آیا می‌توان گفت که خداوند پس از اینکه جهان را آفرید و در آن قوانینی قرار داد، دیگر آن را به حال خود واگذاشت تا روز قیامت که حساب‌رسی شود؛ مثل یک ساعت ساز که پس از ساخت ساعت و قرار دادن یک قلب تپنده، یعنی باطری در آن، ساعت را به حال خود می‌گذارد تا کار کند و دیگر احتیاجی به ساعت‌ساز نیست! پس هر کاری که از انسان سر می‌زند، خودش است و دیگر‌ اینکه می‌گویند فلان چیز، قسمت است، غلط است؟

آیا می‌توان گفت که خداوند پس از اینکه جهان را آفرید و در آن قوانینی قرار داد، دیگر آن را به حال خود واگذاشت تا روز قیامت که حساب‌رسی شود؛ مثل یک ساعت ساز که پس از ساخت ساعت و قرار دادن یک قلب تپنده، یعنی باطری در آن، ساعت را به حال خود می‌گذارد تا کار کند و دیگر احتیاجی به ساعت‌ساز نیست! پس هر کاری که از انسان سر می‌زند، خودش است و دیگر‌ اینکه می‌گویند فلان چیز، قسمت است، غلط است؟

1. جهان با آن نظم و قوانین تکوینی محیّرالعقول حاکم بر آن، حتی یک لحظه هم نمی‌تواند بدون عنایت و هدایت و فیض مستمر آفریدگار هستی‌بخش، بقاء و دوام داشته باشد؛ زیرا هم از نظر عقل و فلسفه الهی و هم از نظر آموزه‌های وحیانی، اثبات شده است که عالم هستی با تمام پدیده‌های کوچک و بزرگش، لحظه به لحظه، نه تنها نیازمند، بلکه عین نیاز و احتیاج و ربط به مبدأ آفرینش و خالق هستی‌آفرین است. در این جا به طور اختصار به هر کدام از دیدگاه فلسفی، دینی و عرفانی اشاره می‌شود:
یکم:  تأملات و کاوش های فکری صدرالمتالهین شیرازی در مباحث هستی‌شناسی حکمت متعالیه، در باب نسبت عالم امکان به واجب الوجود، به این جا منتهی می‌شود که جهان امکان و عالم خلقت، چیزی جز هستی فقیری نیست که وجودش عین ربط به واجب الوجود است و وجود مستقلی برای آن محقق نیست. ملا صدرا با تبیین امکان فقری وجود، روشن می شود که ایجاد، وجوب و ایجاب و حاجت و نیاز، اموری مغایر با یکدیگر نیستند بلکه هستی و وجود معلول، همان واقعیت واحدی است که عین فقر و نیاز به غیر و نفس افاضه و ایجاد و ایجاب است و چون وجود آن فقیر است، هستی آن جز پیوند و ربط به غیر (واجب تعالی) چیز دیگر نیست… حضور فقر در متن هستی فقیر و  ذات‌هایی که با ماهیت قرین هستند و ماهیت از محدوده آن‌ها حکایت می‌کند، هر نوع نفسیتی را از آن‌ها سلب می‌کند و واقعیت آن‌ها را به صورت معانی حرفی، که عین ربط و تعلق به غیر هستند، در می‌آورد. همه موجودات امکانی، بر این مبنا، آیت و نشانه حقیقتی هستند که منزّه از فقر و نیاز بوده و بی‌نیازی و غنا در متن حقیقت هستی اوست.1قرآن کریم هم می‌فرماید: یا ایهاالناس انتم الفقراء الی الله والله هو الغنی الحمید؛ ای مردم شما نیازمند خداوندید و اوست که بی نیاز و ستوده است.[1] بر پایه این تفسیر از هستی، که می‌گوید موجودات هستی نه تنها نیازمند بلکه عین نیاز و فقر به مبدأ هستی‌بخش، هستند، چگونه می‌توان فرض کرد که جهان، همانند ساعتی، بدون تدبیر مستمر الهی و فیض پیوسته حق، به وجود خود ادامه دهد؟
نکته دیگر که در رابطه با این پرسش، مطرح است، مسئله علیت است که آیا موجود ممکن و جهان امکان، تنها در حدوث و اصل خلقت، نیازمند علت هستی‌بخش است یا اینکه در بقا و استمرار نیز محتاج علت است؟ برخی گمان کرده‌اند همان گونه که یک ساختمان، تنها در حدوث و ساخته شدن، نیاز به بنّا دارد و بعد از آن که ساخته شد، دیگر نیازی به وجود بنّا نیست، عالم نیز چنین است، زیرا در این مثال و مثال‌های مشابه (مثال ساعت و ساعت‌ساز)، آنچه به عنوان فاعل و علت معرفی شده (بنّا و ساعت ساز)، در حقیقت، فاعل حقیقی و علت پدید آورنده و وجود دهنده اشیاء (ساختمان و ساعت) نیستند، بلکه علت های مُعِّد و زمینه‌ساز پیدایش معلول (ساختمان و ساعت مثلاً) هستند. در واقع (بنّا و ساعت‌ساز) ترکیب و تألیف مصالح ساختمانی و یا قطعه‌های فلزی ساعت را به عهده دارند و آن‌ها را کنار هم می‌گذارند نه اینکه آن‌ها را خلق کنند، در حالی که کار خداوند در آفرینش جهان هستی، فقط ترکیب مصالح پدیده‌های عالم نیست، بلکه خداوند ایجاد کننده و پدیدآورنده و  به اصطلاح علت هستی بخش جهان است. لذا همان طور که جهان در حدوث خود نیازمند علت ایجادی و مبدأ هستی‌بخش است، در بقای خود نیز محتاج آن علت است؛ یکی به همان دلیل فقر وجودی عالم ممکنات و جهان آفرینش، که قبلاً اشاره شد. دوم این که عالم آفرینش و همه ماسوی الله، ممکن الوجود است و موجود ممکن، همان گونه که در حدوث، نیاز به علت ایجابی دارد در بقا نیز نیازمند آن علت است، زیرا دلیل نیازمندی او امکان اوست و امکان، همواره با او همراه و بعدی از هویت وجودی اوست، پس در حدوث و بقاء محتاج علت هستی‌بخش واجب است.2
این عقیده که خداوند با آفرینش عالم، دست از کار کشید و دیگر ربطی به عالم ندارد و تصرفی در عالم نمی‌کند، از عقاید یهودیان است و خداوند در قرآن، با شدت آن را تکذیب و نکوهش کرده است. در سوره مبارکه مائده/  می فرماید: وقالت الیهود یدالله مغلوله غلت ایدیهم و لعنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان ینفق کیف یشاء…و یهودیان گفتند که دستان خدا بسته است (کنایه از عدم تصرف، بلکه عدم توانایی تصرف در عالم هستی). دستان آنان بسته باد! و به خاطر آنچه به خدا نسبت دادند، از رحمتش دور باشند. بلکه دستان او گشاده است و هر گونه بخواهد می‌بخشد و تصرف می‌کند.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1.  جعفر سبحانی، الهیات و معارف اسلامی (با تنظیم رضا استادی) نشر مؤسسه امام صادق قم 1372 ش.
2. مصطفی خلیلی، اندیشه کلامی علامه طباطبائی نشر دفترتنظیم و نشر آثار علامه طباطبائی قم چاپ اول 1382ش.
3. مطهری مرتضی، مجموعه آثار 6، مقاله 14، ص 903، نشر صدرا، سال 1373 ش.
4. محمد امین صادقی ارزگانی، انسان کامل از نگاه امام خمینی و عارفان مسلمان نشر بوستان کتاب قم، چاپ اول سال 1382ش.

پی‌نوشت‌ها:
1. آیت الله جوادی آملی، فلسفه دین ص 182 تا ص 186 نشر مرکز اسراء قم بی تا.
2. ر.ک: علی ربانی گلپایگانی، ایضاع الحکمه ج1، ص 338 تا ص 343نشر اشراق سال 1374 ش.
[1] . فاطر/15

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید