معرفت در قرآن

معرفت در قرآن

ابزارهای مختلف معرفت و مراحل متفاوت آن، هر یک برای خود شرایط و موانعی خاص دارند.
شرایط رؤیت، سلامت چشم و حفظ فاصله مناسب و صافی هوا و روشنایی فضا و مانند آن است و موانع آن اموری از قبیل بیماری چشم، گرد و غبار، حجاب، تیرگی، تاریکی است، با بودن شرایط لازم و نبود موانع است که چشم کار خود را انجام می‌دهد و چیز دیدنی را می‌بیند.
قوه‌ عاقله نیز برای تعقل، نیازمند به فضای صاف و پاک از دام‌های و همی و خیالی است و پس از ایجاد شرایط و رفع موانع نیاز به آن است که سمت نظر و آنچه که مطلوب است مشخص شده و حد وسط مناسب با آن پیدا شود. با پیدا کردن مقدمات لازم و پرهیز از استقرای ظنی و تمثیل تخمینی و… شرایط درونی عاقله برای تعقل فراهم می‌گردد.
قلب نیز موانع و شرایطی خاص دارد. کار قلب مشاهده حقایق کلی سعی به صورت اشخاص خارجی است این مشاهده از طریق صیقل دادن قلب و صاف کردن آن حاصل می‌گردد، قلب علاوه بر صیقل و پاکی از غبار و زنگ‌هایی که مناسب به آن است همانند آینه نیاز دارد تا سمت و جهت خود را نیز تصحیح کند.
قرآن کریم در آیات فراوانی به شرایط و موانع معرفت اشاره کرده است:
الف) تقوای الهی
تقوا، عمده‌ترین شرط معرفت حقایق در قرآن شمرده شده است: «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً»[1]، یعنی اگر تقوای الهی پیشه کنید خداوند برای شما فرقان (قوه تمییز حق از باطل) قرار می‌دهد.
این آیه شریفه با اطلاقی که دارد تنها به بیان شرط شهود عرفانی اختصاص نداشته و شرط معرفت برهانی را نیز شامل می‌شود، به این معنا که تقوا هم در فهم عقل و هم در شهود قلب مؤثر است، به طوری که ادراک صحیح مفاهیم ذهنی و دیدن حقایق عینی در پرتو تقوا تأمین می‌گردد.
مفاد آیه فوق را اصل کلی مستفاد از آیه سوره‌ی «طلاق» نیز تأیید می‌کند: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»[2]. زیرا معنای آیه آن است که تقوا در هر کاری روزی انسان را در همان کار افزایش می‌دهد یعنی اگر آدمی در معامله کالای مادی تقوا به خرج دهد و تطفیف نکرده و کم نفروشد و غش در معامله نکند، خداوند بر بهره اقتصادی او می‌افزاید و اگر در تأملات نظری تقوای علمی را ملاحظه کند، یعنی اولاً: مطالب علمی مبتکران را به خود نسبت ندهد و ثانیاً: در نقل آرای صاحب نظران امین باشد و ثالثاً: تا چیزی برای او حل نشده است به تصدیق یا تکذیب آن مبادرت نکند و رابعاً: قبل از هضم مطلب آن را برای دیگران بیان نکند و خامساً: در مناظره اگر چیزی برای او حل شد آن را بپذیرد و به صحت آن اعتراف کند و در قبال رقیب جدل نکند و از هر گونه مغالطه بپرهیزد، در این صورت در مسائل علمی نیز هرگز گرفتار مشکل نمی‌گردد.
شمول این آیه نسبت به بخش دانش شهودی نیز کاملا مشهود است، گرچه برخی خواسته‌اند این آیه را تنها بر بخش شهود قلبی حمل کنند ولی اطلاق آن، هم حصول مفهومی را فرا می‌گیرد و هم حضور عینی را; یعنی هم معیار برهان را شامل می‌شود و هم میزان عرفان را.
ب) بزرگترین مانع معرفت
همان گونه که تقوای الهی عمده‌ترین شرط معرفت است، محبت دنیا نیز سخت‌ترین مانع آن محسوب می‌شود، به همین دلیل در روایات آمده است: «حبُّ الدنیا رأس کل خطیئهٍ»[3]. یا به تعبیر دیگر: «رأس کل خطیئه حب الدنیا»[4]. در هر صورت، معنای روایت این است که اساس تمامی خطاها محبت دنیا است.
محبت دنیا چیزی نیست که تنها مانع تهذیب علمی انسان باشد بلکه مانع تصویب علمی انسان شده و دانش او را نیز تباه و فاسد می‌کند.
زنگار دل و عوامل آن
آیات قرآن کریم در موارد بسیاری به موانع معرفت انسان اشاره کرده است. نظیر این آیه: «کَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ»[5] یعنی سر این که آنان حقایق دین را نمی‌بینند این است که جان آنان را پرده گناه که همان زنگ دل است فرا گرفته، آنچه کسب کرده‌اند غبار و چرکی است که صفحه شفاف دل آنها را پوشانده است.
برخی از آیات، بعضی چیزهایی را که موجب زنگار بر دل انسان می‌شود ذکر می‌کند، مانند: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ أَنَّى یُصْرَفُونَ»[6] یعنی آیا آنان را که در آیات خداوند مجادله می‌کنند نمی‌نگری که به کجا باز گردانیده می‌شوند؟
منظور آن است که اینها گروهی هستند که تنها به قصد جدال به حضور پیامبر گرامی می‌آمدند، مشرف می‌شدند تا تنها حرف خود را بزنند نه آن که سخنی از رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ بشنوند.
یا می‌فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ إِنْ فِی صُدُورِهِمْ إِلاَّ کِبْرٌ ما هُمْ بِبالِغِیهِ»[7] آنان که بدون برهان به مجادله در آیات خداوند می‌پردازند در سینه هایشان جز کبر چیز دیگری نیست، آنها هرگز با این بزرگ بینی به جایی نمی‌رسند.
جدل، ناشی از کبر است و کبر چرکی است که صفحه شفاف دل را تیره و تار می‌کند. آیینه اگر غبار آلود شد هرگز چیزی در آن نمی‌تابد و چیزی را نشان نمی‌دهد. حتی اگر آینه توان مشاهده خود را داشته باشد پس از غبار آلود شدن، قدرت دیدن خویش را هم ندارد.
زدودن زنگار و تطهیر دل
همان گونه که زنگار دل مانع شناخت مفاهیم برهانی و حقایق عرفانی است تطهیر آن از شرایط لازم برای شناخت‌های یاد شده محسوب می‌شود:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاهِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ مِنْهُ ما یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ.[8] ای ایمان آورندگان! چون خواستید به نماز برخیزید صورت‌ها و نیز دست‌ها را تا مرفق بشویید و سر و پاها را تا برآمدگی مسح کنید و اگر جنب باشید غسل نموده و پاکیزه شوید، و اگر بیمار بوده و یا مسافر هستید و یا یکی از شما از محل دفع پلیدی آمده است و یا با همسران خود مباشرت کرده و آب نیافتید در این هنگام بر روی زمین پاک، مانند خاک تیمم کنید و با آن خاک صورت و دست‌های خود را مسح نمایید. خداوند در دین برای شما سختی قرار نداده، لیکن می‌خواهد تا شما را طاهر گرداند و نعمت را بر شما تمام کند، باشد که شکر او را به جای آورید.
در این آیه پس از بیان حکم وضو، غسل و تیمم، می‌فرماید: این فرمان خداوند برای طهارت شماست.
کلام پایانی آیه یا بیان حکمت تمام احکام آیه است و یا تنها به قسمت اخیر آیه باز می‌گردد، در هر دو صورت تیمم را که آخرین حکم از احکام مذکور در آیه است، دربر می‌گیرد. بنابراین معنای آیه این است که خداود تیمم و خاک مال نمودن دست و صورت را جهت طهارت و پاکی شما وضع کرده است.
این بیان به خوبی نشان می‌دهد که ظاهراً منظور از طهارت در این قسمت از آیه پاکیزگی و تطهیر بهداشتی و طبی نیست; زیرا تطهیر، پاکیزگی طبی و بهداشتی گرچه شستشوی با آب را شامل می‌شود، اما خاک مال کردن دست و صورت را هرگز در بر نمی‌گیرد.
به همین دلیل سجده را بهترین حالت نماز شمرده اند، و برترین اذکار را نیز مختص به آن دانسته اند; زیرا سجده حالتی است که انسان به خاک می‌افتد، آدمی هر چه پایین تر رود عظمت خداوند را بهتر ادراک می‌کند، انسان در حالت رکوع به همان اندازه که خود را می‌شکند خداوند را ادراک می‌نماید، و ذکر مناسب با این حالت همان تسبیح و ستایش خداوند به بزرگی و عظمت است که عبارت از ذکر شریف «سبحان ربی العظیم و بحمده» است.
اما در سجود که نهایت افتادگی و فروتنی انسان است خداوند را در نهایت بزرگی و عظمت می‌بیند، از این رو ذکر مناسب با سجده که ذکر شریف «سبحان ربی الأعلی و بحمده» است، برتر از ذکر رکوع است; زیرا در این ذکر انسان خداوند را به «اعظم و اعلی» بودن می‌ستاید، تفاوت دو ذکر «اعلی و عظیم» بدان معنا نیست که خداوند لحظه‌ای قبل بزرگ بود و اینک برتر و بزرگتر شده است، بلکه به همان معناست که انسان هر چه پایین تر رود و فروتن شود خدا را بهتر به بزرگی و عظمت ادراک کرده و می‌شناسد.
تجافی از دار غرور و صعود به سوی نور
با رفع موانع و زدودن حجابها انسان قدرت قیام و صعود بسوی خداوند را پیدا می‌کند.
اولین شرط در حکمت به سوی خداوند، آمادگی برای پرش و خیز برداشتن است که از آن به تجافی یاد می‌کند; زیرا تجافی، آن حالت نشستن است که در حین برخاستن به وقوع می‌پیوندد. این که گفته می‌شود مأموم برای رسیدن به امام سابق، در حال تشهد تجافی کند به این معناست که نیم خیز بنشیند.
امام سید الساجدین، زین العابدین علی بن حسین ـ علیهما أفضل صلوات المصلین ـ در دعای شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان که تا صبح به خواندن آن ادامه می‌داد از خداوند تقاضا می‌کرد که: «اللهم ارزقنی التجافی عن دار الغرور»[9].


[1]. سوره انفال، آیه 29.
[2]. سوره طلاق، آیه 2.
[3]. کافی، ج 2، ص 130.
[4]. همان، ص 315.
[5]. سوره مطففین، آیه 14.
[6]. سوره غافر، آیه 69.
[7]. سوره غافر، آیه 56.
[8] . سوره مائده، آیه 6.
[9]. بحار الانوار، ج 95، ص 63، ح2؛ ، مفاتیح الجنان، اعمال شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان.
@#@ یعنی پروردگارا به من تجافی از دار غرور را روزی بگردان.
قرآن کریم در سوره مبارکه «سجده» درباره اهل تجافی می‌فرماید:
تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ ـ فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ.[1] آنان که در بستر خواب جهت آمادگی برای نماز شب تجافی دارند، نه این که بسته به رختخواب و دوخته به آن باشند بلکه آماده فرا رسیدن سحرند تا از جای برخیزند و خداوند خود را با بیم و امید بخوانند و آنان که از هر چه روزیشان دادیم انفاق می‌کنند، هیچ کس نمی‌داند چه پاداشی نیکو که روشنی بخش دیده و دل آنهاست برای جزای اعمالشان در نظر گرفته شده، یعنی همانطور که آنها به گونه‌ای برخاستند که دیگران نفهمیدند، ما نیز به آنها چیزی را می‌بخشاییم که دیگران از فهم آن عاجز و ناتوانند، خود آنان نیز نمی‌دانند چه چیزی برایشان فراهم شده است.
آری! انسان چون تجافی کرد، قدرت عمل صالح را پیدا می‌کند و چون عمل صالح انجام داد توفیق صعود به سوی حق را می‌یابد: «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ»[2] کلمه پاک که همان عقیده‌ی قلبی است به سوی خداوند صعود می‌کند و عمل صالح بدان رفعت می‌بخشد، یعنی تا انسان شرط حرکت را فراهم نکند و حرکت ننماید هرگز سعادت آن را نمی‌یابد که از رفعت الهی برخوردار شده و مظهر خداوند رفیع الدرجات شود. «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ»[3] خداوند، از شما کسانی را که ایمان آورده‌اند و آنان را که به آنها علم داده شده به درجاتی مختلف رفعت می‌بخشد.
آن کس که به سوی حق حرکت کرد خداوند او را در راه خود استوار می‌دارد و به هدف والا رهنمون می‌شود: «و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سُبُلنا»[4] آنان را که در راه ما تلاش کنند به راه‌های خود راهنمایی می‌کنیم.
اخلاد کافران و منافقان در زمین
به همان معیار که اگر انسان تجافی کند صعود خواهد کرد، اگر اخلاد در زمین داشته باشد گرفتار جهل علمی و جهالت عملی و در نهایت دچار نفاق و کفر می‌گردد.
در سوره مبارکه «توبه» درباره چگونگی پیدایش نفاق منافقان می‌فرماید: «فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلى یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ»[5] یعنی به عقوبت آنچه از خلاف وعده و پیمان که انجام داده و تکذیب نمودند خداوند دل آنها را ظلمت کده نفاق گردانید تا آن روز که به کیفر تخلف از عهد و وعده‌ای که به خداوند داده بودند برسند.
از این آیه استفاده می‌شود نتیجه و عقوبت گناهی که منافقان انجام داده‌اند همان نفاقی است که گرفتار آن می‌شوند، چنان نفاقی که تا لحظه مرگ یا قیامت ادامه داشته و با توفیق توبه قرین نمی‌شود. گناه منافقان همان تخلف از پیمانی است که با خدا بسته اند.
پیمان انسان با خداوند در رأس تمام پیمان هاست، خداوند در این باره می‌فرماید: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ»[6] ‌ای فرزندان آدم آیا از شما پیمان نگرفتیم که شیطان را نپرستید؟
قبلاً ذیل آیه مبارکه سوره «اعراف» که در مورد اخذ پیمان از ذریه آدم است، درباره چگونگی آن پیمان مطالبی ذکر شد و بیان شد آن پیمان، پیمانی است که در نفس هر انسانی مضمر است و آن کس که از نفس خود غافل نیست هم اینک اخذ آن پیمان و پاسخ «آری» به پیمان ربوبیت خدا و عبودیت انسان را می‌شنود اما آن کس که از خود غافل است به دنبال این است تا آنچه را که در قباله جان او که همان جام جهان نماست نوشته شده از تفسیر دیگران به دست آورد.
در قرآن کریم مشابه آنچه درباره نفاق منافقین آمده در مورد کفر کفار نیز ذکر شده است: «ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ»[7]. تکذیب آیات الهی و تمسخر آن آیات سر انجام کار کسانی است که به اعمال زشت و کردار ناپسند پرداختند.
در تفسیر این آیه بین علامه طباطبایی ـ رحمه الله ـ و سایر مفسران اختلاف است، مشهور بین اهل تفسیر این است که عبارت «أن کذبوا بایات الله»، اسم «کان» و کلمه «السوأی» مفعول مطلق نوعی است، اما علامه طباطبایی ـ قدس سره ـ می‌نویسد: عبارت «السوأی» اسم کان و تکذیب آیات الهی کردن سبب آن است، یعنی عاقبت کسانی که کار بد کنند همان کفر است که بد عاقبتی است و عبارت «أن کذبوا بایات الله» تعلیل این خبر است.
این تفسیر نیز همان معنای مشهور را می‌رساند لیکن امتیاز آن، ذکر علت حکم است که در نفوس مخاطبان مؤثرتر است.
بنابراین، کفار و منافقان که اخلاد در زمین دارند به دلیل گناهان و معاصی که انجام می‌دهند گرفتار نفاق و کفر گردیده‌اند یعنی سر انجام، حجاب‌ها انسان را به نهایت کوری و جهل و حد اعلای معاصی که نفاق و شرک است می‌رساند.


[1] . سوره سجده، آیات 16 ـ 17.
[2]. سوره فاطر، آیه 10.
[3]. سوره مجادله، آیه 11.
[4]. سوره عنکبوت، آیه 69.
[5]. سوره توبه، آیه 77.
[6]. سوره یس، آیه 60.
[7]. سوره روم، آیه 10.
آیت الله جوادی آملی- معرفت شناسی در قرآن، ص 267

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید