نویسنده:سهیل تقوى
بحث پوشش و خصوصاً پوشش اسلامى، یکى از داغترین موضوع هاى داخلى و خارجى امروز است؛ از ممنوعیت حجاب در کشورهاى اروپایى مانند فرانسه و ترکیه گرفته تا بحث هاى روشنفکر نمایان و متحجران مسلمان.
در این مقاله نه مى خواهیم و نه مى توانیم به همه مسائل و شبهات مربوط به «پوشش» (یا اصطلاحاً حجاب) حتى اشاره کنیم، بلکه هدف بررسى مسأله رابطه پوشش و امنیت زن- و بالطبع امنیت اجتماع- است. در زمینه بحث پوشش و دیدگاه اسلام در این باره، مسلماً کتاب بسیار گرانقدر «مسأله حجاب»- مانند تمامى آثار ارزشمند استاد شهید «مرتضى مطهرى»- از بهترین و کامل ترین منابع مطالعه است که به گفته خود استاد در کتاب بى نظیر «پاسخ هاى استاد به نقدهایى بر کتاب مسأله حجاب»: «مسأله حقوق و حدود زن در جامعه امروز از نظر اسلام، علاوه بر جنبه عملى جنبه اعتقادى پیدا کرده است، یعنى باورهاى بى اساس اجتماع عین متون اسلامى دانسته شده و دستورهاى واقعى اسلامى هم فلسفه اش توضیح داده نشده است و در نتیجه مقررات اسلامى در باره زن وسیله اى شده است براى تبلیغ علیه اسلام و ما مرتب شاهد آن هستیم. این کتاب به لطف خدا اثر فوق العاده اى در خنثى کردن این تبلیغات داشته است و این کتاب کارى جز بیان حقیقت اسلام نکرده است؛ پس ما این کتاب را براى یک معتقد و اهل تسلیم که به هر حال به فتواى یک مجتهد عمل مى کند ننوشته ایم، ما آن را براى منکران و مرددان وضعیف الاعتقادها نوشته ایم.»(۱)
شهید مطهرى در این کتاب بیشتر به بیان فلسفه پوشش اسلامى مى پردازد؛ باید خاطرنشان کرد که لازمه ایمان به دستورات الهى، دانستن فلسفه تمام احکام نیست ولى با دانستن و اثبات این حقایق از راه استدلال و تجربه، علاوه بر باز کردن راه توسعه علم و نیز افزایش آرامش درون، راه را بر خرده گیران مغرض نیز خواهیم بست. در ادامه، پس از نقل چندین آمار، گزیده اى از این کتاب (بخش هاى مربوط به بحث) مى آید که بدیهى است براى مسلط شدن بر این موضوع، مطالعه ۲ کتاب مذکور به همه دوستان، خصوصاً بانوان مؤمن توصیه مى شود.
ما را چه شده است که وقتى زنان انصار «آیه جلباب» را شنیدند، با اشتیاق رو به پوشش الهى آورده، چادر هاى مشکى بر سر کردند(۲)، چرا که با این آیه یک حریم براى ایشان ایجاد مى شد ولى اکنون…؟
آیا واقعاً مى دانیم امروزه در چه جهانى زندگى مى کنیم؟ دنیایى که تمام همت طراحان مد، آن است که نسبت بین پوشیدگى و برهنگى را طورى تنظیم کنند که حداکثر جذابیت را در نظر جنس مخالف ایجاد کند(۳) مردان و زنان جهان به بدنسازى و زیبایى اندام به چشم وسیله جلب توجه دیگران مى نگرند؛ از طرفى توان مقابله با شکمبارگى خود راندارند و از طرفى به هر وسیله اى براى تناسب اندام متوسل مى شوند…
با توجه به «مطالعات ملى قربانیان جنایت» در سال ۲۰۰۴ (بزرگترین و مطمئن ترین تحقیقات جرم شناسى آمریکا که هر سال توسط وزارت دادگسترى ایالات متحده انجام مى شود) و گزارش FBI در اکتبر ،۲۰۰۵ به طور متوسط ۲۰۹۸۸۰ نفر قربانى «هتک حرمت ، تلاش براى آزارهاى جنسى» وجود داشته که نسبت به سال ۲۰۰۳ رشد داشته است؛ یعنى تقریباً هر ۲/۵ دقیقه یکبار. اگر فقط آمار تعدیات کامل را در نظر بگیریم، به رقم حدوداً یک تعدى در هر ۸ دقیقه مى رسیم.(۴) پژوهشى دیگر نشان مى دهد که این تعدیات سالانه موجب بیش از ۳۲۰۰۰ مورد باردارى هاى نامشروع مى شود.(۵)
در تحقیقى که وزارت دادگسترى و مراکز پیشگیرى و کنترل بیمارى ها ( به تأیید یک مرکز درمانى در دانشگاه کالیفرنیا)(۶) روى ۸۰۰۰ زن و ۸۰۰۰ مرد انجام دادند و مطابق تحقیقات «کالج ملى مطالعه زنان قربانیان جنسى»، به این نتیجه رسیدند که بین یک سوم تا یک ششم زنان ایالات متحده در طول زندگى خود مورد نوعى آزار جنسى قرار گرفته اند (۱۷/۷ میلیون زن قربانى هتک حرمت یا تلاش براى هتک حرمت قرار گرفته اند) که
۸۳ درصدشان زیر ۲۵ سال بوده اند(۷)
زنان حتى در محیط کار هم مورد اذیت جنسى قرار مى گیرند: بنابه گزارش «کمیسیون فرصت هاى برابر شغلى ایالات متحده» در سال ،۲۰۰۴ بیش از
۱۳ هزار مورد حمله و آزار جنسى وجود داشته که ۸۴/۹درصد درباره زنان بوده است.(۸)
البته طبق تحقیقات مذکور و مطالعات بیشتر «مرکز ملى کاوش هاى پلیسى» متعلق به همین وزارتخانه و نیز «مرکز ملى قربانى»، هتک حرمت، کم شکایت ترین جرم است و تقریباً ۱۶ الى ۴۲ درصد از اینگونه آزارها به مراجع قضایى گزارش مى شوند (FBI این طور اذعان دارد: به طور متوسط هر ۵ دقیقه یک گزارش آزار جنسى)(۹) و با بررسى هاى انجام گرفته، تقریباً فقط ۶ درصد از متجاوزان- آن هم به طور میانگین ۵/۴ سال- زندانى مى شوند ( حدوداً ۱۵ نفر از ۱۶ متجاوز، آزادانه قدم مى زنند).(۱۰)
تنها براى نمونه، آمارهاى «ینگه دنیا» به اختصار ذکر شد که اکثراً توسط مراکز دولتى- که ممکن است همه حقایق را بیان نکنند- ارائه شده است (آمارهاى بسیار اسفبار دیگرى نیز وجود داشت که ذکر نشدند….)ولى وضع کشورهاى غربى (غرب فکرى منظور است نه جغرافیایى؛ مثلاً ژاپن از خیلى از غربى ها، غربى تر است) کم و بیش تفاوتى با «قبله مدرنیته» ندارد؛ مثلاً خبر ها حاکى است «با افزایش ۳۱/۷ درصدى خشونت و جرایم جنسى در فرانسه، دادگسترى این کشور در آبان ماه ۸۳ از عقیم سازى مجرمان جنسى خبر داده بود که در آن زمان ۲۲ درصد از کلیه زندانیان را در فرانسه، مجرمان انواع جرایم جنسى تشکیل داده بودند» یا «هزینه سالانه خشونت و آزارهاى مختلف جنسى در کانادا سالانه بالغ بر
۴۲۲۵ میلیارد دلار است»(۱۱) یا «در اروپا از هر سه کودک یکى نامشروع است»(۱۲)
بررسى دلایل رخداد چنین وضع دهشتناکى در این جوامع، نیاز به مقاله اى جداگانه دارد اما تیتر وار مى توان به مواردى اشاره کرد: تحریکات شبانه روزى و همه جانبه رسانه هاى غول آسا؛ نفوذ و سیطره صهیونیزم جهانى در بخش هاى فرهنگى، اجتماعى، سیاسى و …؛ تفکرات به غایت منحرف فلسفى، انسان شناسى، روان شناسى و به طور کلى علوم انسانى و بعضاً تجربى؛ بیمارى هاى روانى و جسمى مختلف و پیچیده؛ و در یک کلام دورى از خدا و دین حقش و چهار نعل دویدن به سوى نفس اماره و شیطان لعین.
البته گویا بعضى تلاش هاى مذبوحانه و بعضاً جالب توجه براى کاهش این لطمات در حال انجام است، از جمله «پروژه یک میلیارد دلارى عفت، براى کنترل سکس جوانان آمریکایى»(۱۳)، «تأسیس بیمارستانى در سال هاى اخیر در ژاپن که تمام پرسنل و مراجعان آن زن هستند»، «امروزه ۷۰درصد از مدارس موفق آمریکا، مدارسى هستند که در آنها طرح جداسازى دختر و پسر اجرا شده است» و…
شهید مطهرى پس از نقل چندین واقعه تاریخى از نبود امنیت زنان در ایران قدیم، اینگونه نتیجه مى گیرد: «مسلماً حجاب هاى افراطى و عقاید افراطى درباره پوشش زن معلول همین نوع جریانهاى تاریخى است. ولى باید ببینیم آیا فلسفه پوشش زن در اسلام همین امر بوده است؟»
اولاً این سخن درست نیست که در عصر ما امنیت کامل از نظر زن برقرار است. در همین دنیاى صنعتى اروپا و آمریکا که به غلط آن را دنیاى متمدن مى نامیم، احیاناً آمارهاى وحشت آورى از زناى به عنف مى خوانیم، چه رسد به دنیاى به اصطلاح نیمه متمدن و تمام وحشى. تا در جهان، حکومت شهوت برقرار است، هرگز امنیت ناموسى وجود نخواهد داشت. منتها شکل قضیه تفاوت مى کند. یک وقت کسى مانند فلان خان و فلان قلدر مأمور مسلح مى فرستد و زن کسى را از خانه اش بیرون مى کشند، یک وقت دیگر زنى را در یک مجلس شب نشینى و در خلال رقص و دانس «قر» مى زنند و او را از شوهر و فرزند، آواره مى کنند. اینگونه حوادث و یا حوادثى از قبیل ربودن زنان و دختران به وسیله تاکسى یا وسیله دیگر زیاد اتفاق مى افتد و در روزنامه ها مى خوانیم…
پس این ادعا که در عصر ما امنیت ناموسى کامل برقرار است و صاحبان نوامیس باید از این نظر خاطرشان جمع باشد یاوه اى بیش نیست. ثانیاً فرض کنیم امنیت ناموسى کامل در جهان برقرار شده و هتک حرمتى دیگر وجود ندارد و امنیت نسبى برقرار است، ریشه نظر اسلام درباره پوشش چیست؟ آیا نظر اسلام به نبود امنیت بوده تا گفته شود اکنون که امنیت برقرار شده دلیلى براى پوشش نیست؟
مسلماً علت دستور پوشش در اسلام نبود امنیت نبوده است. لااقل علت منحصر و اساسى، نداشتن امنیت نبوده است، زیرا این امر نه در آثار اسلامى به عنوان علت پوشش معرفى شده است و نه چنین چیزى با تاریخ تطبیق مى کند. در میان اعراب عهد جاهلیت پوشش نبود و در عین حال امنیت فردى به واسطه زندگى خاص قبیله اى و بدوى وجود داشت. یعنى در همان وقت که در ایران ناامنى فردى وجود داشت و پوشش هم بود، در عربستان، اینگونه تجاوز بین افراد قبایل وجود نداشت. امنیتى که در زندگى قبیله اى وجود نداشت امنیت اجتماعى یعنى امنیت گروهى بود و اینگونه ناامنى ها را پوشش نمى تواند چاره کند. به این معنى که قبیله اى به قبیله دیگر شبیخون مى زد. در این شبیخون ها که به وسیله قبیله بیگانه انجام مى شد همه چیز دستخوش غارت مى شد، هم مرد اسیر مى شد و هم زن، پوشش زن براى او امنیت نمى آورد. زندگى اعراب دوره جاهلیت با همه تفاوت عظیم و فاحشى که با زندگى صنعتى و ماشینى عصر ما داشته، از این جهت مانند عصر ما بود، یعنى فحشا و… فراوان بوده است. ولى به خاطر یک نوع دموکراسى و نبودن حکومت استبدادى، کسى متعرض خانه کسى نمى شد . با این تفاوت که نوعى نا امنى فردى در زندگى ماشینى امروز هست که در آن عصر نبود.
پوشش، براى جلوگیرى از تعدى کسانى است که در یک جا زندگى مى کنند. بر حسب خوى و عادت قبیله اى بین افراد یک قبیله این جور تعدى ها وجود نداشته است. به همین سبب نمى توانیم بگوییم که اسلام صرفاً به خاطر برقرارى امنیت دستور پوشش را وضع کرد.
فلسفه اساسى پوشش چیز دیگرى است که توضیح خواهیم داد. در عین حال نمى خواهیم بگوییم که مسأله امنیت زن از گزند هتک حرمت به هیچ وجه مورد توجه نبوده است… قرآن کریم بدین اصل توجه داشته است.»(۱۴)
در ادامه، استاد مطهرى پس از بیان فلسفه پوشش اسلامى در ۳ بند (آرامش روانى، جنبه هاى خانوادگى، جنبه هاى اجتماعى)، در آخرین بخش «ارزش و احترام زن» چنین استدلال مى کند: «قبلاً گفتیم که مرد به طور قطع از نظر جسمانى بر زن تفوق دارد. از نظر مغز و فکر نیز تفوق مرد لااقل قابل بحث است. زن در این دو جبهه در برابر مرد قدرت مقاومت ندارد، ولى زن از طریق عاطفى و قلبى همیشه تفوق خود را بر مرد ثابت کرده است. حریم نگه داشتن زن میان خود و مرد یکى از وسایل مرموزى بوده است که زن براى حفظ مقام و موقع خود در برابر مرد از آن استفاده کرده است.
اسلام زن را تشویق کرده است که از این وسیله استفاده کند. اسلام مخصوصاً تأکید کرده است که زن هر اندازه متین تر و با وقار تر و عفیف تر حرکت کند و خود را در معرض نمایش براى مرد نگذارد بر احترامش افزوده مى شود…
قرآن کریم پس از آنکه توصیه مى کند زنان خود را بپوشانند، مى فرماید: «ذلک ادنى ان یعرفن فلا یؤذین». یعنى این کار براى این که به عفاف شناخته شوند و معلوم شود خود را دراختیارمردان قرار نمى دهند بهتر است و در نتیجه دور باش و حشمت آنها مانع مزاحمت افراد سبکسر مى شود.»(۱۵)
شهید مطهرى علت و فایده این دستور را اینگونه بیان مى کند: «مطلبى که از این آیه استفاده مى شود و یک حقیقت جاودانى است این است که زن مسلمان باید آنچنان درمیان مردم رفت و آمد کند که علایم عفاف و وقار و سنگینى و پاکى از آن هویدا باشد و با این صفت شناخته شود و در این وقت است که بیمار دلان که دنبال شکار مى گردند از آنها مأیوس مى شوند و فکر بهره کشى از آنها در مخیله شان خطور نمى کند. مى بینیم که جوانان ولگرد همیشه متعرض زنان جلف و سبک مى شوند. وقتى که به آنها اعتراض مى شود که چرا مزاحم مى شوى؟ مى گوید اگر دلش این چیزها را نخواهد با این وضع بیرون نمى آید. این دستور که در این آیه آمده است مانند دستورى است که در بیست و پنج آیه قبل از این آیه خطاب به زنان رسول خدا وارد شده است: «فلا تخضعن بالقول فیطمع الذى فى قلبه مرض» یعنى در سخن گفتن، موجب تحریک طمع بیماردلان مى شود به کار نبرید. دراین دستور، وقار و عفاف در کیفیت سخن گفتن را بیان مى کند و در آیه مورد بحث، دستور وقار در رفت و آمد را.
… با توجه به این که این آیه بعد از آیه سوره نور نازل شده است مى توان فهمید که منظور از «یدنین علیهن من جلابیبهن» این است که دستور قبلى سوره نور را کاملاً رعایت کنند تا از شر آزار مزاحمان راحت شوند.
در آیه قبل از این آیه مى فرماید: «و الذین یؤذون المؤمنین و المؤمنات بغیر ما اکتسبوا فقد احتملوا بهتاناً و اثماً مبیناً» یعنى آنان که بدون جهت مردان و زنان با ایمان را آزار مى رسانندبهتان و گناه بزرگى مرتکب مى شوند. این آیه رسماً به کسانى پرخاش مى کند که مردان و زنان مسلمان را آزار مى رسانند. بلافاصله به زنان دستور مى دهد که در رفتار خود وقار و سنگینى را کاملاً رعایت کنند تا از آزار افراد مزاحم مصونیت پیداکنند. توجه بدین آیه، بهتر به فهم مقصود آیه موردبحث کمک مى کند.» (۱۶)
این حکیم فرزانه، در برابر کسانى که حجاب را مغایر با آزادى زن نشان مى دهند، چنین پاسخ مى دهد: «… حجاب در اسلام یک وظیفه اى است برعهده زن نهاده شده که در معاشرت و برخورد با مرد باید کیفیت خاصى را در لباس پوشیدن مراعات کند. این وظیفه نه از ناحیه مرد بر او تحمیل شده است و نه چیزى است که با حیثیت و کرامت او منافات داشته باشد و یا تجاوز به حقوق طبیعى او که خداوند برایش خلق کرده است محسوب شود. اگر رعایت پاره اى مصالح اجتماعى، زن یا مرد را مقید سازد که در معاشرت روش خاصى را اتخاذ کنند و طورى راه بروند که آرامش دیگران را برهم نزنند و تعادل اخلاقى را ازبین نبرند چنین مطلبى را «زندانى کردن» یا «بردگى» نمى توان نامید و آن را منافى حیثیت انسانى و اصل «آزادى» فرد نمى توان دانست.
در کشورهاى متمدن جهان در حال حاضر چنین محدودیت هایى براى مرد وجوددارد. اگر مردى برهنه یا با لباس خواب از خانه بیرون آید، پلیس ممانعت و به عنوان این که این عمل برخلاف حیثیت اجتماع است او را جلب مى کند. هنگامى که مصالح اخلاقى و اجتماع، افراد اجتماع را ملزم کند که در معاشرت اسلوب خاصى را رعایت کنند، مثلاً با لباس کامل بیرون بیایند، چنین چیزى نه بردگى نام دارد و نه زندان و نه ضد آزادى و حیثیت انسانى است و نه ظلم و ضد حکم عقل به شمار مى رود.
برعکس، پوشیده بودن زن – در همان حدودى که اسلام تعیین کرده است – موجب کرامت و احترام بیشتر او است، زیرا او را از تعرض افراد جلف و بى اخلاق مصون مى دارد.
شرافت زن اقتضا مى کند که هنگامى که از خانه بیرون مى رود متین و سنگین و باوقار باشد، در طرز رفتار و لباس پوشیدنش هیچگونه عمدى که موجب تحریک و تهییج شود به کار نبرد، عملاً مرد را به سوى خود دعوت نکند…
… ممکن است زن یک طرز لباس بپوشد یا راه برود که اطوار و افعالش حرف بزند. فریاد بزند که به دنبال من بیا، درمقابل من زانو بزن، اظهار عشق و پرستش کن. آیا حیثیت زن ایجاب مى کند که اینچنین باشد؟ آیا اگر ساده و آرام بیاید و برود حواس پرت کن نباشد و نگاه هاى مردان را به سوى خود جلب نکند، برخلاف حیثیت زن یا برخلاف حیثیت مرد یا برخلاف مصالح اجتماع یا برخلاف اصل آزادى فرد است؟»(۱۷)
و در پاسخ شبهه رکود فعالیت هاى اجتماعى، مثال جالبى ذکر مى کنند: «عجبا! به بهانه این که حجاب، نیمى از افراد اجتماع را فلج کرده است، با بى حجابى و بى بند و بارى نیروى تمام افراد زن و مرد را فلج کرده اند. کار زن پرداختن به خودآرایى و صرف وقت در پاى میز توالت براى بیرون رفتن و کار مرد چشم چرانى و شکارچى گرى شده است.»
آرى اسلام نمى خواهد که زن به صورت موجود مهملى درآید که کارش فقط استهلاک ثروت و فاسد کردن اخلاق اجتماع و خراب کردن بنیان خانواده باشد. اسلام با فعالیت واقعى اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى هرگز مخالف نیست. متون اسلام و تاریخ اسلام گواه این مطلب است…
اگر دختران در اجتماعات عمومى لباس ساده بپوشند، کفش ساده به پا کنند، با چادر یا با پالتو و روسرى کامل به مدرسه و دانشگاه بروند، آیا در چنین شرایطى بهتر درس مى خوانند یا با وضعى که مشاهده مى کنیم؟ (۱۸)
در روانشناسى جدید و مخصوصاًً در مکتب روانکاوى فروید روى محرومیت ها و ناکامى ها بسیار تکیه شده است. فروید مى گوید: ناکامى ها معلول قیود اجتماعى است و پیشنهاد مى کند که تا ممکن است باید غریزه را آزاد گذاشت تا ناکامى و عوارض ناشى از آن پیش نیاید.
… پاسخ این ایراد این است که درست است که ناکامى، بالخصوص ناکامى جنسى، عوارض وخیم و ناگوارى دارد و مبارزه با اقتضاء غرائز در حدودى که مورد نیاز طبیعت است غلط است، ولى برداشتن قیود اجتماعى مشکل را حل نمى کند بلکه بر آن مى افزاید.
در مورد غریزه جنسى و برخى غرائز دیگر، برداشتن قیود، عشق به مفهوم واقعى را مى میراند ولى طبیعت را هرزه و بى بند و بار مى کند. در این مورد هر چه عرضه بیشتر شود هوس و میل به تنوع افزایش مى یابد. این که راسل مى گوید: «اگر پخش عکس هاى مستهجن مجاز بشود پس از مدتى مردم خسته خواهند شد و نگاه نخواهند کرد.»(۱۹)، درباره یک عکس بالخصوص و یک نوع بى عفتى بالخصوص صادق است، ولى درباره مطلق بى عفتى ها صادق نیست یعنى از یک نوع خاص بى عفتى خستگى پیدا مى شود ولى نه بدین معنى که تمایل به عفاف جانشین آن شود بلکه بدین معنى که آتش و عطش روحى زبانه مى کشد و نوعى دیگر را تقاضا مى کند و این تقاضاها هرگز تمام شدنى نیست.
بدین نکته باید توجه کرد که آزادى در مسائل جنسى سبب شعله ور شدن شهوات به صورت حرص و آز مى شود، ولى ممنوعیت و حریم، نیروى عشق و تعزل و تخیل را به صورت یک احساس عالى و رقیق و لطیف و انسانى تحریک مى کند و رشد مى دهد و تنها در این هنگام است که مبدأ و منشأ خلق هنرها و ابداع ها و فلسفه ها مى شود. میان آنچه عشق نامیده مى شود و به قول ابن سینا «عشق عفیف»، و آنچه به صورت هوس و حرص و آز و حس تملک درمى آید – با این که هر دو روحى و پایان ناپذیر است- تفاوت بسیار است. عشق، عمیق و متمرکز کننده نیروها و یگانه پرست است و اما هوس، سطحى و پخش کننده نیرو و متمایل به تنوع و هرزه صفت است.
حاجت هاى طبیعى بر دو قسم است: یک نوع حاجت هاى محدود و سطحى است، مثل خوردن و خوابیدن. در این نوع از حاجت ها همین که ظرفیت غریزه، اشباع و حاجت جسمانى مرتفع شود، رغبت انسان هم از بین مى رود و حتى ممکن است به تنفر و انزجار مبدل شود. ولى این نوع دیگر از نیازهاى طبیعى، عمیق و دریاصفت و هیجان پذیر است مانند پول پرستى و جاه طلبى.
به طور کلى در طبیعت انسانى ار نظر خواسته هاى روحى، محدودیت در کار نیست. انسان به طور ذاتى طالب بى نهایت آفریده شده است. وقتى هم که خواسته هاى روحى در مسیر مادیات قرار گرفت به هیچ حدى متوقف نمى شود، رسیدن به هر مرحله اى میل و طلب مرحله دیگر را در او به وجود مى آورد. اشتباه کرده اند کسانى که طغیان نفس اماره و احساسات شهوانى را تنها معلول محرومیت ها و عقده هاى ناشى از محرومیت ها دانسته اند. همانطور که محرومیت ها سبب طغیان و شعله ور شدن شهوات مى شود، پیروى و اطاعت و تسلیم مطلق نیز سبب طغیان و شعله ور شدن آتش شهوات مى شود. امثال فروید آن طرف سکه را خوانده اند و از این طرف سکه غافل مانده اند… یعنى هر چه موجبات رغبت نفس را فراهم کنى بر رغبت مى افزاید ولى اگر او را به کم عادت دهى قناعت پیشه مى کند.
اشتباه فروید و امثال او در این است که پنداشته اند تنها راه آرام کردن غرایز، ارضا و اشباع بى حد و حصر آنها است. اینها فقط متوجه محدودیت ها و ممنوعیت ها و عواقب سوء آنها شده اند و مدعى هستند که قید و ممنوعیت، غریزه را عاصى و منحرف و سرکش و ناآرام مى سازد. طرح شان این است که براى ایجاد آرامش این غریزه، باید به آن آزادى مطلق داد آن هم بدین معنى که به زن اجازه هر جلوه گرى و به مرد اجازه هر تماسى داده شود.
اینها چون یک طرف قضیه را خوانده اند، توجه نکرده اند که همانطور که محدودیت و ممنوعیت، غریزه را سرکوب و تولید عقده مى کند، رها کردن و تسلیم شدن و در معرض تحریکات و تهییجات درآوردن، آن را دیوانه مى سازد وچون این امکان وجود ندارد که هر خواسته اى براى هر فردى برآورده شود، بلکه امکان ندارد همه خواسته هاى بى پایان یک فرد برآورده شود، غریزه، بدتر سرکوب مى شود و عقده روحى به وجود مى آید.
به عقیده ما براى آرامش غریزه دوچیز لازم است: یکى ارضاى غریزه در حد حاجت طبیعى و دیگر جلوگیرى از تهییج و تحریک آن. انسان از لحاظ حوایج طبیعى مانند چاه نفت است که تراکم و تجمع گازهاى داخلى آن، خطر انفجار را به وجود مى آورد. در این صورت باید گاز آن را خارج کرد و به آتش داد ولى این آتش را هرگز با طعمه زیاد نمى توان سیر کرد.
این که اجتماع به وسائل مختلف سمعى و بصرى موجبات هیجان غریزه را فراهم کند و آن گاه بخواهد با ارضا، غریزه دیوانه شده را آرام کند میسر نخواهد شد. هرگز بدین وسیله نمى توان آرامش و رضایت ایجاد کرد، بلکه بر اضطراب و تلاطم و نارضایى غریزه با هزاران عوارض روانى و جنایات ناشى از آن، افزوده مى شود.
تحریک و تهییج بى حساب غریزه جنسى عوارض وخیم دیگرى نظیر بلوغ هاى زودرس و پیرى و فرسودگى نیز دارد. از اینجا معلوم مى شود که عارفان و نکته سنجان ما که مى گویند: مراد هر که برآرى، مطیع نفس تو گشت/ خلاف نفس که فرمان دهد چو یافت مراد؛ با روشن بینى و روشن ضمیرى عارفانه خود به نکاتى برخورد کرده اند که این آقایان روانشناس روانکاو که در عصر علوم، نامشان جهان را پر کرده متوجه نشده اند.
اما این که مى گویند: «الانسان حریص على ما منع منه» مطلب صحیحى است ولى نیازمند به توضیح است. انسان به چیزى حرص مى ورزد که هم از آن ممنوع شود و هم به سوى آن تحریک شود، به اصطلاح تمناى چیزى را در وجود شخصى بیدار کنند و آنگاه او راممنوع سازند. اما اگر امرى اصلاً عرضه نشود یاکمتر عرضه شود، حرص و ولع هم نسبت بدان کمتر خواهد بود. فروید که طرفدار سرسخت آزادى غریزه بود، خود متوجه شد که خطا رفته است، لذت پیشنهاد کرد که باید آن را از راه خاص خودش به مسیر دیگرى منحرف کرد و به مسائل علمى و هنرى نظیر نقاشى و غیره منعطف ساخت و به اصطلاح طرفدار تصعید شد. زیرا تجربه و آمار نشان داده بود که با برداشتن قیود اجتماعى، بیمارى ها و عوارض روانى ناشى از غریزه جنسى بیشتر شده است. من نمى دانم فروید که طرفدار تصعید بود از چه راه آن را پیشنهاد کرد آیا جز از طریق محدود کرده است؟
ما انکار نمى کنیم باید شرایط ازدواج قانونى را سهل کرد، ولى بدون شک آن مقدار که تبرج و خودنمایى زن در اجتماع و معاشرت هاى آزاد سبب بى بند و بارى مى شود به مراتب بیشتر از آن است که محرومیت و دست نارسى سبب مى شود.
علت سرگردانى زن و مرد در جهان امروز و ندانستن جایگاه حقیقى، عقلانى و طبیعى خود و سر از ناکجا آبادها در آوردن را باید در سوغات غرب براى بشریت جست؛ لیبرالیسم را شاید به بهترین وجه بتوان اباحه گرى (اصالت مباح بودن کارها) و نه در همه موارد بلکه در مطامع پست حیوانى و دنیوى معنا کرد. نگاه لیبرال به انسان، او را موجودى جدا افتاده از خدا و جهان معرفى مى کند که نه تنها مطلع و معادى ندارد، بلکه کرامت و ارزش انسان (و البته ارزش زن یا مرد) براى او در سود و منافع شهوانى و اقتصادى خلاصه مى شود.
«ادله موافق و مخالف را تا آنجا که لازم بود ذکر کردیم. از مجموع آنچه گفتیم دومطلب کاملاً دستگیر شد. یکى این که اسلام به اهمیت و ارزش فوق العاده پاکى و لزوم قانونى بودن روابط جنسى زن و مرد توجه کامل دارد، به هیچ وجه راضى نمى شود با هیچ نام وعنوانى خدشه اى بر آن وارد شود، اما دنیاى امروز این ارزش فوق العاده انسانى را نادیده گرفته است و در عین این که دودش به چشمش مى رود نمى خواهد به روى خود بیاورد. جهان امروز به نام آزادى و صریح تر: «آزادى روابط جنسى» روح جوانان را سخت فاسد کرده است. به جاى این که این آزادى به شکفتن استعدادها کمک کند، به شکل دیگر و به صورت دیگر غیرآنچه در قدیم وجود داشت، نیروها و استعدادهاى انسانى را هدر داده است و مى دهد.
در این میان، روى سخن خداى حکیم و نبى کریم، آیا جز با فطرت با حیاى انسان عاقل و سلیم است؟ آیا نظر اسلام جز این است که زن و مرد با جنبه زن و مرد بودن در خانواده و با جنبه «انسان» بودن در عرصه اجتماع حاضر شوند؟
پاورقی ها در روزنامه وجود دارد.
منبع: روزنامه ایران