چکیده
قرآن کریم «عقل و خرد» انسان را به عنوان یکی از منابع اصیل معرفت شناخته و اهمیت فوق العاده ای برای آن قایل شده است و در موارد متعددی انسان را به تعقل و تفکر در همه مسایل دعوت می کند، پرورش عقل و کاربرد صحیح آن در تربیت اسلامى نیز از جایگاه والایى برخوردار است، زیرا اسلام، دینِ عقل است و درک حقایق و شناخت معارف و ارتباط منطقى با مبدأ و معاد و معرفت پیامبران و امامان و روشن گرىِ طریق رشد و هدایت و تکامل انسان در زمینه هاى مادى و معنوى و معاش و معاد به عقل وابسته است. در اندیشه اسلامی به پرورش جنبه های عقلانی در ساماندهی نظام فکری یا ایدئولوژی انسان اهمیت زیادی داده شده است. به گونه ای که برخی معتقدند که از ویژگی های اصلی تربیت اسلامی تکیه بر عقل و تأکید بر جنبه عقلانی است.
با این وجود بعد عقلانی که به عنوان یک استعداد در وجود آدمی نهاده شده است به خودی خود شکوفا نمی گردد بلکه برای پیمودن منزل سعادت و راه تکامل نیاز به هدایت و تربیت دارد و اینجاست که تربیت عقلانی به معنی ایجاد شرایط مناسب برای پرورش قوه عقل انسان ضرورت پیدا می کند. چرا که شرط توفیق تربیت در سایر جنبه ها مانند بعد عاطفی، اخلاقی، اجتماعی و … انسان معطوف به تربیت عقلانی است.
در قسمت اول این نوشتار بیان شد که تفکر به عنوان فعالیت اصلی عقل دارای گسترده ترین میدان در میان سایر قوای انسانی است. تفکر با اینکه کار عقل است اما به کار بردن آن، عقل و خرد را به رشد و کمال می رساند، به فرموده امیرمومنان علی (علیه السلام) فکر روشنگر عقل[1] و صیقل دهند خِرد[2] و عامل حُسن بصیرت آدمی است[3] و آنکه فکر ندارد بینش ندارد.[4] و قرآن در موارد متعددی انسان را دعوت به تفکر نموده است.
در قسمت دوم نیز بیان شد که خداوند متعال، این دعوت به تفکر را در زمینه های گوناگونی انجام داده است و در برخی از آیات انسانها را به اندیشه در آفرینش خود و جهان پیرامون خود و چگونگی پیدایش انسان و مراحل رشد و تکامل جسمی و روحی بشر دعوت می کند زیرا دقت و تفکر در خلقت پیچیده جسم و روح انسان در تربیت و پرورش نیروی عقلانی انسان نقش موثری دارد.
در برخی دیگر از آیات این کتاب آسمانی نیز می بینیم که قران دعوت به تفکر در خلقت آسمانها و زمین نموده است و از آنجا که قرآن کتاب هدایت و علم و اندیشه است و تفکر در آیات روشن گرش رهایی بخش انسان از جهل و گمراهی و فساد در عمل و اعتقاد است هدفی را دنبال می کند که همانا سعادت ابدی برای انسان است. چرا که اگر عقل انسان شکوفا شود و گرد و غبار هواهایی نفسانی و تمایلات حیوانی روی آن ننشیند می تواند راهنمای خوبی برای او باشد و راه حق را به وی نشان دهد.
تفکر در خلقت گیاهان و حیوانات نیز از مسائلی است که خداوند به آن سفارش نموده است و از انسان می خواهد که با بررسی در مورد این پدیده های طبیعی حقانیت معارف الهی را باور و از روی آگاهی ایمان بیاورند.
تفکر در تاریخ
در این مقاله، به «تفکر در تاریخ» به عنوان یکی دیگر از روش های تربیت عقلانی می پردازیم. تاریخ، آزمایشگاه مسائل گوناگون زندگى بشر است و آن چه را که انسان در ذهن خود با دلائل عقلى ترسیم مى کند در صفحات تاریخ به صورت عینى باز مى یابد، نقش تاریخ را در نشان دادن واقعیات زندگى به خوبى مى توان درک کرد.
انسان با چشم خود در صفحات تاریخ، شکست مرگبارى را که دامن یک قوم و ملت را بر اثر اختلاف و پراکندگى مى گیرد مى بیند، و همین گونه پیروزى درخشان قوم دیگر را که در سایه ی اتحاد و همبستگى بدست می آید. تاریخ با زبان بى زبانی اش نتائج قطعى و غیر قابل انکار مکتبها، روشها، و برنامه هاى هر قوم و گروهى را بازگو مى کند. تاریخ آئینه اى است که تمام قامت جوامع انسانى را در خود منعکس مى سازد، زشتیها، زیبائیها، کامیابیها، ناکامیها، پیروزیها و شکستها و عوامل هر یک از این امور را بیان می کند. به همین دلیل مطالعه تاریخ گذشتگان، عمر انسان را – درست به اندازه ی عمر آنها- طولانى مى کند! چرا که مجموعه تجربیات دوران عمر آنها را در اختیار انسان مى گذارد.
حضرت امیرمومنان به فرزندشان می فرمایند: «فرزندم! من هر چند عمر پیشینیان را یک جا نداشته ام، ولى در اعمال آنها نظر افکندم، در اخبارشان اندیشه نمودم، و در آثارشان به سیر و سیاحت پرداختم، آن چنان که گویى همچون یکى از آنها شدم بلکه گویى من به خاطر آنچه از تجربیات تاریخ آنان دریافته ام با اولین و آخرین آنها عمر کرده ام»[5]؛ در این نوشتار پس از بررسی اجمالی مفهوم تاریخ، به مسئله تاریخ در قرآن و بیان کارکردهای تاریخ با توجه به آیات قرآن می پردازیم.
معنا و مفهوم تاریخ
«تاریخ» عنوان بخشی از معارف بشری است که درتحدید حدود و تعریف آن تلاش بسیاری به عمل آمده است. «جوهری» لغت شناس معروف، عنصر زمان را درمعنای این واژه مورد تأکید قرار داده، درتعریف آن می گوید: «تاریخ با تؤریخ، شناسانِ وقت است. می گویند «ارخت الکتاب بیوم کذ» یعنی زمان نگارش نوشته را روشن کردم. «ورخت » نیز به همین معناست».[6]
ابن عساکر در کتاب تاریخ دمشق آورده است: «تاریخ هر چیزی آخر آن و در مورد وقت، غایت و موضعی است که به آن منتهی می شود. هنگامی که گفته می شود: فلانی تاریخ قومش است یعنی: شرف و بزرگی قوم به او منتهی می شود. برای هر سرزمین و هرملتی تاریخی است و قدر مشترک همه آنها این است که به وسیله زمان، حوادث مشهور و معروف خود را مشخص می کنند ».[7]
ازدیدگاه ایجی موضوع تاریخ، آفریده ها بویژه انسان ها وآثار فعالیت های آنان است.[8]
ابن خلدون تاریخ را دانشی به شمار می آورد که در ظاهر، اخبار روزگار و سرگذشت دولت ها و آمد و شد آن هاست؛ اما در باطن علمی است درباره کیفیات وقایع و موجبات و علل حقیقی آنها و به همین سبب تاریخ از حکمت سرچشمه می گیرد.[9]
کافیجی موضوع تاریخ را عبارت از رویدادهای برجسته و غریبی می داند که برای ترغیب به انجام کارهای نیک و تحذیر از انجام کارهای شیطانی و شادمان ساختن انسان ها از انجام اعمال نیک و بر حذر داشتن آنان از افعال ناپسند و نیز برای نصیحت، عبرت، انبساط و انفعال، به کار گرفته می شود. وی معتقد است تاریخ واژه ای معرب وبرگرفته از «ماه روز »فارسی است .[10]
شهید مطهری در معنای واژه «تاریخ» سه معنا را مورد نظر قرار داده و معتقد است که از تاریخ سه نوع برداشت می توان داشت: یکی این که بگوییم تاریخ یعنی حوادث گذشته، البته این معنا را نیز می توان در دو قسم بررسی کرد: تاریخ فردی و تاریخ اجتماعی. از ویژگی های این معنا می توان به جزئی بودن آن اشاره کرد یعنی این معنا علم به امور شخصی و فردی است درباره شخص یا حادثه خاص. همچنین به این دلیل که این علم جزئی است قهرا نقلی هم هست و که سینه به سینه یا از روی کتابها به ما رسیده است.
شهید مطهری معنای دیگر تاریخ را «تاریخ علمی» می داند یعنی تاریخی که به گذشته تعلق دارد و مربوط به جامعه ها و ضوابط و قواعد و سنن حاکم بر آنها می باشد و علت تشکیل یک ملت و علت از بین رفتنشان و نوساناتی که پیدا کرده اند را کشف و بیان می کند. شهید مطهری می نویسد: «… این نوع تاریخ همان است که شاید بیش از هر نوع دیگری در قرآن روی آن تأکید شده است»[11].
معنای سوم تاریخ از دیدگاه شهید مطهری علم به قوانینِ شدن و صیرورت و تحول جامعه ها است که «فلسفه تاریخ» نامیده می شود.
تاریخ در قرآن
مطالعه تاریخ و سرگذشت پیشینیان، منبع رشد عقل و تکامل اندیشه است، و قرآن کریم نیز به این امر اهتمام و توجه فوق العاده نشان داده، گاه با امر مستقیم به سیر فی الارض، دستور داده و مشاهده اثار برجای مانده از پیشینیان و تفکر در سنت های جاری امم گذشته را منبع الهام و اعتبار و بیدارکننده نیروى تفکر و اندیشه مى داند و گاه به نقل داستانهای گذشتگان روی می آورد و نقل تاریخ می کند. سخن در این موضوع را در دو محور پی می گیریم:
الف) آیات مربوط به سیر در زمین و مشاهده آثار پیشینیان
خداوند متعال در آیات بسیاری از قرآن کریم تفکر و دقت در سنت های جاری امم گذشته را منبع الهام و اعتبار و بیدار کننده نیروی تفکر و اندیشه می داند و می فرماید: «أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِى الاَْرْضِ فَتَکُونَ لَهُم قُلوبٌ یَعْقِلون بِها اَوْ آذانٌ یَسْمَعوُنَ بِها فَاِنَّها لاتَعْمَى اْلأَبْصارُ وَ لِکن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِى فِى الصُّدُورِ»[12]؛ «آیا آنان در زمین سیر نکردند، تا دلهایى داشته باشند که حقیقت را با آن درک کنند یا گوشهاى شنوایى که با آن (نداى حق را) بشنوند؟! چرا که چشمهاى ظاهر نابینا نمى شود، بلکه دلهایى که در سینه هاست کور مى شود.»
علامه طباطبایی ذیل آیه می نویسد: «در این آیه مردم را وادار مى کند به اینکه از سرگذشت این قراء و شهرها که هلاک و ویران شدند و از این آثار معطله و قصور مشیده که امتهاى گذشته از خود به یادگار گذاشته اند عبرت گیرند. در زمین سیر کنند که سیر در زمین چه بسا آدمى را وادار به تفکر کند که چه شد که این امم نابود شدند و در جستجوى دلیل آن متوجه این دلیل شوند که هلاکت آنان به خاطر شرک به خدا و اعراض از آیات او و استکبار در مقابل حق و تکذیب رسولان بوده، آن وقت است که صاحب قلبى مى شوند که با آن تعقل مى کنند و همان عقل و قلب ایشان را مانع از شرک و کفر شود.»[13]
این در صورتى است که سیر در زمین ایشان را به تعقل و تفکر وا بدارد و اگر این مقدار در ایشان اثر نگذارد حد اقل عبرت گیرى وادارشان مى کند که به سخن مشفقى خیرخواه که هیچ منظورى جز خیر ایشان ندارد گوش دهند و اندرز واعظى را که نفع و ضرر و خیر شر ایشان را تمیز مى دهد به جان و دل بپذیرند و هیچ مشفق و واعظى چون کتاب خدا و هیچ ناصحى چون فرستاده او نیست لا جرم کلام خدا و سخن فرستاده او را مى شنوند در نتیجه از آنانى مى شوند که داراى گوشى شنوایند که با آن به سوى سعادت راهنمایى مى شوند.
همچنین خداوند متعال در سوره آل عمران می فرماید: «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَهٌ لِلْمُتَّقِینَ»[14]؛ «پیش از شما سنتهایى وجود داشت (و هر قوم طبق اعمال و صفات خود سرنوشتهایى داشتند که همانند آن را شما نیز دارید) پس در روى زمین گردش کنید و ببینید سرانجام تکذیب کنندگان (آیات خدا) چگونه بود؟! این بیانى است براى عموم مردم، و هدایت و اندرزى است براى پرهیزکاران»
قرآن مجید دورانهاى گذشته را با زمان حاضر و زمان حاضر را با تاریخ گذشته پیوند میدهد، و پیوند فکرى و فرهنگى نسل حاضر را با گذشتگان براى درک حقایق لازم و ضرورى میداند، زیرا از ارتباط و گره خوردن این دو زمان (گذشته و حاضر) وظیفه و مسئولیت آیندگان روشن مى شود، خداوند در آیه فوق به این موضوع اشاره کرده و می فرماید: خداوند سنتهایى در اقوام گذشته داشته که این سنن هرگز جنبه اختصاصى ندارد و به صورت یک سلسله قوانین حیاتى در باره همگان، گذشتگان و آیندگان، اجرا مى شود در این سنن پیشرفت و تعالى افراد با ایمان و مجاهد و متحد و بیدار پیش بینى شده، و شکست و نابودى ملتهاى پراکنده و بى ایمان و آلوده به گناه نیز پیش بینى گردیده که در تاریخ بشریت ثبت است.
از آنچه یاد شد به روشنی در می یابیم که تاریخ براى هر قومى اهمیت حیاتى دارد، تاریخ خصوصیات اخلاقى و کارهاى نیک و بد و تفکرات گذشتگان را براى ما بازگو مى کند، و علل سقوط و سعادت، کامیابى و ناکامى جامعه ها را در اعصار و قرون مختلف نشان مى دهد، و در حقیقت تاریخ گذشتگان آینه زندگى روحى و معنوى جامعه هاى بشرى و هشدارى است براى آیندگان.
از همین روى قرآن مجید به مسلمانان دستور مى دهد «بروید در روى زمین بگردید و در آثار پیشینیان و ملتهاى گذشته و زمامداران و فراعنه گردنکش و جبار دقت کنید، و بنگرید پایان کار آنها که کافر شدند، و پیامبران خدا را تکذیب کردند و بنیان ظلم و فساد را در زمین گذاردند، چگونه بود؟ و سرانجام کار آنها بکجا رسید»
آثار گذشتگان، حوادث پند دهنده اى براى آیندگان است و مردم مى توانند با بهره بردارى از آنها از مسیر حیات و زندگى صحیح آگاه شوند. و لذا قرآن مجید دستور مى دهد که مسلمانان در روى زمین به سیر و سیاحت بپردازند و آثار گذشتگان را در دل زمین و یا در روى خاک با چشم خود ببینند و از مشاهده آن عبرت گیرند. و طى آیات متعددى به آن دستور داده است. خداوند سبحان در سوره نمل می فرماید: «قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُجْرِمِینَ»[15]؛ «بگو بروید در روى زمین گردش کنید سپس بنگرید عاقبت و سرانجام گناهکاران چگونه بوده است». همچنین می فرماید: «قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ»[16]؛ «بگو در زمین سیر کنید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را بوجود آورده است».
حضرت آیت الله مکارم شیرازی می نویسد: «آثارى که در نقاط مختلف روى زمین از دورانهاى قدیم باقى مانده اسناد زنده و گویاى تاریخ هستند… آثار باقى مانده از دورانهاى گذشته، اشکال و صور و نقوش روح و دل و تفکرات و قدرت و عظمت و حقارت اقوام را به ما نشان می دهد»[17].
آرى ویرانه کاخ هاى ستمگران و بناهاى شگفت انگیز اهرام مصر و برج بابل و کاخ هاى کسرى و آثار تمدن قوم سبا و صدها نظائر آن که در گوشه و کنار جهان پراکنده اند، هر یک در عین خاموشى هزار زبان دارند و سخنها مى گویند، و اینجا است که شاعران نکته سنج به هنگامى که در برابر خرابه هاى این کاخها قرار مى گرفتند، تکان شدیدى در روح خود احساس کرده و اشعار شورانگیزى مى سرودند چنان که” خاقانى” و شعراى معروف دیگرى این آوازها را از درون ذرات کاخ شکست خورده کسرى و مانند آن با گوش جان شنیده، و آنها را در شاهکارهاى ادبى سرودند.
دقت و تفکر در آثار به جای مانده از گذشتگان اثری شگرف در بیدارى روح و جان بشر دارد زیرا هنگامى که در برابر آثار گذشتگان قرار مى گیریم گویا یک مرتبه ویرانه ها جان مى گیرند و استخوانهاى پوسیده از زیر خاک زنده مى شوند، و جنب و جوش پیشین خود را آغاز مى کنند، بار دیگر نگاه مى کنیم همه را خاموش و فراموش شده مى بینیم و مقایسه این دو حالت نشان مى دهد عاقبت افراد کوتاه فکری را که براى رسیدن به هوسهاى بسیار زودگذر آلوده هزاران جنایت مى شوند.
ب) بیان سرگذشت های تاریخی در قرآن
از سوی دیگر شاهد هستیم که بخش عظیمى از آیاتِ قرآن مشتمل است بر داستان زندگى گذشتگان که خداوند براى هدایت و تربیت آیندگان آنها را در این کتاب آسمانی در معرض دید و تفکر مردم نهاده و آنان را به دقت و مطالعه در آنها فرا مى خواند تا سایه روشن این صحنه هاى زشت و زیبا را بنگرند و آن چه را مایه سعادت آنان بوده است، بگیرند و از آن چه مایه بدفرجامى آنان شده برحذر باشند.
خداوند متعال در ذکر داستان و سرگذشت پیشینیان به گونه ای جذاب و دل نشین، حوادث اتفاق افتاده را به روشی زیبا و بدون خلل و ملال بیان می نماید و از شخصیت های داستان تصویری روشن و گویا ترسیم می نماید. همچنین «پیام و هدف» این داستانها و سرگذشت ها برجستگی خاصی دارد و خوانندگان داستانهای قرآن، در کنار اطلاع یافتن از شکست و پیروزی اقوام گذشته به راز و رمز شکست و پیروزی آنان پی می برند و به کشف سنت های الهی نائل می گردند، و با آگاهی نسبت به نیک بختی و نگون بختی شخصیت های داستان به عبرت آموزی و پند پذیری از آنان همت می گمارند.
کارکردهای تفکر در تاریخ از منظر قرآن
قرآن کریم در بیان این سرگذشت های تاریخی اهداف ثمر بخشی را دنبال می کند که مهم ترین آنها عبرت آموزی، الگو دهی، تقویت روحیه ایمانی، آشنا کردن خواننده با سنت های الهی، اطلاع رسانی صحیح از تاریخ بشری و وحیانی بودن قرآن می باشد. در ادامه به طور خلاصه به برخی از اهداف سرگذشت های تاریخی در قرآن می پردازیم.
ـ عبرت آموزی
در بیان سرگذشت های قرآنی، داستان ها به گونه ای بیان می شود که تلاوت کنندگان آیات الهی، هیچ گاه سرنوشت خویش را از سرگذشت اقوام گذشته جداگانه نمی بیند بلکه قدم به قدم با داستان پیش می آید و خود را در میان صحنه های تاریخ بشریت حاضر و زنده احساس می کند و از سرگذشت مردمان در دوران های گذشته برای امروز و فردای خود عبرت می گیرد. به همین جهت در قرآن مجید همگان را به دقت نظر در سرگذشت پیشنیان فرا می خواند، و تمام خردمندان را برای عبرت گیری، مخاطب قصه خود می داند و می فرماید: «لقد کان فی قصصهم عبره لاولی الالباب»[18]؛ «به راستی در سرگذشت آن ها درس عبرتی است برای خردمندان»
عبرت به معنای نفوذ و گذشتن از درون چیزی است، مانند کسی که از رودخانه بگذرد[19]، و یا به معنای انتقال از حالی به حالی است و همچنین موعظه ای را گویند که آدمی از گذشتگان و حوادث اتفاق افتاده آموخته باشند.[20]
همچنانکه یاد شد عبرت آموزی یکی از اهداف بیان سرگذشت های قرآنی می باشد به همین جهت در داستان های قرآنی بیش از آن که به روزشمار حوادث بپردازد، و وقایع اتفاق افتاده را یکی پس از دیگری صحنه پردازی کند؛ مخاطبان را از فرجام رویارویی شخصیت های حق و باطل آگاه می سازد.
چنان که در سوره نازعات پس از اشاره کوتاه به داستان حضرت موسی علیه السلام درباره فرجام فرعون می فرماید: «فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَکاَلَ الاَْخِرَهِ وَ الْأُولى إِنَّ فىِ ذَالِکَ لَعِبرَْهً لِّمَن یخَْشى »[21]؛ «از این رو خداوند او (فرعون) را به عذاب آخرت و دنیا گرفتار ساخت در این عبرتى است براى کسى که (از خدا) بترسد!»
هم چنین در داستان جنگ بدر بدون آن که درباره تعداد کشته ها، سخنی به میان آورد؛ و بدون آنکه از آمار و ارقام غنایم چیزی بگوید، بیشتر درباره چگونگی نصرت و یاری خداوند به مؤمنان سخن گفته است تا عبرتی برای اهل دقت و نظر باشد. چنان که در سوره آل عمران می خوانیم: « قَدْ کَانَ لَکُمْ ءَایَهٌ فىِ فِئَتَینْ ِ الْتَقَتَا فِئَهٌ تُقَاتِلُ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ وَ أُخْرَى کَافِرَهٌ یَرَوْنَهُم مِّثْلَیْهِمْ رَأْىَ الْعَینْ ِ وَ اللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَن یَشَاءُ إِنَّ فىِ ذَالِکَ لَعِبرَْهً لّأُِوْلىِ الْأَبْصَر»[22]؛ «در دو گروهى که (در میدان جنگ بدر،) با هم رو به رو شدند، نشانه (و درس عبرتى) براى شما بود: یک گروه، در راه خدا نبرد مى کرد و جمع دیگرى که کافر بود، (در راه شیطان و بت،) در حالى که آنها (گروه مؤمنان) را با چشم خود، دو برابر آنچه بودند، مى دیدند. (و این خود عاملى براى وحشت و شکست آنها شد.) و خداوند، هر کس را بخواهد (و شایسته بداند)، با یارى خود، تأیید مى کند. در این، عبرتى است براى بینایان »
هم چنین در بیشتر داستان های قرآنی از نام و نشان قبایل سخن به میان نیامده است و بیش از آنکه نام شخصیت های داستان را یاد کند از انگیزه های درونی و آثار اعمال و کردار آنان سخن به میان آورده است و بدون پرداختن به حواشی به اهمیت عبرت گیری از آن توجه داده است. چنانکه درباره توطئه یهود بنی نضیر و اخراج آنان از اطراف مدینه در سوره حشر اینگونه می خوانیم: « هُوَ الَّذِى أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِن دِیَارِهِمْ لِأَوَّلِ الحَْشْرِ مَا ظَنَنتُمْ أَن یخَْرُجُواْ وَ ظَنُّواْ أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونهُُم مِّنَ اللَّهِ فَأَتَئهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یحَْتَسِبُواْ وَ قَذَفَ فىِ قُلُوبهِِمُ الرُّعْبَ یخُْرِبُونَ بُیُوتهَُم بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِى الْمُؤْمِنِینَ فَاعْتَبرُِواْ یَأُوْلىِ الْأَبْصَار»[23]؛ «او کسى است که کافران اهل کتاب را در نخستین برخورد (با مسلمانان) از خانه هایشان بیرون راند! گمان نمى کردید آنان خارج شوند، و خودشان نیز گمان مى کردند که دِژهاى محکمشان آنها را از عذاب الهى مانع مى شود امّا خداوند از آنجا که گمان نمى کردند به سراغشان آمد و در دلهایشان ترس و وحشت افکند، بگونه اى که خانه هاى خود را با دست خویش و با دست مؤمنان ویران مى کردند پس عبرت بگیرید اى صاحبان چشم »
ـ الگو دهی
تربیت و پرورش نیروی عقل انسانها از مهم ترین اهداف بیان سرگذشت های قرآنی می باشد و این هدف به وسیله آشنایی با سرگذشت نیکان و فرجام سعادتمند آنان، و آگاهی بر داستان تبهکاران در اقوام گذشته تأمین می شود، زیرا آشنایی به سرگذشت نیکان، انگیزه مخاطبان قرآن را نسبت به انجام کارهای شایسته دوچندان می سازد و آگاهی بر داستان تبهکاران دور اندیشی مخاطبان قرآن را نسبت به لذت های زودگذر و فرجام ناپاکان و زشت خویان، افزایش می دهد به گونه ای که آنان از راه و روش قابیل ها، و قارون ها وفرعون ها و بلعم باعورها و … فاصله می گیرند.
قصه هابیل و قابیل دو فرزند حضرت آدم از جمله داستانهایی است که زشتی «حسد» و «قتل به غیر حق» و زیبایی «تقوی» و «سخاوت و گذشت» را به طور آشکار به نمایش می گذارد، تا الگویی برای تمامی فرزندان آدم باشد. این موضوع در قرآن چنین آمده است: « وَ اتْلُ عَلَیهِْمْ نَبَأَ ابْنىَ ْ ءَادَمَ بِالْحَقّ ِ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الاَْخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ لَئنِ بَسَطتَ إِلىَ َّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنىِ مَا أَنَا بِبَاسِطٍ یَدِىَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَکَ إِنىّ ِ أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَلَمِین »[24]؛ «و داستان دو فرزند آدم را بحقّ بر آنها بخوان: هنگامى که هر کدام، کارى براى تقرّب (به پروردگار) انجام دادند امّا از یکى پذیرفته شد، و از دیگرى پذیرفته نشد (برادرى که عملش مردود شده بود، به برادر دیگر) گفت: «به خدا سوگند تو را خواهم کشت!» (برادر دیگر) گفت: « (من چه گناهى دارم؟ زیرا) خدا، تنها از پرهیزگاران مى پذیرد! اگر تو براى کشتن من، دست دراز کنى، من هرگز به قتل تو دست نمى گشایم، چون از پروردگار جهانیان مى ترسم ».
آگاهی بر این سرگذشت وجدان آدمی را علیه هرگونه قتل ناحق می شوراند، و گرایش به تقوا وبردباری را در انسان تقویت می کند به همین جهت، در آیه بعد خداوند متعال هدف از بیان این داستان را اینگونه بیان می کند: «مِنْ أَجْلِ ذَالِکَ کَتَبْنَا عَلىَ بَنىِ إِسرَْ ءِیلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسَا بِغَیرِْ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فىِ الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیع…»[25]؛ « به همین جهت، بر بنى اسرائیل مقرّر داشتیم که هر کس، انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکشد، چنان است که گویى همه انسانها را کشته و هر کس، انسانى را از مرگ رهایى بخشد، چنان است که گویى همه مردم را زنده کرده است …»
همانگونه که داستان «قابیل» و «صاحب جنتین» و «اصحاب اخدود» و قوم لوط و ثمود و فرعون و نمرود، مخاطبان قرآن را با شاخص های منفی و شخصیت های زشت تاریخ بشریت آشنا می سازد، و فرجام آنها عبرتی است برای تلاوت کنندگان آیات قرآنی، داستان «اصحاب کهف» و «مؤمن سوره یس» و پیامبرانی همچون حضرت یوسف، موسی، ابراهیم و خاتم المرسلین (صلی الله علیه و آله و سلم) مخاطبان قرآن را با شاخص های مثبت و شخصیت های زیبای تاریخ بشریت آشنا می سازد و راه و روش آن ها الگویی مناسب برای رهروان حق و حقیقت می باشد. به همین جهت در قرآن مجید پس از بیان داستان های متعددی از حضرت ابراهیم نموداری از اخلاص کامل و یقین تمام، و گذشت وبردباری شخصیت والای انسانی را به نمایش می گذارد و ایشان را به عنوان الگوی تمام عیار به جامعه بشریت معرفی می نماید. « قَدْ کاَنَتْ لَکُمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فىِ إِبْرَاهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ …..»[26]؛ «براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهیم و کسانى که با او بودند وجود داشت …» همچنانکه درباره پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز می خوانیم: « لَّقَدْ کاَنَ لَکُمْ فىِ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ…»[27]؛ « مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى بود….»
ـ تثبیت قلب پیامبر و تقویت روحیه مؤمنان
« وَ کلاًُّ نَّقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ وَ جَاءَکَ فىِ هَاذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَهٌ وَ ذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِین »[28]؛ «ما از هر یک از سرگذشتهاى انبیا براى تو بازگو کردیم، تا به وسیله آن، قلبت را آرامش بخشیم و اراده ات قوىّ گردد. و در این (اخبار و سرگذشتها،) براى تو حقّ، و براى مؤمنان موعظه و تذکّر آمده است ».
این آیات در زمانی بر پیامبر (ص) نازل شد که آن حضرت مورد استهزای فراوان قریشیان قرار گرفته بود، و مسلمانان مورد آذیت و آزار شدید مشرکان واقع شده بودند و آنان با رنج و اضطراب در «شعب ابی طالب» در محاصره اقتصادی به سر می بردند و کفار با ایراد تهمت های ناروا بر پیامبر از نزدیک شدن مردم به ایشان جلوگیری می کردند و مرگ حضرت خدیجه و ابوطالب نیز بر حزن پیامبر و مسلمانان افزوده بود. به همین خاطر خداوند خطاب به پیامبرش می فرماید: « فَلَعَلَّکَ تَارِکُ بَعْضَ مَا یُوحَى إِلَیْکَ وَ ضَائقُ بِهِ صَدْرُکَ أَن یَقُولُواْ لَوْ لَا أُنزِلَ عَلَیْهِ کَنزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَکٌ إِنَّمَا أَنتَ نَذِیرٌ وَ اللَّهُ عَلىَ کلُ ِّ شىَ ْءٍ وَکِیل »[29]؛ « شاید (ابلاغ) بعض آیاتى را که به تو وحى مى شود، (بخاطر عدم پذیرش آنها) ترک کنى (و به تأخیر اندازى) و سینه ات از این جهت تنگ (و ناراحت) شود که مى گویند: «چرا گنجى بر او نازل نشده؟! و یا چرا فرشته اى همراه او نیامده است؟!» (ابلاغ کن، و نگران و ناراحت مباش! چرا که) تو فقط بیم دهنده اى و خداوند، نگاهبان و ناظر بر همه چیز است (و به حساب آنان مى رسد)».
سپس خداوند سرگذشت برخی از پیامبران پیشین مانند حضرت نوح، هود، صالح، ابراهیم، لوط، شعیب و موسی را بیان می کند که چگونه با تحمل رنج وشکنجه و تهمت و افتراها و با وجود نفرات کم، بر دشمنان بسیار پیروز شدند و در پایان می فرماید: هدف از بیان این داستان ها تثبیت قلب پیامبر و تقویت روحی مؤمنان است.
ـ آسان کردن پذیرش مبدأ و معاد
در بسیاری از بیانات قرآنی اراده معجزه آسای خداوند، به خوبی جلوه گر و حاکمیت مطلقه پروردگار بر تمامی عوالم هستی نمایان وقدرت بی پایان خداوند درایجاد تغییر و تحولات و حوادث خارق العاده محسوس است. مهم ترین فایده بیان امور یاد شده در سرگذشت های قرآنی این است که حصارهای تنگ مادی را می شکند و موجب تقویت ایمان دین باوران می شود، به گونه ای که آنان برپا شدن قیامت را به آسانی می پذیرند و به وعد و وعید خداوند در دنیا و آخرت اطمیان حاصل می کنند. یک نمونه از این داستان ها که هدف آن تقویت باور مردم به تحقق معاد است قصه ای که درباره یکی از بندگان مؤمن و شایسته خداوند در سوره بقره[30] آمده است، که به دلیل رعایت اختصار از ذکر آن خودداری می شود.
قران به عنوان کتاب آسمانی اسلام از جایگاه والایی برخوردار است؛ زیرا مهم ترین معارف اسلام در آن آمده و بدین سبب در مقایسه با سایر منابع اسلامی از جایگاه برتری برخوردار است. به عبارت دیگر همه آنچه برای هدایت و راهنمایی انسان ضروری است در این کتاب آمده است: «إن هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم»[31]؛ «این قرآن (انسان) را به راهی که با قوام تریم راه ها است هدایت می کند».
به همین سبب پیشنهاد می شود با اصل قرار دادن این منبع وحیانی و پیروی از پیشوایان دینی مان، مربی به امور زیر توجه نماید:
الف) آموزش قرآن کریم به عموم مردم و کودکان
طبق آنچه در سطور بالا یاد شد، قرآن به تربیت عقلانی بشر اهتمام فوق العاده ای نشان داده و در موضوعات مختلف انسان را دعوت به تفکر نموده است، از سوی دیگر آموزش قرآن کریم در سیره معصومان نیز اهمیت زیادی داشت بطوری که نقل می کنند حضرت امیر مومنان علی (علیه السلام) بعد از اقامه نماز صبح به مردم قرآن می آموخت.[32]
همچنین در روایتی از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است: «کسی که به فرزندانش قرآن بیاموزد گویی ده هزار حج انجام داده است»[33].
بدیهی است که آموزش قرآن سرلوحه کار و فعالیت مبلغان و مربیان می باشد و مربی می تواند موضوعات مورد بحث خود را به شیوه اختصاصی تر در دستور کار خویش قرار دهد. به عنوان مثال در مبحث تفکر در تاریخ با توجه به کثرت آیات موجود در این زمینه، قرائت این آیات و سپس نکته برداری مفید از آیات مورد بحث، مخاطب را با فضای کلی آیات مربوط به تفکر در تاریخ آشنا سازد.
ب) استفاده از داستانها و سرگذشت های تاریخی
از آنجایی که نقل های تاریخی در قرآن با هدف داری خاصی بیان می شود و از ویژگی های منحصر به فرد داستانی برخوردار می باشد لازم به نظر می رسد که مربی خود تسلط کافی بر ویژگی های نقل های تاریخی داشته باشد و بتواند بعد از ذکر هر داستان هدف مورد توجه قرآن را از ذکر این آیات بیان دارد.
به عنوان مثال خداوند متعال در بیان این سرگذشت های تاریخی از قالب های داستانی متفاوتی استفاده کرده و اسلوب های متنوعی را مد نظر قرار داده است. گاه خلاصه سرگذشت ها را در آغاز داستان نقل می کند،[34] و گاه نتیجه داستان را در ابتدای سرگذشتها نقل کرده و به این شکل مخاطب را تشویق به پیگیری کامل داستان می کند.[35] و گاهی راز وقوع حوادث را از مخاطب پنهان می دارد و پس از گذشات مدت زمانی طولانی و ایجاد روحیه انتظار و آمادگی در مخاطبان رمز و راز حوادث به طور غیر منتظره و ناگهانی بیان می شود.[36]
از سوی دیگر واقع گرایی جزو ویژگی های ممتاز بیانات تاریخی در قرآن می باشد بطوریکه مخاطب در آنها با صحنه ها و شخصیت های کاملا واقعی روبرو می شود.[37] در صورتی که وقتی داستانهای کلیله و دمنه را می خوانیم درمی یابیم که حیوان های قصه ها واقعی نیستند، بلکه نمادین و ساختگی اند.
اما مهمترین شاخصه سرگذشت های تاریخی پیام رسانی است و این امر موجب می شود تا خواننده در نهایت به هدف از ذکر این سرگذشت ها پی ببرد.
لذا مربی خود باید تسلط کافی و کامل بر جنبه های مختلف سرگذشتها و نقل های تاریخی داشته باشد و بتواند با ارائه معلومات خود مبنی بر وجود جنبه های علمی و منطبق بودن این داستان ها با روش های علمی و تأثیر گذار جهانی در داستان نویسی، مخاطب را جذب نماید.
نتیجه گیری پس از ذکر داستان ها وسرگذشتها و نیز مشارکت دادن مخاطب در نقل برداشت های ایشان از این آیات نیز می تواند دسته بندی مناسبی را در ذهن مخاطب ایجاد نماید و میزان تأثیر گذاری آن را بیشتر نماید.
ج) مقایسه قصه های قرآنی با داستانهای موجود در کتب پیشین
داستان ها و نقل های تاریخی موجود در کتب و ادیان آسمانی پیشین دچار تحریفات گوناگونی شده است، با ذکر حکایات موجود در آن منابع و مقایسه آن با سرگذشت های قرآنی، مخاطب به روشنی متوجه تفاوت عمده آنان و در نتیجه توجه اسلام به شخصیت های قرآنی و حفظ کرامت انسانی و … را به وضوح مشاهده کرده و نتیجه گیری منطقی از این حوادث می تواند داشته باشد.
د) توجه به آیاتی که دستور به «سیر فی الارض» می دهد
با توجه به تاریخ کهن ایران و وجود تمدن غنی قبل از اسلام و بعد از آن و وفور آثار برجای مانده از این تمدنهای کهن می توان با هماهنگی با نهادهای فرهنگی و … بازدیدهایی از این منابع تاریخی به عمل آورد و در حین بازدید با ارائه اطلاعات دقیق ذهن مخاطب را آماده نمود و آنان را به نتیجه و فرجام آن امم تذکر داد.
وجود دانشمندان، علما، بزرگان و سرمایه های علمیِ ایرانی ـ اسلامی و غنای فرهنگی و تاریخی این سرزمین موهبتی بزرگ در جهت تشویق به سیر فی الارض و عبرت پذیری و پندگیری می باشد.
ه) ارائه الگوهای اسلامی ـ قرآنی
همچنانکه یاد شد یکی از اهداف سرگذشت های قرآنی الگو دهی می باشد، مربی می تواند با توجه به این هدف، و پس از ذکر الگوهای قرآنی، مخاطب را به تفکر و برداشت شاخص های موجود در الگو های قرآنی وا دارد.
فاطمه موسوی مبلغ
[1] . الفکر ینیر القلب (تصنیف غرر، ص56). [2] . الفکر جلاء العقول (تصنیف غرر، ص56). [3] . من طالت فکرته حسنت بصیرته (تصنیف غرر، ص57). [4] . لا بصیره لمن لا فکر له (تصنیف غرر، ص57). [5] . نامه 31 نهج البلاغه. [6] . جوهری، اسماعیل بن حماد، تاریخ اللغه و صحاح العربیه، ج1،ص418. [7].ابن عساکر،تاریخ دمشق، ج1، ص24. [8] . ایجی، محمد بن ابراهیم، تحفه الفقیر الی صاحب السریر، (تحفه ایجی) ترجمه اسد الله آزاد، ج2، ص20. [9] . ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ج1، ص64. [10] . کافیجی، محی الدین، المختصر فی علم التاریخ، ج2، ص61. [11] . شهید مطهری، فلسفه تاریخ، ج4، ص101. [12] . حج/46. [13] . ترجمه تفسیر المیزان، ج14، ص 549. [14] . آل عمران/137و 138. [15] . نمل/69. [16] . عنکبوت/20. [17] . تفسیر نمونه، ج3، ص102. [18] . یوسف/11. [19] . مقاییس اللغه. [20] . مفردات راغب. [21] . نازعات/25 و 26. [22] . آل عمران /13. [23] . حشر/2. [24] . مائده/27. [25] . مائده/32. [26] . ممتحنه /4. [27] . احزاب/21. [28] . هود/120. [29] . هود/12. [30] . بقره/259. [31] . اسراء/9. [32] . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج4، ص109. [33] . بحار الانوار، ج89، ص188. [34] . داستان اصحاب کهف، کهف/9 تا 12. [35] . داستان حضرت یوسف، یوسف/7. [36] . داستان حضرت موسی با عبد صالح، کهف/78. [37] . داستان حضرت سلیمان و هدهد، نمل 22.