ارزش های اخلاقی و خودگرایی روان شناختی (2)

ارزش های اخلاقی و خودگرایی روان شناختی (2)

نویسندگان:احمد حسین شریفی */حسین باقری **

دیدگاه ها درباره خودگرایی روان شناختی

فیلسوفان، زمانی تقریباً همگی، خودگرایی روان شناختی را پذیرفته بودند، ولی امروزه بعضی از فیلسوفان آن را رد می کنند. دلیل رد، در مدعای اصلی خودگرایی روان شناختی نهفته است که می گویند: «همه انسان ها در خدمت نفع شخصی خودشان هستند».
این ادعا تعمیم تجربی است (تعمیمی درباره ماهیت رفتار انسان) و بدین لحاظ بر تجربه و مشاهده مبتنی است. ولی این تعمیم چگونه تحقق می یابد؟ این تنها در صورتی صادق است که شاهدی داشته باشیم مبنی بر اینکه هرگز عمل فداکارانه ای نبوده و نمی تواند باشد. این امری است که خودگرایان روان شناختی نمی توانند ارائه دهند. چگونه می توانند یقین کنند، مردی که زندگی خود را فدا دوستش می کند، خود خواهانه عمل می کند یا پزشکی که در میان جذامی ها کار می کند فقط نفع شخصی خود را در نظر دارد؟
آیا آنان انسان ها را از نزدیک می شناسند؟ آیا شناختشان از آنان کاملاً جامع است؟ البته ما نمی توانیم این احتمال را نادیده بگیریم که این انسان ها انگیزه خودخواهانه داشته اند، ولی اگر خودگرای روان شناختی نتواند شاهدی برای خودخواهانه بودن انگیزه آنان ارائه دهد، در آن صورت باید خودخواهانه نبودن انگیزه آنان را احتمال داد. این احتمال به تنهایی برای ابطال گزاره «همه انسان ها در خدمت نفع شخصی خود هستند» کافی است.(1)
توماس هابز (1588ــ 1679م) نخستین فیلسوفی است که در دوره فلسفه جدید کوشید تا اخلاق را بر پایه حب ذات مبتنی سازد، لکن این رأی برای بیشترِ فیلسوفان اخلاق در قرن هجدهم خوشایند نبود و آنان بر این گمان بودند که انگیزه های خودگرایانه برای حمایت و تقویت اخلاق کافی نیست و هابز و دیگر خودگرایان، همچون مَندِویل را شکاک اخلاقی می خواندند.
اولین نظریه خودگرایانه معروف بعد از هابز، نظریه برنارد ــ دی مندویل (2)(1677ــ1770م) بود.
به عقیده مندویل، انگیزه ای که در بُن همه افعال آدمی نهفته است، نفع شخصی است و آدمیان، به طبیعتِ خود، نه جامعه پذیرند و نه خیرخواه دیگران. اما او بر این گمان بود که بر انگیخته شدنِ آدمی بر اثر نفع شخصی، نتایج خوبی دارد، زیرا جامعه از فعالیت اقتصادی کسانی که برای بهبودی وضع خود می کوشند، منتفع می شود.
زهد عمومی درباره موضوعاتی، مثل غذا، شراب، مسائل جنسی، خوش گذرانی و تجمل، به بی کاری و رنج های زیادی منجر خواهد شد. پس گناهان خودخواهان بسیار بیش تر از آن چه نیکوکاری ما را مشغول و خرسند می کند، ما را مشغول و شاد می کنند. خودپسندی (3) آن طور که نامش بد است، بد نیست.(4)
بسیاری از انسان ها خودگرا هستند، زیرا معتقدند که خودگرایی تنها نظریه اخلاقی است که تبیینی درست در این باره که انسان ها چگونه موجوداتی اند، ارائه می دهد. و همچنین خودگرایی مبتنی است بر بینش بنیادی درباره طبیعت انسان یا به گونه خاص تر، بر نظریه روان شناختی در باب رفتار انسان. این نظریه، معروف به خودگرایی روان شناختی است که می گوید: انسان از لحاظ روانی قادر نیست کاری انجام دهد که به نفع شخص خودش نباشد.(5)
دیوید هیوم مخالف دیدگاه خودگرایی است؛ یعنی نمی پذیرد که انگیزه همه افعال ما طلب منفعت شخصی و حب ذات است، بلکه می گوید: انگیزه افعال اخلاقی ما چیزی غیر از حب ذات است که او آن را «خیرخواهی»(6) یا «آدمیت»(7) و گاه «همدلی»(8) می نامد.
اختلاف هیوم با خودگرایان بر سر وجود حب ذات نیست؛ هیوم نیز معتقد است که حب ذات (خوددوستی) یکی از اصول بسیار نیرومند طبیعت آدمی است، لکن در دو امر با آنان اختلاف دارد:
اولاً: معتقد است که حب ذات یگانه انگیزه و محرک افعال آدمی نیست، بلکه آدمی، علاوه بر خود دوستی، حب غیر (خیرخواهی) را نیز دارد؛ یعنی گرایش ها و امیال و عواطفی در او به
چشم می خورد که به هیچ رو بر حب ذات و طلب منفعت شخصی مبتنی نیست، بلکه صرفاً خیر خواهانه است و این خیرخواهی عام، انگیزه بسیاری از افعال آدمیان است.
ثانیاً: بر این اعتقاد است که آنچه به کارِ توجیه و تبیین منشأ اخلاق می آید، عبارت است از همین امیال و عواطف خیرخواهانه، زیرا اخلاقی بودنِ فعل به این است که بی غرضانه انجام گرفته باشد و اساساً اگر فعلی صرفاً از سرِ حب ذات و طلب نفع شخصی برخیزد، وصف اخلاقی نخواهد داشت.(9)

چه عملی به واقع، خودخواهانه است؟

باید توجه داشت که خودخواهی و پی جویی منافع شخصی با هم فرق و از هم فاصله دارند، بنابراین نباید هر کاری را که به نفع شخص من است و آن را انجام می دهم، عملی خودخواهانه به حساب آورد. ورزش، تفریح، رعایت پاکیزگی یا جدیت داشتن در کارهایی روزمره، همگی به نفع من هستند، اما به یقین مصداق رفتارهای خودخواهانه نیستند و زیر مجموعه اعمال خودگرایانه قرار نمی گیرند.
بنابراین، معیارهای رفتارهای خودخواهانه عبارت است از:
1.تنها وقتی اعمال ما خودخواهانه خواهند بود ما آگاهانه و از سر عمد و اراده، چشم بر منافع و حقوق دیگران (در جایی که نباید آنها را نادیده گرفت) ببندیم و از آنها قصور و تخلف ورزیم. از این رو، گرفتن حقوق و منافع دیگران، از سر غفلت یا جهل و یا بی تدبیری و حماقت، خودخواهی به حساب نمی آید. برای مثال، خوردن غذایی مقوی و استفاده از منابع و بهره وری از مواهب طیعی در شرایط عادی اگرچه به نفع ماست، عملی خودخواهانه نیست، و تنها زمانی خودخواهانه است که ما در حالی که دیگران بدانها محتاج هستند، آنها را از این مواهب و منابع (به نفع خود) محروم سازیم یا برای سود بیشتر کالاهای اساسی یا غذای مورد نیاز مردم را انبار و احتکار کنیم.
2.مقدم شمردن نفع خود بر دیگران از دیگر مولفه های خودخواهانه بودن عمل است. با وجود این، اگر در کاری به نفع خود توجه نکنیم، باز هم ممکن است اطلاق رفتار خودخواهانه درباره آن کار صادق نباشد. فرض کنید که کسی یک برنامه تلویزیونی را به تشخیص خود مفید و مطلوب نمی داند و در مخالفت با آن برنامه، تلویزیون را خاموش می کند تا دیگران آن را تماشا نکنند، چرا که احساس می کند از جهاتی این برنامه برای آنها ضرر خواهد داشت. در
اینجا او خواستها و لذات دیگران را نادیده گرفته، اما به نظر می آید این خودخواهی نباشد، هر چند شاید رفتاری اقتدارگرایانه و قیم مآبانه تلقی شود. مهم تر از همه اینکه خودخواهی وصفی ارزشی است؛ به این معنا که علاوه بر اتصاف شخصی به خودخواهی و به کار بردن خودخواهی در توصیف اعمال اشخاص، نوعی انتقاد همراه با سرزنش و تقبیح نیز وجود دارد؛ گویا با خودخواه خواندن دیگران (در عرف عام) آنها را محکوم یا تقبیح می کنیم.

دلایل خودگرایی روان شناختی

در اینجا نخست به چهار دلیل که فاینبرگ به بررسی آنها پرداخته و آنگاه به دلیل پنجم که سوبر ذکر کرده و همچنین دلایل دیگری که از سوی طرف داران خودگرایی مطرح شده، اشاره می کنیم.

1.مالکیت شخصی

بر اساس این استدلال، هر عملی که از من سر می زند، نتیجه انگیزه ها یا امیالی است که انگیزه های خود من هستند و نه فردی دیگر. به بیان دیگر، هر گاه من کاری می کنم همواره در پی اهداف خاص خود بوده یا در تلاش برای برآوردن امیال خود هستم. این توصیف اگر در مورد همه اعمالِ همه انسان ها به کار رود، نتیجه آن خواهد بود که همه انسان ها در همه اعمال خود، خودخواه و خودگرا هستند.

2.استدلال لذت گرایانه

این واقعیت روشنی است که چنانچه فرد به خواسته خود برسد مشخصاً احساس لذت می کند. این امر از نظر بسیاری، بیانگر آن است که در همه موارد آنچه واقعاً خواهان آنیم، لذت خودمان است و چیزهای دیگر به عنوان ابزاری برای رسیدن به آن لذت مورد خواست ماست.

3.خودفریبی

بر اساس این استدلال، هرچند گاه به نظر می رسد که ما تصمیم به انجام کار درست یا شرافتمندانه ای گرفته ایم، اما آنچه واقعاً در پی آن هستیم این است که مورد مدح یا ستایش دیگران قرار بگیریم یا از لذتِ داشتنِ وجدانی خوب بهره مند شویم. بنابراین، ما با تصور امیال غیر خود محور، در واقع، خود را فریب می دهیم و انگیزه های واقعی خود را در ورای واژه هایی، چون «فضیلت» و «وظیفه» پوشیده می داریم. ما غالباً هم در مورد انگیزه های خود و هم در مورد انگیزه های دیگران دچار این اشتباه می شویم. بنابراین، این نتیجه گیری معقول است که
بگوییم ما همیشه در مورد بی طرف و دگرگرایانه دانستن انگیزه های خود، دچار فریب می شویم. بر این اساس، دستورات اخلاقی ای چون «قانون طلایی»(با دیگران آن گونه رفتار کن که دوست داری با تو رفتار کنند) چیزی جز ابزاری برای رسیدن به اهداف خود فرد نیست.

4.نظریه انگیزش لذت گرایانه در تربیت اخلاقی

بر اساس این استدلال؛ کودکان تنها با روش وعده پاداش های وسوسه انگیز و وعید مجازات های سخت به کسب فضایل اخلاقی نایل می شوند این نکته در مورد تاریخ همه بشر هم صادق است. در واقع، گرایش مردم به رفتارهای درست فقط در صورتی است که روشن باشد که در آن رفتار چیزی برای ایشان وجود دارد. بنابراین، بسیار محتمل است که در شیوه های تربیت اخلاقی ما دقیقاً همین سازوکار مفروض باشد.

5.خودکاوی

یکی از دلایلی که سوبر به عنوان دلیل احتمالی معتقدان به خودگرایی روان شناختی یادآور می شود (10) این است که ممکن است برخی بگویند افراد می توانند به ذهن خود مراجعه کرده و با خودکاوی، امیال غایی خود را مشخص کنند. بر این اساس می توان با خودکاوی، خودگرایانه بودن کارها را کشف کرد.
درباره خودگرایی روان شناختی چند نکته اهمیت دارد:
الف ــ خودگرایی روان شناختی، فرضیه و پیش فرض روان شناختی و ادعایی تجربی است که تبیین تجربی واحدی (پی جویی شخصی) را انگیزه تمامی اعمال و رفتار آدمی به حساب می آورد.
ب ــ این نظریه تنها جنبه توصیفی و اخباری صرف دارد و درصدد بیان واقعیتی تجربی و خارجی است و انسان ها را به لحاظ طبع و طینت، خودگرا آفریده شده می داند، نه اینکه چگونه باید باشند یا چگونه باید عمل کنند.
ج ــ خودگرایی روان شناختی منکر رفتارهای به ظاهر دیگر گرایانه نیست و بر این باور است که در اعمال آدمیان، رفتارها و رویه های رفتاری بسیاری را می توان دید که سیاق و صورتی دیگر گرایانه دارند. با وجود این، خودگرایی روان شناختی ادعا ندارد که همه این اعمال در باطن از سرِ خودخواهی انجام می شود و در ورای همه رفتارهای به ظاهر نوع دوستانه و دیگرگرایانه، انگیزه های خودخواهانه مضمر و مستتر است.
به عبارتی، همه رفتارها و وظایف اخلاقی، تحت الشعاع جلب منفعت شخصی قرار می گیرند و حتی اگر صورتی غیرخودگرایانه و فداکارانه داشته باشند، تمامی رفتارهای آدمی بر اساس حب نفس (11) و فقط برای تحصیل منفعت شخصی انجام می گیرند و انسان، درذات خود خودخواه (12) است و به لحاظ سرشت و سجیه باطنی، قادر به انجام عملی تنها به انگیزه نوع دوستانه نیست. شاید دلیل ممکن و مقدور نمودن دیگرگرایی در نظر ما، این است که در همه این موارد، رفتارهای خودخواهانه ما در پوشش رفتارِ دیگر گرایانه عرضه شده اند و این امر مایه و موجب اشتباه و التباسِ حس عمومی و ارتکازات عامِ اخلاقی گردیده است.
د ــ بر اساس خودگرایی روان شناختی، کارهای آدمی همیشه به نفع خودِ او تمام نمی شود؛ چه بسا انسان کارهایی انجام دهد که دیگران هم بهره می برند، بلکه گاه خود انسان بهره ای اندک نصیبش می شود، اما به هر حال، در این موارد هم هدف و انگیزه اصلی آدمی نفع شخصی است. هر چند آدمی به دلیل ضعف بصیرت و آگاهی یا جهل و حماقت، رفتار شخصی به منفعت فردی را برای خود به بار می آورد و همیشه خودگرایانه عمل می کند، به اعمال دیگر گرایانه توانا نیست. چه بسا خودگرایی روان شناختی، از ناتوانی انسان در اعمال دیگرگرایانه تأسف بخورد، اما چنین چیزی را مایه سرزنش و ملامت نمی داند، زیرا آدمی این گونه خلق شده و رفتارخودخواهانه در او نهادینه شده است.
هـ ــ معمولاً ارتباط میان خودگرایی روان شناختی و فلسفه اخلاق بیشتر با این بیان گفته شده است که «باید مستلزم توانستن است». اگر بگوییم که شخصی باید عمل خاصی را انجام دهد، مسلماً به صورت تلویحی گفته ایم که این شخص اگر بخواهد می تواند آن عمل را انجام دهد؛ یعنی عملی است که انجام آن برای او امکان پذیر است. او اختیار انجام دادن یا ندادن آن را دارد. در مجموع نمی توان از کسی انتظار انجام دادن کاری را داشت که در توان او نیست. پس سرزنش در صورتی رواست که شخص در انجام کارهای که در توان اوست، کوتاهی کند. نظریه خودگرایی مدعی است، گرچه انسان ها بیشترین اعمال خیرخواهانه را انجام می دهند (یعنی اعمالی که به سود دیگران است)، نمی توانند خیرخواهانه عمل کنند (یعنی فقط به خاطر کسانی که مورد کمک قرار گرفته اند، عمل کنند). انسان ها چنان ساخته شده اند که حتی زمانی که به دیگران کمک می کنند، از منافع خودشان غافل نیستند. بنابراین، خودگرایی روان شناختی منکر اعمال فداکارانه نیست، بلکه صرفاً امیال فداکارانه را انکار می کند.

دلایل مخالفان خودگرایی روان شناختی

فیلسوفان گاه درصدد برآمده اند تا با نشان دادن اینکه خودگرایی متضمن تناقض یا به گونه ای خودشکن است، آن را رد کنند. مهم ترین تلاش در این مورد، از آنِ جی.ای.مور (1883ــ 1958م) در کتاب Principia Ethica می باشد، البته وی در این تلاش پیروان اندکی یافت.
یکی از دلایلی که در ردّ خودگرایی روان شناختی آورده اند، تمسک به مواردی از کارهای دگرگرایانه و ایثار گرایانه است. برای مثال، افرادی پیدا می شوند که با وجود احتیاج شدید، همه اندوخته های خود را به سایرین می بخشند. افراد فراوانی هستند که جان خود را به منظور نجات دیگران از دست می دهند. در طول تاریخ همه ملت ها، سربازان فداکاری پیدا می شوند که برای نجات جان هم سنگرانشان و با علم به کشته شدن خود، جان خود را سپر دیگران کرده و با فداکردن خود، آها را نجات داده اند. آیا می توان چنین کارهایی را خودگرایانه دانست؟ چگونه می توان احسان و صدقه مرد فقیری را که خود گرسنه است و با این حال اندک اندوخته خود را به دیگران می بخشد خودگرایانه دانست؟
پاسخی که خودگرایان به این گونه موارد داده اند این است که آنها را به انگیزه ها و اهداف نهان تر ارجاع می دهند: آن مرد فقیر می دانسته است که اگر از مال خوئد بگذرد و صدقه دهد، با متأثر کردن دیگران، روابط خود را با دیگران بهبود خواهد بخشید و آن سرباز می دانسته است که با فداکردن جانش، تشویق های فراوانی را برای خانواده اش به ارمغان خواهد آورد. حال اگر موارد دشوارتری ذکر شود، در پی توجیه های دیگران خواهند بود. فرض کنید که آن فقیر به طور ناشناخته بخشش کرده است و آن سرباز هم هیچ گونه خانواده و خویشاوندی نداشته است یا در جایی دست به فداکاری زده است که هیچ کس وی را نشناخته و بدنش نیز در شعله های آتش کاملاً سوخته است. با این فرض، تبیین خودگرایانه ای که ذکر شد، ردّ خواهد شد. اما آوردن توجیه دیگری مشکل نیست. برای مثال، خودگرایان خواهند گفت: آن مرد فقیر و آن سرباز به یقین رسیده اند که اگر چنین نکنند دچار غذاب وجدان سختی خواهند شد. الگویی که در توجیه این گونه موارد به کار می رود، رایج و روشن است. خودگرایان در توجیه همه موارد موضعی، که به آن پناه می برند، لذت گرایی است. اگر منافع و انگیزه های نشئت یافته از امور بیرونی برای تبیین عمل مورد نظر کفایت نکند، به منافع و انگیزه های درونی، یعنی منافع روان شناختی متوسل می شوند. بدین ترتیب، نمی توان موردی را ذکر کرد که ابطال گر دیدگاه
خودگرایی باشد. و ابطال ناپذیری ــ دست کم از نظر بسیاری از فیلسوفان علم ــ نظریه را از علمی بودن خارج می سازد.

جمع بندی

مسئله خودگرایی، هم از بعد روان شناختی قابل بررسی است و هم از بعد اخلاقی. در بعد روان شناختی به توضیح و توصیف ساختار روانی انسان ها در انجام کارها و رفتارهای آنان می پردازد و در بعد اخلاقی با ارائه توصیه هایی برای مردم مشخص می کند که باید چگونه رفتار نمایند. خودگرایی روان شناختی مدعی است که همه امیال غایی انسان ها، خود محور هستند؛ تنها چیزی که هر کس قادر به خواستن آن است، در نهایت همان منافع شخصی اوست. بر اساس نظریه خودگرایی روان شناختی، انسان ها طوری ساخته شده اند که همواره در پی سود یا رفاه خودشان هستند، یا همواره کاری را انجام می دهند که گمان می کند، بیشترین غلبه خیر را بر شر برای آنان دارد. طبق این دیدگاه، حب ذات تنها اصل اساسی در سرشت آدمی است.
برخی از فلاسفه از عهد یونان باستان تا امروز به مسائلی از این قبیل پرداختند که چه رابطه ای بین حب ذات و دگرخواهی وجود دارد؟ آیا حب ذات همان خودگرایی است؟ چه تفاوتی بین برداشت های اخلاقی و روان شناختی از حب ذات و خودگرایی وجود دارد؟ توماس هابز و برنارد دی مندویل کوشیدند تا اخلاق را بر پایه حب ذات مبتنی سازند. بر عکس، دیوید هیوم معتقد است: منشأ افعال اخلاقی چیزی غیر از حب ذات است که در حقیقت، خیرخواهی، آدمیت و همدلی نام دارد. فاینبرگ و سوبردلایلی را برای اثبات خودگرایی روان شناختی ارائه داده اند، از جمله مالکیت شخصی، استدلال لذت گرایانه، خودفریبی، خودکاوی و … . در مقابل جی.ای.مور تلاش نمود تا با نشان دادن اینکه خودگرایی متضمن تناقض یا به گونه خودشکن است، آن را رد کند.

پی نوشت ها :

*استاد یار مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(قدس سره) Nashrieh@abas.net
**عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد نکا و دانشجوی دکتری مدرسی معارف اسلامی. دریافت: 89/4/18 ــ پذیرش: 89/7/10
1.مایکل پالمر، مسایل اخلاقی، ص 80.
2.Bernard de Mandeville.
3.selfishness.
4.لارنس سی، بکر، تاریخ فلسفه اخلاق غرب، ترجمه گروهی از مترجمان، ص 134.
5.مایکل پالمر، مسایل اخلاقی، ص 75.
6.benevolence.
7.humanity.
8.sympathy.
9.Hume, David, An Enquiry concerning the Principles of Morals in, p. 280.
10.Sober, p 123.
11.self love.
12.inherent.
منابع:
بکر، لارنس، تاریخ فلسفه اخلاق غرب، ترجمه گروهی از مترجمان، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1386.
توماس، لویاتان، ترجمه حسین بشریه، تهران، نی، 1387.
جمعی از نویسندگان، جسارهایی در روان شناختی اخلاق، ترجمه ی منصور نصیری، قم، معارف، 1384.
شیدان شید، حسینعلی، عقل در اخلاق از نظر غزالی و هیوم، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه 1383.
لالاند، آندره، فرهنگ علمی و انتقادی فلسفه، ترجمه غلامرضا وثیق، تهران، فردوسی، 1370.
مایکل، پالمر، مسایل اخلاقی، ترجمه علی رضا آل بویه، قم، بوستان کتاب، 1388.
ویلیام کی، فرانکنا، فلسفه اخلاق، ترجمه هادی صادقی، قم، طه، 1376.
Baier. Kurt, ‘Egoism’ in Companion to Ethics, edited by: Peter Singer, Blackwell, 1999.
Hume, David, An Enquiry concerning the Principles of Morals in: Hume 1989.
Sidgewick Henry, Method of Ethics, Hacker publishing Company, Indioalis/Cambridge, 1998.
Sober, Elliot ‘ Psychological egoism’ in Tthical Theories, edited by Tlugh Lafollette, Blackwell publishers, Oxford, 1998.
منبع:نشریه معرفت اخلاقی، شماره 3

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید