آموزه های تورات

آموزه های تورات

نویسنده: ایزیدور اپستاین (1)
مترجم: بهزاد سالکی

تورات (2)‌ که به کامل ترین معنا بر « تعلیم » دلالت دارد، شامل نظریه و عمل، دین و اخلاقیات است. تورات پیامد مستقیم میثاق طور سینا به معنای دوگانه ی آن است – جهانی و قومی. در حالی که احکام عشره بر جوهر و گستره ی « رسالت روحانی » عام و جهانشمول بنی اسرائیل دلالت داشت، منظور از احکام دیگر تربیت اسرائیل برای حیات قداست آمیزی بود که آنان به عنوان امتی که فراخوانده شده اند تا به عبادت خدا بپردازند باید از آن پیروی می کردند.
اهمیت این حیات توأم با قداست از معنای معادل عبری آن، قدش (3)، به دست می آید که قطع نظر از اشتقاق آن، بیانگر کیفیتی است که نفیاً « دوری جستن از » چیزی و اثباتاً « خود را وقف چیزی کردن » است. حیات قدسی وقتی در مورد مسئولیتی که بر عهده ی ملت اسرائیل گذارده شده است به کار می رود، نفیاً مستلزم دوری جستن از همه ی آن چیزهایی است که مخالف اراده ی الهی است و اثباتاً خود را وقف عبادت او کردن است.
این تقدس باید در قلمرو دین و اخلاق رسوخ می یافت. در حوزه ی دین، حیات قدسی نفیاً خواستار برائت از شرک و بت پرستی همراه با رسوم منحط و خفت آور آن نظیر قربانی انسان، خرافه پرستی به ظاهر دینی، تفأل و جادوگری بود و اثباتاً خواهان پذیرش کیش و آیینی که هم شریف و هم تعالی بخش باشد.
در حوزه ی اخلاقیات، قداست نفیاً خواهان مقاومت در برابر هرگونه غریزه طبیعی بود که خودپرستی را اساس و جوهر حیات می سازد، و اثباتاً خواستار تسلیم در مقابل اخلاقی بود که خدمت به دیگران را در محور نظام خود قرار می دهد.
در پاسخ به این الزامات حیات توأم با قداست بود که تورات به بنی اسرائیل ارزانی شد. با در نظر داشتن این غایت، تورات به توصیه ی دو دسته قوانین – دینی و اخلاقی- می پردازد. هر دسته از قوانین خود به دو نوع سلبی و ایجابی منقسم می شود که با دو جنبه ی پاکی یا قداست (4) انطباق دارد. تفاوت میان قوانین دینی و اخلاقی با حیات قداست آمیز به عنوان انگیزه ی مشترکشان از میان می رود. این قوانین دیگر مجزا از هم و نامربوط نیستند، بلکه با هم ارتباط دارند و توأماً طرح تربیتی حیات مقدس را آن گونه که تورات آن را فراهم می سازد تشکیل می دهند.
این پیوند نزدیک قوانین دینی و اخلاقی امری صرفاً اتفاقی نیست، بلکه از وجود عناصر اخلاقی در قوانین دینی ناشی می شود؛ زیرا آنچه واقعاً قانون اخلاقی نیست قانونی است که به آن کمک می کند،‌ یا ابزاری است که به پرورش آن مدد می رساند، هر چند این پیوند ممکن است در هر مورد روشن نباشد.
این در مورد احکام سلبی دینی کم تر از احکام ایجابی آن صادق نیست. هر دو دسته قوانین یک هدف مشترک دارند که همان قداست و پاکدامنی است. در حالی که احکام ایجابی برای تهذیب اخلاق و ارتقای آن دسته از کیفیات ظریف تر که وجود حقیقتاً دینی و اخلاقی را متمایز می سازد مقرر گشته اند؛ دستورهای سلبی برای مبارزه با رذایل اخلاقی و فرونشاندن و سرکوب غرایز و گرایش های شرارت آمیز دیگر، که مانع سعی و مجاهده ی انسان برای دست یافتن به قداست و پاکدامنی هستند، وضع شده اند.
با این تصور، قوانین دینی سرشار از نوعی پویایی اخلاقی هستند که قادر است حیات فرد، و از طریق فرد، حیات جامعه ای را که او جزئی از آن است دگرگون سازد. بنابراین، بی اعتنایی به قوانین دینی دیگر موضوعی خصوصی نیست؛ تا آنجا که این بی اعتنایی بافت اخلاقی و قدرت مقاومت انسان را در برابر مفاسد تقلیل دهد، هر معصیت دینی به معنایی جرمی اجتماعی است. به همان سان مراعات قانون دینی دیگر نوعی عمل جداافتاده ی صرف نیست: این قانون تا آن جا که به استحکام اخلاقی فرد کمک کند، با تأثیراتی که بر رفتار عمومی او می گذارد، عملی اجتماعی است.
خصلت تعلیمی قوانین دینی اثباتی از راه نظامی از نمادها با نام فنی « نشانه ها » (5) و « تذکارها » (6) ارائه و حفظ و تقویت می شود که برای القای مفهوم قداست در ذهن انسان مؤمن به کار می آیند. از جمله این نشانه ها می توان از پیشانی بند، تفیلین (7) ‌نام برد که به اشتباه به بازوبند ( از واژه ای یونانی به معنای « تعویذ » ) ‌ترجمه شده است. در هیچ جا تفیلین به عنوان تعویذ حمایتگر توصیف نشده، بلکه به معنای « علامت ها » و « تذکره ها » ( « سفر خروج »، باب 13، آیه ی 9 ) به کار رفته است. همچنین، صیصیت (8)، جامه های حاشیه دار، « تذکارها » هستند؛ همان طور که به روشنی در اشاره به آنها نوشته شده، « تا تمامی اوامر مرا به یاد آورده، به جا آورید و به جهت خدای خود مقدس باشید » (‌« سفر اعداد »، باب 15، آیه ی40 ).
همچنین، برای احکام سلبی دینی اهداف و غایت های تربیتی در نظر گرفته می شود. در رأس همه ی اینها منع خوردن گوشت حیواناتی است که به عنوان « نجس » از آنها نام برده شده است. این قانون هیچ جنبه ی توتمی ( پرستش حیوان ) ندارد، بلکه صریحاً در کتاب مقدس ( فی المثل، « سفر لاویان »، باب 11، آیه ی 45 ) با کمال مطلوب حیات مقدس مربوط است. هدف واقعی آن آموختن کف نفس به بنی اسرائیل به عنوان نخستین گام ضروری برای دست یافتن به قداست است. و حتی نظام قربانی حیوانات، که هنگام اقامت موقت بنی اسرائیل در صحرای سینا وضع گردید، سرشار از مضمون اخلاقی است. قطع نظر از اصل و منشأ قربانی ها، برخلاف همه ی ادیان معاصر دیگر، این قربانی ها هرگز در تورات به عنوان آیین های مقدسی که پرستنده را با خدا یکی می سازند لحاظ نمی شوند. نذور قربانی ابزارهای خاص تربیت اخلاقی بودند که باید از طریق قداستی که بر فضای قربانی حاکم بود حاصل می شد. هر چیز مربوط به پرستش قربانی- معبد، کاهنان، ظروف و خود قربانی – مقدس (9) دانسته می شد، لیکن این قداست جزء ذاتی خود این نظام نبود، بلکه نماد قداستی بود که باید بر حیات فردی و جمعی تأثیر می گذاشت.
به عنوان یادآوری مستمر محتوای اخلاقی آیین قربانی مقرر گردید که دو لوح سنگی که احکام عشره بر آنها نقش بسته بود در تابوت عهد (10) نگهداری شود که در پرستشگاه قرار داشت. این واقعیت که در محراب مقدس چیزی جز احکام عشره وجود نداشت برای القای اهمیت اخلاقی بنیادین نهادها و مراسم قربانی در ذهن مردم بود که به آنان دستور داده شده بود آنها را مراعات کنند.
تورات در مطابقت با محتوای اخلاقی نظام قربانی اش دو ویژگی منحصر به فرد دارد. نخست قربانی ها فقط برای کفاره ی گناهان دینی یا آیینی مقرر شده بود، نه برای گناهان اجتماعی. دوم، ممکن نبود هیچ نوع قربانی برای گناه عمدی، آیینی یا دینی انجام گیرد، بلکه تنها برای گناهانی که از روی جهل و خطا انجام می شد پیشکش قربانی امکان پذیر بود. این دو شرط، که بدون نظیر هستند، ناظر به کیفیت کلی قربانی های مذکور در تورات اند. خداوند نیاز ندارد که برای جلب رضایت او قربانی هایی انجام گیرد، بلکه نیازهای انسان او را به این کار وامی دارد، و این قربانی ها به عنوان عطیه هایی به خدایی رنجیده خاطر برای فرونشاندن خشم او یا جبران خطایی که نسبت به همنوعان انسان انجام گرفته، تصور نمی شوند. هدف از انجام دادن آنها اساساً حفظ قداست انسان است، با همه ی لوازم اعتلای معنوی و کمال دینی و اخلاقی آن. منظور از همه ی اینها در تمامی اجزایشان القای حس مذموم بودن گناه دینی در ذهن فرد متدین است زیرا گناه به یک سان نوعی احساس بیگانگی میان انسان و خدا، و انسان و انسان پدید می آورد.
قداست و پاکدامنی همچنین لب لباب « موعدها» ی تورات است. در رأس همه ی اینها مناسک روز سبت است. بابلیان روز استراحت خود را داشتند که شپتو (11) نامیده می شد. لیکن در حالی که شپتوی بابلی روز خطر ( diesnefas ) نام داشت، کیفیت قداست آمیزی که به سبت عبری نسبت داده می شد آن را به روز تهذیب اخلاقی و معنوی و، در نتیجه، به روزی که خداوند آن را مبارک خواند ( « سفر خروج »، باب 20،‌آیه ی 11 ) تبدیل می کند.
همین نکته در مورد سه جشن خرمن و برداشت محصول صادق است: عید فطیر (12)، عید پنجاهه (13) ‌و عید میوه بندان (14) که به ترتیب جشن برداشت جو، گندم و انگور هستند. همه ی این جشن های خرمن برداری در مقابل جشن های خرمن برداری کنعانیان که وجه ممیزه آنها آیین های باروری و صحنه های عیاشی و میگساری بود، به عنوان « اعیاد مقدس » توصیف شده اند. جشن سال نو ( « سفر اعداد »، باب 30، آیه ی 1 ) که یوم کیپور (15) ‌پیوند تنگاتنگی با آن دارد (16)، برای متمایز ساختن دقیق آن از سال نو کنعانی که در آن آیین تموز (17)- خدایی میرنده – ویژگی اصلی این جشن ها را تشکیل می داد، نیز به عنوان « عید مقدس » توصیف شده است.
تقدس و پاکدامنی همچنین در بطن قانون اخلاقی نهفته است. در این خصوص کلمات « شما باید مقدس باشید » فراموشی ناپذیر است که مقدمه ای است بر مجموعه ی قوانین اخلاقی که در باب 19 « سفر لاویان » آمده است.
در قانون اخلاقیِ قداست دو اصل مهم و بنیادی وجود دارد، که همان طور که دیدیم، در بطن همکاری خلاقانه ی انسان با خدا نهفته است- عدالت و تقوای اخلاقی. عدالت جنبه ی سلبی قداست است؛ تقوای اخلاقی جنبه ی اثباتی آن. در حیات مشترک، عدالت به معنای به رسمیت شناختن شش حق بنیادی بود. این حقوق عبارت بودند از حق حیات، حق مالکیت، حق کار، حق داشتن مسکن و سرانجام حقوق فردی که شامل حقوق استراحت و حق آزادی بیان و نیز برحذر داشتن از تنفر، انتقام جویی یا کینه توزی بود.
تقوای اخلاقی باید خود را در قبول تکالیف، خصوصاً در اهتمام به امور مستمندان، ضعفا و درماندگان، خواه دوست خواه دشمن، به نمایش می گذاشت. همچنین باید خود را در مفهوم خیرهای این جهانی، که دارا بودن آنها را نه به عنوان نوعی حق طبیعی بلکه به عنوان امانتی الهی باید ملحوظ داشت، نشان می داد. هنگامی که همسایه ای گرفتار بود، باید به او وام داده می شد که هیچ بهره ای به آن تعلق نمی گرفت ( « سفر خروج »، باب 22، آیه ی 24 ). اگر او مجبور می شد زمین پدری خود را به علت فقر بفروشد، آن زمین باید در ایام جشن و شادی به او بازگردانده می شد ( « سفر لاویان »، باب 25 ). از مشکلات همسایه ی انسان نباید به سود افزایش درآمد شخصی استفاده می شد. از این رو حیات اقتصادی در تورات اساساً به معنای خدمت به همنوعان انسان بود. و در بطن این اصل اخلاقی قانون دوست داشتن همنوعان آن گونه که در دستور بنیادین « همسایه ی خود را مثل خویشتن محبت نما » ( « سفر لاویان »، باب 19، آیه 18 ) بیان گردیده قرار داشت که آشکارا برای این اظهار شده ( آیه 34 )‌ که فرد غریب غیراسرائیلی را شامل گردد.
تقوای دینی همچنین باید خود را در رفتار انسانی با حیوانات بی زبان به نمایش می گذاشت. گاوی که بر سر راه افتاده بود باید با همان رأفتی از سر راه برداشته می شد که گویی موجودی بشری است ( « سفر تثنیه »، باب 22، آیه ی 4 ). فی المثل به حیوانی که در کار از او استفاده می شد، مثلاً گاوی که غلات را زیر پا له می کرد، نباید پوزه بند زده می شد. ( « سفر تثنیه »، باب 25، آیه ی4 ). همچنین نمی بایست حیوانات از انواع مختلف را که از لحاظ منش و قدرت جسمانی متفاوت بودند، با یوغ به یکدیگر بست. ( « سفر تثنیه، باب 22، آیه ی10 ) و برکت روز سبت نباید از مخلوقات بی جان دریغ داشته می شد.
در پیوند با قانون اخلاقیِ تورات باید به حقوق مدنی یا قضایی آن اشاره کرد. در همه جا هدف تأثیر عملی بخشیدن به نظریه ی قداست و پاکی است که عدالت و تقوای اخلاقی را به عنوان اصول نظام بخش همه ی مناسبات بشری به تصور درمی آورد. در تقابل آشکار با نظام های اخلاقی کهن دیگر، نظیر مجموعه قوانین حمورابی (18) و حتی ها (19) که انگیزه ی اصلی در آنها حمایت از دارایی و مالکیت است، در تورات انگیزه ی اساسی حمایت از شخصیت انسان است.
قیودی که تورات بر حوزه ی مسئولیت صاحبان قدرت می گذارد نشان می دهد که تا چه حد تأکید بر حقوق فرد اهمیت داشته است. کارفرما از استثمار کارگران یا از تعلل در پرداختن به موقع دستمزد آنان منع می شد ( « سفر لاویان »، باب 19، آیه ی13 ). بستانکار اجازه نداشت که با وارد شدن به خانه ی شخص بدهکار برای گرفتن وثیقه، حیثیت و آبروی او را مورد بی حرمتی قرار دهد و مهم تر از آن، برخلاف تصویب نظام های حقوقی دیگر، مجاز نبود با او به خشونت رفتار کند. حتی برده همچون سایر اشخاص دارای حقوق بود و هرگز ملک مطلق صاحب برده شناخته نمی شد. کوچک ترین آسیب به بدن برده موجب آزادی او می گردید ( « سفر خروج »، باب 21، آیه های 26-27 )، و اگر برده می گریخت، بازگرداندن او به اربابش ممنوع بود ( « سفر تثنیه »، باب 23، آیه های 16-17 )، برخلاف قانون حمورابی که برای کسانی که به گریختن او کمک می کردند کیفر مرگ مقرر می کرد.
سرانجام، قداست باید در اخلاق شخصی و طهارت خانوادگی، در خودداری از هر نوع رابطه نامشروع نظیر زنا با محارم و نیز لواط و بدرفتاری با حیوانات و در کنترل شهوات و لذایذ مادی، و در رعایت عفاف در رفتار، گفتار و اندیشه به نمایش درمی آمد.
توصیه به حیات قداست آمیز ریشه در تقدس خداوند دارد. « مقدس باشید، زیرا که من یهوه، خدای شما، قدوس هستم. » ( « سفر لاویان »، باب 19، آیه ی2 ). از این رو، تقدس الهی الگوی ایده آل برای انسان در جهت تشبه جستن به ذات مقدس الهی است. مشابه قداستی که انسان به رعایت آن فراخوانده شده است، تقدس الهی معنای ضمنی دوگانه ای دارد (20)، معنای سلبی و معنای اثباتی. نفیاً، تقدس هنگامی که در مورد خداوند به کار می رود، دلالت بر مبرا بودن او از هر چیز طبیعی و مادی دارد؛ از این رو، تعالی و استقلال او از هر چیزی غیر از خود او نتیجه می شود؛ و اثباتاً این مفهوم به فعالیت آزاد و بی قید و شرط او مطابق با خصلت اخلاقی اش اشاره می کند.
کامل ترین انکشاف صفات اخلاقی خدا در تجلی خاص او بر موسی آشکار گردید که در آن خدا خود را به عنوان وجودی رحیم، بخشنده، عفوکننده ی گناهان، سرچشمه عشق و محبت و حقیقت، ارزانی دارنده ی عشق و محبت خود به نسل های متوالی، بخشاینده ی بدی، تعدی و گناه، معرفی می کند، لیکن در عین حال خدایی است که به هیچ وجه از کیفر گناهکاری که توبه نکند در نمی گذرد ( « سفر خروج »، باب 34، آیه های 6-7. )
این ویژگی ها، که معمولاً به صفات سیزده گانه معروف اند، تقدس الهی را تشکیل می دهند. باید اشاره کرد که هیچ یک از این صفات هیچ نوع نسبتی با ذات منزه او ندارند. صفات مورد بحث همه مشخصاً به معاملات و رفتار او با انسان ارتباط دارند.
این صفات به دو گروه اصلی، یعنی عدالت و تقوای اخلاقی تقسیم می شوند. در نظام بندی این صفات، عدالت خود را در چشم نپوشیدن خدا از شرارت و کیفر گناه به نمایش می گذارد. از این رو، تورات نوعی نظام کیفر گناهان به دست می دهد که بر اساس سنگینی گناه و قصد و نیت ارتکاب آن با یکدیگر متفاوت اند. وعده ی پاداش نیک، که در ابتدا جنبه ی عرفی و قومی داشت، به عنوان پاداش اطاعت به مثابه ی بخشی از عدالت الهی که باید شامل هر کس بر اساس شایستگی هایش گردد، عنوان می شود. اشاره ی روشنی به پاداش اعمال نیک و کیفر پس از مرگ نمی شود، لیکن اشاره ی روشنی وجود دارد مبنی بر این که مجازات کاره (21 ) ( قطع ارتباط )، که یهودیان در مورد برخی گناهان به آن تهدید می شوند، به نوعی « محرومیت » از محضر خداوند، در حیات پس از مرگ اشاره دارد. ( بنگرید به « سفر لاویان »، باب 2، آیه های 2-3 )- تصوری که تلویحاً مفهوم پاداش اطاعت و اعمال نیک را در بردارد. با وجود این، کتاب مقدس ضروری دانست که کل مسئله ی حیات پس از مرگ را در پرده ای از ابهام قرار دهد، به این منظور که افراد را از کیش بت پرستانه ی پرستش مردگان، که این باور در آن زمان با آن پیوند داشت، دور سازد.
عدالت الهی در صفت رحمت به کمال نهایی دست می یابد که از جمله شامل « منبع عشق و محبت بودن »، پاداش بخشیدن به انسان نیکوکار حتی بیش از آنچه سزاوار اوست، می گردد و در داوری درباره ی شخص گنهکار که عدالت را با رحمت توأم می سازد و به علاوه در به تأخیر انداختن مجازات به امید توبه ی او به نمایش درمی آید.
دوست داشتن خدا به عنوان الگوی محبت کردن به انسان نشان داده می شود. این نکته در فرمان دوست داشتن بیگانگان تجسم می یابد که به گونه ی پرمعنایی در محبت خداوند به افراد بیگانه ریشه دارد. « خدای شما غریبان را دوست داشته… پس غریبان را دوست بدارید. » ( «سفر تثنیه »، باب 10، آیه های 18-19 ).
در این فریضه ی دوست داشتن اشخاص بیگانه عشق و محبت جهانشمول خداوند آشکار می شود. درست است که بنی اسرائیل قوم برگزیده ی خداست، لیکن این موضوع عشق و محبت خداوند را به سلاله ی انسان محدود نمی سازد یا به آن خدشه وارد نمی کند. بنی اسرائیل تنها از این امتیاز برخوردار است که امت برگزیده ای است که از طریق آن عشق و محبت خداوند به همه ی آدمیان آشکار گردیده است.
در حالی که صفت عدالت الهی به عنوان انگیزه ای برای خوف انسان از خدا نشان داده می شود، عشق خداوند مبنایی برای دعوت او به دوست داشتن انسان دانسته می شود. در این توصیه به دوست داشتن انسان به خاطر خداوند، برخلاف کیش های شرک آمیز، هیچ اشاره ای به لذایذ جسمانی وجود ندارد. در هر مورد، دعوت به دوست داشتن خدا با دستور به رعایت فرمان های او و عمل به عدالت و تقوای الهی از طریق حیات توأم با عبادت و وظیفه شناسی همراه است ( ‌به عنوان نمونه، « سفر خروج »، باب 20، آیه 6؛ « سفر تثنیه »، باب 6، آیه های 4 و 8 ).
تورات نمودار کامل بی نظیر بودن دین بنی اسرائیل است. بسیاری از ادیان دیگر سرشار از مفهوم انگیزش اخلاقی هستند، اما هیچ یک از آنها دارای نظامی با آن اندازه توانایی تربیت افراد بر اساس حیات قداست آمیز که قابل مقایسه با تورات بنی اسرائیل باشد نیست.
رویکرد متمایز تورات به مسئله ی رفتار بشری، از منظر نیت قلبی است. در حالی که تورات در انتقال مجموعه ای از حقایق راجع به وظایف انسان عقل را مورد خطاب قرار می دهد، قصد آن عمدتاً برطرف کردن انحراف های قلبی انسان- رذایل اخلاقی، تمایلات شرارت آمیز و امیال نفسانی – است که مانع اطاعت از دستورهای خداوند هستند، و در همان حال همچنین بنابر ایده ال های الهام بخش خود به انجام دادن اشتیاق آمیز تکلیف فرا می خواند. اما از لحاظ گستره، تورات تمام زندگی و فعالیت های آن را دربرمی گیرد. همه ی شیوه های عام حیات، همه تعلقات و منافع بشری تحت شمول قوانین آن قرار می گیرند. از این رو، تورات به ابزاری برای تقویت تفوق اراده ی مقدس الهی به عنوان میزانی برای کشش ها و تمایلات قلبی انسان و به وسیله ای برای مرتبط ساختن همه جزئیات حیات، فردی و جمعی، به عبادت و خدمت به خدا تبدیل می شود.
جدایی و افتراق، که همان طور که دیدیم، جنبه ی سلبی حیات قداست آمیز است، برای بنی اسرائیل شامل دوری و جدایی از تمامی تماس های فاسدکننده با تمدن های بت پرست ملت های مجاور بود. اما رسالت و مأموریت روحانی ای که برعهده ی بنی اسرائیل گذاشته شده بود شامل همه ی جهانیان می گردید. این رسالت باید به دست انسان هایی انجام می گرفت که پس از قرن ها اسارت در مصر از محیطی که رذایل اخلاقی در طبقات بالا و حیات پست و حقارت آمیز در طبقات پایین در آن غلبه داشت گریخته بودند. و سرانجام این مشعل هدایت باید نه به شماری اندک و جداافتاده بلکه به افراد بی شمار، نه به اهل کشف و شهود غیرعادی و قدیسینِ مخالف عرف عام بلکه به توده های مردم عادی، از انسان های عادی به انسان های عادی و حتی از ملتی به ملتی دیگر انتقال می یافت.
از این رو، اسرائیل باید جدا از جهان و با وجود این جزئی از جهان باقی می ماند. آنان در عین حال که خود را از ملل مجاور دورنگه می داشتند، باید تمامی کوشش خود را در متن تمدن های معاصرشان به کار می بستند تا بتوانند حیات انسان را به سطوح عالی تری از هستی ارتقا بخشند. این وظیفه آسانی نبود. با وجود این، آنان باید آن را به انجام می رساندند، زیرا باید در حیات قداست آمیز به خدایی که آنان را برگزیده بود خدمت می کردند، و از آن رو که حیات آنها تنها در رسالت جهانشمولی که به انجام دادن آن فراخوانده شده بودند می توانست به معنای خود دست یابد.
اهمیت و معنای میثاقی که در کوه سینا اعلام گردید و معنای تورات، که برای تأیید و تقویت آن نازل گردید، چنین بود؛ و هنگامی که این رویداد بسیار خطیر در تاریخ به پایان خود می رسد، می بینیم که اسرائیل حیات تازه خود را آغاز می کند، حیاتی که سوگند خورده شده است که با وقف آن در راه خدمت به خدا و نوع انسان توأم باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1. نویسنده از علمای یهود بوده و مطالب فوق را براساس نوع نگاه خود به دین یهود نوشته است؛ لذا سایت راسخون، در خصوص صدق و کذبِ این نوشته مسئولیتی ندارد.
2. Torah
3. kodosh
4. holiness
5. signs
6. remembrances
7. tefillin
8. tzitzith
9. holy
10. Ark
11. Shapptu
12. Feast of Unleavened Bread
13. Pentecost
14. Tabernacles
15. Day of Atonement
16. از متن چنین برمی آید که آیین نواختن کرنا در روز نخست ماه هفتم جهت اعلام آمادگی برای یوم کیپور، که به دنبال آن می آید، توصیه شده است.
17. Tammuz
18. Hammurabi
19. Hittites
20. بنگرید به فصل 2.
21. kareth
منبع مقاله :
اپستاین، ایزیدور، ( 1388)، یهودیت: بررسی تاریخی، ترجمه: بهزاد سالکی، تهران، مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، چاپ دوم.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید