زیست سعادتمندانه

زیست سعادتمندانه

نویسند ه: دکتر مصطفی دلشاد تهرانی
حرکت به سمت جامعه اخلاقی، هد ف اصلی زند گی بشری در همه اعصار بود ه و تمامی جوامع برای رسید ن به آن نیازمند پیداکرد ن یک مد ل مشخص هستند. هر جامعه ای با توجه به پارادایم های حاکم بر آن، شیوه ای مخصوص به خود را برای رسید ن به این جامعه اخلاقی انتخاب می کند. نهج البلاغه و کلام حضرت علی (ع)یکی از منابع غنی برای جامعه ما، به عنوان یک جامعه اسلامی است که شرایط این زیست را برای ما ترسیم می کند. هرچند که با د قت در مفاهیم این کلام، می توان دریافت که بیان آن حضرت، مسیر روشنی برای تمامی جوامع است. این گفتار، بیانی است درباره زیست اخلاقی جامعه با نگاهی به نهج البلاغه به بیان د کتر دلشاد تهرانی.

اصل اول؛ نفی خود کامگی

یکی از نکاتی که همیشه انسان را در زند گی تهدید می کند این است که انسان در زند گی خود چه سیاسی، اجتماعی، خانواد گی، اقتصادی و … احساس کند مالک دیگران است و می تواند نسبت به دیگران تصرف کند؛ به عبارت دیگر، هر کاری که می خواهد بکند. این یکی از حوزه های بسیار خطرناکی است که انسان را در کام خود کامگی فرو می برد. در خطبه 216 امیرمؤمنان می خوانیم: «فَاِنَّمَا اَنَا وَ اَنتُم عَبِیدٌ مَملُوکوُنَ لِرَبِّ لَا رَبِّ غَیرُهُ.» (جز این نیست که من و شما، بند گان و مملوکان پروردار هستیم که جز او پروردگاری نیست.)
یعنی در روابط خود با دیگران به این نکته دقت داشته باشیم که ما بند ه هیچ کس نیستیم و هیچ کس بند ه ما نیست. ما مالک هیچ کس نیستیم و هیچ کس نیز مالک ما نیست. انسان اگر احساس کند که می تواند دیگران را به بند گی و برد گی خود بکشد، در دام خود کامگی فرو افتاد ه است.
در همین خطبه، امیرمؤمنان (ع) درباره خود نکاتی را بیان می کند که نمونه ای عالی است در نفی خود کامگی. ایشان می فرمایند: «فَلَا تُکَلِّمُونِی بِمَا تُکَلِّمُ بِهِ الجَبَابِرَه» (آنگونه که با جباران و گرد نکشان سخن می گویید با من سخن مگویید.) ای سخن مربوط به کدام حوزه زیست انسانی است؟ همه حوزه ها؛ یعنی ما در هر موقعیتی که قرار می گیریم انتظار نداشته باشیم با ما آن سان رفتار کنند که با مستبدان و زورگویان سخن می گویند.
با زورگویان و مستبدان چگونه سخن می گویند؟ با هزاران ملاحظه؛ مبادا سخنی گفته شود که به آن مستبد بربخورد؛ مبادا نقدی بکند که مستبد نپسند د؛ مبادا چیزی بگوید که او را خوش نیاید! امیرمومنان (ع) می فرماید اینها باید پاک بشود. زیست انسانی زمانی معنا پیدا می کند که اینها پاک بشود. زیست انسانی زمانی معنا پیدا می کند که اینها پاک بشود. بعد می فرمایند: «لَا تَتَحَفَّظُوا مِنَّی بِمَا یُتَحَفَّظُ بِهِ عِندَ اَهلِ البَادِرَه.» بادره از کلمه بدور و از بدر است. بدر و بدور یعنی یک چیزی به ناگهان ظهور کند. اصطلاحا به خشم و غضب و تیزی و تندی گفته اند بادره، چون به یکباره ظهور می کند. اهل بادره یعنی مستبدان، خود کامگان. یعنی انسان هایی که ناگهان خشم می گیرند، برخورد و تندی می کنند. حضرت می فرمایند: «آن محافظه کاری هایی را که با مستبدان روا می دارند با من روا مدارید.»
چه محافظه کاری هایی با مستبد روا داشته می شود؟ انسان نسبت به یک فرد خود کامه، نسبت به یک دستگاه خود کامه، نسبت به یک جامعه خود کامه خیلی باید محافظه کاری کند، باید مراقب همه چیز خود باشد، چون خود کامه به یکباره برمی آشوبد. زیست اخلاقی زمانی معنا می یابد که اینها از جامع و از روابط انسانی زدود ه شود. هیچ کس نسبت به د یگران تعد ی نکند.
بعد می فرماید: «وَ لَا تُخَالِطُونِی بِالمُصَانَعَه.» (با من رفت و آمد (نشست و برخاست) تصنعی نکنید.) یعنی خود تان باشید. از من خوشتان نمی آید، بگویید. نقدی دارید بگویید. اعتراضی دارید فریاد کنید. تصنع، ریا کاری، مخفی کاری، پنهان کاری، سازش کاری نکنید. تا ریاکاری، سازش کاری و تصنع هست، اخلاق نمی تواند ظهور کند.
بعد در ادامه می فرمایند: «وَ لَا تَظُنُّوا بی استثقَالا فِی حَقَّ قِیلَ لِی وَ لَا اِلتِماسَ اَعظَامٍ لِنَفسِی.» (مبادا گمان کنید اگر سخن حقی را به من بگویید، بر من سنگین می آید و مبادا گمان کنید که من خواهان آنم که مرا بزرگ انگارید.)
جامعه اخلاقی یعنی جامعه ای که در آن کسی به دنبال این نیست که او را بزرگ کند. چاپلوسی و تملق بگویند. حرف های نادرست و ناحق برای خوشایند کسی بگویند.
در ادامه می فرمایند: «فَاِنَّهُ مَنِ استَثقَلَ الحَقَّ ان یُقَالَ لَهُ اوِ العَدلَ ان یُعرَضَ عَلَیهِ کَانَ العمل بِهِمَا اثقَلَ عَلَیهِ.» (زیرا کسی که شنید ن سخن حق یا عرضه شد ن عدالت بر او سنگین باشد، عمل به حق و عدالت بر او سنگین تر است.)
کسی که تحمل شنیدن سخن حق، انتقاد، داد خواهی و عدالت خواهی را نداشته باشد، امکان ندارد که بتواند به عدالت و حق عمل کند. این گونه خود کامگی ها اگر در همه حوزه ها زدود ه شود، آنگاه ما می گوییم که زیست اخلاقی معنا پیدا می کند.
لیکن ما مدام به سبب عوامل فردی، اجتماعی، سیاسی، تربیتی و … از نفی خود کامگی دور می شویم و به تعبیری، مدام گرفتار خود کامگی می شویم. لازم است عواملی به کار گرفته شود که ما را بیدار کند؛ نسبت به خود کامگی حساس شویم و خود مان را دور نگه داریم.
امیرمؤمنان (ع) در خطبه 153 می فرمایند: «فَافِق ایُّهَا السَّامِعُ مِن سَکرَتِکَ وَ استَیقِظ مِن غَفلَتِکَ وَ اختَصِر مِن عَجَلَتِکَ… وَضَع فَخرَکَ وَ احطُط کِبرَکَ.» (ای شنوند ه! از مستی ات هوشیار شو و از غفلت خود و از این خود کامگی بیدار شو و از این شتاب بکاه… . فخر فروشی را زمین بگذار و تکبر را به زیر پا بنه.)
معلوم می شود که یک سری عواملی هست که ما را در سستی خود کامگی فرو می برد. به شدت باید از آنها مراقبت کرد و عواملی را به کار گرفت که مرتبا انسان را بیدار و هوشیار کند.

اصل دوم؛ مرزبانی و پرواپیشگی

دومین اصل، اصل مرزبانی و حریم داری و پرواپیشگی است. یعنی انسان هیچ حریمی را نشکند؛ حریم خود را نشکند، وارد حریم کسی نشود، حرمت کسی را نشکند، کرامت انسانی را زیرپا نگذارد. در موقعیت های مختلف هیچ مرزشکنی نکند، در اقتصاد از مرزها عبور نکند و همین طور در روابط اجتماعی و …
اگر انسان خود را در حریمی احساس کند و حریم همه چیز و همه کس را رعایت کند، آنگاه اخلاق معنا پیدا می کند. آری، مشکل بزرگ انسان این است که حریم می شکند و از مرزها عبور می کند؛ یعنی به خودش این حق را می د هد که وارد حریم انسان دیگری بشود، به خودش این اجازه را می د هد که کرامت انسانی را زیر پا بگذارد، از خط قرمزی عبور کند.
اخلاق یعنی درون مرز زند گی کرد ن. به همین دلیل هرچه انسان در اخلاق بیشتر رشد کند، حریم داری و مرزبانیش بیشتر می شود. انسان بی اخلاق از هیچ چیزی ترسی ندارد. مادامی که فرد، جامعه، حکومت، مد یریت، سیاست، اقتصاد به مرزبانی و حریم داری و پرواپیشگی متصف نشود، امکان ندارد که زیست سالم معنا پیدا کند.
در کلمات امیرمؤمنان (ع)، این مرزداری و حریم داری و پرواپیشگی عامل اصل زیست اخلاقی است و عاملی است که انسان را آزاد می کند. اصلا آزادی این گونه معنا پیدا می کند.
در خطبه 157 امیرمؤمنان (ع) می فرماید: «اِعلَمُوا عِبَادَ الله اِنَّ التَّقوَی دارِ حِصنی عَزیزٍ وَ الفُجُورِ دارِ حِصنٍ ذَلیلٍ لَا یَمنَعُ اَهلَهُ وَ لَا یَحرِزُ مَن لَجَاَ اِلَیهِ اَلَا وَ بَالتَّقوَی تُقطَعُ حُمه الخَطَایاَ.»
پرواپیشگی در اینجا معنا شد ه است. پرواپیشگی در کلام امیرمؤمنان (ع) با تعاریف دیگران کمی تفاوت دارد. ایشان می فرمایند: «بند گان خدا، بدانید که بی گمان پرواداری، خانه دژ مانند استواری است و پرد ه دری خانه دژمانند سست و خواری آفرینی است که اهلش را حفظ نمی کند و کسی را که به آن پناه برد در امان نمی دارد. بدانید که به وسیله پرواپیشگی است که نیش ها و سموم گناهان و خطاها برید ه می شود.»
یعنی اگر انسان بتواند با تمرین، تلاش و همت، دژی از تقوا برای خود مهیا سازد، می تواند در امان بماند. اما اگر کسی حریم شکن و پرد ه در باشد، خیال نکند این پرد ه دری و آبروبری دژ استوار و محکمی است؛ بلکه این دژ او را به خواری می رساند.
بنابراین پرد ه داری یک مصونیت به انسان می د هد که در عین حضور در همه صحنه ها خودش را حفظ کند.
امیرمؤمنان (ع) در حکمت 410 می فرماید: «التُّقَی رَئِیسُ الاَخلاقِ.» (پرده داری، رئیس اخلاق است.) یعنی جایگاه کلیدی دارد. اگر پرواپیشگی باشد اخلاق سرپیدا می کند. در خطبه 173 حضرت این طور بیان نمود ه اند: «اوصِیکُم عِبَادَ الله بِتَقوَی اللهِ فَانَّهَا خَیرُ مَا تَوَاصَی العِبَادُ بِهِ وَ خَیرُ عَوَاقِبِ الاُمُورِ عِندَالله.» (شما را به پروای الهی سفارش می کنم که آن بهترین چیزی است که بند گان خدا یکد یگر را بدان سفارش کنند که آن را پیش بگیرند و نزد خداوند بهترین کارها آن است که به پروا پایان پذیرد.)
در خطبه 18. باز ایشان عبارتی دارند که بسیار در خور توجه است: «وَ اوصَاکُم بِالتَّقوَی وَ جَعَلَهَا مُنتَهَی رِضَاهُ وَ حَاجَتَهُ مِن خَلقِهِ.» (خداوند شما را به پرواپیشگی سفارش کرد ه و آن را نهایت خشنودی خود قرار داد ه.)
در نهج البلاغه حکمت لطیفی (حکمت 130)آمد ه. ماجرا این گونه است که امیرمؤمنان (ع) از جنگ صفین برمی گشت که رسید به قبرستان پشت کوفه. آنجا توقف کرد ه، رو کرد به قبرها و مرد گان و شروع کرد به صحبت با آنها و در پایان از آن مرد ه ها پرسید ند چه خبری برای ما دارید؟ سپس حضرت رو کرد ند به اصحاب خود و فرمودند: «اَمَا لَو اذِ نَ لَهُم فِی الکَلَامِ لَاخبَرُوکُم انَّ الزَّادِ التَّقوَی.» بدانید اگر به آنها اجازه داد ه شود که سخن بگویند، به شما خبر می داد ند، بهترین توشه پرواداری است.
برای اینکه بیشتر با زیست پروادارانه آشنا شویم به مورد د یگری هم اشاره می کنیم. درخطبه 167 امیرمؤمنان (ع) می فرمایند انسانی که می خواهد زیست درستی داشته باشد، این گونه باید باشد: «فَالمُسلِمُ مَن سَلِمَ المُسلِمُونَ مِن لِسانِهِ وَ یَدِهِ اِلَّا بَالحَقِّ وَ لَا یَحِلُّ اَذَی المُسلِمِ اِلَّا بِمَا یَجِبُ.» مسلمان کسی است که مسلمانان از زبان و دست او در سلامت باشند، جز به حق (آنجا که قانون است) و جایز نیست آزرد ن هیچ مسلمانی، مگر آنجایی که واجب است (یعنی جرمی مرتکب شد ه است).

زند گی با سپر

کلمه تقوی از ریشه وقایه گرفته شد ه است، به معنای آنچه فرد را حفظ می کند. به همین دلیل عرب به سپر می گفت وقایه. سپرداشتن معنایش این است که انسان در میدان است، نه در کنج خلوت. در خطبه 191 امیرمؤمنان (ع) عنوان می کنند که در میان حقوقی که خداوند بر بند گان دارد، آنکه خداوند انتظار دارد همین است: «عِبَادَ اللهِ اوصِیکُم بِتَقوَی اللهِ فَاِنَّهَا حَقُّ اللهِ عَلَیکُم وَ المُوجِبَهِ عَلَی الله حَقَّکُم» (شما را توصیه می کنم به پرواداری که آن حق خدا بر شماست و موجب حق شما بر خدا می شود.) یعنی اگر این گونه زند گی کنید موجب حق شما بر خدا می شود. خداوند به شما همه چیز می د هد: کرامت، بزرگی، زیست انسانی، زند گی این جهانی و زیست سعاد تمندانه در زند گی آن جهانی.
منبع:آیه ویژه نامه دین ومعرفت همشهری جوان

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید