بررسی موانع نوآوری در نهج البلاغه

بررسی موانع نوآوری در نهج البلاغه

نویسنده:دکتر سهراب مروتی*

چکیده
بدون تردید درعصر حاضر جامعه ای می تواند بر چالش های موجود غلبه نموده و عظمت خود را در بلند مدت حفظ کند وبردرخشندگی وتأثیر آن بیافزاید که بتواند با حفظ ویژگی جبهه گشایی توانایی ابداع حرفهای جهانی را نیز داشته باشد . طبیعی است که لازمه چنین جهت گیری پایدار فراهم نمودن بستر نوآوری وشکوفایی مغزهای وفاداری است که درآن جامعه زندگی می کنند.
نگارنده دراین مقاله با اشاره به این مهم که درجامعه دینی ما نوآوری وشکوفایی محصول آموزه های قرآن ومعصومین علیهم السلام است ، اهمیت برجسته آنرا در معارف اسلامی به خصوص نهج البلاغه بیان نموده است سپس تفاوت های نوآوری وخلاقیت را از منظرهای گوناگون روشن وعوامل موثر در نوآوری را استقصاء و چگونگی کاربرد واژه های مترادف با نوآوری را مورد پژوهش قرار داده است ، همچنین مهمترین موانع معطوف به نوآوری و شکوفایی در جامعه که سبب رکود و فتور عمومی می شود را نیز با استناد به سخنان امام علی علیه السلام برشمرده است.

مقدمه
تاریخ گویای این واقعیت است که بشر زیستن خویش را ازابتدایی ترین شکل آغاز و با استفاده از نیرویی بی بدیل وخلاق درگذر زمان آنرا متکامل نموده است. دستاوردهای امروز جامعه بشر رویکرد شکوفایی نیروهای نوآور گذشته و سخت کوشی نیروهای خلاق امروز بالندگی فردا رابه ارمغان می آورد. طبیعی است که نیازهای متغیر اسنان تغییرات پی درپی جهان سرعت شگفتی آفرین علم و فناوری وهمگونی باوضعیت های نوین نیاز پرداختن به موضوع نوآوری و شکوفایی را دو چندان کرده است. لذا اگر گفته شود در دنیای امروز کسانی می توانند جبهه گشایی را شعار محوری خویش قرار دهند که توانایی ابداع حرف های جهانی را داشته باشند سخن گزافی نیست.
علاوه بر آن در معارف دینی ما به طور ویژه به این موضوع پرداخته شده است : قرآن کریم خداوند سبحان را بدیع آسمان ها وزمین معرفی کرده است:
بدیع السموت والارض (بقره 117) درجای دیگر اندیشه ورزی را برای باروری هرچه بیشتر بینش ها ،ضروری به شمار آورده و فرموده است که هدف از فرود آمدن قرآن کریم نیز اندیشه ورزی در آن است انا انزلنه قرءنا عربیا لعلکم تعقلون (یوسف 2) پیامبر خداصلی الله علیه واله نیز چگونگی پاداش وعقاب در آخرت را درگرو میزان عقل وخرد به حساب آورده ودراین باره فرموده اند: اذا رایتم الرجل کثیر الصلوه کثیر الصیام فلا تباهوا به حتی تنظروا کیف عقله ،چون انسانی رادیدید که زیاد نماز اقامه نموده و روزه می گیرد، به او مباهات نکنید تا بنگرید که عقلش چگونه است (کلینی 1990 ج 1 ص 70) حضرت امیر علیه السلام نیز خداوند سبحان را پایه گذار نوآوری وشکوفایی در جهان آفرینش معرفی کرده است: ذلک مبتدع الخلق و وارثه … چنان خداوندی که خلق را هم نوآفرین است و هم وارث (نهج البلاغه خطبه 90 ص 106)
بنابراین فراموش نکنیم نابودی در انتظار ماست مگر اینکه خلاق ونوآور باشیم،جامعه های پیرو و ایستا درحقیقت به تدریج به سوی مرگ می شتابند. با توجه به اینکه سیره وسبک مدیریتی حضرت علی علیه السلام الگویی بی بدیل برای جامعه دینی ما به شمار می رود لذا دراین مقاله به مهمترین بازدارندگی های نوآوری وشکوفایی پرداخته می شود وبه این سوال اساسی پاسخ داده می شود که در سنت علیو علیه السلام چه بازدارندگی هایی را برای شکوفایی استعدادها و نوآوری اندیشه ها می توان برشمرد؟

نوآوری (ابداع ،بدعت)
نوآوری در زبان عربی به معنای ابداع است وابداع در لغت یعنی چیزی را بدون سابقه و الگوی قبل ایجاد کردن ،یا گفتاری را بی پیشینه به زبان آوردن (ابن درید،1987 ج 1 ص 298 ازهری 1952 ج 2 ص 240 ابوهلال 1363 ج 1 ص 353 ) خلیل گفته است : ابداع ، پدید آوردن چیزی نو برای نخستین بار است که سباقه پیشین نداشته باشد(العین 1998 ج2 ص 54)
راغب آورده است : ابداع یعنی پدید آوردن وبه وجود آوردن چیزی بی سابقه که از کسی اقتباس نشده باشد(المفردات 1415 ص 7) درجای دیگر آمده است : بدیع یکی از نام های خداست، زیرا اوست که اشیاء را برای نخستین بار به وجود آورده است(ابن منظور، 1407 ص 6)
ابداع در اصطلاح به معنی نوآوری درعلوم کاربردی است که شامل اختراعات واکتشافات می گردد و هیچ کس آنرا دراین حوزه مذموئم ندانسته است اما ابداع اگر درحوزه های مولفه های دینی به کار رود بدعت نامیده می شود بنابراین بدعت در اصطلاح آن است که کسی گفتاری یاکرداری دردین واردکندودر گفتارو کردار خویش به صاحب شریعت و نمونه های متقدم و اصول محکم دینی استناد نورزد.(راغب 1415 ص 39) به عبارت دیگر بدعت به امر تازه ای گفته می شود که در شریعت مبنایی ندارد. براین اساس، بر امور تازه ای که در شریعت ، دارای مبنایی هستند ،شرعا” نمی توان نام بدعت نهاد، هرچند از لحاظ لغوی بتوان آنرا بدعت نامید. (ابن رجب 1955 ص 255)
براین اساس می توان گفت بدعت (ابداع) دوگونه است : اگر امر تازه ای با کتاب سنت ویا اجماع مخالف باشد این کار بدعت و گمراه کننده است اما اگر امر تازه ای باشد که موجب خیر شود وهیچ کس با آن مخالفت نورزد، یک نوآوری است که نکوهیده نیست(بیهقی1404ج1 ص 469 ،ابن حجر، 1361 ج 13 ،ص 212)
بنابراین هر بدعتی مورد نهی قرار نگرفته است ،بلکه تنها آن بدعتی مورد نهی واقع شده که با یک سنت ثابت در تضاد باشد وامری شرعی را از میان بردارد(غزالی 1417 ج2 ص 4) پس می توان گفت که بدعت بر دو گونه است: بدعت هدایت وبدعت گمراهی .بدعت گمراهی آن امر تازه ای است که برخلاف دستورخدا وپیامبر صلی الله علیه واله بوده ودرعین حال مورد نکوهش وانکار باشد، اما بدعت هدایت، آن امور تازه ای است که مشمول احکام عمومی مستحبات خدا بوده و مورد تشویق خدا و پیامبر باشد ، این بدعتی ستوده است (ابن اثیر1382 ج1 ص 106 ،تهانوی 1405 ج 1 ص 133)
بنابراین ابداع هر امر تازه ونوین را شامل می شود خواه آن امر مربوط به مسائل دینی باشد وخواه غیردینی. ولی بدعتی که دردین از آن نهی شده معطوف به آن دسته از اموردینی است که تازه باب شده سابقه ای دردین ندارد ودربرابر یک سنت دینی قرار گرفته باشد. لذا این واژه یک کاربردعمومی دارد که کسی آنرا مذموم ندانسته است و همچنین یک کاربرد خاص وتنصیصی که کسی آنرا مذموم ندانسته است وهمچنین یک کاربرد خاص وتنصیصی که مربوط به حوزه های دین است که مذموم شمرده شده است .امام علی علیه السلامدرباره بدعت مذموم فرموده اند: آری بدین ترتیب ما شاخه های ریشه های خشکیده ایم و از پس نابودی ریشه ، شاخه چگونه می تواند باشد؟ با پیدایش هر بدعتی سنتی می میرد، پس از بدعت ها بپرهیزید و از راه های روشن جدا مشوید، جریان ها ،هرچه ریشه دارتر، برتر وهرچه سست تر وسطحی تر فروتر و پست تراند(نهج البلاغه خطبه 145 ص 175)
امام علی علیه السلام انتظار نوآوری از نسل جوان را ممدوح دانسته و دراین باره فرموده اند: … پس پیش از آنکه قلبت به قساوت گراید، یا اندیشه ات به مسائل گوناگون مشغول شود، در آموزشت شتا کردم . تا تو با اندیشه ای سخت کاو ،جریانی رابه استقبال شتابی که اهل تجربه از کاوش وتجربه ای دیگر بار آن بسته اند بدین سان تو می توانی از رنج جست و جویی دوباره بیاسایی واز آزمونی مکرر معاف باشی و به جای آنکه چونان ما در پی تجربه رفته بشای، تجربه ات به سراغ آید وبسا ابعاد تازه ای از این تجربه ها بر تو روشن شود که برای ما مبهم وتاریک بوده است(نهج البلاغه نامه 31 ص 236)
و درجای دیگر نوآوری های طبیعت را نمایه ای از نوآوری های حق وزمینه ساز نوآوری وشکوفایی معرفی کرده است : واگر آنچه را دراین باره توصیف شده است با چشم دل نظر افکنی بی گمان از تمامی آنچه نوبه نو براین پهنه خاک می روید- از خواهش ها ولذاتش تا زیورهای مناظر وچشم اندازهایش – روی برمی تابی (نهج البلاغه خطبه 164 ص 203)
ناگفته نماندکه خلاقیت و نوآوری از واژه هایی به شمار می روندکه در زمان معاصر مورد توجه قرار گرفته و دانشمندان تعاریف متعددی را از آنها ارائه داده اند.
گیلفورد: (1959) خلاقیت یعنی استعداد تفکر واگرا، عرصه هدف ها و راه حل های جدید و منحصر به فرد، امکان تفکر جدید و اصیل و انحراف از عقاید متعارف موجود (کریمی ،1365 ص 169)
البرشت (1987) :خلاقیت یک فراگرد یا فعالیت ذهنی- عقلانی – برای به وجود آوردن یک اندیشه جدیدو بدیع می باشدونوآوری تبدیل خلاقیت – اندیشه نو – به عمل یا نتیجه- سود- است (شهرآرا، دانش مدیریت ،شماره 24 ص 40)
لوسیر (1997) :خلاقیت شیوه ای از تفکر است که ایده های جدید به وجود می آورد و نوآوری به کارگیری یک ایده جدید است .(شهر آرا،دانش مدیریت، شماره 24 ص 47) به عبارت دیگر خلاقیت به کارگیری توانایی های ذهنی برای ایجاد یک فکر یا مفهوم جدید است ونوآوری به کارگیری ایده های نوین ناشی از خلاقیت است که می تواند یک محصول جدید، خلاقیت جدید یا راه حل جدید انجام کارها باشد(دانش مدیریت ،شماره 37 ص 74)
از تعاریف فوق به دست می آید هرچند که خلاقیت ونوآوری معنای نزدیک به هم دارند اما بیشتر خلاقیت را به معنای آوردن چیزی جدید به مرحله وجود یا طی کردن راهی تازه یا پیمودن یک راه پیموده شده قبلی به طرزی نوین، که موجب پدیدآمدن یک ایده جدید می شود به کار می گیرند ونوآوری را عبارت از آوردن چیزی جدید به مرحله استفاده ویا فرایندی جدید، منتج از ایده های جدید دانسته اند.بنابراین نوآوری بدون خلاقیت صورت نخواهد پذیرفت.
ناگفته نماند که لازمه نوآوری نبوغ نیست و همه انسان ها از قدرت نوآوری با میزان های متفاوت برخوردار هستند، با این تفاوت که هرچه قدرت تحلیل، سخت کوشی و کار سیستمی برجامعه حاکم باشد وزمینه های تعاون مثبت ومشارکت عمومی درفرهنگ عمومی نشو ونما یافته باشد، نوآوری بیشتری به ظهور خواهد رسید.
الکس ، اس، اسبورن عوامل زیر را در ظهور نوآوری موثر می داند: اعتماد به نفس ، مقاوم ومهیج بودن در کار، پرتکاپویی ، دارای انرژی بودن وریسک پذیری. (قاسم زاده 1365 ص 12) میشل توشمال (1977) عوامل موثر برنوآوری را اینگونه بیان نموده است : تحمل ریسک ، کاهش کنترل بیرونی، کاهش تقسیم کار، قبول ابهام ، تحمل تضاد، تحمل راه های غیرعملی، تمرکز بر نتایج تا ابزارها و ارتباطات همه جانبه .(دانش مدیریت شماره 24 ص 61) هنری منتیوبرگ (1986) عوامل زیر را درایجاد نوآوری موثر می داند: ایجاد نظام مشارکت جو، خودانگیزشی ، تشکیل تیم های کاری، ایجاد واحد تحقیق وپژوهش ملزومات ساختاری وتعهد و وجدان کاری( فقیهی 1362،ص 394) درجای دیگر عوامل موثربر ایجاد فرهنگ نوآوری را عبارت از: ارتباط صحیح، تشویق ، تنبیه، افزایش اعتماد به نفس ،حمایت از اندیشه های خلاق ، به کارگیری اندوخته های گوناگون ، صداقت درعمل ، هوش و زکاوت ،صبروشکیبایی ، خودپنداری مثبت و … دانسته است (دانش مدیریت ، شماره 37 ،ص 86) بنابراین عواملی که برایجاد فرهنگ نوآوری وشکوفایی تأثیر دارند را می توان به دو دسته تقسیم نمود:
1- عوامل درونی
2- عوامل درونی
عوامل درونی به ویژگی های شخصیتی وتربیتی افراد برگشت پیدا می کند و مهمترین آنها عبارتند از : اعتماد به نفس ، استقامت ورزی، استقلال نظر، انعطاف پذیری ، اندیشه ورزی، آزادگی ، صبوری ، دلیری ، انصاف و …عوامل بیرونی نیز مجموعه عوامل سیاسی اقتصادی فرهنگی واجتماعی حاکم بر جامعه را در بر می گیرد.

موانع نوآوری وشکوفایی
با پیشرفت روز افزون دانش وفناوری وجریان گسترده اطلاعات امروزه جامعه ما نیازمند توجه به مولفه هایی است که کماکان بتواند همگام با توسعه علم وفناوری به پیش برود . هدف باید پرورش انسان هایی باشد که بتوانند با هنری خلاق ومنشی نوآورانه با مشکلات روبرو شده و ضمن پرداختن به حل آن به ارائه راهکارهای راهبردی نیز بپردازند تابا امیدواری به سوی یک جامعه سعادتمند قدم بردارند.
برخورداری از رفاه همه جانبه،گرایش به پیشرفت وتکامل و داشتن جامعه ای آباد از آرمان های متعالی جوامع ، به شمار می رود .امام علی علیه السلام آبادسازی زمین را درگروه تلاش انسان ها دانسته و دراین باره فرموده است: پس خداوند از پی توبه آدم اورا فرود آورد ، تا زمین را با نسل خودآباد سازد و وسیله ای باشد برای اقامه حجت خدا بربندگانش .(نهج البلاغه خطبه 90 ص 113) ناگفته نماند که آن حضرت علیه السلام دست یابی به این اهداف سترگ را در گرو داشتن ایمانی نیرومند دانسته که توان شکوفایی استعدادها و بروز نوآوری ها را داشته باشد: راه ایمان ، روشن ترین راه هاست با درخشان ترین چراغ ها ، با ایمان به شایستگی ها می توان راه برد و از شایستگی ها میتوان به ایمان راه یافت.بدین ترتیب ایمان آباد کننده دانش و دانش آباد عامل ترس از مرگ است وبا مرگ ، دنیا پایان می یابد، دنیایی که به بهایش آخرت به دست می آید(نهج البلاغه ،خطبه 155 ص 187)
لذا هرچند واژه نوآوری از واژه های نوظهور در دنیای معاصر است اما از سبک زندگی وسنت علوی حضرت علی علیه السلام می توان زمینه های پیدایش فرهنگ نوآوری و یاموانعی که موجب عدم رویش نوآوری در جامعه می شوند را به دست آورد . که دراین مقال به مهمترین آنها می پردازیم:

روزمرگی و بینش روزمره داشتن
زندگی روزمره معرف زندگی وکردار کما بیش یکنواخت وتکرار شونده ای برای بقای فردی است اما زندگی غیر روزمره فعالیت هایی را دربرمی گیرد که تداوم زندگی اجتماعی را تضمین نموده وموجبات نوآوری وشکوفایی را پدید می آورد.
اندیشه برخاسته از زندگی روزمره مجموعه باورها اعتقادات ودریافت هایی را دربرمی گیرد که به طور مستقیم به علت فعالیت عملی روزمره انسان و به پشتوانه سنت های اجتماعی وفرهنگی جامعه ایجاد وگسترش می یابد و بدون هیچگونه تردیدی صحیح انگاشته می شود. دراین بینش چون عمدتا” خود به خودی است به شناسایی نمود پدیده ها و موضوعات دست می یابد اما امکان شناخت ماهیت اشیاء و پدیده ها وموضوعات در آن وجودندارد. دراین نگرش عرصه دانسته ها عادی و بدیهی است هیچ دانسته ای درآن تردید برانگیز نیست. فرد نسبت به منبع دانسته های خود ونیز خود دانسته ها شک وشبهه نداشته و آنها را به موضوع پرسش تبدیل نمی کند. اودرهر شرایطی که مطابق با آن شرایط خاص ؛ این یا آن دانسته و یا محفوظات ذهنی خود را که برای تصمیم گیری مناسب داند به کار می گیرد وچه بسا که این دانسته ها با هم در تضاد وتناقض باشند ، زیرا آن دانسته هادرحال عادی صحیح و بدیهی شمرده می شوند وی در دنیایی عادی که آنرا بدیهی می شناسدزندگی می کند و دیگر نیازی به اندیشه ورزی نداشته و خود را درگیر شک وپرسش نمی کند. از این رو کسانی که چنین بینشی دارند از تغییر کیفی واقعیت مطابق با اهداف و آرمان های تعیین شده ونیز ضرورت های خودواقعیت ناتوان هستند .لذا زندگی چنین افرادی انباشته از رویدادهایی است که تبدیل به تجربه نمی شوند ومنجر به نوزایی و نوآفرینی نیز نمی گردند.
اینگونه است که امام علی علیه السلام دعا می فمراید که در فراز و نشیب ها به روزمرگی دچا رنشده و خداوند متعال به وی ویارانش استقامت عطا فرماید: از خدامیخواهیم که ما وشما رااز کسانی قرار دهد که نعمت سرمستشان نکند و هیچ هدفی از اطاعت پروردگار بازشان ندارد وپس از مرگ هیچ پشیمانی و رنجی به آنها فرود نیاید(نهج البلاغه خطبه 63 ص 79)
ایشان در جای دیگر درباره شناخت روزگار وغفلت از روزمرگی فرموده است: به روزگار فتنه شتربچه ای را مانند باش که نه سواری دادن را پشتی دارد ونه دوشیدن شدن را پستانی (نهج البلاغه کلمات قصار ص 402)
اما در راستای پرهیز از روزمرگی ودردام عادت گرفتار نشدن فرموده است: پس آنگاه پاره ای از کارهسات که به ناگزیر خود باید انجامشان دهی- یکی رسیدگی به امور کارگزاران است، در مواردی که دبیرانت از عهده اش برنمی آیند. دوم برآوردن نیاز مردمی است که به تو روی می آورند و معاونانت درانجام دادنشان ناتوانند. هر روز به کار همان روز اختصاص بده که هر روز راکاری است در حد گنجایش (نهج البلاغه خطبه 234 ص 297) در فرازی دیگر نیز درباره اهمیت حضور در زمان می فرماید: پیروزی را تنها دوکس نصیب برند. یکی آنکه با نیروی کافی برخیزد وبه پرواز درآید. دوم آنکه بامسالمت جویی نیروهایش رافرصت آسایش دهد .(نهج البلاغه خطبه 5 ص 39) ویا : زنهار که در جریان ها ،پیش از فراهم شدن اسباب لازم ، شتاب ورزی، یا به هنگام امکان عملی ،فرصت را از دست دهی، یا به گاه نشناختن راه ، سرسختی پیش گیری ، یا به هنگام روشنیش کاهلی کنی ، پس هرکاری را درجای بایسته خود انجام ده و برای هر عملی، در موقعیت فرا خورش اقدام کن (نهج البلاغه نامه 53،ص380) امام علی علیه السلام درباره اهمیت شناخت زمان واستفاده از آن چنین می فرماید: فرصت را پیش از آنکه به غم مبدل شود دریاب، (نهج البلاغه کلمات قصار ص 406) ای بندگان خدا آنها که عمری را در فراوانی ونعمت به سرآوردند آموزش دیدند ودریافتند فرصتشان را به تباهی کشیدند وبهره مندی از سلامتشان را از یاد بردند اینک کجایند؟ (نهج البلاغه خطبه 82 ص 95)
و درجای دیگر فرمود: اینک تا فرصت باقی است خویشتن را تدارکی بین و به خود بیاندیش که اگر همچنان بی تفاوت بمانی وکوتاهی کنی تا بندگان خدا بر توهجوم آرند جریان ها به زیانت به بن بست می انجامند وآنچه امروز از تو پذیرفته است فردا از تو دریغ خواهد شد (نهج البلاغه نامه 65 ص 391) ای بندگان خدا پیش از آنکه سنجیده شوید خود خویشتن را بسنجید وپیش از آنکه به حسابتان رسیدگی شودحساب خود را روشن کنید ، پیش از آنکه گلوتان بسته شود ونفس به شماره افتد تنفس کنید و قبل از آنکه شما را برانند خود راهی شوید(نهج البلاغه خطبه 89 ص 104)

تقدیرگرایی وتلقین پذیری
دین رسالت سترگ هدایت جامعه انسانی را برعهده دارد ،زمانی این هدف مهم برآورده می شود که فهم وبرداشت انسان های متدین ازآن صحیح باشد، چرا که دینداری معمول معرفت دینی آدمی است.
جامعه ای که فضای طنین انداز آن ،دینی است اگر اندیشمندان حوزه دینی ، دقت وظرافت در تبلیغ وگسترش معارف دینی ننمایند، زمینه انحراف از پیمایش راه صعب العبور مرزشناسی ومرزبانی دین را پدید می آورند. یکی از مولفه هایی که همیشه مورد بحث بوده وعده ای از روشنفکران آنرا عامل انحطاط مسلمین به حساب آورده اند برداشت تقدیرگرایی از قضا و قدر است. یعنی هرچه درجهان روی می دهد ، طبق مشیت خداوند متعال است.
تقدیرگرایی متمایز از قایل بودن به جبر علمی وفلسفی است تقدیرگرایی متکی به اندیشه دینی است قایل به قدرت و علم مطلق و ازلی وابدی خداوند بر این باور است که انسان ،هیچ قدرتی در برابر مشیت الهی نداشته و درنتیجه فاقد اختیار وآزادی است . دراین مشرب فکری آینده از پیش مقدور شده است واراده مستقل انسان ، به هیچ روی در وقوع یاعدم آن نمی تواند دخل وتصرفی داشته باشد، نه نظارت پذیری کردارها و وقایع از سوی انسان وجود دارد نه پیش بینی آنها ممکن است این پندار از سوی خلفای بنی امیه به شدت طرفداری شد وآنها بودند که طرفداران اختیار وآزادی را به عنوان مخالفت با یک عقیده دینی می کشتند ، یا به زندان می انداختند. (مطهری 1380 ج1 ص 376) درجای دیگر آمده است: درزمان امویان چون بازار سفاکی رواج داشت ، قهرا” در طبایع شورش می شد؛ لکن هروقت کلمه شکایتی از زبان کسی درمی آمد، طرفداران حکومت حواله به تقدیر کرده واو را ساکت و خاموش می کردند که آنچه می شود مقدر و مرضی خداست ( شبلی 1354 ص 14) این اندیشه از سوی کلامیون اشعری حفظ شد وبعدا” گسترش یافت. دراین تفکر همه چیز بازیچه دست تقدیر است آنچه که مقدر است حتما” می شود. تقدیرگراها همه مصائب و مشکلات غیر قابل درک زندگی خود را به عنوان تقدیر می پذیرند و در نهایت آنها را چون امری تصادفی می سنجند ویا معرف اقبال و بخت و یا بروز بداقبالی وبدبختی می دانستند.
در نتیجه چون در پیش فهم این انسانها اختیار وآزادی از آدمی سلب شده است لذا دست به تلاش وکوشش نزده و در نتیجه خلاقیت و ابتکار در بین آنها سالبه به انتفاء موضوع است ؛ لذا جامعه ای که تقدیر گراست نباید انتظار نوآوری از آن داشت.
امام علی علیه السلام با اعتقاد راسخی که به قضا و قدر الهی داشت هرگز بین پذیرش آن با پذیرش تسلط آدمی بر سرنوشتش منافاتی نمی دید ومسأله تغییر وتبدیل سرنوشت واینکه خود این تغییر وتبدیل ها نیز جزء قضا وقدر است ،نزد وی امری مسلم بود. لذا ضمن فعالی کم نظیرومتکی به نفس بی بدیلش همواره از خداوند بهترین قضا را طلب می فرمود هیچ گاه از این اصل لایتغیر که خداوند متعال فرموده است ، تا مردم با ابتکار خودشان در اوضاع و احوال خودشان تغییری ندهند ،خداوند اوضاع و احوال عمومی آنها رعضو نمی کند به عنوان سنت لا یتغیر الهی غفلت نورزید: ان الله لایغیر ما یقوم حتی یغیروا ما بانفسهم (رعد ،11)
امام هادی علیه السلام دراین باره فرموده است : شخصی از امام علی علیه السلام از قدرت واستطاعت سوال کرد که آیا انسان قدرت وستطاعت دارد وکاره را با قدرت و استطعات خود انجام دهد یا فاقد قدرت واستطاعت است؟ …امام فرمود: توبه مشیت واراده خدا صاحب استطاعت و قدرت می باشی خداوند صاحب مستقل این استطاعت است، اگر به تو استطاعت دهد این استطاعت عطیه اوست، (مجلسی 1363ص 468) درجای دیگر آمده است که امام علی علیه السلام درپای دیوار کجی نشسته بود ومیان مردم داوری می کرد. شخصی به آن حضرت گفت اینجا منشین که مشرف به سقوط است علی علیه السلام جایش راعوض کرد همین که مورد اعتراض قرارگرفت که می خواهی از قضا وقدر الهی فرار کنی،جوا بداد: از قضا وقدری به قضا و قدر دیگر فرار می کنم( کلینی 1411 ج 2 ص 58) امام درباره مرز قضا وقدر وجبر فرمود: دین ودنیایت رابه خدا بسپار و برای حال وآینده و دنیا وآخرت سرنوشتی هرچه نیکوتر ازاو بخواه(نهج البلاغه نامه 31 ص 347) درخطبه دیگر چنین می فرماید: … تو اگر می خواهی چنین باش! ولی من پیش از ارزانی داشتن چنین فرصتی به دشمن با چنان ضربه ای پرآوازه براو یورش آورم که خود استخوان های سرش به هرسو بپراکند و بازوها ومچ هایش قلم شود.پس ازآن همه چیز در گرو ومشیت الهی خواهد بود.(همان،خطبه 34 ص 62)

تحجر ومطلق نگری
پیشرفت جامعه در دنیای امروز حاصل علم و اندیشه ویا به تعبیر دقیق تر حاصل کارکرد تکامل ذهنی آدمی است این اانسان ها هستند که با پردازش داده های گوناگون به تولید اندیشه های نوین دست یافته و تحول و دگرگونی مثبت ،درجامعه پدید می آورند.انسان متحجر توان بهره برداری از تحول های مذکور را ندارد زیرا متحجر به کسی گفته می شود که دربرابر هر نوع تحول ونوآوری سختی نشان داده واندیشه های همسان با اندیشه های خویش را پذیرفته و از پذیرش اندیشه های دیگر به شدت اجتناب می ورزند. علاوه برآن نسبت به وسایل وابزارهای جدید بی توجه واز کاربرد مطلوب آن غفلت می ورزند.
بنابراین تحجر ومطلق نگری یکی از بازدارنده های جدی بر سر راه نوآوری و شکوفایی است چون افرادی که در دام تحجر گرفتار آمده اند فکرشان از پوییدن و بالیدن محروم مانده و با هر نوآوری مخالفت می ورزند هرچند ممکن است که این دست ه از انسانه ها د رعمل خیلی کوشا و فعال باشند ولی در حوزه اندیشه دچار ایستایی و سنگوارگی گشته و جامعه را از رسیدن به تعالی و توسعه باز می دارند اولین گروهی که در تاریخ اسلام به جمود وتحجر مبتلا شدند خوارج بودند شهید مطهری دراین باره می نویسد: اگر می خواهید بفهمید جمود با دنیای اسلام چه کرده است همین موضوع را در نظر بگیرید که علی علیه السلام را چی کشت؟ اگر بگوییم علی راکی کشت؟ البته عبدالرحمن بن ملجم مرادی ولی اگر بگوییم علی علیه السلام را چی کشت؟ باید بگوییم: جمود و خشک مغزی وخشکه مقدسی.(مطهری 1362 ص 68) وامام علی علیه السلام با تعبیری تند درباره آنها فرمود: … من می کوشم که دردها را باشما درمان کنم درحالی که شما خود درد بی درمان من شده اید کسی را ماننده ام که خار در پایش خلیده است واوناگزیر است با کمک خاری دیگر ،خار را از پای بیرون کشد ، هرچند می داند که خار به خار می گراید( نهج البلاغه خطبه 120 ص 150)
امام علی در این باره می فرماید که افراد متحجر به مطلق گرایی نیز گرفتار می شوند: گیرم که شما جز به تخطئه من قانع نمی شوید دیگر چرا به بهانه گمراهی من ، تمامی امت محمد صلی الله علیه واله را با استناد به گناه من می گیرید و تکفیرشان می کنید ؟(نهج البلاغه خطبه 127 ص 158) آن حضرت شعار آنها را بی شعور وموجب پیدایی هرج ومرج طلبی دانسته اند: کلام حقی است که آهنگ باطل دارد ، آری جز حکم خداوند ،حکمی نیست ، اما آنچه اینان می گویند، مرادشان حکومت و اجرای حکومت خداست ، مردم نیازمند فرماندهی هستند تا در پناه فرماندهی او، مومن بکوشد وکافر نیز از زندگی بهره برد.(نهج البلاغه خطبه 40،ص66) تا جایی که می فرماید هرکس این اشعار را داد وی را به قتل برسانند: از این پس هرکه چنین شعاری را مطرح ساخت بکشیدش حتی اگر در زیر عمامه من پناه گرفته بشد(نهج البلاغه خطبه 127 ص158) درباره ویژگی های آنان می فرماید: معروف و پسندیده نزدشان چیزی است که خود منکر دانسته اند، در مشکلات پناهگاهشان خودشان هستند ودر مبهمات اعتمادشان بر رأی خودشان است .گویا هر مردی از اینان در آنچه می بیند پیشوای خود است، که آنرا با دلایل استوار از رأی خویش گرفته است(نهج البلاغه خطبه 87 ص 102) درجای دیگر افراط وتفریط ،زیاده روی و تک روی ناشی از آنرا به شدت مورد نکوهش قرار داده وفرموده است: در آینده ای نه چندان دور، دو گروه از این امت در ارتباط با شخص من به ورطه هلاک می افتند یکی دوستداران افراطی که با مهر بی حد و مرزشان از راه حق بیرون می افتند ودیگر کینه توزانی که کین هبه انحرافشان می کشاند و دراین میان بهترین شکل ارتباط با من از آن مردمانی است که درراستای تعادل حرکت می کنند. شما نیز همپای آنان گام زنید.(نهج البلاغه ، خطبه 127 ص 159)
بنابراین تحجر و مطلق نگری تضاد آشکاری با نوآوری و شکوفایی دارد ، اندیشه های متحجر نه تنها از پوییدن و بالیدن بی بهره اند بلکه هر نوآوری و ابتکاری را نیز بدعت معرفی می کنند بر این اساس است که می توان گفت تحجر و مطلق نگری دو پیامد زیانبار در زندگی آدمی پدید می آورد: نخست: اختلال در دریافت ذهنی، چون با چیزهای جدید به صورت گزینشی برخورد نموده وهرچه مور پسند آنها نباشد مطرود و مطعون وابزار شیطان معرفی می گردد دوم: اختلال در تحلیل ، افکار نو زمانی می توانند موجبات تحول و دگرگونی را در انسان پدید آورند که ذهن آنها را به صورت نوگرایانه تحلیل کند، درصورتی که افراد متحجر با تحلیل سنتی و دیروزی با ابزارهای مدرن و امروزی برخورد می کنند و این جریان فقط در گذشته نبوده ،بلکه به عنوان جریانی فرهنگی در کل ، موجودیت خویش را حفظ نموده است .
امام علی علیه السلام درباره این جریان پس برنده فرموده است: نه هرگز! به خدا سوگند که خوارج نطفه هایی در صلب مردان و زهدان زنان اند،بدان سان که گر شاخه ای از آنان بریده شود دگربار برویند و سرانجام به هیأت گروه هایی دزد و راهزن سربر آورند (نهج البلاغه ، خطبه 59،ص 77) علاوه بر آن پیدایش جمود و تحجر را زمینه ساز خشونت و استبداد معرفی و می فرماید: بدانید که پس از من با ذلتی فراگیر و شمشیری آخته رو در رو دارید وستمگران سلطه یافته بر شما ، خود کامگی ها وستم هاشان را سنت های ماندگار خواهند کرد.(نهج البلاغه خطبه 57 ص 76)
پس جمود وتحجر مانعی جدی در راه رشد وشکوفایی جامعه و بازدارنده ای قدرتمند در ایجاد تعامل مثبت نظری وعملی با حقیقت ،معرفت ، مدیریت و معیشت است.

استبداد زدگی و خودکامگی
طبعیت و سرشت انسان با استبداد وخودکامگی ناسازگار است .نگاهی گذرا به تاریخ حکمرانان گویای این واقعیت است که انسان ها از حاکمیت مستبدانه تنفر داشته و چه سوأ حظ هایی که نصیب آنها نشده است ، هرچند که در بیشتر زمان ها توان برخورد با مستبدان و خودکامگان را نداشته اند اما از استبداد روی برتافته و زوال آن از آرزوهای آرمانی آنان بوده است هنگامی که فرهنگ استبداد زدگی بر جامعه ای حاکم باشد انسان های مستعد و پرانرژی که دارای اندیش های درخشانی می باشند در لاک خویش فرو رفته واز ترس برخوردهای ستمگرانه وتحقیر آمیز از بروز اندیشه های نونی وشکوفایی استعدادهایشان خود داری کرده وبه ریا وتظاهر روی آورده اند تا زمانی که قدرت سیاسی حاکم تعریف نشده باشد، قدرت قابل نقد نبوده وحاکمان با اعمال سلیقه های رنگارنگ انتظار رفتارهای فقیرانه و حقیرانه از مردم داشته وتقلید کورکورانه را خواستار و درنتیجه وضعیتی دردمندان مشفق اندیشمندان مستعد خلاقان مبتکر و نوآوران پرانرژی نه تنها محبوب سیاستمداران قرار نرگفته بلک مبغوض واضع شده ومورد طعن قرار می گیرند.ناگفته پیداست که نوآوری و شکوفایی با استبداد طلبی وخودکامگی در تضاد آشکار است.
امام علی علیه السلام پرهیز از استبداد را در تمام دستوراتش مد نظر قرار داده وبه کارگزارانش می فرماید:به خشمی که توانی خود را از آن برهانی مشتاب ومگو من مأمورم و مرا گمارده اند ومن دستور می دهم و اطاعت من لازم است چه این کار ، دل را سیاه کند و دین را پژمرده وتباه وموجب زوال نعمت است ونزدیکی بلا و آفت و اگر قدرتی که ازآن برخورداری ، نخوتی در تو پدید آورد و خود را بزرگ شماری ، به بزرگی حکومت پروردگار که برتر از تواست بنگر(نهج البلاغه ، نامه 53 ص 365)
همچنین درجای دیگر فرمودند: بی گمان از پست ترین حالت های زمامداران جامعه در نگاه مردم شایسته این است که بدین گمان متهم شوند که دوستدار ستایش اند وسیاست کشورداری شان بر کبرورزی بنا یافته است وبه راستی که … مرا با مدح وثنای نیکو نستایید و بدان سان که رسم سخن گفتن با جباران تاریخ است با من سخن نگویید و آنچنان که از زورمندان دژخوی پروا می کنید از من فاصله مگیرید و با تصنع و چاپلوسی با من نیامیزید (نهج البلاغه خطبه 207، ص 257) آن حضرت خودکامگی در گزینش افراد را کانون تمامی فسادهای اجتماعی معرفی کرده ومی فرماید: سپس در امور کارگزارانت ژرف بنگر وبر مبنای ارزیابی درست به کارشان گمار نه به انگیزه گرایش های شخصی ونه بر مبنای خودکامگی که این دو شاخه های جور و خیانت را ریشه اند (نهج البلاغه نامه 53 ص 373) امام علیه السلام استبداد را عامل اصلی رکود فکری معرفی نموده و فرموده است : … وکم من عقل اسیر تحت هوی امیر (نهج البلاغه ،کلمات قصار ص 452) واستبدادگران را سقوط کنندگان قطعی معرفی می فرماید: من استبدبرأیه هلک (نهج البلاغه کلمات قصار ص 442) سپس حضرت امیر علیه السلام ناپایداری حکومت خودکامگان را چنین به تصویر می کشد: با خدا ومردم – چه در رابطه با خود و چه با خویشان نزدیک و هرآن کس ا زمردم زیر فرمانت که گرایش خاصی به او داری – انصاف را رعایت کن وگرنه دست به ستم خواهی آلود! و هرکی بر بندگان خدا ستم کند نه با ستم دیده که با خدا درگیر شده است وهرکه با خدا درآویزد خدای منطقش را فرو می کوبد و تا مرگ یا بازگشت در جایگاه ستیز با خدا خواهد بود. در دگرگونی نعمت خدا، شتاب در قهر وخشمش، چیزی چونان از پای فشردن بر ستم نیست چرا که خداوند ناله انسان های بازمانده در زیر چکمه ها را می شنود و ستمگران را در کمین است (نهج البلاغه نامه 53 ،ص 367) و در نهایت لعنت بر استبدادگران وخودکامگان لعنت فرستاده است: فبعدا لهم وسحقا” (نهج البلاغه نامه 70 ص 359)

پیش داوری و ظن محوری
یکی از عواملی که در کنش و واکنش های اجتماعی تأثیرهای منفی فراوانی دارد پیش داوری است فرادی که مبتلا به این رذیلت پس برنده شده اند در حقیقت قدرت تشخیص واقع بینانه را از دست داده وبه کوررنگی مبتلا شده اند.
ناگفته پیداست که پیش داوری بر دو نوع است: 1- پیش داوری منفی که در زبان دین به آن سوء ظن گفته می شود2- پیش داوری مثبت که به آن حسن ظن گفته می شود هرچند که هر دوی آنها موجب انحراف انسان از صراط مستقیم ورسیدن به حقیقت می شونداما در معارف دینی ما بیشتر از سوء ظن نهی شده است وآنرا گناه به شمار آورده است .پس پیش داوری ،پارسایی را از آدمی سلب نموده وزمینه پذیرش حق را از انسان می گیرد. اینگونه افراد چون چیزها را آنگونه که هست نمی بینند لذا نه تنها قدرت خلاقیت ونوآوری را از دست داده اند بلکه وظایف حداقلی خویش را هم با سختی ودشواری به انجام می رسانند. قرآن کریم دراین باره به پیامبر اکرم صلی الله علیه واله می فرماید: از اینکه ناپارسایان دعوت حق را می شنوند ونه تنها تأثیر مثبت نمی گیرند بلکه بر کفر وطغیان آنها فزوده می شودهیچ اندوهی به خودت راه نده : قل یاهل الکتب لستم علی شیء حتی تقیموا التورئه والانجیل وما انزل الیکم من ربکم ولیزیدن کثیرا منهم ما انزل الیک من ربک طغینا و کفرا فلا تاس علی القوم الکفرین (مائده 68) یعنی آنان از سخن حق زیان می برند نه سود، بنابراین نه تنها باید معارف دینی را به گوش انسان ها رساند بلکه پیش از آن باید نگران زمینه مساعد پذیرش حق بود تا بر عکس نتیجه ندهد. افرادی که دراین وادی افتاده اند به جای تکیه برعلم ویقین برحسد وگمان تکیه می زنند چون براساس حدسیات خود گام برداشته و لذا توان پیمایش صحیح برای رسیدن به حقایق را نداشته توان خلاقیت ونوآوری را ازدست می دهند.
امام علی علیه السلام دراین باره فرموده است: از داد به دور است که انسان باتکیه برگمان به داوری نشیند(نهج البلاغه کلمات قصار ص 484) ودرجای دیگر فرموده اند : ای بندگان خدا همواره از دشمن خدا بهراسید که مبادا به بیماری خویش مبتلایتان سازد وبا ندای شیطانی خود سبک از جایتان برکند و سپس نیروهای پیاده و سواره خود را برشما فرو ریزد که به جان خویشم سوگند که او تیرهای تهدیدش را برکمان نهاد چله کمان را تا پس گوش کشیده از فاصله ای نزدیک به سویتان نشانه رفته است … پرتاب تیری به تاریکی های دور و زدن سنگی در پنداری ناراست (نهج البلاغه خطبه 234 ص 239) امام رواج بدبینی در جامعه را تهدیدی بر ضد پاکدامنی دانسته و می فرماید: با این همه از غیرت ورزی نابجا نیز بپرهیز،که آن زنان سالم را به آلودگی و پاکدامنان رابه تردید افکند (نهج البلاغه نامه 31 ص 347) نگفته پیداست که بدبینی و خوش بینی رابطه ای تنگاتنگ با محیط دارندامام دراین باره می فرماید: هرگاه زمان واهل آن به زیور شایستگی آراسته گردد و سپس در جنان محیط سالمی مردی به مرد دیگر بدبین شودکه کوس رسواییش زده نشده ستم کرده است ، ولی آنجا که فساد بر زمان واهل آن مستولی است ،هرگونه خوش بینی، ساده اندیشی است (نهج البلاغه کلمات قصار ص 430)

قانون گریزی و رابطه مداری
بهترین نگهبان انسان قانون است قوانین بالنده همراه با مجریان شایسته زمینه ساز شکوفایی استعدادهای نهفته وانجام فعالیت های مطلوب است اگر افراد جامعه ای پنداشت حاکمیت رابطه به جای ضابطه و قانون گریزی به جای قانون محوری را بنمایند، درآن صورت زمینه بروز خلاقیت و ابتکار را از کف خواهند داد و به جای روی آوری به طرح های نوین وابتکارات جدید به فکر اقبال به ارتباط برقرار کردن با اهرم های قدرت و اشخاص ذی نفوذ افتاده نیروی نفهته و انرژی بالقوه خویش را در راستای مطامع فردی و شخصی خویش مصروف نموده و ریاضت به فعلیت رسانیدن استعدادهای خویش را متحمل نخواهند گشت . پس اگر گفته شود رابطه مداری و قانون گریزی بلای جان نوآوری و شکوفایی وسم کشنده خلاقیت و ابتکار است سخن گزافی نیست.
امام علی علیه السلام رابطه مداری و رانت خواری را از موانع پیشرفت جامعه به شمار آورده و به شدت با آن مبارزه نموده است . زمانی که بحث خلافت آن حضرت بود طلحه و زبیر گفتند: ما با تو بیعت می کنیم به شرط اینکه از رانت خلافت شما بهره مند شویم اما حضرت نپذیرفت (مجلسی 1363 ج 32 ص 21) ولید نیز گفت با توجه به این شرط بیعت می کنم که آنچه در زمان عثمان گرفته ایم نزد ما باشدعلی علیه السلام پاسخ داد: من نمی توانم حق خدا رادر مورد شما ودیگران وانهم (مجلسی 1363 ج 32 ص 19) زمانی که برادرش عقیل خواهان سهم بیشتری از بیت المال بود، آهن گداخته ای رانزدیک او گرفت ودر پاسخ به اعتراض عقیل فرمود: مادرت به عزایت بنشیند ای عقیل ،از آهنی می نالی که انسانی آنرا برای بازیچه خودگرم کرده ومرا به آتشی می کشانی که خدای جبارش به خاطر خشمش گداخته آیا تو از آزار می نالی و من از سوزش خشم کردگار ننالم (نهج البلاغه خطبه 244 ص 275)
ابن اثیر نقل می کند: عقیل از علیعلیه السلام خواست که قرضش را ادا کند. علی علیه السلام فرمود: چقدر است؟ گفت : چهل هزار درهم ،حضرت فرمود: این مقدار نزد من نیست ولی صبر کن تا هنگام عطایم که چهارهزار درهم است به تو بدهم… آیا از من می خواهی که اموال مسلمانان را به تو بدهم ، درحالی که مرا برآن امین قرار داده اند؟ (ابن اثیر ج 4 ص 45) وعقیل نزد معاویه رفت.
امام علی علیه السلام در برخورد با اشعث بن قیس به خیال اینکه با دادن چشم روشنی تحت عنوان هدیه می تواند به علی علیه السلام نزدیک شود حلوایی را شب هنگام به درب منزل علی علیه السلام می رساند، حضرت از او می پرسد: آیا بخشش است یا زکات یا صدقه؟ زکات وصدقه برما اهل بیت حرام است. او در پاسخ می گوید: هدیه است .علی علیه السلام درپاسخ می فرماید: زنان بچه مرده بر تو بگریند! آیا از راه دین وارد شدی که مرا بفریبی یاعقلت آشفت شده ویا جن زده شده ای؟ آیا هذیان می گویی؟ سوگند به خدا! اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمان است به من دهند تا خدا را نافرمانی کنم که پوست جوی را از مورچه ای ناروا بگیرم چنین نخواهم کرد! همانا دنیای آلوده شما نزد من از برگ جویده شده دهان ملخ، پست تر است ! علی را با نعمت های فنا پذیر ولذت های ناپایدار چه کار؟ (نهج البلاغه ،نامه 62 ص 387) درجای دیگر می فرماید: وانگهی زمامداران را خواص ونزدیکانی است که در وجودشان خصلت هایی است چون خودکامگی ، چپاول گری و نامردمی در روابط اقتصادی با دیگران پس برتو است که اسباب چنین خصلت هایی راریشه کن کنی هیچ گاه به هیچیک از حاشیه نشینان و خواصت زمینی مبخش و هرگز رخصت مده که بر تو در احداث کشتزاری طمع کنند که کشاورزان مجاورش در سهم آب یا کاری که همگان به یاری یکدیگر انجام داده اند زیان ببینند … ننگ کردار بدشان در دنیا و آخرت بر شخص تو خواهد بود(نهج البلاغه نامه 53 ص 378)

مصلحت اندیشی و محافظه کاری
تمامی تلاش وکوشش نظام های بالنده فراهم نمودن زمینه برای پاسخگویی اقناع کننده به مطالبات مردمی است .نظامی که به جای پاسخگویی مطلوب به پرسش های افراد وتقویت فرهنگ اندیشه ورزی به جدل و توجیه روی آورد مردمانش را سرخورده ساخته وموجبات پدید آوردن پدیده شوم مصلحت اندیشی و حفظ موقعیت را فراهم مینماید. در نتیجه چنین جوامعی که فضای ابهام آلود سرخوردگی برآنها تنیده شده است توان بروز اندیشه های نو وخلاق را نخواهند داشت وافرادآن جامعه به جای روی آوردن به تغییر وتحول مثبت وریسک پذیری انجام نوآوری مبتکرانه وخطرآفرین به حفظ موقعیت خویش پرداخته و مصلحت اندیشی را سبک زندگی خود قرار می دهند.
زیرا هرچند که یکی از گرایش های فطری انسان ها تبیین حقیقت است اما پیدایش عوامل مذکور باعث پوشیده شدن این گرایش جبلی انسان می شود . مصلحت اندیشی و حفظ موقعیت زمینه همرنگی و همگونی افراد رافراهم ساخته ورسیدن به حق وحقیقت را با چالش جدی مواجه می سازد.
امام علی علیه السلام دراین باره می فرماید: خدای تو میدانی من نه حکومت را می خواهم ونه برتری پادشاهی و ریاست را ، آنچه می خواهم به پا داشتن حدود تو ، اجرای شرع تو ، گذاشتن امور درجای خود رساندن حقوق به اهلش حرکت به روش پیامبرات وراهنمایی گمراهان به سوی نور وهدایت است. (ری شهری 1367 ج4 ص 69) ودرجای دیگر فرموده است : درکوفه و بصره مردان و ثروت هایی است هرگاه این دو -طلحه وزبیر- برآنجا حکومت یابند، نادانان را با تطمیع به سوی خود جذب می کنند و به ناتوانان ستم کرده با قهر وغلبه بر قدرتمندان سلطه می یابند. اگر می خواستم کسی را به خاطر نفع و ضررش برکاری بگمارم ، معاویه را به کار می گرفتم. (دینوری 1359 ج 1ص 51)
دربیانی دیگر پس از سرزنش مردم کوفه فرموده است : می دانم چه چیزی شما را اصلاح می کند وکجی شما را اصلاح می کند وکجی شما را راست می کند ولی باور ندارم که شما را به قیمت افساد خودم اصلاح کنم (نهج البلاغه خطبه 69 ص 83) پس از بیان سستی مردم درهمراهی ایشان که منجر به ایجاد تزلزل وشکاف در حکومت شده بود خود رابامعاویه که حکومتش رفته رفته رو به توسعه و قوت و قدرت بیشتری پیش می رفت مقایسه کرده می فرماید : به خدا قسم معاویه ازمن زیرک تر نیست ولی او نیرنگ و فجور پیشه می کند اگر احتراز از نیرنگ نبود من زیرک ترین مردم بودم ولی هر نیرنگی فجور هر فجور نوعی کفر است.(همان خطبه 191،ص 244)
درهمین راستا بود که امام علی علیه السلام در عزل و نصب کارگزاران مصلحت نگری نفرموده وتمامی والیان منصوب عثمان را غیر از ابو موسی اشعری عزل کردند( یعقوبی 1382 ج2 ص 179) درباره مصلحت اندیشی ضد اخلاق مردم زمانه اش می فرماید: شما در زمانی زندگی می کنید که درآن گویای به حق اندک و زبان از راست گویی کند وحق جو ،خوار است مردم برنافرمانی آماده شده اند وبر معاشات وسازگاری با هم یار شده همراه گشته اند جوانشان بدخو و پیرشان گناهکار و داناشان دو رو و سخنرانشان چاپلوس است کوچکشان به بزرگشان احترام نمی نهد و توانگرشان از بینواشان دستگیری نمی نماید. (نهج البلاغه خطبه 244 ص 83) در خطبه ای دیگر درباره زمین هایی که عثمان در دوران خلافتش به خویشان و نزدیکان خود بخشیده بود و حضرت آنها را به مسلمانان بازگردانید فرمود: سوگند به خدا! اگر بخشیده عثمان را بیابم به مالک آن بازگردانم گرچه با آنها زن ها شوهر داده وکنیزان خریده شده باشند زیرا در عدل و درستی وسعت و گشایش است وبرکسی که عدالت تنگ آید جور و ستم تنگ تر آید(نهج البلاغه خطبه 15 ص 43) در بیانی دیگر می فرماید: ذلیل و ستم کشیده نزد من عزیز وارجمند است تا آنگاه که حق او را بستانم وقوی ستمگر نزد من ناتوان است تا وقتی که حق را از وی بگیرم .(نهج البلاغه ،خطبه 37 ص 64) و درنهایت فرمود: سوگند به خدا در دینم مداهنه نخواهم کرد. (طبری 145 ج 3 ص 461)

حقارت نفس و تحقیر پذیری
یکی از مهمترین مواهبی که خداوند متعال به انسان ارزانی داشته است اعتماد به نفس می باشد، اعتماد به نفس در واقع نیرویی است که شخص را در اسفتاده بهینه از قابلیت ها وتوانمندی های خویش جهت رسیدن به اهدافی که درنظر دارد، یاری می کند. به عبارت دیگر اعتماد به نفس یعنی ایمان به توانایی های ذاتی و استعداد های فطری خویش وایمان به یاری خدا در پرورش و گسترش آنها . روانشناسان بر این باورند که اعتماد به نفس توانایی و اقتدار آدمی را دو برابر می کند انسانی که اعتماد به نفس دارد توانایی نوآفرینی و شکوفایی را خواهد داشت برعکس کسی که اعتماد به نفس را ازدست داده نخواهد توانست از استعدادهای خویش بهره ببرد درنتیجه دچار تحقیر ،حقارت نفس سرخوردگی و شکست خواهد شد.
تحقیر، بازتاب رابطه عملی فردی یا اجتماعی برآمده از منافع و مصالحی خاص و نه اتخاذ موضع ذهنی نسبت به یکدیگر است. از این نقطه نظر تحقیر به مثابه خصوصیت روانشناختی فرد یا گروه متمایز است .تحقیر می تواند با پذیرفته شدن تحقیر شدگی از سوی فرد یاگروه تحقیر شده به حس حقارت بیانجامد. انسان تحقیر شده خود را ناچیز وکوچک به شمار آورده و تمام سعی و تلاش خویش را برای حفظ وضع موجود به کار می گیرد دراین راه او می کوشد تا حساسیت پذیری حسی – عاطفی خودش را نسبت به محرک های بیرونی آگاهانه کاهش دهد. در چنین وضعیتی است که موضع گیری فرد منفعلانه بوده وحس ناامنی واضطراب ناشی از شرایط پیش آمده وی را به گریز از واقعیت وکاهش حساسیت سوق می دهد. بنابراین میتوان گفت که داشتن اعتماد به نفس شرط لازم نوآوری و شکوفایی در جامعه بوده ونداشتن آن- یعنی پذیرش حس حقارت – بلای جان ابتکار ونوآوری به شمار می رود.
امام علیعلیه السلام درباره اعتماد به نفس فرموده است: این حقیقت را نیز مسلم بدانید که مومن هر بام تا شام به خویشتن خود با بدبینی می نگرد وهمواره آنرا در آماج انتقاد می نشاند واز خودتلاشی فرون تر می طلبد… (نهج البلاغه خطبه 175 ص 216)
در جایی دیگر نیز می فرمایند: ای مردم هرکه برادر خویش را به استواری دین ودرستی راه شناخت باید برهرزه دارایی های مردم گوش ببندد (نهج البلاغه خطبه 142 ص 171)
درخطبه ای دیگر پرهیز از تحقیر انسان ها را به عنوان سیاستی پایدار معرفی و به یکی از کارگزارانش چنین فرموده است اما بعد کشاورزان منطقه ات از خشونت وسختی وبی اعتنایی وبی مهریت شکای کرده اند در رسیدگی به این ناروایی نه اینان را شایسته نزدیکی می بینم که مشرکندونه سزاوار راندن و بی مهری که به هر حال با ما هم پیمان اند پس به خواست خدا ، نرمش و سختی را در تارو پودسیاست خویش با آنان ساز و در روابطت با آنها می انگینی از خشونت و مهر را برگزین (نهج البلاغه نامه 19 ص 322) درهمین راستاست که برای به دست آوردن اعتماد مردم وتلاش درجهت رعایت حقوقشان برای دستیابی به این هدف مهم اینچنین می فرماید: هرگاه به آبادی رسیدی در کنار آب فرود آی و وارد رودخانه کسی مشو. پس با آرامش و وقار به سوی آنان حرکت کن تا در میانشان قرار گیری به آنها سلام کن و در سلام وتعارف ومهربانی کوتاهی نکن سپس می گویی ای بندگان خدا مرا ولی خدا وجانشین او به سوی شما فرستاده تا حق خدا را که در اموال شماست تحویل گیرم.آیا در اموال شما حقی است که به نماینده او بپردازید؟ اگر کسی گفت نه دیگر به او مراجعه نکن (نهج البلاغه نامه 25 ص 327) از سوی دیگر آن حضرت بیان می فرماید که تمامی تلاش خویش را برای عزتمندی واعتماد به نفس یارانش به کار گرفته ااست : در کنارتان به نیکی زیستم و تمامی تلاشم را درحمایت شما به کار بردم تا از یوغ زبونی آزادتان سازم وسلسله های ستم رااز دست و پاهاتان بردارم .(نهج البلاغه خطبه 158 ص 193) در فراز دیگری برای جلوگیری از تحقیر نفس واحساس آزادگی شان می فرماید: بدانسان که رسم سخن گفتن با جباران تاریخ است با من سخن مگویید وآنچنان که از زورمندان دژخوی پروا می کنید از من فاصله مگیرید با تصنع بامن درنیامیزید … ازگفتن سخن حق ونظردادن به عدل دریغ مورزید که من در نزد خود برتر از آن نیستم که خطایی کنم واز خطا درکردار خویش نیز احساس امنیت ندارم (نهج البلاغه خطبه 207 ص 259) اما راز اصلی اعتماد به نفس وآزادگی را در پارسایی معرفی کرده ومی فرماید: آری، بی گمان تقوا رمز استواری اندوخته هنگام معاد ،آزادی از هر بردگی و نجات از هر هلاکت و سقوطی است (نهج البلاغه خطبه 221 ص 273)

جدی نگرفتن کار و مشارکت گریزی
بدیهی است که پیشرفت هرجامعه مرهون طنین اندازی روح تعاون و همکاری میزان ارتباط افراد جامعه ومیزان کوشش و فعالیت آنهاست. هنگامی که افراد یک جامعه به سرنوشت جمعی خویش حساس بوده همدیگر را دراین زمینه یاری رسانیده و وظیفه خویش را با حدیث فراوان به انجام برسانند،گام نخست را برای پیدایش نوآوری و شکوفایی برداشته اند. درغیر این صورت نتیجه برعکس خواهد بود. زیرا بی تفاوتی ،کاهلی ،بی تحرکی ،سستی و رکود موجبات پس رفت ، واپس گرایی و انحطاط یک جامعه را فراهم می نماید. هرچند که حرکت خزنده سستی و بی تفاوتی نامحسوس تدریجی وبه آهستگی صورت می گیرد اما جامعه را از درون پوک و به تدریج آنرا می پوساند.
آنگونه که اشاره گردید فعالیت جدی ومشارکت فعال دربرگیرنده انواع کنش های فردی وجمعی به منظور دخالت درتعیین سرنوشت خودوجامعه و تأثیر نهادن بر فرآیندهای تصمیم گیری است وزمانی این امر متحقق می گردد که مردمان آن جامعه با اعتماد به نفس انعطاف پذیری ومشارکت فعال به سخت کوشی پرداخته و موجبات این پیشرفت بالنده را فراهم نمایند، در اینگونه وضعیتی است که اندیشه ها جوانه زده وزمینه ابتکار ونوآوری پدیدار می گردد.
بنابراین جامعه ای که دچار عدم تحرک وسستی شده در حقیقت امید خویش را ازدست داده است زیرا امید احساس معطوف به هدف معین مطلوب وشادی بخش است که از تغییر وضعیت دردآور موجود به وجود می آید امید تلقی است که انسان از خود وجهان خود دارد و در وحدت آتی رضایت بخش وشادی آفرینی که قرار است بین این دو ودر پی تغییر هردو ایجاد شودوجامعه ای که افراد آن ناامید شده باشند نگاهشان به آینده کور وبه جای فعالیت برای تحقق آینده ای دلپذیر فقط انتظار آنرا می کشند.
درهمین راستاست که امام علی علیه السلام دربیانی شورانگیز می فرماید که هرگز در زندگی سیاسی اجتماعی واقتصادی خیوش سستی ورکود رانپذیرفته است: خدای را سوگند که در لحظه لحظه حرکت رهایی بخش بعثت همواره در شمار پرتحرک ترین مردان پیکار و در صف پیشین مبارزان بودم تا دشمن به کمال نابود شد وزمام بعثت استواری یافت.دراین راه و پیکار نه ترس به وجودم راه یافت نه به ناتوانی دچار آمدم وسستی کردم (نهج البلاغه خطبه 103 ص 128)
دربیانی دیگر نیز در تشویق مردم به فعالیت کوشش و پرتحرکی فرموده است: پس به آرمان هایشان میدان بده وپیاپی به نیکی یادشان کن و آفرین شان گوی و گرفتاری وتلاش نیروهای درگیرشان در مدام بشمار و یاد کن، که یادآوری بسیار کارهای نیکشان دلیران را نشاط می بخشد و واپس نشستگان را بر می انگیزد(نهج البلاغه نامه 53 ص 371)
در سخن دیگری سستی و واکشیدگی را تباه کننده حقوق معرفی وفرموده است: هرکه تن به سستی دهد حقوق را پایمال کند(نهج البلاغه کلمات قصار ص 459) وآنرا آفت مبارزه به شمار آورده است : خدای را سوگند آن کس که دشمن را فرصت دهد تا گوشتش را بجود استخوانش را خرد کند و پوستش را بکند بسی ناتوان و درمانده است وآنچه درون سینه دارد بسیار ضعیف است .(نهج البلاغه خطبه 34 ص 62)
دربیان تأکید ورزی بر اصالت کار می فرماید: رنج و تلاش هرکسی را عادلانه ارج نه وبه دیگری نسبت مده و درشناخت و بها دادن بدان کوتاهی مکن .هرگز مبادا که شرافت و شخصیت کسی وادارت کندکه کار ورنج کوچکش را بزرگ بشماری یا کار بزرگ وتلاش گمنامی را کوچک بینی ( نهج البلاغه نامه 53 ص 372)آن امام بزرگ کار را جوهر ایمان واسلام معرفی کرده است: اسلام را چنین تحلیل و ریشه یابی کنم که پیش از من کسی چنانش ریشه نجسته نشانش نداده باشد اسلام همان تسلیم وتسلیم همان یقین ویقین باور راستین وباور راستین اقرار، اقرار راستین پرداختنی در خور آن اقرار وآن کار شایسته ای است(نهج البلاغه کلمات قصار ص 413) و در بیان دیگر می فرماید: العمل العمل ، ثم النهایه النهایه والاستقامه ،ثم الصبر الصبر، والورع الورع (نهج البلاغه خطبه 175 ص 217) درباره حسرت لحظه های بیکاری فرموده است : وبدان که دنیا سرای آزمونی است که هرلحظه ای بیکاری درآن در قیامت به افسوس مبدل خواهد شد. و این را نیز بدان که هیچ چیز از حق بی نیازت نتواند کردوبخشی از حقی که بر تواست خویشتن بانی وتلاشت در نظارت سازنده بر مردم است که آنچه از آن به تو می رسد برتر از آنی است که از نیروی تو دراین راه سرمایه گذاری می شود (نهج البلاغه نامه 59 ص 385) و در نهایت پرکاری را از ویژگی های اشخاص مومن برمی شمارد: این حقیقت مسلم را نیز بدانید که مومن هر بام تا شام به خویشتن خویش با بدبینی می نگرد و همواره آنرا در آماج انتقاد می نشاند واز خود تلاشی فزون تر می طلبد.(نهج البلاغه خطبه 175 ،ص 216) ویا : به هیچ وجه از کارهای اندک خویش خشنود نمی شوند کار بسیار خویش را نیززیاد نمی شمارند (نهج البلاغه خطبه 184 ص 223)

نادانی وناآگاهی
بی بدیل ترین ابراز برای شکوفایی استعداد و بروز نوآوری علم و آگاهی است جهل ونادانی سرطان شکوفایی وابتکار آفرینی است .بنابراین زمانی انتظار ارائه نوآوری و خلاقیت در جامعه می رود که اولا” علم آموزش به فرهنگ عمومی تبدیل گشته وگزافه گویی کلی گویی جای خود را به علم محوری ومنطقی اندیشی بدهد.ثانیا” اطلاعات و آگاهی های مورد نیاز بدون هیچگونه محدودیتی در اختیار افراد قرار بگیرد. درهمین راستا است که امام علی علیه السلام در بیان حقوق مردم بر رهبر وحکومت می فرماید: اما حق شما برمن … اینکه شما را آموزش دهم تابی سواد و نادان نباشید و شما را تربیت کنم تا راه ورسم زندگی را بدانید. (نهج البلاغه خطبه 34 ص 62)آن حضرت جهل وبی سوادی را زمینه سلطه های اهریمنی معرفی کرده ودراین باره فرموده است : ای بندگان خدا بر جهل خویش تکیه نکنید و بر یوغ هوس هاتان گردن منهید که هرکه چنین کند در لبه پرتگاهی سست پی جای گرفته است (نهج البلاغه خطبه 104 ص 129) ویا درباره نقش تعیین کننده دانش در جایگاه معنوی انسان فرموده است: چون خدا بنده ای را زبون خواهد ، از دانش بی بهره اش کند(نهج البلاغه خطبه 104 ص 129) ویا درباره نفش تعیین کننده دانش در جایگاه معنوی انسان فرموده است چون خدا بنده ای را زبون خواهد از دانش بی بهره اش کند (نهج البلاغه کلمات قصار ف ص 479) ویا … کوشش بی دانش حرکت در بیراهه را ماننده است که رهروش هرچه بیش تر رود از هدف ومقصود خویش دورتر افتد ما کسی که با آگاهی عمل کند بمانند کسی است که بر راه روشنی گام می نهد و پیش میرود. باتوجه به این هشدار هر صاحب بینشی را بایسته است که درحال خویش بنگرد و ببیند که در روند پیشرفت است یا پسگرد؟ (نهج البلاغه خطبه 153 ص 186) ودر تقسیم بندی جامع و جامعه شناسانه مردم را به سه گروه تقسیم نموده و تنها گروهی را که ازآنها نکوهش فرموده کسانی هستند که نه عالمند ونه در راه دانش اندوزی گام برمی دارند : مردم سه گروهند : عالم ربانی ، شاگردان راستین عالمان که به امید یافتن راه نجاتی علم می آموزندوپشه های دستخوش باد و طوفان که هر آوازده ای را پی می گیرند و با هر وزش باد ، به هرسود رانده می شوند. نه از روشنایی علم فروغی یافته اند و نه بر پشتوانه استواری تکیه زده اند (نهج البلاغه کلام 139 ص 438) اینجاست که امام صرف فراگیری دانش و باز گفتن آنرا تا زمانی که به بینش آگاهانه وعمیق تبدیل نشده باشد با ارزش ندانسته و در این باره فرموده است: … تعقل آنان از دین برمبنای فراگیری عمیق و عمل دقیق بود نه از راه شنیدن وبازگفتن که روایت گران علم بسیارند آنچه بسیار اندک است پاسداران راستین آنند. (نهج البلاغه خطبه 239 ص 307) و درجای دیگر می فرماید: بسا دانشمندی که جهلش او را به کشتن داده است و دانسته هایی که با او بوده به کارش نیامده است (نهج البلاغه کلمات قصار ، ص 428)
همچنین درباره حق دانستن مردم فرموده اند: آگاه باشید حق شما بر من این است که هیچ رازی را از شما پنهان نسازم مگر اسرار جنگی و نظامی را (نهج البلاغه نامه 50 ص 363) آنجاست که امام استیضاح زمامدار را برای افزایش کارآمدی نظام از حقوق بر می شمارند: هرگاه مردم به تو گمان ظلم وستم بردند، عذر خود را از موضوع یا رفتاری که موجب بدگمانی مردم شده است آشکار کن و با آشکارکردن حق و واقع ، گمان های ناشایست آنان را درباره خودت زایل کن. (نهج البلاغه نامه 53 ص 365) آن حضرت در نامه 67 از جمله راه های رسیدن به خوش بینی و اعتماد مردم را اطلاع رسانی بدون واسطه و حضور بدون همراه در جمع مردم قلمداد می کنند : ولایکن لک الی الناس سفیر الا لسانک ولا حاجب الا وجهک . اطلاع رسانی شفاف ضمن جلب حمایت مردم به عنوان سدی در برابر اطلاع رسانی غلط و مغالطه آمیز دشمنان خواهد بود.

احساس کمبود وناداری
نوآوری در فضایی امکان پیدایی را می یابد که بستر و زمینه مناسب برای پرورش آزادانه و آگاهانه جوانه های نوپا ،جوان، با طراوت و ظریف را داشته باشد. جامعه ای که مردمانش به علت نابرابری اقتصادی در فقر مضاعف بسر برند امیدی به بروز خلاقیت ها و ارائه نوآوری هایش نخواهد رفت. به عبارت روشن تر تا زمانی که فقر وجوددارد اندیشه های فقیرانه نیز وجود خواهد داشت و انتظار نوآوری های اثربخش از اندیشه های فقیرانه نیز وجود خواهد داشت وانتظار نوآوری های اثر بخش از اندیشه های حقیر خطا است . بدین گونه است که امام علی علیه السلام بزرگ ترین مرگ را تندرستی وناداری معرفی می فرماید: الفقر الموت الاکبر(نهج البلاغه کلمات قصار ص 444) و در جای دیگر فرموده است : الفقر یخرس الفتن عن حجته فقر هوشمند را در بیان برهان گنگ می کند (نهج البلاغه ص 402 ) وبه فرزندانش محمد بن حنفیه می فرماید: ای فرزند عزیز من از فقر بر تو سخت نگران پس از آن به خدای پناه ببر چرا که مستمندی دین را کاستی خرد را هراس و خود از انگیزه های کینه است (نهج البلاغه کلمات قصار ص 487) امام علی علیه السلام وقتی باخبر شد که فرماندارش -عثمان بن حنیف- در مجلسی مهمان بوده که دعوت شدگان فقط از مرفهین بوده اند درنامه ای توبیخ آمیز به او نوشت: مرا هرگز گمانی نبودکه تو پذیرای طعام قومی باشی که تهی دستان را می رانند و توانگرانشان را فرا می خوانند… هر پیروی را امامی است که الگوی خویشش می شناسد واز فروغ دانشش روشنی می یابد. زنهار که امام شما از دنیای خود به دو پاره تن پوش واز خوردنی هایش به دو قرص نان بسنده کرده است…
اگر می خواستیم به این عسل پالوده وآن مغز گندم واین بافته های ابریشمین به آسانی راه می یافتم ولی هیهات که هوی وهوس برمن چیر گردد و شکم بارگی به گزینش طعام های لذیذ وا دارد ودرحالی که چه بسا دریمامه یا حجاز کسانی باشند که دستیابی به قرص نانی را نیز امید نداشته باشند وشاید هم تمام عمرشان خالی از خاطره سیری باشند! وهرگز مبادا که من شکم پر بخوابم درحالی که پیرامونم را شکم های به پشت چسبیده و جگرهای آتش گرفته فرا گرفته باشد…
(نهج البلاغه خطبه 200 ص 238)
لذا آن حضرت سعی داشت به درماندگان فقیران و مساکین عنایت خاصی داشته باشد به طوری که به بیان خودامام در کوفه کسی نبود مگر اینکه از آب فرات می نوشید نان گندم می خورد و سرپناه داشت(مجلسی 1363 ج 40 ص 347) و از همه اینها مهمتر آنکه هدف ازحکومت خویش را فقر زدایی از چهره جامعه معرفی فرموده است : اگر این حضور عمومی نبود ویاران حجت را بر من تمام نمی کردند و خدا نیز از علما عهدوپیمان نگرفته بود که در برابر شکم بارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند مهار شتر خلافت را برکوهان آن انداخته رهایش می ساختم و … (نهج البلاغه خطبه 3 ص 35)
ایشان این سبک زندگی را به عنوان سبکی عمومی به تمام پیروانش معرفی می نماید: زنهار که اگر کسی از شما در زندگی خویشانش رخنه ای از تنگدستی دیده مبادا که از آکندن آن با آنچه نگه داشتنش فزونی و صرف کردنش کاستی نمی آورد، دریغ ورزد، زیرا آنکه نیاز وابسته نیازمند خویش را به چیزی نگیرد و دست فرو بندد دربرابر دست های بسیاری برای او بسته می شود و آنکه با پیرامونیان خود نرم و مهربان وبخشنده باشد، دوستی خویشانش را تداوم می بخشد(نهج البلاغه خطبه 23 ص 51)
در صورتی که فقر زدایی به عنوان یک فرهنگ عمومی در جامعه تبلور نیابد ساختار اجتماعی واقتصادی جامعه دچار اضمحلال گشته که آن حضرت این وضعیت را چنین بیان داشته است: در چنان زمانی ، مردم به هیأت گرگان در آیند و سلاطین به صورت درندگان و قشرهای متوسط طعمه آنان و درویشان مردگان (نهج البلاغه خطبه 170 ص 134)
در نهایت امام علیه السلام درک فقیران و ناداران جامعه از سوی نخبگان سیاسی و پردازش به وضعیت آنها برای زدایش غم و اندوه از چهره جامعه را وظیفه حتمی آنان دانسته و می فرماید: … که خداوند بر رهبران حق واجب کرده است که خود را با مردم تهیدست برابر نهند، مبادا که تهیدست را اندوه فقرش توان فرسا شود.
(نهج البلاغه ، کلام 195،ص246)

احساس ناامنی و اضطراب زایی
انسان موجود است که ناتوانی جزء ذات اوست وبیشترین تلاش وکوشش را برای دستیابی به پشتوانه امنیتی می نماید. لذا هرگاه احساس امنیت بیشتری بنماید توان به کارگیری استعدادهایش افزون می گردد و زمینه مناسبی برای بروز خلاقیت و ابتکار پیدا نموده و به نوآوری می پردازد. اما اگر به هردلیلی از نظر امنیتی احساس نا امنی بنماید ودرونش با نا امنی مواجه گردد در لاک خود فرو رفته و برای همرنگی با جماعت وملاحظات مختلف، زمینه بروز نوآوری و شکوفایی از او سلب می گردد. امام علی علیه السلام برقراری امنیت درتمام ابعادش را از اهداف ومبانی مهم حاکمان به حساب آورده است لذا نمودهای بارز امنیت را در نمونه های زیر به خوبی می توان مشاهده کرد:
الف- شکل گیری حکومت امام به نوع پذیرش حکومت واینکه بیعت با ایشان براساس پذیرش عمومی بوده وامری اجباری و از روی ناآگاهی نبوده است اشاره می فرماید : این شما بودید که چونان ماده شتران تازه زای ، روی به من آوردید و پیاپی فریاد بیعت ، بیعت! سردادید. من دست خویش فرو بستم اما شما به اصرار آنرا گشودید، من از دست دادن سرباز زدم و شما دستم را کشیدید و … (نهج البلاغه خطبه 137)
ب- آزادی و تضمین امنیت افرادی که از بیعت با امام علیه السلام سرباز زدند همچون عبدالله بن عمر ،سعدبن ابی وقاص ،حسان بن ثابت ، کعب بن مالک ، ابوسعید خدری،نعمان بن بشیر، زیدبن ثابت، کعب بن حجره، رافع بن خدیج و …(بلاذری1414 ج 2 ص 12)
ج- اظهارنگرانی وناخشنودی از وقایعی که موجب ناامنی در جامعه می شود. به کارگزاران خود می فرماید: مبادا مسلمانی یا یهودی یا نصرانی را بزنی (مجلسی 1363 ج 35 ص 237) ودرجای دیگرمی فرماید: هرکس کافر ذمی را اذیت کند به من اذیت کرده است(ابن ابی الحدید،1362 ج 17 ص 147) آن حضرت امنیت را برای همه شهروندان قائل است از این رو زمانی که مطلع می شود که طرفداران معاویه به شهر انبار حمله کرده وخلخال وجواهرات زنان معاهد غیرمسلمان را به غارت برده اند به شدت ناراحت شده ومی فرماید: به من خبر رسیده که یکی از لشکریان ایشان بریک زن مسلمان ویک زن کافر ذمیه داخل می شده و خلخال ،دستبند ،گردنبندها و گوشواره های او را کنده و آن زن نمی توانسته از او ممانعت کندجز آنکه صدا به گریه وزاری بلند نماید واز خویشان خود کمک بطلبد… اگر مرد مسلمانی از شنیدن این واقعه از حزن و اندوه بمیرد، براو سرزنشی نیست ، بلکه نزد من به مردن سزاوار است (نهج البلاغه خطبه 27 ص 54)
د- سفارش به فرمانداران وکارگزاران به حفظ امنیت عمومی جامعه و پرهیز از خوکامگی واستبداد طلبی بر جامعه در نامه به مالک اشتر می فرماید: ای مالک تو در محل مأموریت خود با دلی پر از محبت با مردم روبرو باش وآنان را از الطاف خویش بهره مند ساز همچون کارگزاران وحشی ودرنده از آنان سوء استفاده نکن زیرا آنان از دو گروه تشکیل می گردند : گروه اول مسلمانان و برادران توهستند و گروه دوم اقلیت های مذهبی و قومی که مثل تو انسان و دارای حقوقی انسانی هستند (نهج البلاغه نامه 35 ص 349)
ه- امام علیه السلامفلسفه وجود حکومت را امنیت اجتماعی دانسته و در مقابل خوارج که شعار لاحکم الا لله را سر می دادند دربیان ضرورت وجود حکومت و فواید آن می فرماید: مردم به زمامداری نیک یا بد نیازمندند تا مومنان در سایه حکومت به کار خود مشغول وکافران هم بهره مند شوند. به وسیله حکومت با دشمنان مبارزه می شود و جاده ها امن و امان می گیرد وحق ضعیفان از نیرومندان گرفته می شود نیکوکاران در رفاه و ازدست بدکاران درامان می باشند (نهج البلاغه خطبه 40 ص 66) و درجای دیگر فرمود: از رسول خدا شنیدم که بارها می فرمود: هیچ امتی که درآن با صراحت و بی لکنت حق ناتوان از زورمند باز گرفته نشود از ستم پاکسازی نگردد. (مشایخی 1366 ص 35)

القاء پذیری وانتقادناپذیری
جامعه به عنوان یک نظام اجتماعی کل از یک خصلت اندام واره وسیستمی برخوردار است وهر عضوی در ارتباط با کل دارای ویژگی پایبندی بوده و از سوی دیگران متأثر از آن نیز هست.در صورتی این اثرگذاری مثبت وسودمند خواهد بود که تعامل عناصر سالم ودریک منظومه ومدل صحیح انتظام یابد و این امر زمانی به تحقق خواهد رسید که عناصر تشکیل دهنده نظام (افراد) نظارت یکدیگر را به طور طبیعی وعقلانی پذیرفته باشند. گسترش فرهنگ نفد وانتقاد این مهم را متبلور می سازد . لذا می توان گفت جوامعی که زمینه مناسب برای پیدایش روحیه نقد پذیری را فراهم می نمایند ، بستر بروز اندیشه های خلاق و نوآوری را نیز فراهم کرده اند . جوامعی که در چگونگی انجامکارهابه نظرات توده مردم وقعی نمی نهند وانتقادات آنها را بر نمی تابند هیچگاه نباید انتظار بروز خلاقیت و نوآفرینی را از مردم آن جامعه داشته باشند. اگر در عالم طبیعت موش از گربه می ترسد در عالم اندیشه موش از عکس گربه می ترسد .اندیشه ظریف ترین لطیف ترین ونازک منش ترین واقعیت جامعه انسانی است .اگر نخبگان سیاسی ساز وکارهای مناسب جهت پرورش آگاهانه ،آزادانه ومختارانه اش را فراهم نیاورند، دچار پژمردگی و افسردگی شده وبه جای رشد و بالندگی وشکوفایی دچار پس رفت ، رکودوانحطاط می گردد.
از این رو که امام علی علیه السلام با وجود داشتن مقام عصمت درعمل نشان داد که اولا” انتقاد از هرکس که باشد می پذیرد و ثانیا” به منتقدین خودمحبت می ورزید و درمقابل از چاپلوسان و متملقان دوری می جست. در پایان جنگ جمل به یارانش می فرماید: شما یاران برحق وبرادران دینی من می باشید… پس مرا با خیرخواهی ونصیحت خالصانه وسالم از هرگونه شک وتردید یاری کنید . (نهج البلاغه خطبه 118 ص 150) درجای دیگر نیز فرموده است : … از گفتن حق یا مشورت در عدالت خودداری نکنید زیرا خود را برتر از انکه اشتباه کنم و از آن ایمن باشم نمی دانم …(نهج البلاغه خطبه 118 ص 150) و یا در خطبه ای دیگر دربیان حقوق متقابل مردم ورهبری می فرماید: فاما حقکم علی فالنصیح لکم ( نهج البلاغه خطبه 34 ص 62) وخطاب به طلحه و زبیر می فرماید: در مسأله حکومت به رأی و اندیشه شما نیاز نداشتم وحکمی پیش نیامده که به آن نادان بوده با شما وسایر برادران مسلمانم مشورت نمایم واگر چنین بود از شما و دیگران روی گردان نبودم (نهج البلاغه خطبه 196 ص 247)
دریکی دیگر از خطبه های یارانش را به انتقاد واندرز صحیح وصادقانه سفارش فرموده است:پس به اندرزی که نادرستی و تردید درآن راه نیافته مرا یاری کنید (نهج البلاغه خطبه 117 ص 149) درباره انتقاد آزاد و بدون دلهره به کارگزارانش فرموده است: برای کسانی که نیازمند مراجعه به تو هستند بخشی از وقت خود را آزاد بگذار که شخصا” آماده پذیرششان باشی و درجلسه ای همگانی با آنان حضور یابی … به نیروهای مسلح خود اجازه حضور مده تا سخنگوشان بی هیچ لرزش و لکنتی به روشنی کامل با تو سخن بگوید… وانگهی بکوش که نا آگاهی ها وبرخوردهای تند و ناتوانی شان در سخن گفتن را تاب آری واز هر سخت گیری و خشونتی نسبت به آنها مانع شو ( نهج البلاغه نامه 53 ص 376) و با تأکید عمومی بر انتقاد پذیری می فرماید: ای بندگان خدا پیش از آنکه سنجیده شوید خود خویشتن را بسنجید و پیش از آنکه به حسابتان رسیدگی شود ، حساب خود را روشن کنید… (نهج البلاغه خطبه 89 ص 104)
نهایتا” اینکه مهمترین گروه مخالف داخل حکومت حضرت علی علیه السلام خوارج بودند که به آسانی مواضع خود را در بین مردم منتشر می کردند تا جایی که هنگامی آن حضرت در حال تلاوت آیه ای از قرآن بود ، اشعث به عنوان اعتراض سخن ایشان را قطع کرد (طبری 1362 ج 24 ص 54)

تقلید کورکورانه و سرخوردگی
هر عملی واسطه ای بین ذهن و عین است و عمل خلاق و نوآورانه عملی معرف تولید و باز تولید وحدت عین و ذهن در روند تغییر و تحول هردو است . انسان تنها در رابطه عملی خلاق با جهان آگاهانه تغییر می کند. عمل خلاق با موضوع پرسش قرار دادن جهان وبا اعمال نظارت بر روند جاری عینممکن می گردد.چنین عملی در باز تولید وحدت ذهن وعین، در واقع وحدت قبلی را نقض و وحدت نوینی مبتنی بر شرایط تحول یافته ایجاد می کند. تداوم عمل نوآورانه روند حرکت از قلمرو ضرورت به قلمرو آزادی است .دراین قلمرو می توان به انتظار شکوفایی نشست.
ذهنیتی که حالت انفعالی پیدا کرده هنگامی که در رابطه با عین قرار می گیرد حقیقت را همچون وحدت ذهن وعین نمی فهمد. لذا حقیقت برای چنین ذهنی امری از پیش تعیین شده بود و به هیچ وجه به شناخت و ایجاد تغییر و تحول در جهان نمی انجامد. چنین ذهنی دچار تقلید شده است .ناگفته نماند که تقلید بر دو نوع است : نخست تقلید خود پذیر ، که برمبنای اندیشه ، تعقل و بصیرت است وتقلید در علم فقه بدین معناست و انسان برای پیمایش مسیر صعب العبور زندگی ناگزیر به پیروی از آن است . دوم تقلید خودستیز تقلید بدین معنا برمبنای اندیشه ورزی انجام نپذیرفته ، بلکه چون اساس آن جهالت وناآگاهی است اندیشه ستیز و ضدنوآوری است . انسان مقلد بدین معنا آگاهانه یا ناآگاهانه تحت الگوی خاصی قرار گرفته وبدون هیچگونه آگاهی از اوپیروی می کند. این نوع تقلید آدمی را کور وکر ساخته و وی را به موجودی تهی و بی محتوا تبدیل می گرداند.
درنتیجه از سر تقلید به روزمرگی افتاده تن به هر کاری می دهد و هر امر ناروایی را مرتکب می شود. چون تقلید جاهلانه توان پرورش ایده های خلاق را ندارد در برابر نوآوری و شکوفایی قرار می گیرد.
درهمین راستاست که امام علی علیه السلام به شدت پیروانش را از تقلید کورکورانه بازداشته و فرموده است : دسته ای دیگر پشه های دستخوش باد و طوفانند که هر آوازه ای را پی می گیرند و با هر وزش باد به سویی رانده می شوند. نه از روشنایی علم فروغی یافته اند و نه بر تکیه گاه محکمی تکیه کرده اند (نهج البلاغه کلمات قصار ص 422)
همچنین در جای دیگر می فرماید: دسته ای دیگر کسانی هستند که تسلیم و منقاد پرچمداران حق هستند اما بی آنکه از پیچیدگی هایش بینشی داشته باشند با اولین شبهه که پیش می آید آتش شک در قلبشان شعله ور می شود این دو گروه به هیچوجه پاسداری دین را نشاید که بیش از هرچه چهارپایان را مانند که به چرا رهاشان کرده اند (نهج البلاغه حکمت 139 ص 438)
در مروج الذهب آمده است: پس از ختم صفین یکی از اهل کوفه سوار بر چمل (شتر نر)خویش به دمشق رفت و یکی از مردم دمشق با او درآویخت که این ناقه (شتر ماده) ازآن من است وآنرا در صفین از من گرفته ای. دعوا پیش معاویه بردند ودمشقی پنجاه شاهد آورد وهمه شهادت دادندکه این شتر ماده از اوست.معاویه به ضرر مرد کوفی حکم صادر کرد وگفت تا جمل را به دمشقی تسلیم کنند. کوفی گفت: خدایت به صلاح رهبری کند این شتر نر است وماده نیست.معاویه گفت: این حکمی است که داده شده است .پس ازآنکه قوم پراکنده شدند کسی فرستاد وکوفی را احضار کرد وقیمت شتر را از او پرسید و دو برابر آن قیمت را به او داد وبه وی گفت : به علی بگو من با صدهزار نفر که شتر ماده را از شتر نر تشخیص نمی دهند بااو جنگ خواهم کرد(مسعودی 1347 ج2 ص 35) درهمین ارتباط است که امامعلیه السلام دانش بینش وشجاعت را لازمه حاکمیت فرهنگ مجتهدانه برجامعه دانسته و می فرماید: ای مردم بی گمان برای تصدی مقام رهبری سزاوارترین کسی همانی است که در اجرا از دیگران نیرومند تر ودرآشنایی با فرمان خدا- دراین زمینه- داناتر باشد.دراین صورت اگر فتنه گری به آشوب برخاست کوشیده خواهد شد که در روش خود تجدید نظر کندواگر تأثیر نبخشید واز پذیرشش سرباز زد سرکوب خواهد شد(نهج البلاغه خطبه 172 ص 213) درجای دیگر نیز فرمودند: ..پس خودخویش را به کار گیر ، سرنوشت خود را مالک شو وسهم بهره خویش را به دست آر. (نهج البلاغه ،نامه 63 ص 388) و یا درباره بی همتایی عوامل زمینه ساز نوآوری می فرماید: هیچ شرفی مانند دانش، هیچ بزرگواری چونان بردباری وهیچ پشتیبانی اطمینان بخش تر از رایزنی نیست (نهج البلاغه کلمات قصار ،ص 429) ویا هیچ توانگری چون خرد هیچ تهیدستی چون جهل هیچ میراثی چون ادب وهیچ پشتیبانی چون رایزنی نیست (نهج البلاغه کلمات قصار ص 414)

اسارت پذیری وآزادی نداشتن
آزادی از واژه های پرکاربرد ومبهمی است که همزاد وهمراه انسان بوده وهست.لذا مفهوم آزادی در سطوح مختلفش همواره دغدغه نظری وعملی انسان در جامعه بوده وهمیشه به عنوان یک آرزو و آرمان واقعی موردتوجه قرار گرفته است. طبیعی است که سه ویژگی آزادی، آگاهی و آفرینندگی از ویژگی های مقوم انسان به شمار می رودند و این آزادگی وآزادگی است که زمینه را برای بالفعل کردن استعداد انسان آماده می سازد. بنابراین باتوجه به اینکه انتخابگری ذاتی انسان است، زمانی از نیروی انتخاب گری برای آفرینندگی می توان بهره مند گردید که فضای آزاد و امنی در جامعه پدیدار گشته باشد. در غیراین صورت نه تنها خلاقیت ها بروز نکرده ونوآوری پدید نخواهد گشت ، بلکه توان به کارگیری استعدادهای شکوفا شده نیز ازکف خواهد رفت. بنابراین اگر گفته شود تازمانی که جامعه از آزادی مطلوب برخوردار نباشد امیدی به بروز فعالیت های مبتکرانه و کوشش های نوآورانه و شکوفایی استعدادهای نهفته نخواهد رفت. سخن گزافی نیست.
اینگونه است که امام علی علیه السلام برای دستیابی به آرمان های مطلوب اجتماعی جامعه تضارت آراء و افکار را ضروری و آنرا موجب استخراج بهترین راه حل ها دانسته است : اضربوا بعض الرأی ببعض یتولد من الصواب ، به تضارت آرا و افکار بپردازید تا از میان آنها صحیح ترین وبهترین استخراج گردد (تمیمی ، 1415 ج 1 ص 152) ویا در جای دیگر فرموده است : هرکه خود رأی گردید به هلاکت رسید وهرکه با مردمان رأی برانداخت (مشورت کرد) خود را در خرد آنها شریک ساخت (نهج البلاغه کلمات قصار ص 444)
امام علیه السلام آنچنان جایگاهی برای آزادی قائل است که هرگونه اجبار و اکراهی برای بیعت مردم با وی را نپذیرفته وآنرا نفی فرموده است : عمار یاسر به امام علیه السلام می گوید: مردم با شما از روی رضایت واختیار بیعت کردند پس به دنبال اسامه بن زید وعبدالله بن عمر ومحمد بن سلمه وحسان بن ثابت وکعب بن مالک بفرست واز آنها بخواه تا همانند مهاجران وانصار با شما بیعت کنند. امام در جواب می فرماید: نیازی به کسانی که به ما رغبتی ندارند نداریم (ری شهری 1363 ص 60) و درجای دیگر نیز می فرماید: کسی که از روی اطاعت با من بیعت کرد پذیرفتم وکسی که از بیعت بامن امتناع ورزید او را وادار به بیعت نکرده ورهایش ساختم (ابو اسحاق ،1361 ج 1 ص 310) حتی این مهم را برای فرمانداران و کارگزارانش نیز توصیه می کرد وبه آنها می فرمود در صورت رضایت و پذیرش آزادانه مردم به امور آنها بپردازند و در غیر این صورت آنها را رها کرده وبرگردند: پس اگر تو را پذیرفتند وبا رضایت به تو روی آوردند پس امر آنها را بر پای دار و اگر اختلاف کردند نسبت به تو آنها را رها کن. (جورج جرداق،1365 ج2 ص 288) علاوه بر آن برای اظهار حق و بیان آن از سوی مردم نه تنها جایگاه والایی قایل بودند بلکه تمامی مردم رابه انجام این امر خطیر دعوت می فرمودند: پس از گفتن حق یا رأی زدن در عدالت باز مایستید که من نه برتر از آنم که خطا کنم ونه در کار خویش ازخطا ایمنم مگر که خدا مرا در کار نفس کفایت کند که از من برآنان تواناتر است(نهج البلاغه خطبه 118 ص 150) وچه زیبا در یک دستورالعمل حکومتی می فرماید: بر مردم چونان درنده ای که مترصد خوردن آنان است مباش! زیرا آنان دو گروهند: یا هم کیش تواند ویا هر نوع پس بخشش وگذشتی که دوست می داری خداوند درحق تو نماید از ایشان دریغ مساز(نهج البلاغه نامه 53 ص 365) طه حسین دراین باره می گوید: علی علیه السلام امور مردم را علنا” اداره می کرد و درهر امر بزرگ و مهمی با آنان مشورت می نمودواگر آنها در امری مخالفت می کردند رأی آنها را می پذیرفت و بدان عمل می کرد وهمین امر سبب می شد که آنان گستاخ تر شوند(علیخانی 1377 ص 77) آن حضرت درباره اهمیت پذیرش سخن تلخ از سوی کارگزارانش فرمود: افرادی را که در حق گویی از همه صریح ترند ودرآنچه که خدا برای دوستانش نمی پسندد تورا مددکار نباشند انتخاب کن چه خوشایند تو باشد چه نباشد .(نهج البلاغه نامه 53 ص 365) و درنهایت چه زیبا فرمود: و لاتکن عبد غیرک وقد جعلک الله حرا” (نهج البلاغه نامه 31 ص 335)

نتیجه
نوآوری به معنای به مرحله اجرا درآوردن اندیشه های نو می باشد. درحقیقت نوآوری به معنای خلاقیت عینی یا مرحله تحقق یافته خلاقیت ذهنی است .نوآوری هنری موروثی نیست که کارکرد یک هوش سرشار ونبوغ شخصیتی باشد بلکه کوشش اصولی است که لازمه اش دانش ،توانایی ، وقت وهدفداری است. فرهنگ دراین راستا به عنوان بستر نوآوری ایفای نقش می کند. درصورتی که فرهنگ حاکم برای ایده ها و ایده پردازی ها ارزش قائل نبوده و به آن ارج ننهد، هرنوآوری قبل از پرواز در نطفه خفه می شود.
در چنی حالتی فرهنگی بمانند یک سیستم ایمنی عمل می کند که وظیفه اش ازبین بردن هر امر تازه ونو است .امام علی علیه السلام به عنوان الگویی درخشان و بی نظیر در ایفای نقش اصلاح فرهنگ حاکم بر جامعه اسلامی در صدد پالایش فرهنگ وبرداشتن یازدارنده هایی بوده است که آنها بمانند ترمزی در برابر تحرک بخشی جامعه ویا علف های هرزی در مزرعه پیشرفت ونوآوری عمل نموده وآنرا از حرکت باز می دارند . بنابراین برای اینکه زمینه وبستری مناسب برای رویش ایده های نو ،نگرش های خلاق و اندیشه های مبتکرانه پدید آورد نخست می بایست عوامل پس رفت های جامعه در به کارگیری روند نوآوری و شکوفایی را شناخت سپس با ارائه برنامه های جامع به دفع آن موانع وایجاد مقتضیات برای پیدای شکوفایی ونوآوری در جامعه پرداخت .
کتابنامه
1- قرآن ترجمه محمد مهید فولادوند (1420) قم : دارالقرآن کریم
2- نهج البلاغه ترجمه عبدالمجید معادیخواه (1379) تهران انتشارات ذره
3- ابن ابی الحدید عزالدین (1362 )شرح نهج البلاغه به تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم بیروت داراحیاء الکتب العربی
4- ابن اثیر، عزالدین علی کاملی (بی تا) کامل ابن اثیر ، بیروت : داراکتب العلمیه
5- ابن اثیر،مبارک (1383) النهایه ،به کوشش: طاهراحمد زاده ،قاهره
6- ابن حجر عسقلانی ،احمد (1415) اسد الغابه فی معرفه الصحابه بیروت: دارالکتب االعلمیه
7- ابن درید محمد (1987 م) جمهره اللغه به کوشش: رمزی منیر بعلبکی بیروت.
8- ابن رجب، عبدالرحمن (1955م) جامع العلوم و الحکم بیروت : دارالمعرفه
9- ابواسحاق، ابراهیم بن محمدثقفی کوفی (1361) الغرات قم .
10- ابوهلال عسکری ،حسن (1363) الغروق فی اللغه به کوشش : محمدعلوی مقدم ،مشهد
11- ازهری، محمد (1952 م)تهذیب اللغه به کوشش محمدعی نجار بیروت : دارالهدایه
12- ای فیلدر (1373)، افزایش کارآیی مدیریت ترجمه محمدطلوع تهران: موسسه فرهنگی رسا.
13- بلاذری ابوالحسن (1404 ق) فتوح البلدان ،قم : منشورات الارمیه
14- بلاوست (1372) استراتژی های بهره وری ترجمه بنیاد مستضعفان ،تهران
15- بیهقی، احمد (1404 ق) مناقب الشافعی به کوشش: احمد صفر، قاهره : مکتب التراث
16- تهانوی،محمد اعلی (1408ق) کشان اصطلاحات الفنون به کوشش محمد وجیه استانبول
17- جان لاکت (1374 )مدیریت اثر بخش ترجمه سیدامنی الله علوی تهران : مرکز آموزش مدیریت دولتی
18- جورج جرداق (1365 ) علی صورت العداله الانسانیه بیروت : دارالمعرفه
19- حرانی ، حسن بن علی بن حسین بن شعبه (1404 ق) تحف العقول عن آل الرسول قم : دفتر انتشارات اسلامی
20- دهخدا ، علی اکبر (1345) لغتنامه دهخدا تهران :دانشگاه تهران
21- دینوری، احمد بن داود،(1407 ق) اخبار الطوال بیروت: دارالکتب العلمیه
22- راغب اصفهانی ،حسین (1415 ق) المفردات فی غرائب القرآن قم: دارالمعرفه
23- ری شهری، محمدمحمدی (1367 ) میزان الحکمه قم: موسسه فرهنگی دارالحدیث
24- شبلی نعمان ، (1354) تاریخ علم کلام ،تهران: ناصرخسرو
25- ضامنی ،سید جلال (1374) بهره وری تهران : انتشارات بارثاوا
26- طبری ،محمد بن جریر(1415 ق) تاریخ طبری تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم ،بیروت: دارالتراث العربی
27- علیخانی ،علی اکبر (1377) توسعه سیاسی از دیدگاه امام علی علیه السلامتهران: مرکز چاپ و انتشارات سازمان تبلیغاتی اسلامی
28- غزالی محمد (1417 ق) احیاء علوم الدین ،بیروت: دارالمعرفه
29- قاسم زاده ،حسن (1365) پرورش استعدادهای همگانی ،ابداع و خلاقیت ،تهران.
30- کریمی ،یوسف ، (1361) روانشناسی تربیتی ،تهران : انتشارات سمت
31- کلینی ،محمد بن یعقوب (1411) اصول کافی،بیروت: دارالتعارف للمطبوعات
32- مجلسی،محمدباقر(1363)بحارالانوار بیروت:موسسه الوفاء
33-ــــــــ ــــــــــ (1363) تحف العقول قم: دفتر تبلیغات اسلامی
34-مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین (1365) التنبیه و الاشراف ،تهران : انتشارات علمی وفرهنگی
35-مشایخی ،فریدون (1366) نظرات سیاسی در نهج البلاغه ،تهران: مرکز چاپ و انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی
36- مطهری، مرتضی (1380) مجموعه آثار (جلد 17) قم :انتشارات صدرا
37-معادیخواه ،عبدالمجید (1374) فرهنگ آفتاب ،تهران : نشر ذره
38-نجم الدین بکری ،احمد (1363)الاصول العشره ،ترجمه وشرح :عبدالغفور لاری، تهران.
39-یعقوبی ،احمد (1362) تاریخ یعقوبی ،ترجمه محمد ابراهیم آیتی ،تهران : انتشارات علمی وفرهنگی.

پی نوشت:

* استادیار و عضو هیأت علمی دانشگاه ایلام
منبع:مجموعه مقالات 25 دوره مسابقات قرآن مرداد 87جلد چهارم (قرآن و نوآوری و شکوفائی)

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید