اسرائیلیات؛ زمینه‌ها و ریشه‌ها

اسرائیلیات؛ زمینه‌ها و ریشه‌ها

اشاره
در بسیاری از تفاسیر، به ویژه تفسیرهای روایی اهل سنّت، روایات فراوانی در زمینه‌ی تاریخ و سرگذشت پیامبران پیشین و نیز اعتقادات و معارف دینی نقل شده که سرمنشأ بسیاری از آنها خرافات و داستان‌های ساختگی اهل کتاب است. این روایات که به «اسرائیلیات» شهرت یافته، بیش‌تر از طریق عالمان نومسلمان اهل کتاب به حوزه‌ی تفسیر راه یافته است. سوگمندانه بسیاری از مفسّران، بدون نقد این روایات، به نقل آنها پرداخته‌اند. در سده‌ی اخیر با گسترش عقل‌گرایی در تفسیر، رویکردی نقّادانه به این روایات در میان مفسّران و اهل تحقیق نُضج گرفته است.
در این مقاله، زمینه‌ها و عوامل اصلی پیدایش و گسترش اسرائیلیات در کتب تفسیر را کاویده شده است و «اسطوره‌گرایی»، «ارتباط مسلمانان با اهل کتاب»، «اشتراک قرآن و کتب پیشین در برخی موضوعات»، «برتری علمی اهل کتاب بر اعراب جاهلی»، «سوء نیت علمای یهود و نصارا»، «حذف اسناد روایات و خوش‌بینی به اهل کتاب» و «میدان دادن دستگاه خلافت به داستان‌سرایان» را از عمده‌ترین زمینه‌ها و عوامل پیدایش و گسترش اسرائیلیات برشمرده شده است.

1. مقدمه
در برخی منابع تفسیری شیعه و سنّی به‌ویژه تفاسیر روایی، نقل‌های فراوانی در زمینه‌ی تاریخ و سرگذشت پیامبران الاهی و نیز اعتقادات و معارف دینی گزارش شده که قابل تأمّل و بررسی است. بیش‌تر این حکایات و روایات از طریق دانش‌مندان نوآیین اهل کتاب به‌ویژه یهود به حوزه‌ی فرهنگ اسلامی راه یافته است. این‌گونه سخنان در اصطلاح اسرائیلیات نامیده می‌شود.
دکتر ذهبی معتقد است متقدمان درباره‌ی اسرائیلیات سخن نگفته‌اند؛[1] در حالی که ابن‌تیمیّه (م 728ق) در کتاب خود، فصلی را به این بحث اختصاص داده است[2] و پس از وی ابن‌کثیر (م 774ق) در تفسیر خویش[3] و نیز ابن‌خلدون (م 806 یا 808ق) در مقدمه‌ی «العبر» این اصطلاح را به کار گرفته‌اند. ابن‌خلدون تصریح دارد که نخستین کسی که اسرائیلیات را مورد نقّادی قرار داده، مفسّر اندلسی، عبدالحق بن عطیه (م 542ق) بوده است.[4] درباره‌ی پیشینه‌‌ی موضوع، این نکته لازم به ذکر است که کتاب‌ها و مقاله‌های موجود، نشانگر آن است که پژوهش و تألیف درباره‌ی «اسرائیلیات» بیش‌تر مورد توجه عالمان اهل سنّت بوده است[5] و جز مقاله‌های کوتاه و پراکنده، کتابی مستقل در این زمینه از محققان و نویسندگان شیعی نگارش و نشر نیافته است.

2. معنای لغوی و اصطلاحی اسرائیلیات
واژه‌ی «اسرائیلیات» جمع اسرائیلیه، در اصطلاح گاهی در معنایی ویژه، فقط بر آن دسته از روایاتی اطلاق می‌گردد که صبغه‌ی یهودی دارد،[6] و گاهی در مفهومی گسترده‌تر به کار می‌رود و روایات یهودی و مسیحی را در بر می‌گیرد و نیز گاهی در مفهومی فراگیرتر از دو مورد پیشین  به کار می‌رود و هر نوع روایت و حکایتی را که از منابع غیراسلامی به قلمرو فرهنگ اسلامی وارد گردد، شامل می‌شود.[7] گاهی نیز واژه‌ی اسرائیلیات به معنای گزارش‌ها و وقایع تاریخی قوم یهود و بنی‌اسرائیل به کار می‌رود، چنان‌‌که کتاب اسرائیلیات القرآن[8] جهت بررسی این نوع رویدادهای تاریخی و سرگذشت قوم یهود، تألیف شده است.

3. آغاز ورود اسرائیلیات به تفسیر قرآن کریم
برخی از نویسندگان، آغاز پیدایش و نفوذ اسرائیلیات به حوزه‌ی تفسیر را عهد صحابه دانسته و یکی از منابع تفسیری را نیز «اهل کتاب» شمرده‌اند. دکتر ذهبی ضمن بیان این مطلب می‌نویسد: «صحابه وقتی به طور طبیعی به داستانی از داستان‌های قرآنی برخورد می‌کردند، دوست داشتند درباره‌ی زوایای پیچیده و پنهان آن، که قرآن متعرض آن نشده است، ولی به جز یهودیان تازه مسلمان، کسی را که پاسخ‌گوی آنان باشد نمی‌یافتند؛ از این‌رو، بسیاری از اخبار و اطلاعات را از آنان دریافت می‌‌کردند.[9] به نظر می‌‌رسد به دلیل نهی آشکار پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه و آله ـ از مراجعه به اهل کتاب و نسخه‌‌‌برداری از نوشته‌های آنان، هیچ‌یک از صحابه در زمان حیات پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ به خود اجازه نمی‌دادند که به آنان رجوع یا مطالبی را از آنان اقتباس و نقل کنند.[10] گرچه بیشتر مورخان و مفسّران، عصر صحابه را عصر پیدایش اسرائیلیات و نفوذ آنها در تفسیر و حدیث و به‌ویژه در تاریخ دانسته و مرجع اصلی، بلکه یگانه مرجع عرب‌ها در آن زمان را برای شناخت احوال و سرگذشت امت‌های گذشته و پیامبران الاهی، تورات و اهل کتاب دانسته‌اند، این نظر نادرست است؛ زیرا تنها کسانی از صحابه به اهل کتاب مراجعه می‌نمودند که از نظر علمی دارای بضاعت اندکی بودند و از این‌رو، متأثر و فریفته‌ی سخنان آنان می‌شدند. علّامه سید مرتضی عسکری درباره‌ی تمیم‌داری و روایات ساختگی وی می‌نویسد: «امّا افرادی از صحابه که از نظر معرفت و اسلام‌شناسی چندان مایه‌ای نداشتند، همچون ابوهریره و انس و عبدالله بن عمر و نیز تابعین که می‌خواستند اسلام را از زبان تمیم‌ها بیاموزند، سخنان این عالم و راهب نصرانی تازه مسلمان را گرفتند و به صورت روایت برای نسل‌های بعد نقل کردند به این‌گونه، سلسله روایاتی که در علم حدیث‌شناسی بدان «اسرائیلیات» گفته می‌شود، یعنی داستان‌های بنی‌اسرائیل و آنچه در تورات و انجیل و این‌گونه کتب تحریف شده‌ی عهد عتیق بوده است، به عالم اسلامی پا نهاد و در این‌جا ماندگار شد و عنوان تفسیر و حدیث و تاریخ اسلامی به خود گرفت».[11] از جمله شخصیت‌هایی که در بین صحابه،. آشکارا در برابر این تهاجمات فرهنگی، ایستادگی کردند، می‌توان امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ ، ابن‌عباس، ابن‌مسعود و ابوذر غفاری، حذیقه بن یمان و خبّاب اشاره نمود.[12] دکتر ذهبی از جمله ویژگی‌های تفسیر عهد صحابه را بهره‌مندی برخی از آنان از دانش اهل کتاب دانسته و تا اندازه‌ای به انگیزه‌ی روانی و جامعه‌شناختی اخذ و اقتباس مردم از دانش‌مندان یهودی و نصرانی و نیز ارزیابی میزان اهمیت تعالیم فراگرفته از آنان پرداخته و در نهایت تلاش نموده است تا ساحت صحابه را از این اتّهام که متأثر از اندیشه‌های انحرافی اهل کتاب شده‌اند، پاک و مبرا سازد.[13] وی در بخش دیگری از کتابش در مبحث ویژگی‌های تفسیر در دوره‌ی تابعان، به‌طور جداگانه به این امر اعتراف کرده است که در این دوره، بسیاری از اسرائیلیات و نصرانیات وارد عرصه‌ی تفسیر گردیده است. وی دلیل عمده‌ی آن را، ورود جمعیّت زیادی از اهل کتاب به حوزه‌ی اسلام دانسته است.[14] دکتر رمزی نعناعه، یکی از ویژگی‌های تفسیر در عهد تابعان را آمیختگی آن با اسرائیلیات دانسته، می‌نویسد: «این امر بدین سبب است که در آن زمان بسیاری از اهل کتاب به آیین اسلام گرویدند و روایات و اخبار فراوانی را که راجع به خلقت و اسرار وجود و داستان‌های پیشین در اذهان خود داشتند چون گرایش شدیدی نسبت به شنیدن و دانستن تفاصیل قصص قرآن وجود داشت، بازگو کردند. و این امر موجب شد وضعیت تفسیر قرآن بدین بلا دچار گردد و به سبب سهل‌انگاری تابعان، اسرائیلیات بسیاری بدون نقد و بررسی وارد تفسیر شود و بیش‌ترین نقل در این‌باره از سوی مسلمانان نوآیین اهل کتاب نظیر کعب الاحبار و وهب بن منبه است».[15] علّامه‌ی طباطبایی (رحمه الله) نیز در مقدمه‌ی تفسیر خود درباره‌ی ویژگی تفسیر در دوره‌ی تابعان می‌نویسد: «تنها تفاوت عمده‌ای که از نظر روش و منابع تفسیری در دوره‌ی تابعان نسبت به عصر صحابه پدید آمد، این بود که در این دوره روایاتی به تفسیر افزوده شد که در میان آنها، روایاتی وجود داشت که یهود یا دیگران به طور پنهانی وارد تفسیر کردند؛ به ویژه داستان‌ها و معارفی که به موضوع آفرینش باز می‌گردد. مانند پیدایش آسمان‌ها و زمین، دریاها، کاخ شدّاد، لغزش‌های پیامبران، تحریف کتاب و چیزهایی دیگر از این نوع که برخی از آنها در تفسیر مأثور از صحابه نیز یافت می‌شد».[16]

4. زمینه‌ها و ریشه‌های پیدایش و گسترش اسرائیلیات
در باب عوامل پیدایش و گسترش اسرائیلیات، مسایل فراوانی است که هریک از محققان به بخشی از آنها اشاره کرده‌اند؛ بدیهی است که همه‌ی این عوامل و علل از نظر اهمیت و نقش و تأثیر، در یک سطح نیستند؛ از جمله‌ی این عوامل عبارتند از: مهاجرت یهود و نصارا به جزیره العرب و ارتباط و هم‌جواری مسلمانان با آنان؛ سابقه‌ی دیرینه‌ی فرهنگ یهود و هیمنت علمی و فرهنگی اهل کتاب بر عرب‌ها؛ بی‌سوادی و ناآگاهی جامعه‌ی عرب و غلبه‌ی بدویّت بر آن و خودباختگی عرب‌ها در برابر دانش اهل کتاب؛ اشتراک فراوان متون دینی یهود با آیین اسلام؛ ایجاز و اختصار داستان‌‌های قرآن کریم و اطناب و تطویل در داستان‌های اهل کتاب؛ حرص و ولع مسلمانان برای شنیدن افسانه‌های بافته‌ی یهود در اثر خودستایی یهود و برتری‌طلبی آنان بر عرب‎ها گرایش عوام بر امور شگفت‎انگیز و حیرت‎آور و کنجکاوی آنان در دست یازیدن به جزئیات داستان‌ها و حوادث تاریخی، ساده‌لوحی برخی از راویان حدیث و خوش‌باوری برخی از عالمان نسبت به دانش‌مندان نوآیین اهل کتاب؛ سهل‌انگاری و عدم دقت و احتیاط در سندهای روایات تفسیری؛ نبود ارتباط اطلاعاتی با مرکز دنیای اسلام؛ تظاهر به اسلام برخی از راویان و سوء نیّت و مقاصد شیطنت‌آمیز آنان، منع نگارش و نقل احادیث پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه و آله ـ و فضای بسته‌ی فرهنگی وجوّ خفقان و فشار حاکم بر جامعه از سوی حکّام وقت؛ میدان دادن خلفاء، به‌ویژه خلیفه‌ی دوم و معاویه به داستان‌سرایان و ترویج اسرائیلیات در پناه حکومت اموی؛ بازی دادن مردم و سرگرمی و انحراف اذهان آنان با داستان‌های اسرائیلی برای دور ماندن از مسایل مهم سیاسی اجتماعی به‌ویژه در عصر بنی‌امیّه؛ عدم توانایی صاحبان قدرت در پاسخ‌گویی به مسایل مورد نیاز مردم؛ نفوذ نصرانی‌ها در دستگاه خلافت امویان و تلاش برای انزوای اهل بیت پیامبر ـ علیهم السلام ـ از صحنه‌ی سیاست و حکومت و روی‌کرد آنان به اهل کتاب و ترویج اندیشه‌های انحرافی آنان.
در این نوشتار به بررسی مهم‌ترین زمینه‌ها و ریشه‌های پیدایش و گسترش اسرائیلیات پرداخته می‌شود:

4 ـ 1. زمینه‌ها و ریشه‌های اصلی پیدایش و گسترش اسرائیلیات
از میان علل و عوامل پیش‌گفته، هشت عامل را که نقش مهمی در پیدایش و ترویج روایات اسرائیلی داشته است، مورد بررسی قرار می‌دهیم.

4 ـ 1 ـ 1. ارتباط مسلمانان با اهل کتاب
از جمله زمینه‌های پیدایش و نفوذ اسرائیلیات و اندیشه‌های اهل کتاب، به‌ویژه یهودیان در میان جمعیت و فرهنگ اسلامی، کوچ یهود و نصارا به سوی جزیره العرب و هم‌جواری مسلمانان با آنان  در مدینه بوده است. یهودیان پیش از آمدن به مدینه، تاریخی پرفراز و نشیب و زندگی تلخ و طاقت‌فرسا و دورانی طولانی از خانه به‌دوشی و آوارگی و بردگی را پشت سر نهاده‌اند. درباره‌ی پیشینه‌ی تاریخی یهودیان در سوره‌ی یوسف آمده است که حضرت یعقوب ـ علیه السلام ـ هم‌راه با فرزندانش از فلسطین به سوی مصر هجرت نمود، محلی که فرزندش یوسف ـ علیه السلام ـ ، در آن عصر وزیر پادشاه بود.[17] پادشاه مصر به خاطر یوسف ـ علیه السلام ـ سرزمین حاصل‌خیز و مناسبی را در مصر در اختیار آنها نهاد و تبار یعقوب در آنجا برای مدتی طولانی ماندند…، امّا بعدها، «فراعنه» یهودیان را تحت شکنجه قرار می‌دادند و با آنان بدرفتاری می‌نمودند؛ فرزندانشان را می‌کشتند و زنانشان را کنیز و خدمت‌کار خود قرار می‌دادند، تا این‌که خداوند پیامبری ـ حضرت موسی بن عمران ـ علیه السلام ـ ـ را از میان این قوم برای آنان فرستاد و آنان را از ستم و بردگی آزاد کرد و از آنان خواست تا باردیگر به سرزمین فلسطین بازگردند و با ساکنان آنجا به نبرد بپردازند، و به آنان وعده‌ی پیروزی بر دشمن داد، امّا آنان از سر ترس و زبونی، تن به جنگ ندادند و قعود را بر قیام علیه ستم‌گران ترجیح دادند؛ آن‌گاه خداوند مقدّر ساخت تا چهل سال در صحرای سینا سرگردان مانده، کیفر نافرمانی و سرپیچی از فرمان پیامبر و رهبری الاهی را بچشند.
در این زمان بود که حضرت هارون ـ علیه السلام ـ و پس از او حضرت موسی ـ علیه السلام ـ رحلت نمودند و خواهرزاده‌ی موسی ـ علیه السلام ـ ، یوشع بن نون، جانشین وی گردید. وی حدود سیزده قرن قبل از میلاد بر سرزمین فلسطین هجوم آورد و آنجا را به تصرف درآورد و بیش‌تر ساکنانش را نابود کرد و گروهی را نیز آواره و تبعید نمود.[18] پس از وی، خداوند، پیامبران بسیاری فرستاد و در سال 596 پیش از میلاد، پادشاه بابِل ـ بختنَصّر ـ به فلسطین حمله برد و بر آنان سیطره یافت و بسیاری را کشت و گروه زیادی را نیز به اسارت گرفت. اینان تحت حکومت بختنَصّر تا سال 538 پیش از میلاد به‌سر بردند، تا این‌که پادشاه سرزمین فارس بر بختنَصّر چیره شد و یهودیان نفسی تازه کردند و مدت دویست سال تحت فرمان‌روایی ایرانیان سپری کردند، پس از آن زیر سیطره‌ی جانشینان اسکندر کبیر و سپس رومیان قرار گرفتند و در سال 135 پیش از میلاد، یهودیان بر رومیان شوریدند، ولی از شورش و انقلاب خود، نتیجه‌ای نگرفتند و رومیان بر آنان غلبه یافتند و قیامشان را آرام ساخته، آنان را از سرزمین فلسطین بیرون راندند. بدین ترتیب، در سرزمین‌های گوناگون، در شرق و غرب، سرگردان و آواره گردیدند… گروهی در مصر، گروهی در لبنان و سوریه، گروهی در عراق، گروهی نیز در حجاز مسکن گزیدند. و امّا سرزمین یمن، سرزمین مأنوس یهودیان بود که آنان در عهد حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ برای امر بازرگانی به آنجا کوچ کردند.[19] کوچ یهودیان به جزیره العرب از سال 70  میلادی به علّت فرار از شکنجه و آزار و اذیت تیتوس رومی، پیش از ظهور اسلام روی داد.[20] و با روی آوردن آنان به این منطقه، نفوذ فرهنگی یهودی نیز به سرزمین جزیره العرب آغاز گردید. مسافرت‌های اعراب در زمان جاهلیت ـ سفر زمستانی به یمن و سفر تابستانی به شام ـ و برخورد با بسیاری از اهل کتاب (یهود) در یمن و شام، زمینه‌ی اثرپذیری فرهنگی را پدید آورد. مرکز اسلام در صدر اسلام، مدینه بود، مسلمانان در مسجد مدینه و مجالس پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه و آله ـ حضور می‌یافتند و پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ یاران خود تعلیم می‌دادند و در اطراف مدینه و مناطق دورتر، قبایلی از یهود؛ بنی‌قَینَقاع، بنی‌قُرَیْظَه، بنی النَّضِیر، یهود خبیر، تَیْماء و فدک حضور داشتند.
هم‌جواری یهودیان با مسلمانان، همراه با تبادل دانش و معارف بوده است. پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه و آله ـ با یهودیان ملاقات می‌کردند تا معارف اسلامی را به آنان عرضه کنند و یهودیان نیز به طور متقابل با پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ ملاقات می‌کردند تا وی را در نزاع‌های خویش حکم قرار دهند و یا از او سؤال‌های خود را بپرسند، یا راست‌گویی او را در رسالتش بیازمایند و یا شخصیت وی را درهم کوبند. قرآن کریم بسیاری از پرسش‌های آنان را بازگو نموده است.[21] بسیاری از دانش‌مندان یهود به آیین اسلام گرویدند؛ مانند عبدالله بن سلام، عبدالله بن صوریا، کعب الاحبار و دیگر کسانی که به فرهنگ گسترده‌ی یهود آشنا بودند. اینان درمیان مسلمانان موقعیت قابل توجهی به دست آوردند؛ از این‌رو، فرهنگ اسرائیلی با فرهنگ اسلامی در سطح   گسترده‌تری پیوند برقرار کرد.[22] استاد احمد امین درباره‌ی پیوند عرب‌ها و همسایگی آنان با دیگر اقوام می‌نویسد: «یکی از عوامل نشر فرهنگ بیگانه در جزیره العرب، پراکندگی یهود و نصارا در آن مناطق بوده است… . یهودیان در قرن‌های نخستین میلاد، درمناطق تیْماء، فدک ، خیبر، وادی‌القری و یثرب، که مهم‌ترین آنها است، مستعمراتی داشتند. یهودیان مدینه سه قبیله بودند: بنی النّضیر، بنی قینقاع و بنی قریظه. آنان در کشاورزی مهارت داشتند؛ همچنان که در یثرب به صنایعی نظیر آهنگری، زرگری و اسلحه‌سازی نامور بودند. یهودیان برای نشر آیین خود، در بخش‌های جنوبی جزیره العرب تلاش می‌کردند، تا این‌که بسیاری از قبایل یمن به آیین یهود درآمدند. آنان در شهرهایی که سکنی می‌گزیدند، به نشر تعالیم تورات در زمینه‌های تاریخ آفرینش عالم، رستاخیز، حساب و میزان می‌پرداختند و تفسیرهای مفسّران را از تورات و افسانه‌ها و خرافه‌های آن، به‌ویژه از طریق یهودیان تازه‌مسلمان، مانند کعب الاحبار، وهب بن منبّه و… پر می‌ساختند. آنان بدین صورت، تأثیر فراوانی بر زبان عربی گذاشتند و بسیاری از واژگان و اصطلاحاتی را که عرب‌ها تا آن زمان با آنها آشنایی نداشتند، مانند واژه‌های جهنم، شیطان، ابلیس و… در فرهنگ و زبان عربی وارد کردند».[23]

4 ـ 1 ـ 2. هیمنت و عظمت علمی اهل کتاب نسبت به اعراب
هیبت دینی یهود و نصارا (اهل کتاب)[24] که پشتوانه‌ی فرهنگی آنان به حساب می‌آمد، سبب شده بود تا عرب جاهلی که از آن پشتوانه بی‌بهره بودند، آنان را برتر از خود بپندارند. آگاهی‌های وسیع یهود و نصارا از تاریخ و دانستن داستان‌های شگفت‌انگیز، عامل مهمی در برتری آنان بر اعراب جاهلی بوده است.[25] ابن‌خلدون درباره‌ی سبب و انگیزه‌های نقل اسرائیلیات و نفوذ آنها در فرهنگ اسلامی می‌نویسد: «این امر بدان جهت بوده است که در آن زمان، عرب‌ها اهل علم و کتاب نبودند و با زندگی بادیه‌نشینی و بی‌سوادی خوگرفته بودند. وقتی به شناخت چیزی تمایل پیدا می‌کردند و می‌خواستند مطالبی درباره‌ی آفرینش و اسرار جهان هستی بدانند، به «اهل کتاب» مراجعه می‌کردند و از آنان بهره می‌بردند. این عدّه از اهل تورات که در آن روزگار در میان اعراب می‌زیستند، مانند خود ایشان، بادیه‌نشین بوده و از این‌گونه مسایل به جز آنچه عامّه‌ی اهل کتاب می‌دانستند باخبر نبودند. ریشه و منبع آنها، چنانکه اشاره شد، اهل تورات بادیه‌نشین‌اند و آنچه را نقل می‌کنند از روی تحقیق و آگاهی درست نیست، ولی آنان با این وجود، شهرت یافتند و کارشان بالا گرفت؛ زیرا در آیین اسلام دارای مقام والایی بودند. بدین ترتیب، به تدریج  از آن روزگار همه‌ی آن  منقولات (افسانه‌ها) مورد قبول واقع شد».[26] استاد محمود ابوریّه می‌نویسد: «یهودیان به علّت داشتن کتاب و نیز به دلیل دانش‌مندانشان، در مسایل ناشناخته‌ی مربوط به آیین‌های پیشین، برای عرب‌ها به منزله‌ی استاد شناخته می‌شدند».[27] هم‌چنین استاد سید جعفر مرتضی تصریح می‌کند که: «اعراب در آغاز ظهور اسلام به دلیل خودباختگی در برابر دانش اهل کتاب، آنان را بسان آموزگاری برای خود می‌پنداشتند و احبار و رهبان را سرچشمه‌ی شناخت فرهنگ خودشان به‌شمار می‌آوردند، تا آنجا که در تاریخ می‌یابیم که اگر فردی از عرب‌ها به اسلام گرایش پیدا می‌کرد، با احبار و رهبان رایزنی می‌کرد، بلکه تمامی یک قبیله به سراغ یهود «فدک» می‌رفتند و درباره‌ی پیامبر اکرم سؤال می‌کردند».[28] در سال پنجم هجری، سران قبیله‌ی «بنی نضیر» که پس از شکست در مدینه، به خیبر پناهنده شده بودند، در مکه با قریش دیدار کردند و آنان را به جنگ علیه پیامبر اسلام ترغیب نمودند و وعده‌ی هرگونه یاری و همکاری در این راه را به آنان دادند. قریش به برخی از یهود بنی نضیر ـ سلام بن ابی حقیق، حیّی بن اخطب و کنانه بن ربیع ـ گفتند: «ای یهودیان، شما  پیروان کتاب اوّل (تورات) هستید و از اختلاف ما با محمّد اطلاع دارید، آیا به نظر شما دین ما بهتر است یا دین او؟ گفتند: آیین شما بهتر از آیین او است و شما به حقیقت سزاوارترید. قریش با شنیدن این سخن، مسرور و شادمان نسبت به آنچه آنان را بدان فراخواندند، بانشاط و فعّال شدند».[29] با توجه به این‌که همه‌ی اعراب در آن زمان «امّی»[30] بودند، بلکه چه‌بسا خواندن و نوشتن را عیب می‌دانستند،[31] یهودیان و مسیحیان در آن عصر، نوعی هیمنت و سیطره‌ی فکری و علمی بر آنان داشتند؛ و از این‌رو، رهبران قریش در صدد بودند تا از نفوذ یهود و جایگاه ویژه‌ی علمی آنان به نفع خویش نهایت بهره را ببرند.[32] این سلطه‌ی فرهنگی بعدها نیز با مراجعه به دانش‌مندان یهود و نصارا و شنیدن قصه‌های تورات و انجیل ادامه یافت. نقل کرده‌اند که عده‌ای از مسلمانان، بعضی از مطالبی را که از یهود می‌شنیدند، می‌نوشتند؛ آن‌گاه پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ فرمود: ضلالت برای امّتی بس، که از آنچه پیامبرشان آورده دوری گزیده و روی به سوی مطالب دیگران آورند. سپس این آیه نازل شد:[33] «أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ یُتْلى عَلَیْهِمْ» «عنکبوت (29)، 51» آیا برای آنان کافی نیست که این کتاب را بر تو نازل کردیم که پیوسته بر آنان تلاوت می‌شود؟»

4 ـ 1 ـ 3. وجوه اشتراک متون دینی یهود با قرآن کریم
چه‌بسا بتوان وجوه اشتراک زیاد متون دینی با قرآن کریم را یکی از زمینه‌های بهره‌گیری مسلمانان از اهل کتاب دانست. قرآن کریم همانند تورات، بسیاری از قضایا و تاریخ پیامبران و امت‎های پیشین را بیان نموده است. همچنان که موارد مشابه بین قرآن و انجیل به‌ویژه درباره‌ی حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ وجود دارد. قرآن کریم طبق اسلوب ویژه‌ی خود، در بازگویی داستان‌ها و نقل تاریخ کم‌تر به جزئیات پرداخته و در هر مورد، تنها به ذکر آنچه با هدف و مقصود اصلی کلام ارتباط دارد، بسنده کرده است. دکتر ذهبی در این‌باره می‌نویسد: «آنچه زمینه‌ی انباشته شدن روایات اسرائیلی در تفاسیر را فراهم آورده است، هماهنگی و اشتراک قرآن با تورات و انجیل در بیان برخی از موضوعات و نیز به دلیل این‌که قرآن مسایل را، برخلاف تورات و انجیل، با ایجاز و اختصار بازگو می‌کند، بوده است».[34] گلدزیهر نیز علّت تمایل مسلمانان نسبت به داستان‌ها و افسانه‌ها در تفسیر قرآن را این امر دانسته، می‌نویسد: «در زمینه‌ی تفسیر قرآن، گرایش به سوی داستان‌ها و افسانه‌ها در قلمرو ویژه‌ای پدید آمد. درکتاب‌های پیشین، داستان‌های مختلفی آمده است که پیامبر اسلام ـ صلی اللّه علیه و آله ـ آنها را در نهایت اجمال و اختصار و گاه (چند داستان را) به صورت فشرده و ادغام شده یک‌جا آورده است».[35] علّامه‌ی طباطبایی (رحمه الله) نیز در ذیل داستان اصحاب کهف، در بیان علّت اصلی گوناگونی احادیث، علاوه بر راه‌یابی جعل در آنها، دو مطلب را یادآوری می‌کند:
1. داستان، بسیار مورد توجّه اهل کتاب بوده است و مسلمانان نیز در اقتباس و حفظ روایات و گسترش آنها زیاده‌روی نموده‌اند و به‌ویژه صحابه و تابعان بسیاری از اطلاعات مربوط به پیشنیان را از گروهی از دانش‌مندان اهل کتاب تازه‌مسلمان که با آنان ارتباط و آمیزش داشتند فراگرفته‌اند و با این دسته از روایات، بسان روایات مرویّ از پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه و آله ـ رفتار کردند؛ و بدین ترتیب، کار مشکل شد.
2. شیوه‌ی قرآن کریم در نقل داستان‌ها بر این است که به گزیده‌ای از نکته‌های مهم و مفید در بیان مقصود و هدف بسنده می‌کند؛ بدون این‌که شرح و تفصیل همه‌ی زوایا و جنبه‌های گوناگون آنها را یادآور گردد؛ زیرا کتاب خدا، کتاب تاریخ و سرگذشت نیست، بلکه تنها، کتاب هدایت است؛ برخلاف داستان‌های اهل کتاب که همواره با ذکر جزئیات و شرح و بسط بی‌فایده همراه است. ولی مفسّران پیشین برای این‌که داستانی کامل و جامع ساخته شود، روایات غیرمعتبر را نیز به آیات قرآنی ضمیمه کردند، و در اثر اختلاف آرا در نقل روایات، کار به این‌جا منتهی شد که هم‌اکنون مشاهده می‌کنیم.[36]

4 ـ 1 ـ 4. اسطوره‌گرایی و حس کنجکاوی مسلمانان
همان‌طور که پیش‌تر اشاره شد، اشتیاق عرب‌ها برای شناخت علل پدیده‌ها و راز و رمز عالم وجود و آغاز آفرینش جهان و موجودات و حل مبهمات قرآن کریم، زمینه‌ای مناسب برای دانش‌مندان اهل کتاب فراهم کرد تا بسیاری از افسانه‌ها  و خرافات و اندیشه‌های موهوم و بی‌اساس را در اذهان انسان‌های ساده‌دل جای دهند. از این‌رو، برخی از نویسندگان، یکی از علل ورود اسرائیلیات به اندیشه‌های اسلامی را، آمادگی مسلمانان برای شنیدن این افسانه‌ها، از طریق یهودیان دانسته‌اند.[37] احمد امین درباره‌ی افزایش و گسترش حجم اسرائیلیات در عهد تابعان می‌نویسد: «در این عصر (تابعان) بر حجم تفسیر به‌وسیله‌ی اسرائیلیات افزوده شد؛ به دلیل این‌که افراد بسیاری به آیین اسلام روی آوردند و نیز به این دلیل که انسان‌ها برای شنیدن جزئیات داستان‌ها و رویدادهای تاریخی یهودی و نصرانی که قرآن (به اختصار) به آنها اشاره کرده است، رغبت نشان دادند».[38] به عنوان مثال، یکی از افسانه‌هایی که بخاری و مسلم از ابوهریره نقل کرده‌اند، این است که ابوهریره می‌گوید رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ فرمود: «روزی ملک‌الموت نزد حضرت موسی رفت و گفت: دعوت پرودگارت را اجابت کن! موسی سیلی محکمی به صورت او زد و چشم او را کور کرد! فرشته نزدخدا برگشت و گفت: مرا نزد بنده‌ای فرستادی که نمی‌خواهد بمیرد و دو چشم مرا کور کرد! خداوند چشم فرشته را به حال اوّل برگرداند و به او گفت: نزد بنده‌ام برو و به او بگو، اگر می‌خواهی زنده  بمانی، دستت را بر پشت گاو نری بنه؛ به تعداد موهای گاو که زیر دستت قرار می‌گیرد، بر سال‌های عمر تو می‌افزایم. چون عزرائیل به نزد موسی برگشت و جریان را به او گفت، موسی عرضه داشت: خدایا! بعد از این همه، آخرش چیست، فرمود: آخرش مرگ است. عرض کرد: پس اکنون آماده‌ی مرگم. و از خداوند خواست که او را به زمین بیت‌المقدس نزدیک کند و در همان‌جا قبض روح گردد. آن‌گاه رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ فرمود: اگر در بیت‌المقدس بودم، قبر موسی را به شما نشان می‌دادم که در کنار تپّه‌ی شن‌های سرخ و در طرف جادّه قرار گرفته است».[39] چنان‌که ملاحظه می‌شود، این حدیث از افسانه‌های قدیمی و از جمله دروغ‌هایی است که در میان توده‌ی مردم معروف گردیده است و اثبات بطلان و نادرستی آن نیازی به دلیل ندارد؛ متن حدیث بهترین گواه بر ساختگی بودن آن است.

4 ـ 1 ـ 5. حذف اسناد روایات و خوش‌بینی نسبت به اهل کتاب
در علم حدیث و درایه، اصطلاح «حدیث» به مجموع سند و متن اطلاق می‌شود. از این‌رو، برای ارزیابی صحّت و سقم یک حدیث، غیر از بررسی محتوای آن با معیارهای «فقه الحدیث» لازم است سند حدیث و میزان اعتبار و وثاقت راویان آن به دقّت مورد بررسی قرار گیرد. بدیهی است غفلت و مسامحه در هیچ بخشی از آنها جایز نیست. و چه‌بسا ممکن است این غفلت یا مساحمه، پیامدهای ناگواری درپی داشته باشد. تلاش محدّثان و فقیهان در نقل دقیق روایات و ذکر کامل سلسله‌ی سند آن، برای پیش‌گیری از جعل و تحریف در نصوص دینی است. در روایتی از امام صادق ـ علیه السلام ـ آمده است که امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ فرموده‌اند: «چون حدیثی برای شما گویند، در مقام نقل، آن‌را به گوینده‌اش نسبت دهید؛ زیرا اگر راست باشد به سود شما است و اگر دروغ باشد، به زیان گوینده‌ی آن است».[40] ابن‌خلدون ضمن اشاره به آفات و ضعف‌های تفسیر نقلی و راه‌یابی روایات اسرائیلی به تفاسیر، می‌گوید: «چون آنچه از یهودیان و اهل کتاب تازه‌مسلمان نقل شده، مربوط به احکام شرعی نبوده است، راویان و مفسرّان، دقّت و احتیاط لازم را به عمل نیاورده‌اند، بلکه با سهل‌انگاری و تسامح، کتاب‌های تفسیری را از آنها انباشته‌اند».[41] ذهبی پس ازنقل ابن‌خلدون می‌نویسد: «از این بیان به دست می‌آید که ابن‌خلدون مسأله (سبب پیدایش اسرائیلیات) را به دو جنبه بازگردانده است؛ یکی به جنبه‌ی اجتماعی و دیگر به لحاظ اعتقادی و دینی. سپس غلبه‌ی بادیه‌نشینی و بی‌سوادی و ناآگاهی جامعه‌ی عرب و شوق و علاقه‌ی آنان برای شناخت اموری که انسان‌ها بدانها تمایل درونی پیدا می‌کنند، از جمله شناخت درباره‌ی آفرینش و اسرار جهان هستی را انگیزه‌های اجتماعی تلقی نموده است که عرب‌ها از اهل کتاب، صرفاً در این مورد پرس و جو می‌کرده‌اند. و از جمله انگیزه‌ها و جنبه‌های دینی‌ای که راه را برای دریافت این‌گونه روایات، با سهل‌انگاری و بی‌احتیاطی، هموار کرده است، این است که این دسته از روایات ارتباطی با احکام شرعی ندارند، تا در مقام عمل نیاز به تمییز صحیح از غیرصحیح باشد».[42] وی هم‌چنین درباره‌ی ویژگی‌های روایات تفسیری در دوره‌ی پس از صحابه و تابعان می‌نویسد: «در دوره‌ی پس از تابعان، گروهی در زمینه‌ی تفسیر، آثاری تألیف نمودند و در آنها با کوتاه کردن اسناد روایات، سخنان را بدون اسناد به گویندگان آنها، نقل کردند. از این‌رو، روایات بیگانه وارد شد و درست و نادرست درهم آمیخت».[43] دکتر ذهبی روایتی را از مقدّمه‌ی صحیح مسلم نقل می‌کند که ابن‌سیرین گفته است: در دوره‌ی صحابه، از اسناد احادیث سؤال نمی‌کردند، امّا وقتی فتنه و آشوب برخاست، گفتند: راویان خود را برای ما نام ببرید.[44] دکتر احمد خلیل در این زمینه می‌نویسد: «اعتماد زیاد مفسّران بر نقل روایات، بدون ارزیابی و بررسی، تأثیر بسیاری در نفوذ روایات درست و نادرست داشته است. نخستین حرکت در زمینه‌ی تفسیر قرآن، صرفاً بر اساس نقل بوده و هیچ زمینه‌ای برای تلاش فکری در جهت نفی و اثبات، وجود نداشته است، بلکه بازگشت این امر صرفاً به روایت تنها بوده است».[45] جلال‌الدین سیوطی نیز در این‌باره می‌گوید: «گروهی از اهل تفسیر، آثاری در این زمینه تألیف کرده و سندها را کوتاه کردند و اقوال را به طور ناقص نقل نمودند؛ و بدین ترتیب، روایات بیگانه به حوزه‌ی تفسیر وارد شد و درست و نادرست، درهم آمیخت».[46] علّامه‌ی طباطبایی (رحمه الله) ضمن بیان روش تفسیری عامّه، درباره‌ی گروهی از مفسّران آنان می‌نویسد: «طبقه‌ی پنجم کسانی هستند که روایات را با حذف اسناد در تألیفات خود درج کردند و به مجرّد نقل اقوال قناعت نمودند. بعضی از علما گفته‌اند که اختلال نظم تفسیر از همین جا شروع گردید و اقوال زیادی در تفاسیر بدون مراعات صحّت و اعتبار نقل و تشخیص سند، به صحابه و تابعان نسبت داده شد و در اثر این هرج و مرج، دخیل بسیاری به وجود آمده و اعتبار اقوال متزلزل شده است».[47] وی یکی از علل مهم گسترش روایات اسرائیلی را سهل‌انگاری و بی‌دقتی برخی مفسّران و اعتماد بیش از حدّ آنان به روایات و پذیرش بی‌ملاک آنها دانسته، بدین‌وسیله همگان را به تأمّل و اندیشه در مضامین روایات و عرضه‌ی آنها بر اندیشه‌ی خالص و کتاب الاهی فرا می‌خواند.[48] مهم‌ترین مشکل و پیامد ناگواری که اسقاط سند احادیث درپی داشت، این بود که راه تحقیق در منبع این منقولات مسدود گردید.[49] بسیاری از بزرگان اهل سنّت در توجیه عمل‌کرد صحابه و تابعان به این بهانه متوسل شدند که روایاتی که از عالمان یهود گرفته شده، مربوط به احکام  شرعی نبوده است تا نیاز به احتیاط و دقّت در آنها باشد،[50] غافل از این‌که، این تسامح دینی، چه زیان‌هایی برای فرهنگ اسلام داشته و خواهد داشت، در عین حال، می‌توان اعتراف ضمنی آنان را در مورد سهل‌انگاری و خوش‌باوری و ساده‌لوحی برخی از راویان و اهل تفسیر در سخنانشان مشاهده کرد.[51] نکته‌ قابل توجّه در این مبحث این است که پیش از رجوع به این قبیل منقولات، باید در متن قرآن کریم دقّت کرد و آنچه از آن داستان‌ها با آن سازگار است، با قید احتیاط پذیرفت و آنچه با آن مخالف است، ردّ نمود و این دستور کلی است که از طرف ائمه اهل بیت ـ علیهم السلام ـ درباره‌ی تشخیص احادیث صحیح از سقیم صادر شده است. در این مورد تفاوتی میان روایات صحابه و تابعان و روایات کتاب‌های معتبر نیست.[52] اگر بنا باشد به بزرگان اهل تفسیر، اعتراض و ایرادی وارد شود، از این جهت نیست که بحث و بررسی سندی درباره‌ی روایات تفسیری انجام نداده‌اند یا سندهای آنها را حذف کرده‌اند، بلکه اشکال از آن جهت متوجه آنان است که به این‌گونه روایات بیش از اندازه تکیه و اعتماد کرده‌اند و به ارزیابی آنها از لحاظ سازگاری یا ناسازگاری متون آنها با قرآن کریم و دلیل عقلی نپرداخته‌اند؛ زیرا ارزش و اعتبار روایات (اخبار و آحاد) تفسیری و تاریخی به لحاظ متن حدیث است، نه سند آن؛ در تفسیر و تاریخ، برخلاف فقه، تعبّد معنا ندارد؛ چون هدف در آنها تحصیل علم و معرفت است که به مجرد خبر واحد به دست نمی‌آید.
استاد محمّد هادی معرفت در این‌باره می‌نویسد: « ارزش خبر واحد در مورد تفسیر و حدیث، تنها به متن حدیث است، نه سند آن. بنابراین، اگر مضمون و محتوای حدیث توانست ابهامی را در مسأله‌ای برطرف سازد، آن متن گواه بر صدق و راستی حدیث خواهد بود و در غیر این صورت، هیچ دلیلی بر تعبّد به خبر واحد وجود ندارد».[53]

4 ـ 1 ـ 6. کینه‌توزی و سوء نیّت یهود
گرچه می‌توان همه‌ی دانش‌مندان اهل کتاب و راویان روایات اسرائیلی را که به آیین اسلام گرویده‌اند، به سوءنیّت و کذب و دسیسه علیه اسلام متّهم کرد، ولی علاوه بر این، می‌توان در لابلای صفحات تاریخ، قراین و شواهدی نیز بر عداوت برخی از آنان نسبت به اسلام، مشاهده کرد. قرآن کریم قوم یهود را سرسخت‌ترین دشمن مسلمانان معرفی کرده، اهل ایمان را نسبت به نیرنگ‌ها و نقشه‌های شوم آنان هشدار می‌دهد: «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَهً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا» «مائده (5)، 82» به یقین دشمن‌ترین مردم نسبت به مؤمنان را یهود و مشرکان خواهی یافت.
به‌علاوه، چنان‌که گذشت، آنان پیش از ظهور اسلام در شهر مدینه از موقعیّت اجتماعی و اقتصادی قابل توجّهی برخوردار بودند و پس از اقامت پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ در مدینه، احساس خطر جدّی کردند، و در حقیقت موقعیّت خود را از دست دادند. به این سبب، درصدد حیله‌گری و توطئه علیه مسلمانان برآمدند و در این امر با مشرکان نیز دست دوستی و همراهی دادند.[54] بنابراین، جامعه‌ی اسلامی و مسلمانان همواره از گذشته‌ی تاریخ تاکنون، هرلحظه در انتظار حیله و نیرنگ تازه‌ای از سوی آنان بوده است.
استاد محمود ابوریّه یکی از علل اصلی پیدایش اسرائیلیات را مکر و حیله دانش‌مندان یهود و نصارا و تظاهر آنان به اسلام دانسته و می‌گوید: «یهودیان که سرسخت‌ترین دشمنان مسلمانان بودند، برای رسیدن به هدف‌های خود به نیرنگ و فریب متوسّل شده، در ظاهر به آیین اسلام روی آوردند و نیت‌ها و مقاصد خود را در ورای آیین خویش پنهان داشتند، تا از این طریق نیرنگ خود را بر ضدّ‌ مسلمانان جامه‌ی عمل بپوشانند. زیرک‌ترین و حیله‌گرترین آنان، کعب الاحیار، وهب بن منبّه و عبدالله بن سلام بودند که… به جعل و دسّ در روایات نبوی پرداختند».[55] محمّد رشید رضا با این اعتقاد و اندیشه، ضمن بیان سخن ابن‌تیمیّه و موضع‌گیری وی درباره‌ی نقل و پذیرش روایات اسرائیلی می‌نویسد: «ابن‌تیمیّه در این‌جا، آشکارا به روایات کعب الاحبار و وهب بن منبّه اشاره می‌کند، درحالی‌که دانش‌مندان پیشین علم رجال فریفته‌ی آنان شده و آن دو را تعدیل نموده‌اند. آیا اگر دروغ کعب و وهب همچنان که امروز برای ما آشکار گردیده، برای وی نیز آشکار می‌شد، باز به همین کیفیت عمل می‌کرد؟»[56] استاد مصطفی حسین ضمن بیان سخن ابن‌خلدون درباره‌ی پیدایش اسرائیلیات و نفوذ آن به اندیشه‌ی دین مسلمانان، در مورد کعب الاحبار و امثال وی می‌نویسد: «نقل اسرائیلیات توسط آنان نه از سر سوء نیّت بوده، بلکه این امر صرفاً مبتنی بر پرسش‌ها و پاسخ‌های دوجانبه و ارضای انگیزه‌های طبیعی اعراب جاهلی در مورد شنیدن داستان‌ها بوده است. وی می‌افزاید: به‌نظر می‌آید که از نصّ کلام ابن‌خلدون کمترین اتّهام سوء نیت در مورد مسلمانان اهل کتاب استنباط نمی‌شود؛ اگرچه بیشتر محققان معاصر، آنان را به سوء نیت متّهم کرده‌اند و اسرائیلیات را از جمله‌ی دسیسه‌های یهودیان علیه اسلام شمرده‌اند. از جمله‌ی این محققان، می‌توان از جواد علی، رشید رضا، احمد امین و محمّد ابوریّه یاد کرد؛ بنابراین، مسلمانان اهل کتاب به طور کلی نزد قدما مورد اعتماد بوده‌اند، گرچه متهم به غفلت شده‌اند؛[57] ولی اتّهام به تعمّد و سوء نیت آنان، تنها از جانب برخی از معاصران است.[58] ذهبی نیز پس از بیان کلام احمد امین و محمّد رشید رضا و محمود ابوریّه مبنی بر متهم بودن کعب به نیرنگ و دروغ، با تکلّف زیاد تلاش می‌کند تا به هر نحو ممکن ساحت کعب را تطهیر نماید.[59] چنان‌که ملاحظه می‌شود، برخی در مقام تبرئه دانش‌مندان نوآیین اهل کتاب و توجیه عمل‌کرد و گفته‌های آنان برآمده، تلاش می‌کنند تا ساحت آنان را از سوء نیّت و دروغ عمدی پاک سازند؛ در حالی که دست‌کم در مورد کعب الاحبار در روایات فراوانی به دروغ‌پردازی وی تصریح و یا اشاره شده است. از برخوردهای تند و شدید شخصیت‌هایی، نظیر ابن ‌عباس، علی ـ علیه السلام ـ ، امام صادق ـ علیه السلام ـ و امام باقر ـ علیه السلام ـ و ابوذر غفاری و… در مورد گفته‌های کعب الاحبار، به دست می‌آید که نقل داستان‌ها و اخبار ساختگی از سوی برخی از اهل کتاب، با سوء نیّت و شیطنت همراه بوده است. به عنوان مثال، به موارد زیر توجّه فرمایید:
1. به ابن ‌عباس خبر داده شد که نوف بکالی، فرزند همسر کعب الاحبار، معتقد است که موسایی که یار و همراه خضر بوده، غیر از موسی بن عمران است. ابن عباس گفت: دروغ گفته است دشمن خدا.[60] 2. ابن جریر طبری روایتی را درباره‌ی ذبیح بودن اسماعیل از ابن عباس نقل کرده است که مضمون آن، اتّهام یهود به دروغ‌پردازی است.[61] 3. روزی ابن عباس نشسته بود که مردی سررسید و به او گفت: سخن عجیبی از کعب الاحبار درباره‌ی خورشید و ماه شنیدم. ابن عباس در حالی که تکیه داده بود، با شنیدن این سخن راست نشست و پرسید: آن سخن چه بود؟ مرد گفت: کعب گمان دارد که خورشید و ماه در روز قیامت به صورت دو گاو پِیْ شده در جهنم افکنده می‌شوند! عکرمه می‌گوید: ابن عباس از این سخن برآشفت و گفت: کعب دروغ گفته، کعب دروغ گفته، کعب دروغ گفته، او مردی یهودی است که می‌خواهد این مطالب را در اسلام وارد کند.[62] 4. روزی مجلسی در حضور خلیفه‌‌ی دوم، عمر، تشکیل شده بود که امام علی ـ علیه السلام ـ نیز در آن حضور داشت. کعب نیز یکی از حاضران آن مجلس بود. خلیفه از کعب پرسید: آیا تو حافظ همه‌ی تورات هستی؟ کعب در جواب گفت: نه، امّا بسیاری از آن را در حفظ دارم. خلیفه از او پرسید: خداوند قبل از خلقت عرش، کجا بود، و آن آبی که خداوند عرش خود را بر آن نهاد در چه مکانی قرار داشت؟ کعب گفت: خداوند بر صخره‌ی بیت‌المقدس جای داشت! و با آب دهانش دریاهای خروشان را خلق کرد و عرش خویش را بر آن نهاد. امام ـ علیه السلام ـ در حالی که به شدّت ناراحت بود و کلمات شگفت‌انگیز خود را بیان می‌کرد، به عنوان اعتراض، مجلس را ترک گفت، ولی عمر او را قسم داد تا در مجلس بماند. امام ـ علیه السلام ـ نیز بازگشت و رو به کعب کرد و گفت: تو اشتباه می‌کنی و اصحاب تو به خطا رفته‌اند و بر خدا دروغ بسته‌اند و خداوند برتر از این سخنان و بزرگ‌تر از آن است که مکان داشته باشد و ساحت خداوند از آنچه ملحدان انگاشته و یا جاهلان پنداشته‌اند دور است. وای بر تو ای کعب! آن‌کس که به قول تو از آب دهانش دریای عظیم آید، چگونه می‌توان بر صخره بنشیند؟[63] 5. از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده است که بعضی از عالمان به دنبال احادیث یهود و نصارا هستند، تا دانش خود را با آنها افزون سازند، اینان در پایین‌ترین مرتبه‌ی دوزخ جای دارند.[64] 6. روزی امام باقر ـ علیه السلام ـ در حالی که در مسجدالحرام، رو به کعبه نشسته بود، به یارانش فرمود: نگاه به کعبه عبادت است. در این هنگام مردی به نام عاصم بن عمر گفت: کعب الاحبار می‌گوید: هر بامداد، کعبه به بیت‌المقدس سجده می‌کند. امام پرسید: نظر تو درباره‌ی سخن کعب چیست؟ او پاسخ داد: او راست گفته است. در این هنگام امام خشمگین شد و فرمود: دروغ  گفتی، کعب هم دروغ گفته است.[65] 7. روزی ابوذر بر عثمان وارد شد. در این هنگام، کعب الاحبار نزد وی نشسته بود و با هم سخن می‌گفتند. عثمان به کعب رو کرده، گفت: برای زمامدار جایز است که مالی را بگیرد و هر وقت توانست بپردازد؟ کعب گفت: این اشکال ندارد. ابوذر خطاب به کعب گفت: ای یهودی‌زاده! تو دین ما را به ما یاد می‌دهی؟! عثمان گفت: چقدر آزارت به من و زخم زبانت به یاران من زیاد شده است! برو به شام![66]

4 ـ 1 ـ 7. ممنوعیّت نگارش و نقل حدیث
یکی از رخدادهای تلخ تاریخ صدر اسلام، جریان ممنوعیّت نگارش و نقل روایات پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه و آله ـ است که به دستور خلفا به‌ویژه خلیفه‌ی دوم پدید آمده است.
منع نگارش حدیث موجب شد میدان برای نشر و گسترش اسرائیلیات باز شود و احادیث درست و ساختگی درهم آمیخته گردد. با گذشت زمان، کار تشخیص و جداسازی احادیث صحیح از سقیم، مشکل‌تر شد. استاد ابوریّه در این زمینه به تفصیل به بحث و بررسی پرداخته و خطر و زیان نفوذ اندیشه‌های انحرافی یهود را به فرهنگ اسلامی گوش‌زد کرده است.[67] علّامه سید مرتضی عسکری در این‌باره می‌نویسد: «مسلماً از همان زمانی که مکتب خلفا باب نقل حدیث از پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ را مسدود کرد، باب نقل روایات اسرائیلی را به طور کامل بر روی آنان گشود. و این امر بدین شکل  صورت گرفت که به افرادی مانند تمیم داری نصرانی و کعب الاحبار یهودی اجازه داده شد تا احادیث اسرائیلی را به میل خود درمیان مسلمانان گسترش دهند».[68] استاد جعفر سبحانی نیز در این‌باره می‌نویسد: «اسلام و مسلمانان در اثر منع نگارش حدیث و نشر آن، خسارت بزرگی را متحمل شدند که با آمار و ارقام قابل شمارش نیست. چگونه قابل شمارش باشد، در حالی که این امر موجب پیدایش هرج و مرج در اعتقادات، اعمال، اخلاق، آداب و حتی جوهره و کنه دین و اصول آن گردیده است. خلاء حاصل از این عمل، زمینه‌ی مناسبی را برای پیدایش بدعت‌های یهودی و یاوه‌های مسیحی و افسانه‌های زردشتی، به‌ویژه از سوی دانش‌مندان یهود و نصارا به وجود آورد. تا احادیث فراوانی را جعل کنند و آنها را به پیامبران الاهی نسبت دهند، همچنان که افسانه‌هایی را ساختند و به پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه و آله ـ نسبت دادند».[69] برخی از اهل تحقیق گفته‌اند که تصمیم مهم خلیفه‌ی دوم، عمر، در جلوگیری از کتابت حدیث رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ ، به خاطر پیروی از اهل کتاب بوده است.[70] از عروه بن زبیر نقل شده است که عمر تصمیم به نوشتن احادیث و سنن رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ گرفت، او در این‌باره با صحابه مشورت کرد؛ همه‌ی آنان با این اقدام موافق بودند. عمر یک ماه در این‌باره تأمل کرد، آن‌گاه گفت: من فکر کردم و دیدم که پیش از شما، اهل کتاب در کنار کتاب خدا، کتاب‌هایی نوشتند و بر آنها تکیه کردند و در نتیجه، کتاب خدا را رها نمودند؛ امّا من کتاب خدا را با چیزی نمی‌پوشانم.[71] در گزارش دیگری آمده است که عمر آن‌چه را که دیگران نوشته بودند، جمع‌آوری کرده، دستور داد تا آنها را بسوزانند. سپس گفت: «أُمنیهٌ کأُمنیّه اهل الکتاب» و یا «مَثْناهٌ کَمَثْنَاه اهل الکتاب».[72] به‌هرحال، با وجود ممنوعیت رسمی نگارش حدیث، بسیاری از عالمان اهل کتاب (احبار و رهبان) اجازه‌ی نشر روایات اسرائیلی را از خلیفه داشتند و آزادانه، اندیشه‌های انحرافی خود را منتشر می‌ساختند.[73]

4 ـ 1 ـ 8. میدان دادن دستگاه خلافت به داستان‌سرایان
یکی از ریشه‌های اصلی و علل مهم نشر و گسترش اسرائیلیات و احادیث جعلی در میان مردم، شیوع قصّه‌خوانی و آزادی عمل داستان‌سرایان در پناه دستگاه خلافت خلفا و دولت اموی بوده است. آزادی عمل قصّه‌خوانان در شرایطی بوده است که نگارش و نقل احادیث و سنّت پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه و آله ـ از سوی خلفا، به‌ویژه با فرمان رسمی خلیفه‌ی دوم، منع شده بود. در دوره‌ی صحابه و تابعان و پس از آنان، کسانی که در حوادث گذشته و تاریخ انبیا و خلقت و امثال آن بدون سند متّصل به پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه و آله ـ سخن می‌گفتند و سخنانشان نوعی شباهت ظاهری با داستان‌های قرآن داشت، به «قصّاص» مشهور شدند.[74] منبع اصلی قصّه‌خوانان را تورات و نقل‌های شفاهی رایج در میان عالمان یهودی و نصرانی تشکیل می‌داد. قصّه‌خوانان معمولاً در هنگام اقامه‌ی نماز، برای عموم مردم به ایراد سخن و داستان‌سرایی می‌پرداختند.
گفته شده است که قصّه‌خوانی در زمان پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه و آله ـ و ابوبکر وجود نداشته و از زمان خلیفه‌ی دوم با اجازه‌ی او آغاز گردیده[75] و به تدریج ادامه و گسترش یافته است. رواج داستان‌سرایی در زمانی بوده است که قصّه‌خوانان و پندآموزان، دین و باورهای دینی را دستمایه‌ی تجارت خود ساخته، حدیث را وسیله‌ای برای امرار معاش خود و برآوردن خواسته‌های حاکمان قرار داده بودند. بدین ترتیب، آنان بسیاری از افسانه‌های ملّت‌های پیش از اسلام، به‌ویژه داستان‌های تاریخی ـ دینی یهودیان را به نام تفسیر قرآن و به قصد تخریب و یا تحریف مبانی اعتقادی، در لابلای تعالیم اسلامی و تفاسیر قرآنی جای دادند. حرکت داستان‌سرایان با گذشت زمان گسترش یافت و زمام‌داران نیز آنان را برای اهداف سیاسی خود به کار گماشتند. برخی از نویسندگان نخستین قصّه‌سرا را، عبدالله بن رواحه و برخی تمیم داری و عدّه‌ای نیز عبید بن عمیر دانسته‌اند؛ ولی نام‌ورترین آنان همان، تمیم بن اوس داری است.[76] عمر، به تمیم اجازه داد تا پیش از خطبه‌های نماز جمعه به ایراد موعظه و قصّه بپردازد و پس از وی، عثمان اجازه داد تا او هفته‌ای دو بار به این کار ادامه دهد.[77] به جز تمیم، عمید بن عمیر نیز در زمان عمر اجازه‌ی قصّه‌خوانی یافت.
آورده‌اند که بسیاری از قاضیان به دستور زمامداران، در کنار منصب و شغل قضاوت، مأموریت داستان‌سرایی را نیز بر عهده داشته‌اند. نخستین کسی که در مصر به داستان‌سرایی پرداخت، سلیمان بن عِتْر تُجِیبی بود که در سال 38 هجری این کار را آغاز کرد. او از سوی معاویه، عهده‌دار امر قضاوت و قصّه‌گویی شد. امّا بعدها معاویه او را از کار قضاوت عزل کرد و تنها او را موظّف به داستان‌سرایی نمود.[78] از این‌جا معلوم می‌شود که «داستان‌سرایی» یک پست دولتی بوده، که خلیفه هر کسی را شایسته‌ی آن می‌دیده، به خدمت می‌گمارده[79] است.[80] نخستین زمامداری که قصّه‌خوانان را برای اهداف سیاسی خود به کار گرفت، معاویه بن ابی‌سفیان بود. او مردی را مأمور ساخت تا پس از اقامه‌ی نماز صبح برای نمازگزاران داستان بگوید و این مرد نیز هر روز پس از نماز رو به نمازگزاران می‌کرد و خدا را یاد می‌نمود و بر پیامبر خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ درود می‌فرستاد و سپس برای خلیفه، خاندان، سپاه و پیروان او دعا می‌کرد و دشمنان خلیفه و کسانی را که فرمان‌بری او را نپذیرفته بودند، نفرین می‌نمود.[81] عبدالله بن سلام، کعب الاحبار و وهب بن منبّه از جمله داستان‌سرایانی بودند که هریک سهم فراوانی در نقل داستان‌های پیامبران و افسانه‌های پیشینیان داشته، کم و بیش ردّ پای آنان را در روایات تفسیری مشاهده می‌کنیم. ابن‌کثیر درباره‌ی کعب الاحبار می‌گوید: «کعب الاحبار در زمان خلافت عمر اسلام آورد. وی از کتاب‌های کهن برای عمر نقل سخن می‌کرد و چه‌بسا عمر به سخنان وی گوش فرا می‌داد و مردم را نیز در شنیدن سخنان وی آزاد می‌گذارد و مردم نیز گفته‌های او را، چه درست و چه نادرست، نقل می‌کردند؛ در حالی که، به خدا قسم، این مردم، هیچ نیازی حتی به یک کلمه از حرف‌های او نداشتند».[82] چنان‌که ملاحظه شد، در میان خلفا، عمر و معاویه بیش از دیگران به دانش‌مندان اهل کتاب تمایل داشته، آنان را در نقل داستان‌های تاریخی تورات و افسانه‌های خرافی آزاد گذارده‌اند، بلکه در زمان معاویه بیش‌ترین جعل حدیث در فضیلت‌سازی برای حکّام و جلوگیری از نشر فضایل اهل بیت پیامبر اکرم ـ علیهم السلام ـ صورت گرفت. و نیز بهترین شیوه‌ی بنی‌امیّه برای دور نگه‌داشتن مردم از مسایل مهم سیاسی ـ اجتماعی و انحراف اذهان آنان، بهره‌گیری از روایات ساختگی دانش‌مندان یهود و نصارا بوده است. برای روشن شدن این حقیقت تلخ، به دو مطلب مهم اشاره می‌کنیم:
1. روی‌کرد خلیفه‌ی دوم به منابع دینی اهل کتاب: پیش‌تر اشاره شد که چون اهل کتاب دارای کتاب آسمانی و پیشینه‌ی تاریخی کهن بودند، عرب‌های عصر جاهلیّت برای آنان احترام خاصّی قایل بودند و در موارد زیادی برای آگاهی ازمسایل دینی خود به آنان مراجعه می‌کردند. این هیمنت دروغین اهل کتاب، نه تنها توده‌ی مردم را فریفته بود، بلکه بسیاری از خواصّ دوران صدر اسلام را نیز شیفته‌ی خویش ساخته بود.
خلیفه‌ی دوم نسبت به تمیم داری بسیار احترام می‌کرد و از او با عبارت «خیر اهل المدینه» یاد می‌نمود[83] و به وی اجازه داده بود پیش از نماز جمعه، برای مردم سخن بگوید و خود نیز به شنیدن سخنان وی علاقه نشان می‌داد. هم‌چنین کعب الاحبار، دانش‌مند بزرگ یهودی، از جمله کسانی است که بسیار مورد توجّه خلیفه‌ی دوم بوده است.[84] 2. حکومت معاویه و رونق بازار جعل حدیث: گرچه جعل حدیث از دوران حیات پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه و آله ـ شروع شد و وی خود به این حقیقت تلخ و شوم تصریح کرده‌اند،[85] بیش‌ترین روایات ساختگی در دوران حکومت معاویه ساخته شد. ابوریّه می‌نویسد: «موج حدیث‌سازی در دوران حکومت معاویه بالا گرفت و وی از نفوذ و ثروت خود در این راه استفاده کرد».[86] در زمان معاویه روایات فراوانی در ستایش شام و بیت‌المقدس، در برابر مدینه و مکه به دست امثال کعب الاحبار ساخته شد. ابن‌عساکر در تاریخ خویش از کعب الاحبار نقل می‌کند که او گفت: «محبوب‌ترین سرزمین‌ها در پهنه‌ی زمین نزد خداوند، شام است و محبوب‌ترین نقطه‌ی شام نزد خداوند، قدس (بیت‌المقدس) است».[87] هم‌چنین وی برای تقرّب به معاویه، مرکز حکومت پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ را شام معرفی می‌کند؛[88] زیرا معاویه امکانات حکومت خود را در شام فراهم آورده است. این معنا در گفته‌های ابوهریره که شاگرد تمام عیار کعب الاحبار محسوب می‌شود نیز آمده است: «الخلافه بالمدینه و الملک بالشام».[89] گفتنی است که سرزمین شام، مرکز خلافت و پایتخت حکومت معاویه، قبلاً پایتخت مسیحیان روم شرقی بیزانس و دارای تمدّنی کهن بوده است[90] و بدیهی است که رسوبات فکری و فرهنگی مسیحیّت در این منطقه به کلی از بین نرفته است. هم‌چنین کعب الاحبار در جای دیگری می‌گوید: خانه‌ی کعبه هر روز صبحگاهان به بیت‌المقدس سجده می‌کند.[91] و نیز می‌گوید: قیامت برپا نخواهد شد، مگر این‌که بیت‌الحرام را به نزد بیت‌المقدس ببرند؛ آن‌گاه این دو خانه‌ی مقدّس را با اهل آنها به بهشت وارد نمایند و حساب خلایق و عرضه‌ِی اعمال در روز قیامت، در بیت‌المقدس انجام می‌گیرد.[92] از این روایات برمی‌آید که اهل کتاب به‌ویژه کعب تلاش کرده‌اند تا آیین اسلام و مقدّسات آن، از جمله کعبه، را در برابر آیین یهود خاضع و تسلیم نشان دهند.[93]

پی نوشت ها:
[1] . ر.ک: محمد حسین ذهبی: التفسیر و المفسرون، قاهره، دار الکتب الحدیثه، 1381ق، ج 8، ص 165.
[2] . تقی الدین بن تیمیه: مقدمه فی اصول التفسیر، بیروت، دارالقرآن الکریم، 1391ق، ص 56 ـ 58.
[3] . اسماعیل بن کثیر دمشقی: تفسیر القرآن الکریم، بیروت، دار المعرفه، 1407ق، ج 1، ص 80.
[4] . عبدالرحمن بن خلدون: مقدمه ابن‌خلدون، ترجمه‌ی محمّد پروین گنابادی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1366ش، ج 2، ص 140.
[5] . مهم‌ترین آثار و تألیفات در این زمینه عبارت‌اند از: 1. الاسرائیلیات و اثرها فی کتب التفسیر، رمزی نعناعه؛ 2. الاسرائیلیات فی التفسیر و الحدیث، محمد حسین ذهبی؛ 3. الاسرائیلیات و الموضوعات فی کتب التفسیر، محمد بن محمد ابوشهبه؛ 4. الاسرائیلیات فی التراث الاسلامی، مصطفی حسین؛ 5. البدایات الاولی للاسرائیلیات فی الاسلام، حسن یوسف الاطیر؛ 6. السیاده العربیه و الشیعه و الاسرائیلیات فی عهد بنی‌امیّه، فان فلوتن؛ 7. اضواء علی السنه المحمدیّه، محمود ابوریّه.
[6] . ر.ک: دائره المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، چاپ دوم، تهران، مرکز نشر دائره المعارف بزرگ اسلامی، 1369ش، ج 11، ص 135.
[7] . ر.ک: محمد حسین ذهبی: پیشین، ج 11، ص 165؛ دائره المعارف تشیّع، زیر نظر احمد صدر حاج سید جوادی، کامران فانی و بهاء الدین خرمشاهی، چاپ دوم، تهران، بنیاد خیریه و فرهنگی شط، 1372ش، ج 2، ص 139.
[8] . ر.ک: محمد جواد مغنیه: اسرائیلیات القرآن، بیروت، دار الجواد، 1404ق.
[9] . محمد حسین ذهبی: پیشین، ج 1، ص 61 ـ 62.
[10] . ر.ک: محمد تقی دیاری: پژوهشی در باب اسرائیلیات در تفاسیر قرآن، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردی، 1379ش، ص 155 ـ 176.
[11] . سید مرتضی عسکری، نقش ائمه در احیای دین، تنظیم از محمد علی جاویدان، تهران، مؤسسه اهل البیت، 1361ش، ج 6، ص 98.
[12] . ر.ک: محمد تقی دیاری: پیشین، ص 186 ـ 194.
[13] . ر.ک: محمد حسین ذهبی: پیشین، ج 1، ص 61 ـ 62.
[14] . همان، ج 1، ص 130.
[15] . رمزی نعناعه: الاسرائیلیات و اثرها فی کتب التفسیر، دمشق، دار القلم، بی‌تا، ص 18.
[16] . محمد حسین طباطبایی: المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الاعلمی، 1393ق، ج 1، ص 4 ـ 5.
[17] . یوسف، 99 به بعد و نیز ر.ک: جان. بی. ناس: تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی‌اصغر حکمت، چاپ پنجم، تهران انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی (شرکت سهامی)، 1372ش، ص 488.
[18] . جان. بی. ناس: پیشین، ص 499 و صحیفه‌ی یوشع باب 19.
[19] . محمد جواد مغنیه: پیشین، ص 41 و 42.
[20] . جان ناس: پیشین، ص 554.
[21] . ابن‌هشام: پیشین، ج 1، ص 300 به بعد و نیز ج 2، ص 543 و 549 به بعد.
[22] . محمد حسین ذهبی: الاسرائیلیات فی التفسیر و الحدیث، ص 22 ـ 25 با تلخیص.
[23] . احمد امین: فجرالاسلام، چاپ دهم، بیروت، دار الکتاب العربی، 1944م، ص 23.
[24] . در قرآن کریم، یهود و نصارا «اهل کتاب» معرّفی شده‌اند. این تعبیر 31 بار در قرآن به کار رفته است.
[25] . رسول جعفریان: پیشین، ج 1، ص 150.
[26] . ابن‌خلدون: مقدمه العبر، ص 439 و 440 و نیز ر.ک: عمر لطفی العالم: المستشرقون و القرآن، مرکز دارسات العالم الاسلامی، بی‌جا، بی‌تا، ص 108 و 109.
[27] . محمد ابوریّه: اضواء علی السنه المحمدیه، چاپ دوم، مصر، دار المعارف (افست قم، دار الکتب العلمیّه)، بی‌تا، ص 146.
[28] . جعفر مرتضی عاملی: پیشین، ج 1، ص 175.
[29] . ابن‌هشام: پیشین، ج 3، ص 225 و جعفر مرتضی عاملی: پیشین، ج 1، ص 176.
[30] . شهید مرتضی مطهری (رحمه الله): پیامبر امّی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، بی‌تا، ص 51 و 52.
[31] . ابن‌قتیبه دینوری: الشعر و الشعراء (طبقات الشعراء)، لَیْدَن، 1902م، ص 234 و جعفر مرتضی عاملی: پیشین، ج 1، ص 49.
[32] . ابن هشام؛ پیشین، ج 1، ص 300.
[33] . ابن‎هشام؛ پیشین، ج 1، ص 300.
33. رسول جعفریان: پیشین، ج 1، ص 151 و نیز ر.ک: واحدی نیشابوری و جلال‌الدین سیوطی: شأن نزول آیات، ترجمه دکتر محمد جعفر اسلامی، چاپ دوم، جام، بی‌جا، 1371ش، ص 434.
34 . محمد حسین ذهبی: التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 169.
35. گلدزیهر: مذاهب التفسیر الاسلامی، ترجمه‌ی عبدالحلیم النجّار، قاهره، مکتبه الخانجی، 1376ق، ص 75.
36 . محمد حسین طباطبایی: پیشین، ج 12، ص 291 و 292 با اندک تلخیص.
37. سید علی کمالی دزفولی: قانون تفسیر، تهران، کتابخانه‌ی صدر، 1396ق، ص 466 و محمّد واعظ ‌زاده خراسانی: مکاتب و روش‌های تفسیری (جزوه‌ی درسی استاد، موجود در کتابخانه‌ی تخصصی مرکز فرهنگ و  معارف قرآن قم)، ص 37 و 38 و ابن‌خلدون: پیشین، ص 439.
38. احمد امین: پیشین، ص 205 و محمد حسین ذهبی: الاسرائیلیات، ص 24.
39. محمد بن اسماعیل بخاری: صحیح البخاری، دار الفکر (افست دار الطباعه العامره باستانبول)، 1401ق، ج 2، ص 92، کتاب الجنائز باب «من احبّ الدفن فی الارض المقدسه» و مسلم بن حجاج نیشابوری: صحیح مسلم با شرح محی‌الدین نَوَوی، بیروت، دار الکتب العربی، 1407ق، ج 15، ص 127 باب «فضائل موسی ـ علیه السلام ـ»؛ محمد صادق نجمی: سیری در صحیحی، دفتر انتشارات اسلامی قم، بی‌تا، ص 209.
40. محمد بن یعقوب کلینی: الاصول من الکافی، با تصحیح و تعلیق علی اکبر غفّاری، چاپ پنجم، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1363ش، ج 1، ص 52.
41. ابن‌خلدون: پیشین، ص 439 و 440.
42. محمد حسین ذهبی: پیشین، ج 1، ص 108 و محمد حسین ذهبی: الاسرائیلیات، ص 32 و 33.
43. محمد حسین ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 202.
44. همو: الاسرائیلیات، ص 27 به نقل از صحیح مسلم، ج 1، ص 112.
45. احمد خلیل: نشأه التفسیر فی الکتب المقدسه و القرآن، ص 35.
46. جلال الدین سیوطی: الاتقان فی علوم القرآن، با تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قم، منشورات الشریف الرضی، بی‌تا، ج 4، ص 242.
47. محمد حسین طباطبایی: قرآن در اسلام، چاپ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1372ش، ص 55.
48. محمد حسین طباطبایی: المیزان، ج 19، ص 133 و 134.
49. محمد واعظ ‌زاده خراسانی: پیشین، ص 38.
50. این توجیه در سخنان کسانی نظیر ابن‌تیمیه، ابن‌خلدون و ذهبی و دیگران دیده می‌شود و ظاهراً اصل سخن از آن ابن‌خلدون است.
51. ابن‌خلدون: پیشین، ص 439 و احمد امین: پیشین، ص 201.
52. برگرفته از محمد واعظ ‌زاده خراسانی: پیشین، ص 40.
53. محمد هادی معرفت: التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ط 1، مشهد، الجامعه الرضویه للعلوم الاسلامیه، 1419ق، ج 2، ص 32.
54 . محمد جواد مغنیه: پیشین، ص 42 و 43 و محمد عزّه دروزه: پیشین 455.
55. محمود ابوریّه: پیشین، ص 145.
56. محمد رشید رضا: تفسیر المنار (تفسیر القرآن الحکیم)، چاپ دوم، بیروت، دار المعرفه، بی‌تا، ج 1، ص 9.
57. ابن‌کثیر برخی از مسلمانان اهل کتاب را به افراد نادان و جاهل توصیف می‌کند؛ ر.ک: ابن‌کثیر: پیشین، ج 2، ص 32.
58. مصطفی حسین: الاسرائیلیات فی التراث الاسلامی، بی‌جا، بی‌تا، ص 96 ـ 98.
59. محمد حسین ذهبی: التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 189 ـ 194 و همو: الاسرائیلیات، ص 65 ـ 104.
60. محمد بن جریر طبری: جامع البیان عن تأویل آی القرآن (تفسیر الطبری)، چاپ اول، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1412ق، ج 23، ص 53 به نقل محمد حسین ذهبی: الاسرائیلیات، ص 100.
61 . محمد بن جریر طبری: تاریخ الامم و الملوک، با تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ دوم، بیروت، بی‌تا، 1387ق، ج 1، ص 268 و سید جعفر مرتضی عاملی: اسرائیلیات در تاریخ طبری، کیهان اندیشه (نشریه‌ی مؤسسه‌ی کیهان در قم)، شماره‌ی 25.
62 . محمد بن جریر طبری: تاریخ الامم و الملوک، ج 1، ص 65 و درباره‌ی نیرنگ و دروغ‌گویی کعب ر.ک: محمود ابوریّه: پیشین، صص 158، 160، 164، 165، 172، 174؛ ابن ابی‌الحدید: شرح نهج البلاغه، با تحقیق محمّد ابوالفضل ابراهیم، قم، منشورات مکتبه آیه الله العظمی المرعشی النجفی (چاپ افست)، 1404ق، ج 4، ص 77؛ محمد بن یعقوب کلینی: پیشین، ج 4، ص 239.
63 . سید مرتضی عسکری: پیشین، ج 4، ص 239.
64 . شیخ صدوق: کتاب الخصال، با تصحیح و تعلیقه‌ی علی اکبر غفّاری، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1402ق، ج 1، ص 352، باب السبعه، حدیث 33.
65 . محمد بن یعقوب کلینی: پیشین، ج 4،
66 . ابن ابی‌الحدید: پیشین، ج 3، ص 54.
67 . پیشین، ص 145 ـ 147.
68 . سید مرتضی عسکری: معالم المدرستین، ط 6، قم، کلیه اصول الدین و المجمع العلمی الاسلامی، 1416ق، ج 2، ص 57.
69 . جعفر سبحانی: ابحاث فی الملل و النحل، چاپ دوم، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه، 1408ق، ج 1، ص 65.
70 . سید مهدی حسینی روحانی: بحوث مع اهل السنه و السلفیه، چاپ اول، قم، المکتبه الاسلامیه، 1399ق، ص 97؛ سید جعفر مرتضی عاملی: پیشین، ج 1، ص 27؛ محمود ابوریّه: پیشین، ص 47 پاورقی.
71 . خطیب بغدادی: تقیید العلم، با تعلیقات یوسف الغش، ط 2، دار احیاء السنه النبویه، 1974 م، ص 50.
72 . امنیّه یعنی آرزو و خیال. مثناه یا مشناه، همان کتابی است که اهل کتاب بعد از حضرت موسی ـ علیه السلام ـ در کنار تورات قرار دادند. ر.ک: ابن‌اثیر: النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، چاپ چهارم، قم، مؤسسه‌ی مطبوعاتی اسماعیلیان، 1364ش، ج  5، ص 225 و نیز خطیب بغدادی: پیشین، ص 52؛ محمود ابوریّه: پیشین، ص 47.
73 . رسول جعفریان: پیشین، ج 2، ص 97.
74 . سید مرتضی عسکری: نقش ائمه در احیای دین، ج 60، ص 83 .
75 . رسول جعفریان: پیشین، ج 2، ص 98 و نیز عبد الرحمن بن الجوزی: القُصّاص و المذکّرین، با تحقیق ابوهاجر محمد سعید زَغْلول، چاپ اول، بیروت، دار الکتب العلمیّه، 1406ق، ص 20.
76 . عبد الرحمن بن الجوزی: پیشین، ص 20 و 21.
77 . عبد الرزاق: المصنّف، ج 3، ص 219.
78 . احمد امین: پیشین، ص 160.
79 . به نظر می‌آید خلفا برای اشراف و سلطه بر کار قصّه‌خوانان، روایاتی را با این مضمون که قصّه‌خوان باید از طرف امیر گماشته شود ساخته‌اند، تا بتوانند آزادانه به عزل و نصب آنان بپردازند. ر.ک: ابن‌اثیر: پیشین، ج 4، ص 70، مادّه‌ی قصّ.
80 . عبدالرحمن بن الجوزی: پیشین، ص 25.
81 . عبدارزاق: پیشین، ج 3، ص 219.
82 . ابن‌کثیر: تفسیر ابن‌کثیر، ج 4، ص 18 و جعفر سبحانی: پیشین، ج 1، ص 74.
83 . ابن‌حجر عسقلانی: الاصابه فی تمییز الصحابه، با تحقیق علی محمّد بجاوی، چاپ اول، بیروت، دارالجیل، 1412ق، ج 3، ص 473.
84 . محمود ابوریّه: پیشین، ص 152.
85 . محمد بن یعقوب کلینی: پیشین، ج 1، ص 50 باب «اختلاف الحدیث» و صبحی صالح: نهج البلاغه، خطبه‌ی 210: «وَ لَقَدْ کُذِبَ عَلَی رَسُولِ اللهِ ـ صلّی الله علیه و آله ـ عَلَی عَهْدِهِ حَتّی قَامَ خَطیباً فَقَالَ: «مَنْ کَذَبَ‌ عَلَیَّ مُتَعَمِّداً، فَلْیَتَبوَّأ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ». هم‌چنین ر.ک: ابن ابی‌الحدید: شرح نهج البلاغه، ج 11، ص 42 و 44 و 45.
86 . محمود ابوریّه: پیشین، ص 126.
87 . تاریخ مدینه دمشق، ج 1، ص 110 به نقل از سید مرتضی عسکری؛ نقش ائمه در احیای دین، ج 6، ص 105.
88 . جعفر سبحانی: پیشین، ج 1، ص 77.
89. متّقی هندی: پیشین، ج 6، ص 88.
90 . سید مرتضی عسکری: معالم المدرستین، ج 2، ص 60.
91. محمد بن یعقوب کلینی: پیشین، ج 4، ص 240.
92 . جلال الدین سیوطی: الدر المنثور، ج 1، ص 329.
93 . سید مرتضی عسکری: نقش ائمه در احیای دین، ج 6، ص 107 و 108. قبلاً‌روایتی از امام باقر ـ علیه السلام ـ نقل شد که حضرت سخن کعب و ناقل آن را تکذیب کردند و درباره‌ی کعبه فرمودند: خداوند هیچ نقطه‌ای از زمین را نیافریده که نزد او محبوب‌تر از این خانه باشد. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی: پیشین، ج 4، ص 240، باب «فضل النظر الی الکعبه»، حدیث 1.
دکتر محمدتقی دیاری- قرآن در آینه پژوهش2

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید