الگودهی قرآن به جوانان

الگودهی قرآن به جوانان

جوان معمولا در سه حوزه فکر و اندیشه، اخلاق و معاشرت اجتماعی، نگرانی هایی دارد و خواسته یا ناخواسته به سمت و سویی گرایش پیدا می کند و در صورتیکه الگویی مناسب به وی ارایه نشود، به الگوهای نامناسب و نامتناسب روی می آورد. از این رو قرآن، در راستای رسالت هدایتی و تربیتی خود، با بیان داستان های واقعی به ترسیم الگوهای مناسب پرداخته است، که در این نوشتار تنها به الگوهای جوان و یا در سنین جوانی می پردازیم.
الف: حوزه فکر و اندیشه
1ـ الگوی مبارزه با عقاید و افکار باطل
الگوی جوان در این برنامه، حضرت ابراهیم – علیه السلام – است که در سنین جوانی به مبارزه با بت پرستی پرداخت. وی ابتدا با سرپرست خود (آزر) گفتگو کرد و تا آنجا پیش رفت که از او و همفکرانش بیزاری جست.
قرآن کریم می فرماید: (ولقد آتینا ابراهیم رشده من قبل و کنا به عالمین، اذ قال لا بیه وقومه ما هذه التماثیل التی إنتم لها عاکفون) ما وسیله رشد ابراهیم را از قبل به او دادیم; و از شایستگی او آگاه بودیم. آن هنگام که به پدرش آزر، و قوم او گفت:این مجسمه های بی روح چیست که شما همواره آنها را پرستش می کنید؟ در پاسخ گفتند: وجدنا آبائنا لها عابدین) ما پدران خود را دیدیم که آنها را عبادت می کردند، ابراهیم واکنش نشان داد و فرمود: لقد کنتم إنتم وآبإکم فی ضلال مبین) قطعا هم شما و هم پدرانتان در گمراهی آشکاری بودید.[1]
چون تواند ساخت با آزر، خلیل؟
چون تواند ساخت با رهزن، دلیل؟
آری، همان طور که راهنما و دلیل راه، با راهزن سازگاری و همراهی ندارد، ابراهیم خلیل هم با آزر بت تراش سازش نمی کند.
و در جای دیگر فرمود: واذ قال ابراهیم لا بیه آزر إتتخذ إصناما الهه انی إراک وقومک فی ضلال مبین) به خاطر بیاورید هنگامی که ابراهیم به پدرش آزر گفت: آیا بت هایی را معبود خود انتخاب می کنی؟ من، تو و قوم تو را در گمراهی آشکاری می بینم. [2]
ابراهیم در مرحله نخست، در مقام استفهام انکاری و توبیخی پرسید: (این مجسمه ها چیست که به عنوان خدا پذیرفته اید و آنان را عبادت می کنید؟.) در مرحله بعد که آنان به تقلید از پیشینیان خود استدلال کردند، ابراهیم در پاسخ، آنان را به گمراهی متهم نمود.
اعلام بیزاری
سپس در مرحله بعد، ابراهیم از بت پرستان اعلام بیزاری کرد، قرآن کریم می فرماید: (قد کانت لکم اسوه حسنه فی ابراهیم و الذین معه اذ قالوا لقومهم انا برإ منکم ومما تعبدون من دون الله) برای شما سرمشقی خوب در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند، وجود داشت، آن هنگام که به قوم مشرک خود گفتند: (ما از شما و آنچه غیر از خدا می پرستید، بیزاریم) . [3]
اظهار دشمنی
در مرحله ی بعد ابراهیم، دشمنی خود با آنان را ظاهر کرد و گفت: (کفرنا بکم وبدا بیننا وبینکم العداوه والبغضإ إبدا) ما نسبت به شما کافریم و میان ما و شما عداوت و دشمنی همیشگی آشکار شده است. [4]
فقط خودیها
ابراهیم نسبت به همه بت پرستان اعلام بیزاری و اعلان دشمنی نمود; یعنی نباید با آنان همزیستی مسالمتآمیز داشت. اما چون به آزر وعده استغفار داده بود: (سإستغفر لک ربی)[5]، برای او استغفار کرد. قرآن می فرماید: (الا قول ابراهیم لا بیه لا ستغفرن لک)[6] و (ما کان استغفار ابراهیم لا بیه الا عن موعده وعدها ایاه) [7]
رو (إشدإ علی الکفار) باش
با ولی چون گل، عدو چون خار باش
2ـ الگوی مبارزه و بت شکنی
ابراهیم در ادامه مبارزه خود، به مبارزه با بت پرداخت; یعنی او علاوه بر این که با (تبر منطق) به جنگ بت پرستان رفت، با تبر آهنین به جنگ بت ها نیز رفت. او با سوگندی که از پیش یاد کرده و نقشه ای که از قبل طرح کرده بود می فرمود: (تالله لا کیدن إصنامکم بعد إن تولوا مدبرین) بخدا سوگند در غیاب شما نقشه ای برای نابودی بت هایتان طرح می کنم،[8] اوهمه بت ها را نابود کرد و تنها بت بزرگ را برای تنبه آنها باقی گذاشت: (فجعلهم جذاذا الا کبیرا لهم لعلهم الیه یرجعون) سرانجام همه آنها، جز بت بزرگشان را، قطعه قطعه کرد. شاید سراغ او بیایند. [9]
جوانی به نام ابراهیم
ابراهیم – علیه السلام – طرح و نقشه خود را به اجرا درآورد و بت ها را شکست. ولی چون این کار دور از چشم مردم انجام گرفته بود، کسی نمی دانست که چه کسی چنین کاری را انجام داده است، همه می گفتند: (من فعل هذا بآلهتنا انه لمن الظالمین) چه کسی با خدایان ما چنین کرده است؟ قطعا او از ظالمین است. اما چون پیش از آن، ابراهیم، آنان و بت هایشان را تهدید کرده بود، آن ها شکی نداشتند که کار ابراهیم است. لذا گزارش دادند که: (سمعنا فتی یذکرهم یقال له ابراهیم) جوانی را می شناسیم به نام ابراهیم که از بت ها به بدی یاد می کرد.
منطق قوی ابراهیم
ابراهیم – علیه السلام – را به محاکمه کشیدند، اما او با منطق قوی پاسخ می داد و برای بیداری آنها بت بزرگ را سالم نگهداشته بود، تا بگوید: (بل فعله کبیرهم هذا فسإلوه ان کانوا ینطقون) شاید بت بزرگ چنین کرده باشد، بروید از او سوال کنید، اگر آنها سخن می گویند. یعنی، آنان که حرف نمی زنند، چگونه می توانند به حال شما سودمند باشند؟ و اگر کاری از آنها ساخته است، پس آن بت بزرگ، بت های کوچکتر را شکسته است و اگر حرفی نمی تواند بزند و کاری از او برنمیآید، پس شایسته پرستش نیست. (إفتعبدون من دون الله ما لاینفعکم شیئا ولایضرکم) سپس با اعلام بیزاری از بت و بت پرست گفت: (اف لکم ولما تعبدون من دون الله) اف بر شما و آنچه غیر از خدا می پرستید.
ابراهیم تا بدان جا پیش رفت که آتش نمرودیان را به جان خرید: (قالوا حرقوه وانصروا الهتکم) گفتند: او ابراهیم را بسوزانید و خدایان خود را یاری کنید.
از آنجا که خداوند بندگان خود را تنها رها نمی کند، به امر خداوند آتش سوزان، برای ابراهیم سرد و سالم شد: (قلنا یا نار کونی بردا وسلاما علی ابراهیم) . [10]
آتش ابراهیم را دندان نزد
چون گزیده حق بود چونش گزد؟
آتش ابراهیم را نبود زیان
هرکه نمرودی است گو می ترس از آن
ماه با احمد اشارت بین شود
نار ابراهیم را نسرین شود
3ـ الگوی هدفداری
قرآن کریم برای معرفی الگوی هدفداری، شخصیت های بزرگی را معرفی می نماید. از جمله این شخصیت ها حضرت ابراهیم است که آیات مربوط به آن گذشت و گفته شد که حضرت ابراهیم به هیچ قیمتی حاضر نشد دست از هدف خود بردارد و تهدیدها را به جان خرید: (یا ابراهیم لئن لم تنته لا رجمنک و اهجرنی ملیا) ای ابراهیم اگر دست از کارهایت خرابکاریهایت برنداری، تو را سنگ باران خواهم کرد یا سخنان تندی به تو خواهم گفت. از من دور شو.[11] تا این که وی مجبور شد از آنان کناره گیری کند و گوشه عزلت برگزیند.
قرآن از زبان ابراهیم می فرماید: (وإعتزلکم و ما تدعون من دون الله…) از شما و بتهایتان کناره گیری می کنم…[12] در همین راستا، آن حضرت آتش نمرود را نیز پذیرا شد.
نمونه دیگر:
نمونه دیگر هدفداری، اصحاب کهف هستند: اصحاب کهف جوانانی بودند خداباور، که حاضر نشدند دست از عقیده خود بردارند: (انهم فتیه آمنوا بربهم (اصحاب کهف جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان داشتند.[13] و شعارشان این بود که: (ربنا رب السموات والارض لن ندعوا من دونه الها) پروردگار ما، پروردگار آسمان ها و زمین است و به جز او خدایی دیگر را نمی خوانیم. [14]
اینان، آنچنان در راه عقیده خود استوار بودند که حاضر نشدند با طاغوت زمان همنوا شوند، و لذا شهر و دیار، خانه و خانواده و حتی ملک و حکومت را رها کرده و به غاری پناه بردند: (اذ اوی الفتیه الی الکهف قالوا ربنا آتنا من لدنک رحمه وهییء لنا من إمرنا رشدا) بیاد آور، هنگامی که جوانان به غار پناه بردند و گفتند: خدایا، از سوی خودت به ما رحمت بده و زمینه رشد ما را فراهم فرما. [15]
آنان پس از بیدار شدن از خواب به حساب همان زمان ـ که دوران خفقان و ستم دقیانوس بود ـ باز به فکر طهارت و پاکی بودند و حاضر نبودند غذای نامناسب مصرف نمایند، لذا به مإمور خرید گفتند: (فلینظر إیها إزکی طعاما فلیإتکم برزق منه…) بنگر که کدامیک طعامشان پاکیزه تر است، و مقداری از آن روزی برای شما بیاورد. [16]
علم و حکمت زاید از لقمه حلال
عشق و رقت آید از لقمه حلال
زاید از لقمه حلال اندر دهان
میل خدمت، عزم رفتن آن جهان
ب ـ حوزه اخلاق
در این حوزه علمی و عملی، قرآن کریم به معرفی چند الگو پرداخته که جوانان باید با شناخت این نمونه های اخلاق و اسوه های هدایت، مسیر تربیت خود را با آنها منطبق نموده واز رفتار و اعمالشان درس گرفته و به آنان تإسی نمایند:
1ـ الگوی از جان گذشتگی
آیه شریفه: (ومن الناس من یشری نفسه ابتغإ مرضات الله) بعضی از مردم کسانی هستند که جان خود را برای خشنودی خدا، می فروشند،[17] الگوی از جان گذشتگی است که قرآن به ما معرفی می کند. این مصداق منحصر به فرد، علی بن ابی طالب – علیه السلام – است که در نهایت از جان گذشتگی، حاضر شد در زمان خطر، به جای پیامبر – صلی الله علیه و آله – در بستر وی قرار بگیرد.
سنگ تا فانی نشدکی شد نگین
دانشمندان اسلامی از مفسران، مورخان و محدثان می نویسند، در (لیله المبیت) یعنی شبی که پیامبر – صلی الله علیه و آله – می خواست از مکه بیرون آمده و به مدینه هجرت نماید، علی بن ابی طالب – علیه السلام – به جای پیامبر خوابید و همه خطرات احتمالی را به جان خرید. [18]


[1] . انبیإ، 53.
[2] . انعام، 74.
[3] . ممتحنه، 4.
[4] . ممتحنه، 4.
[5] . مریم، 47.
[6] . ممتحنه، 4.
[7] . توبه، 114.
[8] . انبیإ، 57.
[9] . همان، 58.
[10] . انبیإ، 69.
[11] . مریم، 46.
[12] . مریم، 48.
[13] . کهف، 13. البته در برخی از روایات، نامگذاری اصحاب را به فتی به دلیل ایمانشان دانسته اند ر.ک بحار الانوار، ج 14، ص 428.
[14] . همان، 14.
[15] . همان، 10.
[16] . همان، 19.
[17] . بقره، 207.
[18] . ر ک: علامه امینی، الغدیر، ج 2 ص 48، و بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج2، ص 202 و 207.
@#@
لازم به ذکر است در آن زمان تنها حدود بیست سال از عمر شریف امام علی – علیه السلام – می گذشت.
2ـ الگوی ایثار و از مال گذشتگی
در این زمینه نیز الگوی معرفی شده توسط قرآن، حضرت علی – علیه السلام – است که در سوره «هل آتی» در کنار حضرت زهرا – سلام الله علیها – به عنوان ابرار معرفی شده است.
(ان الابرار… یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزإ و لا شکورا) و غذای (خود) را با این که به آن علاقه (و نیاز) دارند به مسکین و یتیم و اسیر می دهند و می گویند ما شما را به خاطر خدا اطعام می کنیم و هیچ پاداشی، و سپاسی از شما نمی خواهیم. [1]
همه محدثان، مفسران و مورخان شیعه و بسیاری از دانشمندان اهل سنت معتقدند که این آیات در باره علی – علیه السلام – و خانواده اش نازل شده است.
اسکافی می نویسد: (ما منکر تفضیل و برتری دیگر صحابه بر علی – علیه السلام – هستیم) . تا آنجا که می نویسد: (اما در انفاق آنچنان بود که حتی درحال فقر بر مسکین و یتیم و اسیر اطعام نمود) . [2]
ظاهرا علی و زهرا – علیهما السلام – برای بهبود حسنین – علیهما السلام – از بیماری نذر کرده بودند که سه روز روزه بگیرند; به هنگام افطار روز اول، غذای خود را به مسکین دادند، روز دوم آن را به یتیم و روز سوم آن را به اسیر بخشیدند و خود گرسنه ماندند. [3]
محسنان مردند و احسان ها بماند
ای خنک آن را که این مرکب براند…
مرد محسن لیک احسانش نمرد
نزد یزدان دین و احسان نیست خرد
مال خود ایثار راه او کند
جان خود ایثار جاه او کند
درباره از جان گذشتگی و از خود گذشتگی علی – علیه السلام – به عنوان اسوه و الگو، باید شرکت آن حضرت در جنگ های طاقت فرسای زمان پیامبر – صلی الله علیه و آله – (نبردهایی مانند بدر، احد، احزاب…) را نیز ذکر کرد; رشادت های عظیمی که به حق جبرئیل امین درباره آن گفت: (لا فتی الا علی) [4]
3 ـ الگوی کسب علم
الگوی دانشجویی که قرآن معرفی می کند، حضرت موسی – علیه السلام – است که با آن مقام و عظمتش از بنده ای از بندگان خدا درخواست آموزش کرد. قرآن کریم می فرماید: (قال له موسی هل إتبعک علی إن تعلمن مما علمت رشدا) [5]موسی به او خضر گفت: آیا از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده و مایه رشد است به من بیاموزی.
خواب، بیداری است چون با دانش است
وای بیداری که با نادان نشست
چون گرفتت پیر، هین تسلیم شو
همچو موسی زیر حکم خضر رو
اگرچه معلم موسی در آغاز ـ به دلیل ضرورت گنجایش علمی ـ از پاسخ مثبت به موسی خودداری کرد، اما با اعلام آمادگی موسی (ستجدنی ان شإ الله صابرا) ان شإ الله مرا شکیبا خواهی یافت، با شرط پیشی نگرفتن موسی از استادش، پذیرفت که به وی آموزش بدهد و در یک همراهی با وی، به او آموخت که برخی از امور دارای تإویل هستند و گفت: (سانبئک بتإویل ما لم تستطع علیه صبرا) .
4ـ الگوی مبارزه با خواهش های نفسانی
الگوی معرفی شده توسط قرآن در این مورد، حضرت یوسف – علیه السلام – است که در دوره جوانی در خانه عزیز مصر و در کنار زنی به نام زلیخا زندگی می کند. یوسف، در اوج جوانی و فوران کوره آتشین شهوت و زلیخا زنی که از سیمایی زیبا برخوردار است، همه زمینه ها برای کام جویی آنان فراهم است. قرآن کریم می فرماید: (و راودته التی هو فی بیتها عن نفسه و غلقت الابواب و قالت هیت لک قال معاذ الله… و لقد همت به و هم بها لولا ان رای برهان ربه کذلک لنصرف عنه السوء و الفحشإ انه من عبادنا المخلصین) وآن زن که یوسف در خانه او بود، از او تقاضای کامجویی کرد، درها را بست و گفت: بیا به سوی آنچه برای تو مهیا است، یوسف گفت: پناه می برم به خدا. .. آن زن قصد او کرد، و او نیز ـ اگر برهان پروردگار را نمی دید ـ قصد وی می نمود: این چنین کردیم، تا بدی و فحشا را، از او دور سازیم، چرا که او از بندگان مخلص خالص شده ما بود.[6]
زآتش شهوت نسوزد اهل دین
باقیان را برده تا قعر زمین
یوسف، زندان رفتن را پذیرفت، اما به خواهش زلیخا که مطابق غریزه جنسی بود، پاسخ نداد. زلیخا گفته بود: (لئن لم یفعل ما آمره لیسجنن ولیکونا من الصاغرین) اگر یوسف آنچه را به او دستور می دهم انجام ندهد، به زندان خواهد افتاد و مسلما خوار و ذلیل خواهد شد.
هرگاه حاکمیت در دست نااهلان رند باشد صالحان، محکوم و زندانی می شونداگر چه همچون یوسف صدیق، پیامبری عفیف و معصوم باشند.
چون که حکم اندر کف رندان بود
لا جرم صدیق در زندان بود!
و یوسف در واکنش به تهدید به زندان گفت: (رب السجن إحب الی مما یدعوننی الیه) پروردگارا، زندان نزد من محبوبتر است از آنچه که اینها مرا به سوی آن می خوانند.[7] جالب توجه این که حضرت یوسف رهایی از گرفتاری شهوت را، لطف الهی می داند و می گوید: (والا تصرف عنی اصب الیهن وإکن من الجاهلین) واگر نیرنگ آن ها را از من باز نگردانی، به سوی آنان متمایل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود. [8]
الگو دهی در آیات مربوط به حضرت یوسف – علیه السلام –
در این آیات نکاتی وجود دارد که به جوان پر شور ما میآموزاند، که هرچند کوره ای مشتعل از آتش سوزان شهوت باشد، می تواند با تإسی به یوسف – علیه السلام -، خود را از دام شهوت برهاند.
نکته قابل توجه این که برای حضرت یوسف همه چیز فراهم بود. این مسإله کار یوسف را دشوارتر می کند، زیرا ممکن است برای جوان ما زمینه فراهم نباشد و یا اگر فراهم است قضیه شکل دیگری به خود بگیرد. اما یوسف می بایست تلاش مضاعف نماید تا به فرموده قرآن (سوء و فحشا)، را از خود دور کند.
یوسف رنج این زندان را همچون گنج می بیند زیرا رحمت الهی در آن مخفی است. همچنان که مغز میوه درون پوست خشن قرار دارد
رنج گنج آمد که رحمت ها در اوست
مغز تازه شد چو بخراشید پوست
5ـ الگوی طهارت و پاکی
در این زمینه، قرآن کریم الگویی را معرفی می کند که علاوه بر آن که الگوی همه بشریت است، الگوی ویژه بانوان نیز می باشد. این الگو حضرت مریم – سلام الله علیها – می باشد که خداوند او را آیت و نشانه اعجاز و قدرت خود معرفی کرده و می فرماید: (وجعلنا ابن مریم و امه آیه)،[9] و نیز ضرب المثل نیکان جامعه بشری قرار داده و می فرماید: (ضرب الله مثلا للذین آمنوا… و مریم ابنت عمران…) . [10]
محیط خانواده
حضرت مریم از ابتدا و حتی قبل از ولادت مورد توجه خانواده عمران بود و پیش از تولد او را از قید ولایت خود رها کرده و تحت ولایت الله و عبودیت او در آورده بودند: (اذ قالت امرات عمران رب انی نذرت لک ما فی بطنی محررا) هنگامی که همسرعمران گفت: خداوندا! آنچه در رحم دارم برای تو نذر کردم که آزاد برای تو باشد، از من بپذیر.
در این زمان، مادر مریم نمی دانست که فرزند او دختر است و طبق وعده ای که به خانواده عمران داده شده بود، فکر می کرد، مولود او پسر است، لذا هنگام وضع حمل گفت: (انی وضعتها انثی و الله اعلم بما وضعت و لیس الذکر کالانثی) خداوندا! من او را دختر آوردم، خداوند خود آگاهتر است. و پسر همانند دختر نیست، کارهایی از پسر برمیآید که از دختر ساخته نیست. البته نذر مادر مریم مطلق و بدون قید بود، یعنی آنچه در رحم دارم، لذا بدون هیچ واکنش منفی یی گفت: (و انی سمیتها مریم و انی اعیذها بک و ذریتها من الشیطان الرجیم) من او را مریم نام گذاردم و او و فرزندانش را از شر شیطان در پناه تو قرار می دهم.
پذیرش الهی و عنایات ویژه
خداوند، نذر مادر مریم را پذیرفت و مریم را به خوبی قبول کرد و گفت: (فتقبلها ربها بقبول حسن و انبتها نباتا حسنا و کفلها زکریا) خداوند او مریم را به طرز نیکویی پذیرفت و به طرز شایسته ای نهال وجود او را رویانید و کفالت او را به زکریا سپرد. [11]
مفسران می گویند: قبول حسن یعنی پذیرش توإم با رضایت و رویش حسن یعنی پاکی وطهارت[12] . در حقیقت این دو تعبیر پذیرش و رویش حسن، بیانگر همان ارزش (اصطفایی) و (تطهیر) است که در قرآن فرمود: (اذ قالت الملائکه یا مریم ان الله اصطفاک و طهرک و اصطفاک علی نسإ العالمین) فرشتگان گفتند: ای مریم! خدا تو را برگزیده و پاک ساخته و بر تمام زنان جهان برتری داده است. [13]
کفالت زکریا
عده ای داوطلب سرپرستی مریم بودند و با یکدیگر منازعه می کردند، تا این که به قرعه کشی تن دادند و قرعه به نام زکریا افتاد: (اذ یلقون اقلامهم ایهم یکفل مریم)[14] و در جای دیگر فرمود: (وکفلها زکریا) . [15]
عنایات ویژه خداوند به مریم در اصطفا و طهارت و قبول و انبات، خلاصه نمی شود، بلکه نشانه های دیگری نیز از لطف الهی نسبت به مریم، وجود دارد، از جمله:
غذای مخصوص
(کلما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقا قال یا مریم انی لک هذا قالت هو من عند الله ان الله یرزق من یشإ بغیر حساب) هرگاه زکریا وارد محراب او می شد، غذایی مخصوص در آنجا می دید، از او پرسید ای مریم! این را از کجا آورده ای؟ گفت: این از سوی خداست، خداوند به هرکس بخواهد بی حساب روزی می دهد.
روزی بی رنج می دانی که چیست؟
قوت ارواحست و، ارزاق نبیست
جالب است بدانیم زکریا، با دیدن این حالت ها آرزوی فرزند کرد و گفت: (هنالک دعا زکریا ربه قال رب هب لی من لدنک ذریه طیبه) در آنجا بود که زکریا با مشاهده آن همه شایستگی پروردگار خویش را خواند و عرض کرد: خدایا! به من نیز از طرف خود فرزند پاکیزه عطا کن. [16]


[1] . دهر، 5 ـ 9.
[2] . ر ک: علامه امینی، الغدیر، ج 3 ص 107 ـ 111.
[3] . ر ک: بحرانی سید هاشم، تفسیر البرهان، ج 4 ص 414.
[4] . ر ک: بحار الانوار، ج 20، ص 70.
[5] . کهف، 66.
[6] . یوسف، 23 ـ 24.
[7] . همان، 32.
[8] . همان، 33.
[9] . مومنون، 50.
[10] . تحریم، 12.
[11] . آل عمران، 35 ـ 36.
[12] . المیزان ج 3 ص 173.
[13] . آل عمران، 42.
[14] . آل عمران، 44.
[15] . همان، 37.
[16] . آل عمران، 38 و 37.
@#@
دستورات مخصوص
خداوند به وسیله فرشتگان به مریم خطاب کرد: (یا مریم اقنتی لربک و اسجدی و ارکعی مع الراکعین) ای مریم! برای پروردگار خود خضوع کن، و سجده به جای آر و با رکوع کنندگان رکوع کن.
به نظر می رسد، این دستورات، شکرانه عنایاتی است که خداوند به مریم عطا فرموده است.
بشارت خدایی
در ادامه فرشتگان به مریم گفتند: (یا مریم ان الله یبشرک بکلمه منه اسمه المسیح عیسی ابن مریم…) ای مریم! خداوند ترا به کلمه ای ـ وجودی با عظمت ـ از طرف خویش بشارت می دهد که نامش مسیح، عیسی بن مریم است. [1]
وعده الهی به مریم، پیامبری از انبیإ بزرگ خدا و دارای معجزات بزرگ است.[2]
شایستگی القإ روح و کلمه الله
عیسی، پیامبر بزرگ خدا، روح الله وکلمه الله است که مقرر شد، به عنوان یک موجود و انسان، در میان دیگر انسان ها قرار گیرد، ظرف استقرار این روح بزرگ الهی، مریم – سلام الله علیها – است که فرمود: (انما المسیح عیسی ابن مریم رسول الله و کلمته القاها الی مریم و روح منه) مسیح فرزند مریم، فقط فرستاده خدا، وکلمه مخلوق اوست که او را به مریم القا نمود و روحی از طرف او بود. [3]
پناه جویی به خدا و تسلیم خدا شدن
فرشته الهی برای القای کلمه الله به صورت انسانی نزد مریم ظاهر می شود: (فارسلنا الیها روحنا فتمثل لها بشرا سویا) ما روح خود را به سوی او فرستادیم و او در شکل انسانی بی عیب و نقص بر مریم ظاهر شد. [4]
دید مریم صورتی بس جان فزا
جان فزایی دلربایی در خلا
مریم با دیدن او در کنار خود، احساس دیگری پیدا کرد و به تصور این که ممکن است شری به وی برساند به خدا پناه برد و گفت: (انی إعوذ بالرحمن ان کنت تقیا) من از تو به خدای رحمان پناه می برم اگر پرهیزکاری. فرشته گفت: (انما إنا رسول ربک لا هب لک غلاما زکیا) من فرستاده پروردگار تو هستم تا پسری پاکیزه به تو ببخشم.
لرزه بر اعضای مریم اوفتاد
کاو برهنه بود و ترسید از فساد
گشت بی خود مریم و در بی خودی
گفت بجهم در پناه ایزدی
به هر حال، مریم تسلیم امر خدا شد. هر چند به خاطر پیامدهای چنین رخدادی ناراحت بود و آرزوی مرگ می کرد، و می گفت: (یا لیتنی مت قبل هذا وکنت نسیا منسیا) ای کاش پیش از این مرده بودم و به کلی فراموش می شدم. در این هنگام ندارسید که غمگین مباش: (فنادیها من تحتها إلا تحزنی) از پایین پایش به او ندا دادند که غمگین مباش[5] .
6ـ الگوی شرم و حیا
الگویی که در قرآن کریم در مورد حیا معرفی شده است، صفورا دختر شعیب است که در جریان برخورد موسی – علیه السلام – با وی (پیش از ازدواج) به آن اشاره شده است. قرآن کریم می فرماید: (فجإته احداهما تمشی علی استحیإ قالت ان ابی یدعوک…) یکی از آن دو دختر به سراغ او آمد درحالی که با نهایت حیا گام بر می داشت، گفت: پدرم از تو دعوت می کند تا…. [6]
تفصیل این جریان در بخش بعدی خواهد آمد.
جـ حوزه معاشرت اجتماعی
1ـ الگوی رفتار و معاشرت
این که پسران و دختران در جامعه اسلامی، چگونه با یکدیگر معاشرت و نشست و برخواست داشته باشند و تا کجا می توانند در تماس ها، نگاه ها، گفت و شنودها و… پیش بروند، بررسی مفصلی می طلبد که این مختصر گنجایش آن را ندارد; ولی به اجمال باید گفت: که آزادی و اجتماعی بودن انسان از یک سو، پیامدها و عواقب ناگوار معاشرت آزاد از سوی دیگر موجب شده است که گروهی، نظریه آزادی ارتباط یا ارتباط افسار گسیخته را ارایه کنند.
عده ای دیگر نیز، دیدگاه پرهیز از هرگونه ارتباط را مطرح کرده تا بدان جا پیش رفتند که زن و مرد و دختر و پسر حق ندارند، حتی در شعاع دید و صدای یکدیگر قرار گیرند.
اگر چه هر دو این دیدگاه ها افراطی می باشد، اما بعید نیست که با اندکی تعدیل، به سمت دیدگاه دوم گرایش پیدا کنیم، زیرا با توجه به متون قرآن و روایات می توان نتیجه گرفت که اصل اول در معاشرت دختر و پسر ممنوعیت نگاه، لمس، تماس، مکالمه و. .. است، مگر برای کسانی که به عنوان محارم مطرح می باشند.
به هر صورت، در قرآن در مورد معاشرت و برخورد پسر و دختر به یک الگوی ملموس اشاره شده است; جریان موسی و دختران شعیب که درباره آن می فرماید: (و لما ورد مإ مدین وجد علیه امه من الناس یسقون) هنگامی که موسی به چاه آب مدین رسید، گروهی از مردم را در آنجا دید که چهار پایان خود را سیراب می کنند.[7]
موسی جوانی است که از مصر به مدین آمده است و در کنار چاه مدین مردمی را می بیند که مشغول سیراب کردن چهارپایان خود هستند، کمی آن طرفتر دو زن را می بیند که مراقب گوسفندان خویشند و به چاه نزدیک نمی شوند (و وجد من دونهم امراتین)، موسی از آن ها درباره علت آب ندادن گوسفندان پرسید و گفت: (ما خطبکما) چه می کنید؟ آن ها پاسخ دادند: (لا نسقی حتی یصدر الرعإ) ما آن ها را آب نمی دهیم تا چوپانان همگی از آبگاه خارج شوند. در این جا موسی به همیاری آن دو شتافت و به آنان کمک کرد، (فسقی لهما) موسی به گوسفندان آن ها آب داد. اما در کنار آنها نماند و به گوشه ای رفت (ثم تولی الی الظل) سپس به سایه روکرد و گفت: (رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر) خدایا هرچیز نیکی برای من بفرستی به آن نیازمندم. این در حالی بود که دختران راه خود را گرفته و به خانه رفتند.
زور را بگذار و زاری را بگیر
رحم سوی زاری آید ای فقیر!
دست اشکسته بر آور در دعا
سوی اشکسته پرد فضل خدا
چیزی نگذشت که یکی از دختران شعیب با شرم وحیا به سراغ موسی آمد (فجإته احداهما تمشی علی استحیإ) و پیام پدر را به وی رساند و گفت: (ان ابی یدعوک لیجزیک إجر ما سقیت لنا) پدرم از تو دعوت می کند تا مزد سیراب کردن گوسفندان ما را به تو بپردازد.
موسی، درحالی که دختر شعیب پشت سر او راه می رفت، حرکت کرد تا به خانه شعیب رسید، موسی داستان گرفتاری خود در مصر را با شعیب در میان گذاشت و شعیب گفت: (لاتخف نجوت من القوم الظالمین) نترس از قوم ستمگر نجات یافتی. در این میان یکی از دختران پیشنهاد کرد، موسی را استخدام کنند (قالت احداهما یا ابت استاجره) برای آن که آن دختر، موسی را مردی قوی و امین یافته بود (ان خیر من استاجرت القوی الامین) بهترین کسی که می توانی استخدام کنی، آن است که قوی و امین باشد. در نهایت شعیب پیشنهاد کرد، یکی از دختران خود را به ازدواج موسی در آورد (قال انی ارید ان انکحک احدی ابنتی هاتین) . [8]
2ـ الگوی تسلیم و رضا
اسماعیل، پسر ابراهیم – علیه السلام – ـ که خداوند سبحان در سن پیری و با التماس و تضرع به وی عنایت فرمود ـ الگویی است برای جوانانی که در مقام عبودیت خدا گام برمی دارند.
همچو اسماعیل پیشش سربنه
شاد وخندان پیش تیغش جان بده
حلق پیش آورد اسماعیل وار
کارد بر حلقش نیارد کردکار
ابراهیم تا سن پیری فرزندی نداشت و از خدا تقاضای فرزند کرد و گفت: (رب هب لی من الصالحین) پروردگارا! به من از صالحان فرزندان صالح ببخش. خدا نیز دعای ابراهیم را استجابت فرمود و بشارت فرزندی به وی داد (فبشرناه بغلام حلیم)[9] درپی این بشارت، ابراهیم شکر و حمد خدا را بجای آورد و گفت: (الحمد لله الذی وهب لی علی الکبر اسماعیل واسحق ان ربی لسمیع الدعإ) سپاس خدای را که در سن پیری اسماعیل و اسحاق را به من بخشید، بی شک خدا و پروردگار من نسبت به دعای من شنواست.[10]
به هر حال، وقتی اسماعیل رشد کرد و بزرگ شد، ماموریتی متوجه ابراهیم شد که بسیار مشکل بود و آن قربانی کردن فرزند در راه خدا بود، قرآن می فرماید: (فلما بلغ معه السعی قال یا بنی انی اری فی المنام انی اذبحک) هنگامی که اسماعیل به سنی رسید که می توانست کار بکند، ابراهیم به وی گفت: ای فرزندم در خواب دیدم که تو را ذبح می کنم.
(لازم به ذکر است، خواب انبیإ با بیداریشان برای مکلف شدن تفاوتی ندارد و آنچه در خواب می بینند باید انجام دهند) .
اینجا بود که ابراهیم – علیه السلام – مسإله را با خود اسماعیل در میان گذاشت و نظر او را جویا شد و گفت: (فانظر ماذا تری) نظر تو چیست؟ اسماعیل پاسخ داد: (یا ابت افعل ما تومر ستجدنی ان شإ الله من الصابرین) ای پدر! هر آنچه بر آن ماموری انجام بده، به خواست خدا مرا شکیبا خواهی یافت.
هر دو تسلیم حکم خدا و آماده اجرای آن شدند، (فلما اسلما و تله للجبین) چون هر دو تسلیم شدند، و صورت اسماعیل را روی خاک نهاد.
(تله: تل یعنی مکان مرتفع، و له یعنی او را روی تل انداخت[11] پس تله للجبین به معنای این است که او را آماده ذبح شدن کرد) .
اسماعیل آماده ذبح شدن و ابراهیم آماده ذبح کردن شدند که خداوند ندا داد (قد صدقت الرویا انا کذلک نجزی المحسنین) ابراهیم! مفاد خواب خود را تصدیق کردی و تصمیم برانجام ماموریت گرفتی، کافی است.
حسرت آزادگان شد بندگی
بندگی را چون تو دادی زندگی
مومن آن باشد که اندر جزر و مد
کافر از ایمان او حسرت خورد
این یک امتحان الهی بود: (ان هذا لهو البلإ المبین) این برنامه یک آزمایش بود و تو خوب از آزمایش بیرون آمده ای، ما از ذبح اسماعیل گذشتیم و او را جایگزین کردیم، (و فدیناه بذبح عظیم) . [12]
3ـ الگوی همکاری (جوان شاگرد بنا و نظافتچی)
قرآن کریم با نگاهی دیگر نیز به اسماعیل – علیه السلام – به عنوان یک جوان اشاره کرده است، و آن شاگردی و همکاری با ابراهیم – علیه السلام – است.


[1] . آل عمران، 43 و 45.
[2] . آل عمران، 45 ـ 60.
[3] . نسإ، 171.
[4] . مریم، 19.
[5] . مریم، 23 و 24.
[6] . قصص، 25.
[7] . قصص، 23.
[8] . قصص، 23 ـ 27.
[9] . صافات، 101.
[10] . ابراهیم، 39.
[11] .. مفردات، تل
[12] . صافات، 102 ـ 107.
@#@
در جایی می فرماید: (و اذ یرفع ابراهیم القواعد من البیت و اسماعیل) هنگامی که ابراهیم و اسماعیل پایه های خانه خدا را بالا آوردند.
در این برنامه، اسماعیل جوان شاگرد ابراهیم است و به کمک پدر خانه خدا را می سازد و در دعای پدر نیز شریک است که می گویند: (ربنا تقبل منا انک انت السمیع العلیم، ربنا و اجعلنا مسلمین لک و من ذریتنا امه مسلمه لک و ارنا مناسکنا و تب علینا… ربنا و ابعث فیهم رسولا منهم) خدایا از ما بپذیر که تو شنوا و دانایی، پروردگارا! ما را تسلیم فرمان خود قرار بده و از دودمان ما امتی که تسلیم فرمان تو باشند، پدید آور. و طرز عبادتمان را به ما نشان بده و توبه ما را بپذیر… پروردگارا! درمیان آن ها، پیامبری از خودشان برانگیز. [1]
و نیز در برنامه دیگری می فرماید: (و عهدنا الی ابراهیم و اسماعیل ان طهرا بیتی للطائفین و العاکفین و الرکع السجود) ما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که خانه مرا برای طواف کنندگان ومجاوران و رکوع کنندگان و سجده کنندگان پاک کنند. [2]
در این برنامه اسماعیل به کمک ابراهیم، نظافتچی و جاروکش خانه خداست. چیزی که شاید بزرگان جامعه از آن سرباز می زنند و آن را در شأن خود نمی دانند.
کعبه را که هر دمی عزی فزود
آن زاخلاصات ابراهیم بود
4ـ الگوی عفو و گذشت
در داستان حضرت یوسف، در قرآن می خوانیم که برادران وی به او بدی کردند، نسبت به وی حسادت ورزیده و گفتند: (یوسف وإخوه إحب الی إبینا منا) یوسف و برادرش بنیامین، نزد پدر از ما محبوب ترند. سپس با طرح نقشه ای، او را از یعقوب جدا کرده و به بهانه گردش و تفریح به صحرا بردند و می خواستند او را بکشند و یا در جایی دور از دسترس رها کنند، (اقتلوا یوسف إو اطرحوه إرضا یخل لکم وجه إبیکم) یوسف را بکشید، یا او را در سرزمینی دور دست بیفکنید، تا توجه پدر، فقط به شما باشد. بالاخره تصمیم گرفتند که او را در چاه بیاندازند، (إلقوه فی غیابت الجب) او را در نهانگاه چاه بیفکنید. و بعد نیز با دروغ و نیرنگ که او طعمه گرگ شده است (فإکله الذئب)، نزد پدرشان برگشتند.
یوسفان از مکر اخوان در چه اند
کز حسد یوسف به گرگان می دهند
از حسد بر یوسف مصری چه رفت
این حسد اندر کمین، گرگی است زفت [3]
این که آنها گفتند: طعمه گرگ شده شاید به این دلیل بود که می خواستند، امید پدر را به یإس تبدیل کنند، یوسف در چاه قرار گرفت و کاروانیان سررسیدند و به امید کشیدن آب، دلو و طناب را در چاه رها کردند.
ولی به جای آب، یوسف را بیرون کشیدند، سپس او را به قیمتی ناچیز (شروه بثمن بخس دراهم معدوده) فروختند. و بدین ترتیب یوسف محبوب پدر، از یعقوب جداشد ودر خانه عزیز مصر جای گرفت و در ادامه با تهمت خیانت به همسر عزیز زندانی شد. [4]
یوسف چه کرد؟
برادران با یوسف این گونه عمل کردند، اما یوسف مراحل سخت را یکی پس از دیگری پشت سرنهاد، تا بدان جا که به پادشاهی مصر رسید. برادران یوسف برای تهیه آذوقه از کنعان به مصر آمدند، اما یوسف نه تنها انتقام نگرفت، بلکه نهایت احترام و اکرام را به آنها نمود و حتی کالای مجانی به آنها داد و سرانجام به آنها گفت: (لا تثریب علیکم الیوم یغفر الله لکم) امروز هیچ ملامت و توبیخی بر شما نیست، خدا شما را می بخشد. [5]
الگوی منحرفان (پسر نوح)
قرآن علاوه بر آن که الگوهای مثبت را معرفی کرده است، الگوی منفی را نیز شناسایی نموده است. یکی از آن ها پسر نوح ـ کنعان ـ است که قرآن از وی به (بنی) (پسرک من) تعبیر می کند.
حضرت نوح، سالیان دراز قوم خود را به سوی حق و عبودیت خدا فرا می خواند ولی عده ای اندک به او گرویدند و بسیاری از جمله پسرش به دعوت وی پاسخ مثبت ندادند. نوح مامور ساختن کشتی و سوار کردن مومنان بر آن شد تا از بلای غرق شدن نجات یابند، نوح کشتی را ساخت و مومنان بر آن سوار شدند و بر آب حرکت می کرد و موج چون کوه پدیدار می شد: (هی تجری بهم فی موج کالجبال) . نوح پسرش را فراخواند و از او دعوت کرد که باوی سوار کشتی شود و گفت: (یا بنی ارکب معنا ولا تکن مع الکافرین) پسر من! با ما سوار شو، و در صف کافران مباش. با ما سوار شو کنایه از ایمان آوردن اواست; زیرا اگر ایمان میآورد قطعا بر کشتی سوار می شد، و از غرق شدن نجات می یافت. پسر نوح به پدر پاسخ داد: (سآوی الی جبل یعصمنی من المإ) به کوه پناه می برم و از غرق شدن رهایی می یابم.
گوش کنعان کی پذیرد این کلام
که بر او مهر خدای است و ختام
نوح به پسرش تإکید کرد که کوه نیز کارساز نخواهد بود، (لا عاصم الیوم من إمر الله) امروز نگهدارنده ای از غرق شدن ـ که حکم خداست ـ وجود ندارد. در این حال میان پدر و فرزند موجی ایجاد شد و پسر در کام مرگ فرو رفت: (وحال بینهما الموج فکان من المغرقین).[6]
نوح به خدا عرض کرد: (خدایا! ان ابنی من إهلی وان وعدک الحق) پسرم از اهل من است و وعده تو حق است. اشاره به این که تو وعده دادی اهل من به سلامت باشند. خداوند در پاسخ فرمود: (یا نوح انه لیس من إهلک انه عمل غیر صالح) ای نوح این پسر از اهل تو نیست او عنصر نامطلوب وعمل غیر صالحی است او فرد شایسته ای نیست.
هر (ولی) را نوح و کشتیبان شناس
صحبت این خلق را طوفان شناس
آشنا هیچ است اندر بحر نوح
نیست اینجا چاره جز کشتی نوح


[1] . بقره، 127 ـ 129.
[2] . بقره، 125.
[3] . فربه.
[4] . یوسف، 8 ـ 35.
[5] . همان، 91.
[6] . هود، 42 ـ 46.
محمد فاکر میبدی – ره توشه راهیان نور، ماه رمضان 1380

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید