سحر و جادو

سحر و جادو

سحر چیست؟
در این که «سحر» در چه تاریخی به وجود آمده، تاریخ روشنی در دست نیست، ولی این قدر می توان گفت: که از زمانی خیلی قدیم، این کار بین مردم رواج داشته است.
اما چه کسی بار اول جادوگری را به وجود آورد؟ در این قسمت نیز نقطه روشنی در تاریخ دیده نمی شود.
ولی معنی سحر را می توان انجام نوعی اعمال خارق العاده دانست، که آثاری در وجود انسان ها پدید می آورد، و گاهی یک نوع چشم بندی و تردستی می باشد. سحر از نظر لغت به دو معنی آمده است.
1. به معنی خدعه و نیرنگ و شعبده و تردستی و به تعبیر قاموس: سحر کردن یعنی خدعه نمودن.
2. کل مالطف و دق: آنچه عوامل آن نامرعی و مرموز باشد.
در مفردات راغب که مخصوص واژه های قرآن است به سه معنی اشاره شده.
1. خدعه و خیالات بدون حقیقت و واقعیت همانند شعبده و تردستی.
2. جلب شیطان ها از راه های خاصی و کمک گرفتن از آنان.
3. معنی دیگری است که بعضی پنداشته اند و آن این که: ممکن است، با وسائلی ماهیت و شکل اشخاص و موجودات را تغییر داد، مثلا انسان را به وسیله آن به صورت حیوانی در آورد، ولی این نوع خیال و پنداری بیش نیست و واقعیت ندارد.[1] از بررسی حدود 51 مورد، کلمه «سحر» و مشتقات آن در سوره های قرآن از قبیل: طه، شعری، یونس، اعراف، و … راجع به سرگذشت پیامبران خدا: موسی، عیسی، و پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به این نتیجه می رسیم که سحر از نظر قرآن به دو بخش تقسیم می شود.
1. آنجا که مقصود از آن فریفتن و تردستی و شعبده و چشم بندی است و حقیقتی ندارد چنان که می خوانیم:
«… فإذا حِبالُهُم و عِصیَّهُم یُخیّلُ إلیه مِن سحرِهم أَنَّها تَسعی»؛[2] «ریسمان ها و عصاهای جادوگران زمان موسی در اثر سحر، خیال می شد که حرکت می کنند».
و در آیه دیگر آمده است:
«فَلمّا أَلقوا سَحَروا أَعیُنَ الناسِ و استرهَبوهُم»؛[3] «هنگامی که ریسمان ها را انداختند چشم های مردم را سحر کردند و آنها را ارعاب نمودند».
از این آیات روشن می شود که سحر دارای حقیقتی نیست،که بتواند در اشیا تصرفی کند و اثری بگذارد بلکه این تردستی و چشم بندی ساحران است که آن چنان جلوه می دهد.
2. در قرآن آیاتی داریم که میرساند یک نوع از سحر و واقعیت دارد چنان که می خوانیم:
«فَقالَ إِن هذا إلا سحرٌ یُؤثرُ»؛[4] «این نیست جز سحر جالب­»
از این آیه در می یابیم یک نوع سحر مؤثر، که به راستی روی اشیا نیز اثر می گذارد وجود دارد.
ولی آیا تأثیر سحر فقط جنبه روانی دارد و یا اینکه اثر جسمانی و خارجی هم ممکن است داشته باشد؟ در آیات بالا اشاره ای به آن نشده و لذا بعضی معتقدند سحر موثر اثرش تنها در جنبه های روانی است.
نکته دیگری که در این جا تذکر آن لازم است این که: به نظر می رسد، همه یا لااقل قسمتی از سحرها به وسیله استفاده از خواص شیمیایی و فیزیکی به عنوان اغفال تحمیق در برابر جمعی از مردم ساده لوح انجام می شده است.
مثلا در تاریخ ساحران زمان موسی می خوانیم که: آنها درون ریسمان ها و عصاهای خویش مقداری مواد شیمیایی مخصوص (احتمالاً جیوه و مشتقات آن) قرار داده بودند که پس از تابش آفتاب و یا بر اثر وسائل حرارتی که زیر آن تعبیه کرده بودند به حرکت در آمدند و تماشا کنندگان خیال می کردند آنها زنده شده اند. و این گونه سحرها حتی در زمان ما نیز کمیاب نیست.
در اینجا این سؤال پیش می آید که: آیا یاد گرفتن سحر و عمل به آن از نظر اسلام اشکال دارد؟
در این مورد فقهای اسلام، همه می گویند یاد گرفتن و اعمال جادوگری حرام می باشد.
راجع به این قسمت احادیثی از پیشوایان بزرگ اسلام رسیده است که در کتاب های معتبر نقل گردیده است. به عنوان نمونه به بعضی از آنها می پردازیم.
قالَ علیٌ ـ علیه السلام ـ : «مَن تَعلم شیئاً مِن السحرِ قلیلاً أو کثیراً فَقد کَفَرَ و کان آخِرَ عهدِهِ بِربهِ»؛[5] علی ـ علیه السلام ـ فرموده است: «کسی که سحر بیاموزد کم یا زیاد کافر شده است و رابطه او با خداوند به کلی قطع می شود».
قال رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ :«مَن مَشی إلی ساحرٍ أوکاهنٍ أو کذابٍ یُصَدقَهُ بما یقولُ فَقد کَفر بما أنزلَ اللهُ مِن کتابٍ»؛[6] رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرموده است: «کسی که نزد ساحر یا کاهن یا دروغگویی برود در حالی که آنچه را که می گویند، تصدیق کننده باشد به تمام کتابهای آسمانی که خدا فرستاده کافر شده است».
قال الصادق ـ علیه السلام ـ : «الساحِرُ یُضرَبُ بالسیفِ ضربهً واحدهً علی أُمِ رأسِهِ»؛[7] امام صادق ـ علیه السلام ـ فرموده است: «ساحر را یک ضربت شمشیر بر سرش می زنند و او را می کشند».
قال رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ : «ساحِرُ المُسلمینَ یُقتَلُ و ساحرُ الکفارِ لا یُقتلُ قیل یا رسولَ اللهِ ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و لِمَ لا یُقتلُ ساحرُ الکفارِ قال لأَنَّ الکُفرَ أعظمُ مِن السحرِ و لأَنَّ السحرَ و الشرکَ مقرونانِ»؛[8] پیامبر خدا فرمود: «ساحر مسلمان باید کشته شود و ساحر کافر کشته نمی شود. کسی عرض کرد چرا ساحر کافر نباید کشته شود؟ فرمود، برای این که کفر از سحر عظیم تر است و سحر و شرک باهمند یعنی جایی که کافر غیر حربی به سبب کفرش کشته نشود به طریق اولی برای سحر کشته نمی شود. چون کفر از سحر بزرگتر است و مسلمان ساحر کشته می شود چون به شرک نزدیک شده است».
حقیقت سحر
مرحوم سید در وسیله النجاه می فرماید: «سحر عبارت است از نوشتن یا خواندن اوراد مخصوص یا سوزانیدن با آتش و دود کردن چیزهای مخصوص، یا نقش کردن صورت یا دمیدن یا گره زدن یا چند چیز را به وضع خاصی در جاهایی دفن کردن به طوری که در بدن یا قلب یا عقل شخص سحر شده اثر کند، مثل اینکه اگر غائب باشد او را حاضر کند یا این که او را خواب و بیهوش کند، ایجاد محبت یا دشمنی بین او و دیگری کند مثل بستن مرد از زن و جدایی بین آنها انداختن.
بحث فلسفی
مرحوم علامه طباطبایی (ره) در ذیل تفسیر آیه شریفه 101 بقره، مطالبی را بیان فرموده که خلاصه آن نقل می شود.
می فرماید: شکی نیست که اشخاصی یافت می شوند که کارهای خارق العاده انجام می دهند و پس از دقت معلوم می شود که غالب آنها اسباب طبیعی دارد و به این ترتیب که یک قسمت از این نوع کارها به وسیله عادت و تمرین زیاد صورت می گیرد. مثل این که دیده می شود بعضی از افراد سموم کشنده ای را می خورند و در آنها اثر نمی کند یا اشیای فوق العاده سنگین را از زمین بر می دارند یا روی طناب در هوا راه می روند و مانند آن، قسمت دیگر معلول یک سلسله علل طبیعی مرموزاتی است که مردم از آن بی خبرند. مثل این که افرادی در وسط آتش می روند و نمی سوزند و علتش این است که ماده نسوز مخصوصی روی بدن خود قبلاً مالیده اند.
و یا این که مثلا نامه می نویسند که روی صفحه کاغذ اثری از خطوط آن دیده نمی شود و چون روی آتش گرفته شد، خطوط ان کاغذ با مایع بیرنگی که به آتش ظاهر می شود نوشته شده آشکار می شود قسمت دیگری از آن ها در اثر تردستی و سرعت و مهارت زیاد در عمل است که از نظر پنهان می ماند یعنی عملی را چنان به سرعت انجام می دهند که انسان خیال می کند یک علت غیر طبیعی ایجاب شده و اسباب و علل عادی آن را نمی بینند. مانند شعبده بازی ها و چشم بندی هایی که بعضی انجام می دهند.
ولی بعضی کارها خارق العاده را نمی توان معلول اسباب عادی دانست مانند خبرهای غیبی، مخصوصا پیش گویی هایی که نسبت به آینده می شود یا ایجاد محبت و عداوت میان دو نفر، بستن و باز کردن، خواب نمودن، بیمار ساختن، احضار ارواح، حرکت دادن بعضی از اشیا به نیروی اراده و امثال آنها که مرتاضان انجام می دهند، پس از دقت معلوم می شود که تمام آنها از نیروی اراده و اعتقاد بتأثیر سرچشمه می گیرد یعنی قبلا علم و اعتقاد قطعی به مطلبی پیدا می شود و اراده هم به دنبال آن در بعضی موارد اراده بدون شرط خاصی موجود می شود و در بعضی دیگر شرایطی لازم دارد.
مثل این که هنگام احضار ارواج آینه را جلو روی بچه ای که واجد شرایط خاصی است قرار می دهند و یا جمله ای مخصوص می خوانند یا این که در موارد ایجاد محبت و عداوت عبارت معینی را با مرکب مخصوصی روی چیز خاصی می نویسند ولی همه این ها با شرائط حصول اراده مؤثر است، خلاصه هنگامی که علم قطعی به چیزی پیدا شد، در حواس انسان تأثیر کرده و به آنچه قطع پیدا کرده، در مقابلش مجسم می شود.
این موضوع را خودتان می توانید آزمایش کنید به این ترتیب که به خودتان تلقین کنید که شخص یا چیزی معینی در برابر شما حاضر است و شما آن را با چشم خود می بینید بعد آن را کاملا در خیال خود تصور کنید و چنان متوجه وجود آن شوید که توجه به عدم آن و هیچ چیز دیگر نداشته باشید در این صورت به خوبی خواهید دید که در مقابل شما حاضر است و لذا اطبای جدید و قدیم به واسطه تلقینات بیماری های خطرناک را معالجه می کردند. به این معنی که شفا یافتن و صحت را چنان به مریض تلقین می کردند که در فکر او یک صورت قطعی به خود گرفته و سپس به وجود آمده است.
و اگر اراده خیلی قوی گردد ممکن است آنچه که در خود به وسیله آن ایجاد می کند، در دیگری نیز ایجاد کند.[1]. مفردات راغب، «سحر».
[2]. سوره طه، آیه 66.
[3]. سوره اعراف، آیه 116.
[4]. سوره مدثر، آیه 24.
[5]. وسایل، باب 25، ابواب ما یکتسب به.
[6]. سفینه البحار، ج1، ص 605.
[7]. کافی، ج7، ص 260، باب حد السحر.
[8]. کافی، ج7، ص 260.
@#@ از آنچه گفته شد چند موضوع روشن می گردد.
1. برای حصول چنین تأثیراتی لازم است که شخص، علم قطعی به آن چه مورد نظر او است داشته باشد اما مطابق بودن این علم با واقع لزومی ندارد. مثلا افرادی که تسخیر کواکب می کنند، معتقدند ارواح مخصوصی به کواکب آسمانی مربوطند که به وسیله آنها می توان کارهایی انجام داد. اگر چه ممکن است در چنین تشخیصی به خطا رفته باشند، لیکن چون علم قطعی دارند موثر می گردد شاید فرشتگان و شیاطین مخصوصی که عده ای از ارباب اوراد، اسم هایی برای آنها ترتیب داده اند و از آن با وضع خاصی استفاه می کنند از همین قبیل باشد همچنین احضار ارواح ممکن است از همین نمونه باشد.
زیرا آنها بیش از این دلیلی ندارند که روح در عالم خیال یا در عالم حس آنها ظاهر شده، اما این که واقعا وجودی در خارج در برابر آنها پدیدار گشته است صحیح نیست، زیرا اگر چنین بود باید دیگران هم ببینند از این راه اشکالات مختلفی که در این زمینه وجود دارد حل می شود.
از جمله این که، در بعضی اوقات روح شخصی را که زنده و مشغول به کار خود است حاضر می کنند و با او سخن هایی می گویند وقتی که از خودش سؤال می شود، کاملا از چنین جریانی بی خبر است. یا این که ایراد می کنند که روح مجرد است و زمان و مکان ندارد و احضار او در مکان معینی چه معنی دارد.
یا این که گاه می شود که روح یک شخص معین، نزد یک نفر به صورتی احضار می شود و نزد دیگری به صورت دیگر. یا این که گاه می شود بعضی ارواح احضار می شوند دورغ می گویند یا یکی، دیگری را تکذیب می کند. پاسخ تمام ایراد ها یک چیز است و آن این که روح فقط در عالم حس و خیال شخص احضار کننده حضور پیدا می کند نه این که مانند اشیای طبیعی که درخارج با حواس خود ادراک می کنیم حاضر شود.
2. کسی که دارای چنین اراده مؤثری است اگر متکی به قدرت روح و شخصیت خود باشد (چنان که غالبا در مرتاضان دیده می شود)، طبعا نیروی اراده و تأثیرش محدود و مفید است. اما اگر صاحب آن اراده به خدا متکی باشد (مانند انبیا و اولیا و صاحبان یقین که اراده ای جز برای خدا و به خدا نمی کنند)، چنین اراده مقدسی هیچ گونه استقلالی از خود ندارد، طبعا یک اراده نامحدود و ربانی است و تأثیرش حدود و قیودی ندارد.
افرادی که دارای این نوع اراده (قسم دوم) هستند، اگر در مقام تحدی و دعوت مخالفین به معارضه و اثبات عجز آنها برآیند و دست به چنین کارهایی بزنند، عمل آنها را معجزه می نامند و اگر چنین موردی نباشند، کرامت یا اجابت دعا، اگربا دعا همراه باشد می نامند، در قسم اول، یعنی اراده ای که متکی به خود است نه به خدا، اگر توأم با استمداد از روح یاجن و مانند آن باشد کهانت نام دارد و اگر دعا و اوراد و مانند آن همراه باشد سحر نامیده می شود.
3. چون همان طور که دانستیم این گونه کارها معلول تأثیر اراده است، بنابر این با تفاوت اراده از نظر قوت و ضعف، آثار آنها هم متفاوت است. لذا ممکن است یکی اثر دیگری را از کار بیندازد، چنانچه معجزه سحر را باطل می سازد. یا این که اراده بعضی افراد، در افرادی که روح و اراده قوی دارند تأثیر نمی کند. چنانچه در عمل تنویم (خواب کردن هیپنوتیزم) و احضار ارواح این موضوع دیده شده است.
بحث علمی
علومی که از تأثیرات غریبه و خارق العاده بحث می کند بسیار است از آن جمله:
1. سیمیا، که در چگونگی ضمیمه کردن قوای ارادی با قوای مخصوص مادی برای انجام تصرفات عجیب و غریب در موجودات طبیعی بحث می کند، از شعب این علم، همان چشم بندی است که به وسیله تصرف در قوه خیال بینند آثار عجیبی به نظرش مجسم می سازد این علم واضح ترین اقسام سحر است.
2. لیمیا یا علم تسخیرات، که از کیفیت تأثیر قوای ارادی به وسیله ارتباط با ارواح قوی عالم بالا، مانند ارواح متعلق به کواکب با ارتباط و استمداد از جن و تسخیر آنها بحث می کند.
3. هیمیا یا طلسمات که از کیفیت ترکیب و انضمام قوای عالم بالا با موجودات عالم پایین برای انجام تأثیرات غریبه بحث می کند.
4. ریمیا یا شعبده بازی که درباره چگونگی استفاده از قوای مادی و خواص موجودات برای وانمود کردن آثار خارق العاده ای به حس، صحبت می کند.
و این چهارقسم را به ضمیمه فن کیمیا، علوم پنج گانه مخفی می نامند. ملحق به این علوم می شود علم اعداد و اوفاق، که درباره ارتباط اعداد و حروف مطالب به یکدیگر و تشکیل جدول های خاصی به صورت مثلث یا مربع و قراردادن حروف یا اعداد مزبور در خانه های آن به طرز مخصوصی برای رسیدن به مطالب مختلف بحث می کند.
از جمله آنها است علم خافیه که درباره چگونگی تغییر و تکسیر کردن حروف، اسم چیزی که مورد نظر است و استخراج نام های ملائکه و شیاطین موکل بر آنها و دعا کردن به اورادی که از این نام ها تشکیل یافته، برای وصول به آن منظور صحبت می کند.
و از آن جمله است علم تنویم مغناطیسی (خواب مصنوعی هیپنوتیزم) و علم احضار ارواح که امروز رایج است.[1] یاد گرفتن سحر
چنانچه یادگرفتن سحر به خاطر ابطال سحر ساحران باشد اشکالی ندارد. بلکه گاهی به عنوان واجب کفایی می بایست عده ای سحر را بیاموزند، تا اگر مدعی دروغگویی خواست از این طریق مردم را اغفال یا گمراه نماید، سحر و جادوی او را باطل نماید و دروغش را فاش سازد.
دَخلَ عیسیً بنُ ثقفیٍّ، عَلی أبی عبدالله ـ علیه السلام ـ و کان ساحراً یأتیهِ الناسُ و یأخذُ علی ذلک الأجرَ، فقال أنا رجلٌ کانت صناعتی السحرَ و کنتُ آخذُ علیه الاجرَ، و کان مَعاشی و قد حججتَ منه و مَنَّ اللهُ عَلیَّ بلقائکَ، و قدتبتُ ألی اللهِ عزوجل،فَهل لی فی شیءٍ من ذلکَ مخرجٌ؟ فقال له أبو عبدالله ـ علیه السلام ـ : «حلٌ و لا تُعقد»؛[2] یکی از جادوگران که در برابر انجام عمل سحر مزد می گرفت (بنام عیسی ثقفی) خدمت امام صادق ـ علیه السلام ـ رسید، و پرسید که: حرفه من سحر بوده است، و در برابر آن مزد می گرفتم خرج زندگی من نیز از همین راه تأمین می شد، و با همان پول حج خانه خدا را انجام داده ام، ولی (اکنون) توبه کرده ام آیا برای من راه نجاتی هست؟
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: «عقده سحر را بگشای، ولی گره جادوگری مزن».
از این حدیث استفاده می شود که برای گشودن سحر عمل و آموختن آن بی اشکال است.
بیان مرحوم علامه
علامه (ره) در تحریر در بحث مکاسب محرمه می فرماید: یاد دادن و یاد گرفتن سحر و جادو و شعبده، کهانت و قیافه و گرفتن اجرت بر آن حرام است.[3] سحر در عصر ما
امروز یک سلسله علوم وجود دارد که در گذشته ساحران با استفاده از آنها برنامه های خود را عملی می ساختند:
1. استفاده از خواص ناشناخته فیزیکی و شیمیایی اجسام همان طور که در داستان ساحران زمان موسی بن عمران ـ علیه السلام ـ مانند جیوه و ترکیبات آن توانستند چیزهایی به شکل مار بسازند و به حرکت در آورند البته استفاده از خواص فیزیکی و شیمیایی اجسام هرگز ممنوع نیست، بلکه باید هر چه بیشتر از آنها آگاه شد و در زندگی از آن استفاده کرد ولی امروز نیز اگر از خواص مرموز آنها به عنوان اغفال و فریب مردم و تحمیق آنها صورت گیرد و بدین وسیله به راه های غلطی سوق داده شوند، یکی از مصادیق سحر محسوب خواهد شد.
2. استفاده از خواب مغناطیسی (هیپنوتیزم و مانیه تیزم و تله پاتی، انتقال افکار از فاصله دور). البته این علوم نیز از علوم مثبتی است که می توانند در بسیاری از شئون زندگی مورد بهره برداری قرار گیرند، ولی ساحران از آن سوء استفاده می کردند و برای اغفال و فریب مردم آنها را به کار می بردند. اگر امروز هم کسی از آنها چنین استفاده ای را در برابر مردم بی خبر کنند، سحر محسوب خواهد شد.
حکم فقهی ساحر
«الثالثهُ یُقتلُ الساحرُ إذا کان مُسلماً و یُعزرُ إن کان کافراً»؛[4] مرحوم آیت الله خوانساری می فرمایند: «ساحر و جادوگر اگر مسلمان باشد، کشته می شود و اگر کافر باشد تعزیر می شود».
جریان هاروت و ماروت
به طوری که در احادیث رسیده، در زمان سلیمان پیغمبر عده ای در مملکت او بعمل سحر و جادوگری پرداختند. از طرف سلیمان تمام نوشته ها و ورق پاره های آن ها جمع آوری شد و در محل مخصوصی نگه داری گردید. پس از رحلت سلیمان جمعی آنها را بیرون آوردند و شروع به ترویج سحر نمودند، و در ضمن اعلام کردند که سلیمان پیغمبر نبود، بلکه به وسیله همین سحر و جادوگری ها بر کشور و امور خارق العاده مسلط شد. این بود که بنی اسرائیل هم از آنها تبعیت کردند، و در این میان سخت به جادوگری دل بستند، بطوری که به خاطر سحر دست از تورات برداشتند.
هنگامی که پیغمبر اسلام اعلام کرد: «سلیمان از پیامبران خدا بوده است»، بعضی از احبار یهود گفتند:
از محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ تعجب نمی کنید که می گوید: سلیمان پیغمبر است، در صورتی که او ساحر بوده است.
این گفته یهود تهمت و افترا به پیغمبر خدا سلیمان است که لازمه آن کفر سلیمان می باشد، زیرا طبق گفته آنان مطلب چنین می شود که سلیمان مردی ساحر بوده خود را به جای پیامبر می خوانده است.
ولی قرآن پاسخ می دهد که: «نه، سلیمان کافر نشد، بلکه شیاطین و همه آنان که به مردم تعلیم سحر نموده و جادوگری را رواج دادند کافر شدند».[5][1]. تفسیر المیزان، ذیل تفسیر آیه 101 به نقل از شهید دستغیب، ج2، گناهان کبیره، ص 85.
[2]. وسائل، کتاب التجاره، ج6، ص 105 ما یکتسب به.
[3]. تحریر، ج1، ص 161.
[4]. جامع المدارک آیت الله سید احمد خوانساری، ج7، ص 113.
[5]. سیره ابن هشام، ج2، به نقل از: (تفسیر نمونه، ج1، ص 261).
@#@
آیه مورد بحث فصل دیگری از زشت کاری یهودیان را معرفی می کند که پیامبر بزرگ خدا، سلیمان را به سحر و جادوگری متهم ساختند.
هاروت و ماروت کیستند؟
گرچه گفته شده است که هاروت و ماروت دو نفر از ساکنان شهر بابل بوده است، ولی مشهور بین مفسران و مورخان این است که: آنها دو فرشته از فرشتگان الهی بوده اند و ظاهر قرآن نیز همراه با این دسته است زیرا قرآن آن ها را دو فرشته می داند.
شاهد این گفته حدیثی است که از پیشوای هشتم امام رضا ـ علیه السلام ـ رسیده است:
قال: «و أما هاروتُ و ماروتُ فکانا ملکینِ عَلَم الناسَ السحرَ لیحترزوا به سحرَ السحرهَ و یُبطلون به کیدَهم، و ما عَلَما أحداً من ذلک شیئاً حتی قالا إنما نحنُ فتنهٌ فلا تکفُر فکفر قومٌ باستعمالهم لما أمروُا بالأحترازِ منهُ و جعلوا یفرقون بما تعلموهُ بینَ المرءِ و زوجِهِ، قال الله تعالی: «و ما هم بضارین به من أحدٍ إلا بأذنِ اللهِ»[1]؛[2] امام رضا ـ علیه السلام ـ فرمود: «و اما هاروت و ماروت آنها دو فرشته بودند که به مردم سحر (و طرق ابطال آن را) می آموختند تا به آن وسیله سحر ساحران را باطل سازند و از آزار آنها نجات پیدا کند و به هر کس یاد می دادند می گفتند ما وسیله امتحان شما هستیم از مسیر خارج نشوید و کفر نورزید ولی قومی تخلف کردند و بین زن و مردها به وسیله سحر جدایی می انداختند».
«ولی آنها هیچ گاه بدون فرمان خدا نمی توانند به انسان ضرر برسانند».
[1]. سوره بقره، آیه 102.
[2]. عیون اخبار الرضا، ج2، ص 245.
علی محمد حیدری نراقی – گناهان کبیره، ص 351 .

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید