غیبت صغری

غیبت صغری

امام مهدی – عجل الله تعالی فرجه الشریف – در کجا و چگونه غایب شد؟ آیا در سرداب منزل پدرش غایب شد و هنوز نیز در آنجاست؟ در این باره به شیعه تهمت هایی زده اند؛ می گویند شیعه معتقد است مأموران خلیفه عباسی به منزل حضرت در سامرا هجوم آوردند تا او را دستگیر کنند و آن حضرت در آن هنگام در سرداب از دیده ها پنهان شد این داستان چنان شهرت یافته که امام را «صاحب سرداب» لقب داده اند.
در حالی که در منابع شیعی هیچ نامی از سرداب نیست. نویسندگان اهل سنت بر این نظر اصرار می ورزند و متأسفانه این سخن دستاویزی برای حمله برخی از آنان به تشیع گردیده است.[1] آنان پنداشته اند که شیعیان در میان سرداب امام خود را می جویند و ظهورش را از آن نقطه انتظار می کشند.
واقع قضیه این است که امام مهدی – عجل الله تعالی فرجه الشریف – از هنگام ولادت در اختفا به سر می برد و بعد از نماز گزاردن به پیکر پاک پدر و دفن آن حضرت وارد منزل شد و دیگر کسی آن حضرت را در اجتماع و در جمع مردم ندید.[2] خانه ای که از آن سخن گفته می شود، دو قسمت داشت، یک قسمت برای مردان و قسمت دیگر برای خانم ها و یک سرداب هم زیر اتاقها قرار داشت که در ایام گرما اهل خانه در آن سرداب زندگی می کردند.
شیعه این خانه و سرداب را محترم می دارد؛ زیرا برخی از امامانشان در این خانه زندگی می کردند و امام هادی و امام عسکری و نیز امام مهدی – عجل الله تعالی فرجه الشریف – در همین خانه، خداوند سبحان را عبادت می کردند. این یک امر عقلانی و طبیعی است که به جهت علاقه ای که به پیشوای دینی خود دارند متعلقات او را هم محترم بشمارند. پس سخن غیبت حضرت در سرداب، بهتانی بیش نیست و هیچ یک از بزرگان شیعه چنین باوری ندارند.[3] برای شناخت هر چه بهتر تاریخ سیاسی عصر غیبت صغری و دست یافتن به تحلیلی صحیح و جامع در مورد این دوره، و پی بردن به علل و زمینه‏های غیبت امام دوازدهم – عجل الله تعالی فرجه الشریف – و در نهایت عمق موضع گیری‏های امام، بررسی وضعیت سیاسی، اجتماعی و فکری این عصر در آستانه غیبت امام‏ ـ علیه السلام ـ ضروری است.
عصر عباسیان: خلافت عباسیان بیش از پنج قرن (از 132 ه ق تا 794 هـ ق) به طول انجامید.
مورّخان، تاریخ خلافت عباسیان را به 4 دوره تقسیم کرده‏اند[4].
آنچه که در این فصل مورد نظر ما است بررسی عصر عباسیان دوّم، یعنی از ابتدای خلافت متوکل، تا شروع غیبت صغری (260 هـ ق) است.
– وضعیت سیاسی، اجتماعی و فکری این دوره:
1- وضعیت سیاسی:
بیشتر وزراء و اُمرای عباسیان افرادی بی‏کفایت و ستمگر بودند و در تحقیر، ضرب و شتم و شکنجه مردم و از بین بردن حقوق آنان و چپاول اموالشان مُبالغتی تمام داشته و از هیچ کاری دریغ نداشتند. در زمان منتصر عباسی، وزیرش «احمد بن الحصیب» سواره از خانه خارج شد مردی به دادخواهی نزدش آمد و او همچنان که بر اسب نشسته بود پایش را از رکاب در آورده و آنچنان بر سینه او کوفت که آن مرد در دم جان سپرد[5]. در زمان «واثق» وزیرش « محمد بن عبدالملک الزیات» تنوری ساخته و در آن میخ‏هایی کار گذاشته بود و مردم را در آن شکنجه می‏داد. جالب اینکه خود او در همان تنور شکنجه و کشته شد[6].
«متوکل» یکی از خلفای عباسی، رسماً اظهار انزجار از ذریّه علی‏ ـ علیه السلام ـ و علویین می‏کرد. آل ابی طالب در زمان او مصائبی را متحمل شدند که در عهد هیچ یک از خلفای ستمگر پیشین ندیده بودند، وی به حاکم خود در مصر دستور داد با علویان بر اساس قواعد زیر برخورد کند:
الف: به هیچ یک از علویان هیچ گونه ملکی داده نشود؛
ب: به هیچ یک از علویان جواز داشتن بیش از یک برده داده نشود؛
ج :چنانچه دعوایی ما بین یک علوی و غیر علوی صورت گرفت، قاضی نخست به سخن غیر علوی گوش فرا دهد و پس از آن بدون گفتگو با علوی آن را بپذیرد[7].
د: زیارت قبر امام حسین‏ ـ علیه السلام ـ را ممنوع کرده بود.
ه: او قبر امام حسین‏ ـ علیه السلام ـ را به آب بست لیکن آب به گرد قبر حلقه زد و آنجا را فرا نگرفت لذا از آن پس «حائر » نامیده شد[8].
و: هر کسی را که منسوب به حضرت علی‏ ـ علیه السلام ـ یا از دوستداران او بود را نابود ‏کرده و اموالش را مصادره می‏کرد[9]. از متوکل که بگذریم دیگر خلفای عباسی نیز علاوه بر ظلم‏های فراوان به علویان و شیعیان می‏کردند. حتی به ریختن خون ائمه اقدام می‏کردند با درک چنین شرایط و اوضاعی، ضرورت غیبت امام زمان – عجل الله تعالی فرجه الشریف – ملموس‏تر می‏شود.
2- وضعیت اجتماعی:
در این دوره به علت بی‏کفایتی خلفاء و غرق بودن آنها در عیاشی و زن بارگی و شب نشینی‏های آنچنانی و ولخرجی‏های بی‏حد و حصر، رفاه زدگی و دنیا زدگی، جامعه عملاً به دو قشر و دو قطب بزرگ تقسیم شده بود، فقیر و غنی، اکثریت محروم و اقلیت برخوردار. شکاف و فاصله طبقاتی بین خلفا و کارگزاران آنان با توده مردم به اوج خود رسیده بود[10].
ج: وضعیت فکری: آنچه که به لحاظ وضعیت فکری در این دوره در خور توجه و تأمّل است تغییر خطّ مشی فکری متوکل از اعتزال، مذهب رسمی دولت، به مذهب اهل حدیث و چرخش آشکار سیاست سرکوبی معتزله و شیعیان و حمایت از اهل حدیث (که غالب اهل سنّت را تشکیل می‏داد) است، متوکل با این چرخش فکری برای رسیدن به اهداف خود و نابودی هر چه بیشتر معتزله و شیعه روشهای خاصی را اتخاذ کرد، نخست، تفتیش عقاید نسبت به مخالفین (شیعه) دوّم “ابن زیادت” وزیر و همکارانش را از مشاغل خود بر کنار کرد و به جای او جُرائی و ابن خاقان را، که گرایشهای افراطی به اتخاذ سیاستهای ضد شیعی داشتند منصوب کرد[11].
نتیجه و خلاصه: برای پی بردن به علل و زمینه‏های غیبت و دست یافتن به تحلیلی جامع و صحیح، مروری به وضعیت سیاسی و اجتماعی و فکری عصر عباسیان دوّم و دوره مرکزیت سامرّا در آستانه غیبت امام زمان – عجل الله تعالی فرجه الشریف – لازم است و آنچه از لحاظ وضعیت سیاسی قابل توجه است، ستمگری‏های خلفای عباسی، اذیت و آزار علویان و شیعیان از طرف حکومت، جایگاه نداشتن شیعیان در معادلات سیاسی، حکومت و آنچه از لحاظ وضعیت اجتماعی قابل ذکر است دو قطبی شدن جامعه و تقسیم آن به لحاظ مالی و اقتصادی به دو قشر محروم و برخوردار، همچنین از لحاظ وضعیت فکری، چرخش فکری آشکارِ متوکل از اعتزال به اهل حدیث و سرکوبی معتزله و شیعیان جلب توجه می‏کند، حال در چنین شرایط حادّ سیاسی، اجتماعی و فکری است که مخفی بودن امام زمان – عجل الله تعالی فرجه الشریف – لازم و ضرورت پیدا می‏کند.
– چرا غیبت صغری امتداد نیافت؟
درست است که اگر برنامه غیبت صغری ادامه پیدا می‌کرد و امام زمان – عجل الله تعالی فرجه الشریف – با توجّه به غیبت آن حضرت در تمام اعصار غیبت نائب خاصی داشت که و فاتق امور و راهنمای عموم باشد و به عبارت دیگر شرایط غیبت صغری امتداد پیدا می‌کرد، به نظر می‌آید که به نفع مردم بود، امّاآنچه مهم و قابل تذکر است این که برنامه و روش کارا مام را خداوند متعال تعیین نموده است و امام باید همان برنامه را پیاده و اجرا نماید و پس از آن که اصل امامت را پذیرفتیم و ثابت گشت، نسبت به برنامه کار امام پرسش از ملّت به عنوان ایراد و اشکال، بی‌جا و بیمورد است و حتّی خود امام نیز جز تسلیم و تمکین و اجرای برنامه، وظیفه و تکلیفی ندارد و چنانچه بخواهیم این پرسش را موشکافانه بررسی کنیم آن را به دو پرسش دقیق دیگر تبدیل می‌کنیم که با پاسخ به آن دو پرسش این پاسخ هم تکمیل می‌گردد.
پرسش نخست: چرا برای امام ـ علیه السلام ـ دوگونه غیبت داشته و از همان اول غیبت کبری آغاز نشد؟
پرسش دوّم، پس از آن که غیبت صغری پیش آمد و نائبان خاص تعیین شدند چرا دوران غیبت صغری پایان یافت؟
امّا پاسخ پرسش نخست این که، غیبت صغری مقدمه‌ای بود برای غیبت کبرا و به عنوان زمینه‌ساز غیبت کبرا بوده است. چون در ابتدای غیبت بود و اذهان عموم مردم،انس با غیبت نداشتند، اگر چه در آن دوران و چند سال قبل حضرت امام علی النقی ـ علیه السلام ـ و حضرت امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ فی‌الجمله برای آماده کردن اذهان مردم از نظرها غیبت می‌کردند، با این وجود غیبت تامّه اگر دفعتاً و یکباره صورت می‌گرفت، مورد استغراب و استصعاب بلکه استیحاش و استنکار و اسباب انحراف افکار جامعه می‌گردید و قبول قطع ارتباط با امام چنانچه در غیبت کبرا واقع شد، برای اکثر مردم ودشوار و ناراحت کننده بود.[12] از آن جهت که غائب شدن امام و رهبر جامعه، آن هم زمانی طولانی امری است بسیار غریب و نامأنوس و باور کردن آن برای مردم سخت است، از این جهت پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله – و ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ تصمیم گرفتند که کم‌کم مردم را با این موضوع و پدیده آشنا سازند و افکار را برای پذیرش آن آماده نمایند. از این رو گاه و بی‌گاه از غیبتش خبر داده و گرفتاری‌های مردم آن زمان، افکار و سرزنش منکرین و ثواب قدم و انتظار فرج را گوشزد می‌نمودند مثل اینکه امام علی‌النقی ع می فرمود: (ان القائم منا هوالمهدی الذی یحب ان ینتظر فی غیبته و یطاع فی ظهوره و هو الثالث من ولدی… الی آخر الحدیث)[13] یعنی: همانا قیام کننده از ما اهل‌بیت همان مهدی است که واجب است منتظر او باشید در زمان غیبت او و اطاعت می‌شود در زمان ظهورش و او سومین فرزند از فرزندان من است.» یا این‌که امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ می‌فرمود: «افضل العباده الصبر و انتظار الفرج»[14] یعنی: بالاترین و با فضیلت‌ترین عبادتها (در زمان غیبت) صبر و انتظار فرج است.
گاهی هم ائمه ـ علیهم السلام ـ با رفتارشان عملاً شبیه غیبت را فراهم می‌کردند. مسعودی می‌نویسد: و امام هادی ـ علیه السلام ـ با مردم کم معاشرت می‌کرد. جز با خواص اصحاب، با کسی تماس نمی‌گرفت. وقتی امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ برجایش نشست در اکثر اوقات از پشت پرده با مردم صحبت می‌کرد تا شیعیان برای پذیرش غیبت امام دوازدهم مهیا و آماده شوند.[15] اگر پس از شهادت امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ غیبت صغری صورت نمی‌گرفت و غیبت کامل صورت می‌گرفت، شاید وجود مقدس امام زمان – عجل الله تعالی فرجه الشریف – مورد غفلت واقع می‌شد و کم‌کم فراموش می‌گشت، از این جهت ابتدا غیبت صغری شروع شد تا شیعیان در آن ایام بتوانند با امام خود به وسیله نواب خاص‌اش تماس گرفته، علائم و کراماتی مشاهده نمایند تا ایمانشان کامل گردد.[16] از این رو به مدت 69 سال یعنی ازسال 260 هـ . ق تا سال 329 هـ . ق (سال درگذشت آخرین نائب خاص امام زمان) غیبت صغری شکل گرفت و در این غیبت مردم به واسطه نواب خاص می‌توانستند مشکلات و مسائل خویش را به عرض امام برسانند و توسط آنان پاسخ دریافت دارند و حتّی گاه به دیدار امام نائل شوند ، لذا می‌توان گفت در این مدت، امام ـ علیه السلام ـ هم غائب بود هم غائب نبود.[17] بنابراین علّت عدم امتداد غیبت صغری این بود که برنامه اصلی کار آن حضرت غیبت صغری نبود بلکه غیبت صغری مقدمه‌ای بود برای هدف اصلی که غیبت کبری نام داشت و این غیبت صغری تنها برای یک زمینه‌سازی بود وقتی نباشد نائب خاص دارای حکم نافذ و صاحب قدرت ظاهری نباشد و نتواند رسماً در کارها مداخله کند بلکه قدرت‌های ظاهری به واسطه تمرکز توجهات در او با او معارضه و مزاحمت داشته باشند، شیادان و جاه‌طلبان هم ادعای نیابت خاصه می‌نمایند و اسباب تفرقه و گمراهی فراهم می‌سازند چنانچه در همان مدت کوتاه غیبت صغری دیده شد چه دعاوی باطلی آغاز گردید و این خود یک مفسده‌ای است که دفعش از حفظ مصلحت تعیین نائب خاص اهمیتش اگر بیشتر نباشد کمتر نیست، و خلاصه آن که ادامه روش نیابت خاصه با صرف نظر از مصالحی که فقط در همان آغاز کار و ابتدای امر داشته با این که نوبا مبسوط الیه و نافذ الحکم نباشند و تحت سیطره زمامداران وقت مأمور به تقیّه باشند از نظر عقل مصلحت ملزمه‌ای ندارد بلکه از آن مفاسدی ظاهر می‌گردد.[18]


[1] . منتخب الاثر، صافی گلپایگانی، ص 372.
[2] . باقر شریف قریشی، حیاه امام المهدی، ص 115 – 120.
[3] . درسنامه تاریخ عصر غیبت، مؤلفان، آقائی، جباری، عاشوری، حکیم ، ص 177.
[4] . التاریخ العباسی، دکتر ابراهیم ایّوب، ص 26.
[5] . ر،ک: “محاضرات فی تاریخ الامم الاسلامیه” ص 270.
[6] . مروج الذهب، ج 4، ص 88. کامل، ج 7، ص 37. طبری، ج 11، ص 28 و 67.
[7] . ر.ک: “آل بویه” ص 415 “تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (عج)” ص 84.
[8] . زندگانی امام حسن عسکری‏ ـ علیه السلام ـ ، باقر شریف قرشی، ص 245.
[9] . مقاتل الطالبیین، ص 224.
[10] . ر.ک: تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج 2، ص 3.
[11] . تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 82.
[12] . آیت الله لطف‌الله صافی گلپایگانی، امامت و مهدویت ، ص 363.
[13] . آیت الله محمد تقی موسوی اصفهانی، وظیفه الانام فی زمن غیبته الامام ـ علیه السلام ، ص 4.
[14] . همان منبع.
[15] . مسعودی، اثبات الوصیه، ص 206، امینی، ابراهیم، دادگستر جهان، ص 225 و 226.
[16] . امینی، همان منبع، ص 226.
[17] . مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، ص 673 و 674.
[18] . آیت الله لطف الله صافی گلپایگانی ، ص 364.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید