فمینیسم و حجاب (2)

فمینیسم و حجاب (2)

تبیین واقعیت اجتماعی حجاب از منظرگاه فمنیستی (مدرن و پست مدرن)و آرای اندیشمندان اسلامی(2)

نویسندگان:دکتر حبیب احمدی/ علی روحانی / محسن زهری
استاد دانشگاه شیراز / کارشناسی ارشد جامعه شناسی دانشگاه شیراز / کارشناسی ارشد جامعه شناسی دانشگاه شیراز

نظریات فمنیستی
اصطلاح «فمنیسم» برگرفته از کلمه «Feminin» به معنای زن یا جنس مؤنث است، که خود از ریشه لاتینی «Feminia»گرفته شده است. در زبان فارسی برای واژه فمنیسم معادل هایی مانند زن گرایی، زنانه گرایی و آزادی خواهی زنانه ارائه شده است. این مفهوم برای اولین بار در سال 1872 توسط الکساندر دومای پسر، نویسنده شهیر فرانسوی، در اشاره به جنبش در حال پیدایش زنان مورد استفاده قرار گرفت. (بستان، 1382، ص 11)
عموماً اندیشه های فمنیستی را در سه جریان قرار می دهند: موج اول، موج دوم و سوم. موج اول فمنیسم که به آن موج قدیم نیز اطلاق می شود، به جنبش زنان در آمریکا و انگلستان برای کسب حق رأی بین سال های 1880 تا 1920 اشاره دارد. این جریان فکری و اجتماعی به دنبال ایجاد تساوی میان حقوق زنان و مردان بود.(وودهد(1) 2003، ص 69)
دومین موج فمنیسم تحت تأثیر جریانات سیاسی چپ نو، با شعارهای آزادی بخشی و مبارزه با ظلم و ستم شکل گرفت. در این دوره، علاوه بر حوزه عمومی، از حوزه خصوصی و زندگی شخصی (مانند احساسات جنسی، عواطف و امثال آنها) سخن به میان آمد. (آبوت و والاس، 1382، ص 391-393)
موج سوم فمنیستی هم که از آغاز دهه 90 مطرح شد، تفاوت های جنسیتی بین زن و مرد را به عنوان اموری پیچیده و متغیر و فراتر از ساختارهای جسمی و بدنی می دید. موج سوم به تنوع، تکثر، تعدد و احترام به تفاوت ها به عنوان شاخص های اجتماعی نگاه می کرد و گرایش به رفع هرگونه تبعیض و نابرابری داشت. دراین دوره، ما شاهد فمنیست های جهان سوم، مسلمان و سیاه هستیم.(مشیرزاده، 1383، ص 72)

نظریات فمنیستی مدرن
فمنیست های موج اول، نظیر الیزابت کدی استانتون و ماتیلدا جاسلین گیج، نیش دارترین انتقادهای قرن را از دین صورت دادند. گیج در اثر خود دین، کلیسا و دولت سعی دارد نقش کلیسا در حمایت از پدرسالاری را نشان دهد. او معتقد است : تاریخ مسیحیت کاملاً بر مبنای نابرابری جنسیتی و ناتوان سازی همه جانبه زنان بنا نهاده شده است. الیزابت کدی استانتون نیزهمانند گیج، مبنای انجیلی دین نهادی شده را عامل اصلی فرودستی زنان می داند. استانتون براین باور بود که پیشرفت سیاسی و اجتماعی هرگز رخ نخواهد داد، مگر اینکه زنان از نگرش های ظالمانه و محدود کننده ای که توسط متون مقدس به وجود آمده اند رها شوند.(موحد، 1386، ص 203-204)
افرادی مثل ماری دیلی و رزماری روتر نیز نمایندگان اصلی فمنیسم موج دوم محسوب می شوند. ماری دیلی درپی آن بود که کلیسای کاتولیک را به خاطر مواضع جنسی اش مورد سرزنش قرار دهد و نوعی معرفتی فمنیستی ایجاد کند که جایی برای مردان در آن تعریف نشده بود. او مفاهیم اساسی الهیات مسیحی، مانند خدا، انسان، گناه، رستگاری و… را زیر
سؤال برد و با ریختن آنها در قالب ارزش های فمنیستی، یک باز تعریف ازآنها ارائه داد. او همیشه آیین مسیحیت را به خاطر پرستش بت وارانه مردان مورد انتقاد قرار می داد و معتقد بود که تلقی خدا به عنوان پدر، باعث تقویت مسیحیت مردانه شده و عملاً زنان را از دست یابی به نوعی معنویت زنانه مبتنی براحترام و عزت نفس محروم نموده است. براساس نظریات ماری دیلی، رستگاری زنان هیچ گاه به وسیله مردان صورت نمی گیرد. (مرگان(2)، 1999، ص 49-50)
اما اگر نگاهی به جوامع مسلمانان بیفکنیم، در می یابیم که دراین دوره زنان آرام آرام وارد حوزه عمومی می شوند. ورود زنان به زندگی و عرصه عمومی در کشورهای اسلامی موجب چالش های فراوانی گشته است؛ چون اسلام دینی است که با تمام ابعاد وجودی انسان سرو کار دارد. به همین دلیل، هیچ پوششی به اندازه حجاب موضوع مجادله و مباحث روشن فکران قرار نگرفته است. از نظر روشن فکران فمنیسم موج اول و دوم، حجاب به شکل های مختلفی نماد عینی ستم علیه زنان می باشد؛ لباس محدود کننده و دست و پا گیر و شکلی از کنترل اجتماعی که انزوا و پایگاه اجتماعی و سیاسی فرودستانه زنان را به نوعی دینی مورد تأیید قرار می دهد. آنها حجاب را شمایلی از متفاوت بودن اسلام می دانند و به عنوان نماد ظلم علیه زنان مسلمان، آن را مورد نکوهش و انتقاد قرار می دهند. این اندیشمندان به همین دلیل، حجاب را بزرگ ترین عامل پدر سالاری در جوامع اسلامی نامیدند و برای تمام زنان جهان نسخه پیچیدند. در واقع، آنها سعی داشتند ارزش های زن سفید پوست غربی و عضو طبقه متوسط آموزش دیده را به همه زنان جهان ازجمله زنان مسلمان تعمیم دهند. اما دیری نپایید که گروهی دیگر از فمنیست ها (موج سوم) بر خلاف
اسلافشان به این نسخه پیچی اعتراض کردند و به بررسی حجاب و اعمال دینی در زندگی واقعی افراد پرداختند. از جمله این افراد می توان به هلن واتسن، هماهودفر و فاطمه مرنیسی اشاره کرد که درادامه به بررسی دقیق تر نظریات آنها می پردازیم.

نظریات فمنیست های پست مدرن

نظریه هلن واتسون
واتسون مسئله گرایش به حجاب را واکنش های فردی زنان نسبت به فرایندهای جهانی می داند. از این رو، درصدد است با توجه به اصول حاکم بر حجاب، مفاهیم مرتبط با پوشش در قرآن را بیان کند و در ادامه، با استناد به نظرهای دو طیف از زنان، انتخاب حجاب زنان را در ریشه ها و در دنیاهای مختلف، مسئله سیاسی و فردی بداند و حتی گرایش آشکار زنان به حجاب را نوعی فمنیسم معکوس و اعتراض علیه مصرف گرایی و غرب گرایی محسوب به شمار می آورد.
هدف واتسون پرداختن به مسئله گرایش به حجاب به عنوان یک فرایند جهانی با توجه به واکنش های مشخص فردی نسبت به آن است. به طورکلی، واقف بودن به معنای فرهنگی پوشش و نقش مُد، به عنوان شاخص موقعیت اجتماعی و هویت فردی، از اهمیت بالایی برخورداراست. معنای جنسیتی مد اروپایی که اهمیت سیاسی و فردی لباس را آشکار می سازد، همواره موضوع بررسی های فمنیستی بوده است. ابعاد سیاسی و فردی حجاب (هم به عنوان پوشش «اصلی» بدن و هم به عنوان پوشش اضافی و انتخابی) کمتر مورد توجه قرار گرفته است. این تفسیر از «معانی» حجاب، این موضوع را از دو بعد مرتبط به هم، یعنی بعد مذهبی ـ معنوی و بعد سیاسی ـ اجتماعی، مورد بررسی قرار می دهد. هدف اصلی وی،
پرداختن به اصول کلی حاکم بر حجاب و مسائل اساسی بحث درباره ماهیت آن از طریق بررسی برخی از مفاهیم لباس محجوبانه مطابق قرآن می باشد. وی به منظور بررسی اینکه حجاب در سطح محلی چگونه تلقی شده و چگونه مورد استفاده قرار می گیرد، اهمیت فردی گرایش به حجاب را از زبان دو زن (یک دانشجوی انگلیسی الاصل و یک کارگر الجزایری که در کارخانه ای در فرانسه مشغول به کار است) مورد بررسی قرار می دهد. نگرش این زنان نشان می دهد که حجاب امری است که نوع آن به انتخاب فرد بستگی دارد روشی برای بیان جایگاه اجتماعی افراد است و در عین حال، یک وظیفه دینی و نمادی از سبک سنتی لباس پوشیدن است.(واتسون، 1382)
واتسون برای تبیین مسئله حجاب، به آیات قرآن متوسل می شود. از نظر وی، بسیاری از موضوعات مربوط به حجاب بر روی مفهوم قرآنی حجب و حیا و متمرکز است. مفهوم حجب و حیا(سترالعوره یا پوشاندن شرمگاه) زمینه را برای تنظیم رفتار زن و مرد، تفکیک آنها و پوشش مناسب برای هر کدام فراهم می آورد. قرآن می گوید : «در رفتارت [فروتن] و محجوب باش.» (لقمان: 19) قرآن همچنین پاداش مردان و زنانی را که «حجب و حیای خود را حفظ می کنند»، یادآور می شود.(ر.ک: نور: 30) دستورات خاص اسلام به زنان درآیات 30 و 31 سوره «نور» اینچنین آمده است : «به زنان مؤمن بگو دیدگان خود را فرو افکنند و محجوب و با حیا باشند و زینت خود، جز آنچه عیان است، آشکار نسازند و روسری های خود را بر گریبان افکنند و زنیت خود را جز برای شوهران و پدران [و..]آشکار نکنند. در قرآن، مفهوم حجب و حیا و معنای ضمنی آن در رابطه با روابط جنسی مجاز و غیر مجاز، برای رفتار زنان و مردان به طور یکسان به کار رفته است (بنگرید : نور :8/ احزاب :13) کانون اصلی تفسیر این آیات متمرکز بر خطراتی است که رفتار جنسی زنان برای نظم اجتماعی ایجاد می کند.
در آیه 53 سوره احزاب آمده است : «هنگامی که از همسران پیامبر چیزی خواستید، از پشت حجاب و پرده آن را از ایشان بخواهید که این کار برای دل های شما و دل های ایشان پاکیزه تر است.» همچنین در این سوره، حجاب به عنوان نماد عمومی هویت اسلامی و سپری در برابر دست درازی به زنان بیان شده است : «ای پیامبر، به همسران و دخترانت و زنان مسلمان بگو که روسری های خود را بر خود بپوشند که این کار باعث می شود تا آنها به عنوان یک زن مسلمان شناخته شده و ازتعرض و تجاوز به دور باشند.» (احزاب :59) واتسون دراحکام مربوط به نوع پوشش محجوبانه در سوره «نور» و «احزاب»، دو نکته کلیدی را درک می کند: 1. ضرورت اجتماعی رعایت حجب و حیای زنان با توجه به ویژگی های وسوسه انگیز جنس زن؛ 2. نظارت شدید بر پوشش زنان به نحوی که در مکان های عمومی با حجاب تر از محیط های خانوادگی باشند.(موحد، 1386، ص 109)
واتسون معتقد است : در میان خود مسلمانان بر سر وجود یک شخص خاص از حجاب ـ به گونه ای که لزوم رعایت حجب و حیا بر آن تصریح دارد ـ اتفاق نظر وجود ندارد. انتخاب نوع پوشش برای زنانی که به شیوه های مختلف «با دنیاهای متعدد مواجه شده اند»، هم یک مسئله سیاسی و هم یک مسئله فردی است. ازاین منظر، نمی توان دیدگاه های افراد درباره اهمیت حجاب را از درک مفروضات آنها در ارتباط با حجب و حیای اسلامی در شرایط فرهنگی ـ اجتماعی گسترده تر تفکیک کرد.(واتسون، 1382)
از دیدگاه تاریخی و از منظر جهانی، می توان دریافت که تحولات ایجاد شده در سبک و لباس و برداشت های متعدد از نوع مناسب لباس زنان، هم ناشی از عوامل اقتصادی و هم ناشی ازاوضاع سیاسی و اجتماعی متحول است. درقرون گذشته، غرب تأثیر زیادی بر شیوه
لباس پوشیدن و سبک لباس در کشورهای عربی ـ اسلامی بر جای گذاشت. در این ارتباط اتخاذ شکل اسلامی خاص لباس را می توان به عنوان «نیاززمانه» دانست که بیانگر استقلال، هویت مجزا و نفی امپریالیسم فرهنگی غرب است. برخی معتقدند : نباید گرایش مجدد به حجاب را عاملی تحمیلی در جهت محدود کردن آزادی فعالیت اجتماعی زنان و جلوگیری از رشد استعدادهای آنان تلقی کرده، بلکه باید حجاب را یک انتخاب آگاهانه دانست که گرایش به آن، متأثر از انقلاب ایران است؛ انقلابی که با توجه به دیدگاهش، خواهان برقراری یک جامعه اصیل اسلامی است. بنابراین، گرایش تناقض نما و آشکار زنان به حجاب در محیط های عمومی کار و تحصیل، حرکتی ضد فمنیستی نیست، بلکه به عکس، نوعی «فمنیسم معکوس» همراه با یک مفهوم ضمنی سیاسی و اخلاقی است. اختیار حجاب در مکان های عمومی کار و تحصیل را می توان به عنوان واکنشی علیه فمنیسم سکولارغربی، ‌تلقی کرد.(موحد، 1386، ص 120)
واتسون می گوید : با نگاهی اجمالی به سخنان غربی ها در مورد حجاب،‌ می توان دریافت که آنها معتقدند حجاب، نشانه آشکار ظلم اسلام نسبت به زنان است. با نگاهی گذرا به نوشته های غربی ها می بینیم که آنها برای توصیف حجاب زنان مسلمان از واژه هایی همچون «کفن»، «لباس مزور» و «حجب و حیای سیاه» استفاده می کنند. به طور کلی، واکنش های غربی نسبت به حجاب در یکی از دو دسته زیر قرار می گیرد: دسته اول، تفسیری کینه توزانه از حجاب است که آن را نشانه آشکار ظلم اسلام به زنان می داند و دسته دوم، دیدگاهی خیال پردازانه است که حجاب را جزئی از سنن بیگانه شرقی می داند که خواهان فروکش کردن لذت جنسی می باشد. با وجود این، همان گونه که مطالعات تاریخی نشان می دهند، اتخاذ حجاب در گذشته و حال موجب تنوع میان فرهنگی بوده است. اظهار
نظرهای موجود، گرایش به حجاب را به عنوان یک مقاومت در سطح ملی مورد بررسی قرار می دهد که هم به شرایط فردی و هم به شرایط اجتماعی مرتبط است.(واتسون، 1382)
واتسون معتقد است «اسلام نظامی نیست که بخواهد زنان را تحت سلطه و نظارت مردان قرار دهد. «موج جدید گرایش به حجاب» متضمن پیوند پیچیده علایق فردی و سیاسی است. وجه اشتراک افراد که در محیط های بسیار متفاوتی، حجاب را اختیار کرده اند، این است که درمواجهه با فشارهای مربوط به تغییر، مدرنیته و ارتباط بین فرهنگ ها، یک واکنش سیاسی شده فعال، از خود نشان داده اند. در سطحی وسیع تر، «موج جدید گرایش به حجاب » رامی توان نمونه اسلامی روند جهانی واکنش علیه تغییر و تحول تلقی کرد(تحولی که در شکل آشوب طلبانه و چالش برانگیز ظاهرشده است) که در اصول بنیاد گرایانه مربوط به نظم اجتماعی و اخلاقی به عنوان یک مصلحت جدید مطرح است. همچنین می توان بازگشت به حجاب را بخشی از مبارزه سیاسی و فردی زنان علیه وضعیت موجود و نیز مبارزه نمادین برای بهبود شرایط موجود تلقی کرد.(واتسون، 1382)
مسئله پوشش به عنوان یک دغدغه سیاسی و فردی، مسئله ای است که استلزاماتی در رابطه با جنسیت و شأن اجتماعی در تمامی جوامع و فرهنگ ها به همراه دارد. با توجه به این مسائل و مباحث مربوط به موج جدید گرایش به حجاب، تمام زنان را برآن می دارد تا اذعان کنند که انتخاب لباس هم یک مسئله شخصی و هم یک مسئله سیاسی است. حجاب ممکن است یکی از اشکال نادر اعتراض سیاسی باشد که برخی از زنان به آن متوسل می شوند.(موحد، 1386، ص127)

پی نوشت :

1.Woodhead.
2.Morgan.
منبع مقاله :
نشریه بانوان شیعه، شماره 20

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید