شهادت امام باقر (ع)

شهادت امام باقر (ع)

امام باقرعلیه السلام برای از بین بردن حاکمان، به قیام علنی روی نیاورد؛ زیراشرایط را مناسب نمی دید و یاران کافی در اطراف خویش سراغ نداشت. البته آنحضرت منکر جهاد و مبارزه علنی و مسلحانه علیه حکّام فاسد نبود؛ چنان کهنقل است که فرموده است :
هر گاه به شمار اهل بدر (سیصد و سیزده نفر) گرد امام جمع شوند، بر امام واجب میشود که قیام کند و علیه حکومت به نبرد برخیزد. [1] ولی آن حضرت نفرت خود را همواره از فرمانروایان ناصالح آشکار می کرد و در بخشیاز روایات با صراحت جبّاران را همواره نکوهیده است من جمله در روایتی آن حضرت از جدّخویش پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نقل کرده است :
دو گروهند که شفاعت من شامل آنان نخواهد شد: سلطان بیدادگر و مستبد و شخصی که دردین غلو و تندروی دارد و از باورهای دینی برگشته است واهل توبه و بازنگری نیست. [2] بدبینی امام باقرعلیه السلام نسبت به حاکمان فاسد عصر خویش، چیزی نبود که ازنظرها مخفی باشد یکی از افراد معروف نخع با شناختی که از امام باقرعلیه السلامدارد و می داند که آن حضرت، عملکرد حاکمان عصرش را نادرست و ظالمانه می شمارد،به ایشان عرض می کند که من از زمان حجاج تاکنون والی بوده ام، آیا راهی برایتوبه من هست ؟ حضرت سکوت می کند. مرد سؤ الش را تکرار می کند. امام می فرماید:
راهی برای توبه نیست مگر این که هر حقی را از مردم ضایع کرده ای به آنانبازگردانی. [3] امام باقرعلیه السلام شیعیان را از نزدیک شدن به سلاطین و حتی برقرار نمودنروابط اقتصادی با آنان منع می فرمودند. ابوبصیر می گوید از امام باقرعلیه السلامدرباره اشتغال به کار در امور حکومتی و استخدام در کارهایشان سؤال کردم. امام باقرعلیه السلام فرمود:
هرگز به خدمت آنان در نیایید حتی به اندازه یک مرتبه فرو بردن قلم در مرکّب ؛ زیراهیچ کس به خدمت ایشان در نمی آید و از مزایای مادّی آنان بهره ای نمی گیرد، مگر این کهبه همان اندازه به دین او لطمه می زنند. [4] آنچه در زندگی امام باقرعلیه السلام و دیگر امامان می بینیم، این است که افزون برویژگی هایی که در شخصیت آنان بوده که موجب می شده حکومت های جور متعرّض آنانشوند، بینش های سیاسی آنان باعث احساس خطر حاکمان می شده است. شخصیّت اجتماعیتا زمانی که فاقد بینش خاصّ سیاسی باشد، مورد تعرّض واقع نمی شود؛ مثلا خطبهای امام باقرعلیه السلام در مکه ایراد نمودند، زمانی که هشام بن عبدالملک هم برای حجآمده بود. [5] از جمله سخنان آن حضرت چنین بود:
ما خلفای الهی هستیم. پس آن کسی که از ما پیروی کند، سعادتمند است و کسی که ما رادشمن بدارد و با ما مخالفت کند، نگونبخت است.
هشام که صلاح ندید در چنان شرایطی متعزض امام باقرعلیه السلام شود، آن حضرت وفرزند گرامی اش را به دمشق احضار نمود. [6] هشام بن عبدالملک با تدابیری زید بن حسن را، که مدّعی بود چون ازنسل حسن بن علی علیه السلام است و امام باقر ازنسل حسین بن علی علیه السلام است و او از نسل فرزند بزرگ تر است پس به امامتسزاوارتر است، علیه آن حضرت به کار گرفت. زید بن حسن نیز با تدبیری زیناسب را آغشته به سمّ کرد و از این طریق امام باقرعلیه السلام را مسموم ساخت و بهشهادت رسانید. بنابراین، هشام توانست به صورت مخفی و به وسیله فردی از خاندانعلی علیه السلام آن حضرت را به شهادت برساند. [7]


[1] . بحار، ج 100، ص 49.
[2] . بحار، ج 75، ص 336.
[3] . بحار، ج 75، ص 329.
[4] . فروغ کافی، ج 5، ص 106.
[5] . نور الابصار، ص 290.
[6] . اصول کافی، ج 2، ص 376.
[7] . الخرائج و الجرائح، ص 604.
محمد باقر طاهری – زلال معرفت، فصل 4

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید