نثر روان و گزین استاد شهیدی(ره) در ترجمه ی نهج البلاغه

نثر روان و گزین استاد شهیدی(ره) در ترجمه ی نهج البلاغه

نویسنده: دکتر جلیل تجلیل (1)

چکیده (2)

بلاغت از مهم ترین ویژگی های نهج البلاغه است. در بین ترجمه های موجود از این کتاب ارزش مند، ترجمه ی استاد شهیدی را شاید بتوان از نظر رعایت نکات و دقایق بلاغی و ظرافت ادبی منحصر به فرد دانست. تسلط او بر حقایق هر دو زبان و آگاهی او به زوایای تاریخی ایراد خطبه و نگارش نامه ها، ویژگی خاصی در رعایت دقایق کلام اما علی(ع) به این ترجمه داده است.
در این ترجمه، به مقتضای حال، غلبه ی واژگان پارسی و حذف های گاه به قرینه و گاهی بی قرینه و امانت ادبی و آهنگین کلام را مشاهده می کنیم و به مقتضای کلام امام علی(ع) نثر روان و موزون و کوتاه و آراسته به سجع های گوش نواز و هماهنگ را در می یابیم. استاد شهیدی هر جا که باید، از توصیفات و تشبیهات به خوبی بهره برده است. در ترجمه ی ضرب المثل های عرب نیز با ترجمه ای روان، به خوبی از عهده ی انتقال معنا بر آمده است.

شادروان استاد سید جعفر شهیدی را به راستی باید یکی از مترجمان چیره دست نهج البلاغه به زبان فارسی به شمار آورد. تحصیلات و دست آوردهای فراوان آن بزرگوار در ادب عرب و زبان فارسی و قرآن و علوم اسلامی در حوزه و دانشگاه و ممارست و تدریس متون اسلامی و نهج البلاغه، چهره ای ممتاز از این دانشمند پدید آورده که تعبد و اخلاص و دینداری و تقوی نیز با آن ویژگی ها، مقام علمی و فضیلت او را آن چنان تر ساخته است.
شیوه ی نگارش او در این ترجمه از مختصات چشم گیری و گوش نوازی و دل انگیزی و کوتاه سخنی(ایجاز) نشان آورده است؛ روح ادبی نهج البلاغه با اسجاع و تجانیس و صور خیال و ایجازها و مجازها، ذکرها و حذف ها، این اثر را به پایگاه استواری از بلاغت نشانده است. در این مقال نمونه هایی کوتاه از ویژگی های یاد شده به پیشگاه نقادان سخن ادبی عرضه می شود:
در خطبه ی 5 که امام علی(ع) آن را پس از رحلت رسول خدا(ص) خوانده است و می فرماید:
«أیُّها النّاس شُقُّوا أمواج الفتن بسفن النَّجاه، عرِّجوا عن طریق المنافره، و ضعوا تیجان المفاخره. أفلح من نهض بجناح، أو استسلم فأراخ، ماءٌ اجنٌ و لقمهٌ یغصُّ بها اکلها…»(علی بن ابی طالب 1368: 31).
برگردان فارسی این عبارت بلاغت نشان را چنین آورده اند:
«مردم! از گرداب های بلا با کشتی های نجات برون شوید و به تبار خویش منازید و از راه بزرگی فروختن به یک سو روید، که هر که با یاوری برخاست، روی رستگاری بیند، وگرنه گردن نهد و آسوده نشیند، که خلافت بدین سان، همچون آبی بد مزه و نادل پذیر است و لقمه ای گلوگیر».
در این عبارات غلبه ی واژگان پارسی و حذف های به قرینه و گاهی بی قرینه(مردم!)، که به یک نشان خطاب و ندا(!) آراسته شده است، و دقت در رعایت امانت ادبی و آهنگینی طبیعی کلمه ها، تسلط مترجم را به معارف و نازکی های آن به خوبی می رساند.
و در همین خطبه در ترجمه ی عبارات زیر که متضمن تمثیلی اثرگذار و باریک است:
«هیهات بعد اللَّتیّا و الّتی و الله لابن أبی طالب انس بالموت من الطِّفل بثدی أمِّهِ»
به خامه ی استاد شهیدی چنین آمده است:
«هرگز! من و از مرگ ترسیدن پس از آن همه ستیزه و جنگیدن؟ به خدا سوگند، پسر ابوطالب از مرگ بی پژمان است، بیش از آنچه کودک پستان مادر را خواهان است».
و در خطبه ی 25، سیاق کلام آمیخته به ندبه و حماسه ی علی(ع) را در عبارات:
«اللُّهمَّ إنّی قد مللتهم و ملُّونی، و سئمتهم و سئمونی، فأبدلنی بهم خیراً منهم و أبدلهم بی شرًّا منِّی. اللُّهمَّ مُث قلوبهم کما یماث الملح فی الماء. أما و الله لوددت أنَّ لی بکم ألف فارس من بنی فراس بن غنم. هنا لک لو دعوت أتاک منهم…فوارس مثل أرمیه الحمیم».
ترجمه ی استاد، گزارشی دقیق و نگارشی است دلنشین:
«خدایا، اینان از من خسته اند و من از آنان خسته؛ آنان از من ستوه اند و من از آنان دل شکسته، پس بهتر از آنان را مونس من دار، و بدتر از مرا بر آنان بگمار. خدایا، دل های آنان را بگداز، چنان که نمک در آب گدازد. به خدا سوگند، دوست داشتم که به جای شما هزار سوار از بنو فراس بن غنم مرا بود که اگر آنان را می خواندی، سوارانی از ایشان نزد تو می آمد تازنده، چون ابر تابستانی».
ملاحظه می شود که نثر ایشان همچون عبارات نهج البلاغه، موزون و کوتاه و آراسته به سجع های گوش نواز است؛ سجع های هماهنگ و پدیدآورنده ی حذف فعل و ایجاز.
در خطبه ی 165، که به خطبه ی طاووس نامدار است، و در برگیرنده ی توصیف آفرینش طاووس، جای جای ویژگی های نثر روان و دلنشین در ترجمه ی تشبیهات و توصیفات تجلی دارد. ادات تشبیه که بایسته ی شکل گیری ارکان تشبیه به کار می رود و لزوماً پیاپی ایراد می شود، در متن نهج البلاغه به گونه های متنوع یاد شده و گاهی حذف گردیده است؛ چنان که جایی به کلمه های «تخال»، «إن ضاحیته»، «کموشی الحلل»، «ضاحیته» و «شاکلته» و گاهی با تشبیه…..باحذف ادات بیان گردیده است؛ همچون «جنیٌّ جُنِیَ منن زهره»، که این خود یکی از بنیادهای بلاغت نهج البلاغه است؛ تنوع و عدم تکرار ادات تشبیه و نوآوری، همراه با جناسی مطبوع. همین خصیصه در ترجمه ی استاد شهیدی با واژه های «پنداری»، «مانند»، «گویی»، «همچون»، «همانند» و «چون» ترجمه شده است؛ به عنوان نمونه، در توصیف طاووس، به پرنیان رنگین بلاغت نهج البلاغه و آنگاه به ترجمه ی فارسی آن تماشا کنیم:
و لو کان کزعم من یزعم أنَّه یلقح بدمعه تسفَّحها مدامعه فتقف فی ضفَّتی جفونه، و أنَّ أنثاه تطعم ذلک ثمَّ تبیض لا من لقاح فحل سوی الدَّمع المنبجس، لما کان ذلک بأعجب من مطاعمه الغراب.
تخال قصبه مداری من فضَّه، و ما أنبت علیها من عجیب داراته و شموسه خالص العقیان و فلذ الزَّبرجد. فإن شبَّهته بما أنبتت الأرض قلت جنیٌّ جنی من زهره کلَّ ربیع؛ و إن ضاهیته بالملابس فهو کموشیِّ الحلل، أو مونق عصب الیمن؛ و إن شاکلته بالحلیِّ فهو کفصوص ذات ألوان قد نطِّقت باللُّجین المکلَّل».
و در پرتو بلاغت تشبیه هایی چنین، به راستی دکتر شهیدی وفاداری در گرته برداری از بلاغت مولا علی(ع) را التزام فرموده و ترجمه را چنین آورده اند:
«و اگر چنان باشد که گمان برند طاووس نر، ماده را آبستن کند با اشکی که از دیده بریزاند، و آن اشک در گوشه ی چشمانش بماند و ماده آن را بخورد، سپس تخم نهد، تخمی که از در آمیختن با نر پدید نگردیده، بلکه از آن اشک بود که از دیده ی طاووس نر جهیده، شگفت تر از آن نیست که گویند زاغ نر طعمه به منقار ماده می گذارد، ماده از آن بار برمی دارد.
پنداری نای های پر او، شانه هاست از نسیم ساخته و آن گردیهای شگفت آفتاب مانند که بر او رسته است، از زرتاب و یاره های زبرجد پرداخته، و اگر آن را همانند کنی بدانچه زمین رویانیده، گویی گل های بهاره است، از این سوی و آن سوی چیده، و اگر به پوشیدنی اش مانند سازی همچون، حلّه هاست نگارین و فریبا، یا چون برد یمانی زیبا، و اگر به زیور همانندش کنی، نگین هاست رنگارنگ در سیم ها نشانده، خوش نما، چون ارژنگ».
در ترجمه ی برخی از ضرب المثل های سائر عربی، به خوبی از عهده برآمده اند، چنان که در ص442 از کلمات قصار، که نموداری از نقد ادبی علی(ع) و نقدی پاک و فرهیخته از شعر است، بر گردان عبارت سائر «فإن کان و لابدّ» به فارسی چنین آورده اند:
«و سئل علیه السلام عن أشعر الشُّعراء، فقال: إنَّ القوم لن یجروا فی حلبه تعرف الغایه عند قصبتها، فإن کان و لابدَّ فالملک الضَّلیل. [یرید امرأ القیس.]»(همان: 455)
از او پرسیدند بهترین شاعران کیست؟ فرمود: شاعران در میدانی نتاخته اند که آن را نهایتی بود و خط پایانش شناخته شود و اگر در این باره داوری کردن باید؛ پادشاه گمراه را این لقب شاید. [امر القیس مقصود اوست]».
همچنین در ترجمه ی عبارت «أغمض فی مطالبها» ترجمه ای سهل و کوتاه به دست می دهند:
«…یُکِّفر فیم أفنی عمره، و فیم أذهب دهره. یتذکَّر أموالاً جمعها، أغمض فی مطالبها…»(همان: 105)
«می اندیشد که عمرش را در چه تباه کرده و روزگارش را در چه به سر آورده. به یاد مال هایی می افتد که فراهم کرد و ننگریست که از حلال و یا از حرام به دست آورد…»
همین شیوه ی روانی و آسانی را در ترجمه ی عبارت زیبای خطبه ی 119 ملاحظه می کنیم:
«…اللُّهمَّ خرجنا إلیک حین اعتکرت علینا حدابیر السِّنین، و أخلقنا مخایل الجود»(همان: 114).
«خدایا، هنگامی به سوی تو بیرون شدیم که خشکسالی پیاپی بر ما رسید و ابر هامان که بارانداز می نمود، به خشک ابر مبدّل گردید».
و باز در ترجمه ی بیت ذواالرّمه در همین خطبه، بدین شیوه ی ترجمانی استاد شهیدی ــ تغمّده الله فی غفرانه و أسکنه فی جنانه ــ بر می خوریم:

«جدایر ما تنفکّ إلاّ مناحه
علی الخسف او نرمی بها بلداً فقراً»(3)

«ماده شتران لاغری که پیوسته از کوفتگی و لاغری در خوابگاه خفته اند و یا آنها را به زمین خشک و بی آب و علف می رانیم…».

پی‌نوشت‌ها:

1- استاد دانشگاه تهران
2- چکیده توسط فصلنامه نهج البلاغه تهیه گردیده است.
3- این بیت در فهرست شعرهای عربی پایان کتاب چاپ نشده است.

منابع:
علی بن ابی طالب [امام] 1386. نهج البلاغه. گردآوری سید شریف رضی. ترجمه ی سیّد جعفر شهیدی. چاپ بیستم، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
نشریه النهج شماره 23-24

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید