خدا و دین زائیده ترس نیست

خدا و دین زائیده ترس نیست

چندی پیش از آقای بهمن زاهدی مقاله ای تحت عنوان «طبیعت، انسان، ادیان» منتشر شد. ایشان در بخشی از مقاله چنین آورده است: هراسان بودن انسان باعث آفریدن ماورای طبیعت شده است. ادیان، در زمانی می توانستند به پرسش های انسان نا آگاه، پاسخ هایی بدهند ولی آن پاسخ ها مستلزم رد نمودن دانش و خرد و واگذار کردن آنها به ماورای طبیعت و آفریدگار بوده و هست. ادیان از ترس و وحشت انسان ها از نادانسته ها به وجود آمدند؛ حتی پیامبران ادیان نیز نتوانستند، بر خلاف قوانین طبیعت عمل کنند و بعد از سپری شدن عمر طبیعی از دنیا رفتند؛ ولی جانشینان آنان، با به وجود آوردن خرافات و مسدود کردن حوزه عمل کرد خرد، وابستگی روانی و ترس آلود انسان ها را مورد سوء استفاده خود، قرار دادند، که این روند هنوز هم ادامه دارد.
وی در بخشی از مقاله اش یاد آور می شود: طبیعت و ماورای طبیعت، در طول زمان، به صورت موازی و بدون برخورد با همدیگر در ذهن انسان ها جایگاه خود را به دست آورند.
تنها راه ارتباطی آنها در ادیان و به وسیله پیامبران بوده است، بعد از مرگ پیامبران هیچ گونه ارتباطی، ما بین انسان ها و ماورای طبیعت تعریف شده به وسیله ادیان، به وجود نیامده است.[1] قبل از ورود به بحث باید یادآور شویم، در دوران مدرنیسم و پست مدرنیسم، کوشش های فراوانی از ناحیه برخی روشنفکران حزبی شد که دین را از عرصه اجتماع حذف کنند، لذا به شیوه های گوناگون متوسل شدند تا بدین هدف دست یابند. از جمله این شیوه ها، متهم کردن دین و صاحبان دین به خرافات است که در این مقاله به نقد و بررسی این مساله می پردازیم.
در ابتدا باید یاد آور شویم، مطالبی که ایشان در مقاله خویش آورده اند از نظریه «روان شناختی دین» فروید اقتباس شده است لذا نیکو می نماید که نظریه فروید را به طور خلاصه بیان کنیم:
بر اساس تحلیل فروید، انسان ها تحت فشار سه نیرو، امنیت خود را از دست می دهند:
1. تمدن و تأسیسات آن، 2. فشار و شکنجه های افراد، 3. طبیعت، هراسها و دلهره هایش.
انسان ها در مقابل دو نیروی نخست با قهر و عدالت برخورد می کنند امّا در مواجهه با طبیعت از تمدّن استفاده می کنند.[2] انسان در این مقام به سه امر محتاج است: تسکین عجب و ناریسیم، زدوده شدن ترس و وحشت و تعلیل حوادث و رویدادها، اوّلین قدم در رسیدن به این هدف، نزدیکی به طبیعت است، یعنی مانند خود دانستن طبیعت و نیروهای آن، جاندار انگاری و انسان گونه انگاری طبیعت.[3] فروید معتقد است اعتقاد به ارواح و موجودات غیبی از جمله خدا از اینجا منشأ می گیرد. امّا آفرینش انسان موضوعی بدون سابقه ذهنی نمی تواند باشد. نمونه و الگوی خاصّ این مفهوم همان زندگی دوره کودکی است موضع کودک در قبال پدر همان موضع بشر در برابر طبیعت است. افراد بنا بر الگوی کودکی و بقایای آن به خطر پر نمودن جای پدر از دست رفته صفات او را به خدا می بخشند و آن عناصر تجسم یافته انسانی را با صفات یک پدر در هم آمیخته و از آن خدا یا خدایانی می آفرینند.[4] حال که بنای آقای زاهدی در مقاله اش روشن گردید باید گفت: این باور های فرویدی ریشه در سنت یهودی و مسیحیت دارد که فروید تصور خویش را بر اساس مفاهیم دینی آن دو یعنی یهود و مسیحیت سامان داده است وی در آینده یک پندار تصریح می کند که «مسیحیت شکل مورد نظر و سنجش و نقد ما است».[5] این مفاهیم و انگاره های رایج در الهیات سنتی یهودی و مسیحی سخت آسیب پذیرند به همین دلیل، متألهان پس از قرن نوزدهم میلادی به عنوان یکی از روش های دفاع از اندیشه دینی در قبال سکولاریزم به بازسازی الهیات خود پرداختند و الهیّات نوین را سامان دادند.
این که آقای زاهدی هراسان به دست انسان را دلیل آفرینش ماورای طبیعت و در نتیجه موهوم دنیایی دانستن مفاهیمی چون خدا و دین دانست، ادعایی بدون مستند و دلیل است، این که ایشان پاسخ ادیان را مستلزم ردّ نمودن دانش دانسته در مورد یهودیّت و مسیحیت مصداق دارد نه اسلام، چرا که در قرون وسطی که قدرت، از آن کلیسا بود، نسبت به دانشمندانی هم چون گالیله و… بی مهری ها و خشونت های فراوانی روا داشته شد، ولی اسلام و پیشوایانش همواره بر علم و دانش و علم آموزی تأکید داشته اند و پیشرفت های علمی جدید نه تنها از عظمت اسلام و قرآن و باورهای دین نکاسته است بلکه در بسیاری موارد ما مؤیّد آموزه های قرآنی و دینی بوده است. این که ایشان پیامبران را به دلیل وفات و ارتحال از این عالم، مقهور طبیعت دانسته اند، ناشی از باورهای ماده گرایی و ماتریالیسی غربی است چرا که مطابق این باورها، زندگی و لذت و خوشی انسان، در همین مدّت اندکی که در دنیا زندگی می کند، خلاصه می شود و مرگ به معنای پایان زندگی و لذت و خوشی انسان و مادی با فنا و نابودی ابدی است؛ امّا از دیدگاه اسلام که، مرگ به معنای انتقال از عالمی (دنیا) به عالم دیگر (آخرت) است، هرگز چنین مبنایی، جایگاهی ندارد. از سوی دیگر اگر پیامبران مانند مردم عادّی نبودند حیات و ممات عادّی نداشتند، چگونه می توانستند الگویی برای سعادت دنیوی و اخروی جوامع بشری واقع شوند!!؟
این که آقای زاهدی جانشینان پیامبران را به ایجاد خرافات و مسدود کردن حوزه عملکرد خرد، متهم نموده است، درباره مسیحیت و یهودیت، آن هم تحریفگران آن دو دین بزرگ، مصداق دارد، چرا که در مسیحیت، بعد از وفات حضرت مسیح ـ علیه السلام ـ ، سردمدار تحریف مسیحیت فردی به نام پوس است که یک روحانی مسیحی است و در یهودیت زمان حضرت موسی ـ علیه السلام ـ در غیبت ایشان، شخصی به نام سامری، آغاز گر تحریف و ایجاد خرافات در یهودیت بود و امروزه، روزنامه نگاری اتریشی به نام تئودور هرتزل (TEODOR HERTSEL)، صهیونیسم را بنیان نهاد که نماد نژادپرستی و خشونت نسبت به هر انسان غیریهودی است.[6] به بیانی برهانی: خرافات اموری غیر عقلانی اند ولی اساس اسلام بر پایه عقلانیت و تفکر است. چرا که در سوره بقره آیه 254 می خوانیم: «لا اکراه فی الدین» یعنی در پذیرش دین اکراه و اجباری در کار نیست و آیات نورانی قرآن کریم هم مکررّاً انسان را با جملاتی نظیر افلایعقلون، افلایتدبرون دعوت به تفکر می نمایند.
از سوی دیگر در اسلام قاعده ملازمه بین حکم شرع و عقل وجود دارد که «کلما حکم به الشرع، حکم به العقل و کلما حکم به العقل حکم به الشرع» که به معنای آن است که هر آنچه شرع بدان حکم کند عقل نیز بدان حکم می کند و هر آنچه عقل بدان حکم کند شرع نیز به آن حکم می نماید. لذا دیگر جایی برای خردگریزی و خرافه گرایی در دین اسلام باقی نمی ماند.
و این که ایشان جانشین های پیامبران را به سوء استفاده از وابستگی روانی و ترس آلود انسان ها متهم نموده اند فقط در مورد افراد منفعت طلب و سود جو که باعث تحریف ادیان از مسیر حقیقی و صحیح آنها شده اند صدق می کند؛ والاّ در اسلام اصیل و واقعی که تشیّع پرچمدار آن است، علمای مهذّب شیعه، بر وجوب تحقیق در اصول دین تأکید دارند و مانع از هر گونه سوء استفاده از دین، هستند، ولو همیشه افرادی با نفوذ در لباس روحانیّت، و با سوء استفاده از آن، سعی در بهره وری از این لباس مقدّس در راه پیش برد مطامع دنیوی خویش بوده اند ولی جولان باطل، کوتاه است، حق است که ماندنی است.
این که ایشان گفته اند بعد از پیامبران هیچ گونه ارتباطی ما بین انسان ها و ماورای طبیعت در ادیان تعریف نشده است ادعایی گزاف است چرا که در ادیان به خصوص دین مبین اسلام، هر فرد دیندار یا مسلمان، با انجام مناسک و عبادات دینی با پروردگار خویش در ارتباط است و در اثر انجام اعمالی مثل نماز و روزه و…، خویشتن را به خداوند نزدیک می سازد.
به طور کلی از آنجا که دیدگاه آقای زاهدی مبتنی بر نظریه روان شناختی فروید است، تمام ایرادات وارد بر نظریّه فروید بر این دیدگاه هم وارد است از جمله این که حتّی روانکاران، نظریه فروید را صرفا فرضیه بافی و خیال پردازی بی دلیل یا «شهودی جزم اندیشانه و کاملا غیر تاریخی یا فرضیه ای بسیار جذّاب امّا کاملا خیال پردازانه و مانند آن نامیده اند.[7] لذا نظریه فروید و دیدگاه های آقای زاهدی نمی تواند تبیین کننده دین یا ادیان باشد زیرا بر اساس شناخت صحیح و دقیقی از دین و ادیان بنا نشده است.


[1]. سایت سکولاریسم، نوما، فروردین، 1388ش، آوریل، 2009.
[2]. زیگوند فروید، آینده یک پندار، ترجمه هاشم رضی، ص166، ص167.
[3]. همان، ص168 ـ 169.
[4]. همان، ص173 ـ 174.
[5]. همان، ص186.
[6]. توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، ص137.
[7]. صادقی، هادی، در آمدی بر کلام جدید، ص319.
علی کارشناس

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید