ارزشمدارى و قاطعیت در حکومت امام على(علیه السلام)

ارزشمدارى و قاطعیت در حکومت امام على(علیه السلام)

نویسنده:حجه‌الاسلام والمسلمین سید احمد خاتمى
از مباحثى که در سیرت علوى در جنگ صفین شایسته تامل و الهام‌گرفتن است، ماجراى «جریر» است.
امام على(ع)پس از پایان پذیرفتن جنگ جمل در تاریخ دوازدهم‌رجب سال‌36 هجرى وارد کوفه شد و در مدت اقامت در این شهر درراستاى تثبیت‌حکومت مرکزى استانداران مناطق مختلف تحت پوشش‌حکومت‌حضرت را که از ناحیه عثمان منصوب بودند دعوت به بیعت واطاعت از حکومت مرکزى کرد. از این استانداران جریربن عبدالله‌بجلى استاندار همدان بود. او از کسانى بود که در سال آخر عمرپیامبر اکرم 40 روز به وفات حضرت ایمان آورده و با پیامبر(ص) بیعت کرد و در جنگ قادسیه نیز شرکت داشت. عثمان او رابه استاندارى همدان برگزید.
او پس از آنکه نامه امام على(علیه السلام) را رویت کرد بلافاصله تصمیم به ‌بیعت گرفت و ضمن سرودن اشعارى آمادگى خود را اعلام کرده و به‌کوفه آمد و با حضرت بیعت کرد.
او نه تنها خود تسلیم مولا شد بلکه تلاش کرد تا اشعث‌بن قیس‌استاندار آذربایجان را که داماد ابوبکر بود و با امام‌على(ع) میانه خوبى نداشت نیز به تسلیم و بیعت تشویق کند وسرانجام اشعث نیز با مولا بیعت کرد.
در ایامى که او براى بیعت‌به کوفه آمده بود امام على(ع)درصدد نوشتن نامه‌اى براى معاویه جهت تسلیم و بیعت او با حضرت‌بود. جریر با توجه به دوستى دیرینه‌اى که با معاویه داشت داوطلب‌شد تا پیک بوده و نامه حضرت را در شام به معاویه برساند تاشاید بدینوسیله بهتر بتواند معاویه را رام کند. مالک اشتر ازآغاز با این گزینش مخالف بود و معتقد بودکه او هوادار معاویه‌است و سرانجام به او ملحق خواهد شد.
ولى امام(ع)به این مخالفت اعتنا نکرد و جریر را براى مسئولیت‌فوق برگزید. او به شام رفت ولى شیطنتهاى معاویه سبب شد دفع‌الوقت‌شده و بعد از 4 ماه جریر دست‌خالى و بدون بدست آوردن‌ذره‌اى موفقیت‌به کوفه برگردد. در این مدت طلائى‌ترین فرصت‌براى‌تسلیم معاویه از دست رفت و سبب شد که معاویه در این مدت عده وعده براى درگیرى با امام على(ع)بیابد. از این رو این سرانجام‌نافرجام مالک اشتر را به شدت خشمگین ساخت ابتدا خطاب به مولاگفت:
«الیس قد نهیتک یا امیرالمؤمنین ان تبعث جریرا و اخبرتک‌ بعداوته و غشه‌» .
اى امیرمومنان آیا من نگفتم که جریر براى این مسئولیت مناسب‌نیست و گفتم که او دشمن و خائن است؟
آنگاه رو به جریر کرده گفت: برادر بجلى! عثمان دینت را با حکومت همدان خریدارى کرده و تو شایسته زنده ماندن نیستى! توخود را نامزد این ماموریت نمودى تا به عثمانیان خدمت کنى! واینک که وقت ‌حرکت را تلف کرده‌اى نزد ما بازگشته عده و عده‌شان ‌را به رخ ما مى‌کشى تا ما را مرعوب کنى بى‌تردید تو هم از آنها هستى و تمام تلاشت‌ براى آنهاست. اگر امام سخن مرا مى‌پذیرفت ‌به‌حضرت پیشنهاد مى‌کردم تو و امثال تو را به زندان انداخته تاحقایق روشن شده و ستمگران نابود گردند.
«جریر» در پى این تهدید از کوفه گریخت و در شهر قرقیسیا درمیان قبیله خو «نسر» سکونت گزید لذا در جنگ صفین از این‌قبیله فقط‌19 نفر شرکت کردند در حالى که از عشیره دیگر بجیله‌700 نفر حاضر شده بودند. امام على(ع)در پى این فرار خفت‌باردستور داد خانه‌اش را در کوفه ویران و به نقلى به آتش کشیدند.
این اصل ماجراى جریر. در این که جریر با جدا شدن از امام‌على(ع)کارى زشت مرتکب شد بحثى نیست چه آنکه به معاویه ملحق شده‌باشد یا در شهرى سکونت گزیده باشد که تحت‌سلطه معاویه است‌حتى‌اگر موضع بى‌طرفى هم گرفته باشد باز خیانت کرده است زیرا بى‌طرفى‌در برابر حق در حقیقت‌یارى کردن باطل است. در روایتى امام‌على(ع)به آصف بن قیس فرمود: «الساکت اخو الراضى و من لم‌یکن‌معنا کان علینا» آن کس که ساکت است(از حق حمایت نکرده باطل‌رامحکوم نمى‌کند)برادر کسى است که به باطل رضایت داده و آن کس که‌با ما نباشد برماست. لکن در اینجا به عنوان تجلیل این سیرت‌حضرت که بسیارى از سیره‌نویسان آن را نقل کرده‌اند چند سؤال مطرح‌است:
1 بى‌تردید آنچه مولا انجام داد از آن رو که معصوم است جاى‌تردید در صحت آن نیست و معرفت‌به شان والاى امامت اقتضاى تسلیم‌در برابر آن دارد لکن راز گزینش مولا جریر را با توجه به‌سرانجام نامیمون این ماموریت چه بود؟
2 برخورد مالک اشتر چه به هنگام گزینش و چه پس از ناکام‌ماندن ماموریت جریر چگونه ارزیابى مى‌شود؟ آیا این برخورد درشان یک ماموم نسبت‌به امام بود یا نه؟
3 چرا امام خانه جریر را ویران کرد؟
در پاسخ سؤال اول باید گفت که در یک تقسیم بندى کلى همه‌حکومتها را مى‌توان به دو نوع تقسیم کرد:
1 حکومتهاى مادى و غیرارزشى که براى آنها «حاکمیت فرد وحزب و…» مطرح است و اصولا مقوله‌اى بنام ارزشهاى اخلاقى درآنها جایگاهى ندارد.
2 حکومتهاى الهى. در این حکومتها تنها حاکمیت دین خدا وارزشهاى الهى مطرح است و بس. برجسته‌ترین نمونه این نوع حکومتهاحکومت پیامبر(ص)و مولى على(ع)است. در این حکومتها آنچه مطرح‌است «هدایت مردم‌» است. اصل این است. جنگ و درگیرى نه تنهااصل نیست‌بلکه پایان خط است. یعنى اگر نصیحت، ارشاد و…
فایده‌اى نداشت، براى پاسدارى از ارزشهاى الهى با متجاوزان به‌حریم دین و ارزشها و حقوق مردم برخورد نظامى و مسلحانه مى‌شود.
لذا در جهاد اسلامى آمده است که قبل از آغاز جنگ باید دعوت به‌اسلام شود. اگر کافران اسلام را پذیرفتند جنگ خاتمه یافته است.
نیز آمده است اگر کفار مهلتى براى تحقیق پیرامون اسلام خواستند باید به آنها داد و در این مدت باید با کمال امنیت‌به تحقیق‌بپردازند. این نمونه‌ها گویاى ارزشى بودن حکومت الهى است. حکومت‌کوتاه حدود پنجساله امام على(ع) مصداق بارز این نوع حاکمیت‌بود.
در گذشته در این باره قدرى به تفصیل سخن گفته‌ایم و اینک در رابطه با ماجراى جریر مى‌گوئیم که عملکرد مولا کاملا ارزشى بود.
آنچه مطلوب مولا بود اینکه معاویه بدون درگیرى تسلیم شود (گرچه‌حضرت مى‌دانست که چنین نمى‌شود.) مولا در پى تحقق این مطلوب بود.
براى رسیدن به این هدف (یا لااقل حرکت در این مسیر) انتخاب جریرمناسب‌ترین بود زیرا: اولا سابقه دوستى او با معاویه سبب مى‌شد زمینه تحریک و خیره‌سرى او کم شود.
ثانیا: جریر با تسلیم خود و واداشتن اشعث ‌به تسلیم نشان دادکه خیرخواه است و در پى رفع مشکل براى حکومت مولا.
با توجه به این دو نکته حتى با علم به سرانجام کار انتخاب‌ مولا، حرکتى کاملا ارزشى بود. این حرکت گویاى این نکته است که درحکومت الهى باید ارزشها اصل باشد گرچه در این مسیر خسارتهایى‌هم باشد.
اگر مولا پس از اعلام آمادگى جریر براى انجام این مسئولیت، اورا گزینش نمى‌کرد بدون تردید زبان بدخواهان به نکوهش باز مى‌شدکه اگر مولا جریر را براى این مسئولیت انتخاب مى‌کرد جنگ اتفاق‌نمى‌افتاد!! و از این رهگذر امام على(ع)را جنگ‌طلب اعلام مى‌کردند!
گزینش مولا در حقیقت اتمام حجت هم براى دوستان بود و هم براى‌دشمنان. و این نکته نیز شایسته تامل است که دلیلى در دست نیست‌که در این تاخیر چهار ماهه توطئه‌اى از ناحیه جریر در کاربوده! بله بى‌تردید معاویه در پى توطئه و جمع عده و عده بوده‌است. اما خیانتکار بودن جریر محرز نیست، زیرا اگر شائبه چنین‌امرى بود اولا مولا او را گزینش نمى‌کرد، ثانیا برفرض که در آغازامر این مطلب براى بعضى روشن نبود در ادامه کار امام مى‌توانست‌به سرعت او را بازگرداند، و ثالثا در بازگشت از شام امام‌على(ع)با او برخوردى در رابطه با ماموریتش نداشت‌بله به خاطرفرارش با او برخورد کرد اما این غیر برخورد در رابطه باماموریت است.
اما در پاسخ به سؤال دوم:
باید در رابطه با شخصیت‌هاى غیر معصوم با این دیدگاه که معصوم‌نیستند به تحلیل نشست اینکه مالک اشتر شخصیتى است‌بس بزرگ و ازفداکاران و عاشقان و شیفتگان بى‌قرار مولاعلى(ع)بود جاى تردیدنیست او شخصیتى است که مولا درباره‌اش فرمود: «اما بعد فقد بعثت‌الیکم عبدا من عبادالله لاینام ایام الخوف و لاینکل عن الاعداءساعات الروع اشد على الفجار من حریق النار و هو مالک بن الحارث‌اخو مذهح‌» .
اما بعد یکى از بندگان خدا را به سوى شما فرستادم که به‌هنگام خوف مردم از جنگ خواب به چشم راه نمى‌دهد در ساعات ترس ووحشت از دشمن هراس نخواهد داشت و نسبت‌به بدکاران از شعله آتش‌سوزنده‌تر است او مالک بن حارث از قبیله مذحج است.
و به هنگامى که مولا خبر شهادت او را شنید فرمود:
«مالک و ما مالک والله لو کان جبلا لکان فندا و لو کان حجرالکان صلدا لایرتقیه الحافر و لایوفى علیه الطائر» .
ممکن است‌بپرسید آیا مولا پایان کار را مى‌دانست پاسخ این است‌که آرى با علم غیب باذن الله ائمه(ع)همه چیز را مى‌دانند ولى‌علم به پایان کار مجوز کار غیر ارزشى نیست.
«مالک چه مالکى؟! به خدا سوگند اگر کوه بود یکتا بود و اگرسنگ بود سرسخت و محکم بود هیچ مرکبى نمى‌توانست از کوهسار وجودش‌بالا رود و هیچ پرنده‌اى به اوج آن راه نمى‌یافت‌» .
آرى این چهره منور مالک اشتر است! ولى این هرگز به معناى‌عصمت نیست مالک اشتر در این ماجرا دو برخورد اشت‌یکى پیش ازگزینش جریر و دیگرى پس از بازگشت او از ماموریت.
پیش از گزینش نظر مشورتى مالک عدم گزینش او بود. این برخوردناصحانه نه تنها مورد نکوهش نیست‌بلکه مورد تایید و درخواست‌مولا است‌خود فرمود: «…فلاتکفوا عن مقاله بحق او مشوره‌بعدل…»
… از گفتن سخن حق و یا مشورت عدالت آمیز خوددارى مکنید…
بنابراین مالک در ابراز نظر خود در حقیقت‌به رهنمود مولا عمل‌کرده است. لیکن ادب رهروى این است که پس از گزینش امام همه‌صاحبان آراء مختلف تسلیم نظر امام(ع)باشند و این انتظار راندانشته باشند که امام در بست مطیع نظراتشان باشد:
«ابن عباس‌» به امام على(ع)پیشنهاد کرد فعلا معاویه را برحکومت‌شام ابقاء کرده فرماندارى بصره را براى طلحه و ولایت کوفه‌را براى زبیر بنویسد سپس بعد از آرام شدن اوضاع آن‌ها را عزل‌کند امام(ع)ضمن رد پیشنهاد او فرمود: «لا افسد دینى بدنیا غیرى‌لک ان تشیر على و ارى فان عصیتک فاطعنى‌» .
«دینم ر ا با دنیاى دیگران تباه نخواهم ساخت تو حق دارى نظرمشورتى خود را به من بگویى و من روى آن بیندیشم و تصمیم‌نهائى‌بگیرم اما اگر برخلاف نظر تو تصمیم گرفتم باید از من اطاعت‌کنى‌» .
ابن عباس گفت این کار را خواهم کرد البته مسلم است که شمانباید از من اطاعت کنید بلکه من باید از امامم اطاعت کنم.
اما برخورد دوم مالک پس از بازگشت جریر دو بخش دارد بخش اول‌برخوردى که با امام على(ع)داشت که مگر من نگفتم. ..! این برخورد توجیه ندارد و باید حمل بر عصبانیت فوق‌العاده مالک کرد. ادب ‌رهروى با این نوع سخن گفتن که بوى نکوهش و شماتت از آن مى‌آید سازگار نیست!
مالک اشتر باید به این نکته توجه مى‌کرد که قرار نیست هر پیشنهادى به مولا مى‌دهد مورد قبول قرار گیرد! متاسفانه برخى درباب انتقاد توقع دارند که فرد مورد انتقاد، انتقادپذیر باشد، اما خود انتقادپذیر نیستند این با فرهنگ انتقاد ناسازگار است.
انتقادکننده باید این را بپذیرد که ممکن است طرف انتقادش توجیه‌ معقولى براى رفتارش داشته باشد در آن صورت او باید انتقادش را پس بگیرد وگرنه خود مورد انتقاد است. آرى مالک پیشنهاد عدم‌گزینش داد اما مولا در آن شرائط این پیشنهاد را ناپخته دید و جریر را گزینش کرد و آنچنان که گفتیم انتخابى با ضوابط بود.
اما بخش دوم برخورد مالک با جریر بود که او را متهم به‌دین‌فروشى و معامله با عثمانیان و هواداران معاویه کرد. در این‌رابطه آنچه مورد تردید نیست این است که جریر بر سر سفره ‌عثمانیان نشسته بود و مزه چرب و شیرین حکومت آنان زیر دندانش‌آمده بود و لااقل آن است که از آنها نفرت نداشت! اما اینکه دراین ماموریت‌خیانت کرده باشد دلیلى در دست نیست.
اما پاسخ سؤال سوم:
اینکه فرار و کناره‌گیرى از حکومت‌ حق و پناهنده شدن به دشمن ‌یا سکونت در قلمرو حکومت دشمنان جرم است‌ بویژه براى آنان که درحکومت مسئولیتى مهم دارند، تردیدى نیست. این جرم نیاز به ‌برخورد دارد تا دیگران عبرت بگیرند. و برخورد قاطع امام‌على(ع) در رابطه با تخریب خانه جریر در این راستا قرار دارد.
حکومت آنچنان که باید سایه مهرش را بر سر شهروندان بگستراند،باید در موارد لازم قاطعیت‌ بایسته داشته باشد تا زمینه توطئه ، تجاوز ، خیانت در نطفه خفه شود. و معرفت صحیح نسبت ‌به ساحت مقدس ‌مولى این است که این هر دو بعد را در حکومت مولى ببینیم هم‌مهرش را هم خشم مقدسش را! آنچنان که ذات مقدس ربوبى را هم باید چنین شناخت که « ارحم الراحمین فى مواضع العفو والرحمه‌» او درجایگاه عفو و رحمت‌بهترین رحم‌کنندگان است. « و اشد المعاقبین‌فى موضع النکال والنقمه‌» و آنجا که جاى محازات است ‌شدیدترین ‌عقاب کنندگان است.
منبع:ماهنامه پاسدار اسلام

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید