حجاب و استحکام خانواده

حجاب و استحکام خانواده

نویسنده:خانم دکتر علاسوند

حجاب از زوایای متعدد و مختلفی قابل طرح و بررسی است. حجاب از احکام فرعی دین است؛ یعنی جزء دستورالعمل‌ها و قوانینی است که در دین اسلام طراحی شده است. اهداف و کارکردها و فوایدی برای حجاب یا به عبارت دیگر، مصالحی برای آن وجود دارد. در خصوص بحث ارتباط حجاب و استحکام خانواده، ضرورت دارد مقدماتی را در ابتدا توضیح دهم. نخست، باید خانواده را تعریف کنم. تعریف خانواده از این جهت دارای اهمیت است که علی‌رغم وجودی که خانواده به عنوان مجموعه از نظر مفهومی و مصداقی برای ما یعنی کشورهای شرقی یا کشورهایی با بافت سنتی یا کشورهایی با بافت اسلامی دارد، امروزه در سطح مطالعات دانشگاهی و آکادمیک و در سطح آن اتفاقی که در روزمره زندگی انسان‌ها، به خصوص در دنیای غرب، اتفاق افتاده مفهوم خانواده وضوح و روشنی خود را از دست داده و مصداق خانواده دچار یک خطا شده است. مشکلاتی اتفاق افتاده که در خانواده تأثیر اساسی گذاشته است. منظور ما از اتفاق چیست؟ تعبیرهای متعددی درباره این اتفاق وجود دارد. دانشمندان و جامعه‌شناسان غربی تعابیر مختلفی از این اتفاق دارند. اوین تافلر می‌گوید: اتفاقی افتاده به نام «جبر تکنولوژی» دنیا به مرحله‌ای از صنعتی شدن رسیده که این صنعتی شدن خانواده را در موقعیتی قرار داده که ما ناچاریم آن را بپذیریم. خانواده دارای تعریف از نظر مفهومی و دارای مصداقی که در سال‌های پیش از دوران صنعتی شدن داشت، دیگر نخواهد بود. منظورش از جبر تکنولوژیک این است که صنعتی شدن پدیده‌ای است که در سطح فرهنگ جامعه، روابط اجتماعی و برنامه‌های متعدد تأثیرگذار بوده است. فقط زندگی ماشینی نشده، یعنی فقط سخت‌افزار به زندگی‌های ما انسان‌ها وارد نشده؛ بلکه این سخت‌افزار و ماشینیزم، فرهنگی را وارد کرده است.
این صنعتی شدن در روابط انسان‌ها با یکدیگر تأثیر گذاشته است. ما ناچاریم به خاطر وجود این پدیده، سطحی از تغییر را در مفاهیم اساسی زندگی خودمان بپذیریم. تافلر می‌گوید ما الآن وارد دنیای الکترونیک شدیم، وارد دنیای مجازی اینترنت و کامپیوتر شدیم. کلبه الکترونیک باعث می‌شود سطح روابط انسان‌ها از آن روابط ساده و بسیط وارد برنامه‌های پیچیده‌تری شود. از آثار مهم صنعتی شدن، کند کردن یا بی‌رنگ کردن یا بی‌محتوا کردن روابط عاطفی در خانواده، علاقه‌مندی و آزمندی شدید زنان و مردان در کسب ثروت و ورود به بازار اشتغال است. یکی از لوازم بزرگ صنعتی شدن که در زندگی زنان نقش دارد پدیده ارضای غرایز بدون داشتن فرزند است. اکنون زنان می‌خواهند در پدیده کنترل موالید، خودشان کنترل کامل داشته باشند و بدون این‌که مادر بشوند بتوانند زندگی متأهلی داشته باشند؛ می‌خواهند روابط جنسی آزاد داشته باشند. این اتفاق افتاد. این صنعتی شدن آثارش در بلوک غرب و شرق فرق می‌کند؛ یعنی در کشورهایی که حکومتش لیبرالیستی است با کشورهایی که حکومتش سوسیالیستی است دقیقاً دوگونه اثر متفاوت در زندگی زنان داشته است. در حال حاضر، این شرایط را اگر روی هم انباشته و انبار کنیم به وضعیتی می‌رسیم که خواه ناخواه در خانواده اثر جدی و مؤثری خواهد گذاشت. یکی از آن اثرها این است که انسان‌ها به گونه‌های مختلف برقراری ارتباط روی آوردند.
این رابطه‌ها ممکن است رابطه‌های غریزی باشد؛ یعنی محور این رابطه، غریزه باشد. ممکن است محور این رابطه، عاطفه باشد. از این رو، خانواده‌های متعددی شکل می‌گیرند؛ خانواده‌هایی تک والد که فقط شخص می‌خواهد رابطه عاطفی خودش را حفظ بکند و به دنبال ارضای غرایز نیست. پس صبر می‌کند به گونه‌ای که در زحمت و دردسر نیفتد صاحب فرزند بشود.
ممکن است این رابطه خیلی منحصر به فرد باشد؛ مثل رابطه دو همجنس. امروز در کشورهای اروپایی و آمریکایی به طور روشن از روابطی صحبت می‌کنند که بین دو همجنس برقرار می‌شود. در نتیجه، تصمیم گرفته شد براساس تغییراتی که در فرایند زندگی فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بشر رخ داد، گونه‌های مختلف خانواده را تعریف کنند؛ یعنی روابط را تعریف کنند. آن وقت طبیعی است که ما باید یک سری حواشی و مسائل جانبی را تغییر بدهیم تا کل سیستم با گونه‌های مختلف خانواده جور در بیاید. بعضی از جامعه‌شناسان غربی اعتقادشان این است که تغییراتی که در سطح خانواده رخ داد به مراتب سریع‌تر بود نسبت به تغییراتی که در هنجارها و اصول اخلاقی پذیرفته شده جوامع رخ داد؛ یعنی به آن سرعتی که خانواده‌ها تغییر مسیر دادند به همان سرعت اصول اخلاقی خانواده‌ها تغییر نکرد، اصول اخلاقی جوامع تغییر نکرد. در قدیم، رابطه بین دو همجنس یا رابطه خارج از روابط مشروع در بسیاری از فرهنگ‌ها به عنوان ناهنجار اخلاقی شمرده می‌شد. از این رو، سی – چهل سال پیش، جامعه‌شناسان غربی پیشنهاد دادند برای این‌که این گونه‌های مختلف خانواده احساس سرشکستگی و گناه نکنند و رابطه خودشان را رابطه غلط ندانند یا مثلاً اگر یک مادر برای پیشرفت شغلی سقط جنین می‌کند، خودش را مجرم نداند، هنجارها و اصول اخلاقی خودمان را تغییر بدهیم تا این افراد در این جوامع احساس ناراحتی نکنند. یعنی به این فکر نمی‌کنند که خانواده‌ای با یک تعریف روشن و ثابت و یک سری خواست‌ها و اهداف معین به نام خانواده طبیعی وجود دارد که در آن رابطه بین یک مرد و یک زن به پشتوانه قانون یا شریعت‌ها برقرار بشود و به عنوان تنها هسته پذیرفته شده قانونی حق حیات داشته باشد. اصلاً به این مسائل فکر نمی‌کنند. آنان معتقدند گونه‌های مختلف روابط در خانواده را باید بپذیریم. این بدین معنا حتماً خوب بوده که اتفاق افتاده. ممکن است بعضی‌ها هم مثل اوین تافلر معتقد باشند که اصلاً خوب نیست.
برخی در کتاب‌های خودشان تصریح کرده‌اند که خانواده سنتی خوب بود اما اکنون جواب نمی‌دهد؛ چون افراد ناچارند به ازدواج‌های پیاپی و طلاق‌های پیاپی بیاندیشند، ناچارند به انواع رابطه‌های متعدد بیاندیشند. در نتیجه، اتفاقی که خواهد افتاد این است که باید اخلاق و قوانین متناسب با این گونه‌های مختلف خانواده تغییر بکند. بنابراین، در حال حاضر، خانواده در دنیا از نظر تعریف و مصداق، در یک حالت سیّالیت و عدم ثبات به سر می‌برد که تقریباً مرزهای شناخت آن در دنیا مشکل می‌شود. از این رو، در اسناد بین‌المللی به جای تعبیر خانواده سعی می‌کنند از تعبیر چهار دیواری که در آن زندگی می‌کنند استفاده بکنند که می‌تواند شامل گونه‌های مختلف برقراری ارتباط باشد. در المیزان مرحوم علامه طباطبایی آمده که هدف اصلی و منحصر به فرد ازدواج، ابقای نسل است. این مسئله در دنیا دچار چالش است. می‌گویند نه، ما به شما نمونه می‌دهیم از میلیون‌ها افرادی که خانواده تشکیل می‌دهند که از اول به هم تعهد می‌دهند که هیچ‌وقت بچه‌دار نشوند؛ یعنی ابقای نسل اصلاً هدف آنان نیست.
مسائل به آن صراحت و سادگی که ما در این شرایط در موضوعات مختلف الآن داریم فکر می‌کنیم در دنیا نیست. بنابراین، وقتی داریم راجع به خانواده بحث می‌کنیم، ابتدا باید به یک تعریف اجمالی و متفق العمل راجع به خانواده برسیم. سپس رابطه بحث خانواده را با مفاهیم مختلف، از جمله بحث حجاب، تعیین بکنیم. ما تصمیم می‌گیریم که خانواده را دارای بافت طبیعی بدانیم نه یک بافت تاریخی که به مرور زمان بر حسب شرایط ممکن است مدل‌های مختلف را بپذیرد. در حال حاضر، این اتفاق افتاده؛ یعنی انسان‌ها به گونه‌های مختلف و به اغراض مختلف تشکیل یک چهار دیواری می‌دهند و اسمش را می‌گذارند خانواده و کل سیستم‌های موجود اطلاع‌رسانی و خبر سازی مثلاً فرهنگی هم در راستای ترویج همین تفکر است؛ اما ما اعتقادمان این است چیزی که اهداف اساسی و تکوینی را – که در نهاد خلقت وجود دارد – تأمین می‌کند، همان خانواده طبیعی با بافت معیّن خودش است. شاید به همین دلیل است که ما می‌بینیم با وجود همه تغییراتی که در سطح فرهنگ جوامع رخ داد، با وجود تمام تحولاتی که در سطح زندگی زنان رخ داد، ‌با وجود پیدایش گونه‌های مختلف خانواده در دنیا، هنوز خانواده سنتی؛ یعنی خانواده متشکل از پدر، مادر و فرزند، خانواده‌ای است که مادر خانواده، خانه‌دار است و هنوز خانواده سنتی به عنوان یکی از اقسام موجود و پذیرفته شده در تمام جوامع غربی و شرقی، حیات دارد؛ یعنی با وجود این‌که تمام شرایط مساعد تحول در گونه‌های مختلف خانواده هست باز هم خانواده سنتی وجود دارد.
ویلیام گردر در گزارش خود از وضعیت خانواده می‌گوید: بسیاری از مردم تصور می‌کنند در نظام‌های لیبرالیستی خانواده با تهدید بیش‌تری موجه است، ولی قضیه برعکس است؛ یعنی در کشورهایی با نظام سوسیالیستی، خانواده‌ها مورد تهدید بیش‌تری هستند؛ چون نظام سوسیالیستی گرچه جمع‌گراست، ولی منظورش از جمع‌گرایی، جامعه‌گرایی است، نه هر تجمعی مثل تجمع خانواده. یعنی هر کدام از افراد خانواده به عنوان یک مهره تولید در عرصه و چرخه کار برای دولت شناخته می‌شوند. از ابتدا که بچه‌ای در خانواده به دنیا می‌آید به خانواده و آن بچه تفهیم می‌شود که قبل از این‌که این بچه، بچه شما باشد فردی از اجتماع کلی است که برای آن اجتماع کلی کار می‌کند. طبیعتاً چیزی به نام خانواده که بخواهد از اقتدار خودش، از قدرت دوراندیشی خودش استفاده کند، اعضای خودش را تحت پوشش بگیرد و از آنان در مقابل اجتماع محافظت بکند، جانبداری بکند، آنان را احیاناً تهدید یا تشویق کند، این چنین اقتداری برای خانواده در نظام سوسیالیستی وجود ندارد. ایشان می‌گوید در سوئد، بالاترین تهدیدها به سمت خانواده‌هاست.
در خانواده سنتی، یعنی خانواده هایی که دو نفر به عنوان پدر و مادر حاضرند ولی نان آور خانواده فقط یک نفر است، یعنی فقط پدر، علی رغم تصوری که در مورد نظام‌های لیبرالیستی این‌گونه است که هرکسی که شاغل باشد باید مالیات بر درآمد بدهد، یعنی دو نفر شاغل را کنار هم بگذاریم که وقتی ازدواج کردند به جای این‌که ثروتشان بیش‌تر بشود کم‌تر می‌شود، به خاطر این‌که باید در این شرایط جدید مالیات‌های بیش‌تری بپردازند، اما در کشورهای سوسیالیستی برای خانواده‌ای که یک نان‌آور دارد مشکلات بیش‌تری ایجاد می‌شود یعنی خانه‌ای که در آن خانه فقط پدر نان‌اور و شاغل است و در آن خانواده حضور دارد و مادر خانه‌دار است به جرم این‌که این خانواده بافت سنتی دارد باید بیش‌تر به دولت بها بپردازد؛ مثل این‌که یک عنصر انگل در آن خانواده است یا عنصر مضرّ برای اجتماع در آن خانواده است. علی‌رغم این‌که آمار نشان می‌دهد که در سوئد در بیش‌تر فاکتورهای مربوط به خانواده و ارزش‌ها و اصول، از همه کشورها وضعیت وخیم‌تری دارد و تمام شمشیرها برای خانواده به رو بسته شده، اما در همان بافت هم درصد قابل توجهی خانواده سنتی وجود دارد. این نیست مگر به خاطر این‌که ریشه خانواده قدیمی در طبیعت بشر است و اگر بشر به سمتی برود که از این نهاد فاصله بگیرد به دلیل شرایط مختلف محیطی باز به این سمت برمی‌گردد. وقتی می‌خواهیم رابطه حجاب را با بحث خانواده مشخص کنیم باید تعیین کنیم که راجع به چه خانواده‌ای صحبت می‌کنیم و برای ما خانواده چه مفهوم یا مصداقی دارد.
مطلب بعد این است که ما به چیزی به نام پایداری خانواده می‌اندیشیم یا نه؟ بحث حجاب طبیعتاً کم کم داخل این فضا معنا پیدا می‌کند. اصول لیبرالیسم، خواه ناخواه وارد زندگی ما می‌شود. در یکی از سفرهایم به آمریکا، یکی از ایرانیان از من پرسید: ما چه کار کنیم که در این فضا فرزندانمان آن زمینه‌های اساسی و آن عرق شرقی و دینی خودشان را از دست ندهند. در آن محیط، حفظ هویت خیلی مشکل است، چون سیستم لیبرالیستی است. در این سیستم، همه چیز طراحی شده؛ اخلاق، فرهنگ، سیاست، حتی دینداری، همه چیز سکولار است. یعنی اگر کسی بخواهد دیندار باشد باید فضای دیانت را از زندگی خودش جدا کند. خیلی مشکل است که انسان بخواهد براساس یک اندیشه ثابت و پایداری زندگی بکند. به آن شخص عرض کردم شما وقتی وارد خانه خود می‌شوید توقع دارید براساس اصول لیبرالیسم، کسی مزاحمت ایجاد نکند، کسی آزادی دیگری را مورد مخاطره قرار ندهد، چیزی به نام سلسله مراتب وجود ندارد، هرکس که داخل خانه شد، داخل اتاق خصوصی خودش می‌رود در آن‌جا همه چیز هست؛ یعنی کم‌تر بهانه‌ای برای بیرون آمدن و سؤال کردن از پدر و مادر و خواهر و برادر پیدا می‌کند. این فضا در واقع خانه نیست؛ یک چهار دیواری متشکل از سوئیت‌های مختلف است. هرکس وارد سوئیت خودش می‌شود. غذاها آماده است. آن سفره متمرکز که براساس سلیقه‌های مادرانه شکل می‌گیرد و افراد خانواده بنا به بهانه‌ای دور هم جمع می‌شوند در آن سیستم وجود ندارد. طبیعی است اگر در آن سیستم هضم بشویم خود به خود در آن فرهنگ غرق می‌شویم. اصول تفکر لیبرالیسم، عدم مزاحمت افراد برای همدیگر است، اصالت عدم درد است، اصالت عدم رنج است، اصالت لذت است. ما در خانواده‌ها و زندگی‌های شرقی و اسلامی خودمان هم اگر مبتلا به چنین وضعیتی هستیم، زندگی لیبرالیستی داریم. یکی از بحث‌هایی که در اصول لیبرالیسم است این است که انسان براساس مفهوم اصالت لذت، دلیلی برای رنج کشیدن ندارد. این مفهوم در همه جا در زندگی‌های انسان غربی حاضر است.
انسان‌ها دلیلی ندارند که چیزی به نام کمال و حلم و بردباری را تجربه کنند. برای چه چیزی بردبار باشند؟ انسان وقتی بردبار می‌شود که به اصول اخلاقی جمعی پایبند باشد که او را وا دارد که به خاطر دیگری سکوت کند. یا گذشت کند، یا به خاطر پایداری نهاد خانواده از حقوق فردی خودش بگذرد. این‌ها اساساً در فرهنگ لیبرالیستی پذیرفته نیست. تحمل و صبر و گذشت و اصول اخلاقی جمعی به این معنا که افراد به اوج فداکاری برسند، چون مادرند به اوج محبت برسند، چون پدرند به اوج گذشت و خدمت برسند، بی‌معناست. پس دلیلی برای پایداری وجود ندارد. ما باید مشخص کنیم موضعمان در مورد خانواده چیست؟ ما به پایداری می‌اندیشیم یا نه؟ در آن فضا بچه‌ها اجازه دارند یا اصلاً باید به خاطر انجام تجارب شخصی بعد از هیجده سالگی از خانواده‌هایشان جدا بشوند. در اسلام، قانون حضانت هم این را می‌گوید. در اسلام، طبق قانون حضانت، دختر بعد از نُه سال و پسر بعد از هیجده سال مسئولیتی را متوجه والدین از نظر قانونی نمی‌کند که حتماً به بچه رسیدگی کنند. طبق قانون حضانت اسلامی، بچه‌ها بعد از تمام شدن سن بلوغ، تکلیفی را از نظر قانونی متوجه والدینشان نمی‌دانند که از آنان مراقبت کنند ولی اخلاق اسلامی به ما نشان می‌دهد، قانون رحم بر صغار، بحث عشیره، بحث صله رحم، همه نشان می‌دهد که گرچه قانون برای ما یک خط‌کشی می‌گذارد که ما می‌توانیم به استناد قانون بگوییم به ما چه، به شما چه، به دیگری چه، ‌ولی اخلاق و تدیّن و دینداری به ما می‌گوید که ما باید برای همدیگر و به خاطر همدیگر و برای حفظ نهاد اجتماعی عمل کنیم. پس ما راجع به خانواده‌ای با تعریف روشن که بر مبنای اصل پایداری شکل گرفته می‌خواهیم صحبت کنیم، اما رابطه بحث حجاب با این مسئله چیست؟ انسان در مراحل مختلف رشد، ظرفیت‌های درونی‌اش شکوفا می‌شود. مثلاً در یک سنی عواطفش بروز می‌کند و در یک سنی غرایزش بیدار می‌شود. در یک سنی دستگاه خلقت و عقلانیتش شکوفا می‌شود. طبیعی است که به مناسبت این مراحل، زمینه‌های مختلفی برای این‌که خوب باشد یا بد باشد، پیدا می‌کند. در هر مقطعی از این مراحل، انسان می‌تواند تحت هر شرایطی و به هر دلیلی، موجودی به شدت قانون‌گریز یا موجودی به شدت قانون‌پذیر و مطیع باشد.
انسان این طوری است. هیچ وقتی نشنیده‌ایم و نخواهیم شنید که روزی مثلاً در یک جهش ژنتیکی فرض کنید زنبورهای عسل تصمیم بگیرند چیزی که تعریف زنبور عسل به او بسته است که تولید عسل است از آن دست بکشند؛ ولی انسان موجودی است قانون‌گریز یا قانون‌پذیر، یعنی گاهی وقت‌ها می‌تواند آن قدر قانون‌پذیر باشد که در زندگی‌اش حتی مرتکب یک مکروه هم نشود یا این‌که آن قدر قانون‌گریز باشد که در تمام زندگی‌اش یک واجب را انجام ندهد و یک حرام را ترک نکند یا تمام قوانین اجتماعی را زیر پا بگذارد. استحکام خانواده به عناصر مختلفی مرتبط است. یکی از این عناصر بحث پوشش و حجاب است. در بحث پوشش و حجاب، موضوعات متعددی مطرح است. از مهم‌ترین موضوعات، فلسفه پوشش و حجاب. برخی می‌گویند: «الانسانُ حریص علی ما مُنِع»، انسان‌ها نسبت به آن‌چه که ممنوع می‌شوند حریصانه‌تر و آزمندانه‌تر دنبالش می‌روند و علاقه‌مندتر هستند. بسیاری از مدافعان حجاب این مسئله را رد می‌کنند و می‌گویند جوامع غربی که خیلی فضا آزاد است هنوز این آزمندی وجود دارد. من می‌خواهم بگویم این قاعده درست است، یعنی الانسان حریص ما منع. این جزء برنامه‌های فطری یا غریزی خداوند است که انسان این حالت را داشته باشد که برای آن چیزی که منع می‌شود حرص و آزمندی داشته باشد.
اگر انسان از آن چیزی که او را به یک حرکت و یک واکنش سوق می‌دهد خالی باشد این انسان با یک تکه سنگ هیچ تفاوتی ندارد. شما تصور کنید انسانی را که از نظر ذهنی دچار مشکل است، یعنی عقب مانده است یا از نظر مغزی دچار مشکل است، مراکز مهم مغز که او را نسبت به کنش‌هاو عوامل بیرونی محرک‌ها حسّاس می‌کند و عکس‌العمل نشان می‌دهد، از تمام آن کنش‌ها خالی است؛ مثلاً کسی به او توهین می‌کند، درک نمی‌کند که به او توهین شده و واکنش نشان نمی‌دهد. به او می‌گویند تو دیشب وارث یک میلیارد تومان پول شدی، اصلاً عکس‌العملی نشان نمی‌دهد. طمع و حرص و مال خواهی در وجود او نیست. نسبت به این کنش، هیچ واکنشی ندارد. شما این انسان را تأیید نمی‌کنید. انسان‌ها باید در درونشان عواملی باشد، زمینه‌هایی باشد، فعالیت‌ها یا انفعال‌هایی باشد که آنان را نسبت به محرک‌های بیرونی فعال کند. انسان‌ها به یکدیگر جذب می‌شوند، چون میل غریزی و جنسی دارند. انسان‌ها نسبت به آن چیزی که منع می‌شوند حریص هستند.
آیا اینها بد است؟ خوب است. لذات دو بخش‌اند: لذات معنوی و لذات مادی. به ما نگفتند اگر در نماز، حالت معنوی به شما دست داد، اشک شما سرازیر شد، دیگر بس است، ضرر دارد، دیگر نمی‌خواهد در نماز این حالت به شما دست بدهد. اگر مثلاً در ماه مبارک رمضان یک شب احیا گرفتید، احساس بهجت معنوی کردید، دیگر بس است و نمی‌خواهد ماه رمضان سال بعد چنین حالتی به شما دست بدهد؛ اما در لذات مادی، ایستگاه داریم، آستانه داریم. دستورالعمل‌های دینی آمدند این آستانه را نگه دارند؛ یعنی برای ما یک سوپاپ گذاشتند. این سوپاپ، سوپاپ اطمینان است. به ما گفته‌اند اگر کسی می‌خواهد غرایز خود را تأمین کند، باید غرایز خود را در یک برنامه انحصاری تأمین کند؛ یعنی در خانواده. در روابط، یک جور هنجار و اخلاق جنسی داریم که متأسفانه بسیاری از افراد از آن با خبر نیستند. دستورالعمل‌ها، مستحبات و واجباتی‌اند که درباره مسائل جنسی وارد شده‌اند. زن و شوهرها باید به این مسائل آگاه باشند و آن‌ها را رعایت کنند. به ما دستور داده شده چگونه عمل کنیم تا همواره احساس لذت و رضایت کنیم. اگر انسان‌ها این آستانه را نگه ندارند، چیزی به عنوان لذت دیگر وجود نخواهد داشت؛ چون ذائقه آن‌ها دچار مشکل می‌شود و ذائقه آن‌ها چیزی به نام لذت را نمی‌فهمد. انسان‌ها بدون پای بندی به چهارچوب ازدواج، چیزی به نام عشق را تجربه نمی‌کنند، غریزه را تجربه می‌کنند، عنصر معنوی خانواده که عشق است را تجربه نمی‌کنند، فقط با هم هستند تا غرایز خود را تأمین کنند. هرگونه رابطه عشقی و غریزی هم که به وجود می‌آید، به قول روانشناسان یک دوره‌ به شدت رمانتیک دارد. بسیاری از ارتباطات یک سال عمر دارد. یک سال اول که آتش علاقه فروکش کرد و آن جبنه رمانتیک که تمام شدند، نیازی به خانواده نخواهند داشت. بنابراین، حدی برای آستانه این رضامندی وجود دارد. دو بچه را با هم مقایسه می‌کنیم. بچه اول که از خانواده معمولی است، گاهی برای او یک عروسک به قیمت 500 تومان می‌خرند. این بچه ساعت‌ها و روزها با این اسباب‌بازی مشغول است.
او را مقایسه کنیم با بچه‌ای که همه چیز در اختیار اوست و همه نوع عروسک در اطرافش هست ولی احساس لذت نمی‌کند. بعضی پدرها و مادرها سعی می‌کنند همه چیز را برای فرزندان تأمین کنند. با این کار ذائقه آنان را از بین می‌برند و فرزندان احساس لذت نمی‌کنند، چون آستانه رضامندی آنان را بالا می‌برند. این مثال را برای این زدم که حجاب باعث می‌شود سطح آزمندی انسان‌ها تا سرحد بی‌نهایت تأمین نشود؛ یعنی حد می‌گذارند. همه مردها و زن‌ها حرص دارند که از یکدیگر بهره‌مند شوند، برایش حد می‌گذاریم. زن‌ها دوست دارند از نظر عاطفی بهره‌مند شوند، برایش حد می‌گذاریم. مردها دوست دارند با دیدن کسی لذت ببرند، برایش حد می‌گذاریم. باید نگاهش را کنترل کند. باید این حجاب و چادر زنان را در سطح اجتماعی بپذیرد. رابطه زن‌ و شوهر در محدوده رابطه خانواده، جنسی است، برای یکدیگر موضوع جنسی هستند، اما در فضای اجتماعی، این چنین نیست. حجاب به استحکام خانواده کمک می‌کند. شهید مطهری بحثی دارد که هر چه زمان می‌گذرد بحث ایشان کهنه نمی‌شود. ایشان در کتاب مسئله حجاب می‌فرماید شما دو جامعه را در نظر بگیرید که در یکی از این دو جامعه رابطه به شدت آزاد است و افراد تا می‌آیند به سنی برسند که تصمیم بگیرند در آن سن ازدواج کنند گونه های مختلف از مردان و زنان را تجربه می‌کنند و با آنان رابطه دارند. این جامعه را مقایسه بکنید با جامعه‌ای که افراد آن جامعه همواره در تب و تاب ازدواج هستند، چون در آن روابط محدود است و استفاده‌های غریزی ممنوع است. باید توجه داشت که حجاب، یکی از عوامل پایبندی خانواده است. ما خانواده‌هایی را سراغ داریم که در آن‌ها زن حجاب دارد اما پایبندی در آن خانواده نیست. حجاب یکی از مسائلی است که می‌تواند استحکام خانواده را تأمین کند.
عوامل متعدد دیگری هم وجود دارد؛ مثل پایبندی و حیای مردان. پس: 1. اگر گونه های مختلف خانواده در جامعه‌مان رواج پیدا کند فقط به خانواده مشروع می‌اندیشیم؛ فقط به خانواده طبیعی می‌اندیشیم؛ 2. به پایداری خانواده ها می اندیشیم؛ یعنی برایمان مهم است که خانواده به هر وسیله ممکن و مشروع حفظ بشود و ثابت بماند؛ 3. معتقد هستیم که دستورالعمل‌های مشروع دینی در حفظ پایبندی خانواده مؤثر است، از جمله پوشش. باید بدانیم که نقش حجاب در جامعه باعث می شود آستانه رضامندی افراد پایین نگه داشته بشود؛ یعنی در یک جامعه‌ای که حجاب در آن جامعه یک عرف است، یک هنجار است، روشن است که کنار رفتن کمی روسری و کنار رفتن آن پوشش و حجاب لذت می‌آورد، بهجت و علاقه مندی می‌آورد؛ ولی در جامعه‌ایی که پوشش وجود ندارد هیچ چیز در آن جامعه لذت آفرین نیست؛ لذت و ارضای غرایز یکی از زمینه های مهمی است که انسانها به خاطرش ازدواج می کنند و تشکیل خانواده می دهند و همواره این علاقه‌مندی در آنها است. اگر انسان‌ها به خاطر ارضای غرایز و تامین عواطف ازدواج می کنند و اگر این مسئله با مسئله پوشش و حجاب ارتباط مستقیم دارد قطعا ًحجاب در استحکام خانواده مؤثر است . خانم تونی گِرِد در کتاب «زن بودن» می‌نویسد: مخاطبان شبکه رادیویی‌ام اکثراً جوان هستند. آنان همیشه از من سؤال می‌کنند ما نمی‌دانیم چرا بعد از این‌که رابطه‌ای با کسی برقرار کردیم هرچه منتظر می‌مانیم آن شخص از ما درخواست ازدواج نمی‌کند و ما اگر این ریسک را بکنیم و درخواست ازدواج بکنیم با پذیرش او مواجه نمی‌شویم. من در پاسخ می‌گویم روشن است که پیشنهاد شما را برای ازدواج نمی‌پذیرد. در هیچ زمانی همجنسان ما یعنی زنان به قدر امروز بدبخت‌تر و از حقوق بیگانه‌تر نبودند؛ چون نهایی‌ترین رابطه را برقرار می‌کنند که طرف مقابل آن‌ها یعنی مردانشان کم‌ترین تعهدی را به آن‌ها نپرداختند و روشن است که اگر یک شخص بتواند از نهایی‌ترین رابطه بین زن و مرد، بدون پرداختن تعهدی به طرف مقابل استفاده کند دلیلی برای ازدواج کردن و پرداختن مالیات به دولت و پرداخت نفقه به خانواده و تحمل مشقات برای نگهداری فرزند ندارد. پرسش و پاسخ پرسش: آیا روابط نامشروع در خانواده سنتی پیدا نمی‌شود؟ پاسخ: منظور ما از خانواده سنتی، خانواده‌ای متعادل و سالم است. ما از این خانواده دفاع می‌کنیم. مشکل اصلی هم این است که ما فکر می‌کنیم ضوابط و خط‌کشی‌های قانونی می‌توانند مشکلات ما را حل بکنند. به هیچ‌وجه این طور نیست. قانون در برخی از سیستم‌های خیلی پیشرفته دنیا که به شدت قانون‌گرا هستند نقض ذاتی دارد، یعنی قانون نمی‌تواند سعادت را سامان بدهد. مشکل این‌جاست که ما نهاد دین را به عنوان یک ضرورت در زندگی خودمان و فرزندانمان درونی نمی‌کنیم. دین‌داری اگر درونی نشود یعنی از حد شعائر و ظواهر احکام به باطن اعتقاد و باورهای افراد نفوذ نکند روشن است که این نتیجه و این ثمر را برای افراد نخواهد داشت.
پرسش: آیا آرایش خفیف و کم‌رنگِ تقریباً نامعلوم مشکلی در حجاب ما ایجاد می‌کند؟ پاسخ: آرایشی که نامعلوم است برای چه صورت می‌گیرد؟ زنان آرایش می‌کنند که دیده بشود. پس اگر این فایده را نداشته باشد آرایش کردن معقول نیست. آرایش بر طبق فتوای مراجع، ممنوع است. پرسش: آیا پوشیدن لباس‌ها و مانتوهای رنگی و تنگ در زیر چادر اشکال دارد؟ پاسخ: چند مسئله این‌جا وجود دارد. یکی از مسائل مهم این است که بین لباس و حجاب باید تفکیک قائل شویم. انسان لباس را برای اغراض گوناگون می‌پوشد؛ لباس را برای محافظت از سرما و گرما می‌پوشد، برای این می‌پوشد که زیباتر شود. خیلی از افراد لباس می‌پوشند برای این‌که لباس برای آنان یک آرایه است. لباس گاهی اوقات با شخصیت فرد مرتبط است؛ مثلاً دیپلمات‌ها لباس مخصوص می‌پوشند.
حجاب، فقط یک فلسفه بیش‌تر ندارد؛ پوشاندن زیبایی‌ها و کم کردن عناصر و کنش‌های تحریک جنسی. از این رو، هرگونه تلاش در راستای جذاب‌سازی حجاب، مخالفِ فلسفه آن غلط است. هرگونه تلاش در جهت رهاسازی پوشش مغایر فلسفه پوشش است. مطلب دیگر این‌که باید بین بحث حجاب، مد و لباس تفکیک کرد. اگر هم افراد اجتماع تابع مد باشند روشن است که کسی به برنامه‌ریزی اجتماعی، طراحی و هدف‌گیری اجتماعی نمی‌اندیشد؛ چون به شدت گرفتار است. به قول نویسنده‌ای سه گروه از زنان خیلی بهره می‌برند: 1. کسانی که این بدن‌ها را به تیغ جراحی می سپارند (جراحان زیبایی)؛ 2. کسانی که این بدن‌ها را می آرایند (صاحبان صنعت وسایل آرایشی )؛ 3. کسانی که به این بدن‌ها لباس می پوشانند (صاحبان مد). اینها بهره خودشان را از این زنان می برند. می‌گویند از اول خلقت، مد گرایی وجود داشته است. من نفهمیدم که این طنز است یا واقعی است. انسان‌ها معمولاً با برگ درخت بلوط برای خود تن‌پوش درست می کردند و کسی پیدا شد و مثلاً با برگ درخت چنار برای خود تن پوش درست کرد. حالا این اگر طنز است یا راست، به هر حال یک چیزی را نشان می دهد که همیشه مد گرایی بوده است. انسان اگر تابع مد باشد، به مسائل متعالی کمتر می اندیشد. محیط تحصیلی باید از سایر فضاهای دیگر تفکیک بشود. شما اگر در محیط تحصیلی پرونده سادگی را مختومه اعلام کنید، به همان مقدار افت پیشرفت تحصیلی خواهید داشت.
در اسلام راجع به لباس زیاد حرف زده شده است. همه این حرف‌ها راجع به حجاب نیست. مثلاً ما چیزی داریم به نام « لباس شهرت » که ممنوع است. چیزی که انسان را متمایز و خاص می‌کند و او را به نوعی در واقع، نورم شکن نمایش می دهد، ممنوع است. لباس‌های زنانه برای مردان و لباس‌های مردانه برای زنان جایز نیست؛ چون لباس با آن شاکله درونی انسان ارتباط دارد. شما در نظر بگیرید در خانواده‌ای که مقید است حتماً تن دختر بچه‌اش از کودکی لباس اسپورت و پسرانه باشد، شما می‌بینید به طور خیلی واضحی اختلاف جنسی در آن دختر شکل می گیرد و وقتی که بزرگ می‌شود نمی‌تواند آن طنازی‌هایی که لازم است به عنوان جنس مونث نشان بدهد انجام بدهد. لباس با شأن ما هم ارتباط دارد. انسان باید بپذیرد که بین شأنش یا شغل و صنفش با لباسش رابطه‌ای داشته باشد. مجموع اینها را که روی همدیگر می‌گذاریم نشان می‌دهد که به هر حال یک مرکز آموزشی یک سری دستورالعمل‌ها باید داشته باشد؛ البته بعضی از محدودیت‌ها معقول نیست.
بعضی اوقات ممکن است محدودیت هایی اعمال بشود که روا نباشد . پرسش: چه کنیم که زندگی ما شرقی‌ها مثل غربی‌ها نباشد و فرزندانمان از خانواده جدا نشوند ویا ما آنها را دور نکنیم و یا جوانان ما که هیجده سال می شوند از خانواده جدا نشوند ؟ پاسخ: خلاصه عرض می‌کنم؛ ما از ابتدا از نیمه راه شروع نمی کنیم؛ یعنی ما زمانی که شخص دلایل مختلف درونی و بیرونی برای عدم مطابقت را از ما پذیرفته ، چیزی به نام مقوله تربیت دینی را شروع می‌کنیم؛ در حالی که این اشتباه است. زمانی تربیت دینی را شروع می‌کنیم که چیزی را به نام سنت‌ها و آداب به آنها تلقین کرده‌ایم و آنها در موقعیتی سنی و رشدی قرار گرفته‌اند و می‌گویند نه، این اشتباه است. متأسفانه، نمی‌خواهم بگویم که راهش بسته است، ولی خیلی مشکل است. بهترین سن برای این‌که ما این اصول رفتاری معین و دلخواه را در فرزندانمان نهادینه کنیم سنی است که اصلاً فکرش را نمی‌کنیم، و آن سن، سن شعور است. یعنی زیر هفت سال. یک حدیثی را بعضی‌ها اشتباه متوجه شده‌اند که پیامبر مراحل سن را تقسیم کردند، بعد فرمودند: بچه‌ها هفت سال اول سرور هستند، کارشان نداشته باشید. این طور نیست. ما مهم‌ترین و بزرگ‌ترین سن را که در آن سن، بچه قابلیت پذیرش را دارد، از دست می‌دهیم.
بچه، بازی می‌کند و مشغول بازی است و ما هم مشغول کارهای خودمان هستیم. بعد در سنینی که بچه – به تعبیر امیرالمومنین (ع) – در درونش آرام آرام قسی می شود، یعنی زمینه پذیرش در آن از بین رفته و محیط او را بیشتر می‌رباید در آن سن شروع می‌کنیم، در حالی که در سن زیر هفت سال دوره بلاغت و زود باوری بچّه است؛ شما هر چه بگویید باور می‌کند؛ به همان سرعت که غول و دیو و تاریکی را باور می‌کند و می‌ترسد، به همان سرعت خدا، انبیا و پیامبران را هم باور می‌کند و سنینی است که گروه مرتبط با بچه، جز پدر و مادر شخص دیگری نیست. ما رها می‌کنیم، بعد دچار مشکل می‌شویم . پرسش: اگر زن و شوهر فرزند نخواهند و برای مقاصد دیگری ازدواج کند،‌مثل عشق به یکدیگر و بهتر درس خواندن و به خدا رسیدن، این خانواده تا چه قدر استحکام دارد؟ پاسخ: خانواده کارکردهای مختلف می‌تواند داشته باشد. افراد برای این‌که در کنار هم احساس ایمنی کنند یا برای این‌که غرایزشان تأمین بشود ازدواج می‌کنند. تأمین غریزه، هدف نهایی ازدواج نیست. دلیلش هم خیلی روشن است.
غرایز به دلایل و عوامل مختلف بستگی دارد. زندگی هرچه جلو می‌رود غریزه فوران بیش‌تر نمی‌کند، بلکه افول می‌کند. انسان‌ها وقتی در یک رابطه صحیح نسبت به همدیگر وظیفه‌شان را انجام می‌دهند و راضی می‌شوند به طور طبیعی این جریان رو به قوت نیست، بلکه رو به ضعف است ولی وجود دارد. زن و شوهرهایی که بچه نمی‌خواهند خیلی زود احساس می‌کنند که خلائی در زندگی دارند؛ مخصوصاً زنان که به طور طبیعی با فرزند دار شدن رابطه‌شان با حیات و زندگی و پویایی و سرّ زندگی تشدید می‌شود. این مسئله از نظر بحث روانکاوی هم کاملاً ثابت شده است. بنابراین استحکام خانواده بدون فرزند کمتر است. پرسش: حجاب کامل کدام است؟ پاسخ: در حجاب، یک سقف داریم و یک کف. کف حجاب در قرآن مشخص شده است. در سوره مؤمنون آمده است: «ای پیامبر، به این زن‌ها بگویید که این مقنعه‌ها را در جلو ببندند». حجاب در تمام ادیان وجود داشته است. زنان می‌خواستند در نماز عشای پیامبر (ص) شرکت کنند، عده‌ای از جوانان مزاحم آنان می‌شدند.
زنان خدمت پیامبر (ص) آمدند و عرض کردند: یا رسول الله ما علاقه داریم در نماز عشای شما شرکت کنیم اما عده‌ای مزاحم ما می‌شوند. پیامبر منتظر وحی شد. آیه نازل شد که ای رسول ما، بگو به زنان با ایمان، به همسران خودت، که اگر می‌خواهند به حیا و عفت معروف‌تر و شناخته شده‌تر باشند، جلباب بپوشند؛ تن پوش کاملی که کل بدن را می‌پوشاند. یعنی اگر دنبال ایمنی بیش‌تری هستند این حجاب کامل را انتخاب کنند. بنابراین، مدل حجاب در قرآن آمده است. پس هر لباسی که تمام بدن را بپوشاند، محرک نباشد و مفسده‌آور نباشد، حجاب کامل است. البته یک حد اکثری هم برایش گذاشتند که همان بحث جلباب است؛ ضوابط دیگری هم گفته شده؛ مثلاً خداوند فرموده است طوری صحبت نکنید که به شما طمع بکنند، درست است آن کسی که به شما طمع می کند، مریض است اما برای اینکه شما در معرض آسیب قرار نگیرید یا وقتی که طمع می کند ممکن است که شما را در معرض انواع خشونت های جنسی قرار بدهد شما حجابتان را حفظ کنید. یک حجاب کامل وجود دارد که این حجاب کامل، حجاب شخصیت مطهر حضرت صدیقه طاهره (س) است. حضرت زینب(س) می‌فرمایند که وقتی مادرم وارد مسجد شد و می‌خواست خطبه فدک را بیان کند، مقنعه سر کرد، جلباب بست و در میان دختران بنی هاشم رخت بست .
اگر کسی علاقه مند است که در بحث حجاب ارتقاء پیدا کند – البته به سقف حجاب هم می شود رسید – آن وقت در کشور‌های مختلف می تواند متفاوت باشد. در اصل این قضیه، شرایط می تواند تاثیر گذار باشد؛ یعنی ممکن است کسی که در آن شرایط زندگی می کند مثلاً با یک محدودیت شدید نسبت به چادر مواجه باشد. البته بعضی از اینها تعارف است؛ من خودم به کشورهای زیادی رفتم، درنیویورک آمریکا با چادر مشکی رفتم خیلی از دوستان در آنجا اصرار داشتند چادرتان را در بیاورید؛ مثلاً در کالیفرنیا و در مرکز شهر لوس‌آنجلس که مرکز تجمع منافقین است می گفتند شما آنجا چادر سر نکنید ممکن است اذیتتان کنند ولی هیچ اتفاقی نیافتاد. یعنی اگر از جهت سیاسی نخواهند ممانعت کنند، به این‌که این حجاب از نظر سیاسی مسجد متحرک است، اقتضای پلورالیسم این است که به حجاب ما بی اعتنا باشند. شخصی در اتریش به من گفت وقتی شما با این چادر مشکی می آیید افراد می ترسند، من هم گفتم که شما که این قدر برهنه هستید، ما هم می‌بینیم، می ترسیم از این‌که این قدر برهنه هستید؛ یعنی انسان نباید این قدر منفعل باشد.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید