یک نمونه از حقوق مردم

یک نمونه از حقوق مردم

یک نمونه از حقوق مردم

حضرت عیسی (علیه السلام) را گذر بر سر قبری افتاد، از خداوند درخواست کرد که صاحب قبر را زنده فرماید. همین که زنده شد از او سؤال کرد حال و وضع تو چگونه است؟ عرض کرد من حمال و باربر بودم. روزی هیمه ای برای کسی می بردم؛ خلالی از آن جدا کردم تا دندان خود را با آن خلال کنم از آن زمان که مرده ام عذاب همان خلال را می کشم.(7)

احتیاط مولی مقدس اردبیلی

دانشمند معظم جناب مقدس اردبیلی بسیار اتفاق می افتاد که از نجف اشرف به کاظمین مشرف می شد و این مسافت را همیشه با الاغ یا مرکوب دیگری می پیمود. در یکی از اوقات مردی خدمت ایشان رسید و درخواست کرد این نامه را در کاظمین به شخصی برسانند. مولی ما سواری کرایه کرده بود و صاحب آن مال در آنجا نبود تا اجازه بگیرد بدین جهت در این سفر پیاده راه را پیمود و الاغ را در جلو داشت و می فرمود از صاحب الاغ اجازه نگرفته ام برای حمل این کاغذ.(8) خداوند به همه دوستان امیر المؤمنین (علیه السلام) توفیق چنین زندگی شرافتمندانه عنایت کند.
ای دل عبث مخور غم دنیا را – فکرت مکن نیامده فردا را
پیوند او مجوی که گم کرده است او – نوشیروان و هرمز و دارا را
ور است کاروان سحر زینجا – شمعی بیایدت شب یلدا را
ای باغبان سپاه خزان آمد – بس دیر کشتی این گل رعنا را
بیمار مرد بسکه طبیب او – بی گاه بست مداوا را
نیکی چه کرده ایم که تا روزی – نیکو دهند مزد عمل ما را
خون یتیم در کشی و خواهی – باغ بهشت و سایه طوبی را
برداشتیم مهره رنگین را – بگذاشتیم لؤلؤ لالا را
آموزگار خلق شدیم اما – نشناختیم خود الف و با را(9)

عقیل چه درخواست کرد؟

در صواعق محرقه می نویسد: روزی عقیل از علی (علیه السلام) درخواست کمک مالی کرد و گفت من تنگدستم مرا چیزی بده. حضرت فرمود صبر داشته باش تا میان مسلمین تقسیم کنم سهمیه تو را خواهم داد. عقیل اصرار ورزید. علی (علیه السلام) به مردی گفت دست عقیل را بگیر و بر در میان بازار، بگو قفل دکانی را بشکند و آنچه در میان دکانست بردارد. عقیل در جواب گفت می خواهی مرا به عنوان دزدی بگیرند. علی (علیه السلام) فرمود پس تو می خواهی مرا سارق قرار دهی که از بیت المال مسلمین بردارم و به تو بدهم؟! عقیل گفت پیش معاویه می روم. فرمود تو دانی و معاویه. پیش معاویه رفت و از او تقاضای کمک کرد. معاویه او را صدهزار درهم داد و گفت بالای منبر برو و بگو علی با تو چگونه رفتار کرد و من چه کردم. عقیل بر سر منبر رفت پس از سپاس و حمد خدا گفت مردم من از علی دینش را طلب کردم علی مرا که برادرش بودم رها کرد و دینش را گرفت ولی از معاویه درخواست نمودم مرا بر دینش مقدم داشت. صاحب روضات الجنات می گوید در روایت دیگری است که معاویه گفت بر منبر رو و علی را لعن کن. عقیل بالا رفت و گفت مردم معاویه مرا گفته که علی را لعنت کنم پس شما معاویه را لعنت کنید.(10)


7) کبریت احمر، ص 72.

8) روضات الجنات، ص 23.

9) پروین اعتصامی.

10) روضات الجنات، ص 90.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید