توسل به امام زمان (عج)

توسل به امام زمان (عج)

مریض بودم و به اتفاق شوهرم از کرج به طرف تهران حرکت کردیم. آدرس دکتر در خیابان جمهوری بود. به جایی رسیدیم که طرح ترافیک شروع می‌شد. شوهرم ماشین را در یکی از خیابان‌های فرعی پارک کرد و به من گفت: «کمی باید پیاده بروی تا به مطب دکتر برسی و بعد از گرفتن نسخه‌ی دکتر بیا نزدیک ماشین تا با هم برویم داروخانه دارو بگیریم و برگردیم به کرج. »
او در ماشین نشست ومن به مطب دکتر رفتم. پس از گرفتن نسخه‌ی دکتر، از مطب خارج شدم. از فرط خستگی و ناراحتی جسمی، فراموش کردم که ماشین در چه خیابانی پارک شده است. خیلی گشتم تا ماشین را پیدا کنم، ولی پیدا نکردم.
دقیقه‌ها یکی پس از دیگری می‌گذشت، اما بسیار سنگین و دیرگذر. هر لحظه‌ای از آن سالی را تداعی می‌کرد. از مردمی که می‌گذشتند، سؤال کردم که محدوده‌ی طرح ترافیک از کجا شروع شده است. هر یک جایی را گفتند و من رفتم، ولی ماشین را پیدا نکردم. آن‌قدر گشتم تا از پا درآمدم. کنار خیابان جلوی قنادی لادن نشستم و به گذشته فکر کردم.
یادم آمد در گذشته اگر کسی درمانده می‌شد، دیگران از او دلجویی می‌کردند و درصدد رفع مشکلش برمی‌آمدند. اما این روزها گویی انسانیّت و رحم و مروّت رخت بربسته و به کلی از بین رفته است. خداوندا، موقعی که به طرف مطب دکتر می‌رفتم، مختصر ناراحتی جسمی داشتم، اما در برگشت هم جسمم و هم روحم، هر دو در رنج و عذاب است. خدایا، از چه کسی مدد بگیرم.
در این‌جا یاد آیه‌ی60 سوره‌ی غافر افتادم که خداوند فرموده: «وَ قَالَ رَبُّکُمْ اُدْعُونی اَسْتَجِبْ لَکُمْ»[1] «و خدای شما فرموده که مرا با خلوص دل بخوانید تا دعای شما را مستجاب کنم. »
بعد گفتم: «یا مولای من، یا صاحب الزّمان، کمکم کن. » همانطور نشسته بودم و حضرت صاحب را صدا می‌زدم که دیدم یک جوان آمد و در ماشینی که روبروی من کنار جوی آب پارک شده بود، را باز کرد. مثل این‌که کسی به من گفت مشکل خود را با این جوان در میان بگذار، او به تو کمک خواهد کرد.
به او گفتم: «آقا، ما ماشینمان را خارج از طرح ترافیک پارک کردیم و در حال حاضر نمی‌دانم کجاست. اگر شما به طرف میدان آزادی می‌روی، من را هم به آن‌جا برسان. »
جوان گفت: «بیا و سوار شو. »
سوار ماشین شدم و گفتم: «ببخشید که مزاحم شما شدم. » جوان گفت: «خیر، شما مزاحم نیستید. مسیر من کرج است و باید از میدان آزادی بگذرم، شما را هم می‌رسانم. »
گفتم: «منزل ما هم کرج است. »
جوان گفت: «اگر مایل باشید، شما را به کرج می‌رسانم. »
گفتم: «ناراحتی من این است که شوهرم منتظر است تا پیش او بروم. به هر حال چون نمی‌دانم کجاست، برویم کرج.»
ماشین را به طرف کرج هدایت کرد و من می‌گفتم: «یا صاحب الزمان، کمکم کن. »
ماشین چند خیابان را طی کرد. در یکی از خیابان‌ها که کمی هم شلوغ بود، سرعتش را کم کرد که ناگهان چشمم به شوهرم و ماشین خودمان افتاد.
به راننده گفتم: «لطفاً نگهدارید تا من پیاده شوم. ماشین‌مان همین‌جا کنار خیابان پارک شده است. »
او ماشین را متوقف کرد. پیاده شدم و گفتم: «چقدر کرایه بدهم. »
گفت: «من برای رضای خدا کار می‌کنم نه برای پول. »
در این‌جا بود که هم ناراحتی جسمی و هم روحی من از بین رفت و خوب شدم. الحمد الله رب العالمین. [2] یا رب که کارها همه گردد به کام ما
نور حضور خویش فروزد امام ما
ما باده‌ی محبت او نوش کرده‌ایم
ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما
ای باد اگر به کوی امام زمان رسی
زنهار عرضه دار به پیشش پیام ما
گو همتی بدار که مخمور فرقتیم
شاید بر آید از می وصل تو کام ما
از اشک در ره تو فشاندیم دانه‌ها
باشد که مرغ وصل بیفتد به دام ما
فیضت به صبح و شام ز جان می‌کند سلام
پیکی کجاست تا برساندسلام ما[3][1] . سوره‌ی غافر، آیه‌ی60.
[2] . حاجیه خانم فقیهی چند مطلب را برای نویسنده گفتند که یکی از آن‌ها را ثبت کردم.
[3] . شعر از ملا محسن فیض کاشانی.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید