حبّ دنیا در قرآن

حبّ دنیا در قرآن

یکی از ریشه های «حرص» دلباختگی و دلدادگی در برابر زرق و برق دنیاست.
هنگامی که آتش سوزان این عشق در درون جان انسان زبانه می کشد او را به سوی حرص و ولع نسبت به مواهب دنیای مادّی می کشاند، مانند: سایر عشّاق بی قرار که فارغ از هرگونه فکر منطقی پیوسته دست و پا می زنند و روز به روز خود را در این لجنزار آلوده تر می سازند.
به همین دلیل قرآن مجید برای خشکانیدن ریشه ی حرص و ولع به سراغ حبّ دنیای افراطی و یا به تعبیر دیگر «دنیاپرستی» می رود و با تعبیرات گوناگون قدر و قیمت مواهب دنیا را در نظرها می شکند تا عاشقان بی قرار دنیا به خود آیند و حریصانه به دنبال آن نشتابند و همه ی ارزشها را به خاطر وصول به آن زیر پا نگذارند.
با این اشاره به قرآن مجید باز می گردیم و تعبیرات دقیق و حساب شده ی قرآن را در این زمینه بررسی می کنیم.
1. قرآن در موارد متعدّدی زندگی دنیا را نوعی بازیچه ی کودکانه و سهو و سرگرمی می شمرد، می فرماید:
«وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ…؛ زندگی دنیا چیزی جز بازی و سرگرمی نیست.»[1] در جای دیگر می فرماید: «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاهُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَهٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ…؛ بدانید زندگی دنیا فقط بازی و سرگرمی و تجمّل پرستی و فخرفروشی در میان شما و افزون طلبی در اموال و فرزندان است.»[2] در حقیقت دنیاپرستان را به کودکانی تشبیه می کند که از همه چیز غافل و بی خبرند و تنها به سرگرمی و بازی مشغولند و حتّی خطراتی را که در یک قدمی آنها وجود دارد نمی بیند!
بعضی از مفسّران زندگی انسان را (از کودکی تا چهل سالگی) به پنج دوران تقسیم کرده اند و برای هر دورانی مدّت هشت سال قائلند و می گویند: هشت سال به بازی مشغول است، هشت سال به لهو و سرگرمی، هشت سال در بحبوبه ی جوانی به سراغ زینت و زیبایی می رود، هشت سال به تفاخر و فخرفروشی می پردازد و بالاخره در هشت سال آخر به دنبال تکاثر و افزون طلبی در اموال و نیروها می رود و در اینجا شخصیّت انسان تثبیت می شود و این حالت تا آخر عمر ممکن است باقی بماند و در نتیجه مجالی برای دنیاپرستان جهت اندیشیدن به حیات معنوی در ارزشهای جاودانی باقی نماند.
2. در آیات دیگری زندگی دنیا سرمایه ی «فریب و غرور» شمرده شده است، می فرماید:
«وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ…؛ زندگی دنیا چیزی جز سرمایه ی فریب نیست!»[3] در جای دیگر می فرماید: «فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاهُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ…؛ پس مبادا زندگی دنیا شما را بفریبد و مبادا (شیطان) فریبکار شما را به (کَرَم) خدا مغرور سازد و فریب دهد!»[4] این تعبیرات نشان می دهد که زرق و برق دنیای فریبنده یکی از موانع مهم بر سر راه تکامل معنوی انسان است که تا این مانع را پشت سر ننهد راه به جایی نمی برد.
زندگی دنیا همچون سرایی است که تشنه کامان را در بیابان سوزان تعلّقات مادّی به سوی خود فرا می خواند، امّا هنگامی که نزد آن می آیند چیزی که عطش را فرو نشاند پیدا نیست، بلکه دویدن در این بیابان سوزان آنها را تشنه تر می کند، باز سراب را در فاصله ی دیگری جلو خود می بینند و به گمان اینکه آنجا آب است و به سوی آن می شتابند و باز هم تشنه تر و تشنه تر می شوند تا هلاک گردند.
بسیارند کسانی که سالها به سوی دنیا دویده اند، هنگامی که به آن رسیده اند، صریحاًً اعلام می کنند نه تنها گمشده ی خود را (یعنی آرامش و آسایش را) پیدا نکرده اند، بلکه «شهد» آن را با «شرنگ» و «گل» آن را با «خار» همراه دیده اند، غالباً به جای آرامش، نگرانی ها و اضطراب های آنها برای حفظ آنچه دارند چندین برابر شده است!
3. گروه دیگری از آیات از این حقیقت پرده برمی دارد که مجذوب شدن به زرق و برق دنیا انسان را از آخرت غافل می کند؛ یعنی شغل شاغل و همّ واحد آنها می شود و تمام توجّه آنان را به سوی خود جلب می کند.
می فرماید: «یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الآخِرَهِ هُمْ غافِلُونَ؛ آنها تنها ظاهری از زندگی دنیا را می دانند و از آخرت غافلند!»[5] آنها حتّی زندگی دنیا را نشناخته اند و به جای اینکه آن را مزرعه ی آخرت و قنطره و گذرگاهی برای نیل به مقامات معنوی و میدانی برای ورزیدگی و تمرین جهت به دست آوردن فضایل اخلاقی بشناسند آن را به عنوان هدف نهایی و مطلوب حقیقی و معبود واقعی خود شناخته اند و طبیعی است که چنین افرادی از آخرت غافل می شوند.
در جای دیگر می فرماید: «أرَضِیتُمْ بِالْحَیاهِ الدُّنْیا مِنَ الآخِرَهِ؛ آیا به زندگی دنیا به جای آخرت راضی شده اید؟!» سپس می افزاید: «فَما مَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا فِی الآخِرَهِ إِلاَّ قَلِیلٌ؛ با اینکه متاع زندگی دنیا در برابر آخرت چیز اندکی بیش نیست.»[6] آری افراد کم ظرفیّت و هوسباز، چنان دنیای کوچک و ناپایدار در نظرشان بزرگ جلوه می کند که حیات جاویدان و ابدی را که مملوّ از مواهب الهی است به فراموشی می سپارند.
4. در بخش دیگری از آیات، دنیا به عنوان «عَرَض» (بر وزن غَرَض) به معنی وجود بی ثبات و زوال پذیر تعبیر شده است، از جمله می فرماید: «… تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاهِ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثِیرَهٌ…؛ شما سرمایه ی زوال پذیر دنیا را طلب می کنید در حالی که نزد خداوند غنیمت های فراوانی برای شما (در سرای آخرت) است».[7] در جای دیگر خطاب به اصحاب پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ می فرماید: «شما متاع ناپایدار دنیا را می خواهید ولی خداوند سرای دیگر را برای شما می خواهد»، (…تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللَّهُ یُرِیدُ الآخِرَهَ…)[8] در آیات دیگری نیز همین گونه تعبیر دیده می شود که نشان می دهد گروهی از مسلمانان یا غیر مسلمین به خاطر حرص در جمع آوری متاع زوال پذیر و ناپایدار دنیا از پرداختن به مواهب پایدار الهی در سرای دیگر و ارزشهای والای انسانی و مقام قرب به خدا باز می مانند. آری نعمت حقیقی زوال ناپذیر نزد اوست و باقی همه «عرض» و «عارضی» و زوال پذیر است.
این تعبیر هشداری است به همه ی دنیاپرستان که مراقب باشند سرمایه های عظیم انسانی خود را فدای امور زوال پذیر نکنند.
5. در بخش دیگری از آیات، از مواهب مادّی دنیا تعبیر به «زِینَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا» شده است.[9] تعبیراتی مشابه آن در آیات دیگر آمده است، مانند: «مَنْ کانَ یُرِیدُ الْحَیاهَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمالَهُمْ فِیها وَ هُمْ فِیها لا یُبْخَسُونَ؛ کسانی که زندگی دنیا و زینت آن را بخواهند، (نتیجه ی) اعمالشان را در همین دنیا به طور کامل به آنها می دهیم و چیزی از آنها کم و کاست نخواهد شد (ولی در آخرت بهره ای نخواهند داشت)».[10] در جای دیگر خطاب به زنان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ می فرماید: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاهَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَراحاً جَمِیلاً؛ ای پیامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگی دنیا و زرق و برق آن را می خواهید بیایید با هدیه ای شما را بهره مند سازم و به طرز نیکویی رها سازم! (تا بتوانید به مقصد خود برسید)».[11] این تعبیرات به خوبی نشان می دهد که این زرق و برق تنها زیور و زینتی است برای حیات دنیای مادّی. بدیهی است هرگز در مورد امور حیاتی و سرنوشت ساز تعبیر به زینت نمی شود آن هم زینت «حیات دنیا» که به معنی زندگی پست است.
شایان توجّه اینکه: حتّی زینت بودن آن هم در آیات دیگر زیر سؤال رفته است و تعبیر به «زُیِّنَ» شده که نشان می دهد یک زینت مصنوعی و خیالی و پنداری است، نه یک زینت واقعی و حقیقی.
مثلاً در سوره ی بقره آیه ی 212 می خوانیم: «زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا الْحَیاهُ الدُّنْیا…؛ زندگی دنیا برای کافران زینت داده شده است»!
و در سوره ی آل عمران آیه ی 14 می فرماید: «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَناطِیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ…؛ محبّت امور مادّی از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و… در نظر مردم زینت داده شده است!»
این تعبیرات و تعبیرات مشابه آن نشان می دهد که حتّی زینت بودن این امور، جنبه ی پنداری و خیالی دارد و گرفتاران آنها در واقع گرفتار خیال و پندار خویشند.
در اینجا سؤال مهمّی مطرح است: چرا خداوند این امور را در نظرها زینت داده؟! به یقین برای آزمایش انسانها و تربیت و پرورش آنهاست؛ زیرا هنگامی که این اشیای زینتی جالب و دلربا را که غالباً با گناه و حرام آلوده است به خاطر خدا رها می کند، نهال ایمان و تقوا در وجود آنها بارور می شود و گرنه صرف نظر کردن از اشیای غیر جالب افتخاری محسوب نمی شود.
به تعبیر دقیق تر تمایلات افسارگسیخته ی درونی و هوا و هوس های سرکش، امور مادّی و گناه آلود را در نظر انسان جلوه می دهد، بنابراین زینت بودنش از درون انسان می جوشد و اگر به خدا نسبت داده شده است به خاطر آن است که خداوند چنین اثری را در آن تمایلات و هوس های سرکش آفریده و اگر در بعضی از آیات به شیطان نسبت داده شده، مانند «… وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ…؛ شیطان اعمالشان را در نظرشان جلوه داد»[12] نیز به خاطر همین است که این تزیین از یک نظر کار خداست چرا که اثر هر چیزی از اوست و از نظر دیگر کار هوس های درونی است و از دیدگاه سوم کار شیطان است (دقّت کنید).
به هر حال از مجموعه ی آیات بالا به دست می آید که حبّ دنیا هرگاه به صورت افراطی در آید انسان را به بیگانگی از خدا می کشاند.


[1] . انعام، 32.
[2] . حدید، 20.
[3] . آل عمران، 185.
[4] . لقمان، 33.
[5] . روم، 7.
[6] . توبه، 38.
[7] . نساء، 94.
[8] . انفال، 67.
[9] . کهف، 46 و 28.
[10] . هود، 15.
[11] . احزاب، 28.
[12] . نمل، 24.
آیت الله مکارم شیرازی- اخلاق در قرآن, ج2

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید