امام باقر (ع) و فرقه های اسلامی

امام باقر (ع) و فرقه های اسلامی

امام درگیر اختلافات فقهی بین فرق اسلامی
سالهای (114 – 94) زمان پیدایش مشربهای فقهی و اوج گیری نقل حدیث درباره تفسیر می باشد. از علمای اهل سنت کسانی مانند ابن شهاب زهری، مکحول، قتاده، هشام بن عروه و… در زمینه نقل حدیث و ارائه فتوا فعالیت می کردند. وابستگی عالمانی مانند رهبری، ابراهیم نخعی، ابوالزناد، رجاء بن حیاه که همگی کم و بیش به دستگاه حاکمیت اموی وابستگی داشتند، ضرورت احیای سنت واقعی پیامبر – صلی الله علیه و آله – را به دور از شائبه های تحریف عمدی خلفا و علمای وابسته به آنان مطرح می کرد. امام باقر – علیه السلام – ضمن نامه ای به سعد الخیر از علمای سوء شکایت فراوان کرده و می فرماید:
فاعرف أشباه الأحبار و الرّهبان الذین ساروا بکتمان الکتاب و تحریفه فما ربحت تجارتهم و ما کانوا مهتدین. ثم اعرْف أشباههم من هذه الأمّه الذین أقاموا حروف الکتاب و حرّفوا حدوده، فهم مع الساده و الکَبَره، فاذا تفرقت قاده الأهواء کانوا مع أکثرهم دنیاً و ذلک مبلغهم من العلم.[1] نظایر احبار و رهبان را ببین، احباری که کتاب خدا را از مردم کتمان و تحریف کرده و با تمام این احوال، سودی از کارشان نکرده و راه به جایی نبردند. اکنون مانند آنها در این امت اند، کسانی که الفاظ قرآن را حفظ کرده و حدود آن را تحریف می کنند. آنها با اشراف و بزرگان هستند. زمانی که رهبران هواپرست متفرق شوند، آنها با کسانی هستند که دنیای بیشتری دارند. فهم آنها در همین حد است.
با نگاهی به فراوانی روایات نقل شده در این دوران و شهرت علم فقه در میان محدثان این زمان، می توان گفت که علم فقه نزد اهل سنت از این دوره به بعد وارد مرحله تدوین خود شده است. فروکش کردن تنشهای سیاسی پس از حادثه کربلا و شکست خوردن و از میان رفتن ابن زبیر و یکپارچه شدن حاکمیّت مروانیان، به ناچار بسیاری ازعلما را از صحنه سیاست دور کرد و به حوزه درس و حدیث سوق داد و آنها را واداشت تا به شکلی، اختلاف روایات را حل کنند و فتوای فقهی برای مردم ارائه دهند. اولین بار در سال 100 هجری عمر بن عبدالعزیز فرمان تدوین احادیث را خطاب به ابوبکر بن حزم صادر کرد.[2] این خود بهترین شاهد است بر شروع تکاپوی فرهنگی اهل سنت در آغاز قرن دوم، مقارن با دوران امامت امام باقر – علیه السلام -. از این رو امام احساس کرد که می بایست با ابراز و اشاعه نظرات فقهی اهل بیت در برابر انحرافاتی که به دلایل مختلفی در احادیث اهل سنت رسوخ کرده بود، موضعگیری نماید. نقطه نظرات فقه شیعه گرچه تا آن زمان به طور محدود و در حد اذان، تقیه، نماز میت و… روشن شده بود، اما با ظهور امام باقر – علیه السلام – قدم مهمی در این راستا برداشته شد و یک جنبش فرهنگی تحسین برانگیزی در میان شیعه به وجود آمد. در این عصر بود که شیعه تدوین فرهنگ خود – شامل فقه و تفسیر و اخلاق – را آغاز کرد.
پیش از آن در جامعه اسلامی، فقه و احادیث فقهی در حد گسترده و به طور کامل مورد بی اعتنایی قرار گرفته بود. درگیریهای سیاسی و اندیشه های مادیگرانه شدیدی که دامنگیر دستگاه حکومت شده بود، باعث غفلت ازاصل دین و به خصوص فقه در میان مردم گشته بود. جلوگیری از تدوین حدیث که به دستور خلیفه اول و دوم انجام گرفت، از عوامل عمده انزوای فقه بود، فقهی که حداقل 80 درصد آن متکی به احادیث روایت شده از پیامبر – صلی الله علیه و آله – بود. ذهبی از ابوبکر نقل می کند که گفت:
فلا تحدّثوا عن رسول الله – صلی الله علیه و آله – شیئاً، فمن سألکم فقولوا: بیننا و بینکم کتاب الله فاستحِلّوا حلالَه و حرّمُوا حرامه.[3] از رسول خدا – صلی الله علیه و آله – چیزی نقل نکنید و در جواب کسانی که از شما درباره حکم مسأله ای پرس و جو می کنند بگویید: کتاب خدا (قرآن) میان ما و شما است، حلالش را حلال و حرامش را حرام بشمارید.
در این زمینه از عمر نیز چنین نقل شده: أقلُّوا الرّوایهَ عن رسول الله و أنا شریککم؛[4] از رسول خدا – صلی الله علیه و آله – کمتر حدیث نقل کنید که در این کار من هم شما را همراهی می کنم.
و از معاویه نقل می کنند که گفت: علیکم من الحدیث بما کان فی عهد عمر، فإنّه کان قد أخاف الناسُ فی الحدیث عن رسول الله – صلی الله علیه و آله -.[5] به روایاتی که در عهد عمر از رسول خدا – صلی الله علیه و آله – روایت شده است اکتفا کنید؛ زیرا عمر مردم را در مورد نقل حدیث از پیامبر بر حذر می داشت.
بی خبری مردم زمانی به اوج خود رسید که فتوحات اسلام آغاز گردید. زمامداران و مردم به طوری مشغول کشور گشایی و امور نظامی و مسائل مالی و… شدند که فعالیت علمی و تربیت دینی به هیچ وجه جلب توجه نمی کرد. وقتی ابن عباس در آخر ماه رمضان در بصره که یکی از مراکز اصلی فتوحات بود بر بالای منبر گفت: أخْرجوا صدقَهَ صومِکم، مردم معنای حرف او را نمی فهمیدند، لذا ابن عباس گفت: کسانی که از مردم مدینه در آنجا حاضرند برخیزند و برای آنها مفهوم صدقه صوم را توضیح دهند؛ فانهم لا یعلمون من زکاه الفطره الواجبه شیئاً؛[6] (آنان درباره زکات فطره واجب چیزی نمی دانند). پس از آن، در دوران بنی امیه این ناآگاهی دینی بر شدت خود افزود، چنانکه دکتر علی حسن می نویسد:
… انه فی اثناء عصر بنی أمیّه الذین کانوا لایهتمون کثیرا بامور الدین، کان الشعب فی الواقع قلیل الفهم و المعرفه للفقه و مسائل الدین و لم یکن یعرف من هذه الشؤون الا اهل المدینه وحدهم.[7] در دوران بنی امیه که به امور دینی توجه چندانی نمی شد، مردم نسبت به فقه و مسائل دینی آگاهی نداشتند و چیزی از آن نمی فهمیدند و تنها اهل مدینه بودند که از اینگونه مسائل آگاهی داشتند.
در منابع دیگر نیز آمده که در طول نیمه دوم قرن اول هجری، مردم حتی کیفیت اقامه نماز و گزاردن حج را نیز نمی دانستند.[8] انس بن مالک با نگاهی به روزگار خویش می گفت: ما أعرف شیئا ممّا کان علی عهد رسول الله. قیل: الصلاه! قال: ألیسَ صنعتُم ما صنعتم فیها.[9] از آنچه که در زمان رسول خدا – صلی الله علیه و آله – معمول بود، چیزی نمی بینم! گفتند: نماز! گفت: چه تحریفهایی که در این نماز انجام ندادید!
همه اینها دلیل است بر فراموش شدن فقه در میان عامه که به درستی یکی از مهمترین دلائل پرداختن امام باقر و امام صادق علیهم السلام به فقه، احیای آن در میان مردم و جلوگیری از تحریفی است که به یقین در تدوین و بازنویسی فقه روی می داد.
امام باقر – علیه السلام – نماینده مکتب اهل بیت و از اولین بانیان فقه و تفسیر از دیدگاه مکتب شیعه. از نظر این مکتب دسترسی به علوم اصیل اسلامی تنها از طریق اهل بیت، که باب علم رسول خدا هستند، ممکن است و به همین جهت در کلمات امام باقر – علیه السلام – نمونه های فراوانی وجود دارد که ایشان مردم را دعوت به بهره گیری علمی از اهل بیت کرده و حدیث درست را تنها نزد آنان می داند. در روایتی آمده است که امام به سلمه بن کهیل و حکم بن عْیُیًنه می فرمود:
شَرّقاً أو غرّباً فلا تجدان علماً صحیحاً إلّا شیئاً خرج من عندنا؛[10] به شرق و غرب عالم بروید جز علم ما علم صحیحی نمی یابید.
همچنین در کلام دیگری با اشاره به حسن بصری که از علمای معروف این زمان بود، فرمودند: فَلْیذهَبِ الحسن – یعنی البصری – یمیناً و شمالاً فَوَالله ما یوجد العلم إلّا هیهُنا؛[11] حسن بصری هر کجا می خواهد برود، به خدا قسم جز در نزد ما علمی پیدا نمی شود.
و در روایتی دیگر آمده: فَلیذهُبِ الناس حیث شاءُوا، فوالله لیس الأمرْ إلّا من هیهنا – و أشار إلی بیته – [12] مردم هر کجا که می خواهند بروند، به خدا قسم این امر جز در اینجا یافت نمی شود – و اشاره به خانه خود کرد.
این سخنان به صراحت مردم را دعوت می کند تا برای دریافت معارف دینی اصیل، عترت را معیار قرار دهند. پذیرش چنین دعوتی به معنای پذیرفتن تشیع بود. در گفتاری دیگر از امام باقر – علیه السلام – آمده است: آل محمّد أبواب الله و الدعاه إلی الجنّه و القاده إلیها،[13] فرزندان رسول خدا درهای علوم الهی و راه رسیدن به رضای او و دعوت کنندگان به بهشت و سوق دهندگان مردم به آنجا هستند.
اصرار ما بر نقل این جملات با این تفصیل، روشن کردن این نکته است که این گفتارها از نظر تاریخی تأثیر خاص خویش را در شکل دادن تشیع ایفا کرده است.
چنانکه در نقل دیگری از امام باقر – علیه السلام – آمده: أیها الناس! أین تذهبون و أین یراد بکم؟ بنا هُدُی الله أو‏َّلکم و بنا ختم أخرکم؛[14] مردم کجا می روید، به کجا برده می شوید؟ شما در آغاز به وسیله ما اهل بیت هدایت شدید و سرانجام کار شما نیز با ما پایان می پذیرد.
زمانی که هشام به مدینه آمد، امام در ضمن سخنانی فرمود: الحمدلله الذی بعث محمد بالحق‏ّ نبیاً و أکرمنا به، فنحن صفوه الله علی خلقه و خیرته علی عباده و خلفاءه، فالسعید من اتّبعنا و الشّقی من عادانا و خالفنا،[15] سپاس خدایی را که حضرت محمد – صلی الله علیه و آله و سلم – را به پیامبری برگزید و ما را بوسیله او مورد احترام و تکریم قرار داد. پس ما برگزیدگان خدا از میان مخلوقات او و خلفای منصوب از جانب او هستیم، خوشبخت کسی است که از ما پیروی کند و بدبخت کسی است که ما را دشمن داشته و با ما مخالفت کند.
امام به عنوان نماینده این مکتب در مناظرات خود با دیگران می کوشیدند تا نظرهای فقهی اهل بیت را اشاعه داده و در عین حال موارد انحراف اهل سنّت را مشخص کرده و به مردم بنمایانند. امام حتی از نظر بزرگترین علمای عصر خویش به عنوان میزان تشخیص صحیح از سقیم شناخته شده بود و فراوان پیش می آمد که آنان عقاید خود را پیش آن حضرت عرضه می کردند تا به صحت و سقم آن واقف شوند. ابو زهره پس از نقل یکی از جلسات مناظره ابوحنیفه با امام، چنین می نویسد:
و من هذا الخبر تبین امامه الباقر للعلماء یحضرون الیه و یحاسبهم علی ما یبلُغُه عنهم او یَبْدُر منهم و کأنّه الرئیس یحاکم مرؤسیه لِیَحمِلهم علی الجاده و هم یقبلون طائعین تلک الریاسه.[16] از این خبر، امامت باقر – علیه السلام – برای علما روشن می شود. آنها پیش آن حضرت حاضر می شدند، حضرت عقاید و نظرات ایشان را نقد می کرد. گویا آن حضرت رئیسی بود که به زیر دستانش حاکم بود، تا آنان را به شاهراه هدایت رهنمود شود و علمای آن عصر به ریاست او گردن نهاده و از او اطاعت می کردند.
یک بار عبدالله بن معمر (عمیر) لیثی نزد امام باقر – علیه السلام – آمد و پرسید: آیا این که شایع شده شما فتوا به حلیت متعه داده اید درست است؟ امام فرمود: أحلَّهُا اللهُ فی کتابه و سنَّها رسول الله و عُمِلَ بها أصحابه. خدا آن را در کتابش حلال فرموده و سنت پیامبر بر آن قرار گرفته و یاران آن حضرت بدان عمل کرده اند.
عبدالله گفت: اما عمر از آن نهی کرده است. امام پاسخ داد: فأنت علی قول صاحبک و أنا علی قول رسول الله – صلی الله علیه و آله و سلم – ؛[17] تو بر فتوای رفیقت باش و من بر حکم رسول خدا – صلی الله علیه و آله و سلم -.
همان گونه که دیدیم امام بر پایه کتاب و سنّت استدلال کرده و با کسانی که با غیر آنها استناد و استدلال می کردند به مقابله بر می خاست. روایت زیر، همین مشی امام را نشان می دهد:
مکحول بن ابراهیم از قیس بن ربیع روایت می کند: از ابواسحاق درباره مسح بر خفین (چکمه) پرسیدم. در جواب گفت: مردم را می دیدم که مسح بر خفین می کردند تا شخصی از بنی هاشم را که محمد بن علی بن الحسین بود دیده و درباره مسح بر خفین از او سؤال کردم، فرمود: لم یکن امیر المؤمنین – علیه السلام – یمسح علیها (و کان یقول) : سبق الکتاب المسح علی الخفین.[18] امیر مؤمنان علی – علیه السلام – بر خفین مسح نمی کرد و (آن حضرت می فرمود:) کتاب خدا نیز آن را تجویز نکرده است. سپس ابو اسحاق سخن خود را چنین ادامه می دهد: از وقتی که امام مرا نهی کرد من دیگر مسح بر خفین نکردم. قیس بن ربیع می گوید: من نیز از وقتی که این مسأله را از ابواسحاق شنیدم، دیگر مسح بر خفین ننمودم.
متانت استدلال امام بر اساس کتاب و سنت، نه تنها ابواسحاق بلکه قیس بن ربیع را نیز واداشت تا به قول او گردن نهد.
در مورد دیگر، وقتی نافع مولی عمر به منظور استدلال بر حکمی، حدیثی را نقل کرد و آن را به شکل نادرستی روایت کرد، امام این تحریف را آشکار و حدیث را به شکل صحیح آن روایت فرمود.[19] امام وی را که در جمعی نشسته و فتوا می داد مورد انکار قرار داد.
اصحاب امام باقر – علیه السلام – نیز در برابر استدلالهای سست ابوحنیفه، در موضوعات فقهی ایستادگی کرده و او را از نظر فقهی محکوم می کردند.[20] امام باقر – علیه السلام – استدلالهای اصحاب قیاس را به تندی رد کرد[21] و پس از آن حضرت، فرزندش امام صادق – علیه السلام – هم با آنان مخالفت نمود. امام باقر – علیه السلام – در برابر سایر فرق اسلامی منحرف نیز موضع تندی اتخاذ کرده و با این برخورد کوشیدند محدوده اعتقادی صحیح اهل بیت را در زمینه های مختلف از سایر فرق، مشخص و جدا کنند.
موضع گیری امام در مقابل مرجئه بسیار قاطعانه و حساس بود. برخی از مرجئه صرف نظر از این سخن درست که ایمان لفظی یک فرد را از جمیع حقوق یک مسلمان در جامعه اسلامی برخوردار می کند، ایمان حقیقی را نیز تنها یک اعتقاد درونی دانستند و نقشی برای عمل صالح در آن قائل نبودند. افزون بر آن مرجئه با عقاید شیعه درباره دشمنان امیر مؤمنان – علیه السلام – مخالف بودند. در موردی امام با اشاره به این فرقه چنین فرمود: اللّهمّ العن المرجئه فإنّهم أعداءنا فی الدنیا و الاخره.[22] خداوندا مرجئه را از رحمت خود دور کن که آنها دشمنان ما در دنیا و آخرت می باشند.
امام در مقابل خوارج نیز که در آن زمان کر‏ّ و فری داشتند موضع گیری می کرد. از نظر آن حضرت، آنان متنسکین جاهل و گروهی خشکه مقدس قشری هستند که در عقاید خود متعصّب و تنگ نظر بودند و درباره آنان فرمود:
انّ الخوارج ضیفوا علی أنفسهم بجهالتهم ان‏ّ الدین أوسع من ذلک.[23] خوارج از روی جهالت عرصه را بر خود تنگ گرفته اند، دین ملایمتر و قابل انعطافتر از آن است که آنان می شناسند.
شیوه برخورد با مخالفان
مبارزه با یهود و اسرائیلیات
از جمله گروههای خطرناکی که آن روزها در جامعه اسلامی حضور داشتند و تأثیر عمیقی در فرهنگ آن روزگار بر جا گذاشتند، یهودیان بودند. شماری از احبار یهود که به ظاهر مسلمان شده و گروهی دیگر که هنوز به دین خود باقی مانده بودند در جامعه اسلامی پراکنده شده و مرجعیت علمی قشری از ساده لوحان را به عهده داشتند. تأثیری که آنان بر فرهنگ اسلام از خود بر جا نهادند، به صورت احادیث جعلی به نام اسرائیلیات پدیدار گشت که بیشترین قسمت این احادیث درباره تفسیر و مراتب و شئوون زندگی پیامبران سلف، جعل شده بود. از جمله علمای اسلامی که این احادیث را در تألیفات خود وارد کرده، طبری مفسر معروف است که بیشترین روایات را باره تفسیر قران از منابع یهودی – با واسطه یا بی واسطه – به دست آورده است.
تلاش علمی یهود – در داخل جامعه اسلامی به ویژه در محافل علمی آن – در مسائل فقهی و کلامی نیز تأثیری نگران کننده نهاد و این موضوع در تاریخ چنان روشن است که جای کوچکترین تردید و شبهه ای در آن وجود ندارد.[24] مبارزه با یهود و القائات سوء آنها در فرهنگ اسلام، بخش مهمی از برنامه کار ائمه طاهرین – علیهم السلام – را به خود اختصاص داده بود. تکذیب احادیث دروغین و ساخته و پرداخته یهودیان در مورد انبیای الهی و مطالبی که باعث خدشه دار شدن چهره ملکوتی پیامبران خدا شده است، در برخوردهای ائمه اطهار – علیهم السلام – به خوبی دیده می شود. در این جا به دو نمونه از آن اشاره می کنیم:
الف. دو نفر پیش حضرت داود دعوایی مطرح کرده و او را برای رسیدگی در این موضوع فرا خواندند که آیات 23 و 24 سوره «ص» ناظر بر این جریان است. دعوای طرح شده از این قرار است که یکی از این دو نفر، 99 گوسفند داشت و آن دیگری یک رأس. آن که یک گوسفند داشت از دست دیگری شکایت کرد که برادرش با داشتن 99 گوسفند در نظر دارد یک رأس گوسفند او را نیز تصاحب نماید. داود – علیه السلام – بدون استماع اظهارات نفر دوم چنین قضاوت می کند: قالَ لَقَد ظلمکُ بسؤالِ نعجتک اِلی نعاجه… با خواستن گوسفند تو و افزودن آن بر گوسفندان خود بر تو ستم روا داشته است…
درباره این حدیث یهودیان احادیثی جعل کرده و میان مسلمانان رواج دادند مبنی بر این که این داستان کنایه از ازدواج داود با همسر «اوریا» است. طبق این احادیث جعلی، داود پیامبر به دنبال کبوتری بر پشت بام می رود و در آنجا که مشرف بر منزل «اوریا» بود، همسر او را می بیند و دل به او می بندد و به منظور رسیدن به هدف خود، «اوریا» را در صف مقدم جنگ قرار می دهد و او کشته می شود و داود با همسر او ازدواج می کند و خداوند در این آیات به طور سمبلیک به این مطلب اشاره می کند.
روشن است که این روایات دروغین تا چه حد و از چه جهاتی می تواند شخصیت داود را به عنوان پیامبری از فرستادگان خدا خدشه دار سازد. این احادیث که در عصر اول اسلام توسط افرادی هم چون «کعب الاحبار» و «عبدالله بن سلام» رواج یافته بود، مورد حمله امام علی بن ابی طالب – علیه السلام – نیز قرار گرفت. حضرت در این باره فرمود: لا اوتی برجل یزعم انّ داود تزوج امرأه اوریا الّا جلّدْتُهُ حدَّین حدّاً للنبوّه و حدّاً للاسلام.[25] اگر کسی را که معتقد است داود – علیه السلام – با همسر اوریا ازدواج کرده، پیش من بیاورند، براو دو حد‏ّ جاری می کنم، حد‏ّی به خاطر هتک نبوت وحدی دیگر برای اسلام.
امام رضا – علیه السلام – نیز احادیث اسرائیلی را محکوم می کردند.[26] الف. یهودیانی که در جامعه اسلامی زندگی می کردند – اعم‏ّ از آن عد‏ّه که به ظاهر اسلام آورده بودند و یا آنان که هنوز بر دین یهود باقی بودند – می کوشیدند برتری بیت المقدس – که قبله یهودیان بود – بر کعبه را به مسلمانان بقبولانند؛ از این رو در این زمینه دست به جعل احادیثی زدند و آنها را به طور گسترده در میان مسلمانان رواج دادند. زراره نقل می کند: در خدمت امام باقر – علیه السلام – نشسته بودم و امام در حالی که در مقابل کعبه نشسته بود فرمود: نگاه کردن به خانه خدا عبادت است. در همان حال شخصی از قبیله بجیله که او را عاصم بن عمر می نامیدند، نزد امام آمد و گفت: کعب الاحبار می گوید: انّ الکعبه تَسْجُدُ لبیت المقدس فی کلِّ غداه؛ کعبه هر صبحگاهان برابر بیت المقدس سجده می کند.
امام فرمود: نظر تو در مورد سخن کعب الاحبار چیست؟ آن مرد گفت: سخن کعب صحیح است. امام باقر – علیه السلام – فرمود: کَذبتَ و کَذبُ کعب الأحبار معک. تو و کعب الاحبار هر دو دروغ می گویید. آن گاه در حالی که به شدّت ناراحت بود فرمود: ما خَلَق الله عزوجل بقعهً فی الأرض أحبّ الیه منها.[27] خداوند بقعه ای محبوب تر از کعبه روی زمین نیافریده است.
امامان دیگر شیعه نیز بعدها با تعابیری نظیر لا تشبهوا بالیهود[28] می کوشیدند این رابطه فرهنگی نامطلوب را که میان مسلمانان و یهود به وجود آمده بود و می رفت تا فرهنگ اصیل و غنی اسلام را به انحراف بکشاند، قطع کنند و این در حالی بود که راویان دیگر فرق اسلامی ساده لوحانه از این احادیث استقبال کرده و آنها را در ابواب مختلف کتابهایشان نقل نمودند و فرهنگ خود را با آن آلوده کردند، ولی تابعین اهل بیت با الهام گرفتن از آنان، در مقابل این اندیشه های انحرافی و عوام پسند، به هوش بوده و از آسیب آن در امان ماندند.
اشاره به این نقل نیز مناسب است که محمد بن کعب قرظی از راویان اخبار اسرائیلی و امام باقر – علیه السلام – در جایی با هم بودند، از هشام بن عبدالملک سخن به میان آمد، در آنجا قرظی به طعنه به امام گفت: شما خانواده با شمشیر به مقاصدتان نخواهید رسید. بعد هم با نقل یک خبر اسرائیلی کوشید تا این مطلب را اثبات کند.[29]


[1] . روضه الکافی، ص 77.
[2] . المصنف، ج 9، ص 337؛ سنن الدارمی، ج 1، ص 126؛ تقیید العلم، ص 106 و 105.
[3] . تذکره الحفاظ، ج 1، ص 2.
[4] . تذکره الحفاظ، ج 1، ص 7.
[5] . تذکره الحفاظ، ج 1، ص 7.
[6] . الإحکام فی الاصول الأحکام، ج 2، ص 131.
[7] . نظره عامه فی تاریخ الفقه الاسلامی، ص 110.
[8] . کشف القناع فی حجیه الاجماع، ص 56.
[9] . ضحی الاسلام، ج 1، ص 386؛ به نقل از بخاری و ترمذی، نک: جامع البیان العلم، ج 2، ص 244؛ دراسات و بحوث فی التاریخ و الاسلام، ج 1، ص 57 _ 56.
[10] . اختیار معرفه الرجال، صص 210 _ 209؛ الکافی، ج 1، ص 399؛ بصائر الدرجات، ص 9.
[11] . الکافی، ج 1، ص 51؛ وسائل الشیعه، ج 18، ص 42.
[12] . الکافی، ج 1، ص 399؛ بصائر الدرجات، ص 12.
[13] . تفسیر العیاشی، ج 1، ص 86؛ وسائل الشیعه، ج 18، ص 9.
[14] . الکافی، ج 1، ص 478.
[15] . دلائل الامامه، ص 104؛ بحار الانوار، ج 46، ص 306.
[16] . الامام الصادق _ علیه السلام _ ، ص 24.
[17] . نثر الدر، ج 1، ص 344؛ کشف الغمه، ج 2، ص 362؛ بحار الانوار، ج 46، ص 356؛ و نک: المیزان، ج 3، ص 389.
[18] . الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 2، ص 452.
[19] . دعائم الاسلام، ج 2، ص 260؛ مستدرک الوسائل، ج 15، صص 285 _ 286 _ 300.
[20] . دعائم الاسلام، ج 1، ص 95؛ مستدرک الوسائل، ج 15، ص 287 _ 286.
[21] . وسائل الشیعه، ج 18، ص 39.
[22] . الکافی، ج 8، ص 276؛ بحار الانوار، ج 46، ص 291.
[23] . التهذیب، ج 1، ص 241؛ من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 83.
[24] . بحوث مع اهل السنه و السلفیه، صص 51 _ 50.
[25] . مجمع البیان، ج 8، ص 472.
[26] . تفسیر الصافی، ج 4، ص 296 _ 295.
[27] . الکافی، ج 4، ص 239؛ بحار الانوار، ج 46، ص 354.
[28] . وسائل الشیعه، ج 3، ص 571.
[29] . ربیع الابرار، ج 2، صص 843 _ 844.
رسول جعفریان ـ حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (ع)، ص292

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید