علوم مورد نیاز برای فهم و تفسیر قرآن

علوم مورد نیاز برای فهم و تفسیر قرآن

1. تسلط بر قرآن و روایات ذیل آیات
مفسر قرآن برای تدبّر، نیازمند آگاهیِ وسیع و جزیی از جایگاهِ مباحث و موضوعاتِ مطرح شده در قرآن می‎باشد از این رو تشخیص آیه از روایت و آگاهی اجمالی بر جایگاه آن در قرآن و حفظ قابلِ توجهِ بسیاری از آیات، علامتِ تسلط بر قرآن می‎باشد که از تلاوت و انسِ بسیار فراوانِ با قرآن و ختم‎هایِ مکرر آن بدست می‎آید.
برای این تسلط «حفظِ کلِ آیات»ضرورت ندارد لیکن فضیلتی مهم بشمار می‎رود.
احاطه لازم بر روایاتِ توضیح دهنده آیات، امر مهم دیگری است که مفسر باید آن را دارا باشد؛ در این زمینه مرور اجمالیِ کتب تفسیرِ روایی و آگاهیِ کلی بر مباحث آنها، کفایت می‎کند.
این احاطه بر قرآن و روایات، در فهمِ دقیق واژه‎ها و آیات، اختیارِ وجوه ترکیبی مناسب، کشفِ نکاتِ بلاغیِ آیات و حلِ مشکلاتِ تفسیری و رفعِ تعارضاتِ میانِ آیات و روایات، نقشی بسیار حساس را ایفا می‎کند؛ از این رو، برای تدبرِ در سطحِ «اشاراتِ قرآن»اولین قدم می‎باشد.
کتب مهم در این زمینه تفسیر «نورالثقلین، البرهان و صافی»از شیعه و «درّ المنثور»و «تفسیر طبری»از اهل سنّت می‎باشد.
2. لغت معتبر قریب به عصر قرآن
فهمِ معانیِ دقیقِ واژه‎های قرآن، قدمِ دوّم در تدبر می‎باشد چرا که واژه‎ها، مجرای کاوش و تدبر، و دریچه ورود به حوزه ملکوتی قرآن می‎باشند و پس از تسلط بر قرآن و روایات از مهمترین کلیدها به شمار می‎آید.
برای کشف مرادِ خداوند، نیازمندِ فهم ریشه لغوی، معنی حقیقی واژه و مواردِ استعمال آن در صدر اسلامی می‎باشیم چرا که زبان و لغت پیوسته به مرور زمان و به واسطه آمیزش با زبان و فرهنگ‎های دیگر، دستخوشِ دگرگونی و تحوّل بوده، واژه‎ها، معانی تازه‎ای به خود می‎گیرند.
این معانیِ تازه، برای نسلهای دور از صدر اسلام، حجابی برای فهمِ مقاصدِ قرآن می‎گردد و طبعاً‌ امر تدبر را به انحراف می‎کشاند، از این رو ضروری است که از فرهنگ‎هایِ لغتِ هر چه نزدیکتر به عصر قرآن بهره جوییم خصوصاً، فرهنگ‎هایی که در ارتباط با قرآن فراهم گشته‎اند.
دخالتِ رأی و نظر محققینِ لغت، در معنی واژه‎ها و خصوصیات آنها، ضرورتِ مراجعه به چند فرهنگ و دقت نظر اجتهادی را در فهمِ معنی دقیق، تأکید می‎کند.
عدم وجودِ مترادف در قرآن ما را به سعی و تلاش و دقتِ بیشتری در کشفِ خصوصیاتِ واژه‎ها وادار نموده، از قناعت به معانیِ مشترکِ مطرح شده در فرهنگ‎ها، باز می‎دارد چرا که در قرآن هر واژه در جایگاه خویش، نقش اساسی در اعجاز بلاغی قرآن ایفا می‎کند و جایگزینی واژه‎های مشابه به اعجاز قرآن صدمه می‎زند چرا که فرو فرستنده قرآن، حکیم بوده، هر نکته و تعبیر را در جایگاه مناسب خویش آورده است برخلافِ ما که به واسطه عدم احاطه بر لغت و عدم شناخت جایگاه‎ها و عدم برخورداری از حکمت، آنچنان که باید در کاربردِ واژه‎ها دقت لازم به کار نمی‎گیریم.
توجّه به مواردِ استعمالِ واژه در قرآن، نکته مهمِ دیگری است که ما را در بهره‎جویی از معانیِ متعدد لغوی، و اختیارِ معنیِ مناسب با سیاق آیه، یاری می‎دهد؛ استفاده از نکته سنجی‎هایِ مفسرینِ محققِ در لغت و توجّه به روایاتِ ذیلِ آیات، این بهره‎مندی را به کمالِ خود نزدیک می‎گرداند.
از فرهنگ‎های معتبر، «العین»خلیل بن احمد (170ـ100ق)، «الجمهره»ابن دُرَید (223ـ321ق)، «التهذیب»ازهری (282ـ370ق)، «معجم مقاییس اللغه»ابن فارس (م ـ 395ق)، «الصحاح»جوهری (م ـ 400ق)، کتاب برمکی (م ـ 397ق)، «المحکم»ابن سیدّه (م ـ 458ق)، «اساس البلاغه»زمخشری (467 ـ 538ق)، «المفردات»راغب اصفهانی (م ـ 503ق)، «النهایه»ابن اثیر (544ـ606ق)، «لسان العرب»ابن منظور (م ـ 711ق)، «القاموس المحیط»فیروز آبادی (م ـ 816 ق)، «تاج العروس»زَبیدی شرح قاموس (1145ـ1205ق) می‎باشد.[1]
3. ادبیات عرب
آگاهی بر «صرف و نحو، معانی، بیان و بدیع) امری بسیار ضروری در کنار فهمِ معانیِ دقیق واژه‎هایِ قرآن می‎باشد و از یکدیگر جدایی نمی‎پذیرند.
«صرف»نظر به شناسنامه کلمات و «نحو»نظر به جایگاه واژه‎های در جمله و نقش معنایی آنها دارد.
«معانی، بیان و بدیع»، جنبه‎های فصاحت و بلاغت آیات و زیبایی‎های هنری قرآن را مورد توجّه قرار می‎دهند.
«معانی»به فصاحت واژه‎ها، بلاغت ترکیبِ آیات و کیفیّت چینش واژه‎ها و جملات نظر دارد و با توجّه به اهداف آیات و مقاصد هدایت الهی، ما را به مقتضایِ حالِ مخاطبِ آیات و انگیزه‎های درونی‎اش آگاه می‎نماید.
«بیان»به اسلوبهایِ سخن در آیات می‎پردازد و علتِ اختیارِ آن شیوه هنری را در ارتباط با اهداف آیات و مخاطبِ آن جستجو می‎کند؛ شیوه‎هایِ مختلف مورد بحث در علم بیان، برای ارائه یک معنی، «حقیقت و مجاز، تشبیه و استعاره و کنایه»می‎باشد که هر یک، از زیبایی، ظرافت و تأثیر خاصی در شنونده، برخوردار می‎باشند.
«بدیع»نظر به زیبایی‎های لفظی و معنوی دارد که نقش اساسی در سخن ندارد، بلکه بر زیبایی سخن می‎افزاید برخلاف «معانی،‌بیان»که نقش مهمی را در پیام رسانی و تأثر و تحوّل روحی مخاطب، بازی می‎کند.
طهارت و لطافتِ روحی، ذوق سلیم به همراهِ انسِ با اسلوبها و شیوه‎هایِ هنریِ قرآن، ما را به حوزه‎های ناشناخته اعجازِ بلاغیِ قرآن، رهنمون می‎شود.
یک مفسّر، باید در علم صرف و نحو، صاحب نظر و در علمِ فصاحت و بلاغت (معانی، بیان و بدیع) از تشخیص و لطافتِ روحی و ذوقِ مناسبی، برخوردار باشد؛ از کتب معتبر «دلائل الاعجاز»و «اسرار البلاغه»شیخ عبدالقاهر جرجانی، «مطول»و «مختصر المعانی»تفتازانی می‎باشد؛ از جمله کتب در عصر حاضر، از «جواهر البلاغه»هاشمی، «البلاغه الواضحه»علی الجارم، می‎توان نام برد از تفاسیر مناسب در بلاغت قرآن «تلخیص البیان فی مجازات القرآن»شریف رضی (406 ـ 359ق)، «دره التنزیل و غرّه التأویل»الخطیب الاسکافی (م ـ 421ق)، «الجمّان فی تشبیهات القرآن»ابن تاقیا بغدادی (485 ـ 100ق). «الاشاره الی الایجاز فی بعضی انواع المجاز»عزّبن عبدالسلام (660ـ578ق)، «بدیع القرآن»ابن أبی الاصبع و «کشاف»زمخشری و تفسیر أبی السعود می‎باشد.
از کتب در زمینه صرف و نحو قرآن، «املاء ما منَّ به الرحمن»ابوالبقاء عکبری (616ـ538ق)، «البیان فی غریب اعراب القرآن»ابن انباری (577ـ513ق) و تفاسیر «مجمع البیان»طبرسی، «البحر المحیط»ابوحیان، «روح المعانی»آلوسی می‎باشد.
4. منطق و روش‎های تحقیق[2]
«منطق»قانونِ تفکر صحیح است که از شرایط شیوه‎ها و اقسامِ «تعریف و استدلال صحیح»سخن می‎گوید و معیارهای تشخیص صحت و خطای «صورت تفکر»را مطرح می‎نماید، از این رو فراگیری آن در امر تدبّر ضروری می‎باشد.
علاوه بر آن، آگاهی بر روش‎هایِ تحقیق در علوم، خصوصاً در حوزه علومِ انسانی، برای تدبر در مباحث متنوع قرآن بسیار ضرورت دارد که به علمِ «متدلوژی یا روش شناسی»موسوم می‎باشد.
آگاهی بر منطقِ نوین خصوصاً منطق ریاضی نیز جهت فهم و دفع شبهاتِ فکری، بسیار مفید بلکه ضروری است.
تذکر: منطق صوری صرفاً به صورت و شکل فکری و استدلال می‎پردازد و کار به موادّ و روش‎هایِ تفکر ندارد.
در منطق جدید، ضرورتِ آزادیِ محقق و متفکر از عواملِ درونی و بیرونیِ مؤثر در نتایجِ تحقیق، مطرح می‎شود، چرا که به نقشِ حساسِ محیط روانی، تربیتی و اجتماعیِ محقق، در نتایجِ تحقیقاتش عنایت دارد، لیکن از چگونگی رهاییِ تفکر از تأثیراتِ وراثت و محیطِ سخن به میان نمی‎آورد و از ارائه روشِ تربیتیِ آزادیِ تفکر و هدایت آن به سمتِ تفکر سالم عاجز می‎باشد و در واقع این نقش اساسیِ مذهب و رسولان الهی است که با تکیه بر «ادراکات بلاواسطه و حضوری»(مواد تفکر) و با روش «طرح سؤال از مسائل اساسی زندگی»(انسان، جهان، خدا، دنیا و آخرت و روابط انسان با همه اینها) فکر را به جریان انداخته با تزکیه، تعلیم و تذکر، انسان را تربیت کرده او را از اسارتِ وراثت و محیط، نجات می‎بخشد و به آزادگی می‎رساند:
«قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَهٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنی وَ فُرادی ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا…».[3]
(بگو فقط شما را به یک امر مهم موعظه می‎کنم به اینکه دوتا دوتا یا تک تک، بخاطر خدا بپا خیزید سپس به تفکر بپردازید).
اگر تفکر فردی یا جمعی، به انگیزه حقیقت طلبی و بخاطر خدا (حقیقت مطلق) صورت نگیرد در دامِ گرایش‎هایِ خاص و امیالِ نفسانیِ فرد و جامعه، گرفتار می‎شود و به انحراف می‎گراید، در اینجا دیگر با وجود شکلِ صحیحِ استدلال و روشِ علمیِ مناسب، نتایج تحقیقات متأثر ازامیال نفسانی گشته، در مسیر تباهی به کار خواهد رفت.[4]
از این روست که این مشکل جدی و اساسی تحقیق و تفکرِ سالم، جز به دست با کفایت وحی الهی و رسولانِ خدا گشوده نخواهد گردید:
«فَبَعَثَ فیهِمْ رُسُلَهُ… لِیَسْتَأْدُوهُمْ میثاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتجَّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلیغِ وَ یُثیرُوا فیهِمْ دَفائِنَ الْعُقُولِ و یُرُوهُمْ آیاتِ المَقْدِرَهِ…».[5]
(… پس انبیایش را در میان بشر، برانگیخت تا تحقق پیمانِ فطرتِ الهی را از آنان (بشر) طلب نمایند، و نعمت‎های فراموش شده او را مکرراً به آنان یادآوری کنند و به واسطه پیام رسانی کامل، بر آنان اتمامِ حجّت نمایند و در وجود آنها (بشر) عقولِ مدفون شده (یا گنجینه‎های مدفونِ عقول) را به قیام و تحول کشانند و به آنان نشانه‎های توان و قدرت خدا را بنمایانند.[1] . دقیق‎ترین و عمیق‎ترین آنها «المفردات» و جامع‎ترین آنها «تاج العروس»، سپس «لسان العرب»، سپس «الصحاح» می‎باشد کتاب اخیر به نظر «سیوطی» صحیح‎ترین کتاب لغت می‎باشد؛ علاوه بر آنها در وجوه لغات قرآن، مهم‎ترین کتاب، «الوجوه و النظائر» ابن جوزی (م ـ 597ق)، سپس «وجوه القرآن» تفلیسی (م ـ قرن ششم)، سپس «قاموس القرآن» دامغانی (م ـ قرن هشتم) می‎باشد.
[2] . در مبحث منطق، کلام، فلسفه، عرفان، فقه و اصول فقه از کتابِ «آشنایی با علوم اسلامی» شهید مطهّری بسیار استفاده شده است.
[3] . سبأ/ 46.
[4] . رک: المیزان، ج 5، ذیل آیه 19 مائده، ص 267 به بعد.
[5] . نهج البلاغه، خطبه 1.
@#@..).
«هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ».[1]
(اوست کسی که در میان امّی‎ها[2] رسولی از جنس آنان برانگیخت که بر آنان آیات او را پیوسته تلاوت می‎کند و آنان را پیوسته پاک و تزکیه می‎نماید و به آنان کتاب و حکمت (دانشِ عمیق و جامع) را می‎آموزاند و بی‎شک قبل از آن (بشریّت) در گمراهی روشنگری به سر می‎بردند).
«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ…»[3].
(و قسم به حقیقت که رسولانمان را با روشنگری‎ها فرستادیم (بینش روشن نسبت به انسان، خدا و جهان و مقصد) و به همراه آنان کتاب (مجموعه قوانین مدون زندگی فردی و اجتماعی) و میزان (معیارهای فکر و سنجش و احساس و عمل) را فروفرستادیم برای اینکه مردم (با رسیدن به رشد و کمال فکری عقلی عملی) خود برابری را بپا دارند).
5. فلسفه
زندگی هر کس مبتنی برنگرش و دیدگاهِ خاصِ او نسبت به خود و جهان و مبدأ و مقصد هستی، استوار می‎باشد این مجموعه نگرشِ کلی و مرتبط به هم «فلسفه زندگیِ»هر کسی را تشکیل می‎دهد و در واقع هر انسانی از نوعی اندیشه فلسفی برخوردار است.
«فلسفه»دانشی عقلی است که در کاربرد عام، همه دانشهای مبتنی بر تعقل و تجربه را در بر می‎گیرد[4] که در برابر علوم نقلی مطرح می‎شود از این رو قدما فلسفه را بر دو قسم «نظری و عملی»تقسیم می‎نمودند، «فلسفه نظری»در مورد حقیقت و واقعیت اشیاء بحث می‎کند و «فلسفه عملی»افعال انسان را آن چنان که باید و شایسته است مورد بررسی قرار می‎دهد.
«فلسفه نظری»شامل سه بخش «الهیات»(فلسفه علیا)، «ریاضیات»(فلسفه وسطا) و «طبیعیات»(فلسفه سفلا) می‎باشد «الهیات»خود مشتمل بر دو فن «امور عامه»و «الهیات به معنی اخص»می‎باشد، هریک از ریاضیات و طبیعیات نیز به اقسام زیادی تقسیم می‎شوند.
«فلسفه عملی»نیز به سه بخش «علم اخلاق»، «علم تدبیر منزل»و «علم سیاست مدن»تقسیم می‎شود.
«فلسفه»در کاربرد خاص، صرفاً نظر به «الهیات»دارد که قدما آن را فلسفه حقیقی و یا فلسفه اولی و یا علم اعلی»می‎نامیدند که عنوان بحث ما نیز به همین کاربرد خاص نظر دارد؛ و آن علمی است که همه هستی را به عنوان موضوع واحد مورد مطالعه قرار می‎دهد و درباره کلی‎ترین مسائل آن بحث می‎کند؛[5] این مسائل در دو بخش کلی قرار دارند:
بخش اول که از مسائل مطلق وجود (امور عامه) سخن می‎گوید.
بخش دوم که از وجودِ مطلق (خدا، مبدأ هستی)، مراتب و عوالمِ جهان هستی (عقل، مثال، طبیعت) و مقصد جهان، بحث می‎نماید که به «الهیات به معنی اخص»موسوم می‎باشد.
از لحاظ روش در این حوزه دو نوع فلسفه پدید آمده است:
«روش تعقلی محض»که «فلسفه مشّاء»، مکتب «ارسطو»ست؛ نماینده کامل این مکتب «بوعلی سینا»می‎باشد.
«روش تعقلی همراه با سلوک قلبی و تزکیه نفس»که «فلسفه اشراق»، مکتب «سهروردی»است.
مشابهِ روش فکری «فلسفه اشراق»، «حکمت متعالیه ملاصدرا»می‎باشد که از نظر اصول و نتایج با آن متفاوت است و حاصل چهار جریانِ فکری «فلسفه مشاء، اشراق و کلام و عرفان»می‎باشد که خود یک نظامِ خاص فلسفی به شمار می‎رود.[6]
علاوه بر مکتب‎هایِ فکری ـ فلسفی، آگاهی بر مکتب‎هایِ فلسفیِ غرب، از ضروریات به شمار می‎آید چرا که یک مفسّر برای فهم و تدبر در آیات اعتقادی و نظارت آن بر پاسخ‎گویی به شبهات، نیازمند درکِ صحیح شبهات می‎باشد و از طرفی دیگر این مکتب‎ها، نقش مهمّی را در تغذیه فکریِ متفکّرین در جهت دوری یا قرب به مکتب وحی الهی، بازی می‎کنند که هدایت بشری در گرو آشنایی با افکار آنان می‎باشد.
6. کلام
«کلام»علمی است که از عقاید و جهان بینی اسلامی بحث نموده، عهده‎دار شرح و بسط، استدلال و دفاعِ از آن است و عمده مباحث آن در سه حوزه توحید، نبوت و معاد می‎باشد که به «اصول دین»موسوم است.
علم کلام از مباحثِ جبر و اختیار و قضاء و قدر الهی آغاز گشت و در ادامه مباحث، توحید و نبوت و معاد را در بر گرفت؛ بر اثر درگیری فکری میان مسلمین چهار مکتب کلامی جلوه‎گر شدند: «شیعه، معتزله، اشاعره و مرجئه».[7]
مروری گذرا بر تفاسیرِ قرآن به روشنی، تأثیر شدید این مکاتب را در نوعِ برداشت از آیات نشان می‎دهد، اینکه یک مفسّر چه دیدگاهی در اصول اعتقادات دارد نتایج بسیار متفاوتی را از دیدگاه دیگر در زمینه فهم قرآن پدید می‎آورد از این روست که باید به نگرش اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ در تبیینِ مسائل اعتقادی، تکیه کرد تا با دیدن بی‎غرض و بدون جهت‎گیریِ فاسد، به غور و بررسی در آیات پرداخت، بدین منظور توجّه به نگرشِ متکلمین شیعی، خصوصاً بعد از «خواجه نصیرالدین طوسی»که کلام را به روشِ عقلیِ محض نزدیک کرد ضروری می‎باشد چرا که این نگرش، به مکتب اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ که مفسرانِ حقیقی قرآن می‎باشند، نزدیک می‎باشد؛ لیکن همیشه باید مراقب بود که این نگرشها، حصار و حجاب در تدبر آزاد در آیات نگردد و صرفاً زمینه و مقدمه‎ای برای فهم و تدبر دقیق‎تر تلقی شود و همواره باید این نگرشها را با توجه به تدبرِ مستقیم در آیات و روایات مورد بررسی و ارزیابی مجدّد قرار داد.
روشِ فکریِ اغلب متکلمان، جدلی است که براساس مشهورات در مسائل جهانی و کلی استدلال می‎کنند؛ برخلاف کلام شیعه که با الهام از اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ بتدریج اساس برهانی یافته، دفاع از دین، وجهه همت فیلسوفان شیعی گشته است؛ نمونه برجسته این روش «حکمت متعالیه»ملاصدرا می‎باشد.
علاوه بر کلامِ مسلمین، توجه به مباحثِ کلامیِ یهود و مسیحیت در گذشته و حال و توجه به رابطه علم و دین از دیدگاه متکلمین غربی، بسیار ضروری می‎باشد که مباحثی جدید را در پیش رویِ مفسّر قرآن می‎گشاید و زمینه مناسب‎تری را برای تدبر در قرآن، پدید می‎آورد.[8]
باید توجه داشت، کلام از «عقل و وحی»هر دو سود می‎جوید؛ در بخش مسائلِ اساسیِ اعتقادات که تحقیقی است اساسِ استدلالات، عقلی محض می‎باشد و «وحی»صرفاً بعنوان تأیید مطرح می‎شود امّا در مسائل جزئی و فرعیِ اعتقادات مانند مسأله امامت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ و اکثر مسائل معاد، استدلالات مبتنی بر وحی می‎باشد و «عقل»بقدر امکان مؤید «وحی»محسوب می‎شود؛ از این رو در حوزه «فکرِ شیعی»روایات اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ می‎تواند مستند باشد، و در بحث با «اهل سنت»صرفاً قرآن و سنّتِ پیامبر به همراه عقل مطرح خواهد شد و در برابر «گروههای غیراسلامی»صرفاً باید بر عقل و منابع مقبولِ آنان و «معجزه علمی بودن قرآن»تکیه کرد.[9]
7. عرفان
«عرفان»کوششی، علمی ـ عملی است که از طریق قلب، تا که انسان به معرفتی حضوری و شهودی، نسبت به حقیقتِ هستی نایل گشته در اثر تصفیه و تزکیه نفس به وصالِ حقیقتِ مطلق رسد و همچون قطره‎ای به آن بپیوندد؛ و به تعبیر «ابن سینا»: «منصرف ساختن ذهن است از سوی ما سوی الله و توجه کامل به ذات حق برای تابش نور حق بر قلب».[10]
«عرفان»دستگاهی علمی ـ فرهنگی است که دارای دو بخش می‎باشد:
بخش عملی: روابط و وظائف انسان را با خود و جهان و خدا بیان می‎کند و به علم «سیر و سلوک»موسوم می‎باشد.
بخش نظری: عهده‎دار تفسیر خدا و جهان و انسان، ‌همچون فلسفه می‎باشد لیکن در استدلالات، بجای تکیه بر مبادی و اصول عقلی، بر مبادی و اصولِ کشف و شهود، تکیه می‎کند و سپس آنها را با زبانِ عقل توضیح می‎دهد، «محی الدین عربی»برای اولین بار، جهان بینی عرفانی را به شکل نظامِ فکریِ منسجم و هماهنگ عرضه می‎نماید.
بخش اول توضیح می‎دهد «سالک»برای اینکه به قله منیع انسانیت (توحید) برسد، باید از کجا آغاز کند و چه منازل و مراحلی را باید به ترتیب طی نماید و در منازل بین راه چه «احوالی»برای او رخ می‎دهد و چه «واراداتی»بر او وارد می‎شود.
این طیِ طریق باید با اشراف و مراقبت یک انسان کامل و پخته صورت گیرد که قبلاً خود مسیر راطی کرده به راه و رسم و خطراتِ راه آگاه باشد؛ این سلوک از «اراده»و عشق به خدا شروع گشته با تمرین و ریاضت به خلسه‎ها و جذبه‎های عرفانی، رسیده، پس از طیِ مراتبی چند به وصال و نظر به حق، منتهی می‎گردد.
بخشِ دوم، هستی را براساسِ کشف و شهودهای عرفا به زبان عقل تفسیر می‎کند؛ در این دیدگاه برخلاف فلسفه، فقط خدا اصالت دارد و همه اشیاء صرفاً اسماء و صفات و تجلیّات خداوند می‎باشند؛ هدف از عرفان نظری، ‌نه معرفت به نظام هستی بلکه صرفاً معرفت به خدا مورد نظر می‎باشد چرا که «غیری»وجود ندارد تا که مستقلاً تحت معرفت قرار گیرد.
بینش عرفانی در فرهنگ اسلامی در بیانات قرآن، روایات، ادعیه و مناجات‎های فراوان اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ ریشه دارد، امّا در آنچه از عرفای مسلمین مطرح گشته است رگه‎ها و نشانه‎های فراوانی از عرفان نو افلاطونیان و مسیحیّت و عرفان هندی را می‎توان سراغ گرفت که با روح «سیر و سلوک»و «نگرش قرآنی»به جهان هستی بیگانه بوده، بلکه با آن مغایرت دارد،[11] از این رو، نیازمند تجدیدنظر فراوان و پالایش گسترده‎ای بر اساس فرهنگ اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ می‎باشد.


[1] . جمعه/ 2.
[2] . «امّی» آنکه وحی الهی بگوش او نرسیده است: «مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْکِتابَ إِلاَّ أَمانِیَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ». (بقره/ 78)
[3] . حدید/ 25.
[4] . این اصطلاحِ شایع در میان مسلمین بود.
[5] . «فلسفه» در فرهنگ غرب به معانی متعددی اخذ شده است که اغلب جز اشتراک لفظی وجه مشترک دیگری ندارد، برای توضیح بیشتر، رک: شهید مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، بخش فلسفه، و اصول فلسفه و روش رئالیسم.
[6] . منبع سابق.
[7] . منبع سابق بخش کلام.
[8] . از جمله کتب معتبر و مناسب در این زمینه، «علم و دین» نوشته «أیان باربور» متکلم مسیحی می‎باشد که آقای خرمشاهی به فارسی ترجمه کرده است.
[9] . حقانیت دین الهی نشانه‎اش معجزه می‎باشد که در هر عصر و زمانی باید حضور داشته باشد تا هر کس مستقیماً با تجربه آن با یقین و اطمینان به آن ایمان آورد؛ و جز قرآن هیچ کتابی در عالم چنین خصوصیّتی عینی را دارا نیست؛ قرآن با تأکید شدید بر خدایی بودنش خود را در معرض نقد و بررسی متفکران و اندیشمندانِ همه حوزه‎هایِ علم خصوصاً علومِ انسانی قرار داده است.
[10] . نقل به معنی از نمط نهم «اشاراتِ بوعلی سینا» به بیان «شهیدمطهری» آشنایی با علوم اسلامی «بخش عرفان».
[11] . زهد افراطی نسبت به دنیا و نفی بهره‎مندی از نعم دنیا، عزلت گزینی و دوری از صحنه‎های اجتماعی و اتّخاذ سیر و سلوک بدون استناد از قرآن و سیره معصوم ـ علیه السّلام ـ ، نمونه‎های بارزِ بیگانگی و مغایرت می‎باشد.
@#@
رسوخ و نفوذ کم و بیش فراوان افکار عرفا در تفسیر و فهم قرآن، مفسّر را وا می‎دارد که با آراء و اندیشه‎های آنان در حوزه معارف قرآنی آشنا گشته، با زمینه مساعدتری به تدبر در آیات و اخذ و یا ردّ برداشتهای عرفا در فهم قرآن دست یازد؛ در زمینه تفسیر قرآن، کتب بسیاری از عرفا بجای مانده است که از «تفسیر قرآن»محی الدین بن عربی، «لطائف البیان فی تفسیر القرآن»روزبهان بقلی (م ـ 606ق)، «تأویلات القرآن»عبدالرزاق کاشانی (م ـ ق)، «کشف الأسرار»میبدی می‎توان نام برد.
در زمینه عرفان نظری و عملی، کتاب‎های «اللمع»ابونصرسراج (م ـ 387ق) و «قوه القلوب»ابوطالب مکّی (م ـ 386ق) از متون اصیل و قدیم عرفان و تصوف می‎باشد، از کتب معتبر دیگر «فتوحات مکّیه»و «فصوص الحکم»محی الدین بن عربی (م ـ 638ق)، «مفتاح الغیب»و «نصوص»قونوی شارح افکار ابن عربی (م ـ 672ق)، «مثنوی»مولوی (م ـ 672ق)، «کشف المحجوب»هجویری (م ـ 470ق)، «عوارف المعارف»سهروردی زنجانی (م ـ 632ق)، «تأویلات»عبدالرزاق کاشانی (م ـ 735ق)، «گلشن راز»شبستری (م ـ 720ق)، «منطق الطیر»عطار (قرن هفتم)، «جامع الأسرار»و «نص النصوص»سید حیدر آملی (قرن هشتم)، «تمهید القواعد»صائن الدین علی ترکه اصفهانی (قرن نهم). «مصباح الانس»محمد بن حمزه فناری (قرن نهم)، «منازل السائرین»خواجه عبدالله انصاری (م ـ 481ق) و «احیاء علوم الدین»غزالی (م ـ 550ق) را می‎توان نام برد.[1]
8. اخلاق
«علم اخلاق»علمی است که از رفتارها، حالات و ملکاتِ شایسته و ناشایست سخن می‎گوید؛ اینکه چه حرکت و حالت و خصلتی بد یا خوب، سزاوار یا ناسزا، شمرده می‎شود بستگی به نوعِ بینش و مبادی واصولی دارد که شخص بدان ملتزم می‎باشد. این اصول و مبادی در علمِ «فلسفه اخلاق»از آن سخن به میان می‎آید و جنبه زیربنایی نسبت به علم اخلاق دارد؛ در فرهنگ وحی، مسائل اخلاقی، در ضمن دستورات دینی جلوه‎گر بوده، بلکه غیرقابل انفکاک از آن می‎باشد:
«بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکارِمَ الأخْلاقِ». (ص)
(برانگیخته شدم برای اینکه ارزشها و بزرگ منشی‎های اخلاق را به اتمام رسانم).
در میان فرهنگ مسلمین «علم اخلاق»جزء فلسفه عملی محسوب می‎شود که بر اساسِ معیار اعتدال، رذائل و فضائل مشخص می‎گردد این رویّه متأثر از شیوه‎ای است که «ارسطو»در کتاب اخلاقش «نیکو ماخوس»در پیش گرفته است و در ادامه آن در حوزه مسلمین «تهذیب الاخلاق»ابن مسکویه، «اخلاق ناصری»خواجه نصیر الدین طوسی، «کیمیای سعادت و احیاء علوم الدین»غزالی پدید آمده است. مهمترین منبع «تهذیب الاخلاق»باشد که کتب دیگر در سطحی گسترده از آن متأثر می‎باشند در قرون معاصر «محجه البیضاء»فیض کاشانی شرحِ «احیاء علوم الدین»غزالی، «جامع السعادات»ملّا مهدی نراقی و «معراج السعاده»پسرش، ملا احمد نراقی پیروی از خط مشی «اخلاق ارسطو»می‎باشد.
مسائل اخلاقی و روش‎های تغییر و تحوّلِ اخلاقی مذکور در این کتب براساس «فلسفه اخلاق»‌است که هماهنگی آن با فرهنگ وحی بسیار قابل تأمل است لیکن به جهتِ نفوذِ فراوان این فکر اخلاقی در فهم و تدبر در آیات، آگاهی بر محتوایشان ضرورت دارد، تا که با توجه به بینش الهی، مورد نقد و بررسی واقع گشته، صحّت و سقمِ مباحث، روشن شود.
آگاهی بر مباحثِ اخلاقی خصوصاً «فلسفه اخلاق»در فرهنگ غربی به جهت تأثیر آن بر فرهنگ مسلمین، نیز باید مورد توجه واقع گردد؛ توجه به «فلسفه اخلاق»در میان مسلمین به تبع مطرح شدن آن در غرب،‌ پدید آمده است.
اینکه «آیا اخلاق بدون اعتقاد به خدا امکان دارد یا نه؟ خوب و بدِ اخلاقی وجود دارد یا نه؟ بر فرضِ وجود، معیارهای آن کدام است؟ آیا «بایدهای اخلاقی از «هست»های فلسفی ناشی می‎شود یا نه؟ آیا اخلاق نسبی است یا مطلق؟»، از مسائل مهم «فلسفه اخلاق»است.
از جمله کتب در این زمینه، «فلسفه اخلاق»شهید مطهری،‌ «فلسفه اخلاق»آقای مصباح یزدی، «کاوشهای عقل عملی»آقای حائری یزدی، «فلسفه اخلاق در تفکر غرب»ترجمه آقای صانعی دره بیدی، «فلسفه اخلاق در قرنِ حاضر»تألیف ج.وارنوک، ترجمه آقای لاریجانی، می‎باشد.
9. علم روایه الحدیث (مصطلح الحدیث و رجال)
قرآن و احادیثِ معصوم ـ علیه السّلام ـ دو منبع اساسی در استنباط عقاید و احکامِ جمیع روابط انسانی می‎باشند که از دو جهت کلّیِ «متن»و «سند»مورد بررسی واقع می‎شوند.
«سند قرآن»قطعی و متواتر است از این رو نیازی به بحث اساسی ندارد جز آنکه «شبهه تحریف قرآن»و «مسأله اختلاف قرائتها»‌و بحث از «کیفیّت جمع آوری قرآن»، بحث مجدّد آن را ضروری می‎نماید تا روشن گردد که این شبهه، ربطی به سند قرآن ندارد چرا که صرفاً تحریف به کم شدن آیات، ادّعا شده است نه افزایش آن؛ دیگر آنکه شبهه‎ای است باطل که در ذهن کج اندیشان مسلمان و مستشرقین ناآگاه و اکثراً مغرض نقش بسته است.
«اختلاف قرائت‎ها»کاری به قطعیّت قرآن ندارد و صرفاً به اختلاف لهجه در قرائت مربوط می‎باشد و مسأله سوم نیز مشکلی نداشته خود به روشنی قطعیّت سند را نشان می‎دهد.
قطعیت سند قرآن به تناسب در علم «تاریخ قرآن»، «اصول استنباط»و «کلام»بحث می‎گردد.
سند احادیث، جز روایاتِ اندکی قطعی نبوده، ‌نیازمند تتبع و بررسی می‎باشد تا صحت انتسابِ حدیث به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و ائمه ـ علیهم السّلام ـ روشن گردد؛ علمی که عهده‎دار این مسأله می‎باشد علمِ «روایه الحدیث یا اصول الحدیث»[2] نامیده می‎شود.
این علم خود به دو شاخه تقسیم می‎گردد:
«علم رجال»که صداقت و عدالت ناقلین حدیث و طبقات آنان را مورد تحقیق قرار می‎دهد.
«علم مصطلح الحدیث»که از «کیفیت نقل حدیث»از لحاظ تواتر یا وحدت نقل، اتصال یا انقطاع سند، و «مراتب نقل حدیث»از لحاظ صحت نقل رجال حدیث و ضعف نقل، و اصطلاحات مربوط به این خصوصیات بحث می‎نماید.[3]
10 علم اصول و مبانی استنباط و فقهِ دین
معیارهایِ‌ بررسیِ متنِ قرآن و حدیث و میزانِ ارزشِ آن دو منبعِ اساسی در فهم دین و احکام شریعتِ اسلام، در «علم اصول»مورد بحث و بررسی قرار می‎گیرد؛ در کنار این دو منبع، منابع مطرح شده دیگر همچون «عقل، اجماع، شهرت روایی و فتوایی، قیاس و استحسان و غیره»مورد ارزیابی واقع گشته، اعتبار یا عدم اعتبار، میزانِ ارزشِ دلیلیّت آنها و محدوده بکارگیریشان، برای فهم دین و استخراج احکام اسلام، مشخص می‎گردد.
با این توجه، ضرورتِ آگاهی بر اصولِ استنباط و صاحب نظر بودن در آن، در امرِ تدبر در قرآن و تفسیر آن، روشن‎تر از آن است که نیازمند دلیل باشد.
فقهِ احکام اسلامی، بخشی از «فقه دین»است که ضرورت آن در آیه «نَفْر»آمده است: «لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ…».[4] با این وجود، اصطلاح «فقه و تفقه در دین»در لسانِ فقهاء منحصراً در حوزه احکامِ عملی و اجتهاد در آن، خلاصه می‎گردد.
«علم اصول»نیز به عنوان ابزار استنباط در این حوزه، مورد تحقیق و بررسی واقع گشته است، حال آنکه این حوزه صرفاً هشت درصد آیاتِ قرآن را شامل می‎شود (حدود 500 آیه)؛ و بقیه قرآن که شامل معارف، عقاید، تربیت و اخلاق و غیره می‎باشد از حوزه استنباط به دور مانده است، از این رو، تحقیق در ابزار خاصِ استنباط آنها، علاوه بر اصول ضروری معمول در حوزه احکام عملی، به غفلت سپرده شده، کاری جدّی در آنها صورت نگرفته است، در حالی که «فقه دین و فقه قرآن و حدیث»به اصولی فراتر از اصولِ معهود، نیازمند می‎باشد، چنان که در بحث منطق گذشت، تدبر در «اصولِ اعتقادات»امری تعقّلی بوده، خودِ این تعقل، به تفکّر و به روش‎های صحیح تفکر و تعقل نیازمند می‎باشد که در جریان دعوت انبیاء به آنها اشاره شده است؛ آنان با تکیه بر حضوریات و فطریاتِ مردم، با طرح سؤالهای اساسی زندگی، بر فضای غفلت‎زا و عقول راکدشان، هجوم آورده، آنان را به اندیشیدن در حقیقتِ خود و جهان، دنیا و آخرت، وادار می‎نمودند:
«أَ تُتْرَکُونَ فِی ما هاهُنا آمِنِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضِیمٌ وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً فارِهِینَ؟».[5]
(آیا در این دنیا در حال امنیت رها می‎شوید؟ در باغها و چشمه سارها و زراعتها و نخلی که شکوفه‎اش با لطافت است و از کوهها خانه‎هایی به سرگرمی می‎تراشید؟).
«أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدی أَ لَمْ یَکُ نُطْفَهً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنی ثُمَّ کانَ عَلَقَهً فَخَلَقَ فَسَوَّی فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثی ألَیْسَ ذلِکَ بِقادِرٍ عَلی أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتی؟».[6]
(آیا انسان خیال می‎کند که بیهوده، رها می‎شود؟ مگر نطفه‎ای نبود که از آب گندیده‎ای پدید آمد سپس علقه‎ای شد پس خدا او را آفرید پس هماهنگ نمود پس از آن، دو زوج، زن و مرد را پدید آورد؟، ‌آیا چنان کسی توان آن را ندارد که مردگان را زنده کند؟).
رسالتِ «تفقه در دین»در وسعتِ حوزه‎های شناخت، معارف، عقاید و نظامات و احکام اسلامی، ضرورتِ ارائه طرحی کلی و جامع و مستند از اسلام را مطرح می‎نماید؛ طرحی که همه حوزه‎ها را در بر گیرد و ترتیبِ منطقی آنها و ارتباط منسجمِ‎شان را توضیح دهد و در پی آن سیر منطقی و مستند مباحث هر یک از حوزه‎ها، از شروع تا ختم را ارئه نماید.


[1] . ذکر منابع فراوان این طائفه، به جهت تأثیرات گسترده و پیدا و ناپیدای آنان در فرهنگ مسلمین می‎باشد.
[2] . این علم به غلط «درایه الحدیث» نامیده شده است حال آنکه «درایه» نظر به فهم محتوای حدیث دارد نه سندِ آن.
[3] . برای توضیحات بیشتر رجوع کنید: «روایه الحدیث و درایه الحدیث» کاظم شانه‎چی.
[4] . توبه/ 122.
[5] . شعراء/149ـ146.
[6] . قیامت/ 40ـ36.
@#@
با توجه به این طرح کلی و تفصیلی است که باید قواعد و مبانی خاص استنباط در هر یک از حوزه‎ها، علاوه بر اصول و مبانی استنباط عام، مشخص و منقّح گردد و سیر منطقی و انسجام مباحث آنها تنظیم شود.
این طرح اساسی و گسترده در حوزه فقه دین واصول استنباط آن، نه یک کار سطحی و ذوقی است که از عهده هر کسی برآید بلکه پشتوانه نیرومندی از کلیدهای علمی و روحی را می‎طلبد، آنان که فکر و روحشان با قرآن تغذیه شده، در مکتب اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ پرورش یافته‎اند و بر ضرورت‎ها و اوضاع و شرایط فردی و اجتماعیِ زمانِ خود آگاهی داشته، خود در آن، حضور فعّال علمی و عملی دارند.
11. علم اصول فقه
«اصول فقه»همان اصول مصطلحی است که در حوز‎ه‎های علمیّه تدریس می‎شود و در خدمتِ همه حوزه‎ها، خصوصاً فقهِ احکام قرار دارد که در ابتدای بحثِ قبل به آن اشاره شد.
به تعبیر شهید صدر: «علم اصولِ فقه، علم به عناصر مشترکی است که برای استنباط جعل شرعی به کار می‎آید».[1]
این علم از سه بخش کلی «دلیلیت و دلالت و نسب ادله»، و بخش فرعی اجتهاد و تقلید بحث می‎نماید.[2]
«دلیلیت»‌از ادله و حجت‎های شرعی در زمینه «قطع، ظن و شک»بحث می‎نماید.
ادله در حوزه قطع و ظنّ را «ادلّه اجتهادی»و در حوزه شکّ (فقدان دلیل اجتهادی) را «ادلّه فقاهتی یا اصول عملیّه»‌می‎نامند.
ادله اجتهادی،‌کتاب و سنت و عقل و اجماع می‎باشند که به همراه آن بحث شهرت روایی و فتوایی، قیاس و استحسان و غیره مطرح می‎شود و ارزش دلیلیت هر یک مورد بحث قرار می‎گیرد.
«کتاب»،‌ مهم‎ترین منبع استنباط است که سندش, قطعی و محتوایش، مصون از زیادت و نقصان می‎باشد و مرجعی عمده در حل و فصل و رفع تعارضات و اختلاف‎های میان ادله مستفاد از منابعِ دیگر، به حساب می‎آید.
ظواهر آیات قرآن،‌ حجیت داشته بعد از توجّه به «آیات دیگر، روایات معتبره و حکمِ قطعی عقل»، قطعیّت می‎یابد؛ چرا که «عقل»، «حجت باطنی»و «کتاب و سنت (وحی الهی)»، «حجت ظاهری»هستند، که ناظر به هم و مؤید یکدیگر می‎باشند.
«سنت»‌قول و فعل و تقریر معصوم ـ علیه السّلام ـ می‎باشد که از طریق نقلِ راویان احادیث به دستمان رسیده است که در واقع آنچه در دسترس ما قرار دارد احادیثِ حکایتگرِ سنتِ معصوم ـ علیه السّلام ـ به ادّعایِ راویان می‎باشد؛ پس صدورِ محتوایش قطعی نبوده و نیازمند تحقیق می‎باشد که متن و سند، هر دو را دربر می‎گیرد.
در احادیث ائمه معصومین ـ علیهم السّلام ـ علاوه بر «احراز صدور»، «جهت صدور»را نیز باید مدّنظر قرار داد تا معلوم گردد انگیزه سخن، بیان حکم الهی بوده است یا اینکه به قصد فریبِ خبرچینان و دشمنان دین صادر شده است.[3]
نکته دیگر در احادیث، اجازه «نقل به معنا»می‎باشد که باعث می‎شود تکیّه بر خصوصیّاتِ موجود در تعابیر احادیث را جهتِ استخراج حکم و دلیل، بسیار محدود گرداند مگر آنکه صدور عینِ الفاظ احراز شده باشد.
با این توجّهات، هرگز نباید اخبار معتبر، ضد یا نقیض قرآن باشند که در این صورت، زخرف و باطل بوده، باید بر دیوارش کوبید چرا که هرگز بیان معصوم، ضد یا نقیض قرآن نخواهد بود.[4]
«سنت»همچون قرآن «محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مطلق و مقیّد و مجمل و مبیّن»را داراست که در بحث «نِسَبِ ادله»مورد بررسی قرار می‎گیرد.
«عقل»‌در اصول دین، مستقل بوده، در حوزه احکام شرعی، می‎تواند لوازمِ احکام و حکم آنها را مشخص نماید؛ این استلزاماتِ عقلی، مبحث «مقدمه واجب، ضدّ، اجتماع امر و نهی، دلالت نهی بر فساد و مبحثِ اجزاء»را در بر می‎گیرد.
«اجماع»دلیلِ مستقلی نیست مگر آنجا که از طریق حسّ یا حدس و یا استقراء، کاشفِ از قول معصوم ـ علیه السّلام ـ باشد.
با این توجه «شهرت فتوایی»ارزش مستقلی نداشته، می‎تواند به عنوانِ مؤیدی بر دلیلِ حکم و مرجّحی در هنگام تعارض ادله به حساب می‎آید.
«شهرت روایی»یکی از مرجّحات منصوصه در روایات، هنگام تعارض اخبار می‎باشد.
«قیاس»دلیلِ عقلی ظنی است که جز در موارد تصریح به علت و فلسفه حکم در روایات، ارزشی نداشته، در بیانات معصومین ـ علیهم السّلام ـ ، استفاده از آن، به شدّت نهی شده است.
«استحسان»در صورتِ تعارضِ عللِ استنباط شده، مطرح است که ضعیف‎تر از «قیاس»بوده ارزش شرعی ندارد؛ چرا که عقل را به درک عللِ احکام، راهی نیست تا که نوبتِ ترجیح علتی بر علت دیگر رسد.
ادله مطرح شده دیگر از جانب اهل سنّت، بر فرض صحّت، ادله‎ای جدا از مستقلات عقلی و مستلزمات آن و اجماع، نمی‎باشند.
در شرایطِ فقدانِ دلیل اجتهادی، اصول عملی مطرح می‎شود که «برائت»و «احتیاط»و «تخییر»و «استصحاب»را در بر می‎گیرد.
«برائت»در موارد شک در اصل تکلیف بدون علم به حالت سابق، «احتیاط»‌در موارد شکّ در مورد تکلیف، «تخییر»در موارد دائر بودن امری بر وجود و حرمت، و «استصحاب»‌در موارد شبهات حکمی و موضوعیِ دارای حالت سابقه، مطرح می‎شوند.
در بخش دوم، پس از فراغت از مبحث «دلیلیّت»مقدار دلالت ادلّه و ظهورات آنها مورد بحث واقع می‎شود، در اینجا نه «دلالت وضعی تصوری»‌و نه «دلالتِ تصدیقی اولی»، بلکه «دلالت تصدیقی جدّی»مورد نظر می‎باشد که از توجه به مجموعه قرائن حالی و مقالی بدست می‎آید؛ کشف این قرائن، نیازمند آشنایی و انس با اسلوب کلام و سبک گفتار قرآن و معصوم ـ علیه السّلام ـ و احاطه بر کتاب و سنت می‎باشد.
در بخش «نِسبَ ادلّه»رابطه میان ادلّه مورد بررسی قرار می‎گیرد که «عام و خاص»، «مطلق و مقید»«مجمل و مبین»، «محکم و متشابه»، «ناسخ و منسوخ»، «حاکم و محکوم»و «وارد و مورود»، «تزاحم»و «تعارض»را در بر می‎گیرد و در پی آن، از معیارهایِ جمع میان ادلّه و معیارهای ترجیحِ یکی بر دیگری، سخن به میان می‎آید.
در پایانِ علم اصول، بحث اجتهاد و تقلید و شرایط آن دو مطرح می‎گردد.
12. علم فقهِ احکام
«فقه احکام»بخشی از قرآن و سنت است که گسترده‎ترین تحقیقاتِ فقهاء و علمای اسلام را از آغاز تاکنون بخود اختصاص داده است و در واقع عمیق‎ترین تدبّرها در پانصد آیه از قرآن و روایات ذیل آنها صورت گرفته است، از این رو آگاهی بر نظرات آنها و کیفیت استدلال و برداشت آنها از قرآن زمینه مساعدی را برای تدبر صحیح در قرآن فراهم می‎آورد.
توانایی نقد و بررسی اقوال فقهاء شرط اساسی در صلاحیّت تفسیر می‎باشد.
«فقه احکام»ابواب بسیار متنوعی را در بر گرفته است که شامل احکام عبادی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، حقوقی، قضایی و جزایی می‎باشد که احکام تکلیفی و وضعی، ‌هر دو را دربر دارد.
13. تاریخ اسلام
«اسلام»دینی است جامع که همه شئونات زندگی فردی و اجتماعی، اعمّ از معارف، ‌عقاید، نظامات و احکام را دربر می‎گیرد[5] و هدفش دگرگونی اساسی در همه حوزه‎ها می‎باشد از این رو «اسلام»نه یک مکتب اعتقادی، که یک نهضت فراگیر است و «قرآن»، کتاب این نهضت، بیانگر و توضیح دهنده اهداف، مسائل و مراحل نهضت و پاسخگوی تمام نیازهایِ فکری ـ روحی و معرفتی عملیِ رهیافتگان، و هدایتگر بشریّت گمراه و سرگشته به صراط آزادی از غیر و بندگی خدا می‎باشد.
پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ در کنار شرح و بسط و تفسیر قرآن، عالیترین نمونه عینیِ انسانِ آرمانیِ این مکتب است که سیره و رفتارش در مراحلِ مختلفِ نهضت، الگویِ عملیِ ‌قرآن به شمار می‎آید که سه سؤال اساسی؛ «به کجا باید رفت؟، از کجا باید آغاز کرد؟، و چه باید کرد؟»را در فرد و جامعه، پاسخ می‎دهد؛ از این رو آگاهی بر تاریخِ بعثتِ پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ تا رحلت حضرت و اوضاع منطقه‎ای و جهانی معاصر آن برای درک پیام‎ها و اشارات قرآن، شأن نزول آیات؛ و چگونگی تطبیقِ آیات بر مصادیق خارجی، بسیار ضروری می‎باشد.
در کنار تاریخ پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ آگاهی بر تاریخ ائمه معصومین ـ علیهم السّلام ـ بسیار ضرورت دارد چرا که آنان جانشین پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ ، مفسرِ مخصوص و چهره عملی قرآن، امام امت اسلامی و نشان دهنده شأنِ تأویل آیات (تطبیق قرآن بر مصادیق جدید)، می‎باشند:
«یا عَلیُّ أنا أُقاتِلُ النّاسَ علَی التّنزیلِ وَ أنتَ تُقاتِلهُمْ عَلی التَأویلِ». (ص)
(ای علی، من با مردم بر سر تنزیل قرآن می‌جنگم و تو با آنان بر سر تأویل قرآن خواهی جنگید).
شرایط گوناگون و بسیار متنوع هر یک از ائمه با یکدیگر و با دوران پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ ، نمونه‌های بسیار متنوع و روشنگری از چگونگی تطبیق و پیاده‌ کردن قرآن را به ما نشان می‌دهد و این از برکات عظیم ائمه معصومین ـ علیهم السّلام ـ می‌باشد که موضع‌ گیری صحیح، در برابر شرایط گوناگون را به ما آموخته‌اند؛ از این رو، بی‌جهت نیست که یکی از فقهای بزرگ اهل سنت می‌گوید: «اگر سیره علی ـ علیه السّلام ـ نبود، ما چگونگی برخورد با گروههای منحرف مسلمان را نمی‌دانستیم و از احکام آن آگاه نمی‌شدیم»؛[6] با کمال تأسف نه تنها اکثریت امت اسلامی، اهل سنت، از سیره ائمه معصومین در غفلت و بی‌خبری بسر می‌برند، بلکه پیروان آن بزرگواران نیز، آن گونه که باید به مشی فکری ـ عملی آنان آگاهی ندارند.
14. تاریخ قرآن و حدیث
«تاریخ قرآن»جزیی از تاریخ اسلام می‌باشد که در آن از جریان تاریخی نزول وحی و اقسام آن، نزول تدریجی و دفعی، ترتیب نزول آیات و سور، کتابت و حفظ و جمع آوری و ترتیب فعلی قرآن و زمان اعراب و نقطه و شماره گذاری آیات و چگونگی پیدایش اختلاف قرائتها بحث می‌نماید، که آگاهی بر آن، بر مفسر قرآن ضروری است.[1] . دروسٌ فی علم الأصول، ج 2، ص 11.
[2] . مباحث این علم در کتب مختلفِ اصول فقه، تقسیم بندی و سیری متفاوت را نشان می‎دهد نظری به کتاب‎های «معالم الاصول» فرزند شهید ثانی، «قوانین الاصول» میرزای قمی، «کفایه الأصول» آخوند خراسانی و «حلقات الأصول» شهید صدر این مسأله را به خوبی نشان می‎دهد. تقسیم فوق از یکی از اساتید، اخذ گردیده است.
[3] . «تقیه» در بیان حقایق و احکام دینی در قرآن و سنت پیامبر راه ندارد و فقط شامل سنت ائمه می‎باشد که به دلیل اختناق و یا عدمِ کشش عقلیِ مردم، در مواردی به ضرورت، از بیان حقایق خودداری می‎نمودند، شناسایی این دسته روایات نیازمند احاطه بر قرآن و روایات و اصول استنباط و آگاهی بر تاریخ ائمه می‎باشد.
[4] . در قرآن و خصوصاً روایات، توجه به مقاصدِ سخن معصوم خصوصاً در مواردِ اخبار به ظاهرِ متعارض، ما را به حقایقِ پنهانِ فراوانی در امرِ سنت معصوم و احکام صادره، هدایت می‎کند: «أفْقَهُ الناسِ مَنْ عَرَفَ مَعانِیَ کَلامِنا». معصوم ـ علیه السّلام ـ
[5] . «نظامات»، مقصود نظامِ تربیتی، اخلاقی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و حقوقیِ قضایی و جزایی، می‎باشد و مقصود از «احکام» دستورالعمل‎ها در همه این زمینه‎ها، می‎باشد.
[6] . «و قد فتح باب الحرب بینکم و بین أهل القبله و لا یحمل هذا إلّا أهل البصر و العلم بمواضع الحقّ…». (نهج البلاغه، خ 173).
«ایُّها النّاسُ فإِنّی فَقَاْتُ عَیْنَ الفِتْنَه وَ لَم یَکُنْ لِیَجْتَرئَ عَلَیْها أحَدٌ غَیْریِ… وَلَوْ قَدْ فَقَدْ تُمونی وَ نَزَلْتْ بِکُم کَرائهُ الأُمُورِ وَ حَوازِبُ الخُطُوبِ لأطرَقَ کثیرٌ مِنَ السّائلینَ وَ فَشِلَ کَثیرٌ مِنْ المَسْؤُولینَ». (نهج، خ 93)
@#@
«تاریخ حدیث»جزء لاینفکی از تاریخ زندگی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و ائمه معصومین ـ علیهم السّلام ـ است، چرا که منعکس کننده اندیشه و رفتار و عکس العمل آنان در برابر جامعه‎شان، و حلقه واسط میان ما و شخصیّت معصومین ـ علیهم السّلام ـ می‎باشد.
«احادیث پیامبر»تاریخ بغرنج و دردآوری دارد؛ بعد از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ به فاصله کوتاهی نقل و کتابت حدیث در کمالِ شگفتی، به دستور خلیفه دوم منع گردید و متخلفین تهدید به مجازات شدند به این بهانه که: «قوم یهود کتابی (از سنت موسی ـ علیه السّلام ـ) نوشتند و به آن روی آوردند و کتاب خدا را واگذاشتند».[1]
عجبا، با وجود بیانِ صریح قرآن در ضرورتِ تفسیر قرآن توسط سیره پیامبر، چگونه به این منطق روی آوردند[2] و اصحاب آن را پذیرفتند؛ خشونت خلیفه دوم چنان بود که جز علی ـ علیه السّلام ـ و گروهی اندک، کمتر کسی جرأت مخالفت با او را داشتند، از این رو، عدم کتابتِ حدیث در کنار نقل تردید آمیز حدیث، ادامه یافت تا به آنجا که در زمانِ معاویه حدیث سازی به نفع خلافت و علیه اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ در سطح حیرت انگیزی گسترش یافت آن چنان که حقایق با اباطیل ممزوج و مشتبه گردید، مروری گذرا بر صحاح ششگانه اهل سنّت و احادیث متعارض و متناقض فراوان آنها، گوشه‎ای از این جریان تأسف بار را منعکس می‎کند.
این جریان، تا زمان عمر بن عبدالعزیز ادامه یافت و برای اولین بار وی دستور کتابت و جمع آوری احادیث را صادر نمود و عملاًَ تدوین منابع روایی اهل سنّت از نیمه قرن دوم هجری (سال 143) آغاز گشت، برخلافِ اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ که از زمان امیرمؤمنان ـ علیه السّلام ـ ، خصوصاً از زمان امام باقر ـ علیه السّلام ـ (57ـ104) کار تدوین احادیث آغاز گشته بود.
در ادامه این جریان تدوین است که کتب صحاح اهل سنت، و اصول و جوامع و کتب اربعه شیعه پدید آمد.[3]
15. تاریخ تفسیر
تدبر در قرآن و تفسیر آن، ضرورت آگاهی بر تاریخ تفسیر را مطرح می‎نماید که در آن، ‌آ‎غازِ جریانِ تفسیر، سیر تحول و گوناگونیِ تفسیر، مراحل آن تاکنون، نگرشها و شیوه‎ها و اهداف تفاسیر مورد بحث و بررسی قرار می‎گیرد؛ آگاهی بر اینکه، مکتب تفسیری اهل سنت، از کتب تفسیری ائمه معصومین ـ علیهم السّلام ـ برکنار بوده، در آغاز از اقوالِ علمای یهودی و مسیحی تازه مسلمان همچون «عبدالله بن سلام، کعب الاحبار، تمیم داری، ‌وهب بن منبّه و ابن جریج»، تغذیه گردید،[4] شگفتی انسان را برمی‎انگیزد و ریشه‎های اسرائیلیات را در جریان تفسیر نشان می‎دهد.
این انحراف از مکتبِ تفسیر اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ ضایعات بسیار عظیمی را در فهم قرآن پدید آورد که به این زودی قابل جبران نیست.
دفاع از این پایه گذاران تفسیر و گنه کار جلوه دادن مفسرین بعدی در نقل اسرائیلیات!، در عین تعجب چیزی از گناهِ این انحرافِ بزرگ و شرمندگی آن نمی‎کاهد،[5] جریانی که به قصد دور کردن مردم از اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ صورت پذیرفت و با تبلیغ بیش از حدّ و مبالغه آمیز در شخصیت ابن عباس و عمده کردن او در تفسیر قرآن، شخصیت عظیم و غیر قابلِ انکار علی ـ علیه السّلام ـ ، استاد ابن عباس، را عملاً به فراموشی انداختند،[6] جریانی که هم اکنون نیز خوراک فکری آلوده‎ای برای معاندین و مغرضینی همچون «سلمان رشدی»فراهم می‎آورد.[7]
دوری از فرهنگ اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ تا بدانجاست که «شیخ محمد عبده»اعتراف می‎کند در مسافرتی به لبنان در هتلی برای اولین بار با کمال تعجب با کتابی بنام «نهج البلاغه»سخنان علی ـ علیه السّلام ـ آشنا می‎شود و از عظمتِ محتوایش در شگفتی فرو می‎رود! و سپس به شرح و نشر آن می‎پردازد.
16. تاریخ عمومی جهان و تاریخ تمدنها و ادیان
بخش مهمّی از قرآن را «قصص انبیاء»از آدم ـ علیه السّلام ـ تا رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ تشکیل می‎دهد، مطالعه تاریخ زندگی بشر و تمدّنها و خصوصاً تاریخِ ادیان الهی و ادیان منحرف، زمینه بسیار مفیدی برای فهم و درکِ اشاراتِ قرآن پدید می‎آورد، چرا که قرآن به دقت و لطافت و اختصار، سرگذشت و سرنوشت اقوام گذشته در برابر انبیاء را، منعکس می‎نماید که کشفِ بعضی از آنها به آگاهی بر تاریخ، نیازمند است و دیگر اینکه در این میان یکی از چهره‎های اعجاز قرآن آشکار می‎شود و آن، چگونگیِ گزینش‎گریِ قرآن از حوادث تاریخی و گزارش آن است که بطور کلّی از جهت شیوه خبرنگاری، محتوای گزارش و هدف از آن، با طبیعت گزارش دهندگی بشر، متفاوت، و از نقائض و ضعف آن برکنار می‎باشد.[8]
نکته دیگر در آگاهی بر تاریخ، کشف صدقِ گزارش قرآن است که دلیلی دیگر بر حقانیّت قرآن به شمار می‎آید.
مطالعه تاریخِ جهان و ادیان از زمان ظهور اسلام تاکنون ما را به ریشه یابی جریانهای انحرافی و تفسیری رهنمون می‎شود؛ خصوصاً جریاناتِ انحرافی که بعد از رنسانس و شروعِ هجومِ استعمار غرب به ممالک اسلامی، در میان مسلمین، پدید آمد.
قرآن کریم خود در آیات بسیاری، تأکید بر سیر در زمین جهت تحقیق و بررسی در چگونگی سرنوشتِ اقوام بشری دارد تا حقیقت دعوتِ قرآن و بطلانِ عقاید و رفتار منکرین اسلام روشن گردد:
«أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّهً وَ أَثارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوها أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ».[9]
(و چرا در زمین سیر نکردند پس به دقّت بنگرند، سرنوشت کسانی که قبل از آنها ـ مشرکین ـ بودند، چگونه شد؟ آنان از نظر قدرت از ایشان شدیدتر بودند و زمین را زیر و رو کردند و آن را آباد نمودند بیش از آنچه که ایشان آن را آباد کردند، و رسولان آنها روشنگری‎ها را آوردند، پس هرگز خدا چنین نیست که به ایشان ستم نماید و لیکن آنان خود، به خود ستم روا می‎داشتند).
17. علم تاریخ و فلسفه آن
«علم تاریخ»، از روشها و معیارهای تحقیق و بررسی حوادث گذشته سخن می‎گوید و در پی آن به تحقیق و بررسی جهت کشفِ قوانینِ حاکم بر پیدایش و رشد و اعتلاء و انحطاطِ جوامعِ بشری می‎پردازد[10] که به کمک آن می‎توان، حوادثِ آینده جوامع بشری را با توجه به سیر حوادث در حال حاضر پیش بینی نمود و یا اینکه با توجه به قوانین اعتلاء و سقوط جوامع و عوامل پدید آورنده آن، ‌مسیر حرکت جوامع بشری را به سمت اهداف مورد نظر کشاند.
«فلسفه تاریخ»به نگرش کلّی جریان حوادث و سیر جوامع بشری و قوانین حاکم بر آن، توجه دارد و دیگر اینکه مراحلِ کلی سیرِ جوامع و سرنوشت نهایی جوامعِ بشری را توضیح می‎دهد و در واقع به نوعی پیش گویی می‎پردازد،[11] که از نوعِ نگرش و اعتقاد افراد و مکاتب ناشی می‎شود هم چنان که، حکومت جهانی حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ حکایتگر پیش بینی اسلام، نسبت به آینده می‎باشد.
قرآن کریم در بیانِ حوادث با شگفتیِ تمام، هم به گذشته می‎پردازد و هم حال و آینده را مطرح می‎نماید و به عبارت روشن‎تر هم به «گزارش حوادث»گذشته و حال و آینده می‎پردازد: «تاریخ نقلی»؛ و هم به تحلیل و بررسی حوادث اقدام می‎نماید: «تاریخ تحلیلی»؛ و هم از کلیدها و روشهای تحقیق در تاریخ سخن به میان می‎آورد: «روشهای تحقیق در تاریخ»؛ و هم از «سنتهایِ الهی»حاکم بر حوادث سخن می‎گوید: «علم تاریخ»؛ و دست آخر به بیان سیر کلی جوامع و آینده بشریّت می‎پردازد که «فلسفه تاریخ»نام دارد.
با این توجه، ضرورتِ آگاهی از تاریخ نقلی و تحلیلی و هم چنین علم تاریخ و فلسفه آن، بستر مساعدی برای فهم و تدبر در آیات را پدید می‎آورد که به هیچ وجه مفسّر از آن بی‎نیاز نمی‎باشد.
در آیه گذشته «أَفَلَم یَسیرُوا»به روش برخورد با حوادث تاریخی (فکری یا بصری)، «فی الأرضِ»به وسعت سیر و مطالعه، «فَانْظُرُوا»به روش تحقیق و کیفیت تحقیق، «کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ»به نتایج تحقیق و قوانین حاکم بر سرنوشتِ اقوام نظر دارد، که در آیات بی‎شماری این نکات را تکرار می‎نماید[12] و در جریان بیان حوادث عملاً آنها را به کار می‎گیرد.[13]
اصطلاح «قِصّه»در فرهنگ قرآن، «پی جویی و تحلیل و بررسیِ حوادث مهم تاریخ انبیاء براساس بینش الهی»می‎باشد که هدف از آن «عبرت و درس گرفتن از حوادث، برای زندگیِ جاری خود، و تذکر و بیداری، و تحوّل و تثبیتِ دلِ مؤمنین می‎باشد».[14]
جهت سرعت و دقت و صحتِ نتایج در مطالعاتِ منابع تاریخی و حوادث اجتماعی به چند نکته از قرآن باید توجه داشت:
«فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ».[15]
«قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الُْمجْرِمِینَ».[16]
تعبیر «سیرُوا»: پیوستگی مطالعه و توجه به جریان پیوسته یک حادثه از شروع تا ختم، نه بخشی از آن را مطرح می‎نماید.
«فَانْظُرُوا»: دقت توجه و عمق‎نگری در حین مطالعه و سیر را می‎رساند که توجهی جزئی و تفصیلی می‎باشد، در آیه 11 انعام تعبیر «ثُمَّ»به جای «فاء»، توجه اجمالی و کلی به کلِ یک جریان و یا مجموعه جریانات شرک، کفر، تکذیب و جرم در طول تاریخ می‎تواند داشته باشد.


[1] . طبقات ابن سعد، (ج 3، ص 282، در ترجمه عمر)، «علم الحدیث و درایه الحدیث» کاظم شانه‎چی (ج 1، ص 26، اختلاف صحابه در تدوین حدیث).
[2] . اشاره به آیه 44 نحل: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ».
[3] . جهت بحث گسترده از تاریخ و منابع روایی رجوع کنید به: «علم الحدیث و درایه الحدیث» کاظم شانه‎چی.
[4] . به اعترافِ ذهبی در «التفسیر و المفسرون»، مواضع بسیاری از صحیح مسلم،‌ ابوداود، ترمذی و نسایی از سخنان کعب الاحبار آکنده است (ج 1، ص 189)، و تفسیر طبری مملو از سخنان ابن جریج، مسیحی تازه مسلمان و تاریخ طبری سرشار از اقوال «عبدالله بن سلام» می‎باشد که بسیاری از مفسرین آنها را در کتب تفسیرشان آورده‎اند. (رک: ج 1، ص 198، 186).
[5] . منطق «ذهبی» در کتابش بسیار عجیب و شنیدنی است (ج 1، ص 191) و عجیب‎تر از آن، تحلیلش در علتِ انحرافِ جریانِ تفسیر می‎باشد، وی مدعی است شیعه و خوارج از سال 41 در برابر جمهور مسلمین، مبدأ ظهور بدعتها و کذب و افترائها در حوزه حدیث و قرآن گشتند! (ج 1، ص 158)، جهت اطلاع بیشتر از ص 63 تا 90 و 157 تا 203، ج 1، «التفسیر و المفسرون» مطالعه شود.
[6] . ذهبی با وجود اعتراف به شأن علی ـ علیه السّلام ـ و عدم درک ابن عباس در سن بلوغ، زمان پیامبر را (13 ساله در زمان رحلت پیامبر)، وی را بعد از ابن عباس و ابن مسعود معرفی می‎نماید به این عذر که شیعه از او دروغ روایات زیادی نقل می‎کند و دیگر اینکه روایت صحیح از او بسیار کم است، چرا؟ چون شیعه مقصّر است؟ عجبا! مگر او چهره شاخصِ اسلام و خلیفه چهارم نبود، پس چرا جمهور از او روایت صحیح نقل نکردند! (ج 1، ص 64، 88 تا 90).
[7] . ابن کثیر در تفسیرش، ج 4، ص 17 اعتراف می‎کند، خلیفه دوم مستمع سخنان کعب الاخبار و عامل نشرآنها در میان مردم بود! به نقل از ذهبی (ج 1، ص 163).
[8] . تفاوت «قصص قرآن»، ‌با منابع مشابه بشری، بحث مفصّلی را می‎طلبد که به امید خدا در رساله دیگری که در دست اقدام است، ‌خواهد آمد.
[9] . روم/ 9.
[10] . این تعریف تلفیقی است از دو نظر که یکی به «روش‎های تحقیق» نظر دارد و دیگری به «کشف قوانین»، تعریف دوم با «علم تاریخ» تناسب بیشتری دارد چرا که روش‎های تحقیق در علوم، بطور کلی در «علمِ متدلوژی یا روش شناسی» بحث می‎گردد.
[11] . این تعریف تلفیقی از دونظر است که یکی «فلسفه تاریخ» را نوعی علم می‎شمارد که قدرت «کشف قوانین و پیش بینی آینده» را دارد و دیگری آن را به علتِ عدم تکرارپذیریِ کل جهان، خارج از علم و مبتنی بر نگرش فلسفی و اعتقادی می‎شمارد که اگر به علمِ غیب مسلح باشد، می‎تواند حوادث و سرنوشت جهان را «پیش گویی» و نه «پیش بینی»، نماید و الّا صرفِ یک عقیده شخصی یا گروهی بدون دلیل خواهد بود. برای توضیح بیشتر رجوع کنید: «جامعه و تاریخ» و «فلسفه تاریخظ شهید مطهری، «جامعه و تاریخ در قرآن» آقای مصباح یزدی و «فلسفه تاریخ» دکتر سروش.
[12] . رک: (یوسف/ 109، حج/ 46، فاطر/ 44، غافر/ 21 و 82، محمد/ 10) این آیات نوعی گِله و شکایت در عدم تحقیق در تاریخ را با خود دارد. آیات دیگر: (آل عمران/ 137، انعام/ 11، نحل/ 36، روم/ 42) تشویق به تحقیق را به همراه دارد و آیه 20 عنکبوت،‌تحقیق در ابتدای خلقت را تشویق می‎نماید.
[13] . سیری گذرا در قصص قرآن این معنی را به خوبی نشان می‎دهد.
[14] . رک: (یوسف/ 111، نازعات/ 26، هود/ 120).
[15] . نحل/ 38.
[16] . نمل/ 69.
@#@
«کَیْفَ کانَ»: توجه به کیفیّت تحقق حادثه دارد تا رابطه میان اعمال خاص و نتایج مشخص آن مکشوف گشته، قانونمندی حوادث و عدم تبدیل و تحویل پذیریِ سنّت الهی جلوه‎گر شود.
«عاقِبَهُ المُکَذِّبینَ، المُجْرِمینَ»: توجّه اساسی به نهایتِ حوادث نه اوایل و اواسط آن را می‎رسد و الّا مطالعه تاریخ بدونِ توجه به عاقبت‎ها، نتایج غلطی را بدست می‎دهد، تعبیر «مکذّبین و مجرمین»توجه به شخصیت درونی هلاک شدگان و شخصیت و عملکرد اجتماعی آنان دارد که تکذیب نظر به فکر و اعتقاد و «جرم»نظر به عمل دارد و اثر روانی و اجتماعی تکذیب می‎باشد.[1]
18. تاریخ علوم
تاریخِ علوم، بطور کلی و علوم انسانی و علوم پایه آن بالخصوص[2] چشم انداز روشنی از جریان سیر و تحوّل یک علم را در برابر محقق می‎گشاید و نکاتِ پنهانِ بسیاری را در حوزه آن علم، آشکار می‎نماید که در درکِ مسائلِ موجود علم و روابط میان آنها و اهداف و ریشه‎های مسائل و علل پیدایش آنها، بسیار مفید می‎باشد.
از این رو مطالعه تاریخِ فلسفه، کلام، عرفان، فقه و اصول، منطق و متدلوژی، روانشناسی و جامعه شناسی و اقتصاد و سیاست و حقوق و اخلاق»، ضرورت دارد که در واقع شناسنامه کلی آنها را برایمان روشن می‎گرداند.
در کنارِ علومِ مذکور، آگاهی اجمالی بر تاریخِ علوم تجربی در درک تأثیر و تأثراتِ میان علوم تجربی و انسانی بسیار ضروری است چرا که علوم تجربی و انسانی برای هم مسأله سازی کرده زمینه وسیع‎تری از مطالعه و تحقیق را در حوزه یکدیگر فراهم می‎آورند.
19. علم به زمان وعصر خود
قرآن خورشیدی است که ناظر بر مشکلات فردی و اجتماعی هر عصر و عهده‎دار درمان آنها می‎باشد.[3]
از این رو برایِ درکِ صحیحِ پیام قرآن، نسبت به عصر و زمان خود باید به مجموعه نیازها و اوضاع و شرایط اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی، سیاسی، اقتصادی، حقوقی و بین المللیِ زمان خود آگاهی داشته باشیم؛ این آگاهی، ضرورتِ حضور در اجتماعات و معاشرت با مردم کوچه و بازار را در پی دارد، عرضه تجربه و آگاهی اجتماعی بر قرآن، نکات ظریفِ آیات را در تحلیل و بررسیِ حوادث بر ما مکشوف می‎گرداند علاوه بر آنکه متدبّر در قرآن را در حرکت‎های اجتماعی از لغزش و فرو غلطیدن در شبهات و جریانهای انحرافی و فهم غلط آیات مصون می‎دارد:
«العالِمُ بِزَمانِهِ لایَهْجُمُ عَلَیْهِ اللَّوابِسْ (الهَواجِسُ)». (ص)
(برعالم به زمان خود، افکار آلوده و شبهات هجوم نخواهد آورد).
مراقبتِ در معاشرت‎ها و رعایت موازین و احکام شرعی در ارتباطات، نور فهمِ قرآن و فرقانِ تشخیص حق از باطل را به ما در صحنه‎های اجتماعی ـ سیاسی عطاء خواهد نمود:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ».[4]
(ای کسانی که ایمان آوردید اگر مستمراً تقوایِ از خدا پیشه کنید او برای شما فرقانی قرار خواهد داد و آلودگیهایتان را از وجودتان پاک خواهد نمود و شما را خواهد آمرزید و خدا صاحب فضلِ عظیم است).
در بیان حضرت علی ـ علیه السّلام ـ در اولین خطبه خلافتش، آگاهی بر نظام و قانونمندی الهی جامعه و جهان و آگاهی بر عواقب درگیری با نظام وسنتهای الهی (آگاهی سیاسی ـ اجتماعی و تاریخی) موجب حصول تقوا و موضع گیری صحیح در حرکت‎های اجتماعی می‎باشد:
«إِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ العِبَرُ عَمّا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ المَثُلاتِ حَجَزَتْهُ التَّقْوی عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبُهات».[5]
(به یقین کسی که عبرت از حوادث، پرده از نتایج عقوبتها را برای او به روشنی، برداشته است، تقوای الهی او را از سرعت و شتاب و هجوم و فرو غلطیدن در شبهات باز خواهد داشت).
و اساساً شأن الهیِ عالم و خصوصاً مفسّر قرآن، اقدام به درمان مشکلات فکری ـ روحی مردم می‎باشد که بدون معاشرت، امکان نخواهد داشت، همان شأنی که رسول خدا دارا بود: «طبیبٌ دَوّارٌ بِطبِّهِ».
این شأن یکی از شروط اساسی در فهم و تدبر و تفسیر صحیح قرآن می‎باشد که متأسفانه بسیاری از مفسرین از آن برکنار بوده‎اند و در نتیجه تفاسیر قرآن، آثار و نتایج مورد انتظار را به بار نیاورده است.
تذکر: دوری و پرهیز از آلودگی‎ها و افکارِ آلوده مردم، در عین معاشرتِ با آنان، نکته مهمی است که باید به آن عنایت کرد:
«کُونُوا مَعَ النّاسِ وَلاتَکُونُوا مَعَهُمْ». (ع)
و این ریاضتی است که اولیاء خدا در جهت هدایت و کفالت عیال الله (مردم) با آغوش باز، آن را به جان خریده‎اند؛ نکته دیگر، حفظ موازنه در پرداختن به سازندگی خود و معاشرت با دیگران است؛ همیشه باید رزق فکری ـ روحی خلوتِ با خدا در شکل‎های نماز، مناجات و ترتیلِ قرآن و غیره، پشتوانه معاشرت با مردم و ورود در مباحثِ اجتماعی ـ سیاسی باشد.
20. علوم انسانی
قرآن در جریان هدایت و رهبری فرد و جامعه، حقایقی بی‎شمار از مسائل روانی و اجتماعیِ انسان را مطرح می‎نماید که در حوزه روانشناسی، روانکاوی و جامعه شناسی قرار دارد در کنار این مسائل، مباحث بسیاری از سیاست و حکومت و اقتصاد و حقوق و قضاوت و جزاء مطرح شده است که برای درکِ پیامِ قرآن در ارائه خط مشی کلی و موضوعات و احکام آنها، و نقد و بررسیِ یافته‎های علوم مذکور، باید به محتوایشان آگاهی داشت؛ خصوصاً‌در بخش‎هایی از قرآن، که محورِ مباحث، یکی از عناوین باشد تسلط بر مباحثِ آنها، ضرورت دارد؛ و آگاهی اجمالی و کلی کفایت نمی‎کند.
«روانشناسی»مطالعه علمی رفتارها و فرایندهای ذهنیِ فرد، می‎باشد که شامل مباحث «رشد، ادراک و شعور، یادگیری و یادآوری، انگیزش و هیجان، شخصیّت و منش، تعارض و انطباق با محیط، بهداشت روانی و رفتارِ اجتماعی»می‎باشد که بر اساس پنج نگرش متفاوت،[6] مورد تحلیل و بررسی واقع می‎شود.
«جامعه شناسی»، به مطالعه علمی چگونگی تکوین اجتماعات و نهادهای اجتماعی و شکل‎گیری حکومت‎ها می‎پردازد و از قوانین حاکم بر حرکت‎های اجتماعی و علل پیدایش و رشد و اعتلاء و سقوط جوامع، بحث می‎نماید.
«علم حقوق»به بررسی ضوابط و احکام مدنی و قضایی و کیفری میان افراد و جوامع بشری می‎پردازد؛ مبانی علمِ حقوق در بحث «فلسفه حقوق»مورد بررسی واقع می‎شود، مباحثی از قبیل «منشأ حقوق فردی و اجتماعی چیست؟ آیا حقوق صرف قرار داد هستند یا اینکه از حقیقتی برخوردارند؟ منشأ جرم وجنایتها چیست؟ آیا باید به تربیت مجرم پرداخت یا باید او را به تناسبِ جرم، مجازات کرد؟ و غیره»، در فلسفه حقوق مورد بحث واقع می‎شود.
«علم اقتصاد»از قوانینِ حاکم بر روابط اقتصادی و مسائل آن گفتگو می‎نماید و طرق بالا رفتن تولید و قدرت اقتصادی و رفاهِ مادی را مورد بررسی قرار می‎دهد؛ در کنار علمِ اقتصاد، مکتبهای اقتصادی مطرح می‎شوند که مبتنی بر نگرش‎های فلسفی به انسان و جامعه و طبیعت و مسأله مالکیت، نظامِ معیشتی و سیستم اقتصادی خاصی را پیشنهاد می‎کنند؛ سیاستگزاری اقتصادی هر نظام سیاسی از ضرورتهای اجتماعی ـ بین المللی و بینش فلسفی آن نظام، ناشی می‎شود.
قرآن در زمینه حقوق و فلسفه آن، مالکیّت و منشأ آن، نظامِ اقتصادی سالم و عناصر آن، بحث‎های فراوانی را مطرح می‎نماید[7] که برای درک عمیق آن، آگاهی بر علوم مذکور زمینه مساعدی را فراهم خواهد آورد.
21. ملکه استنباط
ملکه استنباط نورانیّتی موهوبی ـ اکتسابی است که از چهار عامل «وراثت، عنایت خدا، تعلیم و تربیتِ صحیح و سعی و تلاش وافر»ناشی می‎شود.
«وراثت»‌نظر به طهارت مولد، تغذیه حلال و مناسب و استعدادهای موروثی و سهم عقلانی، دارد.
«تعلیم و تربیت صحیح»نظر به روش‎های صحیح تفکر و تعقل دارد تا که فرد را منطقی بار آورد و برخورد صحیح با وهم و خیال و فکر و عقل و احساس و قلب را فرا گیرد.
«سعی و تلاش وافر»به اجتهاد مستمر علمی نظر دارد که موجب باروری و رشد و نضج عقلِ فطری می‎گردد.
در کنار اجتهاد مستمر علمی، تجربه عملی باعث فزونی عقل و قدرت سنجش و ارزیابی و تحقق ملکه استنباط می‎شود:
«العَقْلُ غَریزَهٌ یَزیدُ بِالعِلْمِ وَ التَّجارِبِ».[8]
(عقل غریزه‎ای است که با علم و معرفت و تجربه فزونی می‎گیرد).
«دِراسَهُ الْعِلْمِ لِقاحُ الْمَعْرِفَه وَ طُولُ التَّجارِبِ زِیادَهٌ فی العَقْلِ».[9]
(تحقیق و تحصیل علم مایه بارور شدنِ نطفه معرفت و طول تجربه، فزونی در عقل می‎باشد).
«عنایت خدا»نظر به الطاف الهی دارد که به پاس ایمان و تقوای انسان به او عطاء می‎شود:
«إِتَّقُوا فِراسَهَ الْمُؤمِنِ فَإِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللهِ».[10]
(از فراست و تیزهوشی مؤمن پروا گیرید چرا که او با نور الهی می‎نگرد).
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً».[11]


[1] . «جرم» به معنی قطع کردن میوه در حال تکوین می‎باشد که از آثار فسق و کفر و تکذیب می‎باشد.
[2] . منطق و ریاضیات جزء علوم پایه و خادمِ علوم به شمار می‎آیند که در همه علوم، کاربرد دارند.
[3] . «یَجْری کَما تَجرِی الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ…»: قرآن بر فراز قرون و اعصار همچون خورشید و ماه جاری است. امام باقر ـ علیه السّلام ـ المیزان 35 ذیل آیه 7، آل عمران.
[4] . انفال/ 29.
[5] . نهج البلاغه، خطبه 16.
[6] . مکتب «ساختمانگرایی» نگرش عصبی و زیست شناسی به شعور و عناصر تشکیل دهنده آن، «کنش گرایی» توجه به یادگیری و سازگاری با محیط «سلوک و رفتار» نفی درون نگری و توجه به شرطی شدن، «روانکاوی» توجّه به ضمیر ناخودآگاه، «گشتالت یا کل نگری» تکیه بر تجربه‎های ذهنی. برای توضیح هر یک رک: «درآمدی بر روانشناسی» اتکین سون، «روانشناسی عمومی» دکتر شعاری نژاد.
[7] . در بینش اسلامی خدا حقِ مطلق و مالک حقیقی است از این رو تمامِ حقوق از خدا ناشی شده و تمام مالکیّت‎ها و تصرّفها به اذن الهی مشروعیّت دارد، احکام مالکیّت‎ها و تصرفات مبتنی بر حقوق افراد، و حقوق افراد مبتنی بر حدود افراد، و حدود افراد از قدر و اندازه انسانی‎شان ناشی می‎گردد که خدا آن را مشخص نموده است: «اِنِ الْحُکْمُ الّا لِلّه». ولایت نبی و معصوم ـ علیه السّلام ـ بر جان و مال مؤمنین و در ادامه آن ولایت فقیه جامع الشرائط بر مردم و ولایت پدر بر فرزند و شوهر بر زن از خدا ناشی می‎شود و هر یک از آن در محدوده خاصی با ضوابط شرعیِ خاص خود مطرح می‎باشند.
[8] . میزان الحکمه، ج 2، ص 25.
[9] . ص 26.
[10] . ص.
[11] . انفال/ 29.
ولی الله نقی پورفر ـ تدبر در قرآن

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید