ایران در وقت ظهور

ایران در وقت ظهور

طبق روایات، یاران خاص الخاص امام (علیه السلام) سی صد و سیزده نفر است و امرای ارتش و حکّام ایالات از ایرانیان خواهند بود. هم چنین نیروهای حرکت کرده از سوی خراسان، و پرچم های برافراشته شده از سمت ایران می باشد، به خصوص قشون شعیب بن صالح و هاشمی خراسانی که در مصادر شیعه و سنّی از آن فراوان یاد شده و در ارتش امام (علیه السلام) اثرات مثبت و مهمی خواهند داشت.

روایات بسیاری در کتاب های کلیدی اهل سنّت آمده است که از ایرانیان تمجید فراوانی به میان آورده اند.
1- علقمه بن عبدالله گوید: ما نزد رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) بودیم، ناگهان دسته ای از جوانان بنی هاشم آمدند، حضرت با دیدن آن ها اشک در چشمانش حلقه زد و رنگ مبارکش تغییر یافت.
گفتیم: ای رسول خدا! ما رخسارت را به گونه ای می بینیم که دوست نداریم؟!
فرمود: ما اهل بیتی هستیم که خداوند آخرت را برای ما اختیار کرده است. همانا اهل بیت من بعد از من، به بلا و تبعید و آوارگی گرفتار می شوند تا این که قومی از مشرق زمین با پرچم های سیاه می آیند و از آن ها چیزهایی درخواست می کنند (سه بار تکرار می کنند) که به آن ها داده نمی شود، با آن ها می جنگند و پیروز می شوند و خواسته های آنان را می دهند و اما دیگر آن ها نمی پذیرند، تا فرمانروایی (حقّ) را به مردی از اهل بیت من تحویل می دهند و او هم (زمین) پر از عدل و داد می کند، همان گونه که از ظلم پر شده باشد، پس هر کس از شما آن زمان را درک کرد، به سوی آنان بشتابید، اگر چه با چهار دست و پا رفتن روی یخ باشد.(1)
2- علاء بن عتبه از حسن نقل می کند که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: پرچمی از مشرق به رنگ سیاه ظاهر می شود. هر کس آن را یاری نماید، خداوند او را یاری می دهد و هر کس آن را یاری نرساند، خداوند او را خوار می نماید تا آن که صاحبان پرچم نزد مردی می آیند که نامش نام من است و او را امیر خود می نمایند و خدا نیز او را تأیید و یاری می کند.(2)
3- حارث بن جزء زبیدی گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «یخرج (أُ) ناسٌ من المشرق فیوطئون للمهدیّ سلطانه؛(3) مردمانی از مشرق خروج می کنند و برای «مهدی(علیه السلام)» زمینه ی سلطنتش را آماده می سازند.»
4- ثوبان گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: در کنار گنج شما سه نفر کشته می شوند که هر سه، فرزند خلیفه هستند. دیگر به هیچ کدام از آن ها نمی رسد، سپس پرچم های سیاه از سوی مشرق طلوع می کنند، آن گاه شما را طوری می کشند که هیچ قومی آن گونه کشته نشده است (راوی گوید: حضرت چیزهایی فرمود که یادم نمانده است) سپس فرمود: زمانی که او را دیدند، با او بیعت کنید، اگرچه بر روی یخ چهاردست و پا بروید.(4)
5- ابان بن تغلب از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که فرمود: « خداوند در آینده سی صد و سیزده مرد به مسجدی در مکّه مبعوث خواهد کرد. اهل مکّه می دانند از پدرانشان و نیاکانشان متولّد نشده اند (شاید منظور حضرت نبودن آن ها از عرب است؛ چون روایت بعدی به عجمی بودن آن ها تصریح نموده است) برای آنان شمشیرهایی است که هزار کلمه بر آن ها نوشته شده و هر کلمه، کلید هزار کلمه است و خداوند باد را مأمور خواهد کرد که از هر بیابانی عبور کند، بگوید این همان «مهدی» است که به حکم داود حکم می کند و گواه نطلبد.
6- ابی الجارود می گوید: امام باقر (علیه السلام) فرمود: یاران قائم سی صد و سیزده مرد از فرزندان عجم خواهند بود که بعضی از آن ها در روز در میان ابر حمل می شوند و به نام پدرانشان با خصوصیاتشان معروف اند و بعضی از آنان در بستر خویش خواب باشند و بدون قرار قبلی در مکّه (با امام (علیه السلام)) دیدار می کنند.(5)
7 – ابو هریره از دسته ای از صحابه که یکی از آن ها حذیفه است، می گوید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: دیشب خوابی دیدم مثل این که گوسفندان سیاه پشت سرم می آمدند، سپس پشت سر آن ها گوسفندانی بود همگی سفید که سیاهی در آن ها دیده نمی شد. ابوبکر گفت: گوسفندان سیاه «عرب» ها هستند که تابع تو می شوند و گوسفندان سفید «عجم» هایند که به تو تابع می شوند و طوری زیاد شوند که دیگر عرب ها دیده نمی شوند. پیامبر فرمود: ملک هم این گونه تعبیر کرد.(6)
8- حافظ ابونعیم از ابن عباس، از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کرده است که در پیش آن حضرت از فارس سخن به میان آوردم. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «فارس عصبتنا أهل البیت(7)؛ فارس گروه و قدرت ما اهل بیت هستند.»
9- ابوهریره گوید: از موالی یا عجم های نزد رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلم) سخنی رفت، حضرت فرمود: «والله لأنا أوثق بهم منکم أو من بعضکم»(8) سپس فرمود: به خدا قسم! البته من اعتمادم به آن ها بیشتر از شما یا بعض شماست.
10-ابوهریره گوید: با رسول خدا نشسته بودیم، ناگهان سوره ی جمعه نازل شد. وقتی که به این آیه رسید. (وَ آخَرُونَ مِنهُم لَمّا یَلحَقُوا بِهِم…) مردی سه بار از حضرت پرسید: این ها کیانند؟! حضرت به او اعتنایی نمی کرد تا این که دستش را روی دوش سلمان نهاد و فرمود: «لوکان الإیمان عند الثریّا لناله رجال من هؤلاء»(9) اگر ایمان نزد (ستاره) ثریّا باشد، حتماً مردانی از این ها بر آن دست می یابند.»
11- احمد بن حنبل نقل می کند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «یوشک أن یملأ الله تبارک و تعالی أیدیکم من العجم، ثمّ یکونون أسداً لا یفرّون فیقتلون مقاتلتکم و لا یأکلون فیئکم،(10) نزدیک است خدای تبارک و تعالی دستان شما را از عجم پُر کند، سپس شیرانی می شوند که فرار نمی کنند پس با جنگجویان شما می جنگند و دست آوردهای شما را نمی خورند.»
12- اشعث بن قیس از امیرمؤمنان(علیه السلام) خواست عجم ها را از اطرافش براند.
حضرت با ناراحتی فرمود: «أفتأمرنی أن أطردهم؟! ما کنت لأطردهم فأکون من الجاهلین. أما والّذی فلق الحبّه و برأ النّسمه، لیضربنّکم علی الدین عوداً کما ضربتموهم علیه بدءاً؛ آیا مرا امر می کنی آن ها را طرد کنم! (از اطراف خود دور سازم) ابداً آن ها را دور نمی سازم که از نادان ها باشم. آگاه باش! قسم به خدایی که دانه را شکافت و بچّه را از مادر به دنیا آورد! یقیناً در بازگشت نهایتاً شما را به خاطر دین می زنند (می کوبند) همان گونه که شما آن ها را در آغاز زدید (کوبیدید).
13- «وزراء المهدی من الأعاجم، ما فیهم عربی! یتکلّمون العربیّه و هم أخلص الوزرآء و أفضل الوزرآء؛ (11) وزیران مهدی(علیه السلام) از عجم ها هستند. در میان آن ها عربی نباشد با زبان عربی صحبت می کنند، در حالی که آن ها خالص ترین وزرا و با فضیلت ترین وزیرانند.
14- موسی الابار گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود: «اِتق العرب، فإنّ لهم خبر سوء، أما أنّه لم یخرج مع القائم منهم واحد؛(12)
هوای عرب را داشته باش، برای آن ها خبر بدی است، بدان که یک نفر از عرب ها با قائم خروج نخواهند کرد.»
15-«إذا أقبلت الرایات السود، فأکرموا الفُرس فإنّ دولتکم معهم؛(13) وقتی پرچم های سیاه آمدند، فُرس (ایرانیان) را اکرام نمایید، همانا دولت شما با آنان است.»
16-« امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:« … و بدا لکم النجم ذو الذنب من قبل المشرق و لاح لکم القمر المنیر، فإذا کان ذلک فراجعوا التوبه و اعلموا أنّکم إن اتّبعتم طالع المشرق سلک بکم منهاج الرسول (صلی الله علیه و آله و سلّم) فتداویتم من العمی و الصمم و البکم و کفیتم مؤونه الطلب و التعسّف و نبذتم الثقل الفادح عن الأعناق؛(14) وقتی که ستاره ی دنباله دار برایتان از طرف مشرق آشکار شد و ماه روشن شما تابید، پس زمانی که این مسایل پیش آمد، به سوی توبه روی آورید و بدانید اگر شما به طلوع کننده از سمت مشرق تبعیّت کنید، شما را به راه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) می برد، در این صورت از نابینایی و کری و لالی مداوا شده اید و از زحمت جستن (حقّ) و خستگی آن راحت می شوید و بار سنگین (قرض یا طاعت از ستمگران) را از گردن ها انداخته اید.»
17- ابی خالد کابلی گوید: «امام صادق(علیه السلام) فرمود: «کأنّی بقوم قد خرجوا بالمشرق، یطلبون الحقّ فلایعطونه، ثمّ یطلبونه فلا یعطونه، فإذا رأوا ذلک وضعوا سیوفهم علی عواتقهم فیعطون ما سألوا فلا یقبلونه حتّی یقوموا، و لا یدفعونها إلاّ إلی صاحبکم، قتلاهم شهداء، أما إنّی لو أدرکت ذلک لأبقیت نفسی لصاحب هذا الأمر؛(15) مانند این است که گروهی را می بینم در مشرق زمین خروج کرده، حقّ را جستجو می کنند. پس به ایشان نمی دهند، باز می طلبند، به آن ها داده نمی شود. وقتی این رفتار را دیدند، شمشیرهایشان را به گردنشان می گذارند (می کوبند در این حال آماده ی دادن حق می شوند) دیگر آن ها نمی پذیرند تا پایدار شوند و آن (ملک و ریاست) را تقدیم نمی کنند مگر به صاحب شما. کشته شدگانشان شهدا هستند. آگاه باش، اگر آن (زمان) را دریابیم خود را به صاحب این امر نگه می دارم!»

الف. قم
1- عفّان بصری گوید: امام صادق (علیه السلام) فرمود: «أتدری لِمَ سمّی قم؟! قلت: الله و رسوله و أنت أعلم؛ قال: إنّما سمّی قم، لأنّ أهله یجتمعون مع قائم آل محمد (علیه السلام) و یقومون معه و یستقیمون علیه و ینصرونه؛(16)آیا می دانی چرا این شهر را قم نامیده شد؟!
گفتم: خدا و رسولش و شما می دانید.
فرمود: قم نامیده شد؛ چون اهلش با قائم آل محمد (علیهم السلام) جمع می شوند و با او قیام می کنند و با (جنگیدن) با او از خود استقامت به خرج می دهند و به او کمک می کنند.»
2- صفوان بن یحی بیّاع السابری گوید: روزی نزد ابی الحسن (علیه السلام) بودیم، صحبت قم و اهل قم و میان آن ها به مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به میان آمد. برای آن ها طلب رحمت نمود و فرمود: خداوند از آن ها راضی باشد. سپس فرمود: بهشت دارای هشت درب می باشد، یکی از آن ها برای اهل قم است و آنان شیعیان برجسته ی ما در میان شهرها هستند. خداوند ولایت ما را با خمیره ی ایشان عجین کرده است.(17)
3- امیر پرهیزکاران علی (علیه السلام) ضمن حدیثی فرمود: «پس سالم ترین محل ها قصبه ی «قم» است. قم شهری است که انصار بهترین مردم از حیث پدر و مادر و جد و جدّه و عم و عمّه (یعنی مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) از آن بیرون خواهد آمد.»(18)
4- امام صادق (علیه السلام) فرمود:… کوفه از مؤمنان خالی شود و علم از آن جمع شود آن چنان که مار به سوراخش جمع می شود، سپس (علم) ظاهر شود در شهری که آن را «قم» گویند «و أهلها قائمون مقام الحجّه؛(19) و اهل آن قائم مقام حجّت هستند.»

ب. خوشا به حال طالقان
ابن اعثم کوفی در کتاب «الفتوح» از امیرمؤمنان (علیه السلام) روایت کرده است که آن حضرت فرمود: «ویحاً للطالقان! فإنّ لله عزّوجلّ به کنوزاً لیست من ذهب ولا من فضّه، ولکن بها رجال مؤمنون عرفوا الله حقّ معرفته و هم أیضاً أنصارالمهدی فی آخر الزمان؛(20) ای خوشا به حال طالقان! همانا برای خدا در آن خزینه هایی هست، نه از زر و نه از سیم می باشد ولکن مردان با ایمانی هستند که در آن جا خدا را به حقّ معرفت شناختند و نیز آن ها در آخرالزمان از یاران مهدی (علیه السلام) می باشند.»
فضیل بن یسار گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود: «له کنز بالطالقان ما هو بذهب و لافضّه، و رایه لم تنشر منذ طویت، ور جال کأن قلوبهم زبر الحدید لا یشوبها شکّ فی ذات الله أشدّ من الحجر، لو حملوا علی الجبال لأزالوها، لایقصدون برایاتهم بلده إلاّ خربوها، کأنّ علی خیولهم العقبان یتمسّحون بسرج الإمام (علیه السلام) یطلبون بذلک البرکه، ویحفّون به یقونه بأنفسهم فی الحروب، و یکفونه ما یرید فیهم. رجال لاینامون اللیل، لهم دوی فی صلاتهم کدوی النحل، یبیتون قیاماً علی أطرافهم، و یصبحون علی خیولهم، رهبان باللیل لیوث بالنهار، هم أطوع له من الأمه لسیّدها، کالمصابیح کأنّ قلوبهم القنادیل، و هم من خشیه الله مشفقون یدعون بالشهاده، و یتمنّون أن یقتلوا فی سبیل الله شعارهم: یا لثارات الحسین! إذا ساروا یسیر الرعب أمامهم مسیره شهر یمشون إلی المولی إرسالاً، بهم ینصرالله إمام الحق؛(21) برای او گنجی است در طالقان، کم از طلا و نقره نیست و پرچمی است که از روزی که پیچیده شده گشوده نشده است و مردانی که گویی دل های آن ها قطعات آهن است، در ذات خدا شکی به آن راه پیدا نمی کند، سخت تر از سنگ می باشند. اگر به کوه ها حمله برند، از جا می کنند. با پرچم هایشان به شهری نمی تازند مگر این که آن را ویران سازند، مانند این است به اسبان عقاب های مرگ سوارند، زین اسب امام را دست می مالند و با این کار طلب برکت می نمایند. اطراف او را می گیرند و با جان خود او را در جنگ ها از گزند نگه می دارند و هر چه بخواهند کفایت می کنند. شب ها نمی خوابند، در نمازشان برای آن ها زمزمه ای است مانند زمزمه ی زنبور عسل، شب زنده دارانند و بامدادان سوار بر اسبان خود(آماده ی کارزار) راهبان شب و شیران روز هستند. آنان در اطاعت مولایشان فرمانبردارتر از کنیزان نسبت به مولای خود هستند، مانند چراغ های روشنایی بخش و دل هایشان مانند قندیل های پرتوافکن می باشد. آن ها از ترس خدا هراسانند و خواستار شهادت هستند. آرزویشان کشته شدن در راه خداست. شعارشان «یا لثارات الحسین» است. هر گاه روند، رعب و ترس یک ماه جلوتر از آن ها حرکت می کند. به سوی مولا با متانت می روند. خداوند به وسیله ی آن ها امام حق را یاری می نماید.»

ج. ری
شهر ری از شهرهای قدیمی ایران و یکی از شهرهای مهمی است که طبق گفته ی مورّخین تا به حال هشت مرتبه در اثر زلزله به کلّی ویران گشته و دوباره سرپا ایستاده است. ساکنین این شهر در سپاه امام (علیه السلام) جایگاه ویژه ای خواهند داشت و مردانی از آن دارای جایگاهی مهم خواهند بود.
مردی از «ری» خروج می کند که چهار شانه و گندم گون است. او از قبیله ی بنی تمیم و کوسه می باشد. به او شعیب بن صالح می گویند که به همراه چهار هزار نفر با لباس های سفید و پرچم های سیاه جلودار سپاه «مهدی» خواهند بود و هر کس با او روبرو شود، او را فراری داده و شکست می دهد.(22)
—————————————–

پی نوشت ها :
1-کشف الغمّه2623/ و 268؛ غیبت نعمانی: ص 145 از امام صادق(علیه السلام) بحارالأنوار: 83/51 ب 1 ذیل ح37 شماره 27 از عبدالله و 87 ب 1 ذیل ح38 شماره 5 از کفایه الطالب فی مناقب علی بن ابی طالب از عقمه بن عبدالله و ج 243/52 ب 25 ح 116 از غیبت نعمانی قسمتی از حدیث با تفاوت کمی؛ ملاحم ابن مناوی: ص44؛ البیان گنجی شافعی: ص 69 و ص 491؛ منتخب الأثر: ص 152؛ ذخائر العقبی ص 17؛ الإمام المهدی: ص 67 و 296؛ الحاوی للفتاوی127/2؛ الملاحم و الفتن: ص 42 و 132؛ ینابیع المودّه: 89/3؛ الصواعق المحرقه: ص 162؛ البلدان: 368؛ یوم الخلاص: ص 560 از بعضی از مصادر مذکوره؛
2- برهان المتقی: 149/6؛ ملاحم ابن طاوس: ص 54.
3- بحارالأنوار: 87/51 به نقل از کفایه الطّالب فی مناقب علیّ بن ابی طالب؛ عقدالدّرر: ص 125؛ فتن ابن کثیر: ص 41؛ ابوعبدالله محمد بن یوسف بن محمد شافعی در اول کتاب «کفایه الطالب فی مناقب علی بن ابی طالب من این کتاب را از طرق شیعه عاری کرده ام تا برای احتجاج کردن با آن مؤکدتر باشد و پس از ذکر روایت فوق گفته است: هذا حدیث حسن صحیح روته الثّقات و الأثبات؟ خرجه الحافظ أبو عبدالله ابن ماجه القزوینی فی سننه.
4-بحارالأنوار: 87/51 به نقل از کفایه الطالب
5- ترجمه غیبت نعمانی: باب 20 ص 370.
6- عصرالظهور: ص 158؛ به نقل از حافظ ابونعیم در کتاب « ذکر اصبهان ص 8.
7- عصرالظهور: ص 159. به نقل از حافظ ابو نعیم.
8- همان مدرک: ص 159 از ذکر اصبهان ص 8؛ و به این مضمون از ترمذی:382/5.
9- صحیح مسلم: 192/7؛ عصر الظّهور: ص 159 از آن.
10- مسند احمد: 11/5؛ ذکر اصبهان: ص 13 با چندین طریق از حذیقه و سمره بن جندب و عبدالله بن عمر؛ عصرالظّهور: ص 159.
– تلخیص از «شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: 284/20؛ عصرالظّهور: ص 159 از آن.
11- بنایبع الموده: 133/3؛ اسعاف الرّاغبین: ص 144 الإمام المهدی: ص 344؛ روزگار رهایی: 599/1.
12- (الابار: سازنده و فروشنده ی سوزن ها) بحارالأنوار: 333/52 ب 27 ح 62 از غیبت طوسی.
13- راموز الأحادیث ص 33؛ زندگانی امام زمان، ص 177 به نقل از آن.
14-بحارالأنوار: 123/51 ب 2 ح 24 از کافی.
15- بحارالأنوار: 243/52 ب 25 ح 116 از غیبت نعمانی.
16- همان مدرک: 60 ص 216 ح 38.
17- بحارالأنوار: 216/60 ح 39.
18- همان مدرک: 217/60 ب 36 ح 47به نقل از کتاب «البلدان: أبوعبدالله فقیه همدانی.
19- بشاره الإسلام: ص 87 با اختلاف کمی؛ یوم الخلاص: ص 411.
20- بحارالأنوار: 87/51 ب 1 ح 38 به نقل کشف الغمّه: از کفایه الطّالب باب 5؛ ینابیع الموده: 167/3 ب 94 از غایه المرام؛ المغربی: ص 580.
21-بحارالأنوار: 307/52 ب 26 ح 82؛ بشاره الإسلام: ص 225؛ الزام النّاصب: ص 227؛ یوم الخلاص: ص 223.
22- برهان المتقی. ص 151؛ زندگانی امام زمان (علیه السلام) به نقل از آن.
منبع مقاله :
امینی گلستانی، محمّد؛ (1389)، سیمای جهان در عصر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، قم: مسجد مقدس جمکران، چاپ سوم

مطالب مشابه

2 دیدگاه

  1. عبدا...
    1394-02-16 در 05:14 - پاسخ

    پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «فارس عصبتنا أهل البیت(۷)؛ فارس گروه و قدرت ما اهل بیت هستند.»

  2. ahmadi
    1394-02-14 در 19:15 - پاسخ

    مردی با پدرش در سفر بود که پدرش از دنیا رفت. از چوپانی در آن حوالی پرسید: «چه کسی بر مرده های شما نماز می خواند؟»
    چوپان گفت: «ما شخص خاصی را برای این کار نداریم؛ خودم نماز آنها را می خوانم».
    مرد گفت: «خوب لطف کن نماز پدر مرا هم بخوان!»
    چوپان مقابل جنازه ایستاد و چند جمله ای زمزمه کرد و گفت : «نمازش تمام شد!»
    مرد که تعجب کرده بود گفت: این چه نمازی بود؟
    چوپان گفت: بهترازاین بلد نبودم
    مرد از روی ناچاری پدر را دفن کرد و رفت.
    شب هنگام، در عالم رؤیا پدرش را دید که روزگار خوبی دارد. از پدر پرسید: «چه شد که این گونه راحت و آسوده ای؟»
    پدرش گفت: «هر چه دارم از دعای آن چوپان دارم!»
    مرد، فردای آن روز به سراغ چوپان رفت و از او خواست تا بگوید در کنار جنازۀ پدرش چه کرده و چه دعایی خوانده؟
    چوپان گفت: «وقتی کنار جنازه آمدم و ارتباطی میان من و خداوند برقرار شد، با خدا گفتم : « خدایا اگر این مرد، امشب مهمان من بود، یک گوسفند برایش زمین می زدم. حالا این مرد، امشب مهمان توست. ببینم تو با او چگونه رفتار می کنی ؟ »
    .
    به نام خدای آن چوبان … که قلب مهربان آن چوبان ، قطره ای از اقیانوس بود.

دیدگاهتان را ثبت کنید