تقوا در یک نگاه

تقوا در یک نگاه

مفهوم تقوا

تقوا از «وقایه»، و وقایه به معنی حفظ شیء است، از آن چه به او زیان برساند. [1] شهید مطهری در معنی واژه تقوا نوشته اند: این کلمه از ماده «وقی» است که به معنای حفظ و صیانت و نگهداری است. معنای اتّقای احتفاظ است، ولی تا کنون دیده نشده که در ترجمه های فارسی این کلمه را به صورت حفظ و نگهداری ترجمه کنند… و اضافه کرده اند که کسی مدعی نشده است که معنای تقوا، ترس یا پرهیز و اجتناب است، بلکه چون دیده شده لازمه صیانت خود از چیزی ترک و پرهیز است… . در بعضی موارد، به معنای خوف و ترس استعمال شده است. [2] نتیجه آن که به نظر می رسد معنای مناسب برای واژه تقوا «خودنگهداری» است. در تأیید این نکته که «وقایه» به معنای حفاظت و نگهداری از شرور و آفات است، به چند آیه می توان استناد کرد؛ مانند: «فَوَقهُمُ اللّه ُ شَرَّ ذلِک الیَومِ وَ لَقَّهم نَضرَهً وَ سُرُورا»؛[3] خدا هم از شرّ و فتنه آن روز آنان را محفوظ داشت و به آن ها روی خندان و دل شادمان عطا نمود.
و نیز: «قُوآا أنفُسَکُم وَ أهلِیکُم نارا»؛[4] خود را با خانواده خویش از آتش دوزخ نگاهدارید. [5] در آیات قرآن کریم 243 [6] واژه تقوا به صورت اسمی و فعلی و به عنوان صفت به کار رفته، و بیشتر به صورت «اتقوااللّه » آمده است. معدودی از این تعداد، به صورت «إتقوا رَبّکم» یا «إتقوا اللّه الّذی خَلقکم» به کار رفته است. این تعداد فعل امر به صراحت نشان می دهد که تا چه حد رعایت تقوا اهمیت دارد، و تا چه حد انسان از تقوا غفلت می کند. از جمله این اوامر این است که می فرماید: «فَاتَّقُوا اللّه َ یأُولی الأَلبَب لَعَلَّکم تُفلِحُون»؛[7] پس ای خردمندان عالم! از خدا بترسید، باشد که رستگار شوید.
و نیز می فرماید: «اتَّقوا اللّه َ حَقَّ تُقاتِه»؛[8] از خدا بترسید، چنانچه شایسته خدا ترس بودن است.
در فرهنگ قرآن کریم، متقی کسی است که با ایمان و عمل صالح برای خود ملکه ای نفسانی فراهم می سازد تا او را از آسیب های درونی (هوای نفس) و بیرونی (شیطان) مصون دارد. [9] و متقین و پرهیزکاران، همان مؤمنانند و پرهیزکاری، از اوصاف مخصوص طبقه معینی نیست تا مانند احسان و خشوع و خلوص جزء مقامات خاصه محسوب شود، بلکه صفتی است که در تمام مراحل ایمان پس از تحقق ایمان پیدا می شود. دلیل آن هم این است که خداوند آن را به عنوان یک صفت خاص برای طبقه مخصوص از مؤمنان (با آن همه اختلاف درجاتی که دارند)، بیان نکرده است. [10] خواجه نصیر الدین طوسی می گوید: تقوا و ورع عبارت است از انجام همیشگی اعمال شایسته بدون کوتاهی و سستی. [11] این معنا، در واقع ناظر به لوازم تقواست، نه اصل ماهیّت تقوا.
شهید مطهری می گوید: تقوای دینی و الهی یعنی این که انسان خود را از آنچه… دین در زندگی معین کرده و خطا و گناه و پلیدی و زشتی شناخته شده، حفظ و صیانت کند و مرتکب آن ها نشود. [12] به عقیده شهید مطهری، ما دو نوع تقوا می توانیم داشته باشیم؛ تقوایی که ضعف است و تقوایی که قوت است. نوع اول این است که انسان برای این که خود را از آلودگی های معاصی حفظ کند، از موجبات آن ها فرار می کند و خود را همیشه از محیط گناه دور نگه دارد… .
نوع دوم این که در روح خود حالت و قوتی بوجود آورد که به او مصونیت روحی و اخلاقی دهد که اگر فرضا در محیطی قرار گیرد که وسایل و موجبات گناه فراهم باشد، آن حالت و ملکه روحی، او را حفظ کند. [13] از این بیان، و بیانات امامان معصوم (علیهم السلام)[14] می فهمیم که تقوا به معنای خود نگه داری، مراقبت، کنترل نفس و حاکمیت و تسلّط بر نفس است، نه به معنای پرهیزکاری که عدّه ای از راحت طلبان منزوی، شعار خود قرار داده و تقوای اسلامی را که با ستیز و نبرد همراه است، به کناره گیری و پرهیز از جامعه و امت اسلامی توجیه و تأویل می کنند.
برخی از محققین که تقوا را در اصطلاح شرع به معنای خوف و ترس استعمال کرده اند، درباره مفاد تقوا صحیح به نظر نمی رسد؛ زیرا با توجه به مجموع آیات و روایات وارده، تقوا به این معنا صحیح نیست، جز آن که معنای لازمی آن را در نظر داشته باشیم؛ زیرا در قرآن می خوانیم: «کُتِبَ عَلَیکمُ الصّیامُ کما کُتِبَ علی الذّینَ من قبلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقون»؛[15] بر شما هم روزه داشتن فرض گردید، چنان که اُمَم گذشته را فرض شد و این دستور برای آن است که پاک از شهوات پست حیوانی شده و پرهیزکار شوید.
آیت اللّه فاضل لنکرانی می نویسد: «اگر تقوا به معنای خوف و ترس باشد، مگر روزه داری در انسان خوف ایجاد می کند؟ و چه تناسبی بین خوف و روزه می باشد. در حالی که اگر تقوا به معنای خود نگه داری و تحفظ باشد (که هست)، بین تحفظ و روزه داری ارتباط مستقیم وجود دارد؛ زیرا روزه کلاس تمرین برای تحفظ و خود نگه داری است.
و یا در آیه: «اتَّقوا اللّه حقَّ تُقاتِه»؛[16] از خدا بترسید، چنانچه شایسته خدا ترس بودن است، روشن است که اگر تقوا را به معنای خوف بگیریم، آیه معنا و مفهومی پیدا نخواهد کرد، ولی اگر تقوا را به معنای تحفّظ و خود نگه داری بگیریم، آیه منظوری روشن و هدفی مشخص خواهد داشت». [17] و از آن جا که تقرّب به خداوند برترین هدفی است که عالمان و همه مؤمنان طالب آن هستند و خداوند رحمان و رحیم است و واجد همه صفات کمال است، نمی توان از تقوای او تعبیر به ترس کرد. بنابراین اگر ترسی در دل بندگان هست، مربوط به سوء عمل خود آن هاست، پس انسان باتقوا، همواره از این که تحت تأثیر نفس امّاره خود قرار گیرد، باید خائف و بیمناک باشد.
اما درباره نسبت تقوا و زهد باید گفت که مشترکات زیادی با یکدیگر دارند. از جمله می توان گفت که دنیا گرایی (نظیر مال دوستی، مقام پرستی و… )، خود نوعی بی تقوایی محسوب می شود و از نشانه های تقوا، انفاق از مال است و شخص زاهد می تواند بدون تردید و درنگ، از مال خود انفاق کند. همچنین از نشانه های تقوا این است که انسان، یقین به قیامت حاصل کند و زاهد، اغلب به یاد قیامت است.
با این وجود که می توان میان تقوا و زهد مشترکاتی را بر شمرد، اما میان آن دو فرق هایی نیز هست. مع الوصف در این مبحث، هر کدام از اوصاف تقوا و زهد مستقل مطرح می شوند. در مجموع تقوا بیشتر ناظر به حالات نفسانی است، در حالی که زهد ارتباط بیشتری با امور مادی و محسوس و جلوه های دنیا دارد که از خارج وجود بر انسان اثر می گذارد.

سفارش به تقوا

از رسالت هاى نماز جمعه، نشر و گسترش مایه هاى تقوا در جامعه است و این رسالت خطیر تا حدود زیادى بر عهده خطیب جمعه مى باشد.
خطیب جمعه بعد از حمد الهى و درود و تکریم نسبت به پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام نخستین سخنى را که با مردم در میان مى گذارد، دعوت آنان به تقوا است.
او خطبه ها را با آهنگ توصیه به تقوا آغاز مى کند و این آهنگ گوش نواز، باید از آغاز تا پایان خطبه مترنم باشد.
رهبر فرزانه انقلاب، حضرت آیه الله خامنه اى، در فرازى از سخنان خود ائمه جمعه کشور را مورد خطاب قرار مى دهند و مى فرمایند:
«به نظر من یکى از مشکل ترین کارهایى که به عهده ما ائمه جمعه گذاشته شده، امر به تقواست که از همه کارها سخت تر همین است. امر به تقوا براى کسى که خودش در آن حدى از تقوا نباشد که بخواهد مردم را امر به تقوا کند، خیلى کار سختى است؛ یعنى انسان وقتى مى خواهد امر به تقوا کند، ناگهان ببیند مصداق آیه شریفه «أَ تَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ» قرار گرفته؛ لذا یکى از سخت ترین کارها امر به تقواست.»
تقوا از چنان اهمیتى برخوردار است که امام جمعه در خطبه هاى نماز جمعه، باید مردم را به رعایت تقوا دعوت کند.
امام صادق علیه السلام فرمود: «یَخْطُبُ یَعْنِی إِمَامَ الْجُمُعَهِ وَ هُوَ قَائِمٌ یَحْمَدُ اللَّهَ وَ یُثْنِی عَلَیْهِ ثُمَّ یُوصِی بِتَقْوَى اللَّهِ؛ امام جمعه در حالى که ایستاده است خطبه مى خواند. نخست حمد و ثناى الهى را ایراد مى کند و سپس نمازگزاران را به پروا پیشگى و تقوا توصیه مى نماید.»
فقهاى عظام توصیه به تقوا را در یک یا هر دو خطبه واجب دانسته اند و خطیب جمعه باید بعد از حمد و ثناى الهى و درود و سلام به پیشگاه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و اهل بیت آن حضرت علیهم السلام ، مردم را به تقوا سفارش کند و از آنان بخواهد که امور مربوط به تقوا را رعایت کنند.
امام خمینى رحمه الله در کتاب تحریر الوسیله، جلد اول، آنجا که پیرامون «شرایط نماز جمعه» سخن مى گوید، در مسئله هفت مى فرماید: «یَجِبُ فِى کُلٍّ مِنَ الْخُطْبَتَیْنٍ التَّحْمِیدُ… وَ الصَّلَاهُ عَلَى النَّبِىِّ… وَ الاِیصَاءُ بِتَقْوَى اللَّهِ تَعَالَى فِى الْاُولَى عَلَى الْاَقْوَى وَ فِى الثَّانِیَهِ عَلَى الْاَحْوَطِ؛ بر خطیب جمعه واجب است در هر دو خطبه، حمد خداى متعال را به جا آورد… و بر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله درود بفرستد… و همچنین در خطبه اول بنا بر اقوى و در خطبه دوم بنا بر احوط مردم را به تقواى الهى توصیه کند.»
توصیه به تقوا به عنوان یک واجب در خطبه هاى نماز جمعه، دلیلى بر عظمت و جایگاه والاى تقواست که اسلام براى پرواپیشگى و خویشتن بانى قائل است. هر یک از عبادات از جایگاه ویژه اى در معارف اسلامى برخوردار است.
امّا با همه اهمیتى که این عبادات دارد، هیچ فقیهى فتوا به وجوب یا استحباب خاص نسبت به توصیه به نماز، روزه، جهاد، امر به معروف و نهى از منکر، زکات و… در خطبه هاى نماز جمعه که همایش هفتگى مسلمانان است، نداده است؛ در حالى که توصیه به تقوا را در یک خطبه یا هر دو خطبه واجب دانسته اند. سرّش در بیان امام متقیان علیه السلام آمده است که تقوا و پروا پیشگى، رئیس اخلاق [و ریشه آنها] است: «التُّقَى رَئِیسُ الْأَخْلَاقِ.»

راه هاى وصول به تقوا

الف) دانش

از سودمندترین نعمت هاى خداوند علم و دانش است در بسیارى که از تقوا گریزانند و تحمل آن را را بر خود دشوار مى بینند، این حالت برخاسته از بى دانشى آنهاست.
آنها مقررات دینى را دست و پا گیر، دشوار، محدویت آفرین و تنها مناسب براى زندگى آن جهانى مى پندارند و بدیهى است، چنین برداشتى از دین نمى تواند جاذبه اى در دل کسى پدید آورد. از این رو از آن کناره مى گیرند در حالى که اگر اینان در پى دانش دین بودند درمى یافتند که رسالت اصلى دین هر چند تأمین زندگى جاودانه آن جهانى بشر است، ولى آن هدف را در سایه آبادانى مادى و معنوى همین جهان جستجو مى کند.
در قرآن کریم، مأموریت پیامبران آزادى بشر از قید و بند هواها، ستمگران، خرافات و بندگى ذلت بار از غیر خدا، ایجاد عدالت اجتماعى و تعلیم و تربیت بیان شده است، و این خواسته و آرزوى بشر از آغاز حیات خود تاکنون و براى همیشه است و کسى که داراى مقام تقواست، در درون خود حقیقتى را احساس مى کند که به واسطه آن میل به گناه ندارد و از فرمانبردارى از خداوند رضایت دارد و بى آن نمى توان پیوسته این گونه بود.
از سودمندترین نعمت هاى خداوند علم و دانش است در بسیارى که از تقوا گریزانند
و تحمل آن را را بر خود دشوار مى بینند، این حالت برخاسته از بى دانشى آنهاست.
تمامى مکتب هاى سیاسى، اجتماعى و فلسفى بشرى به همین منظور پدید آمده اند و این جز در سایه تقوا و خدامحورى بدست نمى آید. اساسا تمامى نابسامانى ها، تجاوز به حقوق انسان ها، ستم ها و جنایت ها، برخاسته از خدانشناسى و دورى گزینى بشر از تعلیمات پیامبران بوده و هست از این رو اگر احکام و دستورات دین به درستى شناخته شوند، دلیلى ندارد کسى از آن فاصله بگیرد و آن را نخواهد.
امیرمؤمنان(ع) مى فرماید: «الناس اعداء ما جهلوا؛ مردم نسبت به آنچه نمى دانند دشمنى مى ورزند.»
پرده نادانى که برداشته شد تازه انسان مى فهمد که آب در خانه داشته و او تشنه لب مى گشته و نیز: آنچه خود داشته ز بیگانه تمنا مى کرده این شناخت که بدست آمد، جاذبه آن انسان را به سوى خود مى کشد و رفته رفته صفت تقوا پدید مى آید.

ب) عمل

اگر درسى از آموزگار گرفته شود، ولى آموزهاى آن تمرین و ممارست نشود، آن یافته ها در حافظه جاى نمى گیرد و به تدریج از صفحه ذهن پاک مى گردند.
عمل صالح، در حقیقت تمرین یافته ها و گرایش هاى قلبى است.
امیرمؤمنان(ع) مى فرماید: «العلم مقرون بالعمل: فمن علم عمل و العلم یهتف بالعمل فان اجابه والاّ ارتحل عنه؛ علم و عمل، نزدیک به هم اند، کسى که چیزى را فرا گرفت به آن عمل مى کند. علم به عمل فرا مى خواند اگر پاسخ شنید مى ماند وگرنه کوچ مى کند»
بى تردید مداومت بر عمل صالح، روز به روز بر ایمان آدمى مى افزاید، آن را ارتقا مى دهد و او را تا ساحل امن تقوا مى رساند.
از سفارش هاى جناب لقمان به فرزندش این است: «یابنىّ ان کنت تحبّ الجنه فانّ اللّه یحبّ الطاعه فاحب ما یحبّ و ان کنت تکره النار فانّ ربک یرکه المصیه فاکره ما یکرهه لینجیک مما تکره؛ فرزندم! اگر بهشت را دوست مى دارى، خداوند هم فرمانبردارى خود را دوست دارد. پس آنچه او مى خواهد، محبوب خویش دار و اگر آتش قهرش، ناخوش آیند توست، او نیز از نافرمانى خود ناخرسند است، پس آنچه او بدان رضایت ندارد، دلخواه خویش مدار، تا از آنچه تو ناپسندیده مى دارى رهایى ات بخشد»

ج) بصرت و اخلاص

علم و عمل آنگاه کارسازاند که با بینش و اخلاص همراه باشند. کارهاى نیکى که از ما صادر مى شوند، ظاهرى دارند و باطنى و بین این دو پیوند برقرار است. براى دستیابى به تقوا باید از ظاهر آن عبور کرد و به باطن آن رسید و براى این منظور، بینش و اخلاص لازم است بینش توجه به عمق و ملکوت کار است و اخلاص پیراستن آن از انگیزه هاى غیرخدایى است. درجات و مراتب اعمال انسان ها که از صفر تا بى نهایت است نیز به تفاوت در بینش و اخلاص آنها باز مى گردد وگرنه صورت عمل ها در مردم عادى و اولیاى خدا یکسان است و یا تفاوتى ناچیز دارند.
على(ع) مى فرماید: «کم من صائم لیس له من صیامه الاّ الجوع الظّمأ و کم من قائم لیس له من قیامه الاّ السهر و العناء، حبّذا نوم الاّکیاس و إفطارهم؛ بسا روزدارى که از روزه اش جز گرسنگى و تشنگى سودى نمى برد و بسا شب زنده دارى که از نماز خود جز بیدارى و رنج (بیهوده) بهره اى ندارد، (در این صورت) خوشا خواب زیرکان و افطار آنها»
نماز و روزه، قربى ترین عمل صالح است، وقتى این دو برکنار از بینش و اخلاص تأثیرى در ایجاد تقوا در روح بنده نداشته باشند، وضعیت سایر کارها روشن است.

تقوا و ورع

1- تقوا

تقوا از ماده «وقایه» به معنای نگهداری است و در فرهنگ قرآن و روایت، عبارت است از حفظ نفس از مخالفت اوامر و نواهی حضرت حق و در طلب رضایت او بودن.[18] درباره ی مراتب و معنای تقوا، سخن فراوان است؛ ولی در این نوشتار، به یک روایت نورانی در شرح و توضیح تقوا اکتفا می کنیم. طبق روایتی که از امام صادق(ع) حکایت شده، تقوا بر سه گونه است:
نوع اول، تقوای بالله فی الله است؛ یعنی در راه خدا و برای خدا از هر چه غیر خدا است، گذشتن. هر کس به این مرتبه رسید، به واسطه ترس از افتادن به دام حرام و شبهه، حتی از بعضی کارهای حلال نیز پرهیز می کند. این مرتبه، بالاترین مرتبه تقوا است که به آن، تقوای خاص الخاص هم می گویند.
دوم، تقوای من الله است که به معنای گذشتن از شبهه به واسطه خوف از حرام است و این، تقوای خواص می باشد.
سوم، تقوای از جهنم و عذاب است؛ یعنی به سبب ترس از عذاب و عقاب ترک حرام می کند و این، تقوای عوام الناس است.
سپس حضرت می فرماید:
تقوا و پرهیزکاری، مانند آبی است که در نهری روان باشد و این سه مرتبه تقوا، مانند درختانی هستند که بر لب آن نهر، غرس شده باشند که به قدر لطافت و ظرفیت خود، از آن نهر آب استفاده می کنند و خلق هم از این درختان به طور مختلف بهره مند می شوند.[19]

2- ورع

ورع، عبارت است از نگهداری کامل و حفظ نفس در آخرین مرتبه و در عین حال، هراسان بودن از لغزش، یا سخت گیری بر نفس است برای تعظیم حق.[20] امام خمینی1درباره مراتب ورع می نویسند:
ورع عامه، اجتناب از کبائر است و ورع خاصه، اجتناب از مشتبهات است برای خوف وقوع در محرمات. ورع اهل زهد، اجتناب از مباحات است، برای احتراز از وزر آن، و ورع اهل سلوک، ترک نظر به دنیاست برای وصول به مقامات، و ورع مجذوبین، ترک مقامات است برای وصول به باب الله وشهود جمال الله و ورع اولیا، اجتناب از توجه به غایت است.[21]

آثار تقوا

می دانیم کلمه تقوا در اصطلاح قرآن و اسلام اصطلاح خاصی است. در عرف عوام و دهاتی ها تقوا و طهارت را برابر می دانند (رعایت پاکی و نجسی) ولی در اصطلاح قرآن، تقوا یک حالت روحی و ملکه اخلاقی است که هر گاه این ملکه در انسان پیدا شد، قدرتی پیدا می کند که می تواند از گناه پرهیز کند اگر چه گناه بر او عرضه شود. تقوا اولیاء حق را نگهداری می کند و مصونیت می دهد.
ملکه و فضیلت تقوا در روح انسان اثر می گذارد و او را از ارتکاب لغزش ها و گناه ها باز می دارد.

اثر تقوا در دنیا

در قرآن سه اثر برای تقوا بیان شده. یکی اثر روحی است که در دنیا پیدا می شود، و دو تا در آخرت ظهور پیدا می کند. در دنیا -همانطور که در آیه هم ذکر شده-به انسان روشن بینی می دهد، چون انسان را روشن می کند. باید بدانیم همانطور که در بیرون خود روشنایی و تاریکی می بینیم و بیرون وجودمان تاریک یا روشن می شود، در درون و ضمیر خود نیز روشنائی و تاریکی احساس می کنیم.
ضمیر بعضی روشن است و گویی در آن چراغی نصب شده است، و به عکس، ضمیر بعضی تاریک است در اثر خاموشی چراغ باطن؛ و این قطعا حقیقتی است. افراد روشن ضمیر اولین چیزی که دارند این است که بهتر از دیگران خوبیها و بدیها را احساس می کنند، عیبها و نقصها را می بینند و اعتراف می نمایند. ولی افرادی که درونی تاریک دارند، واضح ترین و بزرگترین عیب خود را نمی بینند. و منحصر به این نیست. نکته ای را فیلسوفان توجه کرده اند و آن اینکه انسان بیرون خودش را از آئینه و عینک وجود خودش می بیند. ما یکدیگر یا جهان را با عینک وجود خودمان می بینیم. اگر این عینک سفید و بی غبار باشد اشیاء و جهان را همانطور که هست سفید و روشن می بینیم، و اگر تیره و سیاه باشد جهان را تیره و سیاه می بینیم، و این نکته بسیار جالب است. ملای رومی می گوید: گر بگردی تو. . .
امتحان کن: دور خود بچرخ، بعد بایست، می بینی تمام اطرافت می چرخد، در حالی که اینطور نیست بلکه سر تو می چرخد.
اگر انسان با تقوا و روشن و پاک و صاف باشد، کوچک را کوچک، سفید را سفید، و سیاه را سیاه خواهد دید.
اگر چه این مطلب یک مقدار شوخی است ولی یادم هست خطیب بسیار فاضل و مبرز مرحوم اشراقی قمی که شاید خیلی از آقایان اسم ایشان را شنیده باشند یا سخنرانیشان را دیده باشند، و از خطبای تقریبا درجه اول ایران، و هم فاضل بود و هم سخنور، یک وقتی در قم، بالای منبر، افتاده بود تو دنده انتقاد از قمیها. (خیلی انسان معتقد خوبی هم بود). می خواست بگوید این مردم عوام قم ما خیلی خرافاتی هستند. و از جمله می گفت قمیها به گربه سیاه خیلی احترام می گزارند، و فکر می کنند که گربه سیاه از ما بهتران است، و لهذا وقتی گربه سیاه می آید فورا از بهترین غذاهاشان و گوشت خالص برایش می اندازند.
بر عکس برای گربه های دیگر اهمیتی قائل نیستند، آن مقداری هم که شرعا باید به او داد نمی دهند، و لهذا همه گربه های دیگر در قم منقرض شده اند و فقط گربه سیاه ها مانده اند. هر چه نگاه می کنی در این شهر گربه سیاه می بینی، آن هم چاق و چله. از منبر آمد پائین. طلبه خیلی خوشمزه ای بود خرم آبادی. اتفاقا مرحوم اشراقی عینک سیاه به چشمش زده بود. وقتی آمد نشست، آن طلبه به همان زبان خرم آبادی و خیلی ساده و لطیف گفت: قربانت!ما که تو این شهر گربه سیاه نمی بینیم. تو عینک سیاه به چشمت زده ای، همه گربه ها را سیاه می بینی. خیلی مرحوم اشراقی خندید. حالا حساب این است: آدم عینک سیاه که به چشمش بزند-اگر چه آن داستان شوخی بودهمه گربه ها را سیاه می بیند.
قرآن می گوید تقوا داشته باشید تا عینک درونیتان سفید باشد و جهان را همچنانکه هست ببینید. ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا اگر تقوای الهی داشته باشید، اگر درونتان پاک باشد، اگر تیرگیها را از درون خود زایل بکنید خداوند در دل شما مایه تمیز قرار می دهد؛ یعنی خدا در دل شما چیزی قرار می دهد که با آن حقایق را خوب تمیز می دهید، یعنی به شما روشنی می دهد. پس انسان در اثر تقوا درونش روشن می شود و به همین جهت روشن بین می شود. وقتی که روشن بین شد، اولا خودش را خوب می بیند، خوب اندازه گیری می کند، زیادتر از آنچه هست نمی بیند، کمتر از آنچه هست نیز نمی بیند. تیرگیها و عیب های خودش را خوب می بیند. و ثانیا در اثر این روشن بینی، به حکم اینکه انسان طوری ساخته شده که جهان را با عینک وجود خودش می بیند، وقتی تقوا داشته باشد و عینک وجودش پاک باشد، جهان را بهتر می بیند، بهتر تشخیص می دهد. واقعا اشخاصی که با تقوا هستند، اگر آنها را با یک فرد دیگری نظیر خودشان که از هر جهت مثل خودشان باشند منهای تقوا، در نظر بگیریم، می بینیم قضاوتهای او خیلی بهتر از این دیگری است. این است که می گوئیم به اینگونه اشخاص الهام می شود؛ آدم پاکی است، به او الهام می شود. این اثر تقوا است در دنیا.

اثر اخروی تقوا

اثر تقوا در آخرت این است که گناهان گذشته را پاک می کند، کفاره عمل گذشته است، یعنی [گناهان گذشته را] محو می کند: و یکفر عنکم سیئآتکم . مقصود این است که اثر گناهان گذشته را جبران می کند. چون تقوای واقعی [همراه با] توبه است.
کسی که یک آلودگیهایی در گذشته داشته، هنگامی با تقوا خواهد بود که از آن آلودگیها توبه کند. پس اثر آن گناهان گذشته پاک می شود، مجازات اخروی هم از انسان سلب می شود. یعنی خدا دیگر بنده با تقوایش را به خاطر گناهان گذشته اش مجازات نمی کند. و الله ذوالفضل العظیم خدا صاحب فضل و بزرگ است. قرآن کریم در این آیات می خواهد ما را توجه بدهد که اگر ایمان ما ایمان واقعی باشد و اگر عمل ما عمل اسلامی باشد و اگر جامعه ما جامعه مسلمان باشد، مشمول انواعی از عنایتهای الهی خواهیم بود و موفقیتها خواهیم داشت. از جمله همان آیه ای است که خواندم: ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا تقوا داشته باشید تا روشن بین باشید. و این خودش چه موفقیت بزرگی است که یک فرد یا یک جامعه روشن بین باشد.
گاهی قرآن داستان نقل می کند بر همین اساس، یعنی جریانهائی از تاریخ مسلمین نقل می کند که به موجب این جریانها نشان می دهد که در صدر اول خداوند چگونه پیغمبر خودش را و به تبع، مؤمنینی را که همراه او بودند، چون بر راه حق و بر راه خدا و بر راه تقوا بودند مؤید کرد و از چه مضایق و تنگناهایی نجات داد و بر عکس دشمنان آنها را با آن همه قدرت و سطوت، با آن همه طنطنه و طمطراق نیست و نابود کرد.
همه اینها را به صورت درس عملی بیان می کند.

آثار تقوا در قرآن

آثاری که برای تقوا در قرآن ذکر شده است، به سه گروه تقسیم می گردد: آثار دنیوی، آثار اخروی و آثار مستمر.

الف. آثار دنیوی

خداوند به کسی که تقوا داشته باشد، از راهی که به حساب نمی آورد، روزی می دهد:
«وَ مَن یتَّق اللّه َ یجعل لَّه مخرجا * وَ یَرزُقهُ من حیثُ لا یحتسِب»؛[22] و هر کس خدا ترس شود، خدا راه بیرون شدن را بر او می گشاید و از جایی که گمان نبرد، به او روزی عطا کند.
هدایت قرآن نصیب افراد با تقوا می گردد:
«ذَلک الکِتبُ لا ریبَ فیهِ هُدیً لِّلمُتَّقین»؛[23] این کتاب بی هیچ شک، راهنمای پرهیزکاران است.
کسانی که تقوا ورزند، خدا درهای برکات آسمان و زمین را بر آنان باز می کند:
«وَ لو أَنَّ أَهل القرَی ءَامَنوا وَ اتَّقَوا لَفتَحنا علیهم برَکَتٍ مّن السَّماءِ و الأرضِ»؛[24] و چنانچه مردم شهر و دیار همه ایمان آورده و پرهیزکار می شدند، همانا ما درهای برکات آسمان و زمین را بر روی آن ها می گشودیم.

ب. آثار اخروی

«انَّ المُتَّقین فی جَنَّتٍ و نَعیمٍ»؛[25] متقیان هم امروز در باغ های بهشت پرنعمت اند.
«فانَّ خیرَ الزَّاد التَّقوی»؛[26] بهترین توشه این راه تقواست.
«انمَّا یَتَقَّبلُ اللّه ُ مِنَ المُتَّقین»؛[27] خدا قربانی متّقیان را خواهد پذیرفت.
«وَ من یَتَّق اللّه َ یُکفِّر عنهُ سیّئاتهِ وَ یعظِم لهُ أَجرا»؛[28] و هر که از خدا بترسد، خدا گناهانش را بپوشاند و او را پاداش بزرگ عطا کند.
«ثُمَّ نُنَجِّی الَّذینَ اتَّقَوا وَّ نذَرُ الظَّلِمیِن فیها جِثِیّا»؛[29] پس از ورود همه در دوزخ، ما افرادی را که خدا ترس و با تقوا بوده اند، از جهنم نجات خواهیم داد و ستمکاران را فروگذاریم تا در آن آتش به زانو درافتند.

ج. آثار مستمر

خوشبخت کسانی هستند که اطاعت خدا و رسول نمایند و از خدا ترسیده، تقوا پیشه کنند:
«وَ مَن یُطع اللّه َ وَ رَسُولَهُ و یخشَ اللّه َ وَ یتَّقه فَاولئِک همُ الفائِزون»؛[30] و هر کس فرمان خدا و رسول را اطاعت کند و خدا ترس و پرهیزکار باشد، چنین کسانی را پیروزی و سعادت خواهد بود.
«انَّ أَکرمَکم عندَ اللّه ِ أَتقکُم»؛[31] بزرگوارترین شما نزد خدا با تقواترین مردمند.
«فانَّ اللّه َ یحبُّ المّتَّقین»؛[32] خداوند پرهیزکاران را دوست دارد.
«إنْ أَولیَاؤُهُ الَّا المُتَّقون»؛[33] تنها متقین دوستان خدا هستند.
«وَ اعلَمُوا أنَّ اللّه َ معَ المُتَّقین»؛[34] خدا همواره با متقین است.

مراتب تقوا

گرچه تقوا رئیس اخلاق شناخته شده است (التُّقی رَئیس الأخلاق)،[35] لیکن همان گونه که غالب فضایل اخلاقی سه درجه دارد: عام و خاص و اخص، تقوا نیز همین سه مرتبه را دارد: 1ـ تقوای عام: پرهیز از محرّمات؛ 2ـ تقوای خاص: اجتناب از مشتبهات؛ 3ـ تقوای اخص: دوری از مباحات، در پرتو اشتغال به واجبات و مستحبات.[36] علامه مجلسی در ذکر اقسام تقوا، علاوه بر سه مورد فوق، یک قسم دیگر نیز به نام «ورع سالکین» ذکر کرده است و مراد از آن، اعراض از غیر خدا، از ترس ضایع شدن عمر عزیز درکارهای بیهوده می باشد، هر چند منجر به حرام هم نشود.[37] پس تقوا نیز مانند فضایل اخلاقی دیگر دارای درجاتی است که نازل ترین آن، در آیه 131 سوره آل عمران، بیان شده است: «وَ اتّقوا النّارَ الّتی أُعِدَّت لِلکافرینَ»؛[38] و بپرهیزید از آتش عذابی که برای کیفر کافران افروخته اند.
و درجات آن به حدّی بالا می رود که همه کس تاب تحمل آن را ندارد و جز اولیاء اللّه نمی توانند به آن دست یابند.

پی‌نوشت‌ها:

[1]. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق سید غلامرضا خسروی، انتشارات مرتضوی، چاپ اول، 1369، تهران، ج 3، ص 479.
[2]. مرتضی مطهری، ده گفتار، قم، انتشارات صدرا، بی تا، ص 3.
[3]. دهر / 11.
[4]. تحریم / 6.
[5]. و آیات دیگری نظیر: طور / 22، غافر / 45، دخان / 56، طور / 18، انسان / 11، تغابن / 16.
[6]. الباقی، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، دارالکتب المصریه، ص 758.
[7]. مائده / 100.
[8]. آل عمران / 102.
[9]. عبداللّه جوادی آملی، تسنیم (تفسیر قرآن کریم)، تنظیم و ویرایش: علی اسلامی، قم، مرکز نشر اسراء، 1378، ج2، ص 132.
[10]. علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ترجمه: محمد باقر موسوی همدانی، قم، انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1377، ج 1، ص 82.
[11]. سید محمود رضا غیاثی کرمانی، اقتباس از اخلاق ناصری، در بخش تهذیب نفس اداره منزل و اجتماع از دیدگان خواجه نصیر الدین الطوسی.
[12]. مرتضی مطهری، ده گفتار، قم، انتشارات صدرا، بی تا، ص7.
[13]. همان، ص 141.
[14]. ر. ک: محمدی ری شهری، میزان الحکمه، واژه «تقوی».
[15]. بقره / 183.
[16]. آل عمران / 102.
[17]. محمد فاضل لنکرانی، آئین کشورداری امام علی (علیه السلام)، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص 64.
[18] . چهل حدیث، امام خمینی، مؤسسه نشر و تنظیم آثار امام خمینی، چاپ بیستم، 1378ش، ص 206.
[19] . شرح مصباح الشریعه، عبدالرزاق گیلانی، انتشارات پیام حق، چاپ اول، 1377ش، ص 503.
[20] . چهل حدیث، امام خمینی، ص 474.
[21] . همان.
[22] . طلاق / 2 و 3.
[23] . بقره / 2.
[24] . اعراف / 96.
[25] . طور / 17.
[26] . بقره / 197.
[27] . مائده / 27.
[28] . طلاق / 5.
[29] . مریم / 72.
[30] . نور / 52.
[31] . حجرات / 13.
[32] . آل عمران / 76.
[33] . انفال / 34.
[34] . توبه / 36.
[35] . نهج البلاغه، حکمت 410.
[36] . جوادی آملی، تسنیم (تفسیر قرآن کریم)، تنظیم و ویرایش: علی اسلامی، قم، مرکز نشر اسراء، 1378، ج 2، ص 155.
[37] . سید محمدهاشم دستغیب، تقوا، ص 106.
[38] . آل عمران / 131.
————–

منبع: حوزه.نت

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید