از نگاه اسلام، دین و دنیا از هم جدا نیستند

از نگاه اسلام، دین و دنیا از هم جدا نیستند

آقای غفور میرزایی در مقاله‎ای به نام «کمترین بی‎احتیاطی با بیشترین خطر» مواردی را متذکر شده است که از قضاء امروزه به عنوان چالشی‎ترین مباحث سیاسی کشورمان به شمار می‎آید. بحث‎هایی مانند جدا انگاری ساحت دین از دنیا که البته ریشه در اندیشه و مکتبی به نام «سکولاریسم» دارد،‌از جمله مواردی است که بارها مورد سؤال قرار گرفته و بعضاً پاسخ داده شده است. ما نیز در این مجال، به دو فراز از این مقاله اشاره کرده و آن را مورد نقد و بررسی قرار می‎دهیم:
1. او با متغیر خواندن حکومت و قانون و غیر متغیر خواندن دین و احکام آن ساحت این دو بحث را از هم جدا دانسته و می‎نویسد:
«آیا بهتر نیست که دست از این ریاکاری برداریم و دین و باورهای دینی که جنبه‎ها و مسائل همیشگی و لایتغیر است با حکومت و قانون و اداره اجتماع که ساختاری متغیر و متحول دارد، مخلوط نکنیم؟ تا نه حکومت و جامعه را معطل و نه دین را متغیر و فاسد سازیم؟
معلوم نیست که منظور ایشان از متغیر و فاسد شدن دین چیست و چه کسانی دین را متغیر و فاسد کرده‎اند اما جهت پاسخگویی به شبهه وارد شده باید گفت که دین، برای تأمین سعادت فردی و جمعی انسان است و از سوی دیگر انسان، حقیقتی است که هم با دنیا پیوند دارد و هم با آخرت. چنین موجودی باید هم در دنیا از آسیب محفوظ بماند و هم پس از مرگ و ورود به آخرت از گزند خطر در امان باشد و بلکه باید علاوه بر محفوظ ماندن از شرّ، از خیر جاوید ـ با درجاتی که دارد ـ بهره‎مند گردد. از این گذشته، انسان فطرتی دارد که میان همه افراد بشر مشترک و ثابت است. قرآن در این مورد می‎فرماید: فاقم وجهک للدین حنیفاً فطرت الله فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله…».[1]در کنار این فطرت ثابت، طبیعتی دارد که متغیر، متنوع و غیر یکسان است چرا که به تعبیر قرآن «انی خالق بشراً من طین».[2] طبیعت انسان به اقلیم‎های زمینی و تاریخ زمانی برمی‎گردد، ولی فطرتش که به روح بر می‎گردد و امری فراطبیعی و مجرد می‎باشد، ثابت و غیر متغیر است. دین، این اضلاع چهارگانه را به خوبی در نظر دارد؛ یعنی مسائل مربوط به دنیا، مسائل مربوط به آخرت، احکام و حکم مربوط به فطرت، و احکام و حکم مربوط به طبیعت را توجه داشته، برای مجموعه اینها، وحی به صورت کتاب آسمانی متبلور شده است و همین وحی الهی، جوامع بشری را به عترت طاهرین ـ علیهم السّلام ـ دعوت کرده که مجموعه دین به صورت قرآن و عترت تجلی کرده است.
عقل نیز به نوبه خود منبع و راهگشاست. آن بخش از مبادی که مستقلات عقلی است یا لوازم حجت‎های مأثور است، دلیل نقلی نیز آن را امضاء کرده و آن بخش از مبادی که به عنوان مقدمات واجب نقلی،‌راهنمایی و ارشاد دارد، مورد پذیرش دلیل نقلی است. بنابراین، دین به همه شؤون انسان توجه نموده و چیزی را مغفول نکرده است و بخش‎های متغیر انسان از نظر صاحب دین دور نمانده و کار حاکم اسلامی، چه معصوم و چه غیر معصوم،‌آن است که با توجه به ابعاد چهارگانه‎ای که گفته شد و در دین لحاظ شده، احکام ثابت و متغیر را بیان و اجرا کند و در مسائل اعتقادی، سه وظیفه «تبیین»، «تعلیل»، و «دفاع علمی» را انجام دهد؛ یعنی اولاً عقاید دینی را به خوبی تشریح کند که چیست، ثانیاً برای درستی آنها دلیل و برهان بیاورد، و ثالثاً اشکالات وارد بر آنها را دفع کند.
البته امور جزئی و متغیر انسان‎ها در هر زمان و هر مکان، به طور طبیعی در مشورت با کارشناسان و متخصصان هر فنّ‌ مورد ارزیابی حاکم دینی قرار می‎گیرند و چون هر یک از آنها زیر مجموعه یک کبرای کلی هستند، حکم آن موضوعات و مصادیق روشن می‎گردد. پس می‎توان گفت که وحی ثابت خدا که دوام و کلیت دارد، امور متغیر را در تحت شمول خود دارد، بدون آن که آسیبی از سوی امور جزئی و متغیر به ثبات و دوام و کلیت آن وارد شود؛ چه اینکه ثبات و دوام و کلیت آن احکام جامع، مستلزم جمود، تحجر، رکود، ارتجاع، انحصار، تنگنا و مانند آن نخواهد شد.[3] نتیجه آنکه ـ همان طوری که گفته شدـ دین، امور متغیر را نیز شامل می‎شود و این طور نیست که ساحت این دو از هم جدا باشد. چه آنکه بخواهیم حکومت را نیز از دین جدا بدانیم.
2. او ضمن تکرار ادعای بسیاری از همفکران خود مدعی می‎شود «دین مربوط به آخرت افراد است و هر فردی مسئول خودش می‎ باشد و حکومت مسئول امور دنیا است و موضوعی جمعی است و معیار یکی اخلاقی و وجدانی و پاداش فردی است و دیگری مادی و ملموس و قانون‎مند، با کارآیی و تخصص در سنجش جمعی است. اولی مطلق است و دومی نسبی. و جمع این دو هم در تئوری و هم در عمل ناممکن می‎باشد.»
هر چند این مدعی، بارها از طریق برخی اندیشه‎های خاص، ترویج شده و بارها هم بدان پاسخ داده شد. اما در این مجال مناسب است تا اجمالاً؛ بحث «اخروی بودن دین» و در نتیجه «جدا بودن آن از تمام ساحت‎های دنیوی» را مورد مداقه قرار دهم. این دیدگاه؛ که امروزه با نام «سکولاریسم» مطرح شده است، در پی آن است تا جدا شدن دین و دنیا از هم را در قالب یک ایدئولوژی برتر به جامعه القاء نماید. این در حالی است که دین اسلام، دین کامل و کتاب آن، کتاب جامع و آخرین کتاب آسمانی است که با ارسال آن، وحی و ارتباط انسان با خداوند در خصوص دریافت برنامه و تکلیف از او، قطع شد، این خود می‎طلبد که خداوند در این دین آخر، مسائل و اصول کلی و لازم انسان را درباره دنیا و آخرت او تبیین کند. حکومت یکی از مسائلی است که نقش تعیین کننده‎ای در ایمان و آخرت مردم، ایفا می‎کند، لذا سکوت دین آخر در برابر آن توجیه‎ناپذیر به نظر نمی‎رسد. از این رو، قرآن کریم اهتمام خاصی به مسئله حکومت داشته و اصل تشریح قانون و حکم‎رانی غیر خداوند را نفی کرده است.[4] تلقی جدایی دین از حکومت و سیاست و اینکه دین فقط در امور آخرتی دخالت دارد نه امور دنیوی،‌ریشه در جدال سران کلیسا از یک طرف و رجال علم و سیاست از طرف دیگر دارد. آنان مدتها با هم کشمکش و جنگ داشتند و نهایتاً کار به یک اصلح نانوشته‎ای منتهی شد و عملاً با هم توافق کردند که دین تنها در امور آخرت و رابطه انسان با خدا دخالت کند و قلمرو امور دنیا را به رجال علم و سیاست واگذارد و عالمان و سیاستمداران در امور علمی و امور جامعه نظر بدهند. این کار در مغرب زمین انجام گرفت و کسانی از آنجا نسخه گرفته و پیشنهاد می‎کند و در کشور اسلامی ما نیز چنین تقسیم کاری انجام گیرد؛ دین فقط به مسائل اخروی بپردازد و به حکومت که امری دنیوی است، توجهی نکند! اما واقعیت آن است که گرچه زندگی و حیات ما به دو بخش دنیوی و اخروی تقسیم شده است، اما این تقسیم‎بندی مستلزم آن نیست که کنش و رفتارهای ما در دنیا به دو بخش تقسیم گردد و با دو رویکرد نگریسته شوند. دین آمده است تا به همین رفتارهای دنیوی ما سامان بخشد و با نظام دستوری و تشریعی خود ما را راهنمایی کند؛ نه این که دستورات دین فقط برای پس از مرگ باشد. چنان نیست که بخشی از عمر 50 یا 60 ساله ما مربوط به آخرت باشد و بخشی از آن مربوط به دنیا، بلکه در دنیا چیزی که مربوط به آخرت نباشد نداریم و همه رفتارهای ما در دنیا می‎تواند شکل آخرتی به خود بگیرد، یعنی، آن رفتارها چنان انجام گیرد که برای آخرت ما مفید باشد و می‎تواند به گونه‎ای باشد که برای آخرت ما مضر باشد. به هر حال، سخن در این است که آن رفتارها در آخرت ما تأثیر دارد و اساساً بینش دینی و اسلامی این است که زندگی آخرت در همین دنیا سامان می‎یابد.[5] می‎توان نتیجه گرفت که از نگاه اسلام، دنیا و آخرت رابطه تنگاتنگ با هم دارند و نمی‎توان این دو را از هم جدا دانست. در مورد حکومت و سیاست نیز همین قاعده جاری است مگر آنکه آقای میرزایی بخواهد از نگاه برون دینی به مسئله بنگرد که آن موقع، ساحت بحث ما از او کاملاً جدا خواهد بود.


[1] . سوره روم،‌آیه 30.
[2] . سوره ص، آیه 71.
[3] . ر. ک: جوادی آملی، عبدالله ، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، صص 343 ـ‌341.
[4] . قدردان قراملکی، محمد حسن، سکولاریزم در مسیحیت و اسلام، ص 128.
[5] . ر. ک: مصباح یزدی، محمد تقی، نظریه سیاسی اسلام، ج 1، ص 54.
علی اکبر عالمیان

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید