معرفت خداوند محصول تعقل

معرفت خداوند محصول تعقل

نویسنده: آیت الله عبدالله جوادی آملی

چون هفت سوره «حوامیم» دارای مضمون مشترکی‌اند، این امر موجب شده است که کلمه‌ای از حروف مقطع به نام «حم» در اوائل این هفت سوره قرار بگیرد. قسمت مهم محتوای این هفت سوره که در مکه نازل شد در بیان خطوط کلی معارف دین است، یعنی توحید، نبوت و معاد. سوره‌هایی که در مکه نازل می‌شد معارف و اصول دین را تبیین می‌کرد و سوره‌هایی که در مدینه نازل می‌شد، گذشته از تبیین معارف کلی و اصول دین، فروع آئین، دستورالعملها، برنامه‌های عبادی و دیگر برنامه‌ها را تشریح می‌کرد.
یکی از این حوامیم هفت‌گانه سوره جاثیه است، چون نه تنها مردم حجاز در آن روزگار گرفتار شرک ربوبی بوده‌اند بلکه بسیاری از مردم در اقلیم‌های گوناگون و در هر عصری درگیر مسئله ربوبیت بوده و در توحید ربوبی گرفتار هوی و هوس و لغزش و اشتباهند. این سوره مسئله توحید ربوبی را با بیان مبسوطی اثبات می‌کند. تا انسان جز خدای سبحان تحت تدبیر و تعلیم و تربیت احدی قرار نگیرد، و قانون حاکم بر او جز قانون خدا چیزی نباشد. اول از خویشتن خویش بگذرد و خود را از بند هوی و هوس نجات دهد، بعداً به میل و هوای دیگران هم حرمت ننهد. نه به میل خود کار کند نه به هوی و هوس دیگران عمل کند، اگر هوای خود را سرکوب کند دیگر تابع هوس دیگران نخواهد بود و همچنین اگر فکر خود را تأمین کننده‌ی سعادت ابد نداند و به فکر خود تکیه نکند و خود را محتاج وحی آسمانی ببیند، قهراً به فکر و رأی دیگران هم تکیه نکند و خود را محتاج وحی آسمانی ببیند، قهراً به فکر و رأی دیگران هم تکیه نخواهد کرد. آنکس که به میل و هوای خود یا دیگری عمل می‌کند و در برابر وحی الهی موضع می‌گیرد و با آن مستکبرانه برخورد می‌کند، این استکبار ظاهری او ذلت باطنی و درونی وی خواهد بود. انسان مستکبر در قیامت ذلیل می‌شود. این استکبار خود ذلت حقیقی است و این ذلت در روز آخرت ظهور می‌کند. انسانی که بنده‌ی الله نیست و این افتخار نصیبش نشده است بنده هوس می‌شود، و برده هوس یقیناً ذلیل است، ولی نمی‌داند که ذلیل است. این ذلت در قیامت ظهور می‌کند. زیرا قیامت روز ظهور حقائق است. اما انسانی که بنده‌ی خداست حقیقه عزیز است و این فخر و عزت او در قیامت که ظرف ظهور حقیقت است روشن می‌شود. از بیانات امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) این است که عرض می‌کند: «الهی کفی بی فخراً أن أکون لک عبداً و کفی بی فخراً أن تکون لی رباً» (1) پروردگارا همین عزت مرا بس که بنده توأم و همین فخر مرا بس که تو پروردگار منی، و من در تحت تدبیر توأم. «الهی أنت کما احب فاجعلنی کما تحب» (2) پروردگارا تو آن طوری که من دوست دارم، مرا آن طوری کن که تو دوست داری.
اگر کسی در برابر وحی خدا مستکبرانه برخورد کرد، این تکبر و این بزرگ‌بینی او حقیقه کاذب است، چون بزرگی او کاذب است حتماً کوچکی او صادق می‌باشد. کسی که از روی کذب خود را بزرگ نشان می‌دهد، باطناً بی‌ارزش و کوچک است. اگر بزرگی کسی کاذب بود کوچکی او حتماً صادق است. اگر بزرگ‌منشی کسی باطل بود ذلیل و خوار بودن او حق است و قیامت روز حق است و این ذلت حقیقی او در قیامت ظهور می‌کند «ذلِکَ الْیَوْمُ الْحَقُّ» (3). کسی که در برابر وحی خدا مستکبر است در معنی فرومایه و ذلیل است و ذلتش فردا ظهور می‌کند. لذا در همین سوره‌ی جاثیه فرمود: «ثُمَّ یُصِرُّ مُسْتَکْبِراً» (4) کسی که آیات الهی را نمی‌پذیرد و با استکبار برخورد می‌کند «فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ» (5) و در آیه بعد فرمود «أُولئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ» (6) اینها دارای عذاب اهانت‌آمیزند. عذابی که به اینها توهین می‌کند، اینها را تحقیر می‌کند، یعنی همان استکبار درونیشان که در حقیقت ذلت حقیقی است فردا ظهور می‌کند. برای جلوگیری از این گونه شقاوتها و باز شدن راه سعادت، خداوند در این سوره، توحید ربوبی را بطور مبسوط بیان کرده و فرموده است، انسان مانند دیگر موجودات مدبری دارد که آن مدبر، آفریدگار او است. قرآن در این سوره بیش از هر چیزی به مسئله توحید ربوبی تکیه می‌کند. در آغاز این سوره سه راه و سه دلیل بما ارائه می‌دهد که یکی برای مؤمنین و دیگری برای اهل یقین و سومی برای خردمندان مطرح شده است، به نامهای تعقل و یقین و ایمان. در پایان سوره بعنوان نتیجه‌گیری فرمود: «فَلِلَّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّماوَاتِ وَرَبِّ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» (7) در این آیه کوتاه مسئله ربوبیت را سه بار طرح کرده است به این ترتیب که، رب آسمانها خداست، رب زمین خداست و رب همه عوالم هستی خداست. وقتی انسان بخواهد به کارهای زمینی رسیدگی کند به خدا باید تکیه کند، زیرا رب زمینی خداست و اگر خواست درباره فضا و اختران سپهری کار کند و به آسمانها برود باید به خداوند پناه برد زیرا رب آسمانها خداست. رب آسمان و زمین و حرکت جهان و طبیعت خداست. در آیه کوتاهی که کمتر از یک خط است سه بار مسئله ربوبیت خدا ذکر می‌شود. نمی‌گوید خدا رب العالمین است، چون مسئله رب العالمین را مشرکان حجاز می‌پذیرفتند، که خدا کل آفرینش را اداره می‌کند، او رب الارباب است، ولی کارهای جاری، مسائل زمین، مسائل باد و باران، مسائل دریا و هوا، مسائل صحرا و خشکی و دیگر مسائل موضعی را ارباب متفرقه دیگر و موجودات دیگر اداره می‌کنند، لذا به آنها سر می‌سپردند و به آنها دل می‌باختند. این آیه کریمه می‌گوید: سرسپردگی و دلباختگی خاص الله است.
اگر با اندیشه و فکر حرکت کنید، محصول تعقل شما معرفت خدا خواهد بود. اگر با تهذیب و شهود قلب حرکت کنید پایان یقینتان شهود خداست، اگر بخواهید از راه فکر و اندیشه حرکت کنید، باید به رب العالمین برسید و اگر بخواهید از راه دل حرکت کنید، از راه عرفان بکوشید، از راه تهذیب نفس قدم بردارید پایان مشاهده شما رب العالمین است. برای عاقل رب العالمین خداست، برای متقی هم رب العالمین خداست. «فَلِلَّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّماوَاتِ وَرَبِّ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» بنابراین نمی‌توان گفت گرچه کل نظام آفرینش را خدا اداره می‌کند،‌ اما وسیله هم لازم است، تا این بهانه سرپوشی برای شرک قرار گیرد که برای رسیدن به خدا به وسیله‌یی احتیاج است، آری وسیله‌ای لازم است تا به فیض خدا برسیم، وسیله‌ای لازم است تا مشمول لطف خدا باشیم، ولی آن وسیله هرچه باشد، آن را خدا فراهم کرد و فرمود «وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَهَ» (8) هر چیزی که دست‌آویز قرار می‌دهید آن را با چشم وسیله ببینید نه با چشم استقلال. کسی که می‌گوید گرچه خدا حق است و رب العالمین است ولی وسیله هم لازم است، او می‌خواهد شرک مخفی خود را با پوشش توحیدی حل کند. اگر کسی اعتقاد داشته باشد «لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ» (9) همه زیر پوشش اداره و تدبیر حقند دیگر نمی‌گوید گرچه خدا حق است، ولی وسیله هم لازم است. برای آنکه همه چیز را بعنوان مجاری فیض حق می‌بیند در اولین قدم هم می‌گوید خدایا آنچه وسیله به سوی تو است برای من فراهم بکن. و اگر هم وسیله فراهم شد طبق آیه سوره نحل می‌یابد که فراهم کننده آن وسیله هم خداست «وَمَا بِکُم مِّن نِّعْمَهٍ فَمِنَ اللَّهِ» (10) این وسیله را او داده است، و در نیایش خود می‌گوید: «قرب الیک وسیلتی من بین الوسایل» یعنی خدایا همه موجودات وسیله‌اند، وسیله‌ئی برایم فراهم کن که در میان سائر وسیله‌ها به تو نزدیک باشد. مقام وسیله را که مقام خاصی از شهود است برای رسول الله (صلی الله علیه و آله) مسئلت می‌کنیم و می‌گوئیم «و قرب وسیلته» (11) انسان موحد در آغاز کار حل مشکل را از خدا می‌طلبد، در متن کار توفیق حرکت را از خدا می‌داند، در پایان کار بهره‌برداری را لطف خدا می‌داند «رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ» (12) در هر کاری که وارد می‌شود صادقانه در تحت ربوبیت حق است. از هر کاری هم که فراغت حاصل می‌کند خالصانه در تحت تدبیر حق است. لذا در این آیه کوتاه مسئله ربوبیت را سه بار طرح کرده است، تا روشن بشود که کل نظام آسمان و زمین تحت تدبیر خداوند قرار دارد «وَهُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلهٌ» (13). در آیه بعد فرمود: «وَلَهُ الْکِبْرِیَاءُ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» (14) بزرگواری و کبریایی آسمان و زمین خاص خداست. مگر نه آن است که انسان بزرگی می‌خواهد، مگر نه آن است که انسان عزت می‌طلبد، مگر نه آن است که انسان به دنبال حکمت می‌رود، خداوند فرمود، کبریایی آسمان و زمین خاص خداست، عزت مطلق خاص خداست، حکمت نامحدود هم از آن خداست «وَلَهُ الْکِبْرِیَاءُ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» (15)
این دید به انسان اجازه نمی‌دهد که به فکر و رأی خود زندگی کند، به انسان اجازه نمی‌دهد که در راه فکر و رأی دیگران قدم بردارد و تابع میل و هوای خود و دیگران باشد. انسان مستکبر هرچه هم که علم بیاموزد جز ذلت و جهل چیزی نمی‌اندوزد. فرمود، اینها که پیرو هوی و هوسند در عین عالم بودن جاهل و گمراهند. در سوره جاثیه که مسئله توحید ربوبی را طرح می‌کند می‌فرماید: «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى‌ عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى‌ سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى‌ بَصَرِهِ غِشَاوَهً فَمَن یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلاَ تَذَکَّرُونَ» (16) آن کس که تابع وحی نشده خود را مختار دانست و به میل و هوای خود کار کرد و به میل و رأی دیگران قدم برداشت، چشمی که بتواند انوار الهی را ببیند و گوشی که بتواند آیات الهی را بشنود ندارد، زیرا بر آنها مهر زده شد، زیرا چشم و گوش مال انسان نیست، بلکه امانتی خداداد است. اگر کسی این نعمت الهی را، بیجا مصرف کرد خدا چشم و گوش حق‌یاب او را مهر می‌کند، وقتی چشم و گوش و قلب کسی مهر شد، هر فکر باطل و هر هوس خامی را که در درون خود بپروراند همانطور می‌ماند، نه می‌تواند آن آراء باطل و امیال یاوه را از دل بیرون بیاورد، نه می‌تواند افکار الهی و حق را از راه چشم و گوش به دل راه دهد. زیرا اگر مجرای قلب بسته باشد و دهنه دل مهر شده باشد، هرگز بیرون آوردن اوصاف پلید میسر نیست چه اینکه وارد نمودن اوصاف ممدوح میسر نمی‌باشد. اگر دهنه کاسه‌ی جان مهر شده باشد جا برای نفوذ مظروف تازه نخواهد بود. انسان وقتی می‌تواند ظرفی را بشوید و لجن‌ها را از درون او بیرون بیاورد و آب زلال در آن بریزد که دهنه ظرف بسته نباشد. تربیت انسان وقتی ممکن است که چشم و گوشش باز باشد و روزنه دلش برای پذیرفتن معارف حق باز باشد اگر در اثر هوس‌پرستی و هوی‌دوستی کاری کرد که خداوند نعمت شنوایی و بینایی و آشنائی معارف را از او گرفت، دیگر هر فکر آلوده یا وصف پلیدی که در دل دارد در همانجا می‌ماند و هرگز راه برای نفوذ معارف الهی باز نیست. چون «خَتَمَ عَلَى‌ سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ» گوش جان و دلش مهر شده است، روی چشم جانش را هم پرده آویخته است «وَجَعَلَ عَلَى‌ بَصَرِهِ غِشَاوَهً». معمولاً در قرآن کریم این چنین آمده که خداوند سمع و قلب را مهر می‌کند، ولی چشم را با پرده می‌پوشاند «خَتَمَ اللّهُ عَلَى‌ قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى‌ أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَهٌ» (17) این دأب قرآن کریم است که مهر کردن را به گوش و دل نسبت می‌دهد، اما درباره چشم نسبت پرده آویختن را بکار می‌برد و می‌گوید: «أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی» (18) – گرچه احتمال آن که مهر کردن به همه اعضای چشم و گوش و دل مرتبط باشد هست – علی‌أی‌حال، جلو چشم را پرده غفلت می‌پوشاند و دهنه گوش و دل را مهر عذاب الهی می‌گیرد. خدا با مهر نمودن، دو کار انجام می‌دهد یکی این که راه خروج اغیار را سد می‌کند و دیگر این که جلو ورود آشنا را می‌گیرد. آشنا حق ندارد وارد قلب کافر بشود. بازگشت این دو اثر به یک اصل است، که می‌گوید، ما گوش و قلب آدم هوی‌پرست را مهر می‌کنیم تا معارف الهی را که حقایق سعادت بخشند و از دیار دوست آمده‌اند در قلب او که دشمن خدا است راه پیدا نکند. اگر گوش کافر و منافق و قلب هوی‌پرست و هوس‌مدار مهر شد دیگر صدای آشنا بگوش او نمی‌رسد. دیگر مطلبی آشنا به جان وی راه پیدا نمی‌کند،‌ زیرا معارف الهی برتر از آن است که در جان کافر بریزد. زیبنده نعمت هدایت نیست که در قلب کافر جایگزین گردد و از طرف دیگر اوهام و خیالات بیهوده از قلب او خارج نشود.
خدا چندین بار آزمود، به آن کافر و منافق حجت ظاهر و باطن داد، بهترین و نمونه‌ترین انسانها را به عنوان پیک هدایت بسوی او فرستاد، اما او بی‌اعتنایی کرد، خداوند فرمود: پیغمبری را برای شما فرستادیم که «مِنْ أَنفُسِکُمْ» از جان شماست، و به قرائت دیگر «مِنْ أَنفُسِکُمْ» نفیس‌ترین و گرانمایه‌ترین انسانهاست و اینها بی‌اعتنایی کردند. خداوند فرشتگان وحی را به عنوان پیک رسالت اعزام کرد. وحی را از راه دور تنزل داد تا اینها بپذیرند، اینها بی‌اعتنایی کردند. آنگاه خدا گوش و قلب اینها را مهر می‌کند. دیگر سخن حق در گوش اینها فرونمی‌رود، و معنای حق در جان اینها نمی‌نشیند. این مهری است که مانع راه یافتن آشنا به حریم دل می‌شود. و خداوند را مهر دیگر است که با آن نمی‌گذارد بیگانه‌ها به حریم آشنا راه یابند این است که فرمود: «إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِی نَعِیمٍ، عَلَى الْأَرَائِکِ یَنظُرُونَ، تَعْرِفُ فِی وُجُوهِهِمْ نَضْرَهَ النَّعِیمِ، یُسْقَوْنَ مِن رَحِیقٍ مَخْتُومٍ، خِتَامُهُ مِسْکٌ وَفِی ذلِکَ فَلْیَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ» (19) آنها که به مقام ابرار رسیده‌اند و هنوز به مقام مقربین نائل نشده‌اند – چون مقام مقربین بالاتر از مقام ابرار است – از شرابی برخوردار می‌شوند. ساقی غیب به آنها شرابی می‌دهد، رحیقی می‌دهد، این رحیق مختوم است، سر به مهر است، شرابی است سر به مهر، آبی است سر به مهر، نه آنکه دهنه ظرفش بسته باشد بلکه خود شراب مختوم و سر به مهر است. مهرش چیست؟ «ختامه مسک» آن شراب را با مشک مهر می‌کنند، این شراب همه جایش مهر شده است، بوی مشک می‌دهد، راه نفوذ ندارد، مهر این شراب مشک است.

خمها همه در جوش و خروشند ز مستی *** وان می‌که در آنجاست حقیقت نه مجاز است

سراسر این شراب مختوم و مهر شده است. این بدان معنی نیست که این شراب بعد از نوشیده شدن بوی خوش می‌دهد بلکه بوی خوب، مهر این شراب است. هیچ بیگانه‌یی حق ندارد به مرز این شراب راه پیدا کند. راه یافتن به حریم آن کار هیچ بیگانه‌یی نیست، چه رسد به وصول به آن مقام. این ظرف نیست که سر به مهر است، بلکه خود شراب است که سر به مهر است. نه اینکه اگر کسی شراب را نوشید در پایان بوی مشک می‌دهد، بلکه سراسرش با مشک مهر شده است «ختامه مسک» آنگاه می‌گوید:‌ ای بشر اگر مسابقه و اگر تلاش و کوششی داری، اگر حرکت شتاب‌زده داری، اگر برای انجام کاری نفس زنان حرکتی می‌کنی، برای رسیدن به این مقام حرکت کن «وَفِی ذلِکَ فَلْیَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ» این مقام جای تنافس است،‌ اینجا مرتبه‌ای است که دارای نفاست و گرانقدری است. مطلب نفیس را انسان باید با سرعت و زحمت پیدا کند. اینحال را تنافس می‌گویند. افرادی که با تلاش و کوشش می‌کوشند تا در بازیها برنده شوند تا قوه واهمه خود را به وسیله پیروزی بر رقیب ارضاء کنند و بگویند ما در این بازی بردیم، در حد ارضاء واهمه تنافس، می‌کنند. اینرا نفیس می‌دانند، لذا نفس زنان به دنبالش حرکت می‌کنند.
قرآن فرمود: اگر می‌خواهی نفس‌زنان، شتاب‌کنان، سرعت و سبقت بگیری و به مقام برسی، به رحیق مختوم برسی بحا و به مورد است «وَفِی ذلِکَ فَلْیَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ».

مستی انگور خمار آورد *** مستی صهبای الستی خوش است

توصیف این رحیق که مهرش مشک است و سراسرش امن است و احدی حق رسیدن به آن مقام را ندارد، زمینه‌ی این سؤال را فراهم می‌کند که این شراب از کدام چشمه می‌جوشد؟ در جواب این پرسش مقدر خدای سبحان فرمود: این شراب یاد شده با همه مزایائی که دارد شراب صرف و ناب نیست بلکه مخلوط است «وَمِزَاجُهُ مِن تَسْنِیمٍ» (20)، این شراب با مقداری از شراب تسنیم ممزوح شده است که اینقدر پرارج است. چشمه‌ی تسنیم چیست؟ آن چشمه کجاست؟ – کوهان شتر را سنام می‌گویند و هرگونه ارتفاع عمودی و برجستگی را سنام گویند – این چشمه برجسته که از جای بلندی می‌جوشد و نازل می‌شود، مقداری از آب آن چشمه را ممزوج می‌کنند و به ابرار، ممزوج می‌بخشند، و این همان رحیق است. مقربین آب خالص چشمه تسنیم را می‌نوشند. چون «أَلاَ لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ» (21) آنها جز خلوص چیزی نداشتند، در صحنه قلب آنها جز الله چیزی حضور نداشت، به چیزی جز الله سر نسپردند و دل نباختند، تا او را به عنوان محبوب عزیز بدانند، بلکه هر مجبوبی را در راه خدا نثار کرده‌اند، وفعلاً صحنه دل آنان به محبت خدای سبحان متیم است بنابراین چیزی جز خداوند، محبوب مقربین نیست.
ولی ابرار محبوبی غیر از خداوند دارند لیکن آن را در راه محبوب بالذات نثار می‌نمایند. چه اینکه امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: «هل الدین الا الحب» (22) و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در هدف عبادت احرار فرمود: ما عبادت می‌کنیم. (حباً لله و تلک عباده‌ الاحرار» (23) و آن مقام، بس شامخ و مستور از اغیار است.
آنگاه در معرفی چشمه‌ی تسنیم فرمود: «عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ» (24) تسنیم چشمه‌ای است که مقربین، شراب خالص آن را می‌نوشند و مقربین فوق ابرارند. مقداری از چشمه تسنیم را ممزوج می‌کنند و به صورت رحیق مختوم در می‌آورند، آنگاه آن را به ابرار می‌چشانند. اصولاً چون ابرار به مقام شامخ مقربین نرسیده‌اند، آنها از شراب ممزوج استفاده می‌کنند نه از شراب خالص «إِنَّ الْأَبْرَارَ یَشْرَبُونَ مِن کَأْسٍ کَانَ مِزَاجُهَا کَافُوراً» (25) یعنی ابرار شراب ممزوج با کافور را می‌آشامند، سپس در معرفی کافر فرمود: «عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ» (26) آن چشمه‌ای که بندگان خاص خدا آن را می‌نوشند. آن چشمه‌ها در اختیار بندگان خاص است. چشمه‌ی بهشت این چنین نیست که اهل بهشت تابع چشمه باشند، بلکه چشمه تابع اهل بهشت است. نظیر باغ دنیا و کره زمین نیست که انسان در آن تابع چشمه باشد، و هر جا چشمه می‌جوشد او زندگی کند، بلکه چشمه‌های آخرت تابع اراده اهل بهشت‌اند. هرجا آنها بخواهند چشمه می‌جوشد فرمود: «یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً» (27) اینها خود چشمه‌ها را منفجر و جوشان می‌کنند. بالاترین شراب ناب، همان است که در سوره «هل أتی» بیان شده فرمود: «وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً» (28) خدای متعال ساقی است، نه دیگران، و آن شراب طاهر و مطهر از هرگونه تعلق است.
امین‌الاسلام طبرسی – رضوان الله علیه – در ذیل این آیه کریمه آورده که از حضرت امام صادق (علیه‌السلام) نقل کرده‌اند که شراب طاهر شرابی است که «یطهرهم عن کل شی سوی الله اذلا طاهر من تدنس بشیء من الاکوان الا الله» (29) آنها را از هرچه غیر خداست پاک می‌کند، و توحید خالص نیز همین است و این موحدان راستین، نه تنها به فکر و عقیده خود عمل نمی‌کنند، به فکر و عقیده احدی هم عمل نخواهند کرد، تنها سرسپرده و دل‌باخته وحی الهی‌اند و اینان موحد خالص و اهل یقین می‌باشند و در همین سوره جاثیه راجع به اهل یقین فرمود، آنها که از هدایت خاص برخوردارند، اهل یقینند و آنها که مستکبرانه با وحی الهی برخورد می‌کنند گوش و قلبشان مهر است.
نتیجه آنکه: خداوند سبحان دو مهر دارد مهر رحمت و مهر غضب. مهر رحمت را بر شراب بهشتیان می‌زند، تا بیگانه به آن راه پیدا نکند، مهر غضب را بر قلب و گوش و چشم کفار و منافقان می‌زند، تا معارف بلند الهی به در آنها نفوذ نکند. آنگاه انسان کافر و تبهکار با همان آلودگی‌های فکری و هوی و هوس شخصی می‌ماند و گرفتار خواهد بود «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى‌ عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى‌ سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى‌ بَصَرِهِ غِشَاوَهً» (30) اگر جلو چشم دل پرده غفلت آویخته شد، اگر بر گوش مهر شد، اگر دهنه دل مهر شد، نه از درون دل چشمه معرفت می‌جوشد و نه از بیرون می‌توان معارف را به آن راه داد، لذا فرمود: «فَمَن یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ» چه کسی می‌تواند او را هدایت کند؟ مگر نه آن است که هدایت انسان از راه چشم و گوش است؟ مگر نه آن است که هدایت انسان از راه دل است؛ مگر نه آن است که خدا مقلب القلوب است؛ مگر نه آن است که «أَمَّن یَمْلِکُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ» (31) خدا مالک چشم و گوش است. اگر مقلب القلوب روزنه دل کسی را مهر کرد، اگر مالک سمع و بصر، گوش و چشم کسی را مهر کرد و جلو چشم او را پرده آویخت چه کسی می‌تواند او را هدایت کند؟ این پرده را چه کسی بافته است؟ تار و پود این پرده را چه کسی فراهم کرده است؟ تار و پود این پرده را معصیتهای صغیره و کبیره‌ی همان فرد تبهکار تشکیل می‌دهد. آن مهر را هوی و هوس‌پرستی فراهم می‌کند.
اما در برابر این افراد، گروهی می‌باشند که از هدایت خاص الهی برخوردارند. آنها کسانی‌اند که از هدایت همراه با یقین برخوردار و بهره‌مندند. در همین سوره جاثیه نسبت به آنها فرمود: «هذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ وَهُدىً وَرَحْمَهٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ» (32) قرآن برای توده مردم نشانه‌های بصیرت است. از هر راهی بخواهند به مقصد برسند، می‌توانند. اگر بخواهند به وحی سر بسپرند، قرآن عامل بصیرت آن‌ها است. لذا این کتاب به منزله بصائر توده مردم تلقی شده است ولی نسبت به افراد خاص هدایت و رحمت است «هُدىً وَرَحْمَهٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ». برای افراد اهل یقین و اهل معنا و اهل دل نه تنها بینایی است بلکه هدایت ویژه و رحمت خاص می‌باشد. اینها نه تنها معارف را می‌بینند بلکه به آنها می‌رسند و آن‌ها را می‌یابند. دیگران می‌بینند، ولی اهل یقین می‌یابند. انسان اگر چند قدم به سوی حق برود به بسیاری از معارف یقین پیدا می‌کند، و آن‌ها را می‌بیند.

تو فرشته شوی ار جهد کنی از پی آنک *** برگ توت است بتدریج کنندش اطلس

مگر نه آن است که بهترین پوشاک طبیعت پرنیان و حریر است که اصل آن از برگ درخت توت است و به وسیله کوشش کرم ابریشم حریر می‌شود؟ اگر در این جهان یک برگ توت با تربیت درست اطلس می‌شود، چرا انسان از راه تربیت صحیح فرشته نشود؟ راه فرشته شدن باز است «هذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ وَهُدىً وَرَحْمَهٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ». کسی که در بخش توحید ربوبی موحد است و جز تحت تدبیر خدا زیر پوشش تدبیر احدی قرار نمی‌گیرد، هرگز نمی‌گوید، من به میلم رفتار می‌کنم. هرگز نمی‌گوید من چنین می‌گویم، هرگز نمی‌گوید من چنین می‌پسندم، بلکه می‌گوید «پسندم آنچه را جانان پسندد». هرگز خود را نمی‌بیند، تو خود حجاب خودی اگر از میان برخاستی، می‌بینی غیری در کار نیست، و به اصول کلی دین یقین پیدا می‌کنی و با چشم جان هم مبدأ را می‌بینی، هم معاد را می‌نگری. مبدئی را که «لَاتُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصَارَ» (33) تو با چشم جان مشاهده می‌کنی، معادی را که غیب است و هنوز از لحاظ سیر طبیعی به او نرسیده‌ای هم اکنون مشاهده می‌نمائی.
خدای سبحان فرمود، اگر اهل علم‌الیقین باشید هم اکنون جهنم را می‌بینید «لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ» (34) هم اکنون قیامت را می‌نگرید. حیف نیست که برگ توت پرنیان بشود و انسان فرشته نشود «هذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ وَهُدىً وَرَحْمَهٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ» در اهمیت یقین همین بس که چیزی کمتر از او در عالم خلق نشده، و چیزی هم گرانمایه‌تر از او نیست. آنگاه برای اینکه انسان بداند زشتیها و زیبائیهایش، تواضع و تکبرش، ظلم و عدلش، علم و جهلش، سفاهت و عقلش، یقین و شکش، همه و همه به حساب می‌آید، فرمود، هر فردی نامه اعمالی دارد که تمام اعمالش در آنجا تثبیت شده است. به جامعه و امت درباره مسائل اجتماعی و جمعی فرمود، شما نامه اجتماعی دارید، و کتاب عمومی دارید.
قرآن برای جوامع کتاب قائل است. در همین سوره که محل بحث است به کتاب امت اشاره کرد، فرموده است، روزی فرامی‌رسد که «وَتَرَى‌ کُلَّ أُمَّهٍ جَاثِیَهً کُلُّ أُمَّهٍ تُدْعَى‌ إِلَى‌ کِتَابِهَا الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ» (35) اگر برای هر فردی کتابی است، برای جامعه هم کتابی است. فرمود، ما در آن روز هر امتی را احضار می‌کنیم و می‌گوئیم این کتاب شما «تَرَى‌ کُلَّ أُمَّهٍ جَاثِیَهً کُلُّ أُمَّهٍ تُدْعَى‌ إِلَى‌ کِتَابِهَا» هر امت کتابی دارد. معلوم می‌شود امت حیاتی دارد، مسؤولیتی دارد، وظیفه‌ای دارد، امر و نهی دارد، اطاعت و عصیانی، و ثواب و عتابی دارد و قهراً کتابی هم خواهد داشت. این کتاب وظایف اجتماعی امت را تبیین می‌کند، و آنچه در سوره اسراء بیان شده «وَکُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً» (36) ناظر به کتاب فردی است. برای هر فرد دستورالعمل فردی، امر و نهی فردی، وظایف فردی، اطاعت و عصیان فردی است. به هر فردی کتابی داده می‌شود که تمام اعمال او در آن ثبت است، و همه آن‌ها را در آن کتاب می‌نگرد و می‌خواند. در این سوره فرمود، امت حیات علیحده دارد. جامعه زندگی جدید و مسؤولیت تازه‌ای دارد. قهراً امر و نهی جدید و علیحده و کتاب جدایی خواهد داشت.
امیدواریم خدای متعال به برکت انبیا و اولیایش (علیهم‌السلام) آن توفیق را به همگان مرحمت کند که هم در وظایف فردی و هم در وظایف اجتماعی موفق و مؤید باشیم و امت در وظایف فردی و وظایف جمعی خود کتاب را با دست راست از خداوند سبحان دریافت کند. چون همه این فیوضات به برکت شهادت پاکباختگان انقلاب شکوهمند اسلامی است، خدا را قسم می‌دهیم به رحمت مطلقه‌اش بعد از قبول این بحثها ثواب این مباحث را به عنوان بهترین هدیه در درجه اول به روح مطهر رسول اکرم و اهل بیت عصمت و طهارت و انبیا و اولیای الهی – علیهم افضل صلوات المصلین – اهدا کند، و در پرتو عنایتهای آنان به عنوان بهترین هدیه به ارواح شهدای انقلاب اسلامی اهدا بفرماید و دلهای همه ما را هم ظرف معارف الهی قرار بدهد و بین ما و کتاب و عترت در دنیا و آخرت جدایی نیندازد. غفرالله لنا ولکم.

پی‌نوشت‌ها:

1. مفاتیح‌الجنان، بعد از مناجاتهای خمسه عشر.
2. همان.
3. سوره نبأ، آیه‌ی 39.
4. سوره‌ی جاثیه، آیه‌ی 8.
5. همان.
6. سوره‌ی جاثیه، آیه‌ی 9.
7. سوره‌ی جاثیه، آیه‌ی 36.
8. سوره‌ی مائده، آیه‌ی 35.
9. سوره‌ی فتح، آیه‌ی 4.
10. سوره‌ی نحل، آیه‌ی 53.
11. صحیفه‌ی سجادیه، دعای 42.
12. سوره‌ی اسراء، آیه‌ی 80.
13. سوره‌ی زخرف، آیه‌ی 84.
14 و 15. سوره‌ی جاثیه، آیه‌ی 37.
16. سوره‌ی جاثیه، آیه‌ی 23.
17. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 7.
18. سوره‌ی کهف، آیه‌ی 101.
19. سوره‌ی مطففین، آیات 22، 23، 24، 25، 26.
20. سوره‌ی مطففین، آیه‌ی 27.
21. سوره‌ی زمر، آیه‌ی 3.
22. سفینه البحار، ماده‌ی «حبب».
23. المیزان، جلد 1 ص 35.
24. سوره‌ی مطففین، آیه‌ی 28.
25. سوره‌ی انسان، آیه‌ی 5.
26 و 27. سوره‌ی انسان، آیه‌ی 6.
28. سوره‌ی انسان، آیه‌ی 21.
29. تفسیر مجمع‌البیان، ج 1 ص 411.
30. سوره‌ی جاثیه، آیه‌ی 23.
31. سوره‌ی یونس، آیه‌ی 31.
32. سوره‌ی جاثیه، آیه‌ی 20.
33. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 103.
34. سوره‌ی تکاثر، آیات 5 و 6.
35. سوره‌ی جاثیه، آیه‌ی 28.
36. سوره‌ی اسراء، آیه‌ی 12.

منابع تحقیق :
جوادی آملی، عبدالله؛ (1375)، تفسیر موضوعی قرآن (جلد 3)، تهران: مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید