آداب میهمانی

آداب میهمانی

اهمیت گرامی داشتن میهمان

پیامبر می فرماید: «هرکه ایمان آورده به خدای و به روز قیامت، گو مهمان را گرامی دار».(1)

سخاوت در مهمان نوازی

گفته اند: زمانی عبدالله بن عباس (2) به سفری می رفت. باران، اندک اندک باریدن گرفت. نزدیک خیمه رسید. صاحب خیمه به استقبال او آمد و با خوش رویی او را به خیمه خود برد و کفش از پای او در آورد و آب آورد تا دست و پای او بشست.
صاحب خیمه که تنگدست بود از زن خود پرسید: چیزی هست که این مهمان بزرگ را پذیرایی کنم؟
زن گفت: هیچ چیز نداریم مگر یک بُز که پسرمان را شیر می دهد.
مرد گفت: برو بز را بیاور تا بکشم و برای مهمان غذا فراهم کنیم.
زن گفت: اگر بز را بکشی پسرمان از بی شیری هلاک می شود؛ چون من شیر ندارم.
مرد گفت: عار دارم از اینکه مهمان ما، شب بی شام بخوابد. خدای بزرگ این طفلک را بی روزی نخواهد گذاشت. برخیز پیش از آنکه شب شود بز را بیاور.
زن بز را بیاورد، مرد بز را بکشت و زن غذایی نیکو پخت و آورد تا بخوردند و بخفتند. چون بامداد برخاستند و نماز کردند، عبدالله بن عباس آهسته به غلام خود گفت چه قدر زر همراه داری؟
غلام گفت: پانصد دینار.
ابن عباس گفت: برو، به این مرد صاحب خیمه بده.
غلام گفت: ای سرور من، بهای بز یک خرده زر (3) بیشتر نیست. دو ــ سه برابر بهای آن را به او بده. او تو را نمی شناسد.
ابن عباس گفت: اگر او مرا نمی شناسد. من خود را می شناسم. او با تهیدستی خود، همه دارایی خود را که یک بُز بود صرف ما کرد، اگر ما پانصد دینار به او بدهیم یک دهم مال خود را هم به او نداده ایم. ای غلام برو و همه پانصد دینار طلا را به او بده و از او بسیار معذرت خواهی کن.
غلام رفت و پانصد سکّه طلا را به آن مرد داد و بسیار معذرت خواست.
آن مرد از آن مال فراوان، شتر و گاو و گوسفند بسیار خرید و از آن پس با زنش عمر را در نیک نامی و وسعت روزی و سخاوت گذراندند.(4)

ارزش میهمانی

آورده اند که روزی خلیفه ای، دستور داد که مجرمی را در حضور او گردن بزنند. مجرم گفت: تو را به خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله سوگند می دهم که اوّل مرا به یک جرعه آب مهمان کن و بعد هرچه خواهی بکن؛ که بسیار تشنه ام. به فرمان خلیفه، او را آب دادند. آن مرد خورد و به رسم عرب گفت: خداوند به تو خیر افزون دهد! من با این یک جرعه آب مهمان تو بودم. اگر بنا بر رسم جوانمردی، مهمان کشتن واجب است، دستور کشتن مرا بده؛ و گرنه مرا ببخش تا توبه کنم. خلیفه گفت: راست گفتی؛ حق مهمان بسیار بزرگ است، تو را بخشیدم، توبه کن که پس از این دیگر چنین گناهی نکنی.(5)

استقبال و پذیرایی از مهمان

چون مهمانان به خانه تو آمدند، به پیشواز هریک برو و از هرکس به فراخور مقامش استقبال کن و خوش آمد بگو. اگر فصل میوه باشد پیش از غذا انواع میوه های تر و خشک برایشان بیاور و مدتی صبر کن، آن گاه مهمانان را به سر سفره ببر و تو خود منشین تا هنگامی که مهمانان بگویند. چون یک بار گفتند: بنشین و با ما همراهی کن. بگو: شایسته نیست که من بنشینم، بگذارید که خدمت کنم. و چون دیگر بار گفتند، بنشین و با ایشان غذا بخور. امّا پایین تر از همه بنشین، مگر اینکه مهمانی بسیار بزرگ باشد که نشستن ممکن نشود.(6)
هرکه به مهمانی تو آید؛ به تازه رویی او را بنواز. و منزلت هر کس به مقدار جایگاهش نگاه دار و شناسنده منزلت خود باش.(7)

حق میهمان را ادا کردن

مردم بیگانه را هر روز به مهمانی دعوت مکن؛ زیرا هر روز نمی توانی حق مهمان را به شایستگی ادا کنی. ببین تا در یک ماه چند بار می خواهی مهمانی بدهی، به جای سه بار، یک بار مهمانی بده اما حق مهمان ادا کن.(8)

نگاه نکردن در لقمه مهمان

خلیفه بغداد با عربی بیابان نشین غذا می خورد و این مرد عرب نزد خلیفه مهمان بود و هرگز شهر را ندیده بود. هنگام خوردن، چشم خلیفه به مویی در لقمه عرب افتاد. گفت: آن مو را از لقمه خود دور کن. مرد عرب لقمه را بر سفره نهاد و از خوردن دست کشید و گفت: کسی که آن قدر در لقمه مهمان خود نگاه کند که مویی به این کوچکی را ببیند، شایسته مهمان داری نیست!(9)

تعارف بی جا نکردن

از مهمانان عذر خواهی مکن؛ که عذرخواهی، اخلاق بازاریان است؛ هر لحظه مگو که: «فلانی خوب بخور، چرا چیزی نمی خوری؟ به جان تو که خجالت نکش؛ من نتوانستم در خور شما چیزی فراهم کنم، ان شاء الله بار دیگر از خجالت شما بیرون خواهم آمد.» این سخن بزرگان نیست، سخن کسی است که در چند سال، یک بار مهمانی کند مانند بازاریان؛ زیرا مردم خود از این نوع سخنان شرمنده می شوند و نمی توانند غذا بخورند و نیم سیر از سفره بر می خیزند.(10)

مهمان شناسی

بدان که نگاه داشتن حق مهمان، واجب است؛ اما مهمانی که شایسته حق شناسی باشد؛ درست نیست که هر فرومایه ای را به خانه بری و احترام بسیار بدو بگذاری که این مهمان من است؛ باید بدانی که این تواضع و احترام را با چه کسی باید کرد.(11)

آداب مهمانی رفتن

مهمان هرکس مشو؛ زیرا به بزرگی و حشمت تو زیان می رساند و چون به مهمانی رفتی، بسیار گرسنه مرو؛ و سیر نیز مرو؛ زیرا اگر نتوانی غذا بخوری میزبان رنجیده می شود و اگر پرخوری هم بکنی زشت و ناپسند است. و چون به خانه میزبان رفتی، در جایی بنشین که شایسته تو باشد. و اگر به خانه آشنایانی رفتی که می توانی در آنجا دستوری بدهی، برای غذا و نوشیدنی، خدمتکاران را به زحمت مینداز، و به آنان مگو که: «این ظرف را آنجا بگذار و این غذا را به فلانی بده»؛ یعنی اینکه من اهل این خانه هستم. مهمان فضول نباش و با غذای دیگران به دیگر کسان خوش خدمتی مکن. و به چاکران خود از باقی مانده غذا چیزی مده که به خانه برند که این کار ننگ است و گفته اند: چیزی از مهمانی با خود به خانه بردن خواری است.(12)

خوش رویی و استقبال از میهمان

چون مهمان را به خانه آوری، ایشان را استقبال می نما و اظهار بهجت و خوش دلی می کن و رعایت هر کس چنانکه لایق و سزای اوست به جای آر.
بیت

اگر دوست مهمان بود یا نه دوست
شب و روز تیمار مهمان به تست (13)

منت پذیر میهمان بودن

پس چون این همه کرده باشی خود را بر مهمان حقی مدان، بلکه حق مهمان بر خود دان. و بر مهمان منت منه، بلکه از مهمان منت دار باش. و بعد از وقوع کمال مهمان داری و استکمال حق گزاری به ارتکاب اسباب معذرت و عذرخواهی احساس خویش را مضاعف ساز.

هر که را بینی به گیتی، روزی خود می خورد
گر زخوان تست نانش ور ز خوان خویشتن

پس تُرا منت بباید داشت از مهمان خویش
کو خورد از خوان انعام تو نان خویشتن (14)

اکرام میهمان

در بنی تمیم، شخصی پسر کسی بکشت. پدر مقتول، قاتل را بگرفت و محبوس گردانیده به طلب جلاد رفت تا جلاد بیاورد و به قصاص مشغول گردد.
اتفاقاً طفلی در خانه این شخص پاره ای نان در دست داشت و به قاتل داد. پس شخص قاتل آن نان در دست داشت و می خورد.
درین حالت، پدر مقتول با جلاد برسید. از او پرسید که این نان را از کجا آورده ای؟ گفت: این طفل از خانه تو بیرون آورد و به من داد.
بعد از اسماع این سخن، گفت: هرکه نان ما خورد آزار ما از او برخاست و او را عذر خواسته، از خانه خویش روان کرد.

خورد عیاری بدان دل خسته یار
با وثاقش برد دست بسته یار

شد که تیغ آرد زند بر گردنش
پاره ای نان داد آن ساعت زنش

چون بیامد مرد با تیغ آن زمان
دید آن خسته را در دست نان

گفت این نانت که داد ای هیچ کس
گفت این نانم عیالت داد و بس

مرد چون بشنید این پاسخ تمام
گفت بر ما شد کنون خونت حرام

زان که هر شخصی که نان ما شکست
سوی او با تیغ نتوان برد دست

نیست از نان خواره ما را جان دریغ
من چگونه خون تو ریزم به تیغ

خالقا تا سر به راه آورده ام
نان تو بر خوان تو می خورده ام

چون کسی می بشکند نان کسی
حق گزاری می کند آنجا بسی

چون تو بحر جود داری صد هزار
نان تو بس خورده ام ای حق گزار

یا اله العالمین درمانده ام
غرق چون بر خشک کشتی رانده ام

دست من گیر و مرا فریاد رس
دست بر سر چند باشم چون مگس

پس حق و حرمت مهمان، بزرگ دان.(15)

خرده بر میهمان نگرفتن

اگر مهمان هزار حرکت خارج کند تا در خانه تو باشد به رویش منه و فروگذار، و خرم و آهسته و خندان باش.
و به واسطه حرکات ناملایم مهمان، گره بر ابرو مفکن، در این صورت صبور و شکیبا باش و خود را و مهمان را ملول مساز تا در دایره بی مروتان و به خود نادیدگان داخل نگردی.

گره را زابروی بر گوشه نه
که بر گوشه بهتر کمان را گره

به آهستگی ناز مهمان بکش
که در کار گرمی نبودست خویش

چراغ ار به نرمی بر افروختی
نه خود را نه پروانه را سوختی

شکیب آورد بندها را کلید
شکیبنده را کس پشیمان ندید (16)

پی‌نوشت‌ها:

1ــ مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاری، ج1، صص 19 و 20.
2ــ عبدالله بن عباس: مشهور به ابن عباس، پسر عموی پیغمبر اکرم (ص) و صحابی معروف است که در فقه، تفسیر، شعر و انساب تبحّر و شهرت یافت.
3ــ خرده زر: بُراده طلا، پول کم ارزش.
4ــ روش دلاوری و جنگاوری (بازنویسی آداب الحرب و الشجاعه)، صص 96 و 98.
5ــ پند پدر (بازنویسی قابوس نامه)، صص 68 و 69.
6ــ همان، صص 65 و 66.
7ــ خردنامه، ص 95.
8ــ پند پدر (بازنویسی قابوس نامه)، ص 65.
9ــ گنجینه لطایف (بازنویسی لطایف الطوایف)، ص 64.
10ــ پند پدر (بازنویسی قابوس نامه)، ص 66.
11ــ همان، ص 69.
12ــ همان.
13ــ انیس الناس، ص 275.
14ــ همان، ص 278.
15ــ همان، ص 282ــ284.
16ــ انیس الناس، ص 285.

منبع:گنجینه شماره 82

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید