نویسنده : محمد طائبی اصفهانی
محمد طائبی اصفهانی
چکیده:
شانزدهمین خطبه نهج البلاغه مربوط به زمانی است که امیر المومنین (علیه السلام) پس از خلافت خود در مدینه ایراد فرموده اند.این فراز از سخنان مولا همچون دیگرکلام ایشان سرشار از زیبایی و عظمت است که سعی شده در این تحقیق، به صورت مختصر به بررسی وتطبیق صنایع ادبی با عبارات نهج البلاغه پرداخته شود.
مقدمه
نهج البلاغه را تعبیر به ” اخ القرآن” کرده اند زیرا منبع آن مانند قرآن از کلام الهی و فیض روح القدسی است. هم اکنون که حدود سیزده قرن از عمر آن مىگذرد هنوز در اسلوب عرب بعنوان یک ریشه اصیل تلقى مىشود و قطعات جالبى از آن اقتباس مىگردد و بیان سحر انگیز آن به اسلوب سخنورى روح مىبخشد. مولا علی (علیه السلام) هم امیر مومنان است و در این منصب به هدایت و رهبری آنان می پردازد و هم امیر بیان و سخن است که با شگفتای زبان خویش واژه ها و عبارات مسخر او می شوند و همچون مومی اندر کف دست وی.
“… وى شیوهى سخنورى جاهلیت را که توأم با سرشت سالم بوده، به منطق نیرومند و بیان اصیل اسلام ضمیمه کرده است. بیان جالب على «ع» که از شیوهى سخنورى و جاهلیت و بیان سحر آمیز پیامبر سرچشمه مىگرفت برخى را بر آن داشته که در بارهى سخنانش بگویند: آن «فروتر از کلام خدا و فراتر از کلام مخلوق است». “(1)
امام آنچنان به موضوعات گوناگون تسلط و نفوذ داردکه هنگامی که لب به سخن می گشاید همچون سیل درّ و گوهر از دهان مبارکش جاری می شود و دانستن این نکته که تمام خطب امام فی البداهه ایراد می شده است برحیرت انسان می افزاید.توجه آن حضرت به تفکرات و اندیشه های گوناگونی که پیرامونشان بود توجه داشتند و طوری سخن نمی گفتند که هر گروه به نفع خود از آن برداشت کند و این نشانه فراست وتیز بینی ایشان است. تنوع موضوعی در یک خطبه نشان دهنده توانایی بسیار بالای خطیب است که این را نیز در کلام حضرت علی میبینیم. امام همچنین از قدرت مخاطب شناسی فوق العاده ای برخورداربوده اند که در بیاناتشان واضح است.اگر بخواهیم زیبایی های کلام امیر المومنین را برشمریم از حد و توان ما خارج است. نهج البلاغه علاوه بر مضامین والای اخلاقی- عبادی، سیاسی و تربیتی اش ، از جهت استفاده های بسیار زیبا و بجای آرایه های ادبی و یا بلاغتی که در عباراتش بیداد می کند همواره مورد توجه علمای این فن بوده است و همیشه در صدد کشف مرواریدهای تازه و نابی از این دریای بی کران بوده اند. به حق تلاش هایی نیز در این راستا شده است. مانیز در حدی بسیار مختصر و ناقص به این دریا وارد شده ایم و میخواهیم قدری از آن بچشیم :
آب دریا را اگر نتوان کشید
هم به قدر تشنگی باید چشید
خطبه شانزده نهج البلاغه را از ابعاد مختلف مورد بررسی قرار داده ایم . ابتدا به توضیح واژگان و مفردات آن پرداخته شده سپس به مناسبتی که این خطبه ایراد شده است اشاره گردیده ، آنگاه به بیان برخی از موضوعات مختلفی که امام در این خطبه بدان ها پرداخته اند همت گمارده ایم (به جهت بلاغت های معنایی) و در آخر نیز به بررسی آرایه های ادبی موجود در این کلام گهربار پرداخته شده است.
من کلام له علیه السلام
لمّا بویع بالمدینه وفیها یخبر الناس بعلمه بما تؤول إلیه أحوالهم وفیها یقسمهم إلی أقسام:
ذِمَّتی بِمَا أَقُولُ رَهِینَهٌ وَأَنَا بِهِ زَعِیمٌ. إِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ العِبَرُ عَمَّا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ المَثُلاتِ، حَجَزَتْهُ التَّقْوَی عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبُهَاتِ. أَلاَ وَإِنَّ بَلِیَّتَکُمْ قَدْ عَادَتْ کَهَیْئَتِهَا یَوْمَ بَعَثَ اللهُ نَبِیَّهُ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ. وَالَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَهً، وَلَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَهً، وَلَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ، حَتَّی یَعُودَ أَسْفَلُکُمْ أَعْلاَکُمْ، وَأَعْلاَکُمْ أَسْفَلَکُمْ، وَلَیَسْبِقَنَّ سَابِقُونَ کَانُوا قَصَّرُوا، وَلَیُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ کَانُوا سَبَقُوا. وَاللهِ مَا کَتَمْتُ وَشْمَهً، وَلا کَذَبْتُ کِذْبَهً، وَلَقَدْ نُبِّئْتُ بِهذَا الْمَقَامِ وَهذَا الْیَوْمِ. أَلاَ وَإِنَّ الْخَطَایَا خَیْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَیْهَا أَهْلُها، وَخُلِعَتْ لُجُمُهَا، فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فی النَّار. أَلاَ وَإِنَّ التَّقْوَی مَطَایَا ذُلُلٌ، حُمِلَ عَلَیْهَا أَهْلُهَا، وَأُعْطُوا أَزِمَّتَها، فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّهَ. حَقٌّ وَبَاطِلٌ، وَلِکُلٍّ أَهْلٌ، فَلَئِنْ أَمِرَ الْبَاطِلُ لَقَدِیماً فَعَلَ، وَلَئِنْ قَلَّ الْحقُّ فَلَرُبَّمَا وَلَعَلَّ، وَلَقَلَّمَا أَدْبَرَ شَیءٌ فَأَقْبَلَ!
شُغِلَ مَنِ الْجَنَّهُ وَالنَّارُ أَمَامَهُ! سَاعٍ سَرِیعٌ نَجَا، وَطَالِبٌ بَطِیءٌ رَجَا، وَمُقَصِّرٌ فی النَّارِ هَوَی. اَلْیَمِینُ وَالشِّمالُ مَضَلَّهٌ، وَالطَّرِیقُ الوُسْطَی هِیَ الْجَادَّهُ، عَلَیْهَا بَاقِی الْکِتَابِ وَآثَارُ النُّبُوَّهِ، وَمِنْهَا مَنْفَذُ السُّنَّهِ، وَإلَیْهَا مَصِیرُ الْعَاقِبَهِ. هَلَکَ مَنِ ادَّعی، وَخَابَ مَنِ افْتَرَی. مَنْ أَبْدَی صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَکَ. وَکَفَی بِالْمَرْءِ جَهْلاً أَلاَّ یَعْرِفَ قَدْرَهُ. لاَیَهْلِکُ عَلَی التَّقْوَی سِنْخُ أَصْلٍ، وَلاَ یَظْمَأُ عَلَیْهَا زَرْعُ قَوْمٍ. فَاسْتَتِرُوا فِی بِبُیُوتِکُمْ، وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَیْنِکُمْ، وَالتَّوْبَهُ مِنْ وَرَائِکُمْ، وَلاَ یَحْمَدْ حَامِدٌ إِلاَّ رَبَّهُ، وَلاَ یَلُمْ لاَئِمٌ إِلاَّ نَفْسَهُ.(2)
ترجمه
آن چه مىگویم به عهده مىگیرم، و خود به آن پاى بندم کسى که عبرتها براى او آشکار شود، و از عذاب آن پند گیرد، تقوا و خویشتن دارى او را از سقوط در شبهات نگه مىدارد. آگاه باشید، تیره روزىها و آزمایشها، همانند زمان بعثت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بار دیگر به شما روى آورد. سوگند به خدایى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را به حق مبعوث کرد، سخت آزمایش مىشوید، چون دانهاى که در غربال ریزند، یا غذایى که در دیگ گذارند به هم خواهید ریخت، زیر و رو خواهید شد، تا آن که پایین به بالا، و بالا به پایین رود، آنان که سابقهاى در اسلام داشتند، و تاکنون منزوى بودند، بر سر کار مىآیند، و آنها که به ناحق، پیشى گرفتند، عقب زده خواهند شد.
به خدا سوگند، کلمهاى از حق را نپوشاندم، هیچ گاه دروغى نگفتهام، از روز نخست، به این مقام خلافت و چنین روزى خبر داده شدم. آگاه باشید همانا گناهان چون مرکبهاى بد رفتارند که سواران خود (گناهکاران) را عنان رها شده در آتش دوزخ مىاندازند. اما تقوا، چونان مرکبهاى فرمانبردارى هستند که سواران خود را، عنان بر دست، وارد بهشت جاویدان مىکنند. حقّ و باطل همیشه در پیکارند، و براى هر کدام طرفدارانى است، اگر باطل پیروز شود، جاى شگفتى نیست، از دیر باز چنین بوده، و اگر طرفداران حق اندکند، چه بسا روزى فراوان گردند و پیروز شوند، امّا کمتر اتّفاق مىافتد که چیز رفته باز گردد.
آن کس که بهشت و دوزخ را پیش روى خود دارد، در تلاش است. برخى از مردم به سرعت به سوى حق پیش مىروند، که اهل نجاتند، و بعضى به کندى مىروند و امیدوارند، و دیگرى کوتاهى مىکند و در آتش جهنّم گرفتار است. چپ و راست گمراهى، و راه میانه، جادّه مستقیم الهى است که قرآن و آثار نبوّت، آن را سفارش مىکند، و گذرگاه سنّت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم است و سرانجام، بازگشت همه بدان سو مىباشد.
ادّعا کننده باطل نابود شد، و دروغگو زیان کرد، هر کس با حق در افتاد هلاک گردید. نادانى انسان همین بس که قدر خویش نشناسد. آن چه بر أساس تقوا پایهگذارى شود، نابود نگردد. کشتزارى که با تقوا آبیارى شود، تشنگى ندارد. مردم به خانههاى خود روى آورید، مسائل میان خود را اصلاح کنید، توبه و بازگشت پس از زشتىها میسّر است. جز پروردگار خود، دیگرى را ستایش نکنید و جز خویشتن خویش دیگرى را سرزنش ننمایید.(3)
فقه اللغه
1. الذِّمَّه: العهد.
2. الزَّعیم: الکافل.
3. العِبَر – بکسر ففتح – : جمع عبره، بن= بمعنی الموعظه
4. المَثُلات: العقوبات.
5. الحَجَز: المنع.
6. تَقَحُّم فی الامر: رَمی بنفسه فیه.
تَقَحُّمُ الشُّبهات : التَرَدَّی فیها
7. عادت کهَیئَتها : رجعت الی حالها الاولی
الهیئه : الصفه
8. البَلبَله: الإختلاط.
لَتُبَلبَلُنَّ : لَتُخلَطُنَّ ، ومنه “تبلبلت الالسن”اختلطت(4)
9. الغَربَلَه: نخل الدقیق و غیره
لَتُغَرْبَلُنَّ : لتمّیزنّ کما یمیز الدقیق عند الغربله من نخالته
10. َلَتُسَاطُنَّ : من السّوط، و هو أن تجعل شیئین فی الإناء وتضربهما بیدک حتی یختلطا(5)
11. سَوط القِدر : أی کما تختلط الأبزارُ ونحوها فی القدر عندغلیانه فینقلب أعلاها أسفلها وأسفلها أعلاها،وکل ذلک حکایه عما یأولون إلیه من الاختلاف ،وتقطع الأرحام وفساد النظام.
12. الوَشمَهُ( بالشین المعجمه) : الکلمه
13. الشُّمُس :ج شَمُوس و هی من “شمس” کنصرأی منع ظهره أن یُرکب.
14.لُجُمُها: ج لجام، وهوعنان الدّابه الذی تلجم به.
15.تقحمت به فی النار: أردته فیها
16.الذُلُل : ج ذلولٍ، و هی المُرَوِّضَهُ الطائعه
17.لایطَّلع فَجَّها : من قولهم اطّلع الأرض أی بلغها.
الفجّ : الطریق الواسع بین جَبَلین
18.العِرق: الأصل
19.الجادّه:الطریق
20.السِّنخُ : المثّبت ،یقال : ثبتت السنّ فی سنخها : أی منبتها
مناسبت خطبه
این خطبه از خطبههای شکوهمند و مشهور علی علیهالسلام است و همه آن را روایت کردهاند. نخستین خطبهیی که امیرالمومنین علی (علیه السلام) پس از خلافت خود در مدینه ایراد فرموده چنین است.(6)
این خطبه در چهار محور بحث میکند: علی (علیه السلام) به همه مردم در مورد امتحاناتی که در پیش دارند نهیب می زند و انقلاب دوران خلافتش را همانند انقلاب رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) میشمارد که مردم را از یک دوران جاهلیت به دوران هدایت منتقل ساخت هر چند تحمل این انقلاب برای بسیاری سخت و سنگین و کوره امتحان داغ و سوزان است. انحرافاتی که بعد از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) پیدا شد و به تبعیض در بیتالمال و غارت اموال مسلمین و سپردن پستهای مهم به بازماندگان عصر جاهلیت انجامید، نیاز به انقلاب جدیدی داشت که به دست مبارک علی (علیه السلام) بنیان نهاده شد. در ادامه به آنان توصیه می کند که به گذشته تاریخ اسلام و اقوامی که از پیش از اسلام میزیستند بازگردند و از سرنوشت آنها عبرت گیرند. در بخش دیگری از این خطبه، مقایسه ای بین خطا و گناه با تقوا و پرهیزکاری صورت میگیرد و سرانجام بودن در هر یک از این مسیرها را نشان میدهد . در سومین بخش خطبه اشاره کوتاه و پرمعنایی به مساله حق و باطل میکند و به آنها هشدار میدهد که از کمی طرفداران حق و فزونی پیروان باطل وحشت نکنند، راه حق را در پیش گیرند و در انتظار پیروزی و نصرت الهی باشند. آخرین بخش خطبه مشتمل بر اندرزهایی است که هر کدام به عنوان یک اصل مهم و اساسی باید در زندگی مورد توجه باشد.سفارش به کنارهگیری از راه افراط و تفریط، تکیه بر قرآن و سنت، شناخت موقعیت خویش در جامعه، لزوم دعوت به اتحاد وهمدلی و درنهایت توبه کردن از گناهان و از ناحیه خداوند دانستن.همه برکات ونعمت ها.
موضوعات مختلف
1. ایجاد اطمینان در مخاطبیین
امام (علیه السلام) با این عبارت ” ذمتی بما اقول رهینه و انا به زعیم” ، اشاره به این نکته دارند که صدق این گفتار و حقانیت آن را صد در صد تضمین میکنم و خود را در گرو آن میدانم و شما با اطمینان خاطر آن را بپذیرید و به آن پایبند باشید. این کار برای جلب توجه شنوندگان و اهمیت دادن به محتوای این سخنان و جدی گرفتن این هشدارهاست که امام بسیار مدقانه بدان توجه دارند.
2. متوجه کردن مردم به دقت در آثار گذشتگان
این عبارت “ان من صرحت له العبر عما بین یدیه من المثلات، حجزته التقوی عن تقحم الشبهات” اشاره به این داردکه بیایید به گذشته تاریخ بازگردید، سرنوشت اقوامی را که بر اثر انحراف از حق و آلوده شدن به انواع هوسها و شهوات و گناهان، گرفتار مجازاتهای دردناک الهی شدند، بنگرید! بیایید و تاریخ بعثت و قیام پیغمبر اسلام و توطئههای اقوام جاهلی را در برابر آن حضرت بررسی کنید و در عواقب شوم آنها سخت بیندیشید تا راه آینده برای شما روشن گردد و با چراغ تقوا و پرهیزکاری، تاریکیهای شبهات را برطرف سازید و در پناه این سنگر مطمئن از ضربات هولناک شیاطین و نفساماره در امان بمانید!(7)
3. بکار بردن قسم برای تأکید برگفته ها
امام برای تأیید صدق گفتارخود سوگندیاد می کنند : “و الله ما کتمت و شمه، و لا کذبت کذبه، و لقد نبئت بهذا المقام و هذا الیوم” به خدا سوگند هرگز حقیقتی را کتمان نکردهام و هیچگاه دروغی نگفتهام و موقعیت امروز را از قبل به من خبر دادهاند! (یعنی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) تمام این امور را پیش بینی فرموده و به من خبر داد و من با آگاهی تمام برای شما بازگو کردم!) اینها همه برای آن است که مردم بیدار باشند و تسلیم توطئههایی همچون توطئه جنگ جمل و صفین و نهروان نشوند و بدانند روزهای سخت امتحانی در پیش دارند و کاملا مراقب وضع خویش باشند، هر چند متاسفانه این هشدارهای موکد از فرد آگاه و بیداری همچون علی (علیه السلام) در دلهای گروهی موثر نیفتاد و باز هم از بوته امتحان سیهروی بیرون آمدند.
ابن میثم می گوید: “… این سوگند گواهى است بر درستى خبرهایى که اتفاق افتاده یا بزودى اتّفاق مىافتد و مقدّمهاى است براى آنچه پس از این خواهد بود، چنان که مىفرماید: “من به امر خلافت و اجتماع و بیعت مردم با خودم از جانب پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) با خبر شدم.” بیان این جمله براى نشان دادن تنفّر مردم از باطل و گرایش آنها به حق و پایدارى آنها در پیروى از امام (علیه السلام) است.”(8)
4.برانگیختن احساسات مردم
در این کلام مقصود امام (علیه السلام) ایجاد نفرت کردن از جهل در بین مردم است، تا به مقدارى که به شناخت جهل دست مىیابند، خود را براى رعایت حق خالص کرده و آن را یارى کنند، و چه بسا که از این کلام امام (علیه السلام) :”… من ابدى صفحته… “چگونگى توجه دادن و مأنوس ساختن سرشت جهّال به حقیقت، فهمیده شود. بدین توضیح که سزاوار نیست تمام حقایق یکباره و بدون پرده براى نادانان عرضه شود، زیرا بیان کلیّه حقایق موجب تنفّر آنها و بر هم ریختگى نظام زندگیشان مىشود، بلکه لازم است آنها اندک اندک و بتدریج با حقایق انس گیرند. انس گرفتن آنها با حقیقت در بعضى امور به دلیل دشوارى حق نسبت به فهمشان یا نسبت به استحکام اعتقاد باطلشان که در برابر حق دارند، موجب مىشود که باطل را در ظاهر حق، وسیله فریب قرار دهند.
آرایه های ادبی
1. اقتباس از قرآن کریم
الف) “ذِمَّتی بِمَا أَقُولُ رَهِینَهٌ ” ، چنان که در قول خداى تعالى به همین معنى به کار رفته است که: کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَهٌ.
ب) در آیه 35 سوره انبیاء خداوند متعال مىفرماید: “کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ”ما شمارا با خیر و شر می آزماییم و همانطور که گفته شد از بزرگترین امتحانات و از بزرگترین اشرار القاء شدن وسوسه های شیطان در قلوب است. امیرالمومنین نیز برای آزمایش شدن مردم همین لفظ را بکار میبرند، “وَالَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَهً”
ج) قرآن کریم به این سه گروهی که امام نام می برند اشاره فرموده است که: ” ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِق”(9) “سَاعٍ سَرِیعٌ نَجَا، وَطَالِبٌ بَطِیءٌ رَجَا، وَمُقَصِّرٌ فی النَّارِ هَوَی”
د) “لا یهلک على التّقوى سنخ اصل و لا یظمأ علیها زرع قوم”
در این قسمت امام (علیه السلام) به دو طریق لزوم تقوا را تذکّر مىدهد: یکى آن که هر اصلى که بر تقوا بنیاد شود محال است که خراب شود و بنیانگذار آن زیان بیند، چنان که خداوند متعال فرموده است: ” أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلى تَقْوى مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَیْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلى شَفا جُرُفٍ هارٍ”(10)
ه) “… و لا یحمد حامد الّا ربّه و لا یلم لائم الّا نفسه ”
در این عبارت امام (علیه السلام) توجّه مىدهد که سپاس و حمد شایسته خداست نه جز او و این که خدا منشأ هر نعمتى است. و بدان سبب سزاوار ستایش مىشود، که در گذشته به این حقیقت اشاره کردهایم. کلام امام (علیه السلام اشاره دارد بر این که نفس را فقط هنگام انحراف از قبله حقیقى و پیروى از ابلیس و پذیرش دعوت او بدون اختیار باید ملامت کرد و به این دو واقعیّت قرآن کریم اشاره فرموده است آنجا که مىفرماید: “ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَهٍ فَمِنْ نَفْسِکَ”(11)
بنا بر این هر نیکى که به بندگان برسد از جانب خداست و به همین دلیل خداوند شایسته حمد و سپاس است و هر بدى که به انسان برسد از جانب خود انسان است، و به همین دلیل ملامت و سرزنش متوجّه خود اوست.
2. استعاره
الف) “الطریق الوسطی ” و “الجادّه” در عبارت “وَالطَّرِیقُ الوُسْطَی هِیَ الْجَادَّهُ”، استعاره تصریحیه هستند.
به این صورت که دین و آیین حق مانند راه میانه است و همچنین صراط مستقیم جاده ی ایصال الی الله می باشد که در هر دو مشبه حذف و فقط به مشبه به تصریح شده است، لذا استعاره تصریحیه می باشد.
ب)در عبارت” وَلاَ یَظْمَأُ عَلَیْهَا زَرْعُ قَوْمٍ “حضرت می فرمایند : کشتزارى که با تقوا آبیارى شود، تشنگى ندارد، که استعاره مکنیه می باشد. بدین صورت که: “تقوا مانند آب است” و وجه شبه حیات بخشی هر دو می باشد.سپس مشبه به حذف و فقط مشبه بیان شده است.آنگاه یکی از لوازم مشبه به (لا یظمأ) برای مشبه اثبات شده است.
نکته : می توان عبارت” زَرْعُ قَوْمٍ”را ملائم برای مشبه به در نظر گرفت، در نتیجه این عبارت استعاره مکنیه مرشحه می باشد.
ج) امام(علیه السلام) در جمله “… الا و انّ الخطایا خیل شمس حمل علیها اهلها و خلعت لجمها فتقحّمت بهم فى النّار ”
لفظ “خیل” را براى خطاها به کار مىبرد و سپس آن را به صفت نفرتآور چموش و سرکش و حالتى که مانع از سوار شدن انسان بر آن مىشود توصیف فرموده که علاوه بر چموشى لجام گسیخته نیز هست. مناسبت استعاره روشن است، زیرا اسب چموش افسار گسیخته فراوان اتّفاق افتاده که سوارش را به بیراهه برده و به هلاکت رسانده است. همچنین مرتکب خطا چون بر غیر نظام شریعت رفتار مىکند و زمام امور شریعت را رها ساخته و به حدود دین عمل نمىکند سرانجام چنین وضعى افتادن در بزرگترین مهلکه یعنى جهنّم است و این استعاره لطیفى است.
د) در جای دیگرفرموده است: “… الا و انّ التّقوى مطایا ذلل حمل علیها اهلها و اعطوا ازمّتها فاوردتهم الجنّه”
در این عبارت امام (علیه السلام) لفظ “مطایا” را با صفت زیباى “رام” که موجب میل به آن مىشود استعاره آورده و هیأتى را که زیبنده سواره است یعنى در دست داشتن افسار ترسیم فرموده است و با زمام به حدود شریعت که پرهیزگار آن را رعایت کرده و از آن تجاوز نمىکند اشاره کرده است و چون مرکب رام سوارش را طبق نظم شایسته حرکت مىدهد و از راه راست بیرون نمىرود و داراى مهارى است که راکب مىتواند آن را از انحراف بازدارد، بنا بر این سوار خود را نهایتاً به مقصد مىرساند. تقوا نیز نسبت به متّقى چنین است که سالک الى اللّه به وسیله تقوا به آسانى و آسودگى راه حق را مىرود و در موارد هلاک بر هواى نفس خود مسلّط است و از آن پیروى نمىکند، بنا بر این هواى نفس در اختیار او، و همچون مرکب رامى است و رعایت حدود خدا سبب ایجاد ملکه تقوا و استمرار آن مىشود . در هر دو مورد (تشبیه خطا، به اسب چموش و تقوا به مرکب رام) استعاره محسوس براى معقول است.
3.مجاز
الف) عبارات ” هَلَکَ مَنِ ادَّعی”،” وَخَابَ مَنِ افْتَرَی”،” مَنْ أَبْدَی صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَکَ”، هر سه مجاز مرسل اند به اعتبار علاقه مایکون. یعنی هلاک می گردد نه اینکه هلاک شد کسی که ادعا نمود و…
ب) عبارت” وَلَقَلَّمَا أَدْبَرَ شَیءٌ فَأَقْبَلَ!”به معنی (کمتر اتّفاق مىافتد که چیز رفته باز گردد) را می توان شبه مجاز مرکب به شیوه استعاره تمثیلیه (شبه ضرب المثل) قلمداد نمود.
4.کنایه
در این فراز از خطبه”… لا یهلک على التّقوى سنخ اصل و لا یظمأ علیها زرع قوم”
امام (علیه السلام) به دو طریق لزوم تقوا را تذکّر مىدهد،آن که هر کس براى آخرت کشت کند و معارف الهى را در سرزمین نفس خود بکارد مانند اعمالى که مصالح زندگى مادّى انسان را تأمین مىکند، و آن را به آب تقوا سیراب کند و تقوا را اصل قرار دهد، بر چنین زراعتى تشنگى عارض نمىشود بلکه قویترین ساقه و پاکیزهترین میوه از آن به دست مىآید.
به کار بردن کلمه ” زرع”و اصل در عبارت امام (علیه السلام) کنایه است.
5. طباق
الف) در عبارت “… حَتَّی یَعُودَ أَسْفَلُکُمْ أَعْلاَکُمْ، وَأَعْلاَکُمْ أَسْفَلَکُمْ” بین واژه های أَسْفَلُکُمْ و أَعْلاَکُمْ طباق وجود دارد.همینطور در این عبارت از صنعت عکس نیز استفاده شده است.
ب) همچنین در این فراز از کلام مولا بین واژه های َلیَسْبِقَنَّ ولَیُقَصِّرَنَّ ، سَابِقُونَ و سَبَّاقُونَ ، قَصَّرُوا و سَبَقُوا تقابل معنایی وجود دارد.
“… وَلَیَسْبِقَنَّ سَابِقُونَ کَانُوا قَصَّرُوا، =
وَلَیُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ کَانُوا سَبَقُوا”
ج) بین چند واژه ی این عبارت نیز طباق وجود دارد:
“… أَلاَ وَ إِنَّ الْخَطَایَا خَیْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَیْهَا أَهْلُها، وَخُلِعَتْ لُجُمُهَا، فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فی النَّار.”=
” … أَلاَ وَ إِنَّ التَّقْوَی مَطَایَا ذُلُلٌ، حُمِلَ عَلَیْهَا أَهْلُهَا، وَ أُعْطُوا أَزِمَّتَها ، فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّهَ”
د)”… حَقٌّ وَ بَاطِلٌ…” ،”… وَلَقَلَّمَا أَدْبَرَ شَیءٌ فَأَقْبَلَ”
ه) شُغِلَ مَنِ الْجَنَّهُ وَالنَّارُ أَمَامَهُ
و) اَلْیَمِینُ وَالشِّمالُ مَضَلَّهٌ
6. تشبیه
الف) در عبارت”… أَلاَ وَ إِنَّ الْخَطَایَا خَیْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَیْهَا أَهْلُها، وَخُلِعَتْ لُجُمُهَا، فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فی النَّار.” نوع تشبیه به اعتبار طرفین آن از جنس تشبیه معقول به محسوس است چراکه مشبه که خطایا ست و یک امر عقلی است به خیل(مرکبها) که حسی است تشبیه شده است.به اعتیار دیگر مشبه این تشبیه مفردمطلق (الْخَطَایَا) و مشبه به آن مقید (خَیْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَیْهَا أَهْلُها، وَخُلِعَتْ لُجُمُهَا، فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فی النَّار است.این تشبیه ازنوع تشبیهات تمثیلی است و به علت اینکه ادات تشبیه در آن ذکر نشده تشبیه مؤکد است.
ب) در عبارت ” أَلاَ وَإِنَّ التَّقْوَی مَطَایَا ذُلُلٌ، حُمِلَ عَلَیْهَا أَهْلُهَا، وَأُعْطُوا أَزِمَّتَها، فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّهَ” نیز تشبیهی که صورت گرفته همانند مورد فوق است.
7.موازنه
واژگان مشخص شده در عبارات زیر دارای موازنه هستند :
الف) سَاعٍ سَرِیعٌ نَجَا، وَطَالِبٌ بَطِیءٌ رَجَا
ب) اَلْیَمِینُ وَالشِّمالُ مَضَلَّهٌ، وَالطَّرِیقُ الوُسْطَی هِیَ الْجَادَّهُ
ج) عَلَیْهَا بَاقِی الْکِتَابِ وَآثَارُ النُّبُوَّهِ، وَمِنْهَا مَنْفَذُ السُّنَّهِ، وَإلَیْهَا مَصِیرُ الْعَاقِبَهِ
د) هَلَکَ مَنِ ادَّعی، وَخَابَ مَنِ افْتَرَی
ه) فَاسْتَتِرُوا فِی بِبُیُوتِکُمْ، وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَیْنِکُمْ، وَالتَّوْبَهُ مِنْ وَرَائِکُمْ،
ز) وَلاَ یَحْمَدْ حَامِدٌ إِلاَّ رَبَّهُ، وَلاَ یَلُمْ لاَئِمٌ إِلاَّ نَفْسَهُ
در این تحقیق سعی شده بود تا روند بررسی بلاغی یک متن، البته به شیوه ابتدایی و نه تخصصی بیان گردد.
منبع : راسخون
پی نوشت ها :
1- بخشىاززیبایىهاىنهجالبلاغه، صفحهى 23
2- خطبه 16
3- ترجمه محمد دشتی ص59-60
4- تبلبل به معنى اختلاط است. این لفظ فقط سه بار در نهج البلاغه آمده است.
5- شلّاق که از پوست بافند، آن در اصل به معنى آمیختن است، شلّاق را از آن، سوط گویند که تارهاى آن به هم آمیخته است. شش مورد از آن در نهج البلاغه آمده است.
6-جلوهتاریخدرشرحنهجالبلاغهابنابىالحدید، ج 1، صفحهى 137
7- پیامامام ، ج ،1ص 539
8- ترجمهشرحنهجالبلاغه(ابنمیثم)، ج 1 ، ص 599
9- سوره فاطر آیه 32
10- سوره توبه آیه 109
11- سوره نساء آیه 79
منابع :
1. قرآن
2. نهج البلاغه
3. ابن ابی الحدید،عزالدین،(1337)،شرح نهج البلاغه،قم ،کتابخانه آیه الله نجفی مرعشی
4. بحرانی، ابن میثم ، (1375) شرح نهج البلاغه، ترجمه قربانعلی محمدی- علی اصغر نوایی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی
5. دشتی ، محمد، ترجمه نهج البلاغه
6.صالح ، صبحی، نهج البلاغه،قم،موسسه دارالهجره
7.علیزاده،عمران،(1360)،واژه های نهج البلاغه
8.مکارم شیرازی، ناصر،(1375)، پیام امام ،تهران ، دارالکتب الاسلامیه
9. هاشمی، سید احمد ، جواهر البلاغه ، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم