نویسنده:منصور پهلوان(1)
5. حق را بشناس تا پیروان آن را بشناسی
شخصی به نام حارث نزد امام علی(ع) (ع)آمد و گفت: آیا به من گمان می بری که می پندارم اصحاب جمل بر گمراهی بوده اند؟ علی (ع)فرمود:
إنک لم تعرف الحق فتعرف اهله و لم تعرف الباطل فتعرف من اتاه( همان، حکمت 262).
تو حق را نشناختی تا اهل آن را بشناسی، و باطل را نشناختی تا پیروان آن را بشناسی.
طه حسین، ادیب و نویسنده معروف مصری، در کتاب علی و بنوه پس از نقل مضمون جملات فوق می نویسد: من پس از وحی و کلام خداوند، جوابی پر جلال تر و شیواتر از این جواب ندیده و نمی شناسم.(2)
6. آسیب شناسی انحراف از حق
در نهج البلاغه به بعضی از عوامل انحراف از حق اشاره شده است. به عنوان نمونه، در خطبه ای حب و بغض افراطی را از عوامل انحراف از حق برخوانده است:
سیهلک فی صنفان محبٌ مفرطٌ یذهب به الحب الی غیر الحق و مبغض مفرط یذهب به البغض الی غیرالحق( خطبه 127، سطر 6).
دو گروه درباره ی من به هلاکت می رسند. یک گروه دوست دارانی که در دوستی من زیاده روی می کنند، این دوستی آنان را به غیر حق می کشاند؛ و گروه دیگر دشمنان تندرو هستند که این دشمنی آنان را به غیرحق سوق می دهد.
این عبارات دلالت دارد که دوستی و دشمنی افراطی از عوامل منحرف کننده انسان از حق و حقیقت است.
یکی دیگر از عوامل انحراف از حق، آمیختگی حق با باطل است. امام علی(ع) در این باره فرموده است:
فلو ان الباطل خلص من مزاج الحق لم یخف علی المرتادین و لو ان الحق خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندین و لکن یوخذ من هذا ضغثٌ و من هذا ضغثٌ فیمزجان( همان، خطبه 50، سطر 2)
اگر باطل از آمیختگی با حق خلاص می شد، بر جویندگان نهان نمی ماند؛ و اگر حق از پوشش باطل رها می شد، زبان دشمنان از آن منقطع می گردید. ولیکن بخشی از این و بخشی از آن را می گیرند و آنها را با یکدیگر در می آمیزند.
براین اساس حق و باطل همواره به گونه ای ناخالص و محض مشاهده نمی شوند و رنگ پدیده ها الزاماً سیاه یا سپید نیست. بنابراین حق و باطل در هر اندیشه ای قابل بررسی و شناسایی است.
در نهج البلاغه به عوامل دیگری که موجب انحراف از حق می گردد اشاره شده است.
7. حق بر من گران نیست
علی (ع)نحوه سخن گفتن دیگران را با خود، که امیرالمؤمنین است، آموزش می دهد؛ و در ضمن آن می فرماید:
لا تظنوا بی استثقالاً فی حقً قیل لی ( خطبه 216، سطر 2)
و مپندارید که اگر حق را به من بگویند، بر من گران خواهد بود.
فإنه من استثقل الحق أن یقال له او العدل ان یعرض علیه کان العمل بهما اثقل علیه( همان)
زیرا اگر کسی از کلام حق که به او گفته شود یا عدلی که بر او عرضه شود، استثقال کند و آن را گران شمارد، عمل کردن به آنها برای او دشوارتر خواهد بود.
و در ادامه امر می کند که هیچ گاه از گفتن حق باز نایستید:
فلا تکفوا عن مقاله بحق(همان).
8. تفاوت در صفوف باطل
از موضوعات مهمی که در نهج البلاغه مورد تأکید واقع شده است تفاوت در صفوف باطل است. برخی گروه ها به واسطه پیروی از هواهای نفسانی پیرامون باطل گرد می آیند؛ اما برخی دیگر طالب حق اند، و به دلیل سختی و دشواری راه، امر بر آنان مشتبه شده و به باطل می گرایند. تفاوت این دو گروه بسیاراست. علی در نهج البلاغه فرموده است:
لا تقتلوا الخوارج بعدی فلیس من طلب الحق فاخطاه کمن طلب الباطل فادرکه( خطبه 61)
پس از من خوارج را نکشید، زیرا آن کس که خواهان حق است، اما خطا می کند، مانند کسی نیست که خواستار باطل است و بدان می رسد.
سیدرضی در شرح کلام اخیر می گوید: مقصود از کسانی که خواستار باطل اند، معاویه و اصحاب اویند. دراین کلام گران قدر بین خوارج و اصحاب صفین، که هر دو بر باطل اند، فرق نهاده و خوارج بر معاویه و اصحاب او ترجیح داده شده اند. او خوارج را پس از خود سزاوار قتل نمی داند.
9. حق در دل باطل
از شگفتی های کلام امیرالمؤمنین(ع) در امر حق و باطل، یکی هم این تعبیراست که می فرماید: من از دل باطل، حق را بیرون می آورم! در نهج البلاغه آمده است:
و ایم الله لابقرن الباطل حتی اخرج الحق من خاصرته( خطبه 104)
به خدا سوگند من باطل را می شکافتم تا آن که حق را از پهلوی آن بیرون بیاورم.
و هنگامی که برای کارزار با اهل بصره بیرون می آمد، فرمود:
فلانقبن فلابقرن الباطل حتی یخرج الحق من جنبه( خطبه 33)
به یقین باطل را می شکافم، تا حق از پهلوی آن خارج شود.
گرچه به نظر می رسد بیرون آمدن حق از دل باطل، یک تعبیر دیالکتیکی است، اما ظاهراً مقصود این است که حق، مانند خورشید، درخشان و نمایان است و کسی را یارای انکار آن نیست. اما گاهی برای مقابله با حق آن را مموه و مشوه جلوه می دهند. به عبارت دیگر آن را با لایه ای از باطل می پوشانند، و حق را باطل جلوه می دهند؛ این، همان تعبیر قرآن کریم است که می فرماید:
لم تلبسون الحق بالباطل و تکتمون الحق و انتم تعلمون( آل عمران، آیه 71)
چرا حق را با باطل می پوشانید و حق را کتمان می کنید.
علی نیز می فرماید پوسته باطل را می شکافم و حق محض و خالص را از دل آن بیرون می کشم. این از تعابیر شگفت انگیز نهج البلاغه است.
10. زمامداران حق
در نهج البلاغه عترت پیامبراکرم(ص)به عنوان زمامداران حق معرفی شده اند.
چنان که می فرماید:
بینکم عتره نبیکم و هم ازمه الحق( خطبه 87؛ سطر14)
عترت پیامبر شما در میان شماست و آنان زمامداران حق اند.(3)
همچنین عترت و خاندان پیامبر اکرم به عنوان بهترین عترت ها معرفی شده است:
عترته خیرالعتر و اسرته خیرالاسر( خطبه 94، سطر 5)
عترت پیامبراکرم(ص) بهترین عترت ها و خاندان او بهترین خاندان ها هستند.
و از حیث آن که اهل بیت پیامبراکرم(ص) زمامداران حق اند، فرموده است:
انظروا اهل بیت نبیکم فالزموا سمتهم و اتبعوا اثرهم فلن یخرجوکم من هدی و لن یعیدوکم فی ردیً فإن لبدوا فالبدوا و إن نهضوا ( خطبه 97، سطر12)
به اهل بیت پیامبرتان بنگرید و ملازم سمت آنان باشید و از آنان پیروی کنید که شما را از هدایت بیرون نمی برند و شما را به گمراهی باز نمی گردانند. اگر نشستند شما هم بنشینید و اگر قیام کردند شما نیز قیام کنید.
در نهج البلاغه از عترت پیامبراکرم(ص) و اهل بیت او به اعزاز یاد شده و پیروی از آنان – که زمامداران حق اند- توصیه شده است.
11. دیده ها و شنیده ها
آن چه که انسان می شنود ممکن است حق یا باطل باشد، اما آنچه که می بینید به یقین حق است و باطل نیست. امام علی(ع) در کلامی فرموده است:
انه لیس بین الحق و الباطل الا اربع اصابع( خطبه 181، سطر 2)؛
بین حق و باطل فقط چهار انگشت فاصله است.
و چون معنای این سخن را از او پرسیدند، انگشتانش را جمع کرد و بین گوش و چشمش قرار داد و فرمود:
الباطل ان تقول سمعت و الحق ان تقول رایت(همان)
باطل آن است که بگویی شنیدم، و حق آن است که بگویی دیدم.
این کلام دلالت دارد که در مسموعات و منقولات باید تحقیق و تبیین کرد، چنان که در قرآن کریم آمده است:
ان جاءکم فاسقٌ بنبإ فتبینوا(حجرات/6)
اگر فاسقی برای شما خبری آورد، آن را نپذیرید و در صحت و سقم آن تحقیق کنید.
واژه « تبین» درآیه دیگری هم آمده است که در آن « رؤیت» عامل حصول یقین بر شمرده شده است. آن آیه این است:
سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق( فصلت/53)
به زودی آیات خود را درآفاق و نفوس به رؤیتشان می رسانیم تا برای آنها تبیین شود که او حق است.
12. حقوق الهی
در نهج البلاغه تنها از حقوق بشر سخن به میان نیامده است، بلکه از حقوق الهی نیز گفتگو شده است و درکلامی دارندگان معرفت الهی هم طراز شهیدان معرفی شده اند. امام(ع) فرمود:
إنه من مات منکم علی فراشه و هو علی معرفه حق ربه و حق رسوله و اهل بیته مات شهیداً و وقع اجره علی الله( خطبه 190، سطر18)
کسی از شما، که در بستر خود بمیرد و حق پروردگار و رسول و اهل بیتش را بشناسد، شهید از دنیا رفته است و اجر و پاداش او بر خداوند است.
حقوق الهی، حقوقی است که به ازای آن، تکالیفی برای انسان مقرر می گردد. بسیاری از این تکالیف برای حفظ حقوق و کرامت انسانی مقرر گردیده است. چنان که علی (ع)در خطبه ای فرموده است:
من واجب حقوق الله علی العباد النصیحه بمبلغ جهدهم و التعاون علی اقامه الحق بینهم( خطبه 216، سطر 14)
از حقوق واجب الهی بر بندگانش این است که آنان، به قدر توانشان خیرخواهی کنند و برای برپاداشتن حق در بین خودشان به یکدیگر یاری رسانند.
ملاحظه می شود که همین حقوق الهی نیز در راستای خیرخواهی در امور اجتماعی و تعاون برای برقراری حق و عدالت تعریف شده است. آری، اگر کسی حقوق خداوند و اولیای او را بشناسد و آنها را مراعات کند، دارای مقامی رفیع، هم ردیف مقام شهیدان خواهد بود.
یکی دیگر از حقوق الهی، داشتن تقوا و عدم پیروی از هوا و هوس است.او در مواضع گوناگون بدین حق الهی اشاره فرموده است، از جمله:
اوصیکم- عبادالله- بتقوی الله فانها حق الله علیکم( خطبه 191، سطر 5)
ای بندگان خدا! شما را به تقوای الهی سفارش می کنم، که آن حق الهی بر شماست.
13. حقوق برابر در حکومت علی(ع)
حقوق شهروندی همه ی آحاد مردم در حکومت علی (ع)برابر است و هیچ فردی بر فرد دیگر حقوقی افزون ندارد. او به سهل بن حنیف انصاری کارگزار خود در مدینه می نویسد:
ان الناس عندنا فی الحق اسوه( نامه 70، سطر 3)
همه مردم در نزد ما و در آئین حکومت ما حقوق برابر دارند.
ابن منظور می نویسد:
و القوم اسوه فی هذا الامر ای حالهم فیه واحده( لسان العرب).
ابن ابی الحدید در معنای « اسوه» همین معنی را ذکر کرده و می نویسد:
یقول قد عرفوا انی لا اقسم الا بالسویه و انی لا انفل قوماً علی قوم و لا اعطی علی الاحساب و الانساب کما فعل غیری( ابن ابی الحدید، ج 4، ص 230).
امام می فرماید: آنان می دانند که من بیت المال را جز به سویه بخش نمی کنم و قومی را بر قوم دیگر برتری نمی دهم؛ و بر اساس حسب و نسب، آن گونه که دیگران عمل کردند، مالی را عطا نمی کنم.
14. حقوق مردم
در نهج البلاغه از حقوق مردم فراوان سخن به میان آمده و به رعایت آن توصیه شده است. برخی از آن موارد چنین است:
پیش از آنکه شخص به درگاه الهی رفته و استغفار کند، باید حقوق تضییع شده مردم را تأدیه کند:
ان تؤدی الی المخلوقین حقوقهم( حکمت 417)
این که حقوق مخلوقین را بپردازی.
امام مسلمین نمی تواند فردی رشوه گیر باشد، زیرا در آن صورت حقوق مردم پایمال می شود:
و لا المرتشی فی الحکم فیذهب بالحقوق( خطبه 131، سطر7)
والی نباید رشوه گیر در داوری باشد، زیرا در آن صورت حقوق را از بین می برد.
با اخلاص و توحید حقوق مسلمین تضمین می گردد.
و شد بالاخلاص و التوحید حقوق المسلمین ( خطبه 167، سطر 3)
خداوند با اخلاص و توحید، که از جمله فرائض است، حقوق مسلمین را تضمین کرده است.
مردم برادران دینی والی و یاران او در استیفای حقوق اند.
فإنهم الاخوان فی الدین و الاعوان علی استخراج الحقوق( نامه 26، سطر 3)
زیرا آنان برادران دینی و یاوران بر استخراج حقوق اند.
15. متاع کفر و دین بی مشتری نیست
در موضوع حق و باطل فرموده است:
حقٌ و باطلٌ و لکل اهلٌ فلئن امر الباطل لقدیماً فعل و لئن قل الحق فلربما و لعل و لقلما ادبر شیءٌ فاقبل( خطبه 16، سطر 6)
حقی است و باطلی و برای هریک اهلی، اگر باطل افزون شود(4)، جای تعجب نیست، از دیر زمان چنین بوده است؛ و اگر حق اندک شود، چه بسا افزوده شوند و کم اتفاق می افتد که چیزی برود و دیگر بار بازآید.
نتایج
1- حق از اساسی ترین مفاهیم کلمات امام علی (ع)در نهج البلاغه است.
2- حکم مطابق با واقع را حق نامند و از حیث کثرت مصادیق می توان آن را با « وجود» مقایسه کرد.
3- حق از زوایای مختلف در نهج البلاغه وارسی شده است. اوصاف حق، میزان شناسایی حق مداران، حقوق دوجانبه، آمیختگی حق و باطل، تفاوت در صفوف باطل، جایگاه حق در دل باطل و اوصاف زمامداران حق، از مهم ترین عناوین این موضوع در نهج البلاغه است.
4- برخی از عوامل انحراف از حق، با عنوان آسیب شناسی انحراف از حق در نهج البلاغه، بیان شده است.
5- جایگاه علی(ع) در حق مداری، جایگاهی ممتاز است و احادیثی همچون « علی مع الحق و الحق مع علی» با توجه به این جایگاه قابل تبیین است.
پینوشتها:
1-استاد دانشگاه تهران pahlevan@ut.ac.ir
2. عبارت کتاب علی و بنوه چنین است:« انک لملبوس علیک ان الحق و الباطل لا یعرفان باقدار الرجال، اعرف الحق تعرف اهله و اعرف الباطل تعرف اهله.( سیری در نهج البلاغه 35) چنان که ملاحظه می شود طه حسین مضمون کلمات امام علی(ع) را نقل کرده است و نه عین آن را. بر این اساس حق و باطل همواره به گونه خالص و محض مشاهده نمی شود، و رنگ پدیده ها الزاماً سپید یا سیاه نیست. عناصر حق و باطل در هر اندیشه ای قابل بررسی و شناسایی است.
3-ازمه الحق به معنی زمامداران حق است. یقال: هو زمام قومه ای مقدمهم و صاحب امرهم، و هو زمام الامر ای به یقوم الامر. متأسفانه در بعضی ترجمه های نهج البلاغه ازمه الحق به زمام های حق ترجمه شده که به معنی لگام های حق است. رجوع کنید : ترجمه محمد دشتی(المعجم 73) ترجمه زیر نظر ناصر مکارم( ترجمه گویا 902/1).
4-امر بالاطل یعنی باطل افزون شد. در لغت آمده است:
امر کفرح امراً و امره کثر و تم فهو امر( القاموس المحیط، 365) و در شرح ابن میثم پس از آنکه می نویسد: امر الباطل بکسر المیم: کثر( 893/1) در تفسیر کلام می نویسد: اردف لذلک بما یشبه الاعتذار لنفسه و لاهل الحق فی قلته و ذم و توبیخ لاهل الباطل علی کثره الباطل و قله الحق فی ذلک الوقت لیس بدیعا حتی اجهد نفسی فی الانکار علی اهله.(203/1) متأسفانه بعضی از مترجمین نهج البلاغه عبارت ( امر الباطل) را نادرست ترجمه کرده اند. برای نمونه رجوع کنید: فولادوند/37: اگر پیروان باطل سروری یابند؛ ترجمه زیر نظر مکارم شیرازی 85/1: اگر باطل حکومت کند؛ محمد دشتی کاظم محمدی/10: اگر باطل حکومت کند؛ سیدجعفر شهیدی/17: اگر باطل پیروز شود.
منابع:
– قرآن کریم
– نهج البلاغه، شرح محمد عبده، بیروت: دارالمعرفه، بی تا
– احقاق الحق و ازهاق الباطل، قاضی نورالله تستری، تعلیقات شهاب الدین حسینی مرعشی، قم، 140 ق.
– الامامه و السیاسه، ابن قتیبه دینوری(م 276) مطبعه المصطفی البابی الاحلبی، مصر.
– تاریخ بغداد، خطیب بغدادی(م 463)، مطبعه السعاده، مصر.
– تاریخ دمشق، ابن عساکر( م 571) مطبعه الترقی، دمشق.
– ترجمه گویا و شرح فشرده ای بر نهج البلاغه، زیر نظر ناصر مکارم شیرازی، سه مجلد مطبوعاتی هدف، قم، 1367 ش.
– التعریفات، علی بن محمد جرجانی(740-816)، انتشارات ناصرخسرو، تهران، 1368ش.
– تنبیه الغافلین و تذکره العارفین، مولی فتح الله کاشانی، متوفای 988 ق، تصحیح و توضیح منصور پهلوان، سه مجلد، 1364 ش.
– سیری در نهج البلاغه، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، تهران، 1376ش.
– شرح نهج البلاغه، عبدالحمید بن هبه الله مشهور به ابن ابی الحدید، چهار مجلد دار احیاء التراث العربی، بیروت.
– شرح فارسی قاموس فیروزآبادی، محمد یحیی بن محمد شفیع قزوینی، چاپ سنگی، قطع رحلی، تهران، عهد ناصری.
– فرهنگ واژگان نهج البلاغه، منصور پهلوان، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1387ش.
– القاموس المحیط، محمد بن یعقوب فیروزآبادی( م 817)، موسسه الرساله، بیروت، 1426ق.
– لسان العرب، محمد بن مکرم، افست از چاپ مصر، قم، 1363ش.
– المستدرک علی الصحیحین، حاکم ابوعبدالله محمد نیشابوری(م 405)، طبع حیدرآباد دکن.
– المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، محمد فؤاد عبدالباقی، مطبعه دار الکتاب المصریه، 1364ق.
– المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه به ضمیمه و ترجمه نهج البلاغه، محمد دشتی و سیدکاظم محمدی، مؤسسه امیرالمومنین، قم، 1375ش.
-معجم مقاییس اللغه، احمد بن فارس بن زکریا( م 395)، تحقیق و ضبط عبدالسلام محمد هارون، افست از چاپ مصر، قم: دارالکتب العلمیه، بی تا.
– المفردات فی غریب القرآن، ابوالقاسم حسین بن محمد معروف به راغب اصفهانی متوفای 502، تحقیق و ضبط محمد سید کیلانی ماچستیر من کلیه آداب جامعه القاهره. دارالمعرفه للطباعه و النشر، بیروت، بی تا.
نشریه النهج، شماره 29.