ویژه میلاد حضرت ابوالفضل علیه السلام

ویژه میلاد حضرت ابوالفضل علیه السلام

مقالات مربوط به زندگی گهربار حضرت ابوالفضل علیه السلام را میتوانید اینجا مطالعه کنید(لطفا کلیک کنید)

آغوشش را که گشود، میهمان لبخندهای صمیمی حضرت امیر علیه السلام شد و میزبان بی قراری و بی تابی زلالش.

آغوشش را که گشود، آشوب در چشم هایش موج می زد و شوق و التهاب، از بی قراری اش سر به اوج.

نگاهش لبریز از عطش بود و دست هایش سرشار از شکفتن. فرات از سرانگشتان زلالش جاری بود و آفتاب، از افق نگاهش پیدا.

اولین تمنای او حسین علیه السلام بود، تا آخرین آغوشش را در اولین تمنای خویش رها کند.

گهواره اش، دست های ترک خورده حضرت امیر علیه السلام بود و آرام بخش بی تابی اش، مهربانی مالامال حسین علیه السلام .

هم بازی اش، عشق بود و عطوفت و هم کلامش، آب بود و آب؛ آبی که چند سال بعد، خود را در دست های عباس شعله ور خواهد یافت. آبی که سرشار از تصویر کودکان لب تشنه می شود و لبریز از تشنه کامی مشک سقا.

و عباس علیه السلام ، همچنان لبخند می زد و به دست های خویش می نگریست؛ به دست هایی که هیچ زمانی از کار نمی افتند، به دست هایی که باید گره گشایی کنند. و عباس همچنان لبخند می زد.

کمی که بزرگ تر شد، فهمید که عطش، اتفاقی است که یک روز در چشم های بارانی اش می افتد.

بزرگ می شد و بزرگ تر؛ بزرگ تر از تمامی نام ها و نشان ها، در سایه های زخم های حضرت امیر علیه السلام و همراه غربت برادرش امام حسن علیه السلام . هنوز زمان مانده بود تا دست در آغوش وداع کند و دست های عطوفت پرور خویش را در نسیم فرات رها سازد.

هنوز زمان مانده بود تا نبض دستانش، به آسمان آغشته شود. قلبش لبریز بود از عشق و جرأت، ایمان و حرارت، تپش و شجاعت، محبت و عطوفت؛ قلبی که در آن، هیچ هراسی به خویش، جرأت نزدیک شدن به آن را نداد.

و اینک، عباس علیه السلام بزرگ شده است؛ بزرگ تر از آن چه که تصورها به خاطر بیاورند و تصویرها به صفحه نشان دهند؛ بزرگ تر از آن چه که بزرگ ترها شنیداند و دیده اند؛ بزرگ تر از آن چه که تاریخ، قادر به تماشایش باشد.

و قامت عباس علیه السلام سایه سار تنهایی حسین علیه السلام شد.

روزها به استقبال آغوش حسین علیه السلام می رفت و شب ها به خویشتن نمی اندیشید. سر به زیر می انداخت و لبخندهای برادر را از زمین می چید.

وقتی می گریست، فرشته ها زیر باران اشک هایش شستشو می کردند.

و وقتی نمی گریست، هوا ابری بود؛ که عباس علیه السلام ، در بی تابی نگاه برادر بزرگ شده بود و در کنار سکوت شب های نخلستان، بالغ.

عباس علیه السلام بزرگ شد، تا سرها به کوچکی رفتار خود پی ببرند و سرفرازی را از بلندای نگاه عباس علیه السلام بیاموزند.

عباس علیه السلام ، ترنمی تازه و شکفتنی بی انداز شد که تمام اعتراف ها آن را به زبان آوردند.

عباس علیه السلام ابوالفضل شده بود، عباس علیه السلام ، سقا شده بود و حسین علیه السلام می دانست که دست های عباس علیه السلام کار سازنند و گره گشا؛ دست های عباس علیه السلام مهربانند و مهر گستر.

حسین علیه السلام می دانست که عباس علیه السلام ، توان تماشای تشنگی کودکان را ندارد.

حسین علیه السلام می دانست که کربلا، تابلویی است که با دست های عباس علیه السلام کشیده می شود.

حسین علیه السلام می دانست که کربلا، جاده ای است که با دست های عباس علیه السلام ، بریده می شود حسین علیه السلام می دانست که جز خیانت و خنجر، هیچ کس و هیچ چیز را توان ایستادگی در مقابل شکوه فزاینده و مواج عباس علیه السلام نیست.

حسین علیه السلام می دانست که عباس علیه السلام تازه ترین تبسم تاریخ است و سرشارترین شکفتن به یاد ماندنی.

حسین علیه السلام می دانست و عباس در خود نمی گنجید

حسین می دانست و عباس آغوشش را می گشود؛ آغوشی که بی قراری و بی تابی در آن موج می زد و شوق و التهاب سر به اوج. آغوشش را گشود و در عطشی سیری ناپذیر، خیمه زد تا فرات از سرانگشتان زلالش بنوشد و بنوشاند.

hazrat abbas as (4)زیباتر از زیبا… غزال اینجا که می آید، سرش را به آستانه در می ساید و بر می گردد… دارند قشنگ ترین چشم های دنیا رابه زمین می آورند.

آهو در آهو، شیر در شیر… مگر می شود این همه زیبایی زُلال، همنشین آبیِ آن همه سطوت و غرور شجاعت باشند. سلام بر تو ای عشق اهورایی!

سلام بر تو ای آقای قامت های بلند عرش، امامزاده بوسه و تبسم، ماه من، ماه مهربان من، عزیز من!

پیشانی ات خنده های خورشید است و لب هایت تولید زیبایی.

از چشم ها نمی گویم که پیچیده در حریر و اطلسی معنای دقیق عاشق است.

عباس، اسمش عباس است برای دشمنان خونی این قبیله مهر؛ عباس برای من پدر همه کرامت هاست، فضل دایم است؛ خنده تمام، ملاحت محض؛ این دست های صبوری، فردای همه تشنگی هاست. بی تابی است در حدود عطش.

صبوری و بی تابی؟ چطور می شود این تقدیر دوگانه را فهمید؟ گریه نکن آقای من! تو می دانستی که راز نخل های فرات، در چشم های این غزال صحراهای نجد است.

تو می دانستی اسطوره آب را باید با این دست ها نوشت.

گریه نکن مولا؛ اباالفضل شرفنامه همه بزرگواری است.

اباالفضل، اسطوره همه کرامت هاست؛ پاسدار همه رشادت ها. قامتش از قیامت رشیدتر.

غیور است؛ مثل غیرت سرخ و شکسته کوچه های مدینه… «غیرت معشوق زینت عاشق است و عشق، خلاصه اش می شود. سینه ای غیور و مهربان که داری، آرام اذان در گوشش می خوانی.

بیدارتر از هر بیداری، هر کلام تو را در جان می برد و با تو شهادت می دهد؛ به خدایی که دور و نزدیکی هیچ خدایی نیست جز او، به بزرگ تر از همه. شهادت می دهد؛ به نبوت عشق، نبوت آسمان، نبوت خورشید، نبوت محمد صلی الله علیه و آله . و شهادت می دهد با تو به ولایتت که ولایت تو خلاصه همه هستی اوست. شهادت می دهد تا فردا تمام نیزه ها بدانند این همان مردی است که ولایت عشق را بر پیوندهای جان و زمین خرید؛ مردی که در شناسنامه ازلی اش نام برادر، نه! که ولی را چنان بر غیرت عاشقانه مُهر کرده اند که حتی ستاره ها هم غبطه نور جمالش را دارند.

من نمی دانم این روز قشنگ چرا دلم مدام تشنه گریه می شود، چرا اندوه رهایم نمی کند!

جشن تولد ماه است اما دارم آرام آرام به شروه می رسم.

hazrat abbas as (1)روز آغاز و فرجام مردانگی
از آن سو، فراتر از دیوار سپید عاطفه، پشت نخل های قد قامت بسته،
از خانه که غایت نور بود، صدایی از هستی به گوش زمان می رسید.
نوزاد آفتاب، قدم بر چشمان سیاه آن شب فراگیر ظلمانی گذاشته بود
و قداست سپیده را نوید می داد.
فرش فرش آن خانه بال و پر حضور فرشتگانی بود
که حضورش را مبارک باد می گفتند.
گوشه گوشه اش «صفا» به اعتکاف نشسته بود
و از خشت خشتش رایحه «فردوس» به مشام آسمان می رسید.
غنچه نور را به دستان گرم پدر آفتاب سپردند؛
پدر، نگاهی که حلاوت عشق در آن موج می زد، به فرزند بخشید.
با سرانگشت محبت، دستان کوچک غیورت را لمس کرد؛
ژاله اشک بر گونه اش جاری شد.
بر سیمای مادر عاطفه، موجی از اضطراب نشست؛
سبب را پرسید، و پدر چنین فرمود:
این دستان، عروج مردانگی را بر صحیفه دل های زمانیان نقش می زند
این دستان، شجاعت را به حیرت وا می دارند
این دستان، پاسبان خیمه خورشیدند و نگاهبان آستان برادر.
لبخند با لبان مادر احساس آشنا شد و برخاست،
طفل را همچون پروانه به طواف شمع وجود حسینش برد و به دستان او سپرد.
هر دو، چشم در معراج چشمان یکدیگر دوختند؛
آنان در دشت نگاهشان یکدیگر را می یافتند.
از ازل، خالق آب و آئینه آن دو را برای هم سرشته بود
و حسین علیه السلام ، این حقیقت آبی را نیک می دانست.
آری! او می دانست آن هنگام، طفلی را در آغوش سبزش دارد
که در آینده ای نزدیک، کاشف الکرب سیماش خواهد بود
می دانست، چشمانی را نظاره می کند که به انتظار نوشیدن زهر
تیر دشمنان او می درخشد و می دانست…
شکوه دیدار دو پاره نور، حاضران مجلس انس را به وجد آورده بود
و تنها زمان بود که کمال این همه دلدادگی را در ظهر عشق نظاره می کرد.
آن روز، آغاز و فرجام مردانگی رقم خورد.

hazrat abbas as (3)میلادت مبارک!
پیش از تو هیچ ماهی قدم بر خاک نگذاشته بود.
پیش از تو مرد شب‌های نخلستان کوفه،
مضطرب خورشیدِ معصوم خویش بود
که چگونه تنها بماند در توفان خونین آینده،
ولی اینک تو آمده‌اى. اینک ماه، پشت و پناه خورشید است…
اینک دست‌های شهر آشوبت، دلگرمیِ بی‌پایان کربلا خواهند شد.
آه ای نو رسیده! از همین آغاز، تو مرد به ‌دنیا آمده‌اى.
کودک نیستی انگار.
مهیّا برای سرکوب کردن فتنه‌ها، پا به عالم نهاده‌ای
و علی در رخسار نوظهور تو، خویش را خواهد دید
و دست‌هایت را شایسته عرصه‌های ستیز و نبرد خواهد یافت.
پدر را تماشا کن
تو فرزند تمام رشادت‌و غیرت او هستى.
از پدر بیاموز، صبر و استقامت و مهر را از او فرا بگیر.
این شیر شرزه پیکار و این قلب کبوتریِ غمگسار عالم، پدر توست.
او قرار است در تو تجلّی کند، شبیه پدر باش.
شبیه ذوالفقاری که باطل را همواره نوید مرگ است
و حق را مژده تداوم و تجدید. شبیه سینه شکیبایی
که اندوه هیچ غریبی را تاب نمی‌آورد
و هیچ مظلومی را تنها رها نمی‌کند.
آه ای مرد فردای عطش!
گویا تو علی هستی که امروز متولد شده…
امروز پدرت، چاه‌های عالم را از اشک خونینش سیراب می‌کند.
فردا تو دریاهای هستی را شرمنده لب‌های تشنه خودخواهی کرد.

hazrat abbas as (2)

«الا یا ایها السابقی، ادر کاسا و ناولها»

که عشق … ، این بار می خواهد بیافشاند، تمام نور خود را در قدوم سبز عباس.

چه بشارتی!

خبرش کنید؛ علی علیه السلام را خبر کنید که به پایان رسید، انتظار. اینک این عباس علیه السلام است؛ ماهتاب آسمان ولایت که از پرتو عنایات نبوی صلی الله علیه و آله و انعکاس قرابت علوی علیه السلام تا همیشه تاریخ در آسمان کربلا می درخشد و راهیان سرزمین نور را با تبسّم آسمانی خویش؛ بدرقه می کند.

خوشا نسیمی از دیار عنایتش که تشنگی غربت از کام جهان زدوده و غبار غم از دل بشوید! بوالفضایل اش خوانند تا سپهسالار فتوّت را به فضیلتی بشناسند که بی بدیل و بی نظیر است؛ آنجا که تشنه کامی شهادت را به زلال عافیت ترجیح می دهد تا عظمت فتوت و وفا را به نمایش بگذارد.

تشنگی را به بهای عشق، به جان می خرد و سرافرازی خویش را در درس مولا علیه السلام می آزماید. او فرزند علی علیه السلام ست و فرزند خاتون سرافراز مدینه، ام البنین علیهاالسلام .

او وارث شجاعت علی علیه السلام ، صداقت زهرا علیهاالسلام و کرامت حسن علیه السلام است؛ وارث تمام فضایل. تنها زبان ذوالفقار نیاموخته؛ که عارف تمام دقایق هستی بخش عشق است؛ عشقی که عظمت کبریایی او را تا جایی اوج داده که عرش، مقابل فتوت مرامش تعظیم می کند و بهشت از تکرار نامش به وجد می آید. او مشکل گشای تمام گره های فرو خورده در کلاف زمان است.

پدر مروت را چه نیازی به توصیف که دریای کرمش را پایانی نیست و اقیانوس اجابتش، مسلمان و غیرمسلمان را شربت شفا نوشانده است.

«غیرت»، واژه ای است که حرمت خویش را از نام «عباس» گرفته است.

دل دریایی اش را جز «صبر»، دارویی تسکین نمی بخشید و اندوه بی قراری اش را جز پرتو جمال آسمانی «برادر» نمی زدود.

… سال ها گذشته است؛ اما هنوز زمزمه های فطرت را که آکنده از شعر وفاداری است، می شود شنید که تکرار می کند: «الا یا ایها الساقی، ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل ها!»

مولا جان، ابوفاضل!
کریم باوفا، آقا ابوالفضل     خداوند سخا، آقا ابوالفضل
دلی دارم که نذر مرقد توست     ببر تا کربلا، آقا ابوالفضل!

مولا جان!

آمدی تا جهان، خالی از جلوه فتوت تو نباشد.

آمدی تا ماهتاب، به زیبایی فانی خویش بنالد.

میلادت مبارک!

دست ما و دامان کرمت، یا باب الحوایج.

abolfazlخلاصه ای از زندگی نامه حضرت ابالفضل العباس(ع)

در سال 26 هجری قمری، حضرت عباس (ع) پایه عرصه گیتی نهاد. مادر گرامیش فاطمه، دخت حزام بن خالد بن ربیعه بن عامر کلبی و کنیه اش (ام البنین) بود.
چند سال پس از شهادت حضرت فاطمه (س) بود، که امیرالمومنین از برادرش عقیل، که به اصل و نسب قبایل آگاه بود، درخواست کرد زنی را از دودمانی شجاع برای او خواستگاری کند و عقیل، فاطمه کلابیه (ام البنین) را برای آن حضرت خواستگاری کرد و ازدواج صورت گرفت.

امیرالمومنین (ع) از این بانوی گرامی، صاحب چهار پسر به نامهای عباس، عثمان، جعفر و عبدالله شد.
عباس (ع) ازبرادران دیگرش بزرگتر بود و هر چهار برادر به امام خویش، حسین (ع) وفادار بودند و در روز عاشورا در راه آن امام جان خود را نثار کردند.
ارادت قلبی ام البنین (س) به خاندان پیامبر (ص) آنقدر بود که امام حسین (ع) را از فرزندان خود بیشتر دوست می داشت؛ بطوری که وقتی به این بانوی گرامی خبر شهادت چهار فرزندش را دادند فرمود: مرا از حال حسین (ع) باخبر سازید و چون خبر شهادت امام حسین (ع) به او داده شد، فرمود رگهای قلبم گسسته شد، اولادم و هر چه زیر این آسمان کبود است، فدای امام حسین (ع).
دوران کودکی حضرت ابوالفضل العباس (ع):

در روزهاى کودکى عباس، پدر گرانقدرش چون آیینه معرفت، ایمان، دانایى و کمال در مقابل او قرار داشت و گفتار الهى و رفتار آسمانى‏اش بر وى تاثیر مى‏نهاد. او از دانش و بینش على(ع) بهره مى‏برد. حضرت در باره تکامل و پویایى فرزندش فرمود: ان ولدى العباس زق العلم زقا; همانا فرزندم عباس در کودکى علم آموخت و به سان نوزاد کبوتر، که از مادرش آب و غذا مى‏گیرد، از من معارف فرا گرفت.

در آغازین روزهایى که الفاظ بر زبان وى جارى شد، امام(ع) به فرزندش فرمود: بگو یک. عباس گفت: یک حضرت ادامه داد: بگو دو عباس خوددارى کرد و گفت: شرم مى‏کنم با زبانى که خدا را به یگانگى خوانده ‏ام، دو بگویم.
پرورش در آغوش امامت و دامان عصمت، شالوده ‏اى پاک و مبارک براى ایام نوجوانى و جوانى عباس فراهم کرد تا در آینده نخل بلند قامت استقامت و سنگربان حماسه و مردانگى باشد. گاه که على(ع) با نگاه بصیرت‏ آمیز خود آینده عباس را نظاره مى‏کرد، با لبختدى رضایت ‏آمیز، سرشک غم از دیدگان جارى مى‏کرد و چون همسر مهربانش از علت گریه مى‏پرسید، مى‏فرمود: دستان عباس در راه یارى حسین(ع) قطع خواهد شد.

آنگاه از مقام و عظمت پور دلبندش نزد خداوند چنین خبر مى‏داد: پروردگار متعال دو بال به او خواهد داد تا به سان عمویش جعفر بن ‏ابى‏طالب در بهشت پرواز کند. محبت پدرى گاه على(ع) را بر آن مى‏داشت تا پاره پیکرش را ببوسد ، ببوید و با آداب و اخلاق اسلامى آشنا سازد. از اینرو لحظه‏اى عباس را از خود دور نمى‏ساخت. فرزند پاکدل على(ع) در مدت 14 سال و چهل و هفت روز، که با پدر زیست، همیشه در حرب و محراب و غربت و وطن در کنار او حضور داشت.
در ایام دشوار خلافت، لحظه ‏اى از وى جدا نشد و آنگاه که در سال‏37 هجرى قمرى جنگ صفین پیش آمد، با آن که حدود دوازده سال داشت، حماسه‏اى جاوید آفرید.
مقام علمی حضرت عباس (ع):

حضرت عباس (ع) در خانه ای زاده شد که جایگاه دانش و حکمت بود. آن جناب از محضر امیرمومنان (ع) و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) کسب فیض کردند و از مقام والای علمی برخوردار شدند.

لذا از خاندان عصمت (ع) در مورد حضرت عباس (ع) نقل شده است که فرموده اند: زق العلم زقا، یعنی همان طور که پرنده به جوجه خود مستقیماً غذا می دهد، اهل بیت (ع) نیز مستقیماً به آن حضرت علوم و اسرار را آموختند.
علامه محقق، شیخ عبدالله ممقانی، در کتاب نفیس تنقیح المقال، در مورد مقام علمی و معنوی ایشان گفته است: آن جناب از فرزندان فقیه و دانشمندان ائمه (ع) و شخصیتی عادل، مورد اعتماد، با تقوا و پاک بود.
مقام حضرت عباس (ع) نزد ائمه (ع):

اگر بخواهیم مقام و منزلت حضرت عباس (ع) را از دیدگاه امامان معصوم (ع) دریابیم، کافی است به سخنان آن بزرگوار درباره حضرت عباس (ع) توجه کنیم.
در شب عاشورا، وقتی دشمن در مقابل کاروان امام حسین (ع) حاضر شد و درراس آنها عمربن سعد شروع به داد و فریاد کرد، امام حسین (ع) به حضرت عباس (ع) فرمود:‌ برادر جان، جانم به فدایت، سوار مرکب شو و نزد این قوم برو و از ایشان سوال کن که به چه منظور آمده اند و چه می خواهند.

در این ماجرا دو نکته مهم وجود دارد یکی آنکه امام به حضرت عباس می فرماید: من فدایت شوم. این عبارت دلالت بر عظمت شخصیت عباس (ع) دارد، زیرا امام معصوم العیاذ بالله سخنی بی مورد و گزاف نمی گوید و نکته دوم آنکه، حضرت به عنوان نماینده خود عباس (ع) را به اردوی دشمن می فرستد.

روز عاشورا هنگامی که حضرت عباس (ع) از ا سب بر روی زمین افتاد، امام حسین (ع) فرمودند:‌(الان انکسر ظهری و قلت حیاتی) یعنی (اکنون پشتم شکست و چاره ام کم شد). این جمله بیانگر اهمیت حضرت عباس (ع) ونقش او در پشتیبانی از امام حسین (ع) است.
امام زمان (ع)، در قسمتی از زیارتنامه ای که برای شهدای کربلا ایراد کردند، حضرت عباس (ع) را چنین مورد خطاب قرار می دهند: السلام علی ابی الفضل العباس بن امیرالمومنین المواسی اخاه بنفسه، الاخذ لغده من امسه، الفادی له،‌الوافی الساعی الیه بمائه، المقطوعه یداه لعن الله قاتله یزید بن الرقاد الجهنی و حکیم بن طفیل الطائی.

امام زین العابدین (ع) به عبیدالله بن عباس بن علی بن ابی طالب (ع) نظر افکند و اشکش جاری شد. سپس فرمود:‌هیچ روزی بر رسول خدا (ع) سخت تر ازروز جنگ احد نبود، زیرا در آن روز عموی پیامبر، شیر خدا و رسولش حمزه بن عبدالمطلب کشته شد و بعد از آن روز بر پیامبر هیچ روزی سخت از روز جنگ موته نبود، زیرا در آن روز پسر عموی پیامبر جعفر بن ابی طالب کشته شد سپس امام زین العابدین (ع) فرمود: هیچ روزی همچون روز مصیبت حضرت امام حسین (ع) نیست که سی هزار تن در مقابل امام حسین (ع) ایستادند و می پنداشتند، که از امت اسلام هستند و هر یک از آنها می خواستند از طریق ریختن خون امام حسین (ع) به نزد پروردگار می انداخت و ایشان را موعظه می فرمود و کار را تا آنجا کشاندند که آن حضرت را از روی ظلم وجور و دشمنی به شهادت رساندند.

آنگاه امام زین العابدین (ع) فرمود:‌ خداوند حضرت عباس (ع) را رحمت کند که به حق ایثار کرد و امتحان شد و جان خود را فدای برادرش کرد تا آنکه دو دستش قطع شد. لذا خداوند عزوجل در عوض،‌ دو بال به او عطا کرد تا همراه ملائکه در بهشت پرواز کند، همان طور که به جعفر بن ابی طالب (ع) هم دو بال عطا فرمود و به تحقیق، حضرت عباس (ع) نزد پروردگار مقام و منزلتی دارد که روز قیامت همه شهدا به آن مقام و منزلت غبطه می خورند.

ایثار و جانبازی، راز و رمز تعالی حضرت عباس (ع):

با توجه به روایاتی که در شان حضرت عباس (ع) از ائمه علیهم السلام رسیده و در آن به ایثار و فداکاری در راه امام خویش تصریح شده است، به روشنی، فضیلت و مقام آن بزرگوار آشکار می شود. حضرت عباس (ع) فرزند کسی است که آیه ( و من الناس یشری نفسه ابتغاء مرضات الله, بقره-207) در شانس نازل شد و از سلاله دودمانی است که اسوه ایثار و از خودگذشتگی بودند و سوره هل اتی، در شان ایثار ایشان نازل شده است.
فداکاری، ایثار و جانبازی در اسلام و مکتب اهل بیت علیهم السلام از جایگاه ویژه ای برخوردار است؛ به طوری که امیرمومنان در جایی ایثار را برترین فضیلت اخلاقی می داند.
در جایی دیگر، علی (ع) ایثار را بالاترین عبادت معرفی می نماید و در روایتی دیگر غایت و هدف تمام مکارم اخلاقی را ایثار و از خودگذشتگی می داند.

علی (ع) در قسمتی از نامه خود به حارث همدانی می فرماید: بدان که برترین مومنان کسی است که در گذشتن از جان و خانواده و مال خویش از دیگر مومنان برتر باشد.
حال در اینجا این سوال مطرح می شود که، مگر سایر شهیدان از جان خود نگذشتند، پس چه چیزی حضرت عباس را از سایر شهیدان متمایز می سازد؟

جواب این است که معرفت حضرت عباس (ع) از همه شهیدان والاتر و اطاعتش از امام خویش، کاملتر بود. براساس دیدگاه اسلام و مکتب اهل بیت (ع) آنچه اعمال نیک را از یکدیگر متمایز می سازد و ارزش اعمال را متفاوت می کند، همان معرفت و بینش و نیت شخص است و کلام پیامبر اسلام (ص) که فرمود:
(ضربه علی یوم الخندق افضل من عباده الثقلین) شاید ناظر به این معنا باشد.

در ضمن روایاتی که در مورد ثواب و عقاب عمل به صورتهای گوناگون و متفاوت نقل شده، به این دلیل است که ثواب یا عذاب یک عمل معین، با توجه به معرفت و نیت عامل آن متفاوت می شود. به عنوان مثال، ثواب زیارت امام رضا (ع) در روایتهای معتبر به صور متفاوت نقل شده است و در بعضی روایات تصریح شده که این تفاوت ثواب، به دلیل تفاوت در معرفت اشخاص است.
آری حضرت عباس (ع) با کمال معرفت در راه دین و امام خویش جانبازی نمود و مراحل کمال و تعالی را طی کرد.
القاب تابناک حضرت ابوالفضل العباس (ع)

1. قمر بنى‏ هاشم
بهره‏ مندى بسیار عباس از جمال و جلال و سیماى سپید و زیبا و سیرت سبز و نورانى، زمینه ‏ساز این لقب است.

2. باب الحوائج
کریمى از دودمان کریمان که چون حاجتمندى سوى او روى کند، خواسته‏ هایش را برآورده مى‏سازد.

3. طیار
بیانگر مقام و عظمت‏ حضرت عباس(ع) در فضاى عالم قدس و بهشت جاودان است.

4. الشهید
شهادت، که نشان نمایان ابوالفضل(ع) است و در چهره حیات او درخشندگى بسیار دارد، زمینه ‏ساز این لقب است.

5.سقا
دلاورى عباس در صحنه هاى حیرت‏ آور آب‏رسانى به تشنگان، سبب این لقب شد.

6. عبد صالح
لقبى که حضرت صادق(ع) در زیارت عموى گرانقدرش بدان اشاره دارد:
السلام علیک ایها العبد الصالح.? سلام بر تو، اى بنده صالح خدا.

7. سپه سالار
صاحب لواء یا سپه سالار لقب بزرگترین شخصیت نظامى است و عباس در روز عاشورا این لقب را از آن خود ساخت.

8. پرچمدار و علمدار
یادآور دلاوى و حفظ لشکر در برابر دشمن است. علمدارى عباس(ع) این لقب را برایش به ارمغان آورد.

9. ابوقربه (صاحب مشک)، عمید (یاور دین خدا)، سفیر (نماینده حجت ‏خدا)، صابر (شکیبا)، محتسب (به حساب خدا گذارنده تلاشها)، مواسى (جانباز و مدافع حق)، مستعجل (تلاشگرى مهربان در برآوردن حاجات دیگران) و … از دیگر لقب هاى ابوالفضل است.

مقالات مربوط به زندگی گهربار حضرت ابوالفضل علیه السلام را میتوانید اینجا مطالعه کنید(لطفا کلیک کنید)

مطالب مشابه

یک دیدگاه

  1. خادم الصادقیون
    1395-02-18 در 09:24 - پاسخ

    عرض سلام و ادب ؛ این ویژه نامه برای سال ۱۳۹۵ به روز رسانی شد ..

دیدگاهتان را ثبت کنید