چرا بعد از فوت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ امام علی ـ علیه السلام ـ و پیروانش برای اثبات ولایتش همیشه به افتخارات خود با پیامبر اشاره می‌کرد و هرگز از واقعه غدیر خم برای دفاع از خود استفاده نمی کرد؟

چرا بعد از فوت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ امام علی ـ علیه السلام ـ و پیروانش برای اثبات ولایتش همیشه به افتخارات خود با پیامبر اشاره می‌کرد و هرگز از واقعه غدیر خم برای دفاع از خود استفاده نمی کرد؟

واقعه غدیر خم از مسلمات اسلامی است که به گفته ضیاء الدین مقبلی (م ـ 1108) از عالمان اهل سنت، اگر حدیث غدیر خم مسلم نباشد، هیچ امر مسلّمی در اسلام وجود ندارد.
حدیث غدیر نیز از احادیث متواتر است که شیعه و سنی بر صحّت و تواتر آن اتفاق دارند. طبری، از عالمان بزرگ سنّی در کتاب “الولایه فی طُرُق حدیث الغدیر”، افزون بر 70 تن از اصحاب پیغمبر را به عنوان راویان حدیث غیر یاد می‌کند که این عدد فوق تواتر است. پس در ثبوت واقعه غدیر و تواتر حدیث غدیر کلامی نیست و مرحوم علّامه امینی ـ رحمه الله علیه ـ در الغدیر به طور کامل در این باب مستنداتی را ذکر فرموده‌اند. اما سؤال این است که چرا امام علی ـ علیه السلام ـ برای اثبات ولایت خود از واقعه غدیر ـ که در این پایه از استحکام و اتقان است ـ بهره نبرد و بدان استدلال نکرد؟ پاسخ این است که اتّفاقاً این سؤال برای (شیخ سلیم بُشری) در نامه 101 کتاب ارجمند المراجعات تألیف مرحوم آیت الله سید شرف الدین ( رحمه الله علیه) نیز پیدا شد و ما نیز پاسخ مرحوم شرف الدین را ذکر می‌کنیم. مرحوم شیخ سلیم بشری می‌نویسد: “چرا امام، در روز سقیفه، با ابوبکر و بیعت کنندگان با او، به نصوصی (احادیث صریحی) که درباره خلافت او بود، و شما شیعه همواره تکیه‌تان بر این نصوص است، استدلال نکرد؟ آیا شما شیعه، از خود علی، بهتر از این امور خبر دارید؟ مرحوم سیّد شرف الدین نیز در پاسخ فرمودند: “همه مردم می‌دانند که امام و دیگر دوستانش، از بنی هاشم و غیر بنی هاشم، در بیعت با ابوبکر حضور نداشتند و پا به سقیفه نگذاشتند. آنان از سقیفه و آنچه در سقیفه می‌گذشت دور بودند. آنان با همه وجودشان سرگرم مصیبت بزرگ بودند: مرگ پیامبر، و به وظیفه واجب و فوریِِ کفن و دفن پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ پرداخته بودند. و جز به این حادثه به چیزی نمی‌اندیشیدند. از طرف دیگر، تا آنان مشغول تجهیز بدن پیامبر و ادای مراسم نماز و دفن او بودند، مردم سقیفه کار خود را کردند و مسأله بیعت با ابو بکر را سر و صورت دادند و از باب احتیاط و دور اندیشی، در برابر هر نظر یا حرکت مخالف، که باعث در هم ریختن تشکیلات آنان می‌شد، به اتفاق ایستادگی می‌کردند. بنابراین، علی کجا بود و سقیفه کجا؟ علی کجا بود و ابو بکر کجا؟ علی کجا بود و بیعت کنندگان با ابو بکر کجا؟ تا بتواند برای آنان استدلال کند؟ و پس از آنکه جریان سقیفه راه افتاد و زمام امور آنان به دست گرفتند، شد آنچه شد، از سویی زیرکی کردند و از دیگر سو قلدری و خشونت نشان دادند و چنان شد که نه علی و نه غیر علی، هیچ کس نمی‌توانست به حدیث استدلال کند. کسی گوش شنیدن یا امکان انعطاف به طرف مضمون حدیث نداشت؟ آیا در زمان ما، چند نفر می‌توانند با کسانی که قدرت را در دست دارند در افتند، به طوری که قدرت آنان را از میان بردارند و دولتشان را سرنگون کنند؟ و آیا اگر کسی قصد چنین کاری داشته باشد آزادش می‌گذارند؟ هیهات، هیهات. و اکنون تو گذشته را با زمان حاضر بسنج، که مردم همان مردمند و زمانه همان زمانه است. از این‌ها گذشته، علی در آن روز، برای استدلال و استشهاد، نتیجه ای نمی‌دید جز بر پا شدن فتنه و آشوب و در آن شرایط (که اسلام دورانِ نخستینِ خویش را می‌گذرانید و نهال دین تازه کاشته شده بود)، ترجیح می‌داد که حق او ضایع شود اما شرّ و آشوبی بر پا نگردد. علی به خوبی متوجّه خطرهایی بود که دین اسلام و کلمه “لا اله الا الله” را تهدید می‌کرد. در واقع، علی بن ابیطالب در آن ایّام به مصیبتی گرفتار شده بود که احدی بدان گونه مصیبت گرفتار نشده است، زیرا بار دو امر بزرگ بر دوش علی سنگینی می‌کرد: یک خلافت اسلام، با آنهمه نص و وصیت و سفارشی که از پیامبر درباره آن رسیده بود، و اینهمه متوجه علی بود و در گوش او فریاد می‌کشید و با شکوه ای دلگداز و جگر خراش او را به شور و حرکت فرا می‌خواند. دوم آشوب‌ها و طغیانهایی که ممکن بود منتهی شود به از هم پاشیدن جزیره العرب و مرتد شدن اعراب نو مسلمان و ریشه کن شدن اسلام و میدان یافتن منافقان مدینه و دیگر اعراب منافق و دو رویی که به نص قرآن، اهل نفاق و دورویی بودند … علاوه بر این، دو امپراطوری روم و ایران، در آن روزگار، در کمین اسلام بودند… آری در چنین شرایطی، علی بر سر دو راهی بزرگ رسید و طبیعی بود که مانند علی ابن ابیطالبی، حق خلافت خویش را فدای اسلام و مسلمین کند و چنین هم کرد؛ نهایت برای اینکه نظریه خلافت حقّه اسلام را که خلافت شرعی او بود حفظ کند و در برابر کسانی که حق اسلامی خلافت را از او سلب کرد موضع گیری لازم را کرده باشد … برای این مقصود، در خانه نشست و بیعت نکرد، تا اینکه او را به زور ـ اما بی خونریزی ـ از خانه به مسجد آوردند. چرا؟ چون اگر علی خود به پای خود برای بیعت رفته بود، حجتی برای خلافت او نمی‌ماند و برای شیعه (و هر طالب حقّی) برهان حق آشکار نمی‌گشت … و با اینهمه که گفتیم، علی و اولاد علی و عالمان شیعه، از آن روز تا امروز، همواره با روشی حکیمانه، احادیث وصایت را ذکر کرده‌اند و نصوص روشن نبوی را در این باره نشر داده‌اند …”1 کتاب قیّم و ارجمند (الغدیر) مرحوم آیت الله علامه امینی (رحمه الله علیه) پر است از احتجاجهای علی ـ علیه السلام ـ ، در مورد غدیر. اگر امام علی ـ علیه السلام ـ در سقیفه حضور نداشت تا به غدیر احتجاج کند، در روز شورای خلافت ـ طبق نقل اهل سنّت ـ و در روزگار خلیفه سوم و روزگاران دیگر بدان احتجاج کرد. علاوه بر (الغدیر)، مرحوم علامه امینی کتاب مستقلی در این موضوع دارند به نام (المناشده و الاحتجاج به حدیث الغدیر) که در حدود 100 صفحه روایات اهل سنّت را در این باب با سند ذکر می‌کند که به عنوان نمونه یک روایت نقل می‌شود بدون ذکر سند:
امام علی ـ علیه السلام ـ در روز شورا طی سخنانی پس از احتجاج به افتخارات بزرگ خود از قبیل سبقت در توحید، برادری جعفر طیار، داشتن عمویی چون شیر خدا و رسول، و سید الشهداء حمزه، داشتن همسری چون فاطمه، سیده زنان اهل بهشت، داشتن دو سبط نبی چون حسن و حسین دو آقای بهشت، فرمودند: شما را به خدا قسم آیا کسی جز من در شما هست که پیامبر به او گفته باشد: هر که من مولای اویم پس علی مولای اوست، خدایا هر که ولایتش پذیرفت او را تحت ولایت خود قرار ده یا دوست بدار دوستانش را و دشمن بدار دشمنانش را و یاری کن یاورانش را، حاضران به غایبان نیز برسانند و همگی گفتند نه به خدا قسم.
از این قبیل روایت و با این مضمون فراوان داریم و حتّی در روایتی که در الغدیر نیز آمده است امام علی ـ علیه السلام ـ مفصل‌تر، واقعه غدیر و سخنان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ را نقل و بیان می‌فرمایند.
مرحوم سیّد شرف الدین (رحمه الله علیه) در المراجعات نامه صد و چهارم به بعد پاره ای از احتجاجات امام و یارانش را ذکر می‌کند که ما نیز نمونه ای دیگر به نقل از ایشان ذکر می‌کنیم: “امام ـ علیه السلام ـ ، در انتشار نصوص، آرامش را سخت مراعات می‌کرد و احتیاطاً بر اینکه به اسلام ضربه ای نرسد آن را با تندی در برابر دشمنانش ارائه نمی‌نمود و به خاطر حفظ شوکت مسلمانان حاضر نبود سخت به مقابله برخیزد. گاهی از سکوت و عدم مطالبه حقّش ـ در آن زمینه ـ بدینگونه اعتذار جسته که “انسان را بر تأخیر در گرفتن حقش عیب نمی‌کنند، عیب بر آن کس گرفته می‌شود که آنچه حقش نیست بگیرد”. آن حضرت در مورد انتشار نصوصی که درباره وی رسیده روش خاصّی داشت که حکمت از آن تجلّی می‌کند. ملاحظه فرمایید که در روز “رحبه” در ایام خلافتش چگونه مردم را برای یاد آوری روز “غدیر” جمع فرمود، همه را گرد آورد و به آن‌ها گفت: “شما را به خدا سوگند می‌دهم، هر مسلمانی از پیامبر شنیده که در روز غدیر چه فرمود، بپا خیزد و آنچه را شنیده شهادت دهد و بجز کسی که در آن روز پیامبر را می‌دیده بپا نخیزد.”؛ سی نفر از صحابه که 12 نفر آن‌ها از اهل “بدر” بودند بپا خاستند و به آنچه در مورد نصّ غدیر شنیده و شاهد بودند شهادت دادند و این تلاشی بود که اوضاع دشوار آن روز در اثر قتل عثمان و فتنه بصره و شام به وی اجازه می‌داد، انجام دهد و به جان خودم سوگند به ندرت اتّفاق می‌افتد که در چنان روزی احتجاج از روی حکمت صورت گیرد. و سلام بر او و بر آن مقام بلندش که نص غدیر را که داشت از اذهان محو می‌گردید و به دست فراموشی سپرده می‌شد بار دیگر زنده ساخت و برای آن جمعیت عظیمی که در “رحبه” گرد آمده بودند، گذشته را روشن ساخت.2
و این‌چنین است بیان حقیقت، که در عین روشنگری حقایق تابناک ولایت و تشیّع علوی آنچنان حکیمانه مطرح می‌شود که روزگار پر آشوب عصر خلفا را متلاطم و پر هرج و مرج نمی‌کند و خط امامت راستین را روشن می‌کند و صفوف مسلمین را در برابر دشمنان در هم ریخته نمی‌کند.
نتیجه اینکه: 1. حدیث غدیر، از مسلمات همه فرق اسلامی است و متواتر است بین فریقین (شیعه و سنّی) و اهل سنت نیز چه در کتب مستقل و چه در ضمن احادیث دیگر این چگونگی را یاد کرده‌اند.
2. در روز سقیفه، امام مجال استدلال به غدیر را نیافت و مشغول به کفن و دفن و عزاداری بر پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ بود.
3. در تمام روزگار غربت و خانه نشینی و پس از آن، خود امام و اولاد او ـ علیهم السلام ـ و نیز عالمان شیعه، حکیمانه مسأله غدیر را در بین عموم مطرح ساخته‌اند و شاهد آن روایات زیادی است که هم از طریق اهل سنت و هم از طریق شیعه به ما رسیده است و مرحوم علامه امینی در کتاب شریف الغدیر جلد اول و نیز کتاب (المناشده و الاحتجاج به حدیث الغدیر) آن‌ها را نقل کرده است. برای مطالعه بیشتر به کتاب حماسه غدیر تألیف استاد محمّد رضا حکیمی و نیز الغدیر مرحوم علامه امینی و کتاب ارزشمند “المراجعات” تألیف آیت الله الامام السیّد شرف الدین جبل عاملی (رحمه الله علیه) مراجعه فرمایید.
4. پس این‌گونه نبود که امام ـ علیه السلام ـ و یارانش برای اثبات ولایت همیشه به افتخارات خود با پیامبر اشاره کنند بلکه فراوان از واقعه غدیر استفاده کردند و با آن از خود دفاع حکیمانه نمودند.
عمار می‌گوید: پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمودند:
هر کس ولایت علی ـ علیه‌السلام ـ را پذیرفت ولایت مرا پذیرفته است و هر کس ولایت مرا بپذیرد ولایت خداوند عز و جل را پذیرفته است.
فرائد السمطین، ج 1، ص 291، ب 54

پی‌نوشت‌ها:
1 . المراجعات، 1 ـ 3 ـ 3 ـ 3 ، نقل ترجمه یا خلاصه از استاد محمد رضا حکیمی (کتاب حماسه غدیر).
2 . ترجمه المراجعات، محمد جعفر امامی، ص 433 تا 444.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید