میراث دار دانایی

میراث دار دانایی

نویسنده: سهند صادقی بهمنی

«نقش ائمه در احیاء و پاسداری دین به صورت عام و وظیفه ای که امام باقر علیه السلام به خصوص در این عرصه ایفا کرد همواره مورد پژوهش های کلامی- تاریخی پژوهشگران قرار داشته است. تدوین اولین مجامع روایی- حدیثی به دست ایشان و شاگردان ایشان در زمانه ای که نگارش هرگونه خبر و یا روایتی از رسول خدا (ص) ممنوع به شمار می رفت و در نهایت منجر به ایجاد نقصانی بزرگ در فرهنگ اسلامی- که مبتنی بر دو رکن کتاب و سنت بود- می گشت دو هدف عمده تبیین معارف اصیل اسلامی و نقد شبهات و خرافه پراکنی های مغرضین را دنبال می کرد. علاوه بر آن تربیت شاگردان اندیشمند و با فضیلت در عرصه های گوناگون علوم اسلامی دو وظیفه بود که امام باقر در آن زمانه ظلمت حکومت اموی دنبال می کرد و فعالیتهای خویش و مجموعه تحت رهبری خود را در آن راستا سازماندهی می کرد. در این زمینه گاهی فرقه های ریز و درشتی سر از آستین بیرون می آوردند که برخی اوقات زمینه حمایت نظری از حکومت اموی را فراهم می ساختند. امام در این وضعیت بر خویش فرض می دانست تا علاوه بر انجام وظایف اصلی، در جهت روشنگری و تبیین اسلام اصیل به مقابله با آنان نیز برخیزد. در این مقاله به گوشه ای از فعالیتهای امام باقر (ع) نگاهی می افکنیم.
امام محمدبن علی بن حسین علیه السلام، در سپیده دم سوم صفر در مدینه منوره متولد گردید. پدر ایشان امام علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام و مادرش، ام عبدالله فاطمه دختر حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام بود. بنابراین هم از سوی پدر و هم از سوی مادر دارای علو و رفعت نسب است و نخستین کسی است که از هر دو طرف علوی و هاشمی است. امام باقر(ع) سه سال و شش ماه با جدش امام حسین(ع) و سی و چهار سال با پدرش امام زین العابدین(ع) زندگی کرد و نوزده سال و ده ماه نیز مدت امامت ایشان به طول انجامید. امام سجاد(ع) در سال ۹۴ هجری در مدینه چشم از جهان فروبست و در همین سال امام باقر(ع) به امامت رسید. بنابراین ایشان هنگام به امامت رسیدن سی و نه سال داشته است. لقب او باقر العلوم به معنای شکافنده دانشها است. البته این لقب، یک لقب عادی به شمار نمی رود. در واقع لقبی است که از سوی رسول خدا(ص) به ایشان اعطاء شده است. امام باقر(ع) چهار ساله بود که به همراه پدرش فاجعه کربلا و کشتار بی رحمانه اهل بیت علیهم السلام را از نزدیک به نظاره نشست. این حادثه در روحیه این کودک باهوش تأثیری شگرف نهاد و تا آخر عمر هرگز آن را فراموش نکرد. همواره به یاد جدش بود، حتی نذر کرد تا بعد از وفاتش عده ای از شیعیان تا ده سال در سرزمین منی مراسم عزاداری اباعبدالله را برگزار نمایند. مراحل نوجوانی و جوانی امام در مدینه و در محضر پدر بزرگوارش گذشت. در این دوران، ایشان، دو خلیفه اموی یعنی مروان بن حکم (۶۵ م) و عبدالملک بن مروان (۶۵-۸۶ ه) را درک نمود. اولین خلیفه ای که امام در دوران امامت خویش با وی معاصر بود ولید بن عبدالملک (۸۶-۹۶ ه) بود. وی با ناز و نعمت بزرگ شده بود و فردی ستمکار بود. هرچند در روزگار او مرزهای جغرافیایی اسلام گسترش بی حد و حصری یافت و اندلس، خوارزم، سمرقند، کابل و طوس و… فتح گردید. ولی والیان خونخوار وی که حجاج بن یوسف ثقفی یکی از آنان است کارنامه قتل دهها هزار انسان بیگناه را از خود به جای گذارده اند. در این دوران بزرگانی همچون سعید بن جبیر به جرم حمایت از اهل بیت به شهادت رسیدند.
امام سجاد(ع) نیز با سمی که به دستور ولید به ایشان خورانیده شد به شهادت رسیدند. ولید در سن ۴۳ سالگی در سال ۹۶ در دمشق درگذشت. خلیفه بعدی سلیمان بن عبدالملک (۹۶-۹۹ ه) ابتدا از حاکمیت قرآن و سنت پیامبر(ص) سخن می گفت ولی در عمل مانند برادر و پدرانش حکومت می کرد. در دوران او امر امامت پنهان بود و به شیعیان اجازه داده نمی شد تا با امام خویش به صورت علنی دیدار داشته باشند و به شدت تحت فشار بودند.
عمربن عبدالعزیز (۹۹ _ ۱۰۱ ه) تنها خلیفه اموی است که به عدالت شهره گردیده بود. او گامهایی در کاستن از فشارهای سیاسی و اجتماعی موجود بر شیعیان برداشت، فدک را به اهل بیت بازگرداند، به موعظه ها و نصایح امام باقر(ع) توجه می کرد و رسم شوم دشنام و سب علی(ع) را از میان برد.
با مرگ تقریباً مبهم و مشکوک عمربن عبدالعزیز در سال ۱۰۱ ه . ق، یزید بن عبدالملک، جوان ۲۵ ساله به خلافت رسید و تا سال ۱۰۵ ه.ق خلافت کرد. دوره چهارساله خلافت یزید را شدید ترین دوران علیه شیعیان نامیده اند. او به شدت نسبت به خاندان علی(ع) کینه توزی می کرد و از آشکار ساختن این کینه ها ابایی نداشت. خلفای قبل از یزید در اوقات فراغت به اخبار جنگها و داستانهای حماسی شجاعان قدیم عرب گوش می دادند ولی در دوران یزید ساز و آواز جای قصاید و اشعار را گرفت. یزید نیز در بیست و نه سالگی به طرز مشکوکی درگذشت.

هشام بن عبدالملک (۱۰۵-۱۲۵ ه) آخرین فرزند عبدالملک بن مروان، گرچه از برادر خویش بهتر می نمود اما مردی خشن، درشتخو و به شدت مستبد بود. بخل، ستمگری و بی عاطفه گی از ویژگی های بارز او بود. نسبت به امام باقر(ع) کینه عجیبی داشت، گرچه دوران یزید برای شیعیان سخت ترین دوران به شمار می رود اما تنها در دوران هشام بود که امام مرتباً تحت مراقبت پنهان و آشکار قرار داشت و برخی اوقات حتی کار به احضار امام به مرکز خلافت یعنی دمشق هم می رسید. شیعیان نیز در این میان بی نصیب نماندند. جابربن یزید جعفی از شاگردان امام(ع) به دستور ایشان و برای حفظ جان، خود را به دیوانگی زد تا از شر هشام در امان باشد. در چنین فضایی امام باقر(ع) باید جهت مبارزه خویش را تعیین می نمود. البته امری که به طور قطع مشخص بود، این بود که در چنین فضایی، فعالیت سیاسی گسترده و فراگیر میسور نیست. امام استراتژی مبارزه فرهنگی را برگزید. اصلی ترین گروهی که در این مبارزه مورد هجوم و خطاب امام(ع) واقع شدند فرقه مرجئه بود. زیرا فرقه مرجئه تعریف خاصی از ایمان ارائه می داد که عمل هیچ گونه نقشی در آن نداشت، البته شرایط پیدایش این گروه ارتباط خاصی با حکومت اموی نداشت. ولی در ادامه مورد سوء استفاده حکومت واقع شد. تعریف خاص مرجئه از ایمان باب طبع امویان بود؛ چرا که اکثر آنان انسانهایی فاجر و فاسق بودند و با این تعریف می توانستند خود را جزئی از جامعه مؤمنان بنمایانند. البته مبارزه فرهنگی امام(ع) در این نحوه از مبارزه غیرمستقیم منحصر نمی شد.گاهی اوقات برخوردهای مستقیم ایشان با خلفاء منجر به متنبه شدن آنها یا لااقل سرافکندگی آنان می گردید. در دوران اقامت امام در دمشق، هشام به هر نیرنگ و حیله ای که متوسل شد نتوانست کاری از پیش ببرد در مقابل روز به روز بر محبوبیت امام افزوده می شد. بنابراین هشام از امام خواست تا به مدینه برگردد. امام باقر(ع) که به همراه پسرش امام صادق(ع) به دمشق مسافرت کرده بودند در هنگام خروج از کاخ سبز اموی با اجتماع بزرگی از راهبان و کشیشان مسیحی مواجه گردید که ظاهراً برای اجتماع سالانه شان گرد هم آمده بودند. امام نیز کنجکاو شدند تا به صورت ناشناس در مجمع شرکت کنند. وقتی اسقف اعظم وارد جلسه گردید و سیمای امام را ملاحظه کرد متوجه شد ایشان از مسیحیان نیست؛ لذا از ایشان سؤال کرد:

از مسیحیان هستی یا از مسلمانان؟
– از مسلمانان.

از دانشمندان یا نادانان؟
– از نادانان نیستم!

اول سؤال کنم یا شما می پرسید؟
– اگر میل دارید شما پرسش بفرمایید.

به چه دلیل شما مسلمانان ادعا می کنید که اهل بهشت غذا می خورند و می آشامند ولی فضولات ندارند؟ آیا این موضوع در جهان ما هم نمونه و مثالی دارد؟
– بلی، نمونه آن جنین است که در رحم مادر تغذیه می کند ولی مدفوعی ندارد.

عجیب است! شما گفتید از دانایان نیستید.
– خیر، گفتم از نادانان نیستم.

به چه دلیل عقیده دارید که میوه ها و نعمتهای بهشتی کم نمی شوند. هر چه از آنان مصرف شود باز به حال خود باقی بوده، کاهش پیدا نمی کنند؟ آیا این موضوع در عالم محسوسات هم مثال و نمونه ای دارد؟
– مثال آن در عالم محسوسات آتش است، زیرا اگر از شعله آتش صدها چراغ روشن کنید، چراغ اول به جای خود باقی است و چیزی از آن کاسته نمی شود. اسقف هر سؤالی می کرد، امام پاسخ مناسب می داد. دست آخر اسقف اذعان داشت: «مردم! دانشمند والا مقامی را که مراتب اطلاعات دینی مذهبی او از من برتر و بالاتر است به اینجا آورده اید تا مرا رسوا سازید و مسلمانان بدانند پیشوای ایشان از ما برتر و داناتر است .به خدا سوگند دیگر با شما سخن نخواهم گفت و اگر تا سال دیگر زنده ماندم دیگر مرا در میان خود نخواهید دید. اسقف این را گفت و از جا برخاست و رفت.»
امام از یک سو به تایید قیامهای مختلفی که بر ضد حکومت اموی انجام می شد می پرداخت و از سوی دیگر به مناظره و بحث با پیروان مذاهب و ملل گوناگون می پرداخت. البته این مناظرات، ایشان را از وظیفه اصلی که برای خویش قائل بود باز نمی داشت، ایشان اکثر تلاش و همت خویش را معطوف تدوین و مکتوب ساختن احادیث و تربیت محدث، فقیه و متکلم می کرد. زمینه ای که باعث این امر بود ممنوعیت نگارش حدیث بود. این ممنوعیت که از زمان خلیفه اول آغاز شده بود تا سال ۱۰۱ هجری که عمربن عبدالعزیز برای مدت کوتاهی اجازه نگارش و کتابت حدیث را صادر کرد ادامه یافت البته بلافاصله بعد از عمر این سیاست نیز با توجیه بازگشت به سیره سلف صالح از میان رفت. امام به خوبی به مضرات و پیامدهای بسیار منفی که بر این پدیده مترتب بود آگاه بودند بنابراین نگارش اصول حدیثی را آغاز نمودند از چهار صد اصل حدیثی که باقی مانده است، بیش از یک سوم آن در زمان ایشان نگارش یافته است. این اصول شامل علوم مختلف اسلامی مانند، فقه، حدیث، تفسیر و کلام می شد، فرهنگ اسلامی بر دو پایه قرآن و سنت استوار بود و نابودی سنت به گونه ای منجر به نقصان جبران ناپذیر فرهنگ اسلامی می گردید. امام باقر(ع) در احادیث خویش همواره سنت استناد را رعایت می کرد و سلسله سندی آن را همواره به پیامبر (ص) می رسانید. به عبارت دیگر می توان امام باقر(ع) را اولین مدون و جامع احادیث اسلامی دانست و این نقش با توجه به میراثی که امروزه از ایشان باقی مانده است به جرأت با هیچ اقدام دیگر فرهنگی در طول تاریخ هزار و چهارصد ساله اسلام قابل مقایسه نیست. این احادیث دو نقش عمده ایفاء می کردند :
الف- تبیین صحیح ابعاد و مسائل گوناگون اسلام .
ب- نفی شبهات ناشی از نشر و گسترش احادیث جعلی و خرافی خصوصاً در زمینه عقاید .
این احادیث جعلی و خرافی معمولاً به وسیله حکام اموی انتشار می یافت. آنها در این راه مبالغ هنگفتی را نیز هزینه می کردند و بسیاری از محدثان را در خدمت خود می گرفتند. می توان به این نتیجه گیری رسید که زمینه های منع نگارش حدیث نبوی به صورت نسبی با زمینه های روی کار آمدن حکومت اموی و حوادثی که پس از آن به وقوع پیوست هم پوشانی دارد. امام(ع) توجه خویش را به مبارزه تمام عیار با این شرایط و پیش زمینه ها معطوف کرده بود. اشاره شد که فرقه مرجئه پشتیبانی تئوریک حکومت اموی را برعهده داشتند. امام(ع) مناظرات فراوانی را با این فرقه برگزار می کرد. آنان بر این باور بودند که مرتکب گناهان کبیره به دوزخ نمی رود یا لااقل همواره در دوزخ نمی ماند؛ زیرا همانطور که ذکر آن گذشت آنان بر این باور بودند که عمل جزیی از ارکان ایمان نیست و ایمان به تنهایی و فارغ از هرگونه عمل در سعادت و نجات انسان مؤثر است. از این رو حکمرانان اموی به علت اعمال ننگینشان برای تقویت این فرقه تلاش می کردند. فرقه های«یونسیه»، «عبدیه»، «فسانیه» و «ثوبانیه» چهار فرقه اصلی مرجئه درزمان امام بودند که به فعالیت و تبلیغ مشغول بودند. امام همواره مقابل آنان موضع گیری می کرد و مواضع آنان را به باد انتقاد می گرفت، معمولاً امام با قرائت سوره مبارکه «والعصر» آنان را به نقش عمل در سعادت اخروی متذکر می شدند، امام دعای معروفی درباره مرجئه دارند که از این قرار است: «پروردگارا! پیروان گروه مرجئه را از رحمت خود دور فرما که آنان دشمنان ما در دنیا و آخرت هستند.»
امام همین رویه را در برابر فرقه های جبری و قدری پی می گرفت. جبریه معتقد بودند انسان هیچ گونه اراده و اختیاری در اعمال ارادی خویش ندارد، در مقابل جبریه ، گروه های قدری قرار داشتند که بر این باور بودند انسان در اعمال و کردارهای ارادی خویش کاملاً آزاد و رها عمل می کند و خدا هیچ گونه تسلطی بر این حیطه انسانی ندارد.
امام برای پاسخگویی به شبهات آنان بسیار تلاش می کرد و این گونه در برابر ایشان استدلال می نمود: «پروردگار بر آفریدگان خود مهربانتر از آن است که آنان را به گناه وادارد و سپس عذابشان نماید و همچنین عزیزتر از آن است که اراده کاری نماید و آن عمل محقق نگردد.» ایشان راه حل سومی را مطرح می ساختند، راه حلی که بعداً توسط امام صادق(ع) مدون تر گردید و آن نظریه «لاجبر ولاتفویض بل امربین الامرین» بود، نظریه ای که به قول امام باقر(ع)، گستره آن از فاصله میان آسمان و زمین بیشتر است. امام باقر با فرقه های گوناگون خوارج که با شیعه در یک جبهه و بر ضد حکومت قرار داشتند نیز مناظرات گوناگونی انجام داد. یکی از جالب ترین این مناظرات مناظره ایشان با «نافع بن ازرق» رئیس گروه ازارقه- یعنی تندروترین گروه خوارج _ است. روزی نافع از امام درباره مسائل حلال و حرام سؤال می کرد و امام نیز به سوالات او پاسخ می داد، امام(ع) در ضمن گفت وگو فرمودند: به این مارقین (جداشدگان از امیرالمؤمنین(ع) ) بگو: چرا از امیرالمؤمنین(ع) جدا شدید و آن را حلال شمردید در صورتی که خون خویش را در راه او نثار می کردید و یاری او را موجب نزدیکی به خدای عزوجل می دانستید؟ نافع پاسخ داد: به این علت که ایشان، عمروبن عاص و ابوموسی اشعری را در دین خدا حکم قرار داد. در حالی که خداوند می فرماید: لا حکم الالله، یعنی نیست حکم کردن مگر از آن خدا. امام فرمودند: خداوند عزوجل در شریعت خویش در دو مورد دو نفر را حکم قرار داده است. یکی در مورد اختلاف زن و شوهر است که می فرماید: «و اگر از جدایی و شکاف میان زن و شوهر بیم داشته باشید، داوری از خانواده شوهر و داوری از خانواده زن انتخاب کنید (تا به کار آنها رسیدگی شود) و اگر این دو داور تصمیم به اصلاح داشته باشند، خداوند به توافق آنها کمک می کند زیرا خداوند دانا و آگاه است.» [۳۵: نساء] مورد دیگر داوری سعدبن معاذ یکی از اصحاب جلیل القدر رسول خداست چون که او را درمیان خویش و قبیله بنی قریظه حکم قرار داد و هر دو طرف به داوری او گردن نهادند. او نیز نه بر اساس قرآن که براساس تورات حکم نمود، که البته طبق نظر خدا بود، آن گاه امام افزود: آیا نمی دانید که امیر مومنان(ع) حکمیت را به این شرط پذیرفت که دو داور براساس قرآن داوری کنند و از حدود قرآن تجاوز نکنند و شرط کرد که اگر بر خلاف قرآن رأی صادر کنند، رأی آنها مردود خواهد بود. وقتی به امیر مؤمنان(ع) گفتند: داوری که خود تعیین کردی بر ضرر تو نظر داد فرمودند: من او را داور قرار ندادم، بلکه کتاب خدا را حکم و داور قرار دادم. پس چگونه مارقین حکمیت قرآن و مردود بودن رأی خلاف قرآن را گمراهی می شمارند اما بدعت و بهتان خود را گمراهی به شمار نمی آورند؟! نافع بن ازرق پس از این استدلال گفت: به خداوند سوگند این سخن را نه شنیده بودم و نه به ذهنم خطور کرده بود. حق همین است. ان شاءالله. امام با روشنگری ها و اقداماتی که انجام می داد پایه های حکومت اموی را سخت لرزان می کرد. هشام نیز به این امر پی برده بود و دنبال فرصتی می گشت تا ایشان را از سر راه خویش بردارد. سرانجام امام محمدباقر علیه السلام در شامگاه هفتم ذی حجه سال ۱۱۴ هجری قمری به دست ناپاک خلیفه اموی هشام بن عبدالملک مسموم و به شهادت رسیدند. البته بعد از ایشان حکومت اموی دوام چندانی نیاورد و در سال ۱۳۲ هجری از میان رفت . از امام باقر(ع) نقل شده است: «سخت ترین کارها سه چیز است.(۱) همدردی با برادران دینی در مال (۲) حق دادن به مردم از طرف خود یعنی میان خودت و مردم به انصاف رفتار کن،(۳) ذکر خدا در هر حال .
منبع: روزنامه همشهری

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید