دسته بندی های موجود در بخش"حکایت ها"

مطالب موجود در بخش "حکایت ها"

وصیت تاکتیکی امام صادق علیه السلام

وصیت تاکتیکی امام صادق علیه السلام

عصر خلافت منصور دوانیقی، دومین خلیفه مقتدر عباسی بود، ابو ایوب نحوی می گوید: منصور در نیمه های شب مرا طلبید به نزدش رفتم دیدم روی کرسی (صندلی) نشسته و شمعی در برابرش است و نامه ای در دست دارد، وقتی که بر او سلام کردم نامه را به طرف من انداخت و گریه می ...

ادامه مطلب
داستانهای ائمه: امام صادق (ع): اسرار زندگی ات را برای کسی بازگو نکن

داستانهای ائمه: امام صادق (ع): اسرار زندگی ات را برای کسی بازگو نکن

همچنین مرحوم شیخ طوسى و دیگر بزرگان آورده اند: شخصى به نام مفضّل بن قیس حکایت نماید: روزى به محضر مبارک امام صادق علیه السلام وارد شدم؛ و بعضى از مشکلات زندگى خود و خانواده ام را براى آن حضرت بازگو کردم . امام علیه السلام به کنیز خود فرمود: آن کیسه را بیاور. هنگامى ...

ادامه مطلب
داستانهای ائمه: امام صادق (ع): شکرنعمت، نعمتت افزون کند

داستانهای ائمه: امام صادق (ع): شکرنعمت، نعمتت افزون کند

یکى از اصحاب امام جعفر صادق علیه السلام حکایت کند: روزى در مِنى و عرفات در حضور آن حضرت مشغول خوردن انگور بودیم، که فقیرى آمد و تقاضاى کمک کرد. حضرت یک خوشه انگور به آن فقیر داد، فقیر گفت: انگور نمى خواهم، چنانچه درهم و دینارى دارید، کمک نمائید؟ امام صادق علیه السلام فرمود: ...

ادامه مطلب
مناظرات امام صادق عیه السلام؛ مسلمان شدن عبدالله دیصانی

مناظرات امام صادق عیه السلام؛ مسلمان شدن عبدالله دیصانی

هشام بن حکم از شاگردان زبردست و هوشمند امام صادق (ع) بود، روزی یکی از منکران خدا به نام عبدالله دیصانی با هشام ملاقات کرد و پرسید: آیا تو خدا داری؟ هشام: آری. عبدالله: آیا خداوند تو قادر است؟ هشام: آری، هم توانا است و هم بر همه چیز مسلط است. عبدالله: آیا خدای تو ...

ادامه مطلب
خنثی شدن اعجازآمیز توطئه قتل امام صادق علیه السلام

خنثی شدن اعجازآمیز توطئه قتل امام صادق علیه السلام

منصور دوانیقی (عبدالله بن محمد علی بن عبدالله بن عباس) دومین طاغوت و خلیفه عباسی بود، چندین بار تصمیم گرفت که امام صادق(ع) را بکشد، ولی آن حضرت به طور معجزه آمیزی از شر او نجات یافت یکی از آن موارد، ماجرای ذیل است: منصور دوانیقی روزی یکی از غلامان خود را بالای سرش نگهداشت ...

ادامه مطلب
روایات و داستانهایی از امام باقر علیه السلام

روایات و داستانهایی از امام باقر علیه السلام

امام باقر علیه السلام : عالمى که از علم او استفاده شود بهتر از هفتاد هزار پرستش کننده خداست . (1) ارتباط دوستانه با مردم اوعبیده گوید: من همراه امام باقر علیه السلام بودم ، به هنگام سوار شدن به کجاوه اول من سوار مى شدم و سپس او. وقتى بر روى مرکب قرار مى ...

ادامه مطلب
داستانهای ائمه: امام باقر (ع): مرد مسیحی

داستانهای ائمه: امام باقر (ع): مرد مسیحی

امام باقر، محمدبن علی بن الحسین علیه السلام، لقبش «باقر» است. باقر یعنی شکافنده. به آن حضرت «باقرالعلوم» می گفتند، یعنی شکافنده ی دانشها. مردی مسیحی، به صورت سخریه و استهزاء، کلمه ی «باقر» را تصحیف کرد به کلمه ی «بقر» یعنی گاو، به آن حضرت گفت: «انت بقر» یعنی تو گاوی. امام بدون آنکه ...

ادامه مطلب
داستانهای ائمه: امام باقر (ع): دوستی و محبت اهل بیت

داستانهای ائمه: امام باقر (ع): دوستی و محبت اهل بیت

حکیم بن عتیبه گفت: خدمت حضرت باقر (علیه السلام) بودم، خانه پر از جمعیت بود در این هنگام پیرمردى که تکیه بر عصاى آهنین خود داشت وارد شد بر در خانه ایستاده، گفت: السلام علیک یابن رسول الله و رحمه الله و برکاته و سکوت کرد. حضرت باقر (علیه السلام) فرمود: علیک السلام و رحمه ...

ادامه مطلب
داستانهای ائمه: امام باقر (ع): راه واقعی برای نجات کدام است؟

داستانهای ائمه: امام باقر (ع): راه واقعی برای نجات کدام است؟

محمد بن مسلم از حضرت باقر یا صادق (علیه السلام) نقل مى کند که به آنجناب عرض کردم بعضى از مردم را مشاهده مى کنیم جدیت در عبادت دارند و با خشوع بندگى مى کنند ولى اقرار به ولاى ائمه (علیهم السلام) ندارند و حق را نمى شناسند آیا این عبادت و خشوع آنها را ...

ادامه مطلب
داستانهای ائمه: امام صادق (ع): بند کفش

داستانهای ائمه: امام صادق (ع): بند کفش

امام صادق علیه السلام با بعضی از اصحاب برای تسلیت به خانه ی یکی از خویشاوندان می رفتند. در بین راه بند کفش امام صادق علیه السلام پاره شد به طوری که کفش به پا بند نمی شد. امام کفش را به دست گرفت و پای برهنه به راه افتاد. ابن ابی یعفور- که از ...

ادامه مطلب
داستانهای ائمه: امام باقر (ع): نصیحت زاهد

داستانهای ائمه: امام باقر (ع): نصیحت زاهد

گرمی هوای تابستان شدت کرده بود. آفتاب بر مدینه و باغها و مزارع اطراف مدینه به شدت می تابید. در این حال مردی به نام محمدبن منکدر- که خود را از زهّاد و عبّاد و تارک دنیا می دانست تصادفا به نواحی بیرون مدینه آمد، ناگهان چشمش به مرد فربه و درشت اندامی افتاد که ...

ادامه مطلب
داستانهای ائمه: امام باقر (ع): ارادت دوستان و توجه ائمه به آنها

داستانهای ائمه: امام باقر (ع): ارادت دوستان و توجه ائمه به آنها

محمد بن مسلم گفت از کوفه به طرف مدینه خارج شدم مریض و سنگین بودم. به حضرت باقر (علیه السلام) عرض شد که محمد بن مسلم (1) مریض است. آنجناب بوسیله غلامى شربتى که سرپوش پارچه اى بر روى آن بود فرستاد. غلام شربت را آورده گفت به من دستور داده اند تا نخورى از ...

ادامه مطلب