نائره شهوت چقدر قوی است!

نائره شهوت چقدر قوی است!

یکی از سلاطین علاقه زیادی از خود نسبت به زنان نشان می داد. بیشتر از وقت شبانه روزی را در حرمسرا می گذرانید. وزیر او را پیوسته از همنشینی زیاد با بانوان برحذر می داشت، بالاخره سلطان سخن او را پذیرفته از زنان کناره گرفت. یکی از کنیزان که مورد توجه سلطان بود سبب کناره گیری را جویا شد. سلطان گفت فلان وزیر مرا از این عمل منصرف کرده و از شهوت رانی زیاد باز داشته. کنیز گفت ممکن است مرا به او ببخشی تا مشاهده کنی با او چه می کنم.
سلطان کنیز را به وزیر بخشید پس از آنکه به خانه او رفت بسیار مورد توجهش واقع شد. زیرا زیبا و دلفریب بود ولی هر چه می خواست نزدیک او شود کنیز امتناع ورزیده می گفت به خدا سوگند ممکن نیست مگر اینکه یک مرتبه سوارت شوم. شراره های سوزان غریزه جنسی اختیار را از دست وزیر گرفته راضی گردید. کنیز زین با لجام و آنچه برای یک اسب لازم است قبلا تهیه کرده بود بر روی او گذاشت و در میان اطاق سوارش شد. این عمل موقعی انجام گرفت که سلطان در محل مخصوصی بنا به قرار داد قبلی آنها را مشاهده می کرد. در این هنگام ناگاه سلطان خارج شده به وزیر گفت این چه گرفتاری است که مبتلا شده ای مرا از مجالست زنان باز می داشتی؟!.
گفت من شما را می ترساندم تا به چنین بلیه ای گرفتار نشوی و شما را سوار نشوند. اینک با چشم دیدید چیره دستی اینها به اندازه ای اس که می توانند بر تمام شئون زندگی مردان حکومت کنند.(4)
خواسته دل قوی تر است یا تربیت نفس

یکی از پادشاهان هند وزیری داشت بسیار فهمیده و تجربه کار که پادشاه بدون صلاح دید او کاری انجام نمی داد. پادشاه چندی بعد از دنیا رفت. پسرش جایگزین او گردید. او در کارهای خود با وزیر مشورت نمی کرد و به گفته اش اهمیتی نمی داد.
روزی وزیر او را گوشزد کرد که پدرت بدون تصویب و صلاح دید من کاری نمی کرد ممکن است انجام امور به فکر تنهای خود شما ایجاد پیشآمدهای ناگوار و غیر قابل جبران بنماید. شاه برای امتحان سوالی از او کرد تا مقداری دانش و تجربه اش را بیازماید. پرسید خواسته های دل و هواهای نفسانی قوی تر است یا تربیت نفس. وزیر در پاسخ گفت خواهش نفس چیره تر است.
پس از چندی پادشاه مجلسی تهیه نمود که عده ای از رجال حضور داشتند. سفره ای ترتیب داد که انواع خوراکیها در آن وجود داشت. چند گربه را به طوری تربیت کرده بود که شمعها را در میان دستها گرفته بدینوسیله مجلس را روشن نگاه می داشتند. در این هنگام سلطان به وزیر گفت اینک مشاهده کن تربیت مقدم است یا طبیعت (یعنی طبیعت گربه ها میل به غذا و رها کردن شمعها است با اینکه در اثر تربیت وظیفه دشوار خود را انجام می دهند.) وزیر کمی شرمنده شد ولی گفت اگر اجازه دهید جواب این سوال را فردا شب می دهم، شاه راضی گردید.
شب بعد به غلامش دستور داد چند موش تهیه نماید. موشها را به نخهای محکمی بست همین که مجلس مانند شب قبل آراسته شد و همه نشسته مشغول غذا خوردن شدند، وزیر موشها را از آستین خارج نموده در میان سفره و اطاق رها کرد. گربه ها به محض اینکه چشمش به موشها افتاد، شمعهای خود را به زمین انداخته در پی موشها دویدند. نزدیک بود اطاق آتش بگیرد. در این هنگام وزیر عرض کرد اینک آشکار گردید که طبیعت بر تربیت غلبه پیدا می کند. پادشاه اقرار کرد، پس از آن واقعه در کارها با او مشورت می نمود.(5)


4) کشکول بحرانی، ص 150 و نفحه الیمن، ص 50.

5) کشکول بحرانی، ص 150 و نفخه الیمن، ص 54.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید