرد و اظهار ناراحتی بکند، نگاهی پر ازمهر وعطوفت به او نمود و پس از آنکه چند آیه از قرآن – مبنی بر حسن خلق و عفو و اغماض قرائت کرد، به او فرمود: «ما برای هر نوع خدمت و کمک به تو آماده ایم». آن گاه از او پرسید: «آیا از اهل شامی؟ جواب داد: آری. فرمود: «من با این خلق و خوی سابقه دارم و سرچشمه آن را می دانم». پس از آن فرمود: تو در شهر ما غریبی، اگر احتیاجی داری حاضریم به تو کمک دهیم، حاضریم در خانه خود از تو پذیرایی کنیم، حاضریم تو را بپوشانیم، حاضریم به تو پول بدهیم». مرد شامی که منتظر بود با عکس العمل شدیدی برخورد کند و هرگز گمان نمی کرد با یک همچون گذشت و اغماضی رو به رو شود، چنان منقلب شد که گفت: آرزو داشتم درآن وقت زمین شکافته می شد و من به زمین فرو می رفتم و این چنین نشناخته و نسنجیده گستاخی نمی کردم. تا آن ساعت برای من در همه روی زمین، کسی از حسین و پدرش مبغوض تر نبود و از آن ساعت بر عکس، کسی نزد من از او و پدرش محبوب تر نیست.(44)
ب- داستان بازاری و مالک اشتر
مالک اشترکه مردی قوی هیکل بود از بازار کوفه می گذشت. یک بازاری آن جانشسته بود او را نمی شناخت، آشغالی را بر سر وصورت مالک انداخت، مالک اعتنایی نکرد و رد شد. بعد شخصی به آن بازاری گفت: آیا شناختی این کسی که این طور به او اهانت و مسخره اش کردی، که بود؟ گفت: که بود؟ گفت: مالک اشتر سپهسالار علی بن ابی طالب(ع) بدنش به لرزه افتاد؛ گفت: قبل از این که درباره من تصمیمی بگیرد، بروم معذرت بخواهم. تعقیبش کرد، دید رفت داخل مسجد و شروع کرد به نماز خواندن، دو رکعت نماز خواند. صبر کرد تا نمازش را سلام داد. بعد سلام کرد و افتاد به التماس که من همان آدم بی ادب و بی تربیتی هستم که به شما جسارت کردم، نمی شناختم. مالک گفت: به خدا قسم من نمی خواستم به مسجد بیایم، جای دیگر می رفتم. به خدا قسم من به مسجد نیامدم جز برای این که دو رکعت نماز بخوانم و بعد درباره تو دعا بکنم که خدا از گناه تو بگذرد و تو را هدایت کند.(45)

ب- درمان رفتاری (عملی)

1- مهار اسباب خشم: اساساً جلوگیری کردن از هر خلقی به دو طریق است یا به طریق رفع است یا دفع؛ اما دفع یعنی جلوگیری کردن در هنگام ورود آن عوارض و اما رفع یعنی برطرف کردن و ازاله نمودن واقعه پس از ورودش. البته بدیهی است که دفع آسان تر از رفع است، مثل
آن که یک وقت است که جلوگیری کرده و نمی گذاریم دود وارد اتاق شود و یک مرتبه هم هست که می خواهیم دود وارد شده را خارج نماییم. اتاق عبارت است از اتاق دل و آن دود عبارت است از دود غضب و جلوگیری از آن به یکی از دو طریق فوق می باشد.
اما در قسم اول که باید نگذاریم صفت ذمیمه در میدان قلب وارد شود، می گوییم: جلوگیری کردن از پیدایش هر چیزی به رفع علت وجود آن چیز می باشد کما آن که پس از آن که چراغ روشن شد جلو روشنایی او را نمی توان گرفت مگر به خاموش کردن آن؛ پس هر چیزی که از علتش جلوگیری شد معلولش تحقق پیدا نمی کند.(46) حالا می گوییم از معالجات اساسی غضب ریشه کن کردن اسباب آن است؛ از جمله:
الف- حب جاه: یکی از اسباب خشم حب جاه است که از حب نفس نشأت می گیرد. و علمای علم اخلاق برای درمان حب جاه، دو راه علمی و عملی بیان کرده اند که به اختصار ذکر می گردد.
– راه علمی درمان حب جاه: این است که بداند برای چه جاه طلبی می کند. مسلماً سببی جز این ندارد که می خواهد بر مردم و قلوب آن ها قدرت کامل یابد. و این را برای خود کمالی می داند. حال خوب فکر کند اگر مرگ به او فرصت دهد که این قدرت را یپدا کند وبرایش در تمام عمر باقی بماند در آخرت اگر ضرر نرساند سودی به حال او ندارد و اگر تمام آنچه در روی زمین است برای او سجده کنند به زودی نه
سجده کننده می ماند نه سجده شونده. پس سزاوار نیست انسان به خاطر چنین چیز ناپایداری، دین را که حیات ابدی است از دست بدهد.(47)
– راه عملی درمان حب جاه: این است که انسان سعی کند با انس به گوشه گیری و قناعت به قبول خالق و کناره گیری از مخلوق، جاه ومقام خود را در قلوب دیگران از بین ببرد و به جایی رود که بتواند در حال گوشه نشینی به سر برد؛ زیرا کسی که در شهری مشهور است، نمی تواند منزلتی را که در قلوب مردم پیدا می کند دوست نداشته باشد.(48)
ب- حب دنیا: یکی دیگر از اسباب خشم، حب دنیا است. امام خمینی رحمه الله در بیان درمان این صفت زشت و ناپسند فرماید:
تفکر در احوال گذشتگان و تفکر در قصص قرآنیه بهترین علاج است.
عبرت گرفتن از احوال اشخاصی که دارای سلطنت ها و عظمت ها و مال ومنال ها بودند و استفاده از آن ها در چند روز محدودی کرده و برای مدت های غیر متناهی حسرت آن را به گور بردند، و وزر و بال آن شامل حالشان شد، برای انسان بیدار بهترین سرمشق است. انسان عاقل باید مقدار زندگانی خود را در دنیا و احتیاج خود را به ساز و برگ آن با مقدار زندگانی خود در آخرت و احتیاج به ساز و برگ آن جا مقایسه کند، آن گاه جدیت خود را در تحصیل ساز وبرگ این زندگانی و آن زندگانی، تجزیه و پخش کند؛ ببیند باید برای صد سال فرضی چه مقدار تهیه کند و برای زندگانی ابدی… چه اندازه تهیه کند، آن گاه ببیند که در آن عالم با چه حسرت ها و ندامت ها مواجه می شود.(49)
ج- عجب: یکی دیگر از اسباب خشم عجب و خودخواهی می باشد. راه علاج و درمان این مرض این است که انسان به دنبال علل وعوامل این صفت برود و ببیند چه چیزی او را وادار به عجب نموده است.
اگر از کثرت عبادتش عجب پیدا کرد، به خود بگوید تو هرچه عبادت کنی به پایه شیطان نمی رسی؛ زیرا او شش هزار سال خدا را عبادت کرده، ولی به خاطر یک تکبر و غرور و حالت خودخواهی همه آن عبادات را یک جا باطل کرد و مورد لعن حضرت حق قرار گرفت. پس انسان هرچند هم که عبادتش بسیار باشد، نباید مغرور گشته و خیال کند که به کمال نهایی خویش راه یافته است، بلکه باید بداند که انسان تا زنده است هدف تیر شیطان ونفس اماره است و در هر حال باید خود را ضعفیف و محتاج به مدد و کمک حضرت حق ببیند.
واگر به خاطر مالی که دارد و یا قدرت وسلطه ای که بر دیگران دارد، این حالت برای او پیدا شده است، به فکر قدرت مندان گذشته بیفتد که چه بسا افرادی که به مراتب قدرت وثروتشان بیش از او بود، خداوند آنان را هلاک کرد واثری از آنان درعالم باقی نمانده است.
واگر حالت عجب به خاطر علمی که دارد برای او پیدا شده است، اولاً به خود بگوید که انسان با مبتلا شدن به مرضی همانند مرض «حصبه» ویا یک ضربه مغزی که در حادثه رانندگی برای او پیش آید ممکن است همه علوم خود را یک جا فراموش کند، پس چیزی که به آسانی از انسان گرفته می شود، نمی تواند مایه غرور باشد. و ثانیاً علمی که در او عمل نبوده و همراه با تهذیب نفس نباشد، آن علم برای صاحبش
«وبال» است نه کمال، تا مایه غرور و خودخواهی گردد.
واگر عجب او به خاطر حسب و نسب او است، باید بداند که روزی فرا می رسد که همه حسب ها و نسب ها قطع می گردد وهرکس را با نام او صدا می زنند و به پای میز محاکمه می کشانند نه آن که بگویند: ای پسر فلان! و یا ای نوه و ذریه فلان! بیا.
و اگر زن و فرزند، پدر و مادر و اقوام او باعث عجب او شدند، باید بداند که روزی فرا می رسد که همه آن ها از او گریخته و در هنگام گرفتاری برای او نفعی نخواهند داشت.
واگر جمال وزیبایی صورت او باعث عجب او شود، بداند که در بینش الهی آنچه که مهم است سیرت است نه صورت و این صورت زیبا روزی فرا می رسد که با کرم ها همراه بوده و خوراک مار و مور خواهد شد و به خاکستری تبدیل گردیده و از بین خواهد رفت. پس همه این امور هرچه باشند چون زوال پذیرند، نمی توانند مایه عجب انسان باشند.(50)
د- تکبر: یکی دیگراز اسباب خشم، تکبر و خود برتر بینی است. بزرگان اخلاق در درمان تکبر بحث های مشروحی دارند که غالب آن ها بر این محور دور می زند که درمان تکبر دو راه دارد:
– راه علمی درمان تکبر: این است که افراد متکبر درباره خود بیندیشند که کیستند و چیستند؟ و کجا بودند؟ و به کجا می روند؟ و سرانجام کار آن ها چه خواهد شد؟ و نیز درباره عظمت خداوند بیندیشند و خود را در برابر ذات بی مثال او ببینند.
تاریخ سراسر عبرت جهان را بررسی کنند، درباره سرنوشت فرعون ها و نمرودها و کسراها و خاقان ها و قیصرها و سرانجام کار هریک کمی مطالعه کنند تا بدانند پیروزی های زودگذر جهان چیزی نیست که بتوان بر آن تکیه کرد و آن را نشانه بزرگی شمرد.(51)
انسانی که در آغاز، نطفه بی ارزش بوده ودر پایان مردار گندیده ای می شود و چند روزی که درمیان این دو زندگی می کند، چیزی نیست که به خاطر آن مغرور شود و فخر فروشی نماید. در ابتدای تولد نوزادی بسیار ضعیف و ناتوان است که قدرت بر کم ترین کاری ندارد وحتی نمی تواند آب دهانش را به کمک لب ها حفظ کند و در دوران پیری چنان ضعیف و ناتوان می شود که اگر دست وپای سالمی داشته باشد برای پیمودن راه کوتاهی چندین بار باید بنشیند و نفس تازه کند و برخیزد و با قامت خمیده عصا زنان بقیه راه را طی کند. و اگر دست وپای سالم نداشته باشد یا گرفتار عوارض پیری – که برای غالب اشخاص پیش می آید – بشود، باید او را به وسیله چرخ به این طرف و آن طرف ببرند!
در حدیثی از امام باقر(ع) می خوانیم:
«عجبا للمختال الفخور و انما خلق من نطفه ثم یعود جیفه و هو فیما بین ذلک لا یدری ما یصنع به»؛ (52) از متکبر فخرفروش درشگفتم! او در آغاز از نطفه بی ارزش آفریده شده و در پایان کار مردار گندیده ای خواهد بود و دراین میان نمی داند به چه سرنوشتی گرفتار می شود و با او چه می کنند.
اگر سری به بیمارستان ها بزنیم و افراد نیرومند وقوی پیکری را که بر اثر یک حادثه یایک بیماری به روی تخت بیمارستان افتاده اند و قدرت بر حرکت ندارند مشاهده کنیم، درمی یابیم قوت و قدرت جسمانی چیزی نیست که انسان به آن فخر کند. اگر به ثروت مندان معروفی که با دگرگونی مختصر در وضع اقتصادی دنیا گرفتار ورشکستگی عظیم شده و برخاک سیاه نشسته اند بنگریم، خواهیم دید ثروت نیز چیزی نیست که انسان بر آن تکیه کند وبه آن فخر نماید. و اگر به قدرت مندان بزرگی بنگریم که با دگرگونی های وضع سیاسی در چند روز به کلی از قدرت سقوط کردند یا پشت میله زندان قرار گرفتند یا اعدام شدند، خواهیم دانست که قدرت ظاهری نیز قابل اعتماد نیست. پس انسان به چه چیزش می نازد؟ و به چه چیز افتخار می کند؟ و بر دیگران فخر فروشی می کند؟!
در حدیثی از امام زین العابدین(ع) آمده است که: «میان سلمان فارسی و مرد خودخواه و متکبری خصومت و سخنی واقع شد، آن مرد به سلمان گفت تو کیستی(و چه کاره ای)؟ سلمان گفت: اما آغاز من و تو هر دو نطفه کثیفی بوده و پایان کار من و تو مردار گندیده ای است، هنگامی که روز قیامت شود وترازوهای سنجش برقرار گردد هرکس ترازوی عملش سنگین باشد کریم و با شخصیت و بزرگوار است و هرکس ترازوی عملش سبک باشد پست و بی مقدار است».(53)
کوتاه سخن این که، انسان هر گاه دراین گونه امور بیش تر بیندیشد از مرکب کبر و غرور پیاده می شود.

راه عملی درمان تکبر:

اول: برخلاف میل نفسانی رفتار کردن:
امام خمینی رحمه الله در درمان عملی تکبر می فرمایند:
اگر درصدد اصلاح نفس برآمدی، طریق عملی آن نیز با قدری مواظبت سهل وآسان است. و دراین طریق با همت مردانه وحریت فکر و بلندی نظر به هیچ مخاطره تصادف نمی کنی. تنها راه غلبه به نفس اماره وشیطان و راه نجات، برخلاف میل آن ها رفتار کردن است. هیچ راهی بهتر برای سرکوبی نفس از اتصاف به صفت متواضعین و رفتارکردن مطابق رفتار وسیره وطریقه آن نیست. در هر مرتبه از تکبر که هستی او اهل هر رشته علمی وعملی وغیر آن که هستی، برخلاف میل نفسانی چندی عمل کن، با تنبهات علمی و تفکر در نتایج دنیایی و آخرتی، امید است راه آسان و سهل شده نتیجه مطلوبه بگیری. اگر نفس از تو تمنا کرد که صدر مجلس را اشغال کن و تقدم بر هم قطار خود پیدا کن، تو برخلاف میل آن رفتار کن.(54)
دوم: این که انسان لباس ساده بپوشد، غذای ساده بخورد، با خادمان یا کارگرانش بر سریک سفره بنشیند، در سلام کردن بر دیگران تقدم جوید، صدر مجلس ننشیند و در راه رفتن بر دیگران پیشی نگیرد. با کوچک و بزرگ گرم بگیرد و از همنشینی با افراد متکبر و مغرور بپرهیزد و در عمل امتیازی برای خود بر دیگران قائل نشود، خلاصه آنچه را نشانه تواضع یا از مظاهر آن است، درعمل و سخن به کار بندد
وسعی کند حالت، عادت و سپس ملکه او گردد.(55)
سوم: از بین بردن اسباب وعلل تکبر: تکبر انسان علل مختلفی می تواند داشته باشد؛ گاهی به خاطر نسب وگاهی به مال و زیبایی و گاهی به قوت وقدرت جسمانی و گاهی به کثرت مال وانصار و گاهی هم به علم و دانش او است، که با از بین بردن این عوامل، انسان می تواند هم از صفت زشت تکبر رهایی یابد و هم از صفت خشم و پرخاشگری. هـ – عجله: یکی دیگر از اسباب خشم، عجله و شتاب زدگی است. برای مبارزه با این خوی زشت، قبل از هر چیز باید به پیامدهای شوم آن اندیشید وعواقب دردناک عجله و شتاب زدگی را مورد توجه قرار داد و حوادث بسیار ناراحت کننده ای را که بر اثر شتاب زدگی در کارها دیده شده، به خاطر آورد و نمونه های فراوانی که در تاریخ است نیز مورد توجه قرار داد، به یقین بامطالعه در این امور، هرکس به خوبی درمی یابد که عجله و دست پاچگی، نه تنها او را زودتر به مقصد نمی رساند، بلکه چه بسا به خاطر آن هرگز به مقصد نرسد. جمله هایی مانند: «العجله من الشیطان»(56) و «والعجله قبل الامکان یوجب الغصه»(57) و «مع العجله تکون الندامه»(58) باید به صورت شعارهایی در زندگی فردی واجتماعی درآید و همیشه نصب العین افراد عجول گردد تا با مشاهده آن از عجله باز ایستد و
حدیث رسول خدا (ص) را به ذهن خویش بسپارند که فرمود:
شتاب زدگی و عجله مردم را به هلاکت می افکند و اگر مردم آرامش و خونسردی خود را حفظ کنند، هیچ کس در خطر نمی افتد.(59)
از سوی دیگر، باید به تمرین ها وتلقین های پی درپی، به این خلق و خو چیره شود؛ زیرا هر کاری با تمرین، مبدل به یک عادت و هر عادتی با ادامه، مبدل به یک خلق و خو می شود.(60)
2- تغییر حالت و وضعیت: تغییردادن حالت یکی دیگر از طرق درمان غضب است. همان طوری که در روایات اسلامی آمده است که اگر غضبناک شدید، بنشینید و اگر نشسته اید بیارامید تاخشمتان فرو بنشیند؛ قدرت بدنی، سلامت، داشتن اعصاب سالم، قدرت غضب و خشم و انتقام، نعمت الهی است. به ما دستور داده اند غضب را در صحنه های درون مرزی بر علیه دوستانتان به کار نبرید و اگر در داخل منزل یا محل کار، عصبانی شدید، این غضب را اعمال نکنید؛ اما اگر با دشمنان دین درافتادید، آن را اعمال کنید. در حدیثی از پیامبر اعظم می خوانیم:
«کان رسول الله (ص) اذا غضب و هو قائم جلس واذا غضب و هو جالس اضطجع ، فیذهب غیظه»؛ هنگامی که پیامبر(ص) (براثر کارهای بسیار زشت جاهلان) عصبانی می شد، درحالی که ایستاده بود می نشست و اگر نشسته بود، به پهلو می خوابید و خشم اوبرطرف می شد.(61)
و درحدیثی از امام باقر(ع) نقل شده است که فرمود:
«وایما رجل غضب و هو قائم فلیجلس فانه سیذهب عنه رجزالشیطان و ان کان جالساً فلیقم»؛(62) هرکس که خشمگین شود در حالی که ایستاده باشد بنشیند، چرا که پلیدی شیطان از او دور می شود، و اگر نشسته است برخیزد.
3- سکوت در وقت خشم: این که انسان در هنگام خشم، سکوت کند و تصمیمی نگیرد. و اگر خشم او بسیار است به خود وعده دهد که یک ساعت دیگر یا فردا انتقام می گیرد، با این وعده حس انتقام خود را کنترل کرده وسرانجام نیز مثل آب جوشی که مدتی بر زمین بماند، سرد می شود و فردا نیز چون آن گونه خشمگین نیست، اقدام نمی کند.(63)
4- ذکر ویاد خدا: از طرق مهم درمان که در روایات برآن تأکید شده است، ذکرخدا است. در بعضی از روایات آمده: هنگامی که عصبانی می شوید: «اعوذبالله من الشیطان الرجیم» بگویید.(64)
در بعضی روایات دیگر آمده است: به هنگام غضب «لاحول و لاقوه الابالله العلی العظیم» بگویید تا غضب از شما برود.(65)
ابوسعید خدری ازپیامبر اعظم (ص) نقل می کند که فرمود: غضب جرقه ای است که در قلب انسان قرار می گیرد(وآثار آن در وجود او نمایان می شود). آیا نمی بینید که چشمان اوسرخ و رگ های او متورم
می شود .کسی که این حالات را در خود مشاهده کند، صورتش را به زمین بگذارد.(66) به یقین هرکس چنین کند وبه درگاه خدا پناه ببرد و از او رفع شر شیطان و غضب را بخواهد آرامش می یابد.
5- وضو گرفتن: نوشیدن آب خنک و شستن سر وصورت با آن به یقین در خاموش کردن آتش غضب مؤثر است. بلکه در حدیثی از رسول خدا(ص) آمده است:
«اذا غضب احدکم فلیتوضا»(67)هنگامی که کسی از شما خشمگین شود، وضو بگیرد.
از این تعبیر استفاده می شود که وضو گرفتن به هنگام خشم و غضب مستحب است و در فرو نشاندن آتش غضب تأثیر دارد.(68)
و در تعبیر دیگری آمده است که غضب از شیطان است و شیطان از آتش آفریده شده و آتش را آب خاموش می کند. بنابراین هنگامی که کسی از شما خشمگین شد وضو بگیرد.(69)
هرگاه این امور به یکدیگر ضمیمه شود و اضافه بر آن ها انسان در پیامدهای خطرناک غضب در دنیا و آخرت و کیفر و مجازات الهی آن بیندیشد به یقین آتش غضب او هرچند شدید و سوزان باشد، خاموش خواهد شد. مشکل آن جا پیدا می شود که انسان در همان حال و در همان
صحنه بماند و هیچ تغییر و دگرگونی در وضع خود ندهد که نجات از پیامدهای آن، مشکل و گاه غیر ممکن می شود.
نتیجه آن که: خشم و غضب یکی از نعمت های بزرگ الهی است که خداوند تبارک و تعالی در وجود انسان به ودیعت گذارده است. و از جمله خطرناک ترین حالات انسانی است که اگر جلو آن رها شود به شکل یک جنون و دیوانگی و از دست دادن هر نوع کنترل بر اعصاب خودنمایی می کند و بسیاری از تصمیم های خطرناک و جنایاتی که انسان یک عمر باید کفاره و جریمه آن را بپردازد، در چنین حالتی انجام می شود. در قرآن و به ویژه در روایات اسلامی تعبیرات عجیب و تکان دهنده ای درباره خشم و غضب وارد شده است که از خطرات این رذیله اخلاقی به خوبی پرده بردارد. بنابراین اگر انسان از این نعمت بزرگ الهی به جا و در جای خود استفاده کند، از خطرات ناشی از آن مصون خواهد ماند و در غیر این صورت، خشم بدترین دشمن انسان و کلید تمام بدی ها است که آغازش جنون و پایانش پشیمانی است.امید است با الهام گرفتن از آموزه های دینی، بتوانیم از این نعمت بزرگ الهی – که بدون حکمت در وجود انسان گذارده نشده است – درجای خود استفاده کنیم و از خطرات ناشی از افراط در آن، خود و جامعه را مصون نگه داریم؛ ان شاء الله.

پی نوشت ها :

1- اخلاق(شبر)، ص 248.
2- شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 370.
3- اخلاق در قرآن، ج3، ص 389.
4- ر. ک: شرح چهل حدیث، ص 138.
5- ر. ک: شرح حدیث جنودعقل و جهل، ص 377.
6- اخلاق در قرآن، ج3، ص 394.
7- شرح چهل حدیث، ص 141-142.
8- محجه البیضاء، ج 5، ص 304.
9- آداب سیر وسلوک، ص 210.
10- شرح چهل حدیث، ص 61-62.
11- آداب سیر وسلوک، ص 223.
12- اخلاق در قرآن، ج3، ص 393.
13- شرح چهل حدیث، ص 105.
14- همان، ص 108.
15- اخلاق در قرآن، ج3، ص 393.
16- همان، ص 392.
17- همان، ج2، ص431.
18-شرح چهل حدیث، ص 142.
19- اخلاق (شبر)، ص 248.
20- سفینه البحار، ج3، ص 801.
21- اخلاق حسنه، ص 61.
22- سفینه البحار، ج3، ص 800.
23- همان.
24- شرح چهل حدیث، ص 105.
25- معراج السعاده، ص 443.
26- اخلاق (شبر)، ص 231.
27- دروس اخلاق اسلامی، ص 174.
28- فلسفه اخلاق، ص 41.
29- ر. ک: آل عمران(3):134.
30- اخلاق در قرآن، ص 378.
31- آل عمران(3):134.
32- آل عمران(3):159.
33- الکافی، ج2، ص 110، ح 5.
34- همان، ح 7.
35- بحارالانوار، ج 70، ص 264.
36- مستدرک الوسائل، ج12، ص 11.
37- سفینه البحار، ج3، ص 797.
38- اخلاق در قرآن، ج3، ص 389.
39- همان، ص 395.
40- همان.
41- اخلاق اسلامی (دستغیب)، ص 130.
42- همان.
43- ر. ک: همان.
44- داستان راستان، ج1، ص 54.
45- فلسفه اخلاق، ص 39.
46- درس های اخلاق آیت الله محمد تقی آملی، ص 242.
47- اخلاق(شبر)، ص 312.
48- همان، ص 314.
49- شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 378.
50- آداب سیر وسلوک، ص 218.
51- اخلاق در قرآن، ج 2، ص 60.
52- بحارالانوار، ج70، ص 229.
53- همان، ص 231.
54- شرح چهل حدیث، ص 96.
55- اخلاق در قرآن، ج2، ص 62.
56- بحارالانوار، ج68، ص 340.
57- غررالحکم و دررالکلم، ص 267، ح 5799.
58- بحارالانوار، ج 68، ص 338.
59- همان، ص 340.
60- اخلاق در قرآن، ج2، ص 438.
61- بحارالانوار، ج70، ص 272.
62- همان.
63- اخلاق اسلامی(دستغیب)، ص100.
64- سفینه البحار، ج3، ص 798.
65- ر .ک: جامع احادیث الشیعه، ج13،ص 472، ح 1289.
66-محجه البیضاء، ج5، ص308.
67- بحارالانوار، ج77، ص 312.
68- اخلاق در قرآن، ج3، ص 396.
69- همان.

منبع: امام خمینی (س) و مفاهیم اخلاقی/ 15، مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) -دفتر قم 1388: چاپ و نشر عروج

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید