حقوق بشر در نهج البلاغه(1)

حقوق بشر در نهج البلاغه(1)

نویسنده: دکتر حسن الزین(1)
مترجم: مرتضی نادری

چکیده

انسان در طول تاریخ پس از طی دوره های طولانی بیداد و ستم و ظهور انقلاب های مختلف، کوتاه زمانی است که حقوق بشر را به رسمیت می شناسد. این در شرایطی است که امیرالمؤمنین(ع) قرن ها پیش از ظهور حقوق بشر در اندیشه سیاسی مغرب زمین، نسبت به این حقوق در کردار و گفتار خود توجه داشته اند. حق حیات که در اندیشه معاصر حیات آدمی را از هر تهدیدی مصون می داند، به نص قرآن در سیره امیرالمؤمنین(ع) ظهور یافت و در رفتار او با ابن ملجم به اوج ظهور رسید. توجه امام به آزادی های فردی در رفتار امام با خوارج به منصه ظهور می رسد. از دیدگاه امیر اختلاف نظر سیاسی و نقد بر دستگاه حاکم و تشکیل حزب و گروه حق افراد است. در این راستا حق مخالفان نیز در سیره امام تعریف می شود. در این بین تنها عامل مقابله با مخالفان، اندیشه براندازی است که سیره امام در برخورد با معاویه بر قوه قاهره دلالت دارد. حق مالکیت فردی نیز با ملاحظه شرایط عمومی در نزد امام معنا می یابد. در صورت رواج فقر و سختی معیشت عمومی مالکیت فردی در نزد امام محدود می شود. در منظرامام تنها ملاک برخورداری از حقوق شهروندی، انسان بودن است و تفاوتی بین پیروان ادیان وجود ندارد.

*استناد: الزین، حسن(تابستان 1389)، حقوق بشر در نهج البلاغه، ترجمه ی مرتضی نادری، فصلنامه پژوهش های نهج البلاغه، ص103-123.

مقدمه

حقوق بشر در نهج البلاغه، آنگاه اهمیت می یابد که در شاکله حکومت اسلامی مطرح می شود. موضوع حقوق بشر در اندیشه سیاسی اسلام، از جهاتی در تعارض و ناسازگاری با داده های نظام های دموکراتیک قرار می گیرد. به عبارت دیگر اسلام امروزه در آرای عمومی جهان، متهم به داشتن نظامی استبدادی و در تضاد و تناقض با اصول نظام دموکراسی است!
مسئله اینست که حقوق بشر- آن گونه که قانون منسوب به این حقوق بیان می کند- به عنوان وجه بارز دموکراسی و نظام سیاسی، در اندیشه سیاسی نهج البلاغه و در پی آن دیدگاه نظام اسلامی، چگونه شکل گرفته است؟
قانون اساسی دولتهای دموکراتیک جدید، بر مبنای اصل مهم حقوق بشر، تصریح می کنند که جمیع شهروندان، صرف نظر از رنگ و دین و طبقه و نژاد، دارای حقوق مساوی اند. روشن ترین این حقوق- بنابر آنچه این قوانین بدان اشارت دارند- حق حیات، حق آزادی شخصی و حق مالکیت فردی است که منتج به برقراری حقوقی چون: آزادی اندیشه، آزادی بیان، آزادیهای اجتماعی، آزادی تشکیل حزب، حق دادرسی در دادگاه عادل و ایمنی از هر بندی که بر دست و پای آزادی شخصی نهاده شود. عدم تجاوز و اعمال مجازات به حریم این حقوق، مگر بر مبنای نص قانون، مجاز نیست.
این حقوق در روزگار پسین تاریخ انسان، پس از طی دوره های بیداد و ستم و انقلاب های ملل مختلف و ریخته شدن خونهای بسیار، پذیرفته و گردن نهاده شدند. قانون اساسی آمریکا در سال 1787 میلادی نوشته شد؛ اما کهن ترین سند حقوق بشر، در تاریخ اروپا، « مگناکارتا»( Magna Charta) است که در سال 1215 میلادی در انگلستان، برای حمایت از حقوق اشراف و لردها در برابر پادشاه، صادر شد. این منشور، که انگلیسی ها بدان می بالند، البته حقوق همه طبقات مردم، مانند دهقانان و تیولها را در بر ندارد. از این رو، شهروندان عادی دست کم پنج قرن، پس از این زمان، بدین حقوق دست یافتند.
تبیین و بررسی دیدگاه امام علی بن ابی طالب(ع) قرن ها پیش از ظهور
در اندیشه سیاسی غرب، نسبت به این حقوق، با بررسی نظامی که در طول حکمرانی او شکل گرفت و واکاوی سیره او، پیش از دوران حکومتش، ارزش این تفکر را در اندیشه سیاسی اسلام بیان می دارد. دراین بین مطالعه گزارشهای نهج البلاغه از کردار و گفتار امام محل رجوع است.

1. حق حیات

اندیشه انسان معاصر حق حیات را به این معنا می داند که حیات آدمی از هر تهدیدی مصون ماند. قرآن کریم نیز به این امر اشاره می کند:
من قتل نفساً بغیر نفس او فسادٍ فی الارض فکأنما قتل الناس جمیعاً( سوره مائده، 32)
هرکس، انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین بکشد، چنان است که گویی همه انسانها را کشته.
تفسیر این آیه نزد علی بن ابی طالب(ع) در سایه اجرای به دور از تأثیر هرگونه طمع و تعصب، معنا می یابد. زیرا قاتل گناه بزرگی بر دوش می کشد، هرچند نسبش شریف و نفوذش فراوان باشد. دست عدالت، بی هیچ تبعیضی، او را فرا خواهد گرفت. مثال روشن این دیدگاه ماجرای کشته شدن هرمزان است. زیرا قاتل هرمزان عبیدالله بن عمر بن خطاب بود. عبیدالله پس از آنکه پدرش به دست ابولؤلؤ، غلام مغیره بن شعبه، کشته شد، هرمزان را در انتقام قتل خلیفه بکشت؛ لیکن هرمزان جز رابطه هم دینی، رابطه دیگری با قاتل نداشت و دامنش از خون خلیفه پاک بود. از این رو، و تنها برای داوری عادلانه، امام علی(ع) به دنبال اجرای حکم در این جنایت بود و بر پذیرش مسئولیت این جرم از سوی عبیدالله، پای فشرده، می فرمود:
او را به سبب قتل هرمزان خواهم کشت( مروج الذهب، ج 2، ص 380-381)
همچنین، در روز نبرد صفین، آن گاه که با او رو به رو شد، فرمود:
تو به خون خواهی عثمان آمده ای؟! حال آنکه خدا خون هرمزان را از تو می طلبد.
امام علی(ع) استاندارانش را به حمایت و رعایت « حق حیات» انسان ها سفارش کرده، می فرماید از ریختن به ناحق خونها بپرهیز… بنابراین پایه های حکومت خود را بر خون ناحق مگذار، که این کار نه تنها حکومت را ناتوان و سست، بلکه نابود می کند و آن را به دیگری انتقال می دهد… و هیچ عذری نزد خدا و نزد من در قتل عمد نداری؛ نهج البلاغه، نامه 53». اما در هیچ یک از پیکارهایش، آغازگر جنگ نبود و سپاهیانش را اندرز می داد که:
« لا تقاتلوهم حتی یبدؤوکم، فإنکم – بحمد الله- علی حجه، و ترککم ایاهم حتی یبدؤوکم حجه اخری لکم علیهم، فإذا کانت الهزیمه بإذن الله فلا تقتلوا مدبراً، و لا تصیبوا معوراً، و لا تجهزوا علی جریح»( همان، نامه 14)
شمایان جنگ را میاغازید که بحمدالله بر برهان استوارید، و شروع جنگ از سوی آنان خود برهانی دیگر بر حقانیت شماست. و آنگاه که دشمن به اذن پروردگار گریخت، فراریان را مکشید، و درماندگان را هدف قرار ندهید، و بر مجروحان تیر خلاص نزنید.
تلاش وافی امیرالمؤمنین علی(ع) را در حمایت از احقاق حق حیات- از سر پای بندی به حکم شریعت- می توان در شیوه رفتار او با قاتل خویش، ابن ملجم، به تماشا نشست. در این واقعه، دفاع علی(ع) از این حق بدان پایه مصداق پیدا کرده که متن و شرح همه قوانین در هم پایی آن ناتوان اند. امام فرمان می دهد که ابن ملجم را پیش از اثبات قطعی جرم، که البته با شهادت امام قطعیت می یافت، نکشند. فرمود:
إن ابق فأنا ولی دمی( همان، نامه 23)
اگر ماندم خودم خونبهای خویش دانم.
امام (ع)در پیروی از منش خویش و تلاش فراوان برای استیفای حق حیات و جلوگیری از تجاوز به آن، در پایان وصیتش به امام حسن و امام حسین(ع) افزود:
« بنی عبدالمطلب لا الفینکم تخوضون دماء المسلمین خوضاً تقولون: قتل امیرالمؤمنین(ع)، قتل امیرالمؤمنین(ع). الا لا یقتلن بی إلا قاتلی انظروا إذا أنا مت من ضربته هذه فاضربوه ضربهً بضربه، و لا یمثل بالرجل فإنی سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله یقول: ایاکم و المثله و لو بالکلب العقور»(همان، نامه 47).
ای فرزندان عبدالمطلب، نبینم که به بهانه قتل امیرمؤمنان(ع) خون مردم را بریزید. هان ای فرزندان عبدالمطلب، به خون خواهی ام فقط از قاتلم قصاص کنید. بنگرید، آنگاه که من از ضربت او جام شهادت را نوشیدم، تنها یک ضربت براو فرود آرید و او را « مُثله» نکنید. که از پیامبر گرامی- درود خدا بر او و خاندانش- شنیدم فرمود: از مثله کردن بپرهیزید، هرچند سگ گزنده باشد.
باری، امیرمؤمنان علی(ع) بیم داشت که پس از درگذشتش، برخلاف دستور پیامبر (ص)قاتل مثله شود، یا به حیات انسان بی گناهی تجاوز شود؛ همان گونه که پس از کشته شدن خلیفه دوم چنین پیش آمد، و کسی که مرتکب جرمی نشده بود، به عنوان قاتل، کشته شد. افزون بر این، در سخن علی(ع) نکته دیگری نیز نهفته است و آن تحقق شرط قصاص، پیش از قصاص است. زیرا فرمود:
إذا انا مت من ضربته( همان)
اگر من از ضربت او کشته شدم.
زیرا ممکن است مرگ به سبب عامل دیگری، مانند مرگ ناگهانی، رخ دهد. که در این صورت، مجازات تغییر خواهد کرد. آیا این امر ما را به یاد آنچه قضاوت در روزگار ما، بر آن تأکید دارد، یعنی تناسب بین جرم و جنایت، نمی اندازد؟

2. حق آزادی فردی

نهج البلاغه بیانگر دیدگاه امام علی(ع) نسبت به حق آزادی فردی است. در بیان نهج البلاغه حق آزادی فردی دارای اهمیت فراوان بوده، و در شمار موضوعاتی است که آشکارا به آن پرداخته شده است. رویکرد امام در رویارویی با مخالفانش از خوارج، و دشمنانش در نبردهای جمل و صفین نمادی از اهمیت موضوع حق آزادی فردی در سیره او است. آنگاه که به او خبر رسید که گروهی از سپاهیان کوفه تصمیم گرفته اند به خوارج بپیوندند؛ اما امام (ع)آنان را به سبب ترک لشکر و پیوستن به دشمنان، آزاری نرساند. ابن کواء در مسجد و در میان نماز، با علی ستیز می کرد و سخنانی بر زبان می آورد که دال بر تکفیر امام بود؛ لیکن او کمترین آزاری به او نرساند. روزی یکی از خوارج پس از شنیدن سخنی حکیمانه از امام علی(ع) گفت:« خدا این کافر را بکشد؛ چه نیک فهم است». مردمان برخاستند تا آن مرد را بکشند؛ لیکن با وجود زشتی سخن آن خارجی، حضرتش فرمود:
انما هو سبٌ بسب او عفوٌ عن ذنب( همان، حکمت 412)
لختی درنگ کنید، پاداش دشنام، دشنام است یا عفو از گناه.
همچنین، از شرایط زمان و سخنان امیرالمؤمنین(ع) چنین برمی آید که او حتی برای دشمنان خود نیز حقوقی قائل بود و احکام شرع به وی اجازه نمی داد به آنها تعدی کند. همین منطق نحوه عمل او را در برابر سپاه معاویه در صفین،
آن گاه که آب را از سپاه امام (ع)بازداشتند، توجیه می کند. زیرا آن گاه که امام لشکر معاویه را با قدرت، از کنار چاههای آب راند، امام به آنها اجازه داد که از آب استفاده کنند.
نمونه های احترام به حق آزادی فردی، در کردار و گفتار امام (ع)مشهود است؛ حقی که تا نفس پایانی عمرش از اجرای آن حمایت کرد. هنگامی که به او گفتند مردانی از اهالی مدینه که در جبهه امام(ع) حضور داشتند، پنهانی به معاویه می پیوندند. از این رو، نامه ای به سهل بن حنیف، استاندارش در مدینه، نوشت و به او گفت:
اما بعد، فقد بلغنی أن رجالاً ممن قبلک یتسللون إلی معاویه فلا تاسف علی ما یفوتک من عددهم، و یذهب عنک( همان، نامه 70)
اما بعد، به من خبر رسیده که افرادی از تشکیلات تو یکی پس از دیگری به معاویه پناهنده شده اند! اما از دست دادن آنها و قطع کمک و یاری ایشان تو را غمگین مسازد.
این در حالی است که قدرت داشت آنان را از پیوستن به معاویه باز دارد. امام علی(ع) از تجسس در امور مردم، که در حوزه آزادی فردی آنان قرار دارد، امتناع می ورزد. اینک به ذکر نمونه هایی در این موارد، با نگاهی به نامه امام به والی مصر می پردازیم:
فإن فی الناس عیوباً الوالی احق من سترها( همان، نامه 53)
مردم البته دارای عیبهایی هستند که زمامدار باید بیش از هرکس دیگر در پرده پوشی آن عیبها بکوشد.
امروزه نیز مشابه این نظر را در قوانین کیفری جدید وجود دارد، که در حمایت از اصل آزادی فردی، به کارگیری نتایج تجسس پیش از دادرسیها را در اثبات حکم، ممنوع اعلام کرده است. در همین راستا امام به والی خود فرموده است:
و لا تعجلن إلی تصدیق ساع، فإن الساعی غاشٌ و ان تشبه بالناصحین(همان)
در قبول گفته سخن چین شتاب مکن، اگرچه به چهره خیرخواهان درآید.
سیره امام (ع)نشان از احترام به حقوق افراد در برخورداری از آزادی های قانونی است. تا آنجا که به خوارج اجازه می دهد که تشکیل حزب دهند؛ یا دست کم، آزادی تشکیل انجمن و گردهم آیی را به آنان ارزانی کرد.

3. حق مالکیت فردی

دیدگاه امام(ع) در موضوع مالکیت فردی، او را به حمایت و التزام به این حقوق برمی انگیزد؛ لیکن حق مالکیت دارای حدود و قیودی است که مورد توجه امیرمؤمنان(ع) قرار دارد. این حدود آن گاه عارض می گردد که وضعیت اقتصادی عموم مردم دچار خطر شده، یا جامعه در معرض ناسازگاریها و واکنش های فقر و غنا یا سیری و گرسنگی قرار گیرد. در این صورت حق مالکیت فردی کاهش می یابد. چنانکه می فرماید:
إن الله سبحانه فرض فی اموال الاغنیاء اقوات الفقراء، فما جاع فقیرٌ إلا بما منع به غنیٌ و الله تعالی جده سائلهم عن ذلک ( همان، حکمت 320)
خدای پاک روزی درویشان را در ثروت ثروتمندان مقرر فرموده است، پس فقیری گرسنه نماند جز آنکه ثروتمندی حق او را خورده است، و خداوند به خاطر این کار توانگران را بازخواست خواهد کرد.
اگر بدین سخن، گفتار مشهور ابوذر غفاری را که: من تعجب می کنم از کسی که در خانه اش غذایی نمی یابد، چگونه با شمشیر آخته، به سوی مردمان نمی رود؟!
بیفزاییم، آنگاه دیدگاه اسلامی را نسبت به مالکیت فردی به دست می آوریم.
این گونه است که امام(ع) وضع دگرگونی که چهره بخشی از جامعه دوران او را سیاه کرده بود، ناپسند شمرده و می فرماید:
إضرب بطرفک حیث شئت من الناس، فهل تبصر إلا فقیراً یکابد فقراً، أو غنیاً بدل نعمه الله کفرا( همان، خطبه 129)
نگاه خود را روانه ساز. آیا جز تهیدستی که از فقر رنج می کشد و توانگری که نعمت خدا را کفران می کند، چیز دیگری می بینی.
یا در فرازی دیگر می فرماید:
أترجو ان یعطیک الله اجر المتواضعین و انت عنده من المتکبرین؟ و تطمع- و انت متمرغ فی النعیم تمنعه الضعیف و الارمله( همان، نامه 21)
آیا امیدمندی که خدا پاداش فروتنانت بخشد، در حالیکه در پیش گاهش از گردن کشانی؟ و در نعمت ها غوطه وری ولی ناتوانان و مستمندان را از در می رانی.
نکته دیگری که شایان ذکر است، این که حق مالکیت فردی، مانند دیگر حقوق، همه گروههای جامعه را در بردارد، و مسلمان و غیرمسلمان از آن بهره منداند. بنگرید:
و لا تمسن مال احدٍ من الناس مصل و لا معاهد(همان، نامه 51)
و دست به سوی دارایی هیچ کس، چه مسلمان و چه غیرمسلمانی که در سایه حکومت اسلامی می زید، دراز نکنید.
آری، پشتیبانی از این حق بر همگان فرض و واجب است. زمانی که خبر حمله سپاه معاویه به شهرانبار و دست درازیهای سپاهیان او به مستغلات و
دارایی های مردم، از مسلمان و معاهد، به امام(ع) رسید، سخنی فرمود، که آن را در دلیل دعوی خود، نقل می کنیم:
و لقد بلغنی ان الرجل منهم کان یدخل علی المرأه المسلمه و الاخری المعاهده فینتزع حجلها و قلبها و قلائدها و رعاثها، ما تمتنع منه إلا بالاسترجاع و الاسترحام(همان، خطبه 27).
به من خبر رسیده که مردی از آنان سراغ زنی مسلمان و زن غیرمسلمانی که در سایه حکومت اسلامی می زید، می رفته و خلخال و دستبند و گردن بندها و گوشواره های او را می کنده و آن زن نمی توانسته او را از خود بازدارد و تنها زاری می کرده و از او رحم می خواسته است.
سپس می نگریم که امام(ع) کوتاهی مردمان را در عمل به وظیفه واجب و مقابله با تجاوز به حقوقشان، امری شگفت برشمرده و می فرماید:
ثم انصرفوا وافرین، ما نال رجلاً منهم کلم و لا اریق له دم ( همان)
سپس بدون اینکه مردی از آنان زخمی بخورد و خونی از آنها ریخته شود، با دستان پر، بازگشتند.

پی‌نوشت‌ها:

1.نویسنده و اندیشمند لبنانی، دارای آثاری درباره ایران و انقلاب اسلامی.

منبع:نشریه النهج، شماره 29.
ادامه دارد…

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید