اثرپذیری نهج البلاغه از قرآن کریم (1)

اثرپذیری نهج البلاغه از قرآن کریم (1)

نویسنده: منصور بخششی
کارشناس ارشد علوم قرآنی

چکیده

قرآن، یگانه معجزه ماندگار بشریت است که بر زبان انسان عالم کون و مکان جاری گشت و قلبها را متحول و مجذوب خود ساخت و اعتراف دوست و دشمن را به اعجاز خود واداشت. پس از کلام وحی، تنها کلامی که توانست مافوق کلام خلق و مادون کلام خالق قرار گیرد، کلام علی (ع) بود؛ کلامی که اعجاب بزرگ ترین ادیبان را برانگیخت و آنان را از همانند آوری عاجز و ناتوان ساخت، و این به علّت اثرپذیری آن از وحی بود. هدف ما از این بحث، آشنایی اجمالی با برخی از جنبه های این اثرپذیری در کلام علی (ع) است و اینکه کلام او دارای چه خصوصیاتی است که ما آن را متاثّر از وحی می دانیم.

این مقاله در دو بخش ارائه شده است؛ در بخش اوّل به مفاهیم و کلّیاتی راجع به موضوع پرداخته ایم و در بخش دوم، تاثیر اعجاز لفظی قرآن بر نهج البلاغه را از نظر سبک کلام در سه محور:
الف: سبک قرآن و نهج البلاغه.
ب: ایجاز در قرآن و نهج البلاغه.
ج: تشبیه و استعاره در قرآن و نهج البلاغه.
بررسی کرده ایم.

بخش اول

آنچه از مطالعه تاریخ زندگانی امیرالمؤمنین (ع) و سخنان بزرگان در این زمینه بدست می آید این است که همان گونه که پیامبر اکرم (ص) نه به مکتبی پانهاد و نه استاد و معلّمی به خود دید، در عین حال به یک غمزه مسئله آموز صد مدّرس شد، حضرت علی(ع) نیز از آموزگاری جز نبیّ مکرّم اسلام درسی نیاموخت و از مکتبی جز قرآن مقدّس فنّی فرانگرفت، با این حال کلامش فراتر از سخن مخلوق رفت و دون سخن خالق قرار گرفت. لذا طبیعی است که سبک کلام آن حضرت و فصاحت و بلاغت آن، تنها از سخن خدا و رسولش متاثّر باشد و ملهم کلام فصحا و بلغا واقع شود؛ چنان که سیّدرضی (رحمه الله) می گوید (1):
“هر کس بخواهد خطبه ای بخواند و خطیب نامیده شود، باید از او [علی (ع)] پیروی کند، و آن کس که خواستار عنوان واعظ بلیغ است، ناچار از کلام آن حضرت یاری جوید. با وجود این، در میدان پهناور سخنوری، او پیشی جُسته و آنان به گردش هم نرسیده اند، و وی به مقصد رسیده و آن کسان در ابتدای میدان مانده اند؛ زیرا سخنان آن حضرت رنگین از علم الهی و عطرآگین از کلمات نبوی است. امّا آنچه این اثر (نهج البلاغه) را از دیگر نمونه های سخنان بلیغ جدا و خواننده آن را در چهارموج اعجاب رها می سازد، تنها مطابقت سخن با مقتضای حال نیست؛ هرچند در این باب به کمال است. آنچه سخنان امام را تا بدان درجه بالا برده که گویند برتر از سخن آفریده و فروتر از گفته آفریننده است، رنگی است که از کلام پروردگار در گفتار علی (ع) می بینیم. گفتار بی اندیشه پیش و بی آموختن از استادی کم یا بیش.” (2)

خصوصیات و اوصاف قرآن

بعد از شناخت علّت اثرپذیری کلام مولا از کلام وحی، باید ببینیم قرآن چه خصوصیت یا خصوصیاتی دارد که ما نهج البلاغه را متاثّر از آن می دانیم:
شناخت قرآن کریم به عنوان معتبرترین کلام ربّانی و اصیل ترین کتاب آسمانی و عمده ترین منشا معارف الهی و عالی ترین مکتوب تربیتی و پربارترین برنامه انسان سازی و هادی ترین راهنمای زندگی، بر هر فرد مسلمان واجب است و بر جویندگان دانش واجب تر؛ که پیامبر اکرم (ص) درباره قرآن فرمود: «هو الدّلیل یدّل علی خیر سبیل (3): آن (قرآن) راهنماست، که بر بهترین راهها دلالت می کند».
و علی (ع) فرمود: «و تعلّموا القرآن فانّه احسن الحدیث و تفقّهوا فیه فانّه ربیع القلوب (4): و قرآن را بیاموزید، که یقیناً بهترین سخن است، و در آن بیندیشید، که مسلّماً بهار دلهاست».
بدون تردید هر قدر شناخت به قرآن عمیق تر و آگاهی از آن دقیق تر باشد. به همان نسبت برخورداری از برکات آن افزون تر و به کسب سعادت نزدیک تر خواهد بود و این شناخت تنها از طریق حضرات معصومین اهل بیت (علیهم السلام) است، زیرا شناختی که به رهنمود خاندان وحی نبوت نباشد اگر گمراهی را به دنبال نیاورد- که می آورد- به یقین ناقص و سطحی خواهد بود.
در بین اهل بیت- علیهم السلام-اوّلین عارف و معرّف کلام خداوند سبحان بعد از رسول خدا (ص)، علی (ع) است؛ چنان که از خود حضرت در حدیثی می خوانیم که فرمود: «من هر روز برای ورود بر رسول خدا (ص) نوبتی داشتم و هر شب نوبتی، که در این دو نوبت باحضرت خلوت می کردم و ایشان از هر موضوعی که میل داشت، صحبت می نمود. همه اصحاب رسول خدا (ص) می دانند که با احدی از مردم جز من چنین کاری نمی کرد. و بر رسول خدا (ص) هیچ آیه قرآنی نازل نمی شد جز اینکه برایم می خواند و املا می کرد و به خطّ خود می نوشتم، و تاویل و تفسیر و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و خاصّ و عام آن را به من می آموخت و از خدا می خواست که به من فهم و نیروی حفظ عطا کند، و از آن وقتی که برایم دعا فرموده است، هیچ آیه ای از قرآن را که به من آموخت و علمی که به من املا کرد و من نوشتم، فراموش نکرده ام…». (5)
لذا ما نیز در اینجا از زبان چنین شخصیتی اوصاف قرآن را بیان می کنیم:
1- «فیه تبیان کلّ شیء … و انّه لا اختلاف فیه فقال سبحانه و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً و انّ القرآن ظاهره انیق و باطنه عمیق لا تفنی عجائبه و لا تنقضی غرائبه و لا تُکَشف الظّلمات الاّ به». (6)
در قرآن بیان هر چیزی است… و اختلافی در آن نیست و خداوند می فرماید: «اگر از سوی خدای یکتا نبود، در آن اختلاف فراوان می یافتید». ظاهر قرآن زیبا و باطن آن عمیق و ناپیداست. عجایب آن سپری نگردد و غرایب و شگفتیهای آن به پایان نرسد و تاریکیها جز بدان زدوده نشود.
2- «تعلّمو القرآن فانّه احسن الحدیث و تفقّهوا فیه فانّه ربیع القلوب و استشفوا بنوره فانّه شفاء الصّدور». (7)
قرآن را فرا گیرید، که نیکوترین گفتار است. آن را نیک بفهمید، که دلها را بهترین بهار است و از روشنایی آن بهبودی طلبید، که شفای دلهاست.
حضرت در جملات مذکور، به ذکر خصوصیاتی از قرآن می پردازد که کتابهای دیگر از آن برخوردار نیستند. در عباراتی دیگر می فرماید:
3- «و لا تُخلقه کثره الرّد و لوج السّمع. من قال به صدق و عمل به سبق» (8): قرآن کتابی است که با خواندن و شنیدن بسیار کهنه نگردد. هرکس به واسطه آن سخن گوید، راست گفته و هرکس بدان رفتار نماید، از دیگران پیشی گرفته است.
4- «ذلک القرآن فستنطقوه و لَنْ ینطق و لکن اخبرکم عنه. الا انّ فیه علم ما یاتی و الحدیث عن الماضی و دواء دائکم و نظم هابینکم» (9) از قرآن بخواهید تا سخن گوید و هرگز خود سخن نگویید؛ و لکن من شما را از آن خبر دهم. بدانید که قرآن شامل علم آینده و حدیث گذشته و درمان درد شما و راه سامان دادن امور شماست.
5- «واعلموا انّ هذالقرآن هو النّاصح الّذی لا یغش و الهادی لا یضلّ… و ما جالس هذالقرآن احد الّا قام عنه بزیاده او نقصان: زیاده فی هدی او نقصان فی عمی… فانّ فیه شفاء من اکبر الدّاء و هو الکفر النّفاق و الغیّ و الضّلال…» (10) بدانید که قرآن اندرزگویی است که فریب ندهد و راهنمایی است که گمراه نکند… کسی با قرآن ننشست مگر آنکه با افزونی یا کاستی ای از برابر آن برنخاست؛ افزونی در رستگاری و کاستی در کوری و نادانی … در قرآن شفای بزرگ ترین بیماریها وجود دارد؛ یعنی شفای ازکفر و دورویی و بیراهه شدن و گمراهی.
6- «ثمّ انزل علیه الکتاب نوراً لا تُطْفَا مصابیحه و سراجاً لا یخبو تَوَقَّدهُ و بحراً لا یدرک قعره … فهو معدن الایمان و بُحبُوحُتُه و ینابیع العلم و بُحُوره و ریاض العدل و غُدرانُهُ… جعله الله رّیاً لعطش العلماء و ربیعاً لقلوب الفقهاء و محاجّ لطرق الصّلحاء» (11) سپس خداوند بر پیامبرش کتاب [قرآن] را فرو فرستاد؛ کتابی که نوری است که چراغهای آن خاموش نشود؛ چراغی که افروختگی اش کاهش نپذیرد و دریایی که اعماق آن را کس نداد … پس قرآن معدن ایمان و مرکزش و چشمه سار دانش و دریاهایش و باغستان عدل و آبگیرهایش است… خداوند قرآن را مایه سیرابی دانشمندان و بهار دلهای فقیهان و مقصد راههای پارسایان قرار داده است.
7- «فالقرآن امر زاجر و صامت ناطق حجّه الله علی خلقه اخذ میثاقهم و ارتهن علیه انفسهم. اتمّ نوره و اکمل به دینه و قبض نبیّه (ص) و قد فرغ الی الخلق من احکام الهدی» (12) پس قرآن امرکننده (به معروف) و نهی کننده (از منکر) است. ظاهراً خاموش است و (در واقع) گویا. و حجّت و برهان خداست بر بندگانش که از ایشان بر (عمل به) آن پیمان گرفته و آنها را در گرو آن قرار داد. نور آن را تمام گردانید (و راه سعادت و نیکبختی و شقاوت و بدبختی را تا قیامت در آن نشان داد) و دین خود [اسلام] را به سبب آن کامل گردانید و پیغمبر خود (ص) را در حالی قبض روح فرمود که از تبلیغ احکام قرآن به مردم که موجب هدایت و رستگاری است، فراغت یافته بود.
در این جملات، حضرت پس از اشاره به اعجاز حروف و کلمات قرآن که ظاهراً دارای حروف متداول و کلمات معمول است، ولی اگر مردم در آن تامل کنند، حجّت را بر آنها تمام می نماید، به این شبهه که آیا ممکن است دستورات وحی پایان نپذیرفته باشد و پیامبر (ص) از دنیا رحلت فرموده باشند، چنین پاسخ می دهد که خداوند تمامی احکام و دستورات لازم را برای بشر تا روز قیامت را که موجب هدایت و رستگاری آنهاست و در حقیقت هدف خلقت نیز همین می باشد، توسط نبیّ مکرّمش (ص) که خاتم دیگر پیامبران است، بیان فرموده و در هیچ زمانی مسئله و حکمی را نمی توان یافت مگر آنکه خداوند جواب را در این کتاب معجزه آسا قرار داده است. محتوای قرآن از نظر حضرت علی (ع)، به گونه ای است که هدایتگر، سرچشمه ایمان، چشمه سار دانش و کتابی است که نور است، نوری که هرگز به خاموشی نمی گراید. این ویژگیها، بدون ارتباط با خالق هستی در هیچ کتابی محقق نمی شود زیرا از اخبار غیبی گذشته و از آینده خبر می دهد که فهم انسان عادی بدون ارتباط با خدا به آن راه ندارد. حتی عظیم ترین کتاب بعد قرآن نهج البلاغه، نیز اقتباسی از قرآن است.

خصوصیات و اوصاف نهج البلاغه

پس از بیان اوصاف قرآن، اوصافی از نهج البلاغه را از زبان تنی چند از بزرگان این فن می شنویم:
عبدالحمید ابن ابی الحدید معتزلی، از علماء معروف اهل تسنّن و از شارحان مشهور نهج البلاغه (م 656 ه.ق)، پس از آنکه حضرت علی (ع) را مبتکر و پایه گذار علوم تحقیق و فقهی، همچون فقه، تفسیر، صرف و نحو و … معرّفی می کند، می نویسد: «امّا در فصاحت، آن حضرت، امام همه فصیحان و سرور همه بلیغان است و درباره سخن او گفته شده: “فروتر از سخن خالق و فراتر از سخن همه مخلوق است” و مردم آیین سخنوری و نگارش را از او فراگرفته و آموخته اند» (13).
جاحظ، ادیب سخن دان و سخن شناس معروف اوایل قرن سوم هجری، که از ارکان چهارگانه ادب به شمار می آید، مکرّر در کتاب خویش، البیان و التبیین، ستایش و اعجاب فوق العاده خود را نسبت به سخنان حضرت علی (ع) اظهار می دارد (14) و در برابر سخنان آن حضرت این چنین اظهار ناتوانی می کند: «بعد از قرآن و سخنان پیامبر (ص)، هر کلام و خطبه و مقاله ای را که خواندم و شنیدم، توانستم با آن رقابت کنم و بهتر از آن یا مانندش را بیاورم، مگر کلمات امیرالمؤمنین علی (ع) که هرچه کوشیدم، توانایی رقابت با آن را در خویش نیافتم.» (15)
آیه الله حسن زاده آملی، از علماء برجسته معاصر، نیز در این زمینه می فرمایند: «کلمات امیرالمؤمین علی (ع) نه فقط از حیث بلاغت نهج البلاغه است، بلکه در جمیع شئون و امور حیات انسانی، نهجی قویم و طریقی مستقیم است. نهج البلاغه کتابی است که اگر در آن به ترتیب حروف تهجّی، از الف تا یاء، در هر یک از معارف حقّه الهیه بحث و فحص گردد، اصول و امّهاتی را حایز است که هر اصلی، خود شجره طیّبه فروع و اثمار بسیار است که «اصلها ثابت و فرعها فی السّماء و تؤتی اکلها کلّ حین باذن ربّها». (16) (17)
و آیه الله جوادی آملی نیز در این باره می فرمایند: «نهج البلاغه، کلام انسان کاملی است که او، هم در حکمت نظری حکیم کامل است و هم در حکمت عملی حکیم نامور. مصداق انسان کاملی است که خدا به او حکمت عطا فرموده است، که «یؤتی الحکمه من تشاء و من یؤتی الحکمه فقد اوتی خیراً کثیراً». (18)(19)
آنچه می توان از کلام این بزرگان نتیجه گرفت، این است که کلام نهج البلاغه، کلامی اعجاب انگیز است که از طریق انسانی مافوق بشر بیان شده و اعجاب و اظهار عجز و ناتوانی دوست و دشمن را در برابر خود برانگیخته است، و این تنها بدان علّت است که وی دست پرورده مکتب وحی بوده و گفتارش تاثّر از وحی دارد، و این تاثّر به دو گونه در کلام ایشان متجلّی شده است:
1- استشهاد از الفاظ وحی، که خود به دو صورت ظاهر شده:
1-1- تمام یا قسمتی از یک آیه؛ همانند این عبارت از خطبه 1: «فقال سبحانه (اسجدوا لآدم) فسجدوا الّا ابلیس…»، که از سوره بقره، آیه 33 گرفته شده است: «و اذ قلنا للملائکه اسجدوا لادم فسجدوا الّا ابلیس…» (20)
و نیز این عبارت از نامه 3 «…اذا وقع الامر بفصل القضاء (و خسر هنالک المبطلون) (21) که از سوره مؤمن، آیه 78 گرفته شده: “… فاذا جاء امرالله قضی بالحقّ و خسر هنالک المبطلون».
یا در حکمت می خوانیم: … “و لکنّ من استعاذ لیستعذ من مضلّات الفتن فانّ الله سبحانه یقول” و اعلموا انّما اموالکم و اولادکم فتنهٌ” (22) که از سوره انفال، آیه 28 گرفته شده: “و اعلموا انّما اموالکم و اولادکم فتنهٌ و انّ الله عنده اجرٌ عظیم”.
2-1- تضمّن به آیات قرآنی. این قسمت در بردارنده مواردی است که تغییرات جزئی در آیات مورد استناد به چشم می خورد؛ مانند: آمدن فعل مفرد در کلام حضرت (ع) به جای فعل جمع و بالعکس و یا ذکر فعل و ضمیر غایب، به جای فعل و ضمیر حاضر و یا آوردن اسم ظاهر به جای ضمیر مضاف آن و امثال این امور…؛ چنان که در خطبه 18 می خوانیم: “و فیه تبیانٌ لکلّ شیءٍ” و در سوره نحل، آیه 92 این گونه بیان شده: “تبیاناً لکلّ شیءٍ…” و در خطبه 50: “و ینجو الّذین سبقت لهم من الله الحسنی” آمده (23) که در سوره انبیاء، آیه 101 می خوانیم: “انّ الّذین لهم منّا الحسنی”. یا در خطبه 97 می خوانیم: “فاصبروا انّ العاقبه للمتّقین” (24)، که در سوره هود، آیه 52 این چنین بیان شده: “فاصبر انّ العاقبه للمتّقین”. و یا در کلام 155 می خوانیم: “و تُبْزَرُ الجحیم للغاوین” (25)، که در سوره شعراء، آیه 91 به این صورت بیان شده: “و برزت الجحیم للغاوین”.
2- اثرپذیری موسیقیایی از کلام وحی، و ما در بخش دوم به تفصیل در این باره بحث و شواهد مذکور را بیان خواهیم کرد.

پی نوشت ها :

1- جعفری، سیدمحمد مهدی، پرتوی از نهج البلاغه، ص75.
2- رضی، سیّد شریف، نهج البلاغه، ترجمه دکتر سیّد جعفر شهیدی، مقدّمه.
3- کلینی، محمّدبن یعقوب ثقه الاسلام، اصول کافی، ترجمه محمّدباقر کمره ای، کتاب فضل قرآن، ج6، ص407، حدیث 2.
4- نهج البلاغه، خطبه 109.
5- کلینی، همان، کتاب فضل علم، ج1، ص109، حدیث1.
6- رضی، سیّد شریف، نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، خطبه 18.
7- همان، خطبه 109.
8- همان، خطبه 155.
9- همان، خطبه 157.
10- همان، خطبه 175.
11- همان، خطبه 189.
12- همان، خطبه 182.
13- ابن ابی الحدید، عزّالدین عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص17.
14- مطهّری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، ص12.
15- نهج البلاغه و گردآورنده آن (مجموعه مقالات)، ص169.
16- حسن زاده آملی، حسن، انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، ص22.
17- قرآن کریم، سوره ی ابراهیم، آیات: 25 و 24.
18- جوادی آملی، عبدالله، حکمت نظری و عملی در نهج البلاغه، ص38.
19- قرآن کریم، سوره ی بقره، آیه: 269.
20. رضی، شریف، نهج البلاغه، خطبه اول.
21- همان، نامه سوم.
22- همان، حکمت 90.
23- همان، خطبه 50.
24- همان، خطبه 97.
25- همان، کلام 55.

منبع: نشریه النهج شماره 13-14

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید