پوشیه لباس شهرت یا حجاب برتر؟ (1)

پوشیه لباس شهرت یا حجاب برتر؟ (1)

نویسنده : امید هادیان برسیانی

پیشگفتار :
این اثر ناچیز را تقدیم می کنم به مادر همه خوبی ها ، حضرت فاطمه زهرا ،الگوی عفاف و پاکدامنی .و تقدیم می کنم به همه زنان با حجاب که در این عصر برهنگی با تمام وجود، به مادرشان حضرت زهرا سلام الله علیها اقتدا کرده اند و ذره ای از عمل به دستورات دینی خود کوتاه نمی آیند . و تشکر می کنم از استاد عزیز آقای مرتضوی که بنده را در این تحقیق یاری کردند و از خدای مهربان می خواهم روزی بیاید که در زیر این آسمان،تمامی بانوان ،با افتخار به حضرت زهرا سلام الله علیها اقتدا کنند و حجاب را برای خود یک شرافت و افتخار بدانند .
چکیده :
پوشیه و روبنده ، پرده نازکی است که بعضی از زنان متدین برای حفظ بهتر حجاب خود بر صورت می زنند و هم اکنون هم در خیلی از کشورهای اسلامی این سیره معمول است . با بررسی تاریخ بشر متوجه می شویم که چنین چیزی همیشه در فرهنگ بشر بوده است و ادیانی مثل زرتشت ، یهودیت و مسیحیت از وجوب آن صحبت کرده اند، و دین اسلام نیز اگر چه پوشاندن صورت و دست را اگر خالی از زینت باشد واجب نکرده است ولی، در استفاده از ان منعی نکرده است .اما از آن جا که نقش زمان و مکان را در استنباط نمی توان نادیده گرفت ، عده ای در این عصر برهنگی معتقدند این نحوۀ پوشش در این زمان و در بعضی از جاها مصداق لباس شهرت است و باید از زدن پوشیه خود داری کرد .ما در این مقاله بر آنیم که آیا پوشیه و روبنده، در این عصر مصداق لباس شهرت است؟ و چون تشخیص مصادیق و تطبیق آنها بر مفاهیم بر عهده عرف است، به تعدادی از مردم متدین اصفهان رجوع نمودیم و با اختلافی که در بین این عرف متدین روبرو شدیم و نتوانستیم به نتیجه ای برسیم ولی در این عصر برهنگی در هر جا که شبهه انگشت نما شدن باشد، بهتر است استفاده از آن ترک شود. لازم به ذکر است چون این بحث، عرفی است و عرف در مکان های مختلف با هم فرق می کند جواب دادن به این سوال به نحو کلی ممکن نیست و هر کس باید به عرف خود مراجعه کند .

مقدمه :
لباس شهرت یکی از مباحث فقهی است که بیشتر فقها این بحث را در لباس نمازگزار مطرح کرده اند .البته موضوع این نوشتار پیرامون مفهوم لباس شهرت نیست بلکه در مقام تطبیق «پوشیه» بر لباس شهرت می باشیم که برخی از زنان متدین برای حفظ حجاب بهتر خود ، از آن استفاده می کنند و اکنون نیز در بسیاری از کشورهای اسلامی معمول است .لکن این مصداق در برخی اقوام خصوصاً بعضی از شهر های ایران ، مورد گفتگو است که برخی آن را مصداق لباس شهرت دانسته و برخی معتقدند که پوشیه مصداق کامل حجاب اسلامی است و به هیچ عنوان مصداق لباس شهرت نیست . ما در این نوشتار ، این مطلب را در هشت فصل مورد بررسی قرار داده ایم . در فصل اول روایات لباس شهرت را آورده ایم و در فصل دوم به تعریف لباس شهرت از دیدگاه فقها و حکم آن پرداخته ایم .در فصل سوم به این موضوع پرداخته ایم ، که تشخیص مصداق و موضوع بر عهده ی کیست که پس از اختلافی که در این زمینه بین علما وجود داشت به این نتیجه رسیدیم که عرف ، مرجع تشخیص است .در فصل چهارم نگاهی به اقسام عرف کرده ایم و عرف عام را ملاک تشخیص مصداق لباس شهرت دانسته ایم .در فصل پنجم به بررسی این موضوع پرداخته ایم که آیا امکان تبدیل یک حکم استحبابی به یک حکم حرام وجود دارد ؟یعنی آیا امکان دارد که یک امری که سابقه ی استحباب دارد در یک زمانی تبدیل به یک امر حرام شود ؟ در فصل ششم به محدوده واجب حجاب صورت زن پرداخته ایم . و در فصل هفتم به بررسی جایگاه پوشیه در ادیان الهی و دین مقدس اسلام پرداخته ایم و در فصل آخر هم به گفتگو به عدهای از عرف متدین شهر اصفهان پرداخته ایم و نظر آنها را جویا شده ایم .و نتیجه ای که از این مباحث گرفتیم این است : که پوشیه ، لباس شهرت نیست ولی در هر مکانی که شبهه ی انگشت نما شدن وجود دارد بهتر است از زدن آن خودداری شود .
فصل اول
ما ابتدا ، روایات لباس شهرت را می آوریم و بعد به بیان تعریف لباس شهرت ، از دیدگاه فقها و حکم آن می پردازیم.

روایات لباس شهرت

1- عن أبی ایوب خزّازعن أبی عبدالله علیه السَّلام قال: «إنّ الله یبغضُ شهره اللباس»(1)به یقین ،خداوند شهرت در لباس را مغبوض می دارد .
2- عن أبی الجارود عن أبی سعید عن الامام الحسین علیه السلام قال : «من لبس ثوبـًا یُشهُرهُ کساهُ الله یوم القیامه ثوباً من النار(2)»هر کسی لباسی بپوشد که او را مشهور نماید ، خداوند در روز قیامت بر او لباسی از اتش می پوشاند
3- مُرسل عثمان بن عیسی عن أبی عبدالله علیه السلام قال: «الشهره خیرُها و شرها فی النار(3)»شهرت، خوب و بدش در آتش است .
4- خبر علی بن فضَال عن أبی الحسن الرضا علیه السلام قال:«من شَهِر نفسه بالعباده فاتهموه علی دینه فإنّ الله عزوجل یکره شهره العباده وشهره اللباس(4)»هر کسی خودش را به عبادت مشهور کند ، او را در دینش متهم کنید ؛ زیرا خداوند ، شهرت در عبادت و شهرت در لباس را مکروه وبد می داند .
5- مرسل أبی مسکان عن أبی عبد الله علیه السلام قال: « کفی بالمرء خزیاً أن یلبسَ ثوباً یشهرهُ أو یرکب دابه تشهرهُ» (5)»برای خوار شدن انسان ، همین بس که لباسی بپوشد که او را مشهور کند، یا مرکبی سوار شود که او را مشهور کند.
6- و ما رواه الکشی باسناده عن الحسین بن المختار قال:دخل عُبَاد بن بکر البصری علی أبی عبدالله وعلیه ثیاب شُهرهٍ غلاظٍ فقال علیه السلام: یا عُبَاد ما هذه الثیاب؟ فقال: یا ابا عبدالله تعیب علیّ هذا؟ قال علیه السلام: نعم، قال رسول الله صلی الله علیه وآله:من لَـبسَ ثیابَ شُهره فی الدنیا ألبسه الله ثیاب الذّل یوم القیامه (6)حسین بن مختار میگوید:عبادبن بکر داخل بر امام صادق شد در حالی که یک لباس شهرت پوشیده بود. امام به او گفتند:ای عباد این دیگر چه لباسی است ؟ عباد گفت: آیا شما این لباس را برای من عیب میدانید ؟ امام فرمودند :بله . پیامبر فرموده اند : هر کسی در دنیا لباس شهرت بپوشد. خداوند در آخرت به او لباس ذلت می پوشاند .
7- وما رواه فی مشکاه الانوار نقلاً عن المحاسن عن أبی عبد الله علیه السلام :إن الله یبغضُ الشُهرتین : شهره اللباس وشهرهَ الصلاه(7)همانا خداوند دو شهرت را مغبوض میداند:1- شهرت بخاطر لباس2- شهرت بخاطر نماز
8- حماد بن عثمان روایت کرده است که نزد امام صادق علیه السلام بودم، مردی به او گفت : خدا به شما خیر دهد. خود شما گفتید که علی بن ابی طالب، لباس خشن می پوشید و پیراهنی که قیمتش چهار درهم بود، به تن می کرد وسخنانی از این قبیل . در حالی که ما می بینیم شما لباس خوب می پوشید . امام در پاسخ فرمودند:«إنّ علی بن أبی طالب صلوات الله علیه کانَ یلبسُ ذلکَ فی زمان لا ینکر و لو لبسَ مثل ذلکَ الیوم لَشَهَربه. فخیر لباس کل زمان ، لباس اهله »(8) علی بن ابی طالب، زمانی آن لباس را می پوشید، که عیب نبود ؛ اگر آن لباس را در این زمان می پوشید، به واسطه ی آن، مشهور می شد بنابراین بهترین لباس در هر زمان، لباس مردم آن زمان است. این بود تعدادی از روایات لباس شهرت که آورده شد و در آخر، کلام یکی از محققین(9)را ، در مورد این روایات می آوریم:« هذه الروایات – غیر صحیح أبی ایّوب – وإن کانت بآحادها ضعافاً لکن بمالها من الکثره توجب الاطمینان بصدورها عن المعصوم بل یمکن تواترها المعنوی»یعنی در بین این روایات، روایت ابی ایوب ؛ که از نظر سندی صحیح باشد و روایات دیگر هم، اگرتنها بودند ضعیف بودند ولی چون زیاد هستند اطمینان حاصل می کنند که حتماً این روایات از معصوم صادر شده اند و حتی می توان إدعا کرد ،که به حد تواتر معنوی رسیده اند .
فصل دوم

تعریف لباس شهرت و حکم آن از دیدگاه فقها :

تعریف لباس شهرت:

1- امام خمینی رحمه الله علیه:
لباس شهرت، لباسی است که، از نظر پارچه ، رنگ یا دوخت آن، برای شخص استفاده کننده، معمول ومتعارف نباشد(10). لباسی است که معمول نیست وشخص را انگشت نما می کند(11) .
2-مقام معظم رهبری :
لباس شهرت ،لباسی است که پوشیدن آن، برای شخص بخاطر رنگ یا کیفیت دوخت یا مندرس بودن آن وعلل دیگر، مناسب نیست؛ به طوری که اگر آن را در برابر مردم بپوشد ، توجه آنان را به خود جلب نموده و انگشت نما می شود .(12)
3-صاحب عروه الوثقی :
لباسی است که خلاف شأن فرد است، از حیث جنس لباس یا رنگ یا ترکیب یا بریدن یا دوخت آن، مثل اینکه عالمی، لباس سربازی بپوشد یا به عکس(13).
4-آیت الله فاضل لنکرانی :
مقصود از لباس شهرت، لباسی است که، عرفاً زننده باشد واز این جهت انگشت نما باشد ومناسب ذی و شأن شخص، از حیث جنس یا رنگ یا نوع دوخت نباشد(14) .
5-آیت الله بهجت :
عبارت است از لباسی که از جهت جنس یا رنگ یا نحوه ی برش ودوخت ومانند آن خلاف شأن و ذیّ پوشنده ی لباس باشد(15).
6-آیت الله مکارم شیرازی :
منظور از لباس شهرت، آن است که، لباسی بپوشد که مشهور به زهد وقدس شود وجنبه ی ریا کاری داشته باشد(16). لباسی است که جنبه ی ریا کاری دارد و می خواهد بوسیله ی آن به زهد وترک دنیا مشهور شودخواه از جهت پارچه ورنگ آن باشد، یا دوخت آن. اما اگر واقعا مقصدش ساده پوشیدن است وجنبه ریا کاری ندارد، جائز و بلکه شایسته است .(17)
7-آیت الله سیستانی:
لباسی است که پارچه یا رنگ آن برای کسی که می خواهد آن را بپوشد، معمول نیست؛ در صورتی که موجب هتک حرمت وخواری او باشد(18).
8-آیت الله تبریزی:
از ایشان سوال شده، مقصود از لباس شهرت را بفرمائید: آیا به چادر سفید ویا عبای سفید ویا مثل اینها، لباس شهرت گفته می شود ؟جواب:لباسی که انسان می پوشد، اگر لباسی باشد که موجب وهن او شود، یا طوری باشد که با پوشیدن آن، بر دیگران فخر بورزد، بنابر احتیاط واجب، باید ترک شود(19).
9-آیت الله سبحانی :
لباس شهرت، لباسی است که پارچه یا رنگ یا دوخت آن برای کسی که می خواهد آن را بپوشد، معمول نیست ونوعی ریا کاری محسوب می شود(20) .
10-آیت الله صافی گلپایگانی:
از ایشان سوال شده است که :چنانچه کسی لباس محلی شهر خود را در شهر دیگر بپوشد، به نحوی که جلب نظر کند، چه حکمی دارد ؟جواب:پوشیدن لباس مربوط به شهر ویا قبیله ی خاصی از مسلمین با آنکه مردم می دانند مربوط به آنهاست، اشکال ندارد وبه آن، صدق لباس شهرت نمی کند. بلی، چنانچه به نحوی باشد که عرفاً انگشت نما شود، به عنوان لباس شهرت، اشکال دارد(21) .

حکم لباس شهرت(22)

نظرامام خمینی ، آیت الله فاضل لنکرانی، مکارم شیرازی و سبحانی:
بنابر احتیاط واجب، پوشیدن لباس شهرت، حرام است. ولی نماز خواندن با لباس شهرت، اشکالی ندارد.
نظر آیت الله بهجت-أراکی وصافی گلپایگانی:
پوشیدن لباس شهرت، حرام است ولی نماز خواندن با آن اشکالی ندارد
نظر آیت الله تبریزی وخوئی:پوشیدن لباس شهرت، حرام است؛ در صورتی که موجب هتک حرمت باشد. واگر با آن لباس، نماز بخواند وساترش فقط آن باشد بعید نیست نمازش باطل شود .
نظر آیت الله سیستانی:در صورتی که موجب هتک حرمت وخواری او باشد، حرام است ولی نماز، اشکال ندارد.
یک جمع بندی کلی از تعاریف لباس شهرت:اگر بخواهیم یک تعریف جامعی از لباس شهرت، ارائه دهیم می گوئیم : لباس شهرت، لباسی است که، دارای ویژگی های زیر باشد :
1-باعث انگشت نما شدن شود .
2-معمول ورایج ومتعارف در این زمان نیست .
3-مناسب ذی وشأن فرد نیست .
4-جنبه ی ریا کاری دارد .
5-موجب هتک وخواری آن فرد شود .
6-عرفاً زننده باشد .
تمامی مراجع فعلی، حکم به حرمت پوشیدن لباس شهرت می دهند. یا به نحو فتوا یا به نحو احتیاط واجب.نکته : البته جناب شیخ حر عاملی صاحب کتاب وسائل، پوشیدن لباس شهرت را مکروه دانسته است وی روایات این مسئله را تحت عنوان «باب کراهه الشهره فی الملابس وغیرها» گردآوری نموده است.(23)
فصل سوم
موضوع بحث:تطبیق مفاهیم شرعی برمصادیق، بر عهده ی کیست؟
مطلب دیگری که در این تحقیق باید بررسی کنیم، این است که : تعیین موضوع ومصداق، بر عهده ی کیست؟ آیا به عهده ی فقیه است، یا به عهده ی عرف است، یا این که به تشخیص خود مکلف است. برای اینکه محل بحث دقیقا مشخص شود، ناگزیریم یک مثال بزنیم تا ابتدا، محل بحث، مشخص شود و سپس به سراغ حل آن برویم، وحکم آن را بیان کنیم.به سه سوال زیر توجه کنید:
سوال اول:آیا خون، نجس است؟
سوال دوم:خون چیست؟
سوال سوم:آیا این فرد موجود در خارج ،مصداق خون است؟
مرجع سوال اول، که آیا خون نجس است یا نه، قطعاً شارع است. وشارع است، که باید حکم این مسأله را بیان کند .اما مرجع سوال دوم، در این که مفهوم خون چیست به اتفاق فقهای عظام عرف است . به عبارت دیگر:از کاربرد های قطعی ومورد پذیرش همگان، مرجعیت عرف در تفسیر مفردات و واژه های متخذدر ادله واسناد شرعی است.یعنی رجوع به عرف در تبیین مفاهیم شرعی، مسئله ای است که جای هیچ شبهه ای درآن نیست وجستجو در اسناد مکتوب وملفوظ دانش فقه ، اصول وحقوق ، از نقش بنیادین عرف در تشخیص و تبیین مدارک شرعی _ اعم از قرآن و حدیث و اجماع _خبر می دهد .به قول یکی از محققان مرجعیت عرف در تشخیص مفاهیم، بی نیاز از برهان واستدلال است.(24) وچون این بحث یعنی(رجوع به عرف در تبین مفاهیم)از محل بحث ما خارج است، دامنه ی بحث را گسترده نمی کنیم.
سخنی از امام خمینی در این باره :
یقول الامام الخمینی رحمه الله علیه:أما الرجوع إلی العرف فی تشخیص الموضوع والعنوان فصحیحُ لا محیص عنه اذا کان الموضوع مأخوذاً فی دلیل لفظی أو معقدالاجماع(25)رجوع به عرف در تشخیص موضوع و عناوین شرعی، صحیح است .اما سوال سوم : بعد از آن که مفهوم خون را از طریق مرجعیت عرف دانستیم وهمچنین شارع مقدس، حکم خون را بیان کرد. حال اگر کسی شک کرد که این فردموجود در خارج، مصداق خون است یا نه ؟ چه کسی باید جوابگوی این سوال باشد ؟این سوال سوم، محل بحث ماست؛ یعنی بحث تطبیق مفاهیم بر مصادیق از مقوله سوال سوم است حال اگر بخواهیم این بحث را ملموس تر و روی موضوع اصلی تحقیق اجرا کنیم میگوئیم : بعد از انکه با مفهوم لباس شهرت اشنا شدیم وبعد از انکه شارع مقدس حکم آن را برایمان بیان کرد حال سوال این است، پوشیه وروبنده مصداق لباس شهرت است یا نه ؟جواب این سوال را چه کسی باید به ما بگوید؟آیا فقیه بما هو فقیه باید جواب این سوال را بدهد ، یا برای به دست آوردن جواب این سوال باید به عرف مراجعه شود، یا اینکه مرجع دیگری باید جواب گو باشد؟بنابراین برای اینکه بتوان جواب این سوال را داد، باید ابتدا مشخص شود که تطبیق مفاهیم شرعی بر مصادیق، بر عهده ی کیست؟و قبل از پرداختن به این مسئله ، ذکر یک نکته ، لازم است :
نکته: سؤالی که در صدد جواب دادن به آن هستیم، (یعنی تطبیق مفاهیم بر مصادیق) تنها در موضوعات عرفی مطرح است وگر نه موضوعاتی که از مخترعات شرعی است، یا موضوعی که در گزاره های عقلی حضور دارد، مجالی برای توهم مرجعیت عرف، در تطبیق آن موضوع بر مصادیقش نیست؛ به عنوان مثال، در قضیه ی «انجام عملی که صورت نماز را از بین ببرد صلاحیت اجزای انجام شده را ، برای انضمام بقیه اجزا به آنها را از آنها می گیرد»داوری درباره ی معنا ومفهوم«صورت نماز»وانطباق آن با عینیت خارجی، با عرف نیست؛ زیرا نماز وصورت نماز، مخترع شرعی است وداوری نیز، با شارع است این سخن در تمام موضوعات شرعی جاری است. همچنین در جملۀ «هر گاه مالی از دیگران نزد شخصی بود، باید در شناسایی مالک کوشش نماید»اگر حاکم در این گزاره عقل باشد، نباید در صدق اشتغال انسان به کوشش در شناسایی مالک به عرف مراجعه نمود، بلکه چون قضیه عقلی است، باید حدود موضوع وتطبیق را نیز عقل تعیین نماید . از این رو ممکن است عقل، در مثال فوق تاحد ناامید شدن از پیدا نمودن مالک، تفحص را لازم بداند وصدق عرفی، تفحص را کافی نداند .و چون بحث لباس شهرت یک موضوع عرفی است جای این بحث در آن است که تطبیق مفهوم لباس شهرت بر فلان مصداق آیا شأن فقیه است یاشأن عرف ؟و علت اینکه لباس شهرت، یک مفهوم عرفی است ، آنست : که اگر مثلا شارعی واسلامی هم درکار نبود که حکم به حرمت لباس شهرت بدهد، اگر کسی یک لباس غیر متعارفی می پوشید و در خیابان می رفت (مثلا یک مرد دامن زنانه می پوشید)همه، او را مسخره می کردند واو انگشت نمای همه می شد.پس از ذکر این نکته به سؤال اصلی بحث بر می گردیم: که تشخیص وتعیین مصادیق به عهده ی فقیه است، یا عرف، یا خود مکلف؟در مورد اینکه تطبیق مفاهیم بر مصادیق به عهده ی کیست دو نظر عمده وجود دارد :

نظر اول:مرجع در تطبیق مفاهیم بر مصادیق، عرف است .

گروهی از عالمان(26) فقه واصول با تصریح بر مرجعیت عرف در تطبیق، برای اثبات آن، برهانی چنین سامان داده اند: معیار در تبیین همه ی مفاهیم وکیفیت انطباق آن ها برمفاهیم ،عرف است زیرا شارع در محاوره وگفتگوبا دیگران اصطلاح خاص وروش ویژه ای ندارد .بر این بنیان از جمله« واز خون اجتناب نما ولباس خویشتن را از نجاست بول شستشو ده» در وقتی که گوینده ی آن شارع باشد همان معنا فهمیده میشود که وقتی گوینده ی آن از مردم باشد فهم میگردد.(27)امام خمینی رحمه الله علیه(28) بر این باور است که مرجع در تشخیص مصداق ،عرف است زیرا با دقت عرفی میتوان مصادیق را به طور واقعی تشخیص داد بدون نیاز به دقت عقلی برهانی که عموم مخاطبان به تکلیف –از آن جهت که مردم عادی اند نه فیلسوف وحکیم-به آن توجه ندارند. ایشان معتقدند که عرف به مقدار توان وتشخیص عام خود، مفاهیم را بر مصادیقشان تطبیق می دهد و از آنجا که روش عرف، بر دریافت مفاهیم وتطبیق آن بر مصادیقشان مبتنی است، تخلف از این روش معنا ندارد؛ چون شارع روش جدیدی را ابداع نکرده است وگرنه، آن را بیان می کرد.
نظر دوم: عرف، نمی تواند مرجع در تطبیق مفاهیم بر مصادیق باشد در مقابل اندیشه ی پذیرش کارایی انطباق عرفی، نظریه ی انکار و ردَ این کارایی قرار دارد این اندیشه به خصوص در عرصه ی نظر مورد قبول اکثر(29) فقیهان گرفته است .استدلال این گروه بر باور خویش در این زمینه، نبود دلیل معتبر بر مرجعیت عرف در این کار ایی و تعلق احکام به واقع موضوعات (نه مصداق مورد نظر عرف)است؛ به همین دلیل، مراجعه به عقل، به عنوان راهی برای کشف واقع ،مورد توصیه این گروه است.
در کتاب التنقیح(30) آمده که:أما تطبیق المفاهیم العرفیه علی مصادیقها ومواردها فلم یقم فیه ایَ دلیل علی اعتبار النظر العرفی وفهمهاین گروه از فقها معتقدند: چون عرف، تسامح غیر مقبول وغیر مطابق با واقع دارد، نمی توان به عرف مراجعه کرد؛ مانند تسامح عرف در اطلاق اسم مقادیر بر کمی بیشتر یا کمتر.این دسته از فقها بر این باورند که(31) در تشخیص مصادیق، باید به دقت عقلی توجه کرد وبه تطبیقات تسامحی عرف که دور از واقعیت هستند، نمی توان عمل کرد. این بود خلاصه ی این دو نظر عمده که در این باب مطرح بود .بنده پس از مطالعاتی که در این زمینه انجام دادم ، دیدم محققانی که خوب در مورد این دو نظر تحقیق کرده اندبه این نتیجه رسیده اند که:اختلاف بزرگان در تعامل بانصوص به روش مسامحه عرفی یا دقت عقلی ،یک اختلاف جوهری نیست و یک نزاع واقعی بین فقیهان در مورد کارایی تطبیقی عرف وجود ندارد وفقط یک بحث لفظی واختلاف لفظی در میان علما وجود دارد .زیرا همان گونه که از کلمات علما بر می آید، همه قبول دارند که در تطبیق مفاهیم باید دقت عرفی مراعات شود ودر احراز مصادیق از افراط وتفریط اجتناب گردد؛ ولی روش بیان آنها متفاوت است؛ مثلا در هنگام برخورد با دیدگاه مسامحه ی افراطی در تطبیق، د رمقام ردّ آن گفته اند : بی تردید باید در تحصیل مصادیق به دقت عقلی توجه کرد ودر هنگام برخورد با دیدگاه دقت برهانی – در تطبیق- در ردّ آن گفته اند: اعتماد به عرف در تشخیص مصادیق کفایت می کند.حال هر دو سخن ناظر بر این است که باید مصادیق را به احراز عرفی دقیق وبه دور از مسامحه عرفی ساده وبرهان های عقلی دقیق وپیچیده به دست آورد.این، تفسیر معقولی است که می توان از جمع بین کلمات اصحاب بدست آورد و با آن از محذور دقت برهانی ومسامحه افراطی نجات یافت.مؤید چنین جمعی ،این است که فقیهان بزرگ به لزوم اعتماد بر مسامحه عرفی صرف یا دقت فلسفی محض، تصریح نکرده اند، هر چند برخی د رمقام عمل در بعضی از موارد فقه گرفتار مباحث فلسفی شده اند وگروه دیگر سهل انگاری نموده وبر ارتکازات عام ومناسبات حکم وموضوع ،اطلاق تسامح کرده انددر حالی که این ها، مسامحات عرفی صرف -که محل نزاع هستند وبرخی انها را اثبات وبرخی دیگر نفی کرده اند- نمیباشد .مثلاً محقق عراقی در بیان مسئله اشتراط اتحادقضیه متیقنه ومشکوکه در جریان استصحاب گفته است:در احراز اتحاد ،دید عقلی دقیق یا دید عرفی تحلیلی شرط نیست، بلکه دید عرفی مسامحی بر اساس آنچه در ذهن عرف از مناسبات حکم وموضوع ثابت است، کفایت می کند.(32) در حالی که وی در این مسئله ، اعتماد بر مسامحه عرفی صرف را ردَ کرده است، واین امر از مقدار تسامح بزرگان در اطلاق مسامحه عرف وعدم تبدیل ان به کلمه ی دیگری که مانع از تداخل این دو مفهوم شود،پرده می دارد .(33) یکی از محققینی (34)که انصافاَ در این مسئله خوب کار کرده است پس از بررسی مفصل این دو نظر این چنین به تبیین صحیح مسئله میپردازد :
نتیجه ی نهایی:
تبیین صحیح مساله آنست که: با پذیرش کارایی اول(تبین مفهوم)برای عرف، باید نهادی امر تطبیق را به عهده بگیرد. ومرجعیت با نهادی است که دقیق تر داوری نماید؛ بدون این که حق تسامح داشته باشد. وپر واضح است که عرف عام وتوده ی مردم در بسیاری از موارد به عنوان اطمینان بخش ترین ودر عین حال ساده ترین و در دسترس ترین راه ،قابل قبول است .پس تا به اینجا این مطلب روشن شد : که تشخیص مصداق وموضوع شأن فقیه نیست و برای تشخیص موضوع باید به عرف دقیق مراجعه نمود.حال اگر از این بحث علمی هم بگذریم وقتی سراغ مراجع عصر خودمان می رویم میبینیم تقریباَ همه اجماع دارند که تشخیص موضوع ،شأن فقیه نیست ومیزان، عرف است. ما اینک چند نمونه از نظریات مراجع فعلی را بیان می کنیم و این بحث را به پایان میرسانیم:
1- امام خمینی(رحمه الله علیه) :
سوال:تشخیص موضوعات که در رابطه با مستنبطات روایات وادله ی شرعیه نیست، با کیست؟اگر با عرف است، مجتهد می تواند تعیین مصداق کند ؟ یا باید به عرف واگذار کند ؟ و اگر در موردی نظر مقلد با مجتهد متفاوت بود، کدام نظر لازم الاتباع است؟جواب:میزان، عرف است واگر بین مجتهد ومقلد اختلاف باشد باید از عرف نظر خواهی کرد و اگر هر یک مدعی است که عرف چنین است، باید هر یک به نظر خود عمل کند.(35)
2- آیت الله مکارم شیرازی :
سوال :ملاک ومناط تشخیص موسیقی حرام با چه کسی است؟جواب:در این گونه موارد باید به عرف متدین مراجعه کرد که تشخیص دهند کدام آهنگ وصوت مناسب مجالس لهو و فساد است و کدام نیست وعلما وفقها نیز در این گونه موارد باید به چنین عرفی رجوع کنند(36)
3- آیت الله میرزا جواد تبریزی:
در وقف نامه آمده است سالی دو روز روضه خوانی شود. آیا شب را هم شامل می شود؟جواب:چنانچه در آن محل، روضه خوانی در شب نیز متعارف باشد مانعی ندارد(37).البته در بعضی نظرات مشاهده می شود، که علما، تشخیص موضوع را به عهده ی خود مکلف گذاشته اند .ظاهراًمراد اینها هم این است که تشخیص موضوع، باعرف است. ولی وجدان مکلف را، راه تشخیص عرف می دانند؛ که خود مکلف باید تشخیص دهد که عرف چه نظری دارد .مثلا به چند مورد اشاره می کنیم :سوال : نزد فقها معروف است که تشخیص موضوعات احکام به عهده ی خود مکلف است و وظیفه ی مجتهد، تشخیص حکم است ولی در عین حال مجتهدین در بسیاری از موارد در تشخیص موضوعات احکام نیز اظهار نظر میکنند .آیا متابعت از نظر مجتهد در موضوع نیز واجب است؟جواب: تشخیص موضوع، موکول به نظر خود مکلف است ومتابعت از مجتهد در تشخیص موضوع واجب نیست مگر آنکه به آن تشخیص، اطمینان پیدا کند ویا موضوع از موضوعاتی باشد که تشخیص نیاز به استنباط دارد(38). سوال: آیا تشخیص اینکه مثلا شطرنج از آلت قمار بودن خارج شده یا خارج نشده یا فلان موضوع از آلت لهوخارج شده یا نشده از وظایف مقلد است؟جواب:تشخیص موضوع، از وظایف مقلد است (39)و از این قبیل موارد زیاد است که به ذکر همین مقدار بسنده می شود .در جمع بندی این بحث، چنین نتیجه می گیریم که :تشخیص موضوع وتطبیق مفاهیم بر مصادیق، بر عهده ی عرف است ووظیفه ی مکلف است که تشخیص دهد که نظر عرف چیست . مگر در موارد زیر که تشخیص موضوع شأن فقیه است ومکلفین در تشخیص موضوع، باید به فقیه مراجعه کنند:
1-مفاهیم مخترع شرعی
2-موضوعات مستنبط
3-مصادیق دارای پایه اجتهادی
4-مصادیق مورد تعبدبرای توضیح هر یک از مواردفوق میتوان به کتب فقه (40)و عرف استاد علیدوست مراجعه کرد.
فصل چهارم
عرف معیار
پس از اینکه معلوم شد برای تشخیص موضوع ومصداق باید به عرف مراجعه کرد حال سوالی که مطرح است این است که، کدام عرف، ملاک است؟مثلا در بحث خودمان، گفتیم اگر ما بخواهیم تشخیص دهیم که پوشیه وروبنده مصداق لباس شهرت است یا نه باید به عرف مراجعه کنیم .اما سوالی که مطرح است اینست که به کدام عرف مراجعه کنیم؟آیا عرف، عام معیار است. یعنی تمام مردم یک منطقه یا محل یا عرف خاص، مثلا عرف متدین یا عرف کارشناس و خبره؟وقتی یک سیری در کتب فقیهی بکنیم ، مشاهده می کنیم : در بعضی موضوعات، مکلف را مراجعه به عرف عام داده اند و در بعضی از جاها عرف خاص را ملاک قضاوت دانسته اند ودر بعضی جاها هم رجوع به عرف خبره را، مرجع تشخیص بیان کرده اند . پس نمی شود به طور کلی گفت که کدام عرف در تشخیص مصداق، معیار است. بلکه تعیین اینکه کدام عرف، ملاک است بستگی به نوع موضوع و لسان دلیل دارد .اینک چند مثال از کتب فقها آورده می شود ، تا معلوم شود نوع موضوعات با هم فرق دارند :مثلا صاحب جواهر در مسئله فروش کالای موزون بوسیله ی پیمانه و بر عکس گفته است :باید عرف عمومی را در این مسئله در نظر بگیریم(41).یا در بعضی جاها عرف خاص را ملاک، قرار داده اند (به سوال وجواب زیر دقت کنید)سوال : ملاک ومناط موسیقی حرام، با چه کسی است ؟ اگر با عرف است کدام عرف؟جواب :در اینگونه موارد باید به عرف متدین مراجعه کرد که تشخیص دهند کدام آهنگ وصوت مناسب مجالس لهو و فساد است وکدام نیست .(42) ویا در بعضی جاها عرف متخصص و خبره، ملاک، قرار داده شده است :مثلا بر اساس دستور امام خمینی رحمه الله علیه در نیمه ی اول سال 1362 ه-ش برای بررسی حلیت یا حرمت تاس ماهی،فیل ماهی ، ماهی اوزون برون ،سمیناری در بندر انزلی با شرکت گروهی از جمله متخصصان علوم زیست برگزار شد و نتیجه ی نظر کارشناسان این بود که انواع تاس ماهیان دریای خزر ،ماهی اوزون برون ،شیر ماهی ،فیل ماهی ،در قسمت هایی از بدنشان خصوصا روی ساقه ی بالایی باله دمی، فلس های لوزی شکل دارند (43)می بینید که در این موضوع عرفی؛ یعنی وجود فلس در ماهی، امام معیار را عرف متخصص می داند نه هر عرفی.همان طور که در مثال های بالا دیدید نوع عرف در مثال های بالا متفاوت بود؛ پس به طور کلی نمی شود گفت که کدام عرف، مرجع تشخیص مصداق است بلکه در جاهای مختلف و در موضوعات گوناگون نوع عرف ، متغیر می شود .اما در بحث خودمان یعنی تشخیص اینکه آیا پوشیه، مصداق لباس شهرت است یا نه و آیا فلان مصداق میتواند مصداقی برای انگشت نمایی زننده باشد یا نه می توان گفت که:عرف عمومی، ملاک است؛ زیرا انگشت نما بودن زننده، یک مسئله است که همه می توانند تشخیص دهند. البته لازم به ذکر است، در این موضوع، بعضی از اساتید قائل بودند که عرف متدین، ملاک است .
منبع : راسخون
پی نوشت ها :

1.شیخ حر عاملی ، وسائل ج 3، باب 12، ص 354 ، حدیث 1
2. شیخ حر عاملی ، وسائل ج 3، باب 12، ص 354 ، حدیث 4
3. شیخ حر عاملی ، وسائل ج 3، باب 12، ص 354 ، حدیث 3
4. شیخ حر عاملی ، وسائل ج 1، باب 16، ص 58 ، حدیث 7
5. شیخ حر عاملی ، وسائل ج 3، باب 12، ص 354 ، حدیث 2
6.علامه مجلسی، بحارالانوار ج76، ص 316 ،ح29
7.علامه مجلسی، بحارالانوار ج81، ص 261 ،ح61
8. مجله ی فقه اهل بیت علیه السلام (فارسی)،ج43 ،ص 60
9.علی اکبر سیفی مازندرانی ، دلیل تحریر الوسیله(احکام الستروالنظر) ،ص 206
10.توضیح المسائل ،ص 187
11. ترجمه تحریرالوسیله ،ج1، ص 265
12.رساله اجویه الاستفتائات ترجمه فارسی، ص 329
13.غایه القصوی فی ترجمه العروه الوثوقی ،ج1، ص329
14.رساله ی توضیح المسائل ص 143
15.رساله ی توضیح المسائل ص 141
16. رساله توضیح المسائل مکارم، ص 150
17.استنفتائات جدید مکارم ،ج1، ص 56
18.رساله ی توضیح المسائل شماره 853
19.استنفتائات جدید تبریزی ،ج1 ،ص 361
20.رساله ی توضیح المسائل ص 228
21.جامع الاحکام (صافی) ج2 ص 179
22.تمامی این نظرات از همان کتاب هایی است که تعاریف لباس شهرت از آن ها آورده شد .
23.شیخ حر عاملی ، وسائل ج 3، ص 354
24.ابوالقاسم علی دوست ، فقه و عرف ، ص 214
25.امام خمینی ،البیع 1 ج ص 332 (به نقل ارشاد العقول 2 ج ص 288 ).
26.از قبیل شیخ محمدبن نجفی در جواهرالکلام ج26ص74 – حاج اقا رضا تهرانی در مصباح الفقیه صلاه ص 675 -حاج عبد الکریم حائری وامام خمینی در الرسائل ج1ص184 وکتاب البیع ج4ص219وص220
27.ابوالقاسم علیدوست ،فقه وعرف ص260
28. نهج الفقاهه ص50 وص51 به نقل از فصل نامه تخصصی فقه اهل بیت ص269
29. از قبیل اخوند خراسانی در تعلیقه بر فوائد الاصول227-ابوالقاسم خویی التنقیح ج1ص276-ایت الله وحید خراسانی
30. التنقیح فی شرح العروه الوثقی ج1 ص276وص277
31. حاشیه علی کفایه الاصول (تفریرات بحث ایت الله بروجردی )ج2ص417
32. محقق عراقی ،نهایه الافکار ح4 ص 9 تا 11
33.فصلنامه تخصصی اهل بیت ص 271وص272
34.ابو القاسم علیدوست فقه وعرف ص279
35. استفنائات امام ج1 ص 207 سوال 276
36. استفنائات جدید اقای مکارم شیرازی ج2ص228وص229 سوال695
37. استفنائات جدید اقای تبریزی ص319سوال 1422
38. استفنائات مقام معظم رهبری رساله 13 مرجع جلد1ص27
39جامع المسائل (فارسی فاضل)ج2ص68. فقه وعرف از ص372 تا ص 387
40. ابوالقاسم علیدوست ،فقه و عرف از ص 372 الی 387
41.محمد حسن نجفی ،جواهر الکلام ج23 ص 436
42.استفناعات جدید مکارم ج2 ص 228
43.پول در نگاه اقتصاد و فقه ص 74
ادامه دارد

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید