ساختار نهج البلاغه

ساختار نهج البلاغه

شناخت دقیق نهج البلاغه در فهم کلام امیرمومنان تاثیری شگرف دارد. اگر چه تاکنون در معرفی این اثر جاودانه، تلاشهای ستودنی به ثمر رسیده است ،اما شناخت ساختار و نحوه طراحی نهج البلاغه و چگونگی گزارش سید رضی بر بهره مندی ما می افزاید. شناخت شیوه گزارشی سید رضی مانند استفاده از تقطیعات ،عناوین رسا و توضیحات او، افزون برآنکه زیبایی ها و کاست های روش وی را نشان می دهد، در پاسخ گویی به شبهاتی که پیرامون این کتاب مطرح شده است، نیز موثر خواهد بود.

درآمد:

کتاب پر ارج نهج البلاغه از‌آثار گرانبها و شناخته شده مسلمانان است ،که نزد شیعیان جایگاهی ویژه دارد، و در میان روشنفکران سنی نیز با مقبولیتی شایسته روبروست، اما با این همه هنوز جایگاه بایسته خود را نیافته است. یکی از عوامل موثر در شناخت نهج البلاغه آشنایی دقیق با طرح و ساختار کتاب به گونه ای روشمند است. بیشترین تأکید ما در این نوشتار بررسی طرح و ساختار کتاب بر پایه گزارش سید رضی در مقدمه نهج البلاغه است. هرچند از نگاه بیرونی به کتاب نیز غفلت نورزیده ایم.

الف) طراحی نهج البلاغه

برای شناسایی طرح یک اثر نخستین بار از طراح آن باید مدد جست. خوشبختانه سید رضی در مقدمه کتاب نهج البلاغه انگیزه خود را بیان می کند و از نوشته او می توان طرح اولیه کتاب را دریافت. وی در دوران جوانی با هدف گردآوری فضیلتهای پیشوایان دین و ارائه گلچینی از گوهرهای گفتار معصومین(علیهم السلام)، کتاب خصائص الائمه را تدوین کرد، اما گرفتاری های او مانع از اتمام این اثر شد و تنها بخش مربوط به امام علی (علیه السلام) به همراه سخنان کوتاه و حکمتها و مثلهای شگفت آن حضرت سامان یافت. دوستانش با دیدن این مجموعه نفیس وی را در به سامان رساندن آن تشویق کردند، تا‌ آنجا که شریف رضی بر این کار همت گمارد، خود در این باره می نویسد:
استحسن جماعه من الاصدقاء و الاخوان ما اشتمل علیه الفصل المقدم ذکره معجبین ببدائعه و متعجبین من نواصعه وسالونی عند ذلک ان ابدا بتالیف کتاب یحتوی علی مختار کلام مولانا امیرالمؤمنین ( علیه السلام)فی جمیع فنونه، و متشعبات غصونه، من خطب و کتب و مواعظ و آداب علما ان ذلک یتضمن عجائب البلاغه و غرائب الفصاحه و جواهر العربیه و ثواقب الکلم الدینیه و الدنیویه ما لا یوجد مجتمعا فی کلام و لا مجموع الاطراف فی کتاب. اذ کان امیرالمومنین (علیه السلام) مشرع الفصاحه و موردها و منشا البلاغه و مولدها.
تنی چند از دوستان و برادران، آنچه را درآن فصل بود نیکو شمردند و از دیدن معنی های زیبا و اسلوب بدیع و دلربا، لذت بردند و به شگفت ماندند و خواستند تا کتابی بپردازم و گزیده سخنان مولا امیرالمؤمنین ( علیه السلام)را در آن فراهم سازم. گفتارهایی از همه فنون و مجموعه ای از همه گون: از آداب و پند یا نامه یا خطبه های کوتاه و بلند که می دانستند چنین کتابی طراز فصاحت خواهد بود و پیرایه بلاغت عربیت را بها فزاید، و دین و دنیا را به کار آید؛ که بلاغتی چنان نه در گفتاری فراهم آمده است و نه یک جا در کتابی هم ؛چه امیرمومنان(علیه السلام) سرچشمه فصاحت است و آبشخور بلاغت (نهج البلاغه:مقدمه سید رضی).
با توجه به گفتار سیدرضی در مقدمه، طرح اولیه نهج البلاغه را می توان در محورهای زیر خلاصه کرد. او در پرتو این محورها به گزینش سخنان آن حضرت پرداخت:

1. تنوع در موضوع

2. جمله «فی جمیع فنونه؛ گفتارهایی از همه فنون» (همان) بیانگر تنوع در موضوع و محتوا است و از این رو در دریای مواج نهج البلاغه هر گونه دُری صید می شود. اخلاق، سیاست، دنیا، فقه، حقوق، مبارزه و جهاد، عرفان، توحید و… همگی از موضوعاتی است که در این کتاب با ارزش یافت می شود. البته بررسی این موضوعات نیازمند احاطه گسترده بر نهج البلاغه و آشنایی با علوم روز است تا در یک فرآیند علمی سؤالات و مسائل جدید بر نهج البلاغه عرضه شود و آنگاه مبانی ساختارها و راهکارهای آن تدوین شود.

2. گوناگونی در ساختار

رضی در جمله «متشعبات غصونه من خطب و کتب و مواعظ و آداب»(2)به بیان روش خود می پردازد و ما می توانیم سخنان بلند و نامه ها و همچنین پندهای کوتاه امام علی (علیه السلام) (علیه السلام) را در جایگاه مناسب خود بیابیم. وی پس از تقسیم بندی پیش گفته، شیوه خود را به تفصیل بیان می کند و می نویسد:
دیدم که سخنان امام بر محور سه مضمون است: خطبه ها و فرامین، نامه ها و پیامها و حکمت واندرز. به توفیق خدا به کار پرداختم و نخست خطبه های اعجاب انگیز، پس نامه های دل آویز، سپس سخنان کوتاه حکمت آمیز را فراهم ساختم. برای هر یک بابی گشودم و در هر باب برگهایی افزودم تا آنچه تاکنون در نظرم نیاید و در آینده به دست آید، در آن جای دهم (همان:صفحه لا).
پای بندی او به این شیوه، چنان است که در مقدمه کارخویش توضیح می دهد که آن بخش از سخنان امام را که خارج از ساختار ترسیمی او است ،در بابی مناسب آورده. از این رو دعاهای امام را در باب خطبه ها قرار داده و پیمان نامه های حضرت را در بخش نامه ها گنجانده است. چنین توضیحی بسیار محققانه است، چرا که مجال اعتراض را از خواننده می گیرد و اگر خواننده سخنی را به لحاظ موضوعی یا مفهومی مناسب یک باب نداند، باید دگر باره مقدمه او را بخواند. مؤلفخود در این باره می گوید:
و بسا که در این گزینش فصل ها باشد که هماهنگ نیست ،یا نیکو سخنانی که یکرنگ نیست، چه خواست من از گردآوری معنی ها ی بلند و نکته های ارجمند بوده است ،نه رعایت نظم و پیوند (همان).
از همین جمله فهمیده می شود که هر چند رضی بسیار استادانه گفتارهای حضرت را در فصل های مختلف منظم کرده است ،اما به گاه تعارض محتوا و ساختار، محتوا را مقدم داشته است. به دیگر سخن اگر چه برای سید رضی آرایه های ادبی کلام امام بسیار ارزشمند است اما چنانچه دو عبارت از امام نقل شده باشد که یکی مفهومی والاتر و دیگری فصاحتی زیباتر داشته باشد، سید رضی مفهوم والاتر را برگزیده و در نهج البلاغه گزارش کرده است.

3. فصاحت و بلاغت

نکته دیگری که مؤلفدر جمع آوری نهج البلاغه بدان نظر داشته، فصاحت و بلاغت سخن بوده است. فصاحت یعنی شیوا سخن گفتن ،و بلیغ کسی است که در گفتن سخن شیوا، رعایت حال شنونده را بنماید و به شرایط زمانی و مکانی توجه داشته است ،و بر اساس میزان دریافت شنونده سخن را مختصر و یا مفصل عرضه نماید و به دیگر سخن کلام بلیغ کلام تاثیر گذار است به گونه ای که بر جان مخاطب می نشیند.
این ادیبان هستند که از شنیدن سخن بلیغ به وجد می آیند وآن را چنان که باید می ستایند و از همین رو است که سید رضی در موارد بسیاری، تنها به اظهار شگفتی می پردازد، و هیچ توضیحی را بیان نمی کند برای نمونه سخن سید رضی که پس از حکمت 88 نهج البلاغه بیان می کند «وهذا من محاسن الاستخراج و لطائف الاستنباط» یعنی «و این از نیکوتر لطایف معنی را برون آوردن است ،و ظرائف سخن را آشکار کردن» و یا آنجا که پس از بیان شیوای حضرت علی در حکمت 81 (قیمه کل امری ما یحسنه) می نویسد:
و این کلمه ای است که آن را بها نتوان گذارد و حکمتی همسنگ آن نتوان یافت، و هیچ کلمه ای را همتای آن نتوان نهاد.
در موارد بسیاری، افزون بر اظهار شگفتی به شرح و یا توضیحی واژه های ناآشنا می پردازد که در ادامه به مواردی از آن خواهیم پرداخت.
از مقدمه شریف رضی و نیز از مطالعه چند باره نهج البلاغه، بر می آید که محور اصلی گردآوری گفتار مولا فصاحت و بلاغت بوده است و نیز می توان فهمید که نگرشی این گونه در پاره ای موارد کاستی هایی را در پی داشته است. شریف رضی که با نظر به فصاحت و بلاغت سخن به گزینش چنین مجموعه ای دست زده است در پاره ای موارد قسمتی از کلام را می آورد و قسمتی دیگر را وامی گذارد، در نتیجه محتوای کلام از هم گسسته می شود و مفهوم صحیح سخن به خواننده منتقل نمی شود(3 )او در ستایش کلام مولا می گوید:
امیرالمؤمنین ( علیه السلام)سرچشمه و آبشخور فصاحت و منشاء و مولد بلاغت است و راز این دو ،در کلام او آشکار گردیده و قواعدش را از کلام او اقتباس کرده اند. هر گوینده و سخنوری بدو اقتدا کند، و هر واعظ بلیغی در سخن خود از او یاری جوید. علی گوی سبقت از همگان در ربوده و آنان هر چند کوشیده اند به او نرسیده اند. علی پیش افتاده بود و‌آنان واپس مانده بودند؛زیرادرکلام علی(علیه السلام) جلوه ای است از کلام الهی و بویی از سخن رسول الله (نهج البلاغه: مقدمه سید رضی).

ب) ساختار و اعتبار

یکی از فواید بررسی طرح و ساختار هر کتابی شناخت میزان اعتبار آن است. ؛زیرا اثر نویسنده را باید بر اساس مبنایی که برگزیده است سنجید. از سوی دیگر در دانش سبک شناسی اعتقاد بر این است که از مقایسه دو متن باید بتوان ویژگی های آن دو را صورت مستقل اعلام کرد. بنابراین، سبک رایج نگارشی در هر زمان شیوه نویسنده در بهره گیری از منابع و نیز روش گزارش وی در ارزشیابی کتاب، موثر خواهد بود. اگر این روش ساماندهی شود و با تلاشی درخور، نامه ها و سخنان امام علی (علیه السلام)(علیه السلام)، سبک شناسی شود و آنگاه ،سبک آثار سید رضی شناخته شود،بسیاری از شبهات پیرامون اعتبار نهج البلاغه پاسخ داده خواهد شد. برای نمونه در اعتبار نهج البلاغه تردیدهایی وجود دارد که در کتابهای مفصل، به آن پرداخته اند و اینک مجال طرح آن نیست، اما یکی از موارد شبهه در اعتبار مطالب نهج البلاغه به چگونگی گزارش سید رضی از سخنان امام علی (علیه السلام) باز می گردد. او در این اثر روایات امام را به صورت مرسل گزارش کرده است .مرسل، یعنی رها شده ،و در اصطلاح علم حدیث ،به حدیثی گفته می شود که راوی آن معصوم را درک نکرده باشد؛ خواه واسطه تا معصوم یک نفر و یا بیشتر باشد (الرعایه: ص136).
از‌آنجا که سید رضی در قرن چهارم می زیسته است ،بایسته بود که نام راویان را تا امام علی (علیه السلام)(علیه السلام) ذکر کند و به یکباره نگوید: «ومن کلامه(علیه السلام)» و یا«من خطبه(علیه السلام)»
هر چند نمی توان کتمان کرد که ذکر سلسله راویان در احادیث این کتاب بر استحکام مطالب آن می افزود، ولی باید دانست که سید رضی در پی تدوین کتابی حدیثی و فقهی نبوده است. او کتابی را بر می نهد که خود سخن می گوید و هر که در آن بدون غرض تامل کند، بر اعتبار آن گواهی می دهد. کتاب او راهنمای بلاغت است و در آثار ادبی نیاوردن نام راویان ،خللی به مقصود وارد نمی کند؛زیراسید رضی در مقام محدث رجالی ،کتاب نهج البلاغه را تالیف نکرده است، تا نیاوردن سند، موجب کاستی کتاب وی شود، و از دگر سو، برخی از صاحبان آثار حدیثی، به خاطر شهرت حدیث و یا اتفاق نظر عالمان بر حدیث خاصی و… احادیث را به صورت مرسل می آوردند و آوردن نام راویان را ضرورری نمی دانستند. چنین روشی پیش از زمان تالیف نهج البلاغه، هم زمان با آن ،و نیز پس از آن مرسوم بوده است. تحف العقول حرانی، نزهه الناظر حلوانی و الاحتجاج مرحوم طبرسی، نمونه هایی از این دست هستند. مرحوم طبرسی با تأکید بر این روش، در مقدمه احتجاج می گوید:
ما اسناد بیشتر اخباری را که در این کتاب نقل می کنیم نمی آوریم؛زیرایا بر آنها اجماع وجود دارد و یا مضمون آنها با عقل موافق است، و یا در سیره و کتابها میان مخالف و موافق مشهور است (الاحتجاج:ج1ص4)
هرچند سید رضی دلیلی بر این کار ارائه ننموده است، اما قرائن بسیاری وجود دارد که او نیز مهمترین متن را برگزیده است و نشان می دهد حدیثی را که آورده ظاهراً در نزد وی معتبر بوده است(همین نوشتار: توضیحات پایانی).
رویکرد عمومی توجه عالمان به کتاب نهج البلاغه، فراوانی نسخه های آن و نیز شرح های متعدد آن همگی دلیل استوار دیگری براعتبار نهج البلاغه است.
کوتاه سخن آن که، ما که به خاطر دیدن مس و مفرغ بر جای مانده از تمدن کهن خود ذوق زده می شویم و با نگاه به یک کوزه عتیقه دنیایی از اسرار را کشف می کنیم ،آیا شایسته نیست که کمی به محتوای این کتاب بیندیشیم و آنگاه درباره اعتبار این کتاب منصفانه داوری کنیم؟ البته برخی پژوهشگران به منبع شناسی نهج البلاغه پرداخته و سخنان امام را درکتابهای قدیمی ،به صورت مسند برای ما گزارش کرده اند (مصادر نهج البلاغه و أسانیدُه).

ج) ساختار درونی نهج البلاغه

1. فصلهای نهج البلاغه

سید رضی، در طراحی نهج البلاغه، کتاب خود را در سه فصل سامان می دهد: خطبه ها، نامه ها و حکمت ها، امام در نهایت نهج البلاغه در چهار بخش تدوین می شود. بخش چهارم که کمتر ازآن به عنوان فصل مستقل یاد می شود، بخش کوتاه ولی پر اهمیت غریب الحدیث است که پس از حکمت 260 نهج البلاغه با عنوان «فصل نذکر فیه شیئا عن اختیار غریب کلامه المحتاج الی التفسیر» می آورد.
الف) خطبه ها
خطبه، به معنای سخنرانی کردن است، ولی تعاریف دیگری نیز دارد. در توصیف آن گفته اند: کلامی که در ستایش خدا ،نعت نبی و موعظه خلق باشد و یا مراد کلام خطیب است که در ستایش خدا و موعظت باشد (لغت نامه دهخدا:ج6ص8662)، و معمولاً به گفتاری که همراه با «بسم الله الرحمن الرحیم»، سپس خدا و پیامبر و نصیحت باشد و بر فراز منبر ایراد گردد، اطلاق می شود اگر این تعاریف را ملاک قرار دهیم، تمامی بخش اول نهج البلاغه خطبه نخواهد بود؛زیرادر مواردی سخنان حضرت در غیر منبر ایراد شده و در برخی عناوین دعاهای حضرت قرار دارد .حتی نمی توان گفت خطبه های حضرت از دیگر سخنان او در این بخش بیشتر است. مگر آن که بگوییم خطابه های مولا اهمیت بیشتری دارد و برای همین سید رضی عنوان خطبه را ترجیح داده است.
به هر روی، در بخش اول 239 و یا241 سخن از حضرت گرد هم آمده است. تفاوت این شمارش نیز با توجه به تقطیعات آن قابل توجیه است. برای نمونه برخی عالمان خطبه ی 52و 53 را یک خطبه دانسته اند. در این فصل خطبه ای کوتاه در یک سطر مانند خطبه 9، 59،61 و نیز خطبه بلند مانند خطبه 192 در 17 صفحه وجود دارد. یکی از کوتاهترین خطبه های نهج البلاغه چنین است:
لاتقتلوا الخوارج بعدی، فلیس من طلب الحق فاخطاه کمن طلب الباطل فادرکه[یعنی معاویه و اصحابه] (نهج البلاغه:خطبه61).
پس از من خوارج را نکشید، چه آن که حق را طلب کند و راه خطا پیماید، همانند آن نیست که باطل را طلبد و بیابد [معاویه و یارانش مقصود است].
ب) نامه ها
بخش کتاب یا نامه های حضرت، دومین فصل نهج البلاغه است که 79 نامه، سفارش، پیمان نامه و دستورالعمل های مولا را در خود جای داده است. تعداد و ترتیب نامه های نهج البلاغه در تمامی تصحیح ها یکسان است. کتاب، رساله، وصیه، عهد و … از واژه هایی است که در صدرنامه ها آمده است. در میان نامه ها، نامه 53 – عهد نامه مالک اشتر ـ در 19 صفحه، بلند ترین نامه و نامه های کوتاه، مانند نامه 20، نامه دوم،‌ و نیز نامه 77، که خطاب به ابن عباس است، وجود دارد. در نامه 77 وقتی عبدالله بن عباس را برای گفتگو با خوارج روانه می سازد، به وی درباره چگونگی گفتگو با خوارج توضیح می دهد و می نویسد:
لا تخاصمهم بالقرآن فان القرآن حمال ذو وجوه تقول و یقولون ،و لکن خاصمهم [حاججهم](4) بالسنه فانهم لن یجدوا عنها محیصاً(نهج البلاغه:نامه77).
با آنان به قرآن مناظره مکن ؛زیرا قرآن تاب معنی های گوناگون دارد؛ تو چیزی [ازآیه ای] می گویی و آنان چیزی [از آیه ی دیگر] می گویند، بلکه با ایشان به سنت مناظره کن که راه گریز نیابند.
نامه 20 نهج البلاغه نیز بسیار خواندنی است. سبب نگارش این نامه گزارشی است که از احتمال خیانت زیاد بن ابیه فرماندار منطقه فارس حکایت می کند. امام در نامه ای کوتاه و کوبنده آنچنان نسبت به خیانت در بیت المال موضع گیری می کند، که زیاد بن ابیه به ناچار تمام مالیات دریافتی را به مدینه گسیل می دارد. امام در این نامه نوشت:
وانی اقسم بالله قسماً لئن بلغنی انک خنت من فی المسلمین شیئاً صغیراً او کبیراً لأشدن علیک شده تدعک قلیل الوفر ثقیل الظهر ضئیل الامر. والسلام
به خدا سوگند می خورم، سوگندی راست ،که اگر به من خبر رسد که در بیت المال مسلمین به اندک یا بسیار خیانت کرده ای، چنان بر تو سخت می گیرم که کم مایه مانی و سنگین بار و حقیر و خوار شوی. والسلام
ج) حکمتها
کلمات قصار یا حکمتها حاوی پیامهای کوتاه و اندرزهای ماندگار امام علی (علیه السلام) است که در 480حکمت گرد هم آمده اند. درباره تعداد و ترتیب حکمتها درمیان تصحیح های موجود اختلاف شدیدی است ؛زیرا برخی از مصححان، چندین حکمت را در یک شماره ذکر کرده اند . برای نمونه حکمت 2 تا حکمت 7 نهج البلاغه در برخی نسخه ها ، یک حکمت شمرده شده است که با منابع دیگر هم سازگار است (نهج البلاغه: ترجمه دکتر سید محمد مهدی جعفری)(5) البته درباره تعداد حکمتهای نهج البلاغه، نظریه های دیگری را نیز می توان یافت، از آن جمله ابن ابی الحدید ـ شارح نهج البلاغه ـ بر این باور بود که سید رضی کتاب را با 433 حکمت پایان داد، ولی در همان روزگار زندگانی رضی ،مشتاقان نهج البلاغه برخی کلمات قصار امام را به آن افزودند و نزد سید رضی خواندند، و وی هم آن سخنان را درست دانست و اجازه داد تا به دیگر کلمات قصار در نهج البلاغه ملحق شود (نهج البلاغه:ص571)
البته برخی از کلمات قصار حدود دو صفحه را در برمی گیرد که نمی توان آنها را جمله کوتاه دانست .مانند حکمت شماره147 که پند زیبای امام به کمیل بن زیاد است. اما حکمتهای کوتاهی نیز وجود دارد که کوتاه ترین آنها در این بخش در دو کلمه خلاصه می شود. مانند حکمت 418 که می فرماید: «الحلم عشیره: بردباری همچون قبیله است» و یا حکمت 187 که می فرماید: «الرحیل و شیک: کوچ کردن [از دنیا] نزدیک است».
د) غریب الحدیث
در میان حکمتهای نهج البلاغه پس از حکمت 260، نه سخن دشوار امام علی (علیه السلام) قرار دارد که سید رضی به شرح آنها می پردازد. چنین دشواری را غریب نامند ؛زیرا معنای آن دور از ذهن است. غریب نگاری، سبکی است که از قدیم مورد توجه واژه نگاران بوده است و غریب نگاران، واژگان دشوار احادیث را توضیح می دادند. النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، نگاشته ابن اثیر (م606) که از قدیم ترین نوشته ها در این موضوع است، همچنان مرجع حدیث پژوهان می باشد. در میان شیعیان طُرَیحی (م1085ه‍) به نوشتن کتابی با همان سبک پرداخت و نام «مجمع البحرین» برآن نهاد. سید رضی در سرت اسر کتاب خود و در موارد گوناگون به شرح واژه های ناآشنا پرداخته است .اما در این فصل تنها نه سخن را شرح کرد و افسوس آنکه این فصل بسیار کوتاه و کمتر مورد توجه قرار گرفته است. در دومین حدیث این فصل می خوانیم:
«هذا الخطیب الشَحشَح؛ این خطیب، شَحشَح است».کتابهای لغت، شَحشَح را امساک کننده بخیل (لسان العرب:ج3ص402) ترجمه کرده اند، در نتیجه، ترجمه عبارت چنین می شود: «این خطیب،خسیس و بخیل است» ولی سید رضی در شرح این واژه می نویسد:
مراد از «شَحشَح» کسی است که در ادای خطبه و ادامه دادن آن مهارت دارد هر که سخن و رفتار چالاک باشد او ارشَحشَح گویند در غیر این موضوع به معنی بخیل و ممسک است.
همچنان که مشاهده شد شَحشَح وقتی برای خطیب به کار می رود معنایی متفاوت از‌آنچه به ذهن می آید پیدا می کند.

2. چگونگی گزارش نهج البلاغه

شریف رضی افزون بر آنکه کتاب خود را در فصلهای مناسب تقسیم کرده است، در نحوه گزارش آنها نیز دقتی ویژه داشته است. روش او در سرتا سر کتاب همگون است و در تمامی قسمتها رعایت شده است نحوه گزارش او چنین است:
الف)عناوین رسا
شریف رضی در‌آغاز خطبه ها و نامه ها با عناوین کوتاهی مخاطب، موضوع سخن، زمان و… را در موارد متعددی بیان می کند. عبارتهای توضیحی از قبیل: «لما بویع بالمدینه» چون در مدینه با او بیعت کردند (خطبه16)، و یا «فی الخوارج لما سمع قولهم لا حکم الا لله»، چون سخن خوارج را شنید که می گفتند «لا حکم الا لله»(خطبه40)، و یا «الی الحارث الهمدانی» (نامه69) که در‌آغاز برخی نامه ها و یا خطبه ها آمده است، به این موضوع اشاره دارد. شایان گفتن است که رعایت این نکته در بیشتر نامه ها به چشم می خورد.
ب) استفاده از تقطیعات
تقطیع و یا جداسازی روشی است که مؤلف برای گزینش سخنان مولا برگزیده است. وی در این روش امانت را رعایت نموده است و به خواننده می گوید که آنچه در نزد توست بخشی از سخنان و یا نامه های حضرت است استفاده از جملاتی مانند: «و من کلام له»، «ومن خطبه له»، «ومن کتاب له» در آغاز خطبه یعنی اینکه از میان سخنان امام این قسمت را آورده ام. افزون بر آن در موارد متعددی در میان خطبه ها و نامه ها و کلمات قصار می نویسد: «ومن هذه الخطبه» (خطبه16) «و منها» (خطبه 23و83، 26، 85 و… نامه24)(6)(که اشاره به خطبه دارد) «و منه»(خطبه های102، 137 و… نامه های27، 62 و…) (که اشاره به کلام دارد و ضمیر را مذکر می آورد) و «ثم قال» (حکمت96) این موارد نشان می دهد که سید رضی ،تنها بخشی از کلام مولا را در کتاب خویش آورده است.
در برخی خطبه ها و نامه ها چندین تقطیع وجود دارد، مانند خطبه 91 که در پنج قسمت است ،و یا در خطبه 145 پس ازآنکه 8 سطر از خطبه را می آورد و ویژگی های دنیا را شمارش می کند با عبارت «منها» تنها دو سطر زیر را در پایان افزوده است که:
وما احدثت بدعه الا ترک بها سنه. فاتقوا البدع و الزموا المهیع. ان عوازم الامور افضلها وان محدثاتها شرارها (خطبه145).
هیچ بدعتی را پدید نیاوردند، جز که با آن سنتی را رها کردند. از بدعتها دور مانید و راه روشن و وسیع را بپیمایید. بی تردید برترین کارها سنتهای کهن و استوار است، و بدترین کارها سنتهای نوین و بی پیشینه است.
اینگونه مراقبتها در نقل سخن مولا دقت و امانتداری شریف رضی در گزارش صحیح حدیث را می نمایاند. البته ناگفته نماند که در پاره ای موارد تقطیعات وی ،ساختار سخن را درهم ریخته است. برای نمونه، درخطبه 122 که امام در رویارویی خوارج از آنان می خواهد که دو گروه شوند، و آنان که در صفین همراه امام بودند از‌آنان که حضور نداشتند جدا شوند، تا برای هر کدام به فراخور ایشان سخن گوید. شریف رضی این مباحث را به تفصیل می آورد و پس از این گزارش می گوید:«ثم کلمهم(علیه السلام) بکلام طویل منه»، اما نمی گوید که امام برای هر گروه چه سخنی فرمود.
ج) توضیح
توضیحات شریف رضی را در ابتدا، اثناء و انتهای خطبه ها و… می توان یافت. زیبا آنکه، چنین توضیحاتی بسیار بجا و متنوع است که می توان به موارد زیرتقسیم نمود:
1. صدر نویسی
درمواردی سید رضی در‌آغاز خطبه ها و نامه و کلمات قصار توضیحی ارائه می کند، که بسیار ارزشمند است. همانند توضیحاتی که در‌آغاز 25 خطبه به سبب صدور آن می پردازد و اگر چنین نمی کرد، امروز معنای کلام حضرت را نمی فهمیدیم. امام علی (علیه السلام) در خطبه 73 نهج البلاغه می فرماید:
اولم یبایعنی بعد قتل عثمان ،لا حاجه لی فی بیعته انها کف یهودیه. لو بایعنی بکفه لغدر بسبته، اما ان له امره کلعلقه الکلب انفه، و هو ابو الاکبش الاربعه و ستلقی الامه منه و من ولده یوما احمر.
مگر پس از کشته شدن عثمان با من بیعت نکرد؟ مرا به بیعت او نیازی نیست ـ که بیعت شکن است و غدار ـ با دستی چون دست جهود، مکار اگر آشکار با دست خود بیعت کند، روگرداند و در نهان ـ با ریشخند ـ آن را بشکند. همانا وی بر مردم حکومت کند، اما کوتاه چندان که سگ بینی خود را لیسد. او پدر چهار فرمانروا است و زودا که امت ،از او و فرزندان او روزی سرخ ـ خونین ـ را بیند(نهج البلاغه:خطبه73)
این تمام آن چیزی بود که در خطبه 73 نهج البلاغه است، اما به راستی این جملات درباره چه کسی و درکدام واقعه است؟ پاسخ به این سؤال در تبیین سبب صدور خطبه نهفته است. حال سبب صدور این روایت را که رضی در‌آغاز خطبه آورده است می خوانیم:
قالوا اخذ مروان بن الحکم اسیرا یوم الجمل فاستشفع الحسن و الحسین الی امیرالمومنین (علیه السلام)، فکلماه فیه فخلی سبیله. فقالا له یبایعک یا امیرالمؤمنین ( علیه السلام)فقال(علیه السلام).
گویند مروان را در جنگ جمل اسیر گرفتند: وی در پیشگاه علی(علیه السلام) امام حسن وامام حسین(علیه السلام) را میانجی خود ساخت و آنان درباره او با امام سخن گفتند، و علی او را رها کرد. حسنین(علیه السلام)گفتند: امیرمومنان! مروان با تو بیعت کند؟ فرمود…
درمواردی، چنانچه سبب صدور را نیز بیان نمی کرد معنای خطبه کاملاً شفاف بود، مانند خطبه179. امام در مواردی سبب صدور را نمی آورد و همچنان ابهام جمله باقی می ماند، البته ممکن است سبب صدور این جملات به سید رضی نرسیده باشد. برای نمونه امام در حکمت 189 می فرماید:
کان لی فیما مضی اخ فی الله وکان یعظمه فی عینی صغر الدنیا فی عینه.
درگذشته مرا برادری خدایی بود که خردی دنیا در دیده اش وی را در چشم من بزرگ می داشت…
حضرت، سپس به توصیف وی می پردازد، به گونه ای که انسان مشتاق می شود آن شخص را بشناسد. درباره او گمانه های متعددی را بیان کرده اند، اما نمی توان نظر قطعی را مطرح کرد.
در صدر خطبه ها، نامه ها و حکمتها موارد دیگری نیز وجود دارد مانند:
آوردن سند، مانند خطبه 234: روی الیمانی عن احمد بن قتیبه عن عبدالله بن یزید عن مالک بن دحیه.
آوردن نام راوی مانند خطبه 182: روی عن نوف البکالی.
بیان سؤال، مانند حکمت 235: قیل له صف لنا العاقل؛ او را گفتند خردمند را برای ما توصیف کن و یا در حکمت 266: وساله رجل ان یعرفه الایمان: و مردی از او خواست تا ایمان را برایش بشناساند.
معرفی مخاطب، مانند حکمت315: وقال لکاتبه عبیدالله بن رافع؛ و به نویسنده خود عبیدالله بن رافع.
بیان مصدر، مانند نامه54: ذکره ابوجعفر السکافی فی کتاب المقامات فی مناقب امیرالمومنین (علیه السلام)؛ ابوجعفراسکافی آن را در کتاب مقامات، در مناقب امیرالمؤمنین ( علیه السلام)آورده است.
بیان زمان ایراد سخنرانی و یا نگارش نامه مانند خطبه168: بعد ما بویع بالخلافه؛ پس از آن که با او به خلافت بیعت کردند و یا مانند نامه75: فی اول ما بویع له؛ در آغاز بیعت با مردم است.
2. توضیحات میانی
در اثنای خطبه ها و نامه ها و… نیز توضیحاتی وجود دارد. این توضیحات بیشتر به بیان مقصود و یا کلام راوی محدود می شود، مانند خطبه 207 که پس از جمله «فاننی انفس بهذین علی الموت؛ بی تردید من نسبت به از دست دادن این دو بخل می ورزم» در عبارتی توضیحی می نویسد: یعنی الحسن و الحسین (علیه السلام) و بدین سان، مراد از «این دو» که مبهم بود، تبیین می شود.
3. توضیحات پایانی
در پایان هر گروه از سخنان، نامه ها، کلمات قصار،توضیحات مفیدی وجود دارد. در پاره ای از آنها رضی به شرح حدیث می پردازد، مانند خطبه 3، حکمت 232، 307 و… برای نمونه در توضیح حکمت 232 «من یعط بالید القصیره یعط بالید الطویله» می نویسد:
معنی آن، این است که آنچه آدمی از مال خود در راه نیکی و نیکوکاری بخشد، هرچند اندک بود. خدا پاداش آن را بزرگ و بسیار دهد و دو دست در اینجا دو نعمت است و امام میان نعمت بنده و نعمت پروردگار فرق می گذارد؛ نعمت بنده را دست کوتاه و نعمت خدا را دست بلند نام نهاد، چه نعمتهای خدا، همواره از نعمتهای آفریدگان فراوانتر است و افزون چرا که نعمتهای خدا ،اصل نعمت هاست ،و هر نعمتی را بازگشت به نعمت خداست و برون آمدن آن از آنجاست (نهج البلاغه: حکمت 232)
در مواردی غریب الحدیث را گزارش می کند، مانند خطبه 70،103،124،نامه 44، حکمت 443، 464و… برای نمونه در پایان خطبه 103 می نویسد:
اقول: الدعق: الدق ،ای تدق الخیول بحوافرها ارضهم، و نواحر ارضهم متقابلاتها. یقال: منازل بنی فلان تتناحر، ای تتقابل.
می گویم: دعق، به معنای کوفتن است ،یعنی اسبان به سم ها زمینهای آنان را کوبند؛ و نواحر، به معنای متقابل است، چنان که گویند: منزلهای بنی فلان، متناحر، یعنی متقابل است.
و در پایان برخی از خطبه ها تنها به اظهار شگفتی بسنده می کند، مانند خطبه 59 که می نویسد: یعنی بانطفه ماءالنهر و هو افصح کنایه عن الماء و ان کان کثیرا جما.
مراد از نطفه، آب نهراست، و آن ،فصیح ترین کنایت از آب است. هرچند آب بسیار باشد.
در پاره ای موارد نیز ماجراهای پس از سخنان امام را بازگو می نماید، مانند خطبه 182 که آخرین سخنرانی امام است و امام از دوستان شهیدش یاد می کند. سید رضی در پایان خطبه گزارشی از نوف بکالی می نویسد، که شرایط پدید آمده پس از این سخنرانی را نشان می دهد:
برای حسین ده هزار سپاه و برای قیس بن سعد ده هزار سپاه و برای ابوایوب ده هزار سپاه قرار داد و برای دیگران هم کم و بیش و آماده بازگشت به صفین بود؛ و جمعه نیامده بود که ابن ملجم ملعون او را ضربت زد. لشکریان بازگشتند و ما چون گوسفندانی بودیم شبان خود را از دست داده ،گرگها از هر سو برای آنان دهان گشاده.
توضیحات پایانی تنها به موارد پیش گفته محدود نمی شود و ما برای اختصار تنها به یک نکته با اهمیت اشاره می کنیم. سید رضی در مواردی با بیان اختلاف روایت احاطه خود بر احادیث و کتابهای حدیثی را نشان می دهد و این بیانگر آن است که کتابهای بسیاری در اختیار وی بوده است. در حکمت 434 امام می فرماید: «اخبرتقله»؛ بیازمای تا دشمن آن گردی.
حکمت نقل شده همین مقدار است ،امام رضی چنین می نویسد:
و بعضی این جمله را از رسول خدا روایت کرده اند و روایت ثعلب از ابن اعرابی تأیید می کند که این بیان از سخنان امیرمومنان است. در آن روایت به نقل از مامون آمده است: اگر علی نگفته بود «اخبر تقله» می گفتم: «اقله تخبر».
در مواردی ،سید رضی برخی جملات حضرت را تکرار می کند و احتمال دارد تکرار قسمتی از خطبه در کلمات قصار و یا حتی نامه ها باشد. گاهی علت آن را نیز بیان می نماید (خطبه 217؛ نامه23و…).
در پایان یادآوری این نکته ضروری است که دقتهای سید رضی در نقل کلام امام و پایبندی وی به جداسازی کلام مولا از توضیحات تبیینی خویش با کلماتی مانند «اقول»، خود بهترین گواه در برابر کسانی است که نهج البلاغه را ساخته سید رضی می دانند. او حتی برای بیان مراد امام از واژگانی مانند «یعنی» بهره می گیرد ،تا از هرگونه شائبه دست اندازی به سخنان معصوم برکنار باشد.
امیدواریم بیش از آنکه به بررسی ساختار نهج البلاغه بپردازیم مفاهیم ارزشمند این کتاب که با وسواسی ستودنی به دست ما رسیده است در نهاد ما جای گیرد.

نویسنده: احمد غلامعلی (1)

پی نوشت ها :

1 ـ عضو هیئت علمی دانشکده علوم حدیث
2 ـ از همه انواع سخن او اعم از خطبه ها و نامه ها و مواعظ و آداب
3ـ در مباحث پیش رو به این موضوع خواهیم پرداخت.
4ـ براساس نسخه فیض الاسلام
5ـ ایشان نهج البلاغه ،نسخه ابن شدقم را ملاک قرار داده اند. دراین نسخه حکمت 2 تا7 به عنوان حکمت 2 آمده است .نویسنده این مقاله ترجمه دکتر جعفری را در نوشتاری معرفی کرده است که به زودی منتشر خواهد شد.
6ـ به اعتبار «وصیه» از«منها» استفاده شده است.

کتاب نامه
1. الاحتجاج علی اهل اللحاج، احمد بن علی الطبرسی (م620ق)، تحقیق: ابراهیم البهادری و محمد هادی به، تهران:دارالاسوه،1413ق.
2. الرعایه فی علم الدرایه، زین الدین علی بن احمد العاملی (الشهید الثانی) (م965ق) تحقیق: عبدالحسین بقال، قم: منشورات مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، 1413ق.
3. لسان العرب، محمد بن مکرم المصری الانصاری (ابن منظور)(م711ق)، بیروت دارصادر،1410ق.
4. لغت نامه، علی اکبر دهخدا و دیگران، تهران: دانشگاه تهران، 1372.
5. مصادر نهج البلاغه و أسانیده، عبدالزهراء الحسینی الخطیب، بیروت: دارالضواء.
6. نهج البلاغه، مجموعه خطبه ها، نامه ها وکلمات قصار امام علی (علیه السلام)، شریف رضی(م406ق) ترجمه: عبدالمحمد آیتی، تهران: بنیاد نهج البلاغه،1376.
7. نهج البلاغه، محمد بن الحسین الموسوی (الشریف الرضی)(م406ق)، ترجمه: سید جعفر شهیدی، تهران: علمی و فرهنگی، 1378.
8. نهج البلاغه، محمد بن الحسین الموسوی(م406ق) تصحیح: صبحی الصالح، قم: دارالاسوه،1373.
9. نهج البلاغه گزیده سخنان و نامه ها و حکمتهای امیرالمؤمنین ( علیه السلام)امام علی (علیه السلام)، شریف رضی (م406ق) ترجمه: سید محمد مهدی جعفری، تهران: ذکر،1384.
10. نهج السعاده فی مستدرک نهج البلاغه، محمد باقر المحمودی، بیروت:موسسه الاعلمی.
منبع:دوفصلنامه حدیث اندیشه شماره 6

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید