والدین راه دور، فرزندان راه دور

والدین راه دور، فرزندان راه دور

نویسنده: میریَم گالپر کوهن
مترجم: وحید ایمن

 

دوری والدین و فرزندان از هم و مشکلات آن

مقدمه‌ای برای والدین راه دور
چه کسی والد راه دور نامیده می‌شود؟ والد راه دور کسی است که نه به دلیل حق ملاقات محدود و نه به دلیل اشتغال و گرفتاری زیاد، بلکه به دلیل بعد مسافت، قادر نیست در زندگی روزانه‌ی فرزندش دخالت کند و نقش داشته باشد. والد راه دور نمی‌تواند در جلسات انجمن خانه و مدرسه شرکت کند یا در بازی فوتبال بچه‌ها، که مثلاً وسط هفته برگزار می‌شود، حضور یابد. والدین راه دوری که در فاصله‌ی نزدیکی به فرزند خود زندگی می‌کنند، اغلب در موقعیت‌های خاص، نظیر روزهای تعطیل و مرخصی، بچه‌های خود را ملاقات می‌کنند و معمولاً در شرایط اضطراری در دسترس نیستند. حتماً می‌دانید منظور چیست. اگر دخترتان مریض باشد، معمولاً به شما به عنوان والد راه دور اطلاع داده می‌شود، اما شما نمی‌توانید بلافاصله خود را به او برسانید و از حال او باخبر شوید. وقتی دختر دیوید در اثر تصادف دوچرخه پایش شکست، همسر سابقش فوراً به او زنگ زد. دیوید می‌گوید:‌ «احساس کردم خیلی ناتوان هستم. البته من مرتب به دخترم تلفن می‌زدم و برای او کارت و گل می‌فرستادم، اما نمی‌توانستم در کنار او باشم. او به من گفت که شرایط را درک می‌کند، اما من تا مدت‌ها در این مورد احساس بدی داشتم.» وضعیت شما به لطف و خوش قلبی همسر سابق‌تان بستگی دارد که شما را در جریان امور قرار دهد. شما خودتان نمی‌توانید سر دربیاورید؛ حتی با حضورتان نیز نمی‌توانید خودتان و بچه‌های‌تان را مطمئن کنید. اگر همسر سابق‌تان مریض شود کسی به شما تلفن نمی‌زند تا فرزندتان برای چند هفته نزد شما بماند. شما در درجه دوم تصمیم گیری یا قدرت (بعد از همسر سابق‌تان) قرار دارید. اگر در مدرسه آتش سوزی شود و همه بچه‌ها به منزل فرستاده شوند، برای شما امکان ندارد با اخطار فوری مدرسه‌ به آنجا رفته و فرزندتان را با خود ببرید.
والد راه دور از بسیاری از لذت‌های طبیعی والد بودن محروم است. برای مثال، شما دوست دارید پسر خود را در حال بازی در مسابقات مدرسه، یا دخترتان را با لباس‌های مرتب در مراسم اعطای جوایز مدرسه ببینید. شما فقط از روی گزارشی که فرزندتان یا همسر سابق‌تان- به شرطی که با او رابطه خوبی داشته باشید- به شما می‌دهند، می‌توانید از جریان آگاه شوید. چه بسا پسر شما تکالیفش را خوب انجام ندهد و درسش خوب نباشد، اما همسر سابق‌تان بگوید که درس او عالی است و خیلی هم مورد تشویق قرار گرفته است. آنچه می‌دانید این است که شما آنجا نبوده‌اید، و آرزو می‌کنید که ای کاش بودید.
دختر چارلز در کریسمس به ملاقات او آمد، او خود را برای ایفای نقشی در تئاتر آماده می‌کرد که قرار بود بهار آن سال در تئاتر محلی اجرا شود. او سال‌ها در تئاتر بازی کرده بود اما این دومین تجربه نقش اول وی بود. چارلز و دخترش در زمان تمرین اوقات خوشی داشتند. چارلز می‌گوید: «در تمام مراحل تمرین، می‌دانستم که در زمان بازی اصلی در تئاتر حضور نخواهم داشت، اما چیزی که پیشاپیش به آن فکر نمی‌کردم، میزان اندوهی بود که در شب گشایش صحنه به من دست داد، در حالی که دو هزار کیلومتر از دخترم و از محل برگزاری تئاتر دور بودم.»

والد راه دور شدن
چطور شد که شما یک والد راه دور شدید؟ چه شرایطی به وجود آمد؟ سناریوهای مختلفی وجود دارد: زوجی در نیویورک از هم جدا می‌شوند. آنها یک دختر شش ماهه دارند. وضع مالی آنها خوب نیست، بنابراین نمی‌توانند هرکدام خانه‌ی مستقلی برای خود تدارک ببینند. زن تصمیم می‌گیرد نزد مادر خود که در غرب پنسیلوانیا زندگی می‌کند، بازگردد. شوهر در نیویورک می‌ماند تا به کارش ادامه دهد. در این میان حکم طلاق آنها صادر می‌شود. اینک مرد به همسر سابق خود زنگ می‌زند تا از حال بچه باخبر شود. گاهی هم توسط پُست، عکسی از بچه‌اش (که هنوز او را درست نمی‌شناسد)‌دریافت می‌کند. با گذشت سال‌ها او احساس می‌کند به رغم آنکه دخترش را دوست دارد، اما نمی‌داند چگونه با او رابطه ایجاد کند. اما آن دختر کوچک چطور؟ او که به ندرت چیزی از پدرش می‌شنود، چه احساسی دارد؟ هراز چند گاه نامه‌ای دریافت می‌کند، اما چون نامه‌ها نمی‌توانند به رابطه‌ای که وجود ندارد، کمکی کنند، بدون جواب در کشوی میز او جمع می‌شوند.
نمونه‌ی دیگر، زوج طلاق گرفته‌ای هستند که یک دختر و یک پسر دارند. بچه‌ها با مادر خود زندگی کرده و طبق برنامه‌ی منظمی با پدر خود که در سوی دیگر شهر ساکن است دیدار می‌کنند. والدین اختلاف نظرهای خود را کنار گذاشته و موفق شده‌اند، مادامی که در وضعیت والد بودن زندگی می‌کنند اختلاف خود را حل شده بپندارند. آنها تا جایی که به نیاز بچه‌ها مربوط می‌شود، سعی کرده‌اند با یکدیگر در تماس باشند. پدر در شرکتش ترفیع شغلی می‌گیرد و این موضوع موجب می‌شود که وی به جایی که 2500 کیلومتر از شهر خودشان فاصله دارد، نقل مکان کند. پدر خانواده، ناراحت و نگران، مجبور می‌شود بچه‌ها را ترک کند و به محل جدید برود. او از آنجا به بچه‌ها نامه می‌دهد، زنگ می‌زند و سعی می‌کند هرچند وقت یک بار به دیدن‌شان بیاید. بچه‌ها نیز بعضی روزهای تعطیل با هواپیما به دیدن او می‌روند. پدر و بچه‌ها رابطه‌ای نسبتاً خوب و صمیمی دارند و هرچند این فاصله‌ی بین آنها مشکلات زیادی ایجاد کرده، اما همه سعی می‌کنند وضعیت را به بهترین شکل ممکن درآورند. پسر به محض اینکه به مرحله نوجوانی می‌رسد، احساس می‌کند که دوست دارد وقت بیشتری را با پدرش بگذراند. از همین رو، در تابستان کاری موقت در شهر پدرش پیدا می‌کند. وقتی سال تحصیلی جدید آغاز می‌شود، او می‌گوید که نمی‌خواهد به خانه مادرش بازگردد و می‌خواهد دو سال آخر دبیرستان را نزد پدرش زندگی کند. مادرش از شنیدن این خبر ناراحت می‌شود ولی خیلی تعجب نمی‌کند. او این اواخر احساس کرده بود که نمی‌داند چگونه پسرش را برای مرد شدن آماده کند. او زیاد اهل تنبیه و سخت گیری نبود و پی برده بود که پسرش به راهنمایی بیشتری نیاز دارد، اما قادر نبود کاری انجام دهد. او می‌توانست با اصرار پسرش را به خانه بازگرداند، زیرا از جدایی میان دو فرزندش نگران بود، ولی در عین حال معتقد بود که پسرش نیز حق دارد در مورد زندگی‌اش تصمیم بگیرد. از سوی دیگر می‌دانست که منزل پدر محل مناسبی برای زندگی پسرش است هرچند تحمل از دست دادن او سخت بود. به این ترتیب او به یک والد راه دور تبدیل شد. او در این مورد احساسش را بدین شرح بیان می‌کند:
«احساس بدی داشتم، زیرا او دیگر در کنارم نبود. بله، او شانزده ساله بود اما هنوز کاملاً رشد نکرده بود. شانزده سال او را بزرگ کرده بودم و حالا رفته بود و می‌دانستم که نمی‌توانم جلوی رفتنش را بگیرم.»
چه کسی تصمیم می‌گیرد که بعد از طلاق بچه باید کجا زندگی کند؟ عده‌ای معتقدند که این تصمیم گیری نباید به بچه واگذار شود زیرا در آن صورت، نقش والد بودن نادیده گرفته می‌شود. طبق این نظریه، بچه‌ها آن قدر پخته نیستند که همه‌ی عوامل را در تصمیم گیری خود دخالت دهند. دختر نوجوانی را می‌شناسم که تصمیم گرفت نزد پدرش زندگی کند، زیرا از لباس‌هایی که بیشتر بچه‌ها در مدرسه‌ی محل اقامت قبلی او می‌پوشیدند، خوشش نمی‌آمد. طبیعتاً این نوجوان آن قدر بالغ نبود که بتواند تصمیمی تا این اندازه مهم در مورد زندگی خود بگیرد. اما نوجوانانی که عاقل و بالغ هستند و افکار پخته‌تری دارند و قادرند عوامل دخیل در زندگی‌شان را بسنجند و سپس بگویند که مثلاً می‌خواهند با والد دیگرشان زندگی کنند، چه؟ مورد خود من یکی از آنهاست.
پسر هفده ساله‌ی من، جاش (که در این کتاب زیاد درباره‌ی وی خواهید شنید) با پدرش در برینگتون ورمونت زندگی می‌کند. من در فیلادلفیا ساکن هستم. جاش و پدرش سه سال پیش، بعد از ده سال حضانت مشترک بسیار موفقیت آمیز، از آنجا نقل مکان کردند. در حالی که من و شوهر سابقم نزدیک به هم زندگی کرده و در تمام لذات و مسئولیت‌های والد بودن سهیم بودیم. در توافق نامه‌ی جدایی ما نیز تصریح شده بود که هرکس فیلادلفیا را ترک کند، باید بدون جاش برود.
نمی‌توان روی نوسانات زندگی حساب کرد. به هر حال، وقتی جاش تصمیم گرفت که با پدرش باشد، به نظر رسید که انتخاب خوبی کرده است. جاش عقایدی مخصوص به خود داشت. به دنبال ماجراجویی بود. او آماده‌ی ترک فیلادلفیا بود و می‌خواست که با پدرش باشد. من نمی‌خواستم جاش را علی رغم میلش وادار کنم که با من بماند. در آن صورت، زندگی ما می‌توانست چه شرایطی داشته باشد؟ قانوناً حضانت حق انحصاری من بود؛ اما حضانت مشترک، چیزی بود که صرفاً خودمان در مورد آن توافق کرده بودیم. این حق قانونی من بود که به عنوان سرپرست قانونی اصرار کنم که جاش نزد من بماند. مردم از من می‌پرسیدند، چطور می‌گذاری او نزد پدرش برود؟ کافی است به او بگویی که پیش تو بماند. من نسبت به جاش احساس تملک نمی‌کردم تا در مورد ماندن یا رفتنش دخالت کنم. حالا که به گذشته می‌نگرم، می‌بینم که او انتخاب صحیحی کرد و اکنون نیز خیلی خوشبخت است زیرا پدری دارد که جاش به او افتخار می‌کند و الگوی خوبی برای اوست. چیزی که رفتن جاش برای من باقی گذاشت، علاوه بر احساس غم و دوری، این سؤال بود که در حالی که از جزئیات زندگی روزانه‌ی پسرم بی‌خبرم، چگونه باید از آن فاصله‌ی دور، یک مادر باقی بمانم. می‌توانستم بفهمم که پسرم به پدرش نیاز دارد، اما در عین حال تردیدی نداشتم که آن پسر به مادرش، یعنی به من نیز احتیاج دارد. با خود عهد کردم که هر کاری که می‌توانم انجام دهم تا ارتباط نزدیک خود را با جاش حفظ کرده و از تصمیم او برای رفتن حمایت کنم. جاش بعد از سه ماه زندگی در ورمونت در تماس تلفنی به من گفت که از بودن در آنجا خوشحال نیست و نمی‌تواند افراد دلخواه خود را پیدا کند و هیچ دوستی نیافته است. به ندرت می‌شنیدم که مثلاً در مدرسه به او خوش گذشته یا از یک مهمانی لذت برده باشد.
تصور می‌کردم که جاش احتمالاً به این دلیل ناخشنود است که فکر می‌کند به من وفادار نبوده است یا فکر می‌کند که او نیز باید به اندازه‌ی من از فرط علاقه، احساس دلتنگی کند. به او نوشتم که به خاطر من غصه نخورد و به زندگی جدیدش در ورمونت فکر کند. برایش توضیح دادم که گاهی اوقات وقتی کسی را ترک می‌کنی که دوستش داری، فکر می‌کنی نسبت به او بی‌وفایی کرده‌ای، بخصوص اگر از زندگی جدیدی که داری لذت ببری. جاش از دریافت نامه‌ی من تشکر کرد و گفت که دقیقاً منظورم را فهمیده است. من به خاطر دور بودن او خیلی غمگین بودم و بیش از اندازه دلم برایش تنگ می‌شد، اما در عین حال آرزوی من این بود که او در محیط جدید خود کامیاب شود.

مشکلات سرپرستی از راه دور
والدین راه دور، با مسائل خاصی روبه رو هستند. مهمترین مسئله برای آنان این است که چگونه می‌توانند مانند سابق در زندگی فرزند خود نقش حیاتی و فعال داشته باشند و اساساً در زندگی فرزند خود، مثل گذشته، مطرح باشند. بعضی‌ها کوتاه می‌آیند و تسلیم می‌شوند، بخصوص اگر فرزندشان بزرگ باشد و در فاصله‌ی دوری از آنها زندگی کند- مثل آن پدر نیویورکی که دختر کوچکش در غرب پنسیلوانیا زندگی می‌کرد. آن پدر چگونه می‌تواند رفتاری غیر از آنچه اینک دارد، در پیش بگیرد؟ اگر شما به جای او بودید چه می‌کردید؟ این پدر، سال‌ها پس از جدایی از زن سابق و دختر کوچکش، جزو مراجعان من شد. او، که ونیس نام داشت، با لحن نیشداری می‌پرسید برای حفظ رابطه با دخترش چه کاری می‌توانسته انجام دهد؟ با این حال، پشیمانی همه‌ی وجود او را فراگرفته بود. می‌توانست زندگی‌اش را طوری سازمان دهد که رابطه دخترش با او در اولویت قرار داشته باشد. او می‌توانست در تعطیلات به دیدن دخترش برود. [مرد نیویورکی می‌گفت:] «به جای آنکه با دخترم در رابطه باشم، او را ترک کردم و حالا او حتی نمی‌داند که پدرش کیست.» با گذشت سالها، ونیس دریافت که می‌توانسته به دخترش تلفن بزند یا برای او نامه بنویسد و نوار بفرستد. البته او برای ایجاد رابطه حتماً به همکاری همسر سابقش نیاز داشت، زیرا دخترش در زمان جدایی‌شان خیلی کوچک بود. در این مورد خاص، روش‌های در تماس بودن اهمیت چندانی ندارند، بلکه مهم تعهدی است که پدر برای پدر بودن، حتی از فاصله دور، نسبت به فرزندش دارد.
اگر ونیس روشی دیگر را در پیش گرفته بود، دخترش خیلی چیزها را می‌فهمید و یاد می‌گرفت؛ این را که پدری دارد که می‌تواند روی او حساب کند؛ این را که پدرش در طول سال‌های جدایی، نهایت سعی خود را کرده تا عشق و توجه خود را به دخترش نشان بدهد. این امر باعث می‌شد آن دختر کوچک با این احساس رشد کند که می‌شود به مردها اعتماد کرد و این که پدرش او را رها نکرده است، اما به جای اینها، آن دختر با قلبی خالی از عشق رشد کرد؛ قلبی که می‌بایست جایگاه عشق پدری می‌بود.
در سمت مشاور خانواده به این امر پی برده‌ام که در زندگی، هر چیزی بهتر از هیچ چیز است و به قول معروف: کاچی به از هیچی. ارتباط با والدین، به هر نحو که باشد، بهتر از فقدان ارتباط است. بچه‌ها در مورد والد غایب خود سؤال‌های عذاب‌آوری مطرح می‌کنند. اگر والدی در حق آنها بی‌توجهی کرده باشد، بچه‌ها ارزش وجودی خود را زیر سؤال می‌برند. آنها از خود می‌پرسند چه خلافی انجام داده‌اند که سزاوار داشتن رابطه‌ای صحیح با پدر یا مادر خود نبوده‌اند. دختر یازده ساله‌ای را می‌شناسم که می‌گوید: «شش سال است از پدرم خبری ندارم. فکر می‌کنم شاید قبل از رفتنش کار بدی انجام داده‌ام که باعث دلخوری‌اش شده است.»
برخی از والدین فکر می‌کنند که برای غیبت از زندگی فرزندشان، محق هستند. آنها می‌گویند که شرایط اجازه نمی‌دهد با فرزندشان رابطه داشته باشند، اما حقیقت این است که ممکن است در پشت این استدلال‌های معقول، نگرانی از پذیرفته نشدن، یا شاید نفرت از همسر سابق و عدم تمایل به سر و کار داشتن با او مطرح باشد. این احتمال نیز وجود دارد که یکی از والدین خود آنها نیز، آنها را در کودکی رها کرده باشند. آنها خود می‌دانند که این رها شدن چقدر باعث دل شکستگی می‌شود.
مَک، سال‌ها بود با پسرش تماس نداشت. پدر خودش، او را در کودکی ترک کرده بود و مک قسم خورده بود که با فرزندان خود چنان رفتاری نداشته باشد، اما وقتی او و همسرش از هم جدا شدند، او به کل از زندگی پسرش محو شد. از آن به بعد او همواره منتظر فرصتی مناسب بود تا به پسرش تلفن بزند. خودش می‌گوید: «این شوق سال‌ها مرا دیوانه کرده بود، اما من می‌خواستم در موقعیت مناسبی با پسرم حرف بزنم. سرانجام به این نتیجه رسیدم که موقعیت مناسب معنا ندارد و بهتر است یا همین حالا با او تماس بگیرم یا برای همیشه از خیرش بگذرم.»
البته از مک به بهترین وجه استقبال نشد، اما وضعیت چندان بد هم نبود. او به پسرش گفت که احساس می‌کند چه آدم بدی بوده که آن همه سال با پسرش تماس نگرفته است. ‌[و می‌گفت:] «من از همه چیز پسرم محروم بودم؛ در صورتی که پسرم آنجا بود و کافی بود قدمی به طرفش بردارم. ظلمی که من به خودم و پسرم کردم، بیش از ظلمی بود که پدرم به من و خودش کرده بود. شاید اکنون شانسی برای ما وجود داشت، اما حقیقت این است که واقعاً مطمئن نبودم. در این قضیه دل‌های شکسته‌ی زیادی وجود داشت.»
وجود هر نوع رابطه برای فرزند و والد بهتر از نبودن آن به طور مطلق است. در این حالت کودک مجبور نیست در مورد شخصیت والد غایبش در دنیای خیالی سیر کند؛ والد نیز از این که ببیند حتی در شرایط خیلی نامناسب، توانسته است ایجاد رابطه با فرزندش را در اولویت قرار دهد، احساس رضایت می‌کند. کودکان دور از پدر یا مادر، همیشه در حسرت رابطه با والدین خود هستند و چنانچه این رابطه وجود نداشته باشد، این امر می‌تواند به صورت یک آرزوی سرکوب شده از بچگی به بلوغ منتقل شود.
در بسیاری از موارد، روابط راه دور پدر و مادر و کودکان فقط بر مبنای فاصله‌ی جغرافیایی تعریف می‌شود. با این همه، بسیاری از والدین راه دور، روابط لذت بخش و رضایت آمیزی با فرزندان‌شان ایجاد کرده‌اند. این گونه والدین به اهمیت حفظ رابطه با فرزندان و یافتن راه‌های سازنده و مبتکرانه برای حصول آن پی برده‌اند.
مادامی که فرزندان، دوره‌ی کودکی را می‌گذرانند، بار وظیفه‌ی در تماس بودن بر دوش والدین است. نمی‌توان از بچه‌ها انتظار داشت که مسئول دسترسی به والدی باشند که در راه دور زندگی می‌کند. پدر و مادر بِت چندی پیش طلاق گرفتند و او با پدرش به شهر جدیدی نقل مکان کرد. مادر بِت در همان شهر ماند. او نامه‌ای برای بِت نوشت که بِت آن را نزد خود نگه داشته است. مادرش نوشته بود:
«عزیزترینم، بت
می‌دانم که در حال حاضر همه چیز برای تو درهم و برهم است و مجبور شده‌ای که به صدها چیز جدید عادت کنی. تنها چیزی که ثابت و تغییرناپذیر است عشق من به توست. هیچ چیز مانع از عشق من به تو نخواهد بود و من همیشه مادر تو خواهم بود. من مرتب برای تو نامه خواهم نوشت و به تو تلفن خواهم کرد. دوست دارم که تو نیز چنین کنی. وقتی اوضاع مرتب‌تر شود، روز خاصی را برای صحبت تلفنی در نظر خواهیم گرفت تا من بدانم که تو چه موقع در خانه هستی. فعلاً صبح یکشنبه‌ی آینده به تو زنگ می‌زنم. تا آن روز خداحافظ.
دوستت دارم، مامان»
آن نامه ارزش زیادی برای بت داشت و نمایانگر ارتباط او با مادرش و مدرک محکمی بود که نشان می‌داد مادرش می‌خواهد در زندگی او شخص مهمی محسوب شود.

دنیای خارج
وقتی کسی مطلع شود که شما فرزندی دور از خود دارید، این مسئله را چگونه به او توضیح می‌دهید؟ مردم در مورد والدین راه دور تصورهای فراوانی دارند. رایج‌ترین اظهارنظر این است که اگر واقعاً به فرزندتان اهمیت می‌دادید با تحمل هر شرایطی در دسترس و نزدیک به او می‌ماندید. مردم نمی‌دانند که چه شرایطی ممکن است میان شما و کودک‌تان فاصله انداخته باشد. برای آنان این سؤال مطرح است که این فاصله برای شما چه شرایط و مشکلاتی به وجود آورده است. مادرهای راه دور بیش از پدرهای راه دور به بی‌مسئولیتی و خودخواهی متهم می‌شوند؛ زیرا بسیاری معتقدند دلیلی وجود ندارد که مادری دور از بچه‌های خود زندگی کند. حقیقت امر این است که جامعه‌ی امروز ما خیلی پیچیده است؛ خانواده‌ها پس از طلاق به شدت تحت تأثیر عوارض ناشی از آن قرار می‌گیرند: ناملایمات مالی، بی‌ثباتی فزاینده، تصمیم و نظر خود بچه‌ها در مورد این که دوست دارند با چه کسی و در کجا زندگی کنند، و سرانجام این که مادر ممکن است اختیار و اقتدار تام در مورد تعیین محل زندگی فرزندش را نداشته باشد. مادری که قادر به تأمین معاش فرزندانش نیست و به همین دلیل آنها با پدرشان زندگی می‌کنند، معمولاً مادری بی‌عاطفه تلقی می‌شود.
سین تیا، که 9 سال است والد راه دور است، به یاد می‌آورد وقتی پسرش به طور تمام وقت نزد پدرش رفت، بر او چه گذشت. او سعی می‌کرد از زخم زبان دیگران بگریزد. می‌دانست که گرچه مردم از شرایط روحی و اوضاع و احوال زندگی او خبر ندارند ولی از ابراز قضاوت خودداری نخواهند کرد. سین تیا می‌گوید:
“اوضاع مثل قدیم نیست. یا من عوض شده‌ام یا مردم! امروزه این که زنی بگوید پسرم با پدرش زندگی می‌کند، موضوع مهمی نیست. به علاوه، من آن قدر به پسرم و رابطه‌مان افتخار می‌کنم که اصلاً اهمیتی نمی‌دهم مردم چه می‌گویند…”
سؤال‌های کنایه آمیز اطرافیان ممکن است احساس اعتماد به نفس شما را به عنوان یک والد، کاهش دهد و سبب شود از خود بپرسید: «آیا کاری که انجام دادم صحیح بود؟ آیا آن شغل خوب، ارزش دور شدن از فرزندانم را داشت؟» شما نمی‌توانید اجازه دهید کسانی که اطلاع ناقصی از مسائل شخصی شما دارند با قضاوت‌های خود در زندگی‌تان دخالت کنند. هدف و تلاش‌تان باید در این جهت باشد که والدی مؤثر و مثمر ثمر باشید، ولو آنکه والد راه دور باشید. در این میان خیلی اهمیت دارد که دوستان، افراد خانواده یا یک مشاور حرفه‌ای از شخص پشتیبانی کنند. یک والد راه دور، اغلب احساس تنهایی و انزوا می‌کند؛ احساس این که از فرزند دلبندش جدا افتاده است.
شیلا، دخترش را با اشتیاق در کنار خود نگه داشت و دو پسرش را با پدرشان تنها گذاشت. او پنج سال را همراه با دخترش در انزوا گذراند. از دوستان و خانواده‌اش کنار کشید، اما با آن که دخترش با او بود دلش برای پسرانش بی‌نهایت تنگ می‌شد. او می‌گوید:
“صحبت‌های تلفنی، مکاتبه و ملاقات‌های کوتاه در سفرهای بین استانی هرگز نیاز مرا به حضور در زندگی روزمره‌ی آنها پر نمی‌کرد. آشفته و پریشان شده بودم. سرانجام، کسی که مرا نجات داد، مشاور فوق العاده‌ای بود که کمک کرد تا نظم و سازمانی به زندگی آشفته‌ام بدهم. خوشحال هستم که چنان شخصی را پیدا کردم و هنوز بعد از گذشت آن سال‌های سخت، از او سپاسگزارم.”
گاهی اوقات لازم است با کسانی معاشرت کنید که درک کنند شما چه روزگار تلخی را می‌گذرانید تا بتوانند حمایت عاطفی موردنیاز شما را فراهم آورند.

رابطه‌ی سالم میان والد و کودک
هدف من به عنوان مشاور خانواده همیشه این بوده است که رابطه‌ای سالم بین والدین و فرزندان به وجود آورم. بارها و بارها اثرات مخرب تماس‌های ناکافی یا غیررضایت بخش را میان کودکان و والدین‌شان دیده‌ام. دور بودن، همیشه به دلیل طلاق نیست. والدینی که در ارتش خدمت می‌کنند یا در مأموریت هستند و همچنین آنهایی که در زندان به سر می‌برند، نیز در زمره‌ی والدین راه دور قرار دارند. افرادی که شغل آنها ایجاب می‌کند مدتی طولانی از منزل دور باشند باید به نیازهای کودکان خود بیشتر توجه کنند.
دان، که راننده تریلی است، دو تا سه هفته از ماه را در جاده می‌گذراند. او چند بار در هفته به بچه‌ها تلفن می‌زند و برای آنها کارت می‌فرستد.
“به بچه‌هایم می‌گویم که هرچند در خانه نیستم، اما بر آنها نظارت دارم. از آنها می‌خواهم که درست رفتار کرده و به‌ [حرف] مادرشان گوش کنند. آنها می‌دانند که من از راه دور بر آن‌ها نظارت می‌کنم.”
دلیل والد بودن از راه دور هرچه باشد، دانستن و درک این امر ضروری است که وجود پدر و مادر- هر دو- برای رشد روانی کودک لازم است. دخترها به پدرشان به اندازه‌ی مادرشان نیاز دارند. برای دختر خیلی مهم است که نزد پدرش عزیز و ارزشمند باشد. از این طریق حس غرورآمیز بودن در او تقویت می‌شود. پسرها نیز به مادرشان به اندازه‌ی پدرشان نیاز دارند تا به آنان نحوه‌ی ایجاد رابطه‌ای صحیح را بیاموزد. وجود پدر و مادر- هر دو- در زندگی کودک اهمیت دارد. کودک با وجود آن دو رشدی سالم و طبیعی خواهد داشت.
میل به جاودانگی از این راه در ما ارضا می‌شود که ببینیم فرزندان‌مان به ارزش‌ها و اخلاقیات ما و سبک زندگی ما خو می‌گیرند. ما ارزش‌ها و شخصیت خود را از طریق عشق و دوست داشتن، از طریق داشتن انتظاراتی از آنها و از طریق صحبت با آنها در مورد اینکه مسائل مهم زندگی کدام‌اند، به آنها منتقل می‌کنیم. بچه‌ها والدین خود و کوچک‌ترین حرکات آنها را به دقت و از نزدیک مشاهده و ارزش‌ها و اخلاقیات آنها را جذب می‌کنند. پدری را می‌شناسم که نامه‌هایی به پسرش می‌نویسد که به قول خودش همیشه پر از فلسفه‌ی زندگی ویژه‌ی خود اوست. او همیشه در نامه‌هایش نکاتی راجع به نظریاتش، در مورد این که در دنیا چه می‌گذرد، می‌گنجاند. آن نظرات معمولاً به نوعی با مقالات روزنامه‌ها یا برنامه‌های تلویزیونی در ارتباط است. او رونوشتی از این نامه‌ها را نگهداری می‌کند تا همزمان با بزرگ شدن پسرش او هم مجموعه‌ای از نامه‌های خود را داشته باشد. وی می‌گوید: «این نامه‌ها راهی است برای اینکه اطمینان پیدا کنم که پسرم با طرز فکر من آشنا شده. امیدوارم به موازات رشد او، عقاید من در شکل گیری شخصیت او اثرگذار باشد.»
مطمئن باشید که والدین راه دور هم می‌توانند نفوذ بسیاری روی فرزندان‌شان داشته باشند. یکی از مراجعان من، لیزا، احساس کرده بود که دختر نوبالغ او، که دور از او زندگی می‌کرد، به شدت افسرده است. او موضوع را با دختر و شوهر سابقش در میان گذاشت، اما احساس خوبی نداشت، برای این که در محل حضور نداشت، قادر به ارزیابی دقیق موقعیت نبود. او فکر می‌کرد دخترش احتیاج به مشاوره دارد و سپس به این نتیجه رسید که شاید دخترش به علت موقعیت موجود، یعنی دوری از مادر، بیش از حد لازم واکنش نشان می‌دهد. آن دختر، مطلقاً حاضر به مشاوره نبود. همسر سابق لیزا نیز موافق نبود که او را وادار به این کار کند. ماه‌ها گذشته ولی لیزا نشانی از بهبود در رفتار و حالات دخترش نمی‌دید.
او در خود فرو می‌رفت و به تدریج برخی از فعالیت‌های موردعلاقه‌ی خود را کنار گذاشت. از فرط ناچاری از شوهر سابقم خواستم که برای دخترم یک مشاور پیدا کند و قرار ملاقات بگذارد؛ چه دخترم موافق باشد و چه مخالف.
وقتی قرار ملاقات با مشاور گذاشته شد، دخترم لیزا مخالفت زیادی نشان نداد. او به ملاقات با مشاور ادامه داد. کاری را که والد حاضر، مایل به انجام آن نبود، یا فکر می‌کرد از عهده‌ی انجامش برنمی‌آید، والد غایب از دور به انجام رساند.
نباید قدرت والد راه دور را ناچیز شمرد. در اولین تابستانِ دوری از جاش، او تصمیم گرفت در شهرکی نزدیک برلینگتون، به کار چیدن توت فرنگی بپردازد. نظر وی این بود که اتاقی اجاره کند و روی پای خودش بایستد. از آنجا که او پانزده سال و نیم بیشتر نداشت از خواسته‌اش متعجب شدم و پیشنهاد کردم در خانه‌ای اتاق بگیرد. می‌خواستم اگر شبی در خانه نبود، نبودنش برای خانواده، محسوس باشد.
جاش با عقیده من کاملاً مخالف بود. پدرش ابتدا نسبت به این مسئله بی‌اعتنا بود، اما من اصرار کردم که او باید در یک محیط مطمئن‌تر زندگی کند. پدرش متوجه شد که من در موضع خود جدی هستم. بنابراین ترتیبی داد تا جاش با یک خانواده زندگی کند. می‌دانم که جاش و پدرش هرگز نفهمیدند که چرا من آن قدر نگران بودم، اما میل داشتند که برای احترام به خواسته‌های من، عقاید خود را کمی تغییر بدهند و من هم از این کار راضی بودم.

همسر سابق شما
نحوه‌ی رابطه‌ی شما با همسر سابق‌تان، در تعیین میزان موفقیت شما در ایفای نقش به عنوان والد راه دور بسیار مؤثر است. مهم‌ترین پیامد حاصل از طلاق، همکاری مشترک و صحیح در خصوص سرپرستی فرزندان است. این امر امکان تبادل نظر درباره‌ی نیازهای فرزندتان را فراهم می‌کند و باعث می‌شود به جای اینکه بگذارید خصومت و عداوت گذشته سد راه‌تان شود، خواسته‌های فرزندتان را در اولویت قرار دهید.
درباره‌ی سرپرستی مشترک مثالی می‌زنم. بابی ده ساله، کارنامه به دست به منزل آمد. او نه تنها در درس‌های اصلی نمره‌ی بد آورده بود، بلکه حتی در انضباط نیز نمره‌ی پایینی کسب کرده بود. مادرش، جوآن، خیلی ناراحت شد. او با لحنی جدی به فرزندش تذکر داد که توقع دارد دفعه‌ی بعد کارنامه‌ی خیلی بهتری را ببیند. جوآن سپس با دو تن از معلمان فرزندش تماس گرفت. به او گفته شد که بابی اصلاً تکالیف مدرسه و خانه را انجام نمی‌دهد. کار بعدی جوآن تلفن به پدر بابی بود که هزار کیلومتر دورتر زندگی می‌کرد. جوآن گفت: «هیچ وقت احساس نمی‌کنم که زنگ زدن به پدر بابی مشکلی داشته باشد. من از او می‌خواهم که در این قبیل مسائل دخالت کند. بخصوص که او و بابی خیلی به هم نزدیک هستند.» سرانجام آن دو مشترکاً تصمیم گرفتند که جوآن به طور روزانه بر کارهای بابی نظارت داشته باشد تا اطمینان یابد که او کارش را انجام می‌دهد. همچنین قرار شد جوآن به طور مرتب با معلم‌ها در تماس باشد. پدر بابی هم هفته‌ای دوبار به او تلفن می‌کرد، وظایفش را به او گوشزد می‌کرد و پیشرفت او را زیر نظر می‌گرفت. جوآن می‌گوید: «از آن تاریخ به بعد بابی نمره‌های بهتری می‌گرفت و من دریافتم که فرزندم نیاز داشته که ما- یعنی من و پدرش- را در حل مسائل زندگی‌اش سهیم و درگیر ببیند.»
والدین بابی به شکل یک گروه عمل کردند و حداکثر منافع خود را مدنظر قرار دادند. هریک از آنها نقشی مخصوص به خود داشتند و هرکدام می‌توانستند نفوذ خاص خود را در موقعیت‌های مختلف اعمال کنند. بابی هم فهمید که در قبال هر دو والد خود مسئول است؛ هرچند که پدرش در فاصله‌ی دورتری زندگی می‌کرد.
بدترین وضعیت بین همسران سابق، آن است که یکی از آنها دیگری را در حضور فرزند تحقیر کند، یا نامه‌های والد راه دور را پاره کرده، به بچه نشان ندهد. یا به هر ترتیبی کاری کند که کودک با والد راه دورش تماس نداشته باشد.
آلن، که سال گذشته به من مراجعه کرد می‌خواست به او کمک کنم تا با فرزندانش، که بالغ بودند، رابطه‌ی جدیدی برقرار کند. او و همسر سابقش زمانی طلاق گرفته بودند که هر دو دخترشان خیلی کوچک بودند.
وقتی دخترها نه و یازده ساله بودند، همسر سابق آلن ازدواج کرده و نام فامیل شوهر جدیدش را روی دخترها گذاشته بود. او می‌گوید: «من به طور اتفاقی این مسئله را فهمیدم و آتش گرفتم. همسر سابقم گفت که اکنون خانواده‌ی بزرگ و خوشبختی هستند. من حرفش را باور کردم و کم و بیش خودم را کنار کشیدم. هدف اصلی او این بود که دخترهای‌مان فراموش کنند من وجود دارم.» دخترها حالا بیست و بیست و دوساله هستند و آلن تلاش می‌کند، سال‌های غیبت خود را جبران کند. او قبول دارد که حتی در زمانی که دخترانش خیلی کوچک بودند و پیش هم زندگی می‌کردند، او به عنوان پدر در زندگی آنها حضوری نداشته است.
آلن می‌گوید: «اما آن‌ها دخترهای من هستند و من می‌خواهم سعی کنم اشکال‌های گذشته را اصلاح کنم. این بهترین کاری است که می‌توانم انجام بدهم، امیدوارم آنها روزی مرا ببخشند. مسلماً این وضعیت نامطلوبی است.»
برای والد حاضر، خیلی مشکل است که تهدیدهای والد غایب یا راه دور را تحمل کند. از طرفی، برای والد راه دور هم بی‌نهایت تحمل ناپذیر است که حتی در تماس گرفتن با بچه‌اش، آن همه مشکل داشته باشد. بالاتر از همه، این امر برای کودکان یک فاجعه‌ی عاطفی است. این کودکان به جای داشتن دوران عادی کودکی، درگیر مسائل احساسیِ ناشی از خشم و افسردگی می‌شوند. علی رغم تمایل مادرشان به این که آنها پدرشان را فراموش کنند، این کار از بچه‌ها برنمی‌آید. بچه‌ها هرگز والدین خود را فراموش نمی‌کنند و همواره با خود تجارب دردناکی از قبیل شکست در زندگی و فراموش شدگی توسط والدین دارند. سال‌ها بعد معلوم می‌شود که کودک از دست والدی که او را از داشتن تماس با والد راه دور بازداشته، بسیار عصبانی و خشمگین است و از این که چرا والدینش نتوانستند لااقل به خاطر او کمی منطقی‌تر با یکدیگر برخورد کنند، حیران است.
اگر شما به سرپرستی و مراقبتی که طرف مقابل به عهده دارد رضایت ندهید، چه اتفاقی روی خواهد داد؟ در مورد انجام خواسته‌ها و عملی کردن روش‌های دلخواه‌تان چه کاری از شما برمی‌آید؟ اگر طرف مقابل ذره‌ای اهمیت ندهد که شما چه فکر می‌کنید یا چه احساسی دارید، چه باید کرد؟
پدر راه دوری می‌گفت او و همسر سابقش در مورد این که دخترشان چگونه باید تربیت شود اختلاف نظر عمده‌ای داشتند و حالا که صدها کیلومتر دور از یکدیگر به سر می‌برند، اگر هم بخواهند در مورد آن اختلاف بحث کنند، کار به دعوای بزرگی منتهی می‌شود، زیرا دیگر همسر سابق او نمی‌خواهد در هیچ موردی با او بحث کند و او اینک با صدها سؤال در مورد اینکه دخترش چگونه بزرگ خواهد شد مواجه است.
سام می‌گوید: همسر سابق او در مورد تربیت بچه‌های‌شان سیاست عدم مداخله را اعمال می‌کرد. «او بیش از من به بچه‌ها آزادی می‌داد، بنابراین او در نظر بچه‌ها عزیز می‌شد و من منفور. به آنها اجازه می‌داد هر کاری دوست دارند بکنند. حالا پسر من بالغ شده و از خانه رفته است؛ اما دختر من، با مادرش زندگی می‌کند و من مطلقاً نمی‌دانم در زندگی‌اش چه می‌گذرد؟» سام امیدوار است که همسر سابقش عوض شده باشد. او امیدوار است که آن خانم بداند دوست‌های دخترشان چه کسانی هستند و بداند که آیا او تکلیف درسی دارد، یا شب به خانه می‌آید یا نه. اما سام شک دارد که چنین باشد. او می‌گوید: «اگر من و زن سابقم می‌توانستیم درباره‌ی این مسائل با هم صحبت کنیم، کارها برای من خیلی آسان‌تر می‌شد. در آن صورت، زیاد نگرانی نداشتم و در مورد زندگی دخترم این قدر به فرض و گمان متوسل نمی‌شدم. دخترم می‌داند که والدین او با هم سازش ندارند و این مسئله، فاصله موجود را برای او مشکل‌تر می‌کند.»

فرزند راه دور
بچه‌ها نیز غصه‌های خاص خود را دارند. تاکنون توجه ما بر والد راه دور متمرکز بود. اما بچه‌ی راه دور چطور؟ ملیسا، دختر دوازده ساله‌ای که با مادرش در کلورادو زندگی می‌کند، از این که نمی‌داند در زندگی پدرش در بوستون چه می‌گذرد بسیار دلخور است. او می‌گوید: «چه زندگی مزخرفی است. اصلاً‌ منصفانه نیست. از این وضعیت متنفرم!» او پدرش را چند بار در سال می‌بیند و هر هفته تلفنی با او صحبت می‌کند، اما راضی نیست. هنگامی که پدر و مادرش با هم زندگی می‌کردند او و پدرش رابطه‌ی صمیمانه‌ای با هم داشتند. درواقع بعد از طلاق و قبل از اینکه پدر او مهاجرت کند، او بیش از نیمی از وقت خود را با پدرش می‌گذراند. این تغییر برای ملیسا شکننده بوده است. او می‌گوید: «شاید بهتر باشد در بوستون به کالج بروم تا بتوانم به پدرم نزدیک‌تر باشم. اما هنوز تا موقع رفتن به کالج زمان زیادی مانده و من محکوم هستم که این سال‌ها را بدون او بگذرانم.»
مهمانداران هواپیما بچه‌های زیادی را می‌بینند که به تنهایی برای دیدن والد راه دور خود سفر می‌کنند. آنها غم و اندوه جدا شدن را در مبدأ و هیجان و شادمانی حاصل از تجدید دیدار را در مقصد می‌بینند. همچنین در این میان بیم و تردید در چهره این کودکان که یک والد را برای دیدن والد دیگر ترک می‌کنند به وضوح مشهود است. این تشویشی است که خود والدین به دیدن آن علاقه‌ای ندارند. آنها ممکن است آن قدر اسیر خشم و نفرت و دلتنگی‌های خود باشند که متوجه اضطراب و اندوه بچه‌های‌شان نشوند و حتی اگر هم متوجه شوند، کاری از دست‌شان ساخته نیست.
تجدید دیدارها و خداحافظی‌ها، شادمانه‌ترین و دردناک‌ترین لحظات سرپرستی از راه دور است. والدین و کودکان راه دور دائماً باید در حال جابه جایی بین یک خانه و خانه دیگر، یک والد و والد دیگر و یک خانواده‌ی ناتنی به خانواده‌ی دیگر باشند. لازم است هر دو والد نسبت به مسائلی که این جابه جایی‌ها برای آنها و کودکان‌شان به وجود می‌آورد، دقیق و حساس باشند.
کانی، سرپرست دو پسر که پدرشان در کالیفرنیا زندگی می‌کند، می‌گوید که پسر بزرگش هر بار که از ملاقات با پدرش به خانه بازمی‌گردد تا دو هفته، شب‌ها قبل از خواب گریه می‌کند؛ زیرا برای او خداحافظی از پدرش خیلی دردناک است و برگشت به خانه، همیشه توأم با ماتم و دلتنگی است. او به تدریج و با مشقت زیاد می‌تواند خودش را با اوضاع وفق دهد. این مشکلات، شامل حال پدر او در کالیفرنیا نیز می‌شود که خانواده جدیدش او را به طرف خود می‌کشاند. این طور به نظر می‌رسد که همه‌ی اعضای خانواده‌ی جدید، به ملاقات این پسرها با پدرشان به نوعی عکس العمل نشان می‌دهند.
گفتیم همه اعضا؟ این اعضا افراد بسیار هستند که هرکدام شخصیت متفاوتی دارند. زن و شوهری از هم جدا می‌شوند؛ آنها مجدداً ازدواج می‌کنند و ضمن این که ممکن است خودشان کودکانی داشته باشند، احتمالاً تعدادی فرزند ناتنی نیز به درون خانواده می‌آورند. چه بسا این ازدواج دوم هم سرانجامی نداشته باشد و به سومین ازدواج منجر شود که حاصل آن خواهران و برادران ناتنی بیشتری خواهد بود. یک بچه با یک والد راه دور مجبور است از درون چندین خانواده عبور کند تا جای خود را بیابد.
حسادت و رقابت بین اعضای خانواده نیز واقعیتی ملموس است. وقتی بچه‌ی شما برای دیدن‌تان می‌آید، احساسات و رفتارهای خانواده جدید شما به شدت متغیر می‌شود. عده‌ای فکر می‌کنند به آنها بی‌توجهی می‌شود و عده‌ای دیگر نسبت به محبت شما به فرزندتان حسادت می‌کنند. شما در مرکز این جریان‌ها گیر کرده‌اید. اگر حضانت از فرزند به عهده‌ی شما باشد و او با شما زندگی کند، وقتی او را برای دیدار والد غایب یا راه دور می‌فرستید؛ دائماً نگران این هستید که اکنون در آن خانه، زن یا مرد دیگری وجود دارد. ازدواج مجدد و والد راه دور بودن، موضوع فوق العاده پیچیده‌ای است. البته راه‌هایی برای آسان کردن این پیچیدگی‌ها وجود دارد.
رسیدن به یک رابطه‌ی موفق و مطلوب با فرزندتان از راه دور امری است که نیاز به اراده و تعهد شما دارد. شما نمی‌توانید برای رسیدن به این هدف، روی بخت و اقبال حساب کنید. شما برای رابطه با فرزندتان احتیاج به تلاش و ثبات قدم دارید. در این راه موانع زیادی وجود دارد. گاهی اوقات شرایط برایتان تحمل ناپذیر جلوه خواهد کرد. شما هنگام خداحافظی اندوه را در چشمان فرزندتان می‌بینید. از فکر این که باید چهار ماه دیگر انتظار بکشید تا دوباره همدیگر را ببینید، قلباً ناراحت می‌شوید. شک دارید که آیا اصولاً از آن مسافت دور، ایجاد کردن رابطه‌ای صمیمی عملی است یا خیر. ممکن است وسوسه شوید که تسلیم شوید، یعنی دست از تلاش بردارید.
والدین راه دور، اغلب نگران از دست دادن قدرت و نفوذشان در زندگی کودک هستند. آنها احساس می‌کنند که اعتبار خود را از دست داده‌اند و زبان‌شان درباره‌ی نحوه‌ی تربیت فرزندشان کوتاه است. اما مأیوس نشوید! بگذارید بفهمند که شما می‌خواهید فرزندتان با شما تماس بگیرد. خودتان هم دائماً با او در تماس باشید. بگذارید درک کنند که شما دوست دارید بفهمید که آنها چه احساسی در مورد زندگی‌شان- اوقات بد و اوقات خوب- دارند. خودتان را با یک روش قوی و روشن وارد زندگی‌شان کنید. به آنها بگویید که در مورد زندگی و اوقات بودن با آنها و دوری از آنها چه احساسی دارید. آنها نیز از طریق رابطه‌شان با شما، نیرو و توان کسب خواهند کرد. این اعمال شماست که کودک‌تان را قادر می‌سازد روابط خود را با شما استحکام بخشد. نحوه‌ی اعمال شماست که می‌تواند در نظام مستقیم بر تربیت فرزندان‌تان به شما قدرت دهد.
منبع مقاله :
گالپر کوهن، میریَم، (1391)، والدین راه دور، ترجمه وحید ایمن، تهران: همشهری، چاپ دوم

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید