انقلاب اسلامی و زمینه سازی ظهور (1)

انقلاب اسلامی و زمینه سازی ظهور (1)

1.ایران در زمان آخرین شاه
محمّدرضا شاه پهلوی، در پی استعفا و اخراج پدرش رضاشاه از ایران، به کمک ذکاء الملک فروغی بر تخت سلطنت نشست. کامل سلیمان(1) با ذکر روایتی سلطنت محمّدرضا را با عنوان “شاهنشاه” یکی از نشانه های ظهور دانسته است. بر اساس این روایت از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، قیامت بر پا نمی شود، مگر آن که مردی به نام “جهجاه” از موالی بر مردم پادشاهی کند. وی موالی را ایرانیان و جهجاه را همان شاهنشاه دانسته است.

نخستین مسأله محمّدرضا شاه خروج نیروهای اشغالگر از ایران بود. در این خصوص اگرچه انگلیسی ها مأموریت خود را در کشور انجام داده و آماده خروج بودند، اما ظاهراً روس ها هنوز کارهای نیمه تمامی در ایران داشتند. در این میانه فرقه ی دموکرات آذربایجان با حمایت شوروی دولتی خودمختار را به ریاست جعفر پیشه وری تشکیل داد. این دولت نیز با روی کار آمدن قوام السلطنه در بهمن ماه 1324 و مذاکره با روس ها و امضای موافقت نامه تشکیل شرکت نفت ایران و شوروی، از حمایت دوستان روس خود محروم ماند و با خروج شوروی از ایران، سقوط کرد. بدین گونه شرایط به ظاهر برای شاه جوان آماده شد.
پس از سقوط کابینه ی قوام و چند نخست وزیر دیگر، در زمان نخست وزیری ساعد، موضوع نفت و سلطه انگلستان بر ایران جدی شد. این جریان منجر به امضای قراردادی الحاقی به قرارداد 1933 ایران و انگلیس به نام “گس-گلشائیان” شد که مجلس پانزدهم آن را تصویب نکرد. فشار انگلیس برای اجرای قرارداد، ساعد را مجبور به استعفا و علی منصور را به نخست وزیری رساند. اما مجلس شانزدهم نیز نتوانست آن را زیر فشار مردم و نمایندگان اقلیت تصویب کند. سرانجام دولت رزم آرا، رئیس ستاد ارتش برای تکمیل مأموریت در 5 تیرماه 1329 روی کار آمد.
محمّد مصدق در مجلس به عنوان رئیس کمیسیون نفت به مخالفت با قرارداد برخاست و خواستار ملی شدن صنعت نفت در همه کشور شد. آیت الله سیدابوالقاسم کاشانی نیز که آن زمان در تبعید بود، به حمایت از مصدق برخاست و مردم را با این نهضت ضد استعماری جدید همراه ساخت. با قرائت پیام تاریخی کاشانی در مجلس از سوی مصدق، همکاری این دو رهبر مذهبی و ملی افزایش یافت. انگلیس و رزم آرا تمام قامت در مقابل نهضت ایستادند. در این هنگام بود که “جمعیت فدائیان اسلام” به رهبری شهید سید مجتبی نواب صفوی (میرلوحی) تشکیل شد و در اقدامی انقلابی و غیر منتظره در روز 16 اسفند 1329 رزم آرا را اعدام انقلابی کرد. با اعدام رزم آرا فردای آن روز کمیسیون نفت پیشنهاد ملی شدن این صنعت را تصویب کرد و سرانجام با تصویب مجلس شورای ملی در 24 اسفند و مجلس سنا در 29 اسفند 1329 صنعت نفت ملی شد و مبارزات ضد استعماری مردم به پیروزی رسید.
با شکست حسین علا که پس از رزم آرا به نخست وزیری رسیده بود. در الغای قانون، مصدق به نخست وزیری رسید و مورد حمایت آیت الله کاشانی و مردم واقع شد. از اینجا بود که اختلافات میان شاه و مصدق بالا گرفت و رد درخواست مصدق از سوی شاه، برای موافقت با تصدی همزمان وزارت جنگ، مصدق را در 25 تیر 1331 به استعفا کشاند. با استعفای مصدق، قوام دوباره نخست وزیر شد. آیت الله کاشانی به حمایت مصدق برخاست و قوام را به اعلام جهاد تهدید کرد. بدین ترتیب حادثه 30 تیر 1331 به وقوع پیوست که طی آن عده زیادی از مردم به شهادت رسیدند. این حادثه سبب نخست وزیری مجدد مصدق شد.
دوره دوم نخست وزیری مصدق یکی از تلخ ترین مقاطع تاریخ ایران است. در این دوره ابزار قدیمی شیطان دوباره به کار آمد و با نفوذ مزدوران و جاسوسان و اجانب در میان اطرافیان هر دو رهبر نهضت، اختلاف میان آنان بالا گرفت. مدنی (2) که خود داماد آیت الله کاشانی است، مدیریت این جریان را در جهت خارج ساختن مبارزات مردم از مسیر اصلی آن-همانند آنچه بنابر یک تحلیل در مشروطه اتفاق افتاد-و به دست فراماسون ها می داند. وی با ارائه مدارکی ادعا می کند که مصدق نیز عضوی از شبکه فراماسونری بوده و قسم نامه داشته است.
پیچیدگی عمل این گروه مخفی و سطح تحلیل کلان و تمدنی این مقاله ما را از ورود به ماهیت واقعی افراد و نیات آنان برحذر می دارد، اما به عنوان یک نکته کلی در خصوص همه کسانی که در تاریخ ایران پس از استقرار فراماسونری منشأ اثر بوده اند، می توان گفت که ورود به صحنه سیاست در آن دوره غالباً از راه هایی ممکن بوده که ناچار انسان ها را به این گونه مجامع آلوده می کرده است. بنابر یک اصل کلی، میزان درافتادن ما به دام های شیطان تابع خلأهای معنوی وجود خودمان است . به هر میزان که در تزکیه نفس خود کوشیده باشیم از این دام ها بیشتر در امان خواهیم بود. روحانیت در طول این تاریخ آنجا موفق بود که خود را از قید و بند این مجامع و دام ها رهانده و مستقیماً با خداوند و مردم پیوند خورده بود. قیام امام خمینی رحمه الله نمونه بارز و اعلای این ارتباط بود.
به هر حال فضای مخاصمه میان دو رهبر زمینه را برای کودتای 28 مرداد 1332 فراهم کرد. مدیریت این کودتا به آمریکا واگذار شد که اینک در راه تبدیل شدن به ابرقدرتی بی رقیب گام برمی داشت. با شکست در عرصه مبارزات نفت، از این زمان به بعد انگلیسی ها از صحنه رقابت کنار رفتند و امریکا به عنوان نماینده حزب شیطان وارد عمل شد. کودتای سیا در حالی صورت گرفت که مصدق پایگاه مردمی گسترده خود را به دلیل اختلاف با آیت الله کاشانی از دست داده بود. در عرض چند ساعت یک حکومت مصدق سرنگون شد و سرلشگر زاهدی به نخست وزیری رسید. نهضت ملی شدن صنعت نفت نیز، همچون مشروطه، در تاریخ مبارزات ملت ایران تبدیل به عبرتی شد برای انقلاب اسلامی.

2. انقلاب اسلامی ایران، انفجار نور
جریان اصیل تمدن اسلامی پس از شهادت امام رضا علیه السّلام بر عهده امامزادگانی بزرگوار گذاشته شد که با تدبیر امام کاظم علیه السّلام برای این روز تربیت شده بودند. سرآمد این امامزادگان بزرگوار بانویی بود که در اقتدای به مادر فداکار خویش حضرت هاجر علیها السّلام در سفری پررمز و راز پایه گذار عبادت خداوند و حکومت اسلام در سرزمینی غریب شد. حضرت فاطمه معصومه علیها السّلام از فرزندان موسی بن جعفر علیه السّلام همانی بود که پیش از این در کلام امام صادق علیه السّلام از ایشان سخن به میان آمده و به وفات ایشان در شهر قم اشاره شده بود.(3) تمامی روایاتی که در اهمیت شهر قم به عنوان پایگاه اهل بیت علیهم السّلام و مرکز قیام آخرالزمانی شیعیان از وجود مقدس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه معصومین علیها السّلام به دست ما رسیده، (4) در این راستا قابل تحلیل می باشد. اما آنچه که در این سیر برای ما مهم است، روایاتی است که به انتقال پایگاه دانش از کوفه (نجف) به شهر مقدس قم در آستانه ظهور اشاره دارد، از جمله این حدیث که از وجود مقدس امام صادق علیه السّلام روایت شده است:
“ستخلو الکوفه من المؤمنین و یأزر العلم عنها کما تأزر الحیه فی حجرها ثم یظهر العلم ببلده یقال لها قم و تصیر معدناً للعلم و الفضل… و ذلک عند قرب ظهور قائمنا.”(5)
این روایت در تاریخ ما با ورود مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری به قم در سال 1340 قمری و بنیانگذاری حوزه علمیه این شهر به دست ایشان صورت واقعیت به خود گرفت و سندی شد بر حقانیت آنچه از آینده نگری از ناحیه وجود مقدس ائمه معصومین علیهم السّلام به دست ما رسیده است. نکته جالب در این تاریخ این است که علیرغم اقدام ایشان به این عمل سرنوشت ساز، آنچه در تاریخ از ایشان نقل شده پرهیز از ورود به سیاست و درگیری با حکومت است. اما دقت بیشتر در اسناد نشان می دهد که مأموریت ایشان پایه گذاری حوزه قم و تربیت شاگردانی بوده است که صدها سال پیش از آن وعده داده شده بودند. در این خصوص سندی وجود دارد که ذکر آن خالی از لطف نیست:
“در جریان قانون لباس متحد الشکل، رژیم درصدد برآمد تا برای دخالت در حوزه قم، وزارت معارف راساً اقدام به آزمون گیری از طلاب کند، ولی آیت الله حائری در مقابل این دخالت مستقیم ایستاد.”(6)
به هر حال با مجاهدت های بسیار، حوزه علمیه قم از این مراحل دشوار گذشت و با ظهور مرحوم آیت الله بروجردی در این حوزه در سال 1363 قمری برابر با 1323 شمسی وارد مرحله تازه ای از جریان پیوند میان نهضت علمی و تربیت شیعیان زمینه ساز شد. در راستای بازسازی حوزه اقدامات بی شماری را به دوران زعامت ایشان نسبت داده اند (7) که از آن جمله می توان به مواردی چون ایجاد تحول علمی، توسعه مراکز علمی و مذهبی، برگزاری آزمون در حوزه، اعزام مبلغ، ساده نویسی رساله عملیه، مبارزه با بهائیت، مبارزه با احیای سنت های غیراسلامی، مخالفت با ترویج لا ابالیگری و گنجاندن تعلیمات دینی در برنامه آموزش و پرورش به عنوان اقداماتی بیشتر علمی در کنار اقدامات مهم سیاسی اشاره کرد. اما آنچه در جریان مباحث ما بیشتر قابل طرح و تأمل می نماید اقدام جدی ایشان در ایجاد تقریب بین مذاهب و برقراری ارتباط با دانشگاه الازهر در این خصوص است:
“آیت الله بروجردی، حاج شیخ محمّدتقی قمی را به عنوان نماینده خود معرفی کرد و حوزه علمیه قم و دانشگاه الازهر را با یکدیگر مرتبط کرد… سرانجام تلاش آیت الله بروجردی در نزدیکی بین مذاهب و معرفی مکتب اهل بیت به نتیجه رسید و شیخ محمود شلتوت رئیس الازهر و مفتی اعظم مصر در 1337/7/17 مطابق با 17 ربیع الاول 1378 تشیع را به رسمیت شناخت…”.(8)
دست تقدیر خداوند و تدابیر ائمه معصومین علیها السّلام این چنین مقدر نموده بود که انقلابی را که بنا بود دو دهه بعد، از پایگاه شیعی ایران اسلامی ابتدا در کشورهای اسلامی و سپس در سراسر جهان طنین انداز شود، مؤید این تأیید از سوی مسلمانان اهل سنت نماید.
و این چنین بود که پس از فوت مرحوم آیت الله بروجردی در سال 1340 شخصیت پرفروغ تاریخ تشیع و رهبر اصلی زمینه سازان ظهور، امام خمینی رحمه الله در میان قوم سلمان فارسی ظهور کرد. جای تعجب نیست که در روایات آخرالزمان به قیام مردی از قم با این ویژگی وعده داده شده است.(9)
نام امام خمینی رحمه الله با مبارزه با “لایجه انجمن های ایالتی و ولایتی” بر سر زبان ها افتاد که توطئه ای بود برای تسهیل نفوذ بهائیان در ارکان حکومت. سرانجام با لغو این لایحه در 7 آذر 1341 نخستین پیروزی امام خمینی رحمه الله در جریان قیام ثبت شد. اما امام با سرمشق قراردادن نهضت های گذشته و عبرت از آسیب های آن، مبارزه را رها نکرده و به جد وارد میدان شدند. مرحله دوم، مخالفت با “انقلاب سفید” سفارشی آمریکا به شاه و برگزاری رفراندوم فرمایشی در تاریخ 6 بهمن 1341 برای تثبیت آن بود. حکومت شاه که تازه متوجه شرایط جدید شده بود، خود را برای خفه کردن این قیام در نطفه آماده کرد.
روز دوم فروردین 1342 در حالی که آن سال از سوی روحانیت و در رأس آن امام خمینی رحمه الله عزای عمومی اعلام شده بود، مجلس عزاداری به مناسبت شهادت امام صادق علیه السّلام در مدرسه فیضیه مورد تهاجم مأموران رژیم شاه قرار گرفت که طی آن تعدادی از طلاب به شهادت رسیدند. امام خمینی رحمه الله در نامه ای به علمای تهران، شخص شاه را مورد حمله قرار دادند و خواستار زنده نگه داشتن این واقعه از راه برگزاری چهلم برای شهدای آن شدند.
سرانجام محرم آن سال فرا رسید. علیرغم تدابیر ساواک و مخالفت های رژیم، عصر عاشورا امام خمینی رحمه الله طی نطقی پرهیجان حمله مستقیم خود را متوجه شخص شاه و اسرائیل نمودند. مورد حمله قرار گرفتن شاه و رژیم صهیونیستی از موارد ممنوعه ای بود که رژیم را به واکنشی عجولانه واداشت. در سحرگاه پانزدهم خرداد امام رحمه الله را دستگیر کردند و به تهران بردند. در واکنش به دستگیری امام خمینی رحمه الله بود که قیام خونین 15 خرداد به عنوان سرآغاز انقلاب اسلامی اتفاق افتاد. با افزایش فشار علما و مردم، امام رحمه الله در 16 فروردین 1343 آزاد شده و به قم بازگشتند، اما از پی گیری مبارزه دست برنداشتند.
مخالفت امام رحمه الله با شاه و اربابانش در جریان کاپیتولاسیون به اوج خود رسید.(10) امام خمینی رحمه الله در 4 آبان ماه 1343 در این خصوص سخنرانی مهمی ایراد کردند و حمله خود را به شاه ادامه دادند. در پی این سخنرانی بود که رژیم تصمیم گرفت این بار به جای برخورد قهرآمیز، ایشان را به ترکیه تبعید کند. امام خمینی رحمه الله در تاریخ 13 آبان 1343 ابتدا به ترکیه و یازده ماه بعد به عراق تبعید شد.
با خروج امام از ایران، رژیم شاه عرصه را برای اجرای برنامه های ماسونی خود‌ آماده دید. پس از عَلَم، حسن علی منصور در اسفند 1342 به نخست وزیری رسید. در این زمان، “هیأت های مؤتلفه ی اسلامی” که در جریان قیام 15 خرداد شکل گرفته بود، پس از تبعید امام، با الهام از نحوه عمل فدائیان اسلام، اقدام به تشکیل شاخه ای نظامی کرد و در اولین عملیات در بهمن 1343 به دست شهید محمّد بخارایی، منصور را اعدام انقلابی کرد. با ترور منصور، امیرعباس هویدا که هم ماسون و هم بهایی بود (11)، به نخست وزیری رسید.
دوره طولانی 13 ساله ی نخست وزیری هویدا در سال 1356 و با آغاز انقلاب اسلامی پایان یافت، از تاریک ترین دوره های حکومت در این سرزمین است. در این دوره ماسون ها و بهائیان با حمایت انگلیس و آمریکا بر همه ارکان کشور خیمه زده و عملاً اداره امور را در قبضه خود درآوردند. شاه نیز که کاملاً تحت سلطه انگلستان و آمریکا بود، نه تنها در دولت که در مجالس شورا و سنا و دیگر مشاغل و مناصب کلیدی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نیز این دو گروه شیطانی را بر سرنوشت کشور مسلط کرده بود.
در این دوره طولانی و تاریک، از سویی سازمان اطلاعات و امنیت کشور، “ساواک” برای سرکوب مبارزان با کمک “سیا” و “موساد”، سازمان های امنیتی و جاسوسی آمریکا و اسرائیل، تجهیز شد و دست به کشتار روحانیون و جوانان مبارز زد، و از سویی دیگر هجمه فرهنگی وسیعی برای تغییر شیوه زندگی ایرانیان و استقرار غربزدگی از سوی حزب شیطان آغاز شد. برگزاری جشن های 2500 ساله شاهنشاهی در سال 1350 و تغییر تاریخ هجری شمسی به تاریخ شاهنشاهی در سال 1354، دو نمونه بارز از این اقدامات است. منشأ هر دو اقدام، تلاش برای زنده نگه داشتن خاطره و تاریخ ورود حزب شیطان به ایران، در جریان آزادسازی یهودیان بابل از سوی کوروش بود. بر اثر این اقدامات، بخش بزرگی از تاریخ ایران نادیده گرفته شد و در تاریخ گم شد تا ایران بتواند تنها از زمان حضور یهود در این سرزمین تاریخ داشته باشد. این یکی از بزرگ ترین جنایات حزب شیطان در ایران بود که از چندی قبل آغاز شده و در این دوره به ثمر رسید.
از آنجا که بر اساس سنت الهی، سلطه حزب شیطان نمی تواند دوام و عمقی داشته باشد، و با رسیدن به قدرت باید وارد عمل شده و به ناچار چهره واقعی خود را نمایان سازد، حکومت های دست نشانده آمریکا و به ویژه رژیم شاه به سرعت مورد تنفر ملت ها قرار گرفته و لذا در زمان ریاست جمهوری جیمی کارتر در امریکا، دستور ایجاد فضای باز سیاسی را در کشور به عنوان سوپاپ اطمینان برای مقابله با انفجار قریب الوقوع مردم گرفتند. به دنبال این دستور هویدا برکنار و به ظاهر بازداشت شد و جمشید آموزگار جای او را گرفت.
در زمان آموزگار بود که حزب شیطان مرتکب اشتباهی فاحش شد و آتش انقلاب اسلامی را شعله ور ساخت. در آبان 1356 شهید مصطفی خمینی، فرزند بزرگ امام رحمه الله، در نجف اشرف و به طرزی مشکوک، همچون همیشه تاریخ حزب شیطان، به شهادت رسید. این عملیات ظاهراً با این قصد طراحی و اجرا شده بود که ضمن تهدید مستقیم امام و اجبار ایشان به دست کشیدن از مبارزه، امکان استمرار آن را پس از امام منتفی ساخته باشند. مجالس ترحیم این روحانی بزرگ در ایران و سخنرانی امام در دی ماه 1356 به این مناسبت، و ذکر این حادثه به عنوان یکی از الطاف خفیه ی الهی، نام ایشان را دوباره بر سر زبان ها اندخت و با دعوت امام به وحدت و مبارزه با طاغوت، کانون انقلاب و مبارزه علیه شاه گرم شد.
رژیم شاه که مهار اوضاع را در برابر امام از دست داده بود، همچون آمریکا و دیگر مستکبران امروز، مرتکب اشتباهی دیگر شد. در تاریخ 1356/10/17 مقاله ای سراسر توهین به امام به نام “استعمار سرخ و سیاه” در روزنامه ی اطلاعات با نام مستعار احمد رشیدی مطلق چاپ شد که منجر به قیام طلاب و مردم قم در 19 دی ماه شد. چهلم شهدای این قیام، تبریز را به یاد قیام ستارخان و باقرخان انداخت و مردم قهرمان آن را به قیام در 29 بهمن ماه کشاند. کشور وارد سال 1357 شده بود که چهلم شهدای تبریز، مردم یزد، جهرم و کازرون را به قیام واداشت. با فرارسیدن چهلم شهدای این قیام در نوزدهم اردیبهشت 1357، ایران به یک باره گُر گرفت و انقلاب وارد مرحله ای جدی شد.
با فرا رسیدن ماه رمضان در شهریور 57 و آماده شدن شرایط برای مبارزه ای گسترده تر، رژیم شاه ناچار به تغییر موضع شد و شریف امامی را که خود استاد اعظم فراماسونری بود، با شعار “آشتی ملی” به نخست وزیری گماشت. نماز و تظاهرات عید فطر در روز 13 شهریور، راهپیمایی 16 شهریور و سرانجام کشتار وسیع و بی رحمانه 17 شهریور در زمان این ماسون حقیر صورت گرفت و با کشتار دانشجویان و دانش آموزان در 13 آبان 57، عمر دولت آشتی ملی نیز پایان یافت و نوبت به دولت نظامی ارتشبد ازهاری، رئیس ستاد ارتش شاه رسید.
پیشتر و در دوران نخست وزیری شریف امامی، شاه و صدام حسین رئیس جمهور عراق که با کودتا روی کار آورده شده بود، با این که به ظاهر با هم دشمنی داشتند، اما از آنجا که هر دو دست نشانده یک ارباب بودند، برای مقابله با امام و انقلاب اسلامی با یکدیگر همدست شدند و امام را از عراق و نجف نیز تبعید نمودند. امام در نجف، با این که به ظاهر از کانون مبارزه داخل کشور دور بودند، اما به خوبی مدیریت جریان انقلاب را در دست داشتند. ایشان ضمن تثبیت جایگاه علمی متداول حوزه در تدریس خارج، در سال 1348 نظریه مترقی “حکومت اسلامی و ولایت فقیه” را با انتشار کتابی به همین نام مطرح ساختند. در کنار این فعالیت های علمی تمدن ساز، مبارزات اما نیز از طریق صدور اعلامیه و سخنرانی و انتشار آن در قالب نوارهای صوتی در داخل کشور ادامه داشت. نجف اندک اندک کانون مبارزه شد و گروه ها و شخصیت های مختلف برای ملاقات با امام بدانجا رفت و آمد داشتند. این اقدامات موجب وحشت صدام و شاه و اخراج امام از عراق گردید.
با منع ورود امام به خاک کویت که همراه با سیاست های آمریکا و حزب شیطان در منطقه صورت گرفت، امام تصمیم سرنوشت سازی گرفتند و در 15 مهرماه 57 به فرانسه عزیمت کرده و در دهکده ای در نزدیکی پاریس به نام “نوفل لوشاتو” ساکن شدند. دولت فرانسه از سویی با ادعای برخورداری از عنوان “مهد آزادی” در جهان نمی توانست مانع این هجرت سرنوشت ساز شود و از سویی دیگر نیز کشورهای غربی مکان بهتری برای کنترل و مهار انقلاب اسلامی از سوی دشمنان تلقی می شدند. این چنین بود که پایگاه مبارزه به غرب منتقل شد و عملاً تمامی امکانات رسانه ای غرب در خدمت انقلاب اسلامی قرار گرفت. خبرنگاران و مبارزان سراسر دنیا اینک می توانستند آزادانه تر به امام دسترسی داشته باشند. در این دوره رفت و آمد مبارزان داخل کشور نیز به محضر امام شدت گرفت و خود سبب اعمال مدیریت بیشتر ایشان بر جریان حوادث شد. این اتفاق همان دوره به طلوع خورشید از مغرب (12) که یکی از نشانه های ظهور است تعبیر شد.
با نخست وزیری ازهاری ایران، پس از رمضان اینک وارد محرم شد. امام خمینی رحمه الله به خوبی توانستند از این مناسبت های دینی استفاده کرده از تمام ظرفیت تاریخی آن برای به پیروزی رساندن انقلاب بهره برند. فریادهای “الله اکبر” مردم از روی پشت بام ها در شب اول محرم و استمرار آن که به دستور امام خمینی رحمه الله صورت گرفت، و راهپیمایی تاسوعا و عاشورای 57، به رژیم شاه و اربابانش نشان داد که دولت نظامی نیز نمی تواند کاری از پیش برد. از همین رو در ترفندی شیطانی دولت شاهپور بختیار با هدف کنار گذاشتن شاه و ایجاد حکومتی به ظاهر ملی و نه اسلامی در 15 دی ماه 57 بر سر کار آمد تا شاید بتواند بر اوضاع مسلط شود. اما امام با غیرقانونی اعلام کردن دولت بختیار زمینه این نقشه را نیز از بین برده و در 23 دی ماه تشکیل “شورای انقلاب” را اعلام نمودند.
شاه در 26 دی ماه از ایران فرار کرد و سرانجام در 12 بهمن 1357 علیرغم مخالفت های بختیار، امام به ایران بازگشتند. در 15 بهمن ماه مهندس مهدی بازرگان به نخست وزیری رسید و در 20 بهمن با قیام همافران نیروی هوایی درگیری مردم با گارد شاهنشاهی و ارتش شاه آغاز شد. در 21 بهمن، دولت بختیار به عنوان مقدمه ی اجرای کودتایی دیگر، ساعت حکومت نظامی را گسترش داد و آغاز آن را به چهار بعدازظهر رساند. امام به این اطلاعیه توجهی نکردند و فرمان دادند که مردم به خیابان ها بریزند. از مرحوم آیت الله طالقانی جریانی نقل شده که بر اساس آن معلوم می شود امام این دستور را از ناحیه مقدس امام زمان ارواحنا فداه گرفته بودند.(13)این نقل نشان می دهد که برای برخی از بزرگان در دوران غیبت نه تنها مشاهده و ملاقات امام ارواحناه فداه، که گرفتن دستور و اجرای آن نیز ممکن و جایز است. البته ادعا و پذیرفتن صرف ادعا همیشه در تاریخ خطرناک بوده و امام نیز هیچ گاه به آن متوسل نشدند.
سرانجام در روز یکشنبه 22 بهمن ماه 1357 معجزه بزرگ قرن به وقوع پیوست و انقلاب اسلامی ایران که حاصل هزاران سال تلاش اولیا و پیامبران بزرگ الهی و نتیجه قرن ها تمدن سازی از سوی امامان معصوم علیهم السّلام و علمای بزرگ اسلام و تشیع بود، به ثمر رسید.
در یک تحلیل کلی از انقلاب اسلامی و نحوه مدیریت امام خمینی رحمه الله در این واقعه بزرگ تمدنی، و با نگاهی به آنچه پیش از آن به عنوان عبرت در اختیار ایشان قرار گرفته بود چند نکته قابل تأمل و تاکید است.
مهمترین عامل در پیروزی انقلاب اسلامی، شخص امام خمینی رحمه الله و اصلاح رابطه او با خداوند بود. از میان انسان های آن دوره یکی توانست به مقام دریافت فیض الهی رسیده و بقیه را نیز بر همان اساس قاعده امامت و ولایت به دنبال خود بکشد. رهبری و به پیروزی رساندن چنین جریان عمیق، گسترده و بزرگی بدون ارتباط جدی و صاف با خداوند متعال و اولیای الهی و به ویژه وجود مقدس امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ممکن نیست. خود ایشان در آغاز نهضت به این موضوع اشاره می کنند:
“به خدا متوجه شو تا دلهای مردم به تو متوجه شود… راه به دست آوردن قلوب ملت این است. دل مردم مسلم با اسلام به دست می آید. رگ خوابشان را ما فهمیدیم. قلوب مسلمین را باید توسط اسلام جلب کرد. الی الله تطمئن القلوب. تمام قلوب دست خدا است. مقلب القلوب خدا است.”(14)
امام خمینی رحمه الله در آغاز مبارزه ابتدا رابطه خود را با خدا اصلاح نمود و سپس فقط برای خدا قیام کرد. این علو مقام و نیت خالص تا پایان کار با امام بود و انقلاب را به پیش برد. در کنار این جریان معنوی، که یادآور نخستین مرحله تمدن سازی بعد از عاشورا و در زمان امام سجاد علیه السّلام است. موضوع تثبیت جایگاه علمی ایشان پیش آمد. این مرحله بندی در ضمن به ما نشان می دهد که مراحل خودسازی و شکل گیری یک رهبر در بینش اسلامی با مراحل سه گانه تهذیب نفس، توسعه علمی و غیبت برای تربیت نسل در فرایند تمدن سازی اسلامی همسان و همراستا است.
در مرحله علمی، امام تا زمانی که به مرجعیت نرسیده بودند و تا زمانی که مرحوم آیت الله بروجردی در قید حیات و در رأس حوزه علمیه قم بودند، حرکتی جدی از خود نشان ندادند. حتی می دانیم که پس از فوت ایشان، اصرار و تلاش های اطرافیان برای مطرح کردن امام با واکنش ایشان مواجه می شد. اما پس از آن که امر مرجعیت و زعامت به طور طبیعی در اختیار امام قرار گرفت، درخشش بی نظیر ایشان در عرصه علم و مبارزه آشکار شد. دوران توقف امام در حوزه علمیه قم در این مقطع چندان طولانی نشد و فعالیت های علمی تمدن ساز ایشان در حوزه نجف به ظهور و بروز رسید. این دوره برای امام خمینی رحمه الله و انقلاب اسلامی همان کارکرد دوران غیبت را برای تمدن اسلامی داشت که پس از اوج گرفتن و دانش پیش آمده بود.
در این مرحله امام خمینی رحمه الله با برقراری جلسات درس خارج، جایگاه علمی خود را بر اساس قواعد حوزوی تثبیت کرده و در کنار آن به نوآوری در عرصه علم دست زدند. نظریه ولایت فقیه دستاورد مهم این دوره بود که ضمن اثبات برتری امام در زمینه علمی، مبانی نظری انقلاب و حکومت پس از آن را نیز کاملاً روشن کرد، اتاقی که در جریان مشروطه نیفتاد. تنها سند علمی مشروطه کتاب میرزای نایینی بود که خود ایشان پس از برملاشدن اهداف مشروطه دستور جمع آوری آن را داد. نظریه ولایت فقیه توانست همچنین مشکل تعدد در نظام مرجعیت و لزوم وحدت در رهبری انقلاب و حکومت را با متانت حل کند. پیشتر نظریه رکن رابع شیخ احمد احسایی با حذف مرجعیت درصدد این کار برآمده بود که سرانجام آن به شکل گیری بابیت و بهائیت کشید. در نظریه ولایت فقیه ضمن ایجاد تمرکز در مدیریت نظام، جایگاه و شأن مراجع نیز در تصمیم گیری ها و فرایند مدیریت امور مؤمنان حفظ می شود.
از لحاظ مشرب های علمی، تا پیش از این همواره حوزه های علمیه با غلتیدن به سوی اخباریون در مقطعی و اصولیون در مقطعی دیگر، از اختلاف میان این دو گروه ضربه خورده بودند. امام خمینی رحمه الله که از سنتی صدرایی برخاسته بود، توانست در وجود خویش عرفان و ادراکات شهودی را با فلسفه و حکمت و ظرایف عقلی جمع نموده و قرآن کریم و روایات اهل بیت را بر آن حاکم کند. مجموعه این نظام ادراکی و شهودی هماهنگ در جمع با فقه و تفقه، آسمان را با زمین و عرش را با فرش پیوند می زد و به حل مشکلات و مسائل روز جامعه موفق می شد. سلسله منظم و معنی دار شناخت، از قرآن و حدیث تا عرفان و فلسفه، و سپس فقه و سیاست در وجود امام خمینی رحمه الله جمع شده و به تبلور رسیده بود. البته در این مرحوم علامه سید بزرگوار سید محمّدحسین طباطبایی با ایشان همراه و شریک بود و توانست بار قابل توجهی از شکستن حصارهای دانش را بر دوش کشد.
با این جایگاه و نقش علمی بود که امام خمینی رحمه الله برای تضمین استمرار انقلاب و حکومت دست به تربیت شاگردانی فداکار و آگاه زد. و شاید اگر شهید شیخ فضل الله نوری فرصت چنین اقدامی را یافته بود هیچگاه مشروطه به آن سرنوشت دجار نمی شد. این شاگردان با درکی روشن از اهداف مبارزه و انقلاب به صحنه وارد شده و توانستند در کنار ایشان و حتی پس از ایشان به خوبی از عهده پیش بردن انقلاب و امور حکومت برآیند. خلأ عدم حضور امام در ایران در دوران انقلاب به وسیله همین شاگردان فاضل و انقلابی پر می شد.
از دیگر اموری که امام در جریان رهبری انقلاب به شدت از آن محافظت کردند، جلوگیری از ورود گروه های گوناگون و با اندیشه های متفاوت به جایگاه رهبری انقلاب و خالص نگه داشتن این جایگاه بود. مخالفت با دیدگاه های سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقین) و انجمن حجتیه در نجف اشرف از نمونه های این امر است. منافقین گروهی از جوانان مسلمان وابسته به نهضت آزادی بودند که پس از 15 خرداد وارد مرحله جنگ مسلحانه با رژیم شدند. این گروه سرانجام با کنار گذاشتن مرجعیت به دام التقاط افتادند و در جریان انقلاب اسلامی به سقوط کامل دچار شدند. در اواخر سال 1349 منافقین یکی از اعضای کادر مرکزی خود را به نجف فرستادند تا تأیید و حمایت امام را کسب کند که با مخالفت و عدم تأیید از سوی ایشان روبرو شد. انجمن حجتیه نیز که در سال 1332 و پس از کودتای 28 مرداد و با هدف مبارزه با بهائیت شکل گرفته بود، پس از آن که با اتخاذ خط مشی مصالحه با رژیم برای مبارزه با بهائیت، توان بسیاری از نیروهای جوان و مؤمن را در جریان انقلاب در خود هضم نمود، سرانجام در اول مردادماه 1362 و با برخورد امام، اعلام تعطیلی نمود. این گروه نیز پس از آن که در همان اواخر سال 1349 اجازه امام را برای مصرف سهم امام علیه السّلام گرفته بودند، در سال 1351 با لغو این اجازه روبرو شدند. شاید تنها نمونه خلاف این ادعا موضوع نهضت آزادی و نخست وزیری مرحوم مهندس بازرگان باشد که امام در مورد آن نیز پس از واقعه خلع آقای منتظری از قائم مقامی رهبری روشنگری نموده و مخالفت همان روز خود را با آن اعلام کردند. این موضوع مهم از آسیب های جدی مشروطه و نهضت ملی شدن صنعت نفت بود.
امام خمینی رحمه الله با درایتی الهی، خلأ حضور گروه های گوناگون را با مردم پر کردند. در این راستا تمامی اقشار و اصناف مردم با شعار وحدت کلمه امام، مردانه به صحنه آمدند و نقش خود را در پیروزی انقلاب ایفا نمودند. این انقلاب نه انقلاب دانشجویان بود و نه انقلاب روحانیان، نه انقلاب بازاریان و نه انقلاب کارگران و نه انقلاب مختص به هیچ قشر و طبقه ای. از همین رو بود که پس از پیروزی انقلاب نیز هیچ صنف و قشری نتوانست انقلاب را از آن خود کرده و از اهداف اصلی منحرف سازد.
در روش مبارزه نیز امام با شناخت عمیق از جریان تمدن سازی پس از عاشورا، بنا را بر رساندن جامعه به بلوغ و آگاهی لازم داشتند و از ورود به عرصه مبارزه نظامی و اجازه به دیگران برای مبادرت به آن اجتناب کردند. عملیات نظامی در آن شرایط تنها پاک کردن صورت مسأله بود که مسأله ای دیگر را به دنبال خود می آفرید. امام روش حل مسأله را به مردم آموخت و این تعلیم در سال های پس از پیروزی انقلاب نیز از ویژگی های منحصر به فرد رهبری امام بود. در مقابل، امام پی گیری و جدیت را در مبارزه اصل قرار داده و تا زمان پیروزی هیچ گاه به دشمن اجازه استراحت و تجدید قوا ندادند. شاید اگر این جدیت پس از فتوای تحریم تنباکو نیز ادامه می یافت، جریان تاریخ به نحو دیگری رقم می خورد.
در مجموع، این عوامل و بسیاری عوامل پیدا و پنهان دیگر، در انقلاب اسلامی، شخص امام خمینی رحمه الله و مردم ایران مع شد تا توانست دنیا را با مشاهده انفجار نور بکشاند.

3. انقلاب اسلامی در آیینه آیات و روایات
در روایات اهل بیت به قیامی در آخرالزمان از سوی مردم فارس اشاره شده که از ابتدای انقلاب مورد توجه علما و مردم قرار گرفت. قیام مردی از قم(15)، قیام خراسانی (16)، ظهور شعیب بن صالح(17)، خروج پرچم های سیاه از خراسان (18) از مواردی بود که در مقاطع گوناگون-علیرغم میزان صحت و سقم ظاهری روایات آن-با انقلاب اسلامی و حوادث و شخصیت های آن تطبیق داده شد. اگرچه از ابتدا تمرکز این جریان بر روایات وارده بود، اما بررسی بیشتر نشان داد که ریشه این روایات در آیات قرآن کریم است و روایات نیز به همانی اشاره دارد که در آیات ذکر آن رفته است. در ادامه به بررسی این آیات با توجه به روایات ذیل و ارتباط آیات با یکدیگر می پردازیم. بی شک به جز مواردی که گفته ما مستند به روایات محکم اهل بیت علهیم السّلام باشد، در بقیه موارد همه نکات به عنوان احتمال مطرح خواهد شد، چرا که هیچ انسانی معمولی را یارای درک مفاهیم بلند قرآن کریم به نحو استقلال نیست.
در سوره فجر در آیه نخست، خداوند متعال به فجر قسم می خورد. در تفسیر ظاهری آیه، فجر پدیده ای طبیعی است که پیش از گسترده شدن روز اتفاق می افتد و با شکافتن شب، رسیدن روز را بشارت می دهد. اما می دانیم که قرآن کریم، هماهنگ با نظام خلقت که دارای طبقات و عوالم مرتبط با یکدیگر است، دارای بطون متعدد و تفاسیر گوناگون است که ضمن ارتباط با هم، هیچ کدام دیگری را نفی نمی کند. در قرآن کریم آیاتی که در آن واژه “نهار” به معنای روز به کار رفته و به روز ظهور تأویل شده و همچنین “لیل” به معنای شب، در تأویل خود به دوران تاریک پیش از ظهور (19) تفسیر شده است. با این ترتیب جریان ظهور در قرآن کریم بدین شکل بیان شده که در مرحله ای جهان پر از تاریکی و ظلم می شود و سرانجام پس از طی این مرحله، خورشید ولایت و امامت طلوع کرده و نور را بر همه زمین ارزانی می دارد.
اما می دانیم که در انتهای شب و با فاصله اندکی از طلوع خورشید، در طبیعت اتفاقی می افتد که “فجر” نام دارد. تاریکی با رشته ای از نور شکافته شده و طلوع خورشید را بشارت می دهد. پس در سطح تأویلی آیه نیز بایستی در انتهای دوران غیبت و اندکی پیش از ظهور، نوری در جهان درخشیدن گیرد که مقدمات ظهور را فراهم نماید. این نور انسان ها را متوجه تاریکی مطلقی می کند که غافلانه در آن به سر می برند و آنان را مشتاق و شیفته یافتن نور واقعی می کند. این واقعه در لسان روایات، خروج قومی از مشرق است که به زمینه سازی ظهور می پردازند.(20) خداوند در قرآن کریم به این قیام و انقلاب قسم می خورد. انقلاب ما انفجار نور بود.
نکته جالب این است که در دومین آیه خداوند به شبهای ده گانه ای قسم می خورد (21) که در ادبیات انقلاب اسلامی بر این اساس “دهه فجر” نام گرفت. این ده شب به دهه اول ذی الحجه نیز تأویل شده است.(22) آیات پایانی این سوره نیز به نفس مطمئنه اشاره می کند (23) که در تأویل به کاملترین مصداق یعنی وجود مقدس سیدالشهداء و سپس شیعیان ایشان معنی شده است.(24) تأمل در آیه در سطحی دیگر، شباهت زیاد آن را با جملات پایانی وصیت نامه امام نشان می دهد.(25)
با بازگشت به ابتدای قرآن کریم و فاتحه الکتاب، دومین مورد در این کتاب آسمانی در سوره حمد آمده است. ما در این سوره از خداوند می خواهیم که ما را به “صراط مستقیم” هدایت کند.(26) این صراط در لسان روایات به ولایت امیرالمؤمنین علیه السّلام تأویل شده (27) البته تحقق کامل آن در زمان ظهور خواهد بود. اما در خود سوره نیز این واژه معنی شده است.(28) بنابر یکی از دو تفسیر، این صراط راه کسانی است که خداوند به آنها نعمت داده، اما به واسطه کفران نعمت بر آنها غضب نکرد. در برخی از تفاسیر و ترجمه ها این آیه بدین گونه معنی شده است: راه کسانی که به آنها نعمت دادی و نه راه کسانی که بر آنان خشم گرفتی و نه راه گمراهان. اما به نظر می رسد تفسیر نخست دقیق تر باشد.
بر این اساس باید به دنبال دو قوم در قرآن کریم و تاریخ بشریت بود: یکی قومی که خداوند به آنان نعمت داد، اما کافران نعمت کرده و به غضب الهی دچار شدند و دیگری قومی که شکر نعمت کرده و به صراط مستقیم رهنمون خواهند شد. با مراجعه به قرآن کریم و تفاسیر آن روشن می شود که قوم بنی اسرائیل قومی است که خداوند بر آنان نعمت خود را ارزانی داشت (29)، اما آنان در ادامه مأموریت سست شده و با کفران نعمت خود مورد غضب خداوند قرارگرفتند.(30) بنی اسرائیل مهمترین و منسجم ترین قومی بود که در معرض مأموریت جهانی سازی دین خداوند قرار گرفت و در آن شکست خورد. این مأموریت بر اساس آیات و روایات دیگر، پس از بنی اسرائیل بر عهده اهل فارس در آخرالزمان گذاشته شده است. روایات اهل بیت نیز “مغضوب علیهم” را یهود، و “ضالین” را نصاری معرفی کرده است.(31) بر اساس این تفسیر تمامی مسلمانان دست کم در طول هر شبانه روز ده بار در نمازهای خود از خداوند می خواهند که آنان را در زمره قومی آخرالزمانی قرار دهد که مقدمات ظهور را فراهم می کنند.
سومین مورد از آیات قرآن کریم، مربوط به قومی است که به وسیله آنان بر عرب احتجاج می شود. در آیه 54 سوره مائده (32) خداوند از قومی سخن می گوید که در برابر ارتداد عرب و خروج آنان از دین، در آینده می آیند و با برخورداری از ویژگی هایی منحصر به فرد، دین خداوند را یاری می کنند. این قوم در روایات معصومین علیهم السّلام، اهل فارس در آخرالزمان دانسته شده اند.(33) پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم بر اساس همین واقعیت بود که در مناسبت های گوناگون به بهانه حضور سلمان فارسی، از این قوم سخن می گفت و حتی آنان را در برابر اصحاب، برادران خویش می خواند.(34) جالب است که این آیه شریفه در قرآن کریم، درست پیش از آیه ولایت (35) قرار دارد که به طور روشن مصداق آن امیرالمؤمنین علیه السّلام معرفی شده است.(36) در آیه بعدی (37) نیز مجموعه این گروه “حزب الله” نام گرفته که بر اساس روایات نام مختص شیعیان علی علیه السّلام است. (38) آیات 89 انعام(39)، 39 توبه(40)، 38 محمّد(41)، و 3 جمعه (42) نیز همراه با روایات ذیل آن (43) به همین قوم اشاره دارد.
چهارمین مورد در آیات قرآن کریم ذکر ویژگی های این قوم است که در آیه سوره انعام نیز بدان پرداخته شده بود. در آیه 22 سوره مجادله (44) سخن از قومی است که در راه دین خدا از پدران، برادران و عشیره خود نیز می گذرند. خداوند بدین سبب ایمان را در قلوب آنان حک کرده و آنان را یاری می کند. نکته جالب این آیه ذکر عامل این نصرت الهی است که روحی از جانب خداوند دانسته شده است. اگر منظور قرآن کریم از این روح، حضرت روح القدس بود، می بایست آن را به صورت معرفه و با “ال” بیاورد. آوردن این واژه به شکل نکره، معنی آن را “روح اللهی از جانب خداوند” می کند. این شخصیت در روایات نیز به همین عنوان معرفی شده است.(45) حضرت لسان الغیب نیز در بیت مشهور خویش به همین شخصیت و نقش زمینه سازی وی اشاره دارد:
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید***که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید
بر اساس این پیشگویی جناب حافظ، ابتدا مسیحا نفسی ظهور می کند که از انفاس خوش او، زمینه برای ظهور “کسی” فراهم می شود. استفاده از واژه “بو” می تواند نشان دهد که این ظهور در زمان خود او واقع نخواهد شد. جالب است که لقب حضرت مسیح نیز که ترکیب مسیحانفس از آن ساخته شده، “روح الله” است. این قوم در پایان آیه دوباره به عنوان”حزب الله” معرفی شده اند. آیه 29 سوره فتح (46) نیز بر اساس این تفسیر که قوم آخرالزمانی فارس برادران و مؤمنان حقیقی به دین پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم دانسته شده اند، به ویژگی های این قوم اشاره می کند.
سرانجام، مأموریت و نقش اصلی این قوم در تاریخ، در آیه 8-4 سوره مبارکه اسراء(47) بیان شده است. و بر اساس روایت ذیل آیه پس از آن که یهود، سبب شهادت امیرالمؤمنین علیه السّلام و ضربت خوردن امام مجتبی علیه السّلام شده و در ادامه به علو کبیر خود یعنی ایجاد واقعه عاشورا دست می زنند، در آخرالزمان نوبت انتقام از آنان می رسد.(48) این انتقام به وسیله ایرانیانی صورت می گیرد که قیامشان متصل به ظهور حضرت خواهد شد. انتقام دوم و محو کامل این گروه شیطانی از صفحه روزگار در زمان رجعت سید الشهداء و باز با کمک همین ایرانیان صورت خواهد گرفت، چرا که خداوند متعال در نوبت دوم از گروهی دیگر سخن به میان نمی آورد و انتقام دوم را نیز از سوی همان گروه اول می داند.
نکته قابل توجه در این آیه این است که در هر نوبت، گروه انتقام گیرنده وارد “مسجد” شده و آن را به تصرف در می آورند. مقصود از مسجد در آین آیات، بر اساس آیه نخست سوره،‌(49) همان مسجدالاقصی است که معراج در آن واقع شده است. اگر این مسجد را بیت المقدس فرض کنیم، حمله قوم ایرانی به فلسطین اشغالی امروز مد نظر آیه شریفه است، که در روایات جنگ آخرالزمان با یهود بدان اشاره شده، و اگر آن را-آن گونه که بعضی گفته اند- مسجد کوفه بدانیم، منظور ورود ایرانیان به عراق و کوفه است که در روایت پرچم های سیاه از خراسان (50) مؤید آن است. این ورود به عراق نیز با توجه به حضور سفیانی در این کشور، می تواند جنگ با یهود تلقی شده و جامع هر دو گونه روایات باشد. ظاهراً آیات 5-2 سوره روم (51) و 2 حشر (52) نیز-در عین حفظ شأن نزول خود-به همین واقعه اشاره دارد، که بررسی بیشتری را می طلبد.
در پایان این بررسی مختصر تنها می توان امیدوار و مشتاق بود که انقلاب اسلامی ایران، همان خروج اهل فارس از مشرق باشد که زمینه مُلک مهدوی را فراهم خواهد ساخت. با ایستادگی و پایمردی این آرزو تحقق یافتنی است، اما اگر همانند بنی اسرائیل گمان کنیم که خداوند ما را قومی برگزیده و تافته ای جدا بافته صرف نظر از اعمال و رفتارمان قرار داده است، بی گمان به دام شیطان خواهیم غلتید و خود عبرتی خواهیم شد برای گروهی دیگر از اهل فارس که پس از ما خواهند آمد و مأموریت را به انجام خواهند رساند. جریان انقلاب اسلامی ما را امیدوار می کند که این چنین نخواهد شد.

ادامه دارد…
————————————————————-

پی‌نوشت‌ها:
1- روزگار رهایی، ص 1027-1026.
2- مدنی، سیدجلال الدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج1، ص 34.
3-عَنْ تاریخِ قُمَّ لِلْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقُمِّیِّ عَنِ الصَّادِقِ ع اِنَّ للهِ حَرَماً وَ هُوَ مَکَّهُ وَ لِرَسُولِهِ حَرَماً و هُو الْمَدینَهُ وَ لِامیرالمُومنیَنَ حَرَماً وَ هُوَ الْکُوفَهُ وَ لَنَا حَرماً وَ هُوَ قُمٌّ وَ سَتُدْفَنُ فیهِ امْراهٌ مِنْ وُلْدیِ تُسَمِّی فاطِمَهَ مَنْ زَارَهَا وَجَبَتْ لَهُ الجَنَّهُ؛ (بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الائمه الأطهار، ج48، ص 317)
خدا را حرمی است که مکه است و پیامبر نیز حرمی دارد که مدینه است و امیرالمؤمنین نیز حرمی دارد که کوفه است و حرم ما قم است. بزودی زنی از فرزندان من در آنجا دفن می شود و هر کس او را زیارت کند بهشت برین او را واجب می شود.(این فرمایش را حضرت صادق موقعی فرمود که هنوز مادر موسی بن جعفر به موسی حامله نشده بود.)
4- عصر ظهور، ص 239.
از زمره روایات ظهور، بپا خاستن مردی از قم و یاران وی می باشد، از امام کاظم علیه السّلام روایت شده است که فرمود: مردی از قم، مردم را به سوی خدا دعوت می کند، افرادی گرد او جمع می شوند که قلب هایشان همچون پاره های آهن ستبر است که بادهای تند حوادث، آنان را نمی لغزاند، از جنگ خسته نشده و نمی ترسند اعتماد آنان بر خداست و سرانجام کار از آن پرهیزکاران است. (بحار ح60 ص 216 چاپ ایران)
از روایاتی که درباره قم و برتری و آینده آن از اهل بیت (ع) نقل شده است به خوبی روشن است که این شهر نزد آن بزرگواران از ارزش و اهمیت ویژه ای برخوردار است، بلکه می توان گفت مؤسس و بنیانگذار این شهر و طرح و ایجاد آن در قلب ایران در سال 73 هجری، به دست با کفایت امام باقر علیه السّلام بوده است که بعد از آن نسبت به این شهر عنایت خاصی داشته اند. آنان با دانشی که از جد بزرگوارشان داشته اند، خبر داده اند که در آینده، این شهر مقدس از جایگاه والا برخوردار خواهد شد و اهالی این شهر، از یاران با وفای حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف خواهند بود. برخی روایات تصریح دارد به اینکه فلسفه نامگذاری این شهر مقدس به قم مناسب با نام حضرت مهدی که قائم به حق است می باشد و مناسب با قیام و بپاخاستن اهل قم و منطقه جغرافیایی آن شهر در زمینه سازی و یاری نمودن آن حضرت است از طرفی وجود یک آبادی، در نزدیکی این شهر در زمان تأسیس آن بنام کمندان یا کمد، به این معنی نیست که در نام گذاری به قم عربی بودن این کلمه ملاحظه نشده است جز این مناسبت که نام آن قم گذاشته شده و یا تغییر و دگرگونی در نام فارسی آن بوجود آمده است به ویژه زمانی که تأسیس این شهر از ناحیه علماء و روایت کنندگان حدیث، از امام باقر و صادق علیه السّلام و زیر نظر آن دو بزرگوار بوده است.
عفّان بصری از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که گفت: امام علیه السّلام به من فرمود: آیا می دانی از چه رو این شهر را قم می نامند؟ عرض کردم: خدا و رسولش آگاهترند فرمود: همانا قم نامگذاری شده برای اینکه اهل قم اطراف قائم علیه السّلام گرد آمده و با وی قیام می نمایند و در کنار او ثابت قدم مانده و او را یاری می کنند.(بحار، ج60، ص 216)
ظاهر برخی روایات این است که امامان علیه السّلام نسبت به شهر قم عنایت خاصی داشته اند و مفهومی را برتر و وسیع تر از یک شهر و توابع آن، به این شهر بخشیده اند، لذا نام این شهر را به معنای خط و روش و اسلوب قم، نسبت به ولایت اهل بیت علیهم السّلام و قیام آنان با مهدی آل پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم بکار برده اند.
عده ای از بزرگان وی نقل کرده اند که حضور امام صادق علیه السّلام رسیدند و عرض کردند: ما از اهل ری هستیم که خدمت رسیده ایم، حضرت فرمود: خوش آمدند برادران قمی ما، سپس عرض کردند ما اهل ری هستیم، حضرت فرمود: خوش آمدند برادران قمی ما. مجدداً عرض کردند: ما اهالی ری هستیم، امام نیز کلام اول خود را تکرار کرد، آنان گفته خود را چند بار یادآور شدند، اما نیز مانند اول آنان را پاسخ داد و چنین فرمود: خداوند دارای حرمی است که…
از روایت بعدی که از امام رضا (علیه السّلام) نقل شده است، ظاهر می شود که امامان (علیه السّلام)، از بدو تأسیس شهر قم، مردم این شهر را به عنوان یاران حضرت مهدی (علیه السّلام) شمار آورده اند و دوستی و محبت مردم این شهر نسبت به حضرت مهدی، قبل از ولادت آن حضرت معروف بوده است.
از صفوان بن یحیا نقل شده است که گفت: روزی خدمت امام رضا (علیه السّلام) بودم، سخن از اهل قم و علاقه آنان نسبت به حضرت مهدی (علیه السّلام) به میان آمد، آن حضرت برای آنان طلب آمرزش کرد و فرمود: خداوند از آنان خشنود باشد، آنگاه فرمود: بهشت دارای هشت در است که یکی از آنها مخصوص اهل قم می باشد، آنان بهترین پیروان ما از بین شیعیان جهان هستند خداوند سبحان محبت و دوستی ما را در سرشت آنان قرار داده است. (بحار ج60، ص 216)
برخی روایات دلالت دارد که بلا و گرفتاری از اهل قم دور است و خداوند سبحان کسانی را که بدخواه این شهر باشند، نابود می گرداند. از ابان بن عثمان و حماد بن ناب روایت شده که گفتند: خدمت امام صادق (علیه السّلام) بودم که عمران پسر عبدالله قمی وارد شد، خدمت امام رسید و از او سئوال کرد. حضرت با وی بسیار با ملاطفت برخورد کرد، پس از رفتن آن مرد از امام (علیه السّلام) سئوال کردم این شخص که با او این همه خوشرفتاری فرمودی که بود؟ حضرت فرمود: او از خانواده بزرگواران یعنی اهل قم بود. هیچ ستمگری درباره ی آنان نیت سوء نمی کند، مگر اینکه خداوند او را در هم می شکند.(بحار ج60 ص 211)
در روایت دیگری آمده است که بلاء از قم دفع شده است.(بحار ج60 ص 214)
در جای دیگر نقل شده است که: اهل قم از ما و ما از آنان هستیم، هر ستمگری که درباره آنان اراده سوء داشته باشد مرگ او را فرا می رسد، تا زمانی که به یکدیگر خیانت نکنند (و در نسخه دیگر: تا زمانی که تغییر روش ندهند) اما زمانی که آلوده به چنین اعمالی شدند، خداوند سبحان، ستمگران را بر آنان حاکم می کند، ولی آنان (اهل قم) یاران قائم و بازگو کنندگان مظلومیت ما و رعایت کنندگان حقوق ما هستند، آنگاه رو به آسمان کرد و گفت: خداوندا آنان را از شر هر فتنه ای نگهدار و از هر گزندی نجات ببخش.(بحار ج 60 ص 218)
از امام صادق (علیه السّلام) روایت شده است که فرمود: بلاها از قم و اهل آن دور شده است، بزودی زمانی خواهد رسید که قم و اهل آن حجت بر مردم خواهند بود و این در زمان غیبت قائم ما و ظهور وی می باشد، اگر چنین نباشد زمین اهل خودش را فرو می برد، فرشته های الهی بلاها را از این شهرها و اهل آن دفع می کنند هر ستمگری که در حق آنان اراده بد داشته باشد، خداوند در هم کوبنده ستم پیشگان او را در هم می شکند و یا به گرفتاری و مصیبت و یا دشمنی مبتلا می گرداند، خداوند سبحان، قم و اهلش را در زمان فرمانروائی ستمگران از یاد آنان می برد آنگونه که ظالمان یاد خدا را فراموش کردند.(بحار ج60 ص 213)
صاحب بحارالأنوار دو روایت را، از امام صادق (علیه السّلام) که بیان کننده آینده شهر قم و نقش مکتبی آن پیش از ظهور حضرت مهدی (علیه السّلام) می باشد آورده است. روایت اول بیان می دارد:
خداوند بوسیله شهر کوفه بر سایر شهرها استدلال می کند، همچنین به مؤمنان آن شهر بر سایر مؤمنین و به شهر قم بر سایر شهرها و به واسطه اهل قم بر جهانیان اعم از جن و انسان، خداوند متعال اهل قم را مستضعف فکری قرار نداده بلکه همواره آنان را موفق و تأیید کرده است. سپس فرمود: دینداران این شهر در مضیقه زندگی می باشند اگر غیر این باشد مردم به سرعت به آنجا روی می آورند و آنجا خراب می گردد و اهل آن تباه می شوند و آنگونه که باید نمی تواند بر سایر سرزمین ها حجت باشد، زمانی که موقعیت قم بدینا برسد آسمان و زمین آرامش ندارد و ساکنان آنها لحظه ای باقی نمی مانند و بلا و گرفتاری از قم و اهل آن دفع گردیده است، بزودی زمانی خواهد رسید که قم و اهل آن حجت بر مردم خواهند بود و این در زمان غیبت قائم ما و ظهور وی می باشد. اگر چنین نباشد زمین اهل خودش را فرو می برد. فرشته های الهی مأمور دور نمودن بلاها از این شهر و اهل آن می باشند هر ستمگری که درباره آنان اراده بد داشته باشد خداوند درهم کوبنده ستم پیشگان او را در هم می شکند و یا به گرفتاری و مصیبت و یا دشمنی مبتلا می گرداند، خداوند متعال نام قم و اهلش را در زمان فرمانروائی ستمگران از یاد آنان می برد آنگونه که آنها یاد خدا را فراموش کردند.
و روایت دوم می گوید:
بزودی شهر کوفه از مؤمنان خالی می گردد و به گونه ای که مار در جایگاه خود فرو می رود علم نیز این چنین از کوفه رخت برمی بندد و از شهری بنام قم آشکار می شود و آن سامان معدن فضل و دانش می گردد بنحوی که در زمین کسی در استضعاف فکری بسر نمی برد حتی نوعروسان در حجله گاه خویش. و این قضایا نزدیک ظهور قائم ما به وقوع می پیوندد، خداوند سبحان، قم و اهلش را برای رساندن پیام اسلام، قائم مقام حضرت حجت می گرداند اگر چنین نشود زمین اهل خودش را فرو می برد و در زمین حجتی باقی نمی ماند، دانش از این شهر به شوق و غرب جهان منتشر می گردد، بدین سان بر مردم اتمام حجت می شود و یکی باقی نمی ماند که دین و دانش به وی نرسیده باشد آنگاه قائم (علیه السّلام) ظهور می کند و ظهور وی باعث خشم و غضب خداوند بر بندگان می شود. زیرا خداوند از بندگانش انتقام نمی گیرد مگر بعد از آنکه وجود مقدس حضرت حجت را انکار نمایند.(بحار ج 60 ص 213)
5- بحارالأنوار الجامعه لدرر أخبار الائمه الأطهار، ج57، ص 213. بزودی کوفه از مؤمنان خالی و علم از آن برچیده می شود، آنچنان که مار در لانه خود درهم پیچد. آنگاه در شهری به نام قم ظاهر می شود. و آنجا معدن علم و فضیلت می گردد… و آن در نزدیکی ظهور قائم ما است.
6- حسینیان روح الله، چهارده قرن تلاش شیعه برای ماندن و توسعه، ص 427.
7- حسینیان، روح الله، بیست سال تکاپوی اسلام شیعی در ایران (1340 -1320)، صص 432-378.
8- همان، ص 392-391.
9-عَنْ ابِی الحَسَنِ الأوَّلِ ع قَالَ رَجُلٌ مِنْ أهْلِ قُمَّ یَدْعُو النَّاسَ اِلَی الحَقِّ یَجْتَمِعُ مَعَهٌ قَوْمٌ کَزُبَرِ الحَدیدِ لاَ تُزِلُّهُمُ الرِّیاحُ العَواصِفُ وَ لا یَمَلُّونَ مِنَ الْحَرَبِ وَ لا یَجبُنُونَ وَ عَلَی اللهِ یَتَوَکَّلُونَ وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقین (بحار الأنوار، ج57، ص 216):
مردی از قم مردم را به سوی خداوند دعوت می کند، افرادی گرد او جمع می شوند که قلبهایشان همچون پاره های آهن ستبر است که بادهای تند حوادث آنان را نمی لغزاند. از جنگ خسته نشده و نمی ترسند. اعتماد آنان بر خدا است و سرانجام کار از آن پرهیزکاران است.
10-مقررات کاپیتولاسیون اگرچه از دوران صفویه به صورت نانوشته در مورد تجار و اتباع اروپایی رعایت می شد، اما به صورت قانون، از دوران قاجار و متعاقب جنگ های ایران و روس به اجرا درآمد. این مقرارت برای اولین بار در 1828م. به موجب عهدنامه ترکمانچای از طرف دولت روسیه تزاری بر ایران تحمیل شد. پس از آن بود که انگلستان و سایر کشورهای اروپایی رسماً از این امتیاز بهره مند شدند. فصل هفتم، هشتم و نهم معاهده ترکمانچای که به مسائل حقوقی و جزایی اتباع روسیه در ایران مربوط است، مهمترین قسمت عهدنامه بود؛ چرا که با اجرای این فصول رژیم کاپیتولاسیون به نفع روسها برقرار شد. اگرچه در 1921 م. یک روز قبل از کودتای سید ضیاء، روسیه شوروی به طور یک جانبه کاپیتولاسیون را به عنوان نهاد استعماری تزارها لغو کرد، اما معاهده کاپیتولاسیون منعقده با تزارها 99 ساله بود و دستور رضاخان برای لغو این امتیاز درست در پایان دوره -1927-صادر شد. به هر حال، آنچه که از 1307ش. توسط رضاخان به عنوان اعلام لغو کاپیتولاسیون آغاز شد، هرگز مشخصات مبارزه سالم و صادقانه علیه این پدیده ظالمانه استعماری در برنداشت. به ویژه آن که در دوران فرزند وی، گام های بلندتری با هدف احیا این پدیده شوم در ایران برداشته شد.
بانی اصلی بازشدن پای آمریکایی ها به ایران پس از جنگ جهانی دوم و واگذاری امتیازات قضایی و امنیتی به آنان قوام السطنه بود. اولین دسته از نیروهای نظامی امریکا تحت عنوان «میسیون نظامی»، آذر 1321-دوره نخست وزیری قوام السلطنه-با مصونیت های قضایی وارد ایران شدند.
در دوران حکومت سهیلی نیز قراردادهای دیگری در زمینه استخدام مستشاران امریکایی، به بهانه اصلاح سیستم اداری ارتش به امضا رسید که هر یک از آنها در برگیرنده امتیازات خاصی برای خانواده ها و وابستگان نظامیان امریکایی بود. اما نقطه اوج این امتیازدهی ها، به دوران نخست وزیری حسنعلی منصور و امیراسدالله علم باز می گردد.
یکی از بزرگترین خیانت های حکومت پهلوی پس از قیام 15 خرداد 1342، که زمینه ساز تبعید امام خمینی رحمه الله به خارج از کشور به شمار می رود، تصویب لایحه کاپیتولاسیون در مجلس شورای ملی بود. این لایحه پس از برگزاری رفراندوم شاه و تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی که هر دو با موضع گیری امام خمینی رحمه الله روبه رو شد، در مجلس طرح شد. برداشتن موانع حقوقی و قانونی حضور نیروهای امریکایی در ایران و تضمین امنیت آنان برای شاه اهمیت داشت. به ویژه آن که وی برای اجرای سریع اصلاحات اقتصادی و سیاسی مورد نظر کاخ سفید، زیر فشار آمریکا قرار گرفته بود. در این شرایط احیاء نظام کاپیتولاسیون با هدف اعطای مصونیت سیاسی و کنسولی به اتباع امریکایی در ایران در دستور کار دولت قرار گرفت. پیشنهاد تصویب کاپیتولاسیون در اسفند 1340 از سوی سفارت آرمیکا به دولت امیراسدالله علم داده شد. این پیشنهاد در 13 مهر 1342 در کابینه علم و در مرداد 1343 در مجلس سنا به تصویب رسید. سپس در 21 مهر 1343 حسنعلی منصور نخست وزیر وقت این لایحه را به مجلس شورای ملی برد و به تصویب نمایندگان مجلس رساند.
در پی این مصوبه امام خمینی در چهارم آبان 1343 اقدام رژیم در تصویب این لایحه را مورد انتقاد شدید قرار داد. پیش از سخنرانی امام، شاه برای بازداشتن ایشان از ایران سخنرانی در چنین روزی، نماینده ای را به قم اعزام کرد، اما امام نماینده شاه را به حضور نپذیرفت و در روز موعود یکی از مهمترین سخنرانی های خود را در حضور جمع کثیری از روحانیون و مردم قم ایراد کرد. این نطق به منزله محاکمه دخالت های غیرقانونی هیأت حاکمه آمریکا در ایران اسلامی بود. سخنرانی امام با این جملات آغاز شد: «… عزت ما پایکوب شد، عظمت ایران از بین رفت، عظمت ارتش ایران را پایکوب کردند. قانونی را به مجلس بردند که در آن ما را ملحق کردند به پیمان وین… که تمام مستشاران نظامی آمریکا با خانواده هایشان، با کارمندهای فنی شان، با کارمندان اداری شان، با خدمه شان… از هر جنایتی که در ایران بکنند، مصون هستند. آقا من اعلام خطر می کنم، برای ارتش ایران من اعلام خطر می کنم، ای سیاسیون ایران من اعلام خطر می کنم… والله گناهکار است کسی که فریاد نکند. ای سران اسلام به داد اسلام برسید. ای علمای نجف به داد اسلام برسید. ای علمای قم به داد اسلام برسید…»
در همین سخنرانی امام خمینی جملات معروف خود-امریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از امریکا بدتر، شوری از همه بدتر، همه از هم بدتر، همه از هم پلیدتر. اما امروز سرو کار ما با این خبیث هاست. با آمریکاست. رئیس جمهور امریکا بداند این معنا را که منفورترین افراد دنیاست پیش ملت ما… تمام گرفتاری ما از این امریکاست. تمام گرفتاری ما از این اسرائیل است، اسرائیل هم از آمریکاست-را بیان داشت.
همچنین، امام رحمه الله در همین روز-4 آبان ماه 1343-بیانیه ای صادر کرد: «دنیا بداند که هر گرفتاری ای که ملت ایران و ملل مسلمین دارند از اجانب است، از آمریکاست. ملل اسلام از اجانب عموماً و از آمریکا خصوصاً متنفر است.» در این بیانیه از کاپیتولاسیون به عنوان «سند بردگی ملت ایران» یاد شده است.
کاپیتولاسیون سرانجام پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در 23 اردیبهشت 1358، توسط نظام جمهوری اسلامی ایران رسماً لغو گردید. در بیانیه وزارت خارجه چنین آمده بود:
به پیشنهاد هیأت وزیران دولت موقت جمهوری اسلامی ایران و تصویب شورای انقلاب اسلامی، قانون و مصوب 21 مهرماه 1343 راجع به اجازه استفاده مستشاران نظامی امریکا در ایران از مصونیت ها و معافیت های قرارداد وین (کاپیتولاسیون) از تاریخ 58/2/23 لغو شد.(منبع: موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی).
11- طباطبایی، محمّدحسن، نفوذ فراماسونری در مدیریت نهادهای فرهنگی ایران در دهه ی 1340، ص 244.
12- بحارالأنوار الجامعه لدرر أخبار الائمه الأطهار، ج52، ص 389: عَنِ الثُّمَالِیُّ قالَ قُلْتُ لِأبی عَبْدِ اللهِ ع اِنَّ اَبَا جَعْفَرٍ ع کَانَ یَقُولُ خُرُوجُ السُّفیانِیَّ مِنَ المَحْتُومِ وَ النَّداءُ مِنَ المَحْتُومِ وَ طُلُوعُ الشَّمْسِ مِنَ المَغْرِبِ مِنَ المَحْتُومِ وَ اشْیاءُ کَانِ یَقُولُهَا مِنَ المَحْتُومِ فَقالَ ابُوعبْدِاللهِ ع وَ اخْتِلافُ بَنی فُلانِ مِنَ المَحْتومِ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکیَّهِ مِنَ المَحْتُومِ وَ خُرُوجُ القَائِمِ مِنَ الْمَحتُومِ قُلتُ وَ کَیْفَ یَکُونُ النِّداءُ قالَ یُنادِی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ اوَّلَ النَّهارِ یَسْمَعُهُ کُلُّ قَومٍ بِالسِنَتِهمْ الا اِنَّ الحَقَّ فِی عَلِیٍّ وَ شیعَتِهِ ثُمَّ یُنَادی اِبْلیِسُ فی آخِرِ النَّهارِ مِنَ الارضِ ألا انَّ الحقَّ فی عُثْمَانَ وَ شَیعَتِهِ فَعِنْدَ ذلِکَ یَرْتابُ المُبطِلُون.
در غیبت شیخ طوسی از حسن بن محبوب از ثمالی از حضرت صادق علیه السّلام روایت می کند که به آن حضرت عرض کردم: امام محمّد باقر علیه السّلام فرمود: خروج سفیانی از امور حتمی است و ندای آسمانی نیز از امور حتمی است، و طلوع خورشید از مغرب نیز از امور حتمی است و چیزهای دیگری که همه را می فرمود: از امور حتمی است. حضرت صادق علیه السّلام فرمود: و اختلاف بنی فلان (عباس) نیز حتمی است. عرض کردم: صدای آسمانی چگونه است؟ فرمود: اول روز گوینده ای از آسمان صدا می زند، بطوری که همه مردم با لغات مختلف خود آن را می شنوند، و می گوید: آگاه باشید که حق در پیروی از علی و شیعیان اوست، آنگاه شیطان در آخر همان روز از زمین صدا می زند، آگاه باشید! که حق در پیروی از عثمان و پیروان اوست و در آن وقت است که اهل باطل دچار تردید می شوند.
13- مسئله دیگر در همین موضوع، خاطره آقای مرتضایی فر است که در یکی از مجلات سپاه نقل شده و پیام پیروزی امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) به امام خمینی (رحمه الله ) را تأیید می کند. ایشان در آن خاطره می گوید: “ما روز 21 بهمن 1357 در منزل آیت الله طالقانی نشسته بودیم. به ایشان گفتند: امام پیام داده که مردم در خانه های خود نمانند، بیرون بریزند و به حکومت نظامی اهمیت ندهند. آقای طالقانی گفت: امام مدت پانزده سال از ایران دور بوده اند و توجه ندارند که این دژخیمان رژیم چه بی رحم هستند. اگر مردم بیرون بریزند. همه را قتل عام می کنند؛ بنابراین صلاح در آن است که در منازل و خانه ها بنشینیم، ببینیم عاقبت کار چه می شود. بعد مرحوم طالقانی با امام حدود نیم ساعت تلفنی گفت و گو کرد تا شاید امام را قانع کند که مردم را از خانه هایشان بیرون نیاورند. ما حرف های آقای طالقانی را شنیدیم که سعی داشت امام را هر طور شده، از تصمیم خود مبنی بر بیرون آمدن مردم از خانه ها و اهمیت ندادن به حکومت نظامی، منصرف نمایند. تا اینکه آقای طالقانی گوشی را گذاشت و در گوشه ای زانویش را بغل گرفت و ساکت ماند. حتی سرش را روی زانوانش تکیه داد و به فکر فرو رفت. ما با خود گفتیم حتماً امام حرفی زده و مثلاً به ایشان گفته شما دخالت نکنید و …؛ بنابراین آقای طالقانی ناراحت شده است. اما چیزی نگفتیم تا اینکه ایشان یک دفعه سرش از زانوانش برداشت و به حالت طبیعی و عادی برگشت. سؤال کردیم: آقا چه شده؟ آیا امام به شما پرخاش کردند یا حرفی گفتند که شما ناراحت شدید؟ آقای طالقانی گفت نه، نه، اصلاً مسئله این نیست. من اصرار کردم که امام اعلامیه هایش را پس بگیرد و امام هر چه می گفت، من قانع نمی شدم. در آخر فرمود: آقای طالقانی اصرار نکن، احتمال بده که این دستور از طرف امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است. تا امام این جمله را گفت: من به خود لرزیدم و بی اختیارگوشی را گذاشتم و حالم دگرگون شد.” (خاطرات آیت الله سید علی اکبر قرشی، چاپ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صفحات، 133 تا 136).
14- صحیفه امام، ج1، ص 121.
15- عن ابی الحسن الاول علیه السّلام قال: رجل من قم یدعوا الناس إلی الحق یجتمع معه قوم قلوبهم کزبر الحدید لاتزلهم الریاح و العواصف لا یملون من الحرب و لا یجبنون و علی الله یتوکلون و العاقبه للمتقین (بحار الأنوار، ج6، ص 296).
امام علی علیه السّلام فرمودند: مردی از قم، مردم را به سوی حق دعوت می کند، گروهی با او همراه می شوند که همانند پاره های آهن هستند، که بادهای تند آنان را نمی لغزاند و از جنگ خسته نمی شوند. به خدا توکل می کنند و عاقبت خیر برای پرهیزکاران است.
16- قَالَ ع خُرُوجُ السُّفْیاَنِیِّ وَ الْیَمانِیِّ وَ الْخُراسانِیِّ فی سَنَهٍ وَاحِدهٍ فِی شَهْرٍ وَاحِدٍ فِی یَومِ وَاحِدٍ نِظامٌ کَنِظامِ الْخَرزِ یَتْبَعُ بَعْضُهٌ بَعضا (الغیبه للنعمانی، ص 255)
امام محمّد باقر علیه السّلام فرمودند: خروج سفیانی و یمانیّ و خراسانیّ در یک سال و یک ماه و یک روز خواهد بود با نظامی که گوئی برشته کشیده شده است بدنبال هم شود.
17- عَنْ أبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع انَّهُ قَالَ قَبْلَ هَذَا الْاَمْرِ السُّفْیَانِیُّ وَ الیَمَانیُّ وَ المَروَانِیُّ وَ شُعَیْبُ بْنُ صَالِحٍ فَکَیْفَ یَقُولُ هذَا هَذَا (الغیبه للنعمانی، ص 253)
«پیش از این امر، سفیانیّ و یمانیّ و مروانیّ و شعیب بن صالح باید ظاهر شوند، پس چگونه این شخص (یعنی محمّد بن ابراهیم بن اسماعیل که معروف بن ابن طباطبا است) چنین ادّعا می کند؟ (یعنی ادّعای مهدویت می کند و خود را قائم آل محمّد می داند؟)»
18- پیامبر اکرم صلی لله علیه و آله و سلم فرمود: گروهی از مشرق قیام می کنند و زمینه حکومت مهدی علیه السّلام را فراهم می سازند. علیه السّلام نیز فرمود: صاحبان پرچم های سیاهی که از خراسان قیام می کنند، در کوفه فرود می آیند و آن گاه که مهدی علیه السّلام ظهور کند با او بیعت می کنند. در این زمینه ر.ک: بحار الأنوار 208/52 حدیث 45، 217/52 حدیث 77، 87/51، 119/52، حدیث 48، 208/52 حدیث 45، 217/52 حدیث 77، 87/51، 87/51.
19- عَنْ جابِرِ عَن أبی عَبْدِ اللهِ ع فِی قَوْلِ اللهِ تَعَالی وَ اللَّیْلِ اِذا یَغْشی قالَ دَوْلَهُ اِبْلیسَ اِلَی یَوْمِ الْقِِیامَهِ وَ هُوَ یَوْمِ قِیَامِ الْقائِمِ وَ النَّهارِ اِذا تَجَلَّی وَ هُوَ القائِمُ اذا قَام (بحارالأنوار الجامعه لدرر أخبار الائمه الأطهار، ج24، ص 398)
جابر از حضرت صادق درباره آیه وَ اللَّیل إذا یغَشی فرمود دولت ابلیس تا روز قیامت است که آن روز قیام قائم است وَ النَّهارِ إذَا تَجَلَّی و آن روز درخشان حضرت قائم است وقتی قیام کند.
20- یخرج قوم من المشرق یوطئون للمهدی سلطانه،‌(سن ابن ماجه، 4088/2، البدء و التاریخ 174/2؛ مجمع الزوائد، 318/7)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند: قومی از مشرق قیام می کنند که زمینه را برای حکومت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) فراهم می سازند.
عَنْ اَبِی جَعْفَرِ ع انَّهُ قالَ کَانَّی بِقَوْمٍ قَدْ خَرَجُوا بِالْمَشرِقِ یَطْلُبُونَ الْحَقَّ فَلا یُعْطَوْنَهُ ثُمَّ یَطلُبُونَهُ فَلا یُعْطَوْنَهُ فَاذا رَأوْا ذلِکَ وَضَعُوا سُیُوفَهُمْ عَلی عَواتِقِهِمْ فَیُعطَوَن ما سَالُوهُ فَلا یَقْبَلُونَهُ حَتَّی یَقُومُوا وَ لاَ یَدْفَعُونَهَا اِلَّا اِلَی صَاحِبِکُمْ قَتْلاهُمْ شُهَداءُ أمّا اِنِّی لَوْ ادْرَکْتُ ذلِکَ لَاسْتَبْقَیْتُ نَفْسِی لِصَاحِبِ هَذا الامْر.(الغیبه للنعمانی، ص 273)
ابو خالد کابلی از امام باقر علیه السّلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود: گوئی می بینیم که قومی در مشرق خروج کرده اند و خواستار حقّ اند ولی به ایشان داده نمی شود، باز خواستار آن می شوند و به آنان داده نمی شود، پس چون چنین می بینند شمشیرهای خود را برگردن خویش می افکنند (آماده کارزار می شوند) پس آنچه می طلبند به ایشان بدهند ولی ایشان از پذیرفتن آن خودداری می کنند تا اینکه قیام نمایند و آن را به کسی باز ندهند مگر به صاحب شما، گشتگانشان شهیدند، بدانید اگر خود آن را در می یافتم حتماً خود را برای صاحب این امر نگاه می داشتم»
21- سوره فجر، آیه 2؛ وَ لیَالِ عَشرٍ؛ قسم به شبهای دهگانه
22- روضه الواعظین و بصیره المتعظین، ج2، ص 351؛ بحارالأنوار لجامعه لدرر أخبار الائمه الأطهار، ج55، ص 140.
23-یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ (27) ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَهً مَرْضِیَّهً (28) فَادْخُلِی فِی عِبَادِی‌ (29) وَ ادْخُلِی جَنَّتِی‌
اى نفس مطمئنّه ،(27) خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد ،(28)و در میان بندگان من درآى ،(29) و در بهشت من داخل شو.
24- قَالَ ابُو عَبْدِ الله ع اقْرَءُوا سُورَهَ الْفَجْرِ فِی فَرائِضِکُم وَ نَوافِلِکُم فَإنَّهَا سُورَهُ الْحُسَیْنِ وَ ارْغَبُوا فِیها رَحِمَکُمُ اللهُ فَقالَ لَهُ ابُو اُسَامَهَ وَ کانَ حاضِرَ المَجْلِسِ کَیْفَ صارَتْ هَذِهِ السُّورَهُ لِلْحُسیِْنِ ع خاصَّهً فَقالَ ألَا تَسمَعُ اِلَی قَولِهِ تَعَالی یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَهً مَرْضِیَّهً فَادْخُلِی فِی عِبَادِی‌ وَ ادْخُلِی جَنَّتِی‌ اِنَّمَا یَعْنی الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیِّ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِمَا فَهُوَ ذُو النَّفْسِ المُطْمَئنَّهٍ الرَّاضِیَهِ الْمَرْضیَّهِ وَ أصْحابُهُ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِمْ الرضوان [هُمُ الرَّاضوُنَ عَنِ اللهِ یَومَ الْقِیامَهِ وَ هُوَ رَاضٍ عَنْهُم وَ هَذِهِ السُّورَهُ فِی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع وَ شیعَتِهِ وَ شِیعه آلِ مُحَمَّدٍ خاصَّهً فَمَنْ ادْمَنَ قَراءَهً الْفَجْرِ کانَ مَعَ الحُسَیْن ع فِی درَجَتِهِ فِی الجَنَّهِ اِنَّ الله عَزیزٌ حَکیمٌ (بحارالأنوار الجامعه لدرر أخبار الائمه الأطهار، ج24، ص 93)
ابن فرقد گفت حضرت صادق علیه السّلام فرمود سوره فجر را در نمازهای واجب و مستحب خود بخوانید زیرا آن سوره حسین علیه السّلام است با آن سوره کمال اشتیاق را داشته باشید خدا شما را رحمت کند. ابو اسامه که حضور داشت عرض کرد چه شد که این سوره اختصاص به حضرت حسین علیه السّلام یافت، فرمود مگر این آیه را نشنیده ای در آن سوره یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ، ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَهً مَرْضِیَّهً، فَادْخُلِی فِی عِبَادِی‌ وَ ادْخُلِی جَنَّتِی منظور از نفس مطمئنه حسین علیه السّلام است چون او دارای نفس مطمئن و راضی و مرضی بود. و اصحاب او از آل محمّد علیهم السّلام راضی از خدایند و خداوند نیز روز قیامت از ایشان راضی است این سوره درباره حسین بن علی و پیروان او و پیروان آل محمّد است. هر که ادامه دهد خواندن سوره فجر را با حضرت حسین علیه السّلام خواهد بود در بهشت همان درجه ای که او هست خداوند عزیز و حکیم است.
25- با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص، و به سوی جایگاه ابدی سفر می کنم. و به دعای خیر شما احتیاج مبرم دارم. و از خدای رحمان و رحیم می خواهم که عذرم را در کوتاهی خدمت و قصور و تقصیر بپذیرد. و از ملت امیدوارم که عذرم را در کوتاهی ها و قصور و تقصیرها بپذیرند و با قدرت و تصمیم اراده به پیش روند و بدانند که با رفتن یک خدمتگزار در سدّ آهنین ملت خللی حاصل نخواهد شد که خدمتگزاران بالا و والاتر در خدمتند، والله نگهدار این ملت و مظلومان جهان است (وصیتنامه، متن، ص 91).
26- اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ.‌
27- برای نمونه ر.ک: أمالی الصدوق، ص 288
حَدَّثَنَا أبِی رَحِمَهُ اللهُ قالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَن العَبَّاسِ بْنِ مَعْروفٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزیدَ عَنِ الْیَعْقُوبیِّ عَن عِیسَی بْنِ عَبْدِ اللهِ العَلَوِیِّ عَنْ أبیهِ عَنْ أبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بنْ عَلِیِّ البَاقِرِ ع عَنْ أبیهِ عَن جَدِّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللهِ ص مَنْ سَرَّهُ أنْ یَجُوزَ عَلَی الصِّراطِ کَالرِّیحِ العَاصِفِ وَ یَلِجَ الجَنَّهَ بِغَیْرِ حِسَابٍ فَلْیتَوَلَّ وَلیِّی وَ وَصِیِّی وَ صَاحِبی وَ خَلیِفَتی عَلی أهْلِی وَ اُمَّتِی عَلِیَّ بْنَ أبِی طَالِبٍ وَ‌ مَنْ سَرَّهُ انْ یَلِجَ النّارَ فَلْیَتْرُکْ وَلایَتَهُ فَوَعِزَّهِ ربِّی وَ جَلالِهِ اِنَّهُ لَبابُ اللهِ الَّذی لا یُوْتَی اِلَّا مِنْهُ وَ اِنَّهُ الصِّرَاطُ المُستقیمُ وَ إنَّهُ الَّذِی یَسْالُ اللهُ عَنْ وَلایَتِهِ یَومَ القِیامَهِ.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود هر که را خوش آید که چون برق جهنده بر صراط گذرد و بی حساب به بهشت رود باید ولایت ورزد با ولی و وصی و رفیق و خلیفه من بر خاندان و امتم علی بن ابی طالب علیه السّلام و هر که را خوش آید به دوزخ رود ترک ولایتش کند. به عزت و جلال پروردگارم که او است باب الله که جز از آن نیایند و او است صراط مستقیم و او است که روز قیامت از ولایتش پرستش شود.
28- صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّینَ‌؛ آیه 7.
29- سوره بقره، آیه 47: یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعَالَمِینَ‌.
ای بنی اسرائیل! نعمتهایی را که به شما ارزانی داشتم به خاطر بیاورید؛ و (نیز به یاد آورید که) من، شما را بر جهانیان، برتری بخشیدم.
30- قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ مَثُوبَهً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَهَ وَ الْخَنَازِیرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولئِکَ شَرٌّ مَکَاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَوَاءِ السَّبِیلِ‌ (سوره مائده، آیه60)
بگو: «آیا شما را به بدتر از [صاحبانِ] این کیفر در پیشگاه خدا، خبر دهم؟ همانان که خدا لعنتشان کرده و بر آنان خشم گرفته و از آنان بوزینگان و خوکان پدید آورده، و آنان که طاغوت را پرستش کرده‏اند. اینانند که از نظر منزلت، بدتر، و از راه راست گمراه‏ترند.»
31-فِی قَولِهِ تَعََالَی غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّینَ قالَ امیرُ المُومِنینَ ع امَرَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ عِبَادَهُ اَنْ یَسْالُوهُ طَریقُ المُنْعِمِ عَلَیْهِمْ وَ هُمُ‌ النَّبیُّونَ و الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءَ وَ الصَّالِحُونَ وَ انْ یَستَعیذُوا مِنْ طَریقِ المَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَ هُمُ الْیَهُودُ الَّذینَ قالَ اللهُ فِیهِم هَلْ اُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِن ذلِکَ مَثُوبَهً عِندَ اللهِ منْ لَعَنَهُ اللهُ وَ غَضِبَ عَلَیهِ وَ انْ یَسْتَعیذوُا مِنْ طَریقِ الضَّالَّینَ وَ هُمُ الَّذِینَ قَالَ اللهُ فِیهِمْ قُلْ یا أهْلَ الکِتابِ لا تَغْلُوا فِی دینِکُم غَیْرَ الحَقَّ وَ لا تَتَّبُعُوا أهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ اَضَلُّوا کَثیراً وَ ضَلُّوا عنْ سَواءِ السَّبیلِ وَ هُمُ النَّصارَی ثُمَّ ‌قَالَ امیرُالمُوْمِنینَ ع کُلٌّ مَنْ کَفَرَ بِاللهِ فَهُو مَغْضُوبٌ عَلَیْهِ وَ ضالٌّ عَنْ سَبیلِ اللِهِ وَ قَالَ الرِّضَا ع کَذلِکَ وَ زادَ فیهِ فَقالَ وَ منْ تجَاوَزَ بِأمیرِالمؤمنینَ ع العُبُودیَّهَ فَهُو مِنَ المَغضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ مِنَ الضَّالینَ(بحارالأنوار لجامعه لدرر أخبار الائمه الأطهار، ج25، ص 274)
تفسیر امام حسن عسکری در آیه غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّینَ‌ امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود خداوند عزیز دستور داده به بندگان که درخواست نمایند راه کسانی را که به آنها نعمت عنایت کرده وآنها پیامبران و صدیقین و شهدا و صالحین هستند و بخدا پناه برند از راه کسانی که مورد خشم خدا قرار گرفته-و آنها یهود هستند همان کسانی که خداوند درباره آنها فرمود هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ مَثُوبَهً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ و پناه برید به خدا از راه گمراهان و آنها کسانی هستند که خداوند درباره ایشان فرموده قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَ لاَ تَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثِیراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَوَاءِ السَّبِیلِ‌ و آنها نصاری هستند. سپس امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود هر که به خدا کافر شود او مورد خشم خداست و از راه خدا گمراه است و حضرت رضا علیه السّلام همین را فرمود و اضافه نمود هر کس امیرالمؤمنین علیه السّلام را از حد بندگی خارج کند او نیز از مغضوب علیهم و از گمراهان است.
32- یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لاَ یَخَافُونَ لَوْمَهَ لاَئِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ .
33- تفسیرالعیاشی عَن بَعْضِ أصْحَابِهِ عَنْ رَجُلٍ عَن أبِی عَبْدِ اللهِ ع قالَ سَالتُهُ عَن هَذهِ الایهٍ فَسَوْفَ یَاتِی اللهُ بِقَومٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ اَذِلَّه عَلَی المُومِنینَ اَعِزَّهٍ عَلَی الکافِرینَ قالَ الموالِیَ (بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج64، ص 181)
از امام صادق علیه السّلام درباره آیه 54 سوره مائده پرسیدم فرمود منظور موالی است.
انَّ ناساً مِنْ اصْحابِ رَسُولِ اللهِ ص قَالُوا یاَ رَسُولَ اللهِ مَنْ هُولاءِ الَّذینَ ذَکَرَ اللهُ فِی کِتابِهِ وَ کانَ سَلْمانُ اِلَی جَنْبِ رَسُولِ اللهِ فَضرَبَ ص یَدَهُ عَلَی فَخِذِ سَلْمانَ فَقالَ هَذاَ وَ قَوْمُهُ وَ الذِی نَفسِی بِیدِهِ لَوْ کانَ الایمانُ مَنُوطاً بِالثُّرَِیَّا لَتناوَلَهُ رَجالٌ مِنْ فَارِسَ وَ رَوَی ابُو بَصیرٍ عَنْ ابی جعْفَرٍ ع قَالَ اِنْ تَتَوَلَّوْا یا مَعشَرَ العَرَبِ-یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرکُمْ یَعْنِی المَوَالی.(بحارالأنوار الجامعه لدرر أخبار الائمه الأطهار، ج64، ص 168)
34-قالَ رَسُولُ اللهِ ص ذَاتَ یَوْمٍ وَ عِنْدَهٌ جَمَاعَهٌ مِن اصْحابِهِ اللهُمَّ لَقِّنِی اِخْوانِی مَرَّتَینِ فَقالَ مِنْ حَوْلَهُ مِنْ اصْحابِهِ أ ماَ نَحْنُ اِخْوانَکَ یَا رَسُولَ اللهِ فَقالَ لاَ اِنَّکُمْ اصْحابی وَ اِخْوانِی قَوْمٌ فِی آخرالزَّمانِ آمَنُوا وَ لَمْ یَرَوْنی لَقَدْ عَرَّفَنیهِمُ اللهُ بِاسْمائِهِمْ وَ اسْماءِ آبائِهِمْ مِنْ قَبْلِ أنْ یُخْرجَهُمْ مِنْ اصْلابِ آبائِهِمْ وَ ارْحامِ اُمَّهاتِهِمْ لَاحَدُهُمْ اَشدُّ بَقیَّهً عَلی دینِهِ مِنْ خَرْطِ الْقَتَادِ فِی اللَّیلَهِ الظَّلْماءِ اوِ کَالْقابِضِ عَلَی جَمْر الغَضَا اُولئِکَ مَصَابیحُ الدُّجَی یُنْجِیهِمُ اللهُ مِن کُلِّ فِتْنَهٍ غَبْراءَ مُظْلِمَه.(بحارالأنوار الجامعه لدرر أخبار الائمه الأطهار، ج52، ص 124)
روزی در مجمعی از اصحاب دو بار فرمود: خداوندا! برادران مرا به من صلی الله علیه وآله و سلم پیغمبر اکرم بنمایان. اصحاب عرض کردند: یا رسول الله! مگر ما برادران شما نیستیم! فرمود: نه! شما اصحاب من می باشید، برادران من مردمی در آخرالزمان هستند که به من ایمان می آورند، با اینکه مرا ندیده اند. خداوند آنها را با نام و نام پدرانشان، پیش از آنکه از صلب پدران و رحم مادرانشان بیرون بیایند، بمن شناسانده است. ثابت ماندن یکی از آنها بر دین خود، از صاف کردن درخت خاردار (قتاد) با دست در شب ظلمانی، دشوارتر است. و یا مانند کسی است که پاره ای از آتش چوب درخت «غضا» را در دست نگاهدارد. آنها چراغهای شب تار می باشند، پروردگار آنها را از هر فتنه تیره و تاری نجات می دهد.
35- سوره مائده، آیه 55: إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ‌
ولىّ شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانى که ایمان آورده‏اند: همان کسانى که نماز برپا مى‏دارند و در حال رکوع زکات مى‏دهند.
36- این مطلب از متواترات است. برای نمونه ر.ک: الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج1، ص 59.
37- وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ‌ (56)
و هر کس خدا و پیامبر او و کسانى را که ایمان آورده‏اند ولىّ خود بداند [پیروز است، چرا که] حزب خدا همان پیروزمندانند.
38- برای نمونه ر.ک: التوحید للصدوق، ص 166.
عَنْ ابِی عَبْدِ اللهِ ع قالَ یَجِی ءُ رَسُولُ اللهِ ص یَوْمَ الْقیامَهِ آخِذاً بِحُجْزَهِ رَِّبهِ وَ نَحْنُ آخِذُونَ بِحُجزَهِ نَبیِّنَا وَ شِیعَتُنَا آخِذُونَ بِحُجْزَتِنَا فَنَحْنُ وَ شِیَعتُنَا حِزْبُ اللهِ وَ حِزْبُ اللهِ هُمُ الْغالِبُونَ و اللهِ مَا نَزْعُمُ انَّهَا حُجْزَهُ الإزَارِ وَ لَکِنَّهَا اعْظَمُ مِنْ ذَلِکَ یَجیءُ رَسُولُ اللهُ ص آخِذاً بِدینَ اللهِ وَ نَجِیءُ نَحْنُ آخِذِینَ بِدینَ نَبِیِّنَا وَ تَجِیءُ شیعَتُنَا آخِذینَ بِدیِننَا.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در روز قیامت می آید و حجزه پروردگارش را گرفته و ما حجزه پیغمبر خود را می گیریم و شیعیان ما حجزه ما را می گیرند پس ما و شیعیان ما گروه خدائیم و گروه خدا ایشانند که غالبند به خدا سوگند که ما نمی گویئم که آن حجزه و بندگاه زیر جامه است و لیکن آن از این بزرگتر است رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می آید و دین خدا را گرفته و ما می آئیم و دین پیغمبر خدا را گرفته ایم و شیعیان ما می آیند و دین ما را گرفته اند.
39- أُولئِکَ الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّهَ فَإِنْ یَکْفُرْ بِهَا هؤُلاَءِ فَقَدْ وَکَّلْنَا بِهَا قَوْماً لَیْسُوا بِهَا بِکَافِرِینَ‌.
آنان کسانى بودند که کتاب و داورى و نبوت بدیشان دادیم و اگر اینان [مشرکان] بدان کفر ورزند، بى‏گمان، گروهى [دیگر] را بر آن گماریم که بدان کافر نباشند.
40-إِلاَّ تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذَاباً أَلِیماً وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَ لاَ تَضُرُّوهُ شَیْئاً وَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ.
اگر بسیج نشوید، [خدا] شما را به عذابى دردناک عذاب مى‏کند، و گروهى دیگر به جاى شما مى‏آورد، و به او زیانى نخواهید رسانید، و خدا بر هر چیزى تواناست.
ر.ک: روضه الواعظین و بصیره المتعظین، ج2، ص 362.
41- هَا أَنْتُمْ هؤُلاَءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَمِنْکُمْ مَنْ یَبْخَلُ وَ مَنْ یَبْخَلْ فَإِنَّمَا یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ وَ اللَّهُ الْغَنِیُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لاَ یَکُونُوا أَمْثَالَکُمْ؛‌
شما همان [مردمى] هستید که براى انفاق در راه خدا فرا خوانده شده‏اید. پس برخى از شما بخل مى‏ورزند، و هر کس بخل ورزد تنها به زیان خود بخل ورزیده، و [گرنه] خدا بى‏نیاز است و شما نیازمندید و اگر روى برتابید [خدا] جاى شما را به مردمى غیر از شما خواهد داد که مانند شما نخواهند بود
42- وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ؛‌ و [نیز بر جماعت هایى] دیگر از ایشان که هنوز به آنها نپیوسته‏اند. و اوست ارجمند سنجیده‏کار.
ر.ک: الحیاه با ترجمه احمد آرام، ج2، ص 218.
43- وَ رُوِیَ انَّ النَّبِیَّ ص قَرَا هَذِهِ الایَهَ فَقِیلَ لَهُ مَن هَؤلاءِ فَوَضَعَ یَدَهُ عَلِی کَتِفِ سَلْمانَ وَ قالَ لَوْ کانَ الدِّینُ فی الثُّرَیَّا لَنَالَتْهُ رَجالٌ مِنْ هؤلَاء (بحارالأنوار، ج16، ص 310)
روایت شده وقتی این آیه از سوره جمعه نازل شد، رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دست بر شانه سلمان نهاده و فرمود اگر دین در ثریا باشد باز عده ای از اینان به آن دست خواهند یافت.
همچنین ر.ک: بحارالأنوار ج 27 ص 49(درباره آیه 89 انعام)؛ بحارالأنوار ج21 ص 189 (درباره آیه 39 سوره توبه)؛ بحارالأنوار ج22 ص 52 (درباره آیه 38 سوره محمّد صلی الله علیه و آله).
44- لاَ تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ‌
قومى را نیابى که به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند [و] کسانى را که با خدا و رسولش مخالفت کرده‏اند هر چند پدرانشان یا پسرانشان یا برادرانشان یا عشیره آنان باشند دوست بدارند. در دل اینهاست که [خدا] ایمان را نوشته و آنها را با روحى از جانب خود تأیید کرده است، و آنان را به بهشت هایى که از زیر [درختان] آن جوی هایى روان است در مى‏آورد همیشه در آنجا ماندگارند. خدا از ایشان خشنود و آنها از او خشنودند اینانند حزب خدا. آرى، حزب خداست که رستگارانند.
45- «عن احمد بن سالم، عن محمّد بن یحیی بن ضریس، عن محمّد بن جعفر، عن نصر بن مزاحم و ابن ابی الحماد، عن ابی داود عن عبدالله بن شریک، عن ابی جعفر علیه السّلام قال: اقبل ابوبکر و عمر و الزبیر و عبدالرحمن بن عوف، جلسوا فناء رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فخرج الیهم النبی صلی الله علیه و آله و سلم: فجلس الیهم، فانقطع شسعه، فرمی بنعله الی علی بن ابی طالب علیه السّلام ثم قال: ان عن یمین الله عز وجل، او عن یمین العرش، قوماً منا علی منابر من نور، وجوههم من نور، و ثیابهم من نور، تغش وجوههم ابصار الناظرین دونهم، قال ابوبکر: من هم یا رسول الله؟ فسکت، فقال الزبیر: من هم یا رسول الله؟ فسکت، فقال: عبدالرحمن: من هم یا رسول الله؟ فسکت، فقال علی علیه السلام. من هم یا رسول الله؟ فقال: هم قوم تحابوا بروح الله علی غیر انساب و لا اموال، اولئک شیعتک و انت امامهم یا علی.»(بحارالأنوار، ج65، ص 139)
«از احمد بن سالم، از محمّد بن یحیی بن ضریس، از محمّد بن جعفر، از نصربن مزاحم ابن ابی حماد، از ابی داود از عبدالله بن شریک از ابی جعفر علیه السّلام که فرمود: ابوبکر و عمر و زبیر و عبدالرحمن بن عوف به درگاه رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم نزدیک شدند و نشستند، پس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر آنها وارد شد، کنارشان نشست، دمپایی اش گسیخته شد و آن را (برای ترمیم) به علی بن ابی طالب داد، سپس فرود: همانا از سمت راست خداوند عز وجل-یا از سمت راست عرش-قومی از ما برخاستند که بر منابری از نورند، صورت هایشان نورانی است و لباسهایشان نورانی است، صورتهایشان بر چشم ناظرین دیگر پرده می اندازد. ابوبکر گفت: ای پیامبر، خدا آنها کیستند؟ پس ایشان سکوت کردند: زبیر گفت: ای پیامبر خدا، آنها کیستند؟ پس ایشان سکوت کردند. سپس حضرت علی علیه السّلام فرمودند: ای پیامبر خدا آنها چه کسانی هستند؟ پس ایشان فرمودند: آنها قومی هستند که به واسطه ی روح الله به یکدیگر محبت می ورزند (دلهایشان به هم نزدیک می شود)، در حالی که هیچ نسب یا اموال مشترکی ندارند؛ آنها شیعه ی تو هستند و تو امامشان هستی ای علی.»
46-مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَاناً سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاهِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَهً وَ أَجْراً عَظِیماً
محمّد صلی الله علیه و آله و سلم پیامبر خداست و کسانى که با اویند، بر کافران، سختگیر [و] با همدیگر مهربانند. آنان را در رکوع و سجود مى‏بینى. فضل و خشنودى خدا را خواستارند. علامتِ [مشخّصه] آنان بر اثر سجود در چهره‏هایشان است. این صفت ایشان است در تورات، و مَثَلِ آنها در انجیل چون کِشته‏اى است که جوانه خود برآورد و آن را مایه دهد تا ستبر شود و بر ساقه‏هاى خود بایستد و دهقانان را به شگفت آورد، تا از [انبوهىِ] آنان [خدا] کافران را به خشم دراندازد. خدا به کسانى از آنان که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏اند، آمرزش و پاداش بزرگى وعده داده است.
47- وَ قَضَیْنَا إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوّاً کَبِیراً (4) فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِلاَلَ الدِّیَارِ وَ کَانَ وَعْداً مَفْعُولاً (5) ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّهَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْنَاکُمْ بِأَمْوَالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْنَاکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً (6) إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَهِ لِیَسُوءُوا وُجُوهَکُمْ وَ لِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَ لِیُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِیراً (7) عَسَى رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا وَ جَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ حَصِیراً (8)
و ما به بنی اسرائیل در کتاب (تورات) اعلام کردیم که دو بار در زمین فساد خواهید کرد، و برتری جویی بزرگی خواهید نمود.(4) هنگامی که نخستین وعده فرا رسید، گروهی از بندگان پیکارجوی خود را بر ضدّ شما می انگیزیم (تا شما را سخت در هم کوبند؛ حتی برای به دست آوردن مجرمان)، خانه ها را جستجو می کنند؛ و این وعده ای است قطعی!(5)سپس شما را بر آنها چیره می کنیم؛ و شما را به وسیله دارایی ها و فرزندانی کمک خواهیم کرد؛ ونفرات شما را بیشتر (از دشمن) قرار می دهیم.(6) اگر نیکی کنید، به خودتان نیکی می کنید؛ واگر بدی کنید باز هم به خود می کنید. و هنگامی که وعده دوم فرا رسد، (آن چنان دشمن بر شما سخت خواهد گرفت که) آثار غم و اندوه در صورتهایتان ظاهر می شود؛ و داخل مسجد (الاقصی) می شوند همان گونه که بار اول وارد شدند؛ و آنچه را زیر سلطه خود می گیرند، در هم می کوبند.(7) امید است پروردگارتان به شما رحم کند! هرگاه برگردید، ما هم باز می گردیم و جهنم را برای کافران، زندان سختی قرار دادیم.(8)
48- محمّد بن یعقوب: عن عده من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن الحسن بن شمون، عن عبدالله به عبدالرحمن الأصم، عن عبدالله بن القاسم البطل، عن أبی عبدالله (علیه السّلام) فی قوله تعالی: وَ قَضَیْنَا إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ. قال: «قتل علی بن أبی طالب (علیه السّلام) و طعن الحسن (علیه السّلام) وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوّاً کَبِیراً -قال-قتل الحسین (علیه السّلام) فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا فإذا جاء نصر دم الحسین (علیه السّلام) بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِلاَلَ الدِّیَارِ قوم یبعثهم الله قبل خروج القائم (علیه السّلام)، فلا یدعون وترا لآل محمّد إلا قتلوه وَ کانَ وَعْداً مَفْعُولاً خروج القائم (علیه السّلام) ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّهَ عَلَیْهِمْ خروج الحسین (علیه السّلام) فی سبعین من أصحابه علیهم البیض المذهب، لکل بیضه و جهان، المؤدون إلی الناس: أن هذا الحسین قد خرج.[حتی] لا یشک المؤمنون فیه، و أنه لیس بدجال و لا شیطان، و الحجه القائم بین أظهرهم، فإذا استقرت المعرفه فی قلوب المؤمنین أنه الحسین (علیه السّلام)، جاء الحجه الموت، فیکون الذی یغسله و یکفنه و یحنطه و یلحده فی حفرته الحسین بن علی (علیهم السّلام)، و لا یلی الوصی إلا الوصی».(تفسیر برهان، ج3، ص 503)
عبدالله بن قاسم بطل درباره آیه شریفه: وَ قَضَیْنَا إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ … از امام صادق علیه السّلام روایت می کند که فرمود: این آیه به کشتن علی بن ابی طالب علیه السّلام و نیزه زدن به حسن علیه السّلام نظر دارد، و آیه …وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوّاً کَبِیراً حاکی از کشته شدن امام حسین علیه السّلام است، و آیه فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا … حکایت از ریخته شدن خون حسین علیه السلام دارد، و آیه: بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِلاَلَ الدِّیَارِ … بر مردمی دلالت دارد که خداوند پیش از ظهور امام قائم علیه السّلام می فرستد و هیچ کس را مسئول خونی است در خاندان محمّد صلی الله علیه و آله و سلم وانگذارند مگر آنکه او را بکشند… و کانَ وعداً مَفْعُولاً یعنی ظهور امام قائم علیه السّلام، و مقصود از آیه شریفه: ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّهَ عَلَیْهِمْ…رجعت امام حسین علیه السّلام است با هفتاد تن از یاران وفادار خود که کلاه خودهای زرّین بر سر دارند از دو سو به مردم خبر می دهند که این حسین علیه السّلام است که رجعت کرده و بیرون آمده تا هیچ مؤمنی درباره آن حضرت شک و تردید نکند و بدون تردید، او دجّال و شیطان نیست و هنوز حجت بن الحسن علیه السّلام میان مردم است، و چون در دل مؤمنان استوار شود که او حسین علیه السّلام است اجل امام دوازدهم که حجت است فرا رسد، همان امام حسین علیه السّلام خواهد بود که او را غسل می دهد و کفن و حنوط می کند و به خاکش می سپارد، و عهده دار تجهیز جنازه وصی نشود مگر وصی و امام.
49-سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ.
پاک و منزّه است خدایی که بنده اش را در یک شب، از مسجد الحرام به مسجد الاقصی-که گرداگردش را پربرکت ساخته ایم-برد، تا برخی از آیات خود را به او نشان دهیم؛ چرا که او شنوا و بیناست.
50- عَنْ ابِی جَعْفَرٍ ع قالَ تَنْزِلُ الرَّایَاتُ السُّودُ الَّتِی تَخْرُجُ مِنْ خُراسانَ اِلَی الْکُوفَهِ فَاِذا ظَهَرَ المَهْدِیُّ بُعِثَ اِلَیهِ بالْبَیعَهِ (بحارالأنوار الجامعه لدرر أخبار الائمه الأطهار، ج52، ص 217)
پرچمهای سیاه خراسان آمده در کوفه فرود می آیند، وقتی چون مهدی آشکار شد آنها را طلبیده با وی بیعت می کنند.
51- غُلِبَتِ الرُّومُ‌ (2) فِی أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ‌ (3) فِی بِضْعِ سِنِینَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ‌ (4) بِنَصْرِ اللَّهِ یَنْصُرُ مَنْ یَشَاءُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ‌ (5)
رومیان شکست خوردند،(2) در نزدیکترین سرزمین، و [لى] بعد از شکستشان، در ظرف چند سالى، به زودى پیروز خواهند گردید.(3) [فرجامِ] کار در گذشته و آینده از آنِ خداست، و در آن روز است که مؤمنان از یارى خدا شاد مى‏گردند. (4) هر که را بخواهد یارى مى‏کند ، و اوست شکست‏ناپذیر مهربان.
52-هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِنْ دِیَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَارِ. &&&
اوست کسى که، از میان اهل کتاب کسانى را که کفر ورزیدند در نخستین اخراج [از مدینه] بیرون کرد. گمان نمى‏کردید که بیرون روند و خودشان گمان داشتند که دژهایشان در برابر خدا مانع آنها خواهد بود، و [لى] خدا از آنجایى که تصوّر نمى‏کردند بر آنان درآمد و در دلهایشان بیم افکند، [به طورى که] خود به دست خود و دست مؤمنان خانه‏هاى خود را خراب مى‏کردند. پس اى دیده‏وران، عبرت گیرید.
منبع مقاله :
همایون، محمد هادی؛(1390)، تاریخ تمدن و ملک مهدوی، تهران: نشر دانشگاه امام صادق (ع)و پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، چاپ اول1390.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید