امام حسین ـ علیه السّلام ـ مجاهده یا مصالحه

امام حسین ـ علیه السّلام ـ مجاهده یا مصالحه

آقای عمادالدین باقی در سخنانی به مناسبت ایام سوگواری ابا عبدالله الحسین ـ علیه السّلام ـ ادعا می کند که امام حسین ـ علیه السّلام ـ به دنبال جنگ طلبی و ریخته شدن خون کسی نبود و حتی در پی صلح و مذاکره با دشمنان خود بود. این سخنان دارای نقدها و اشکالات فراوانی است که در این مقاله، به چند مورد آن اجمالاً اشاره خواهد شد.
قیام و جهاد حضرت اباعبدالله الحسین ـ علیه السّلام ـ بزرگ ترین حرکت سیاسی، دینی و اجتماعی جهان بود که با ریخته شدن خون بهترین بندگان خدا در دشت نینوا، موجب احیاء دین و معرفت های الهی انسانی شد. قیام امام حسین را می توان جهادی نامید که از پس این جهد و تلاش خالصانه، اندیشه ناب اسلامی تا قیام قیامت بیمه شد و ارزش های برگرفته از این اندیشه به عنوان سمبل رجوع میلیون ها انسان دلداده و عاشق معرفی گشت. حال باید دید که این جهاد خالصانه چگونه جهادی بوده است. می توان گفت به طور کلی سه نوع جهاد ـ طبق آنچه در کتب فقهی آمده است ـ وجود دارد، جهاد ابتدائی، جهاد دفاعی، جهاد بُغات (قتال اهل بغی). نوع اول ابتدائاً به دستور امام انجام می گیرد. برای این که موانع هدایت از سر راه ولیّ خدا برداشته شود و حکومت اسلامی بتواند اسلام را در پهنه جهان گسترش داده و تبیین کند، از این که کفار را وادار و مجبور کند که مسلمان شوند، بلکه تا راه هدایت کردن باز شود، «فقاتلوا ائمه الکفر»[1] این جهاد ابتدائی است. قسم دیگر جهاد این است که به مسلمانان حمله شده و آنها در مقام دفاع بر می آیند. نوع سوم جهاد هم این است که بین دو دسته که هر دو در ظاهر مسلمان هستند جنگی پیش بیاید و راهی برای اصلاح نیست جز این که به کمک دسته ای که مظلوم است بشتابید. این «قتال اهل بغی» است. آقای باقی، قیام اباعبدالله الحسین ـ علیه السّلام ـ را جهاد دفاعی می داند، در حالی که باید گفت حرکت و جهاد حضرت در چارچوب هیچ یک از اقسام نامبرده نمی گنجد، چه آنکه بخواهیم آن را جهاد دفاعی بدانیم، زیرا جهاد دفاعی در مقابل کفاری است که به مسلمانان حمله کرده اند و آنها دفاع می کنند.
قیام اباعبدالله الحسین، جهادی همه جانبه بود، در نتیجه اولاً؛ جنگ نبود و ثانیاً فقط شامل جهاد دفاعی نمی شد. بنابراین تکرار کلمه «جنگ» در جای جای سخنان آقای باقی، قابل انطباق با قیام امام حسین ـ علیه السّلام ـ نیست جنگ» همان طوری که خود ایشان هم تأکید می کنند ـ در صورت موازنه قوا و وجود عدّه و عُدّه کافی قابل صدق است در حالی که جهاد معنایی عام قرار دارد و به عملی شامل می شود که جهت نیل به هدف مقدس صورت می پذیرد. واضح است، گاهی در قالب فرهنگی و مالی و گاهی در قالب نظامی و تبلیغی صورت می پذیرد. البته این جملات نافی اصل مهمی به نام «جنگ» با دشمنان خدا نیست، چه این که حضرت ـ علیه السّلام ـ با قرائت مکرر آیاتی مانند «کتب علیکم القتال و هو کره لکم»[2] و نیز آیه «فقاتلوا اولیاء الشیطان»[3] بر جنگیدن با دشمنان اسلام و دوستان شیطان تأکید فراوان می کردند.[4] منتهی منظور نگارنده آن است که هدف امام حسین فقط مقاتله و مقابله صرف نظامی با یزیدیان نبود بلکه اهداف بالاتری از جمله اصلاح امت، احیاء امر به معروف و نهی از منکر و… در اندیشه حضرت ـ علیه السّلام ـ وجود داشت که همه‌آنها در عمل مقدس و فراگیرتری به نام «جهاد» می گنجد.
2. نامبرده در بخش دیگری از سخنان خود، با مقایسه حرکت امام حسین با حرکت امام حسن ـ علیهما السلام ـ می گوید: «وجه مشترک حرکت این دو برادر… همین درک موازنه قوا است. آنها در جایی که برابری قوا وجود ندارد جنگ را عقلانی و انسانی نمی دانند.» و به این طریق نتیجه می گیرد که امام حسین ـ علیه السّلام ـ خواهان صلح با دشمنان خود بوده است«او مدعی می شود : «چرا امام کراراً خواستار مذاکره و بازگشت بود؟ چرا صلح را ترجیح می داد، زیرا تا هنگامی که امکان صلح و اجتناب از جنگ وجود دارد کسی که از آن اجتناب نکند مسئول تمام خون هایی است که ریخته می شود» او همچنین می گوید: «… (امام حسین) از جنگیدن استنکاف می کرد و به انحاء گوناگون کوشید مانع از آن شود کسانی که بر طبل جنگ می کوبند به این صحنه ها بنگرند که امام وقتی وقوع جنگ را محتوم دید چشمان خویش را بست تا هر کسی می خواهد آنجا را ترک کند. این رفتار به چه معناست؟» در پاسخ به این سخنان، ذکر چند نکته مهم تاریخی مهم است:
2 ـ 1 ـ این که حرکت امام حسین ـ علیه السّلام ـ را با حرکت امام حسن ـ علیه السّلام ـ مقایسه کنیم و به این طریق مدعی شویم که امام حسین ـ علیه السّلام ـ نیز مانند برادر بزرگوار خود خواهان صلح با یزیدیان بود،‌قیاسی اشتباه و نادرست است. مصالحه اجباری امام حسن ـ علیه السّلام ـ با معاویه به خاطر مصلحت اسلام و حفظ دین پیامبر بود. با شهادت امام علی ـ علیه السّلام ـ ، فرزندشان امام حسن با بیعت همگانی جانشین ایشان شد و آن حضرت هم سرانجام به آن وضعی که روشن است مجبور شد با معاویه بیعت و مصالحه کند. معاهده و صلحی که امام حسن با معاویه منعقد کرد،‌یکی از اساسی ترین مبانی حرکت امام حسین ـ علیه السّلام ـ است. امام حسن ـ علیه السّلام ـ خود را ملتزم می دانست. بر اساس معاهده با معاویه برخورد کند، زیرا به ناگزیر خلافت معاویه را پذیرتفه بود و تا زنده بود از هرگونه انفعال سیاسی در برابر معاویه پرهیز می کرد. امام حسین هم با این که ده سال با معاویه هم عصر بود،‌بنابر مفاد پیمان از دست زدن به هر واکنشی در برابر معاویه خودداری می کرد. حتی روایت داریم که وقتی امام حسن به شهادت رسید مردم کوفه نامه ای به امام حسین نوشتند و از ایشان درخواست کردند که به کوفه بیاید که آن حضرت فرمود پیمانی را که برادرم با معاویه به امضاء‌رساند، نقض نمی کنم.[5] اما در زمان حاکمیت یزید، بر اساس نقض آن معاهده و همین طور مصلحت زمان، موضع گیری امام حسین از صلح، به مقابله بر علیه یزید معطوف شد. نتیجه آن که نوع حرکت امام حسن و حسین ـ علیه السّلام ـ تفاوت اساسی با هم داشتند. اما در یک اصل با هم مشترک بودند و آن اصل عبارت بود از: حفظ اسلام و ارزش های ناب آن. بر همین اساس، امام حسن، قبول صلح با معاویه را به نفع اسلام می دید. اما امام حسین مقابله با یزید و عدم صلح با دستگاه فاسد آن را بهترین مصلحت برای حفظ مصلحت اسلام و مسلمین قلمداد می نمود. پس دفاع از اسلام و اصالت دین،‌یک وظیفه الهی است که متناسب با روش ها و نوع تهاجمات دشمن باید تحقق یابد. در زمان معاویه باید به گونه ای عمل می شد که در زمان یزید کاربرد نداشت. در آن زمان «صلح» بهترین تاکتیک بود اما در زمان یزید تنها یک راه کارساز بود و آن قیام خونین عاشورا و اندیشه «شهادت طلبی» بود که این مهم توسط حسین ـ علیه السّلام ـ و یاران گرانقدرش به منصه ظهور رسیده بود.
2 ـ 2. همان طوری که گفته شد، امام حسین ـ علیه السّلام ـ هیچگاه در پی صلح و تمکین و یا عدم جهاد در مقابل یزید و اعوان او نبود. البته لازم به ذکر است که دین اسلام و بالتبع آن اهل بیت عصمت ـ علیه السّلام ـ همواره خواهان صلح و دوستی و آرامش در میان امت های مختلف بوده اند، ولی وقتی کیان ارزش ها و ارض و عرض اسلام و مسلمین به خطر بیفتد، آیا باید باز هم دم از صلح و دوستی زد؟ اسلام با هرگونه جنگ و خونریزی مخالف است. اما این مخالفت تا حدودی است که احکام الهی و ارزش های انسانی و اسلامی مورد هجمه همه جانبه قرار نگیرد. آقای باقی مدعی می شود که امام کراراً خواستار مذاکره، صلح و بازگشت بود، اما نمی گوید این ادعا بر اساس کدام سخن امام صورت پذیرفته است. با ذکر چند نمونه از سخنان حضرت ـ علیه السّلام ـ می توان هدف و مراد امام حسین ـ علیه السّلام ـ را از آنچه آقای باقی، «صلح و مذاکره» می نامد، مورد ارزیابی قرار داد.
2 ـ 2 ـ 1. امام در جلسه ای، عمر سعد را فرا می خواند و می گوید: «فرزند سعد! آیا می خواهی با من بجنگی، در حالی که مرا می شناسی و می دانی پدر من چه کسی است و آیا از خدایی که برگشت تو به سوی اوست نمی ترسی؟ آیا نمی خواهی با من باشی و از اینها (بنی امیه) دست برداری که این عمل به خدا نزدیک تر و مورد توجه توست.»[6] سخن مهربانانه و خیرخواهانه حضرت با دشمن سرسخت و قسم خورده خویش، نه از سر مذاکره، صلح، و یا خدای ناکرده ناتوانی و عجز بلکه از رهگذر موعظه و نصیحت است تا او را از پرتگاه سقوط و فلاکت نجات بخشد.
2 ـ 2 ـ 2. حضرت در اولین سخنرانی در روز عاشورا خطاب به دشمنان می فرماید: «… مردم! حرف مرا بشنوید و در جنگ و خونریزی شتاب نکنید تا من وظیفه خود را که نصیحت و موعظه شماست، انجام و انگیزه سفر خود را به این منطقه توضیح دهم. اگر دلیل مرا پذیرفتید و با من از راه انصاف در آمدید راه سعادت را دریافته اید و دلیلی برای جنگ با من ندارید و اگر نپذیرفتید و از راه انصاف نیامدید همه شما دست به هم بدهید و هر تصمیم و اندیشه باطل که دارید درباره من به اجرا بگذارید و مهلتم ندهید».[7] امام ـ علیه السّلام ـ با این که می دید دشمن به تمام معنا آماده جنگ است تا آن جا که از رسیدن آب به اردوگاه آن حضرت نیز جلوگیری نموده است ودقیقه شماری می کند که با کوچک ترین اشاره ای حمله را آغاز کند، ولی آن حضرت، نه تنها حاضر نبود شروع به جنگ نماید،‌بلکه می خواست تا جایی که ممکن است آنان را موعظه و نصیحت کند که از طرفی راه حق را از باطل تشخیص دهند و از طرف دیگر مبادا در میان آنان کسی ناآگاه و ناشناخته در ریختن خون امام ـ علیه السّلام ـ شرکت کند و بدون توجه و آگاهی از حقیقت امر در ورطه سقوط و بدبختی ابدی قرار بگیرد. مشخص است که هدف امام، حد اعلای جهاد که همان امر به معروف و نهی از منکر و هدایت انسان ها به سوی فلاح و صلاح بوده است و این هدف، غیر از صلح با دشمنان قسم خورده می باشد.
2 ـ 2 ـ 3. امام حسین ـ علیه السّلام ـ بعد از مواجهه با حرّ و اطلاع از مأموریت او، از حرّ خواست تا اجازه دهد، کاروان حضرت در بیابان نینوا و یا غاضریات یا شفیه فرود آیند. اما حد با این پیشنهاد موافقت نکرد. در این هنگام زهیر بن قین به امام ـ علیه السّلام ـ پیشنهاد کرد که برای ما جنگ کردن با این گروه اندک، آسان تر است از جنگ کردن با افراد زیادی که در پشت سر آنهاست. امام در پاسخ به پیشنهاد زهیر چینن فرمود: «ما کنت لا بد اهم بالقتال» من هرگز شروع کننده جنگ نخواهم بود.[8] سیاست حسین بن علی ـ علیه السّلام ـ در جلوگیری از آغاز جنگ، دقیقاً در راستای تاکتیک های جهادی پدر بزرگوارشان بوده است. حضرت علی ـ علیه السّلام ـ در جنگ جمل آن گاه که در مقابل دشمنی که دو بار دست به حمله زده و بهترین مسلمانان و شیعیان را در بصره به قتل رسانیده است قرار می گیرد،‌به یاران خود دستور می دهد: «شما شروع به جنگ نکنید. با شمشیر و نیزه به آنان حمله ننمایید و در خونریزی بر آنان سبقت نجویید…»[9] این سیره و همین طور سیره حضرت اباعبدالله الحسین ـ علیه السّلام ـ بیانگر تلاش این بزرگواران در جهت اصلاح افراد و جلوگیری از انحراف و به قول امام حسین ـ علیه السّلام ـ «امر به معروف و نهی از منکر» است و این هدف هم با توسل به زور و از راه جنگ و خونریزی امکان پذیر نیست؛ بلکه جنگ، آخرین حربه ای است که در صورت مسدود شدن تمام راه ها باید به آن متوسل شد. پاسخ امام به زهیر بن قین دلیل دیگری است بر این که منظور حضرت از این حرکت، رسیدن به پیروزی ظاهری جنگی نبود؛ بلکه امام در تعقیب هدفی بالاتر و در ابعاد وسیع تر بود. از این رو می توان گفت عدم شروع جنگ از سوی آن بزرگوار، ملاحظه کردن تمامی جوانب و مراتب امر به معروف و نهی از منکر بود و وقتی راههای مسالمت آمیز و وعظ و نصیحت حضرت کارساز نشد، شهادت طلبی بهترین راه در جهت احیای قلوب مرده نسل آن دوران و نسل های آینده تلقی گشت. و این مهم توسط امام حسین ـ علیه السّلام ـ عملی شد.
2 ـ 3. آقای باقی مدعی است که حضرت قصد صلح داشت تا مسئول خون های ریخته شده نباشد و سپس می افزاید امام وقتی جنگ را محتوم دید چشمان خود را بست تا هر کسی می خواهد آن جا را ترک کند!‌این جملات در حالی تکرار می شود که حضرت از ابتدای حرکت، با یاران و همراهان خود اتمام حجت کرده بود که این راه به شهادت و ریخته شدن خون منتهی خواهد گشت و هر کس آمادگی برای جان فشانی دارد با مار حرکت کند: «من کان باذلاً مهجته موطناً نفسه علی لقاء ا… فلیرحل معنا» هر کس خون خود را در راه ما نثار می کند و خود را برای شهادت و دیدار حق آماده کرده است، با ما حرکت کند.[10] از این گذشته، حضرت در طول راه مدینه تا کربلا و در موارد مختلف،‌شهادت خویش را اعلام نموده وبه یارانش اجازه مرخصی داده و بیعت را از آنان برداشته بود، در شب عاشورا و برای آخرین بار نیز این موضوع را با صراحت مطرح نمود[11] ولی آیا می توان هدف امام را در عدم ریخته شدن خون یاران باوفا خلاصه نمود؟ این تفسیر و تحلیل ممکن است منطقی به نظر برسد ـ حداقل برای خود آقای باقی ـ ولی با توجه به گفتار حضرت، می توان نتیجه گرفت که هدف اصلی امام حسین ـ علیه السّلام ـ آزمایش و امتحان یاران باوفا و خلص خود بوده است ایشان در این مورد می فرمایند: «والله لقد بلوتهم فما وجدت فیهم الا الاشوش الاقعس…»‌به خدا سوگند!‌آنها را آزموده ام و نیافتم آنان را مگر دلاور و غرنده و با صلابت و استوار.[12] در کل می توان نتیجه گرفت که جهاد ابا عبدالله الحسین در امتداد حرکت امام مجتبی و امام علی ـ علیه السّلام ـ بود و سکوت مصلحتی و ائمه بعد از امام حسین ـ علیه السّلام ـ در مقابل حاکمان جور نیز نوعی جهاد در امتداد حرکت عاشورا و احیاء و پاسداشت آن به حساب می آید و این غیر از علاقه به صلح و یا مذاکره با طاغیان دین ستیز زمان است باید توجه داشت که هرگاه مصلحت اسلام بر ریخته شدن خون پاکان استوار گردد، نمی توان از آن سر باز زد و این همان هدفی است که حضرت امام حسین ـ علیه السّلام ـ و یاران بزرگوارش آن را پیگیری نمودند. باید متذکر شد که درخواست مذاکره با عمر سعد یا بازگشت از سوی امام ـ علیه السّلام ـ ، هیچگاه به معنای تسلیم در برابر دستگاه دین ستیز یزید نبوده و نیست تا ادعا شود که درخواست مذاکره یا بازگشت به منظور ترجیح دادن صلح و اموری از این قبیل بوده است. امام ـ علیه السّلام ـ از همان ابتدا راههای صلح با یزید را به خاطر وضعیت هتاک یزید و افسار گسیختگی او در تعدی به دین، مسدود می دیده است و تنها راه ممکن در این وضعیت را قیام می دانسته است نه صلح.


[1] . توبه، 12.
[2] . بقره، 216.
[3] . نساء، 76.
[4] . نجمی، محمد صادق، سخنان حسین بن علی ـ علیه السّلام ـ از مدینه تا کربلا، ص 84.
[5] . اندیشه عاشورا، مجموعه مصاحبه ها، ص 7.
[6] . مقتل خوارزمی ج 1، ص 245.
[7] . پیشین، ص 253.
[8] . تاریخ طبری، ج 2، ص 232.
[9] . کنزالعمال، ج 6، ص 85، حدیث 1311.
[10] . حیاه الامام حسین، ج 3، ص 48.
[11] . کامل ابن اثیر، ج 3، ص 285.
[12] . مقتل مقرم، ص 262.
علی اکبر عالمیان

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید