اصحاب یمین و اصحاب شمال

اصحاب یمین و اصحاب شمال

نویسنده: آیت الله عبدالله جوادی آملی

در تبیین مضمون مشترک سوره‌هایی که با «حم» آغاز می‌شود به این نتیجه رسیدیم که سوره‌های مکی قرآن عموماً و این هفت سوره خصوصاً خطوط کلی وحی را تشریح می‌کند و معنای توحید و اسماء حسنای حق، ضرورت آن، معنای وحی و نبوت، ضرورت رسالت، معنای معاد و احکام قیامت و ضرورت عالم پس از مرگ را توضیح می‌دهند. همچنین معارفی مربوط به این مسائل در این سوره‌های هفت‌گانه بیان شده که یکی از آنها مسئله عرش و حاملان عرش و گفتار حاملین عرش است. عرش خدا همان مقام تدبیر و فرمانروائی حق است که امر علمی و مجرد است و یک امر جسمانی نیست و به عنوان تشبیه صرف و تمثیل محض هم نیست، یک حقیقت خارجی است که این حقیقت خارجی را خدا آفریده و تدبیر جهان خارج هم از آن مرکز و کانون نشأت می‌گیرد. فرشتگانی که مسئول اجرای برنامه‌های آن مقامند، حاملان عرش نام دارند و انسانهای کاملی که چون فرشتگان در اطراف آن مقام قرار دارند ملحق به فرشتگان هستند.
سخنان ملائکی که بار سنگین عرش به دوش آن‌هاست، در سوره غافر بیان شده است. در تتمه سخنان حاملان عرش این جمله‌ها را می‌یابیم که به خدای متعال عرض می‌کنند، خدایا! مؤمنین و افراد صالح را از سیئات مصون بدار. در نیایشهای آن حاملان عرش این جمله هست «وَقِهِمُ السَّیِّئَاتِ وَمَن تَقِ السَّیِّئَاتِ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» (1) عرض می‌کنند، خدایا! تو مؤمنین و افراد ملحق به مؤمن را از سیئات حفظ کن. منظور از این سیئات همان نتایج اعمال زشت است، همان جزای سیئات دنیاست که به نام سیئه در قیامت نام برده می‌شود. چون «جَزاءُ سَیِّئَهٍ سَیِّئَهٌ مِثْلُهَا» (2) کیفر کار بد تلخ است. گرچه به کار بد کیفر مناسب دادن، خوب است ولی از باب مشاکله و همسانی، قرآن از آن جزاء به عنوان سیئه تعبیر کرد، فرمود، جزای کار بد، بد است «جَزاءُ سَیِّئَهٍ سَیِّئَهٌ مِثْلُهَا» این نشان می‌دهد که همان اعمال زشت دنیای بصورت سیئات آخرت ظهور می‌کند. یعنی به صورتهای بد درمی‌آید. به صورتهایی که تبهکاران را نگران و منزجر و دردناک می‌کند، مجسم می‌شود. چون عذاب، با کافر یا منافقی که عذاب می‌شود پیوند وجودی دارد بلکه خود به صورت آتش افروخته مجسم می‌شود «وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً» (3) افراد قاسط یعنی آنها که اهل قسط و جورند خود هیزم افروخته جهنم خواهند بود. هم می‌سوزند و هم متأثر و معذب خواهند بود، و اگر کسی در قیامت از کیفر دردآور و رهائی یافت به فوز عظیم رسیده است. رستگاری عظیم آن است که انسان از سیئه نجات پیدا کند و خود حسنه شود. همانطوری که جزای سیئه سیئه است، جزای حسنه هم حسنه است «لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنَى‌ وَزِیَادَهٌ وَلاَ یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَلاَ ذِلَّهٌ» (4) افرادی که از سیئه نجات پیدا کردند، هم حسن فعلی دارند، هم حسن فاعلی، هم آدم خوبی هستند و هم کار خوب می‌کنند، هم مؤمن هستند، هم عمل صالح دارند، هم در مقام ذات طیب هستند، و هم در مقام کار طاهرند، این گروه خود حسنه خواهند شد و هرگز غبار ذلت بر روی اینها نمی‌نشیند. هرگز مؤمن ذلیل نخواهد شد. ذلت از مؤمن دور است «وَلاَ یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَلاَ ذِلَّهٌ» تنگدستی و تهیدستی و فشار و تنگنایی و خواری و ذلت به سراغ مؤمن نخواهد رفت. اینها گوشه‌هایی از نیایش فرشتگان و سایر انسانهای مقرب است.
بنابراین، چند مطلب، از این بخش سوره «حم» استفاده می‌شود. اولاً، عرش خدا حقیقتی است خارجی و یک تمثیل ذهنی یا یک کنایه ادبی و تمثیل ادبی نیست. مانند «مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ» (5) نیست زیرا این یک تمثیل است. چه اینکه بعداً فرمود،‌ این امثال را ما بیان می‌کنیم تا شما تعقل کنید. چون در جهان خارج چیزی بنام شجره زیتونه الهیه یا زجاجه الهی یا مصباح الهی نیست. ولی جریان عرش یک حقیقت وجودی و خارجی است. در نظام خارج مقامی است به نام عرش الله، که فرشتگان حامل این مقام هستند، و انسانهای کامل در این حریم قرار دارند، و مشغول اجرای خواسته‌های الهی‌اند، اینها هم اهل نیایش هستند هم اهل تسبیح و هم اهل تحمید و هم مؤمنین بخدایند «وَیُؤْمِنُونَ بِهِ» (6) و هم برای مؤمنین طلب آمرزش می‌کنند «وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا» و هم ادب نیایش آنها را قرآن تشریح کرد که نیایش و دعا، خواستن ظهور اسماء حق است در عالم حقیقت و خارج. هر مطلبی را که انسان می‌طلبد خدا را به نامی از نامهای مناسبش تحمید و تسبیح کرده و حضرت حق را به آن نام می‌خواند، لذا فرشتگان گفتند «رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ رَحْمَهً وَعِلْماً» (7).
و سپس کلمه ربنا را تکرار می‌کنند، یعنی مکرر به خدا پناه می‌برند، برای طلب عنایت الهی این ندا بدون پاسخ و این سئوال بدون جواب نمی‌ماند. اگر کسی گفت یا الله جوابش را خواهد شنید «رَبَّنَا وَأَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدتَّهُمْ وَمَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّیِّاتِهِمْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» (8) «وَقِهِمُ السَّیِّئَاتِ وَمَن تَقِ السَّیِّئَاتِ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» این نیایش نشان می‌دهد که فرشتگان و حاملان عرش، فوز عظیم را برای مؤمنین مسئلت می‌کنند. ادب دعا این است که انسان از خدا فوز عظیم را مسئلت کند، فوز عظیم همانا تحصیل معارف است در جان، فراهم کردن اخلاق فاضله است در دل و انجام احکام کارهای خیر است در سطح بدن، که این معرفت و خلق و عمل در قیامت به صورت حسنات ظهور می‌کند و می‌شود «جنه اللقاء» و «جَنَّاتٍ تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» پس اصل نیایش و کیفیت نیایش و سعه‌ی نیایش و دعا و اثر نیایش را این آیات بیان می‌کند و انسانهای کامل که راه فرشته شدن را طی می‌کنند به این آثار و آداب مؤدب خواهند شد.
در برابر این گروه که مقربین و یا بعضی از آنها اصحاب یمین هستند گروه دیگری قرار دارند که اصحاب شمال هستند، اگر فرشتگانی در عالم هستند، دیوان و ددان نیز هستند. اگر فرشته‌خویی در جهان هست ددمنشی هم هست و اگر انسانهای کامل هستند افراد تبهکار هم هستند و اگر انسان کامل کمال را به خویشتن خویش می‌بخشد، انسان جاهل طعم کیفر را هم به خویشتن خویش می‌بخشد. انسان عالم طعم علم را به ذائقه‌ی خویش می‌بخشد و انسان جاهل تلخی جهل را. انسان تبهکار جان خود را آلوده کرده، و به خود ستم می‌کند، در حالیکه انسان وارسته نسبت به جان خویش رحمت می‌کند و خود را از چنگال طبیعت می‌رهاند.
در جمله بعد فرمود «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوْا یُنَادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَکْبَرُ مِن مَقْتِکُمْ أَنفُسَکُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِیمَانِ فَتَکْفُرُونَ» (9) در قیامت به تبهکاران گفته می‌شود شما که گرفتار عذاب الهی شدید بدانید بیش از آن مقداری که شما به جانتان ستم کردید، امروز مشمول بی‌مهری حق قرار می‌گیرید. این آیه کریمه چند مطلب را دربردارد، یکی اینکه کفر ورزیدن و گناه کردن مبغوض است. دوم اینکه کسی که کفر می‌ورزد و یا گناه می‌کند این زشتی و غضب را به خود روا می‌دارد نه به غیر. ممکن نیست کافر بتواند در نظام هستی، بالذات و بالاصاله اثر سوء بگذارد، بلکه اولاً و بالذات نسبت به خود بد می‌کند ثانیاً و بالعرض به خارج از خود آسیب می‌رساند. اگر قرآن فرمود که «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ» (10) این آثار تبعی کفر و جهل است، ولی اثر مستقیم کفر و معصیت به جان خود کافر و عاصی اصابت می‌کند و بس. هر کسی که خلاف می‌کند جان خود را فرسوده می‌کند و به جان خود آسیب می‌رساند. مگر نه آن است که انسان از راه نیت و از راه تصمیم و اراده و از راه حب و بغض کارها را انجام می‌دهد؟ مگر نه آن است که اینها ملکات نفسانی انسان‌اند؟ مگر نه آن است که ملکات نفسانی، اول در نفس اثر می‌کند بعد در بیرون؟ مگر نه آن است که خواسته‌ها و یافته‌ها از حرم دل بیرون نمی‌آیند مگر بالعرض و بالتبع؟ بنابراین هر کس بد می‌کند به خویشتن خویش بد می‌کند. چه اینکه هر کسی که کار خوب می‌کند به خویشتن خود می‌کند «إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا» (11) منطق قرآن کریم این است، هر کس خدعه و نیرنگ می‌کند خود را فریب می‌دهد. هرکس توطئه و فتنه و مکر می‌کند نسبت به خویشتن مکر می‌کند. هر کس غضب می‌کند نسبت به خود بغض می‌ورزد. هر کس به فکر اخلال و گمراه کردن دیگران است خویشتن خویش را گم می‌کند.
در آیه‌ی مورد بحث فرمود، شما که کفر ورزیدید نسبت به خود غضب کردید. این کفر ورزیدن نه به این معناست که نسبت به خدا غضب کردید یا به جهان خارج خشونت ورزیدید. این غضب شما، این غیظ و بغض شما، متوجه جان خود شماست «اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک» بدترین دشمنت همین هوسمداری توست که به خودت ستم وارد می‌کند.
دو نکته در اینجا مطرح است. نکته اول اینست که هرچه به انسان می‌رسد از خودش به او می‌رسد و بس، و نکته دوم اینکه اگر انسان غضب و بغض را اعمال کند طبق نکته اول نسبت به خودش غیظ نموده و خشمناک شده است نه نسبت به غیر و خدای سبحان نسبت به انسان از خود انسان غضبناک‌تر است. این نکته اخیر مهم است.
اما نکته اول که هر کس خلاف می‌کند نسبت به خود خلاف می‌نماید در سوره بقره و انعام و آل عمران و دیگر سور مطرح است، در مورد آنها که نیرنگ می‌کنند و خدعه می‌زنند در سوره مبارکه بقره آمده که «یُخادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ» (12) اینها خود را فریب می‌دهند، اگر کسی راه دیگران را بست، خود را با ددمنشی فریب می‌دهد. اگر کسی به حق و عرض دیگران تجاوز کرد، خود را فریب داد که فرشته‌خوی نشد، و انسان درنده شد، و اگر کسی همتش در خوردن و پوشیدن خلاصه شد، خود را فریب داد که یک حیوان فربه شد نه فرشته‌ی پرواز کننده. اگر کسی خود را در اختیار طبیعت گذاشت خود را فریب داد که در گل و لای طبیعت ماند «اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاهِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَهِ» (13) و مانند فرشتگان حامل عرش نشد، در حالی که می‌توانست بشود.
در سوره انعام هم فرمود، اینها که مکر می‌کنند فقط خودشان را فریب می‌دهند و ناآگاهند «وَمَا یَمْکُرُونَ إِلَّا بِأَنْفُسِهِمْ وَمَا یَشْعُرُونَ» (14) اینها نمی‌دانند که مکرشان درباره‌ی خودشان است، خیال می‌کنند دیگران را فریب دادند، و درباره‌ی دیگران دسیسه کردند. اگر کسی با نیرنگ، متاعی از متاعهای دنیا را از دیگری بگیرد، قبل از اینکه یک ضرر مادی به دیگران برساند یک آسیب معنوی به خود رساند، خود را از فرشته‌خویی به ددمنشی و شیطان صفتی تنزل داد. این شیطنت او زیان جبران‌ناپذیری است به جان خود او، ولی نمی‌داند.
درباره آنها که با نوشتن و گفتن و مانند آن به فکر اضلال دیگرانند که آنها را از راه راست به بیراهه بکشانند، می‌فرماید، «وَمَا یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ» اینها خود را به بیراهه می‌برند. نمی‌دانند چه می‌کنند، اگر با نیرنگ راه کسی را بستند اول در درون جان خود چاه عمیق کنده‌اند و در این چاه فرو رفته و حاضر شده‌اند که با پلیدی و خبث بسر برند تا راه دیگران را ببندید. در همین آیه سوره غافر فرمود، این بغض و غضبی که دارید نسبت به خود شماست نه نسبت به دیگران. اینکه در برابر خدا موضع می‌گیرید و سخن خدا را نمی‌پذیرید و سرسختی نشان می‌دهید این عداوتی است نسبت به خویشتن خویش. این بغض و غیظی است نسبت به خودتان «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوْا یُنَادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَکْبَرُ مِن مَقْتِکُمْ أَنفُسَکُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِیمَانِ فَتَکْفُرُونَ» اینکه به ایمان دعوت شدید اما کفر ورزیدید و نپذیرفتید این خشم شما علیه خود شما خواهد بود، چون شمائید که به ایمان نیازمندید نه الله. زیرا کفر احدی به خدای سبحان آسیب نمی‌رساند «إِن تَکْفُرُوا أَنتُمْ وَمَن فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ» (15). پس ایمان کمالی است برای شما، شما برای تحصیل این کمال باید بکوشید. کفر ورزیدن شما اعمال عداوت و خشم و غیظ است نسبت به خودتان. ولی بدانید روزی که به محکمه عدل الهی می‌آئید غضب خدا نسبت به شما سنگین‌تر است از غضب خود شما نسبت به خودتان.
دو مطلبی که در بیان اخیر بود این بود که اولاً، هر خلافی که انسان می‌کند، هر غضبی که در برابر فرمان الهی نشان می‌دهد و تنمر و پلنگ صفتی که در برابر وحی الهی اعمال می‌کند همانا اعمال غیظ و بغض است نسبت به خویشتن خویش. غضب انسان در برابر حکم خدا غضب و بغض انسان است علیه خود انسان. ثانیاً غضب نفس اماره انسان نسبت به خود انسان که اعدی عدو او است،‌ به اندازه غضب خدا نسبت به انسان نخواهد بود، بلکه غضب خدای سبحان نسبت به انسان مهمتر از غضب خود انسان است نسبت به خودش. توضیح، آن است که انسان نه تنها به خود نزدیک است بلکه هیچ چیزی از انسان به خود انسان نزدیکتر نیست مگر خدا. بنابراین علم انسان به هیچ چیز به اندازه علم او نسبت به خودش نیست. و همچنین در سائر اوصاف نفسانی، مثلاً اگر انسان نسبت به چیزی رئوف و مهربان باشد هرگز به اندازه خود نسبت به خود رئوف نیست. رحمت انسان به انسان از رحمت انسان به غیرش یقیناً بیشتر است، قدرت انسان نسبت به خودش از قدرت انسان نسبت به چیزهای دیگر بیشتر است، و صفات و کمالات دیگر هم به همین نحو.
انسان نسبت به خودش از هر چیزی عالم‌تر و رئوفتر و مهربانتر و تواناتر و مانند آن است، اما خدا از انسان به انسان در همه این اوصاف اکمل است،‌ یعنی خدا به انسان از خود انسان عالم‌تر است «وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ» (16) احاطه علمی خدا بین انسان و حقیقت انسان فاصله و واسطه است، علم نامحدود خدای سبحان، علم انسان را فرا می‌گیرد و از او می‌گذرد. ممکن نیست علم انسان به خودش بیش از علم خدا به انسان باشد. پس در مسئله علم، خدا به انسان از انسان عالم‌تر است. از نظر مقام قرب هم خدا به انسان از انسان نزدیکتر است. اگر خدای سبحان بدون امتزاج و اختلاط درون تمام ذرات جهان هستی هست، پس مرحله‌ای یافت نمی‌شود که در آن مرحله انسان حضور و ظهور خدای سبحان، حضور و ظهور داشته باشد. پس علم خدا به انسان از علم انسان به خودش قویتر است. همچنین قدرت خدا به انسان از قدرت انسان به خودش قویتر است. زیرا در خدای سبحان علم عین قدرت است، حضور و ظهور و احاطه علمی و سایر کمالات و اسماء حسنی هم این چنین خواهند بود. لذا، خدا به انسان از خود انسان رحیم‌تر است. «یا من هو ارحم بی من نفسی» ممکن نیست ما نسبت به خویش از خدای سبحان نسبت به خودمان رحیم‌تر باشیم. بلکه خدای سبحان ارحم الراحمین است بالقول المطلق، و ممکن نیست کسی نسبت به خودش یا نسبت به غیر، از خدا رحیم‌تر باشد. زیرا حضرت حق به نحو نامحدود رحمت نازل می‌کند.
انسان اگر بخواهد به خودش رحمت کند علمش، قدرتش و صلاحدیدش محدود خواهد بود، ولی خدا اگر بخواهد به انسان رحمت کند هم علمش، هم صلاحدیدش که به علمش برمی‌گردد و هم قدرتش نامحدود است. بنابراین ممکن نیست ما بخودمان از خدای سبحان نسبت به خودمان رئوفتر باشیم. خدا به ما از ما رئوفتر و مهربانتر است. در مسئله غضب و قهر هم این چنین است. اگر کسی خواست نسبت به خودش بدی کند و بغض و غیظ و خشم بورزد، هرگز ممکن نیست غضب انسان نسبت به خودش بیش از غضب خدا نسبت به انسان باشد. چون او به طور اطلاق «اشد المعاقبین» است. ممکن نیست کسی نسبت به خودش بیش از اندازه خدا بتواند غضبناک باشد. انسان اگر خواست نسبت به خودش غضب بورزد و کفر پیشه کند، همه معارف الهی را انکار می‌کند، و دست به معاصی کبیره می‌زند و در مقام عقیده مشرک می‌شود، و در مقام اخلاق به رذائل نفسانی مبتلا می‌گردد و در مقام عمل تن به تباهی گناه می‌دهد و هرگونه بغض و غضب را نسبت به خودش روا می‌دارد. اما ابتلای به جهنم ابد و «نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَهُ» را بر جان مسلط کردن، غضب الهی است که از غضب انسان نسبت به خود انسان قویتر است. در سوره فجر می‌فرماید، کاری که خدا در قیامت می‌کند کاری است که احدی همانند او نمی‌تواند بکند «یَوْمَئِذٍ لَا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ وَلاَ یُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ» (17) یعنی هیچ کسی چون خدا نمی‌تواند تبهکاری را دربند کند و احدی چون خدا نمی‌تواند به او کیفر تلخ دهد. نه احدی مانند خدا عذابگر است و نه احدی مانند خدا در بند می‌کند. چون عذاب کردن و در بند کردن، هم علم کافی می‌خواهد و هم قدرت کامل. نه احدی علمی چون علم خدا دارد و نه احدی قدرتی چون قدرت خدا دارد. هر مقداری که انسان نسبت به خودش غضب و بغض بورزد، خدا نسبت به او از این اندازه بیشتر غضب می‌ورزد.
لذا در آیه محل بحث فرمود، به کفار از راه دور ندا داده می‌شود «لَمَقْتُ اللَّهِ أَکْبَرُ مِن مَقْتِکُمْ أَنفُسَکُمْ» که مقت و غضب خداوند نسبت به شما بیش از غضب و بغض شما نسبت به خودتان است، «إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِیمَانِ فَتَکْفُرُونَ» در آن هنگامی که به ایمان دعوت شدید و کفر ورزیدید و نسبت به جانتان ستم کردید. شما باید جانتان را که آماده جوانه زدن بود تزکیه می‌نمودید و آن را از طبیعت شکوفا می‌کردید «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا» (18) ولی خاکهای طبیعت و غرائز و امیال را بر سر جان الهی‌تان ریختید و آن را در طبیعت دفن کردید «وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا» (19) ضرر کرد کسی که جان خود را در طبیعت دفن کرد اصل «دسیها» «دسسها» بود که یکی از این سین‌ها تبدیل به یاء شده است. دسیسه یعنی چیزی را دفن کردن. انسانی که خیانت می‌کند جان خود را در طبیعت دفن می‌کند. او هرگز نمی‌گذارد جان ملکوتی او از طبیعت بالا بیاید و ماوراء طبیعت را ببیند او هر چه می‌بیند و می‌طلبد خاک است و امور خاکی. او به فکر چیز برتر نیست، چون انسانی که در طبیعت دفن شد و دسیسه شد دیگر جایی را نمی‌بیند. انسانی که کفر می‌ورزد جانش را در طبیعت دفن می‌کند. او هرگز تکامل پیدا نمی‌کند و به تعالی نمی‌رسد و ندای انبیاء را که گفتند «تعالوا» بالا بیائید، لبیک نمی‌گوید. زیرا در طبیعت فرورفته است.

چو سرو و سنبله بالاروش باش *** بنفشه‌وار سوی پست منگر

قرآن کریم، هم فرشته‌خوی شدن را بیان می‌کند و هم انسانهای کامل را معرفی می‌کند، چه اینکه هم ددمنشی را تشریح می‌کند و هم ددمنشان را معرفی می‌کند. در سوره غافر، اول بطور کلی صراط مستقیم و سبیل الهی را بیان می‌کند، و آنگاه به عنوان نمونه جریان فرعون را که از صراط مستقیم به دور مانده است مطرح می‌کند، آدم‌کشی‌های او را ذکر می‌کند «وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسَى‌ وَلْیَدْعُ رَبَّهُ إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَن یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسَادَ» (20) من می‌ترسم موسی دین شما را از بین ببرد، یا نظم جامعه را بهم بزند، این بهانه طاغوتیان است «وَقَالَ مُوسَى‌ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَرَبِّکُم مِن کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لاَ یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسَابِ» (21) من از هر آدم مستکبر و کبریاطلب که در اثر فراموشی قیامت به استکبار تن در داده، به پروردگار خودم و پروردگار شما پناه می‌برم و از هر انسان متکبری که به قیامت و روز حساب ایمان ندارد، به خدای سبحان پناه می‌برم «وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَن یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءَکُم بِالْبَیِّنَاتِ مِن رَبِّکُمْ» (22) این انسان کامل است که آیات الهی را می‌فهمد و به حمایت از موسی قیام می‌کند و شربت شهادت را می‌نوشد، و از عالم طبیعت پر می‌کشد، و همچون فرشتگان و حاملان عرش به یاد نجات دیگر افراد وارسته است.
امیدواریم به برکت قرآن کریم، خدای متعال دلهای همه را ظرف معارف قرآن و سخنان معصومین (علیهم‌السلام) قرار بدهد. ثواب این بحثها را به عنوان عبادتهای علمی به قبول حسن بپذیرد، و ثواب این مذاکرات را بعد از پذیرش به عنوان بهترین هدیه به انبیاء و اولیای الهی و به ارواح شهدای انقلاب اسلامی اهدا بفرماید. رهبر عظیم‌الشأن انقلاب اسلامی را در سایه عنایتهای حضرت ولی عصر – ارواحنا فداه – از امدادهای غیبی برخوردار بفرماید. معلمین ما، حکمای ربانی، محدثان اسلامی، متکلمان الهی و همه محققان راه دین و شهدای اسلامی را مشمول رحمت خاصه‌ی خود قرار بدهد، غفرالله لنا ولکم.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره‌ی غافر، آیه‌ی 9.
2. سوره‌ی شوری، آیه‌ی 40.
3. سوره‌ی جن، آیه‌ی 15.
4. سوره‌ی یونس، آیه‌ی 26.
5. سوره‌ی نور، آیه‌ی 35.
6. سوره‌ی غافر، آیه‌ی 7
7. همان.
8. سوره‌ی غافر، آیه‌ی 8.
9. سوره‌ی غافر، آیه‌ی 10.
10. سوره‌ی روم، آیه‌ی 41.
11. سوره‌ی اسراء، آیه‌ی 7.
12. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 9.
13. سوره‌ی توبه، آیه‌ی 38.
14. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 123.
15. سوره‌ی ابراهیم، آیه‌ی 8.
16. سوره‌ی انفال، آیه‌ی 24.
17. سوره‌ی فجر، آیات 25 و 26.
18. سوره‌ی شمس، آیه‌ی 9.
19. سوره‌ی شمس، آیه‌ی 10.
20. سوره‌ی غافر، آیه‌ی 26.
21. سوره‌ی غافر، آیه‌ی 27.
22. سوره‌ی غافر، آیه‌ی 28.

منابع تحقیق :
جوادی آملی، عبدالله؛ (1375)، تفسیر موضوعی قرآن (جلد 3)، تهران: مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید